بخش دوم مقاله شماره ١٣٨٩ / ٨ (١٥ ارديبهشت)
واژه راهنما: موضع اقتصادى خيزش انقلابى. دستاورد سال آغاز خيزش انقلابى و مخالفان آن. علت واردات بىرويه از چين و سواستفاده از آن. مقايسه وضع اقتصادى- اجتماعى چين و ايران. آرشيو “عدالت” و موضع پوزيتويستى آن. سرنوشت گره خورده حاكميت سرمايهدارى با خيزش انقلابى. عضويت ايران در WTO خلاف مصالخ ملى. «تمدن معنوى سوسياليستى» در چين. وقايع ميدان “تيان آن من”. «سوسياليسم نوع چينى»، پديدهاى قابل شناخت.
در جمهورى خلق چين حصار «مقدورات» شكسته خواهد شد؟
«برپاساختن تمدن معنوى سوسياليستى»
براى توضيح وقايع ميدان “تيان آن من” (**) در سال ١٩٨٦ و ١٩٨٩، پترز در كتاب پيش گفته (صفحه ٤٢٢-٤١٦) به طور مفصل به طرح بحثها درباره «برپاساختن تمدن معنوى سوسياليستى» در حزب كمونيست چين و جامعه مىپردازد. در ششمين نشست دوازدهمين كميته مركزى در ٢٨ سپتامبر ١٩٨٦ سند «خطمشى براى برپايى معنويت تمدن سوسياليستى» بهتصويب رسيد. سند به خاطر برداشت ديالكتيكى، واقعبينى، برخورد مشخص به مسالهها و بيان شيواى آن توجه را بخود جلب مىكند.
كميته مركزى به اين نتيجهگيرى نايل شد كه براى تضمين نوسازى در كوتاه و بلند مدت ضرورى است كه اصلهاى اساسى برپايى تمدن معنوى سوسياليسم با روشنى تعيين گشته و با همه توان براى تحقق آن اقدام شود. كميته مركزى مورد تاكيد قرار داد كه پيشرفت اقتصادى، رفرم نظام اقتصادى و سياسى و برپايى تمدن معنوى سوسياليستى مىبايستى با هم تلفيق و هماهنگ گشته و به پيش برده شوند. وظيفه اساسى در برابر رشد معنويت تمدن سوسياليستى در اين نكته برجسته مىشود كه انسان بتواند با رشد معنوى به «شهروندى با فرهنگ، منظم، با اخلاقيات و آرمانهاى والا» تبديل گردد. و همچنين سطح رشد يافته ايدئولوژيكى، اخلاقى، فرهنگى و علمى كل ملت چين ارتقا يابد. «ترديدى وجود ندارد كه در شرايط برقرارى سوسياليسم، ارتقاى كيفيت شخصيت شهروندان به بالا رفتن بازده توليد، به رشد رابطه ميان انسانها نوين بر پايه مالكيت اجتماعى و به دگرگونى عميق سيماى كل جامعه منجر خواهد شد. همه اينها پيششرطهاى غيرقابل چشمپوشى براى موفقيت نوسازى سوسياليستى مىباشند.» ازاينرو، رشد و ترقى آموزش، علوم و فرهنگ به عنوان وظيفه كل جامعه برجسته شد. مسالههاى ايدئولوژيكى مىبايستى از طريق «بحثهاى عميق، استدلال و قانع كردن» حل و فصل گردند. مصوبه، رشد معنويت تمدن در چين را وابسته به جذب پيشرفت معنوى فرد فرد شهروندان مىسازد. [آزادى جامعه مبتنى بر آزادى فرد انسان است (مانيفست كمونيستى)]
در سند هچنين آمده است: تاريخ چين و همچنين جهان نشان مىدهد كه هيچ كشورى از رشد و ترقى برخوردار نخواهد شد، اگر عناصر معينى از علوم جديد و فرهنگ را از كشورهاى ديگر نپذيرد. «ما ايدئولوژى و نظام اجتماعى سرمايهدارى را كه بر پايه استثمار و سركوب قرار دارد و همچنين كليه جوانب نازيبا و منحط سرمايهدارى را با قاطعيت رد مىكنيم. اما ما بايد به هر كوششى دست زنيم تا به علم و تكنيك پيشرفته، دستاوردهاى عام قابل استفاده در اقتصاد و بخش ادارى و همه ديگر اطلاعات قابل استفاده از همه كشورهاى جهان، ازجمله از كشورهاى پيشرفته سرمايهدارى بياموزيم و آنها را در پراتيك بكارگرفته، مورد امتحان قرار داده و رشد دهيم. درغيراينصورت ما نادان باقى خواهيم ماند و تحقق بخشيدن به نوسازى در چين ممكن نخواهد شد.» «شكوفايى مجدد (تمدن بزرگ چين برپايه سوسياليسم – نگارنده) تنها از طريق رشد پرتوان مادى تحقق نخواهد يافت، بلكه همزمان نياز به رشد پر توان معنويت تمدن سوسياليستى دارد. با سرمشق قرار دادن ماركسيسم بهترين سنتهاى تاريخى تمدن بزرگ چين در مفهوم معنوى امروزى آن و با نگاهى انتقادى تداوم پيدا خواهد كرد. …»
در سند وظيفه مشترك همه، چنين جمعبندى مىشود: «سوسياليسم با سيماى چينى را برپا ساختن و چين را به كشورى مدرن و با يك تمدن پيشرفته و سطح بالاى دموكراسى تبديل ساختن.» در گذشته اهميت چندانى به رشد دموكراسى داده نشده است. اما بدون دموكراسى نمىتواند نوسازى عملى گردد. دموكراسى به سازمانهاى مربوط به خود و به ثبات قانونى نياز دارد. بىجهت نيست كه در اين رابطه بر اين نكته تاكيد شده است كه حزب بايد فعاليت خود را در چهارچوب قانون اساسى و قوانين جارى بمورد اجرا درآورد و دموكراتيك كردن زندگى سياسى را در حزب و در حاكميت به پيش براند. وظيفه پراهميت ديگر در رفرم سياسى، ايجاد دگرگونى در ساختار رهبرى حزب و دولت و تكميل كردن نظام حقوقى مىباشد. ازاينرو «بايد ما همه انديشهها و شيوههاى رفتارى مثبت كه در خدمت پيشبرد چهار نوسازى: شكوفايى ملى، ايجاد وحدت سرزمين پدرى، وحدت ملت، پيشرفت اجتماعى و رفاه عمومى هستند را بكارگيريم؛ كليه انديشهها و شيوههاى رفتارى مثبت را براى ايجاد زندگى زيبا از طريق كار صادقانه، بپذيريم و محترم بشماريم، حفظ كنيم و رشد دهيم.» تك تك ما مىبايستى «در جايگاه خود بسختى بكوشد رفرمها را تحقق بخشد و سرزمين پدرى را با پشتكار و قناعت رشد بخشد.»
در سند مساله اخلاق سوسياليستى مورد توجه قرار مىگيرد. وجود اخلاق عمدتا در «عشق داشتن به سرزمين پدرى، به خلق، به كار ، به علم و به سوسياليسم» تعريف مىشود. اين «پنج عشق» بايد در همه بخشهاى زندگى اجتماعى عيان باشد. «ميان خلقهاى متفاوت، ميان كارگران، دهقانان و روشنفكران، ميان ارتش و خلق، ميان كادرها و تودههاى خلق، در درون كل ملت مىبايستى روابط سوسياليستى نوع نوين – تساوى حقوق، وحدت، دوستى و كمك متقابل – وجود داشته و ترقى يابد.»
مشخصه نگرش واقعبينانه در سند اين نكته است كه مانعها براى رشد چنين رابطهاى برشمرده مىشوند: «اخلاقيات فئودالى عميقاً در كشور ما ريشه دوانده است. تصورات عقب مانده پدرشاهى، انديشه سودبرى ويژه، شيوه رفتارى فرماندهى، برخورد گروهى، اين نظر كه مردان بر زنان برترى دارند، بخشهايى از تاثير مضر رفتار فئودالى هستند.» در اين چهارچوب همچنين از «عادات بد در عروسىها و مراسم بخاك سپارى» و از «خرافات فئودالى» ياد شده است. همچنين از «ايدئولوژى رشوهخوارى بورژوازى و رفتار بردهدارانه كه ناشى از شرايط نيمه استعمارى حاكم بر جامعه» بوده و در چين نيز از ريشههاى قديمى برخودار هستند، سخن به ميان آورده شده است.
در بخش بعدى سند، جا و نقش ماركسيسم براى رشد و ترقى معنويت تمدن نشان داده مىشود. ماركسيسم به عنوان «جهانبينى علمى طبقه كارگر و دستاورد بزرگ تمدن انