دوره جدید: مقاله شماره: ۸۲(۱۱ آذر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
گرچه دو مقاله ی ناتمام در دست نگارش دارم (١)، اما ابرازنظر رفيق عزيز محسن و به ويژه نگرانی او كه نگرانی خود من نيز است مرا بر آن داشت، به بررسی مساله ی تناقض ميان شيوه توليد سرمايه داری و رشد تمدن سوسياليستيبپردازم كه موضوعی تازه برايم است و در ابعاد وسيعی ناشناخته. در اين بين از رفيق عزيز رضا پ نيز نوشتاری در اين زمينه دريافت شد كه انتشار يافت.
رفيق محسن در ابرازنظر نسبت به مقاله ی “ترس از سوسياليسم پايان يافته ..” (٢) كه پيش تر در اخبارر روز نيز انتشار يافت و با واكنش هايی متفاوت روبرو شده است (نگاه شود به زيرنويس های انتقال داده شده از اخبار روز به توده ای ها). او می نويسد: فرهاد عزيز بسيار مقالهء شيوا و آموزنده بود. ليكن خيلی سپاسگزار می شوم اگر درباره ميلياردهای چيني، بخصوص دبيركل حزب “كمونيست” توضيح بفرماييد. درضمن اگر وقت كرديد، كتاب زنده ياد جوانشير “مائوئيسم و بازتاب آن در ايران” را يكبار ديگر مطالعه كنيد. .. بدرود
وحدت آزادی و عدالت اجتماعي
بی ترديد تفاوت مضمون رشد اقتصادی- اجتماعی در مرحله ملی- دمكراتيك انقلاب با رشد و «توسعه»ای كه انديشه ی غيرماركسيستی و “چپِ” رنگارنگ نام ايران مطرح و پذيرفتن شرايط آن را توصيه می كند، به طور عمده در اين نكته متمركز می شود كه در مرحله ملی- دمكراتيك فرازمندی جامعه، به نظر انديشه ی ماركسيستی- توده ای بدون هيچ چون و چرايی وحدت ديالكتيكی ميان آزادی و عدالت اجتماعی برقرار است.
گرچه جريان های ديگر اين وحدت را با صراحت نفی نمی كنند، در پيشنهادهای آن ها، شرايط بود اين وحدت مورد توجه و در مركز انديشه قرار ندارد. آن ها دو مقوله ی آزادی و عدالت اجتماعی را گام هايی در دو مرحله می پندارند.
تفاوت برداشت حزب توده ايران با نظرات “چپ” رنگارنگ نام ايرانی و همچنين با جريان های انحرافي، ازجمله آن ها كه خود را توده ای نيز قلمداد می كنند، تفاوت در برداشت ماترياليستی از هستی امروز انسان نزد حزب توده ايران است كه به معنای توجه به نبرد طبقاتی جاری در جامعه است. در حالی كه برداشت ذهن گرايانه و مذهبی آن ها است در اين موضع خلاصه می شود كه درد و رنج امروز، پيش شرط ورود به “بهشت” است كه گويا در آينده نصيب انسان صبور و گوش بفرمان خواهد شد.
پرسشی كه اكنون مطرح است، اين پرسش است كه چگونه می توان وحدت ماترياليست- ديالكتيكی “آزادی و عدالت اجتماعي” را با كاركردی آگاهانه و واقع بينانه- انقلابی در شرايط واقعاً موجود تحقق بخشيد؟ و رشد نسبی روزانه ی آن را ممكن ساخت؟
به نظر می رسد به منظور شناخت و درك همه ی جانبه ی اين تضاد ديالكتيكی از ديدگاه نظری- شناختي، بررسی تضاد ميان شيوه ی توليد حاكم – عنصر زيربنايی –، كه هنوز تتمه توان خود را از دست نداده و صحنه را خالی نكرده است (ماركس)، و رشد اجتماعی فرهنگی- مدنی جامعه كمك باشد.
به سخنی ديگر، بررسی تضاد ميان زيربنا و رشد مدنيت جامعه كه عنصر روبنايی را تشكيل می دهد و به دنبال پيروزی انقلاب اجتماعی بندهای بسياری را پاره نموده است، برای درك همه جانبه ی اين تضاد كمك است. (٣)
بررسی تضاد ديالكتيكی ميان بود زيربنای گذشته با شرايط نوين روبنايی از اين رو كمك است، زيرا پيروزی انقلاب ملی- دمكراتيك از يك سو با سپردن قدرت سياسی به نيروی ترقی خواه انقلابي، به قدرت سياسی نيروی كهن پايان بخشيده، و شرايط بهره گيری از سطح رشد نيروهای مولده را به سوده توده های زحمتكش و محروم به وجود آورده است؛ از سوی ديگر اما، باز هم ناشی از رشد نيروهای مولده، قادر نيست شبانه به قله ی نسبی آرمانی خود دست يابد. راه حل “بينابيني” با سرشتی ترقی خواهانه در اين مرحله راه حلی است كه از يك سو، آن چه از گذشته هنوز كمك برای رشد و مثبت است حفظ و به خدمت گيرد؛ از سوی ديگر اما آن را از سرشت ارتجاعی گذشته آن آزاد سازد، از اين طريق كه آن را در خدمت رشد روزانه ی “آزادی و عدالت اجتماعي” به سود توده های زحمتكش و محروم كه تاكنون بی بهره بودند قرار دهد. (٤)
خطر لحظه تاريخي
محدود شدن “آزادی خواهي” و “مبارزه برای حقوق بشر” و غيره در جمهوری خلق چين به طور عمده به برخی از اقدامات تروريستی و تبليغات رسانه های غربي، اشاره ای غيرمستقيم به وحدت و رشد نسبی اين دو مقوله در اين كشور دارد! اين به اين معنا نيست كه ناهنجاری های اجتماعی در اين كشور محو شده است. برای نمونه اشتغال زن و شوهرهای بسياری به عنوان “كارگران در حركت” در شهرها و نگهداری كودك آن ها در روستا توسط نسل پيش تر، از چنين ناهنجاری هاست كه انتظار می رود تا سال ٢٠٢٠ برافتد. (٥)
اين اما به معنای نابود شدن خطر سير قهقرايی در جامعه چين نيست. خطری كه می تواند تحت تاثير عوامل داخلی و خارجی ايجاد شود و كماكان تداوم انقلاب و تغييرات بينادين را تهديد كند. اين خطر كماكان وجود دارد و چه بسا در آينده تشديد نيز گردد.
نكته ی پراهميت در نظر رفيق محسن كه با آن هم دل هستم، اين خطر است كه بدون ترديد قدرت اقتصادي، قدرت سياسی ايجاد می كند. در تجربه مشخص در چين كه من هميشه آن را به عنوان «تجربه ای كه هنوز پايان نيافته» می نامم. به نظر می رسد كه اين خطر كماكان متنفی نيست كه حفظ قدرت سياسی در خدمت ترقی خواهی اقتصادی- اجتماعی جامعه نهايتاً به برخوردهای احتمالی ميان ثروتمندان جديد و نيروی نو و كليت طبقه ی كارگر بيانجامد. در عين حال روند مسالمت آميز دستيابی به ساختار سوسياليستی را نيز نمی توان نفی نمود. بايد با هشيارای برای چنين خطرات آماده بود!
به نظر می رسد كه علائم وجود اين هشياری در حزب كمونيست چين وجود داشته باشد. زيرا اين حزب كه ديگر می توان گفت از صندوقچه بزرگ تجربه های مثبت و منفی برخوردار است، پايبندی خود را به اهداف استراتژيك رشد توامان و گام به گام دو مقوله ی “آزادی و عدالت اجتماعي” نشان داده است و مصممانه، و بدون هياهوی غيرضرور، به راه خود برای تقويت اقتصادی- اجتماعی- نظامی و .. كشور ادامه می دهد.
نگرانی روزافزون كشورهای سرمايه داری امپرياليستی از موفقيت های جمهوری خلق چين كه گوشه هايی از آن در بخش نخست مقاله “ترس از سوسياليسم پايان يافته” بيان شد، نشانی از درستی تاكتيك هايی است كه در اين كشور به كار گرفته می شود و دنبال می شود.
با وجود اين هشياری ضروری است، ازجمله نزد هوادران سوسياليسم در ايران. هشياری ای كه بايد مطرح شود و با بحث و گفتگو درباره ی آن، سهمی به مثابه ی كمك های جنبی در اين زمينه از منظر انترناسيوناليسم كارگری ارايه گردد، و همچنين بحث ها و نظر ها را به مثابه گامی پراهميت برای آموزش از روند جاری در چين برای وظايف پيش روی در ايران تلقی نمود.
(از وضع مالی دبيركل كميته ی مركزی حزب كمونيست چين من شخصاً اطلاعی ندارم. اطلاعاتی در اين زمينه وجود دارد؟ متاسفانه رساله ی پرارزش رفيق جوانشير را در اختيار ندارم . بايد تهيه كنم.)
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4574
—
١- يكی درباره ی سرشت آزادی های بورژوازي، و ديگری بررسی نظرات آقای سعيد رهنما در مقاله ی روشنگرانه با عنوان “سوسيال دمكرات راديكال، فاز گذار به سوسياليسم دموكراتيك”(http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=۸۱۱۴۲). اين نظرات درباره ی اقتصاد سياسی می تواند كمك بزرگی باشد برای همه ی نيروهای چپ ايران كه خواستار تنظيم يك برنامه اقتصاد ملی بر پايه ی يك اقتصاد سياسی مردمی و ملی واقع بينانه برای فرازمندی جامعه كنونی ايران هستند.
٢- https://tudehiha.org/fa/4516
٣- آقای سعيد رهنما در مقاله ی ذكر شده ی خود كه در اخبار روز انتشار يافته است، وزن بيش تر ولی غير مستدل برای رشد فرهنگی قايل است. در اين برداشت كه با واقعيت هستی جامعه در نظام سرمايه داری در هماهنگی نيست، وظيفه قدرت دولتی تنظيم كليت هستی جامعه را در بر نمی گيرد. به اين نكته به طور مجزا پرداخته خواهد شد.
٤- آقای سعيد راهنما، اين راه حل ضروری را همانجا با دفاع غير تاريخی از “آزادي”، در عمل مورد پرسش قرار می دهد!
٥- لنين، ازجمله با اشاره به مساله حذف قوانين ضد زن پس از پيروزی انقلاب اكتبر در روسيه، نكته ای را مطرح می سازد كه گرچه مضمونی متقابل داراست، اما به همين تضاد توجه دارد و می تواند كمك باشد برای دريافت همه جانبه تر آن. او در گفتاری هشدار می دهد كه لغو “قوانين” و قواعد زن ستيز به ارث رسيده از گذشته، به معنای پايان يافتن واقعی پديده های سنتی- فرهنگی- اجتماعی عليه زن در جامعه نيست.
زنده ياد رفيق مريم فيروز نيز در اين زمينه نوشتاری دارد كه در آن تجربه خود را پس از مهاجرت سياسی به اتحاد شوروی و آشنا شدن با رابطه ميان زن و شوهر مهماندار خود كه هر دو عضو حزب كمونيست و استاد دانشگاه اند، شرح می دهد. رفيق مريم، از برداشت خانم مهماندار كه با آن رابطه ی دوستی نيز ايجاد شد، درباره ی رابطه ميان زن و شوهر متعجب است و آن را در نوشتار خود توصيف می كند.
رفیق گرامی سپاسگزارم مقاله سختی بود پس از چند بار خواندن فکر کنم جواب را پیدا کردم ولی هنوز حاکمیت حزب “کمونیست” درچین خیلی مساله بغرنجی است…پاینده وبرقرار باشی بدرود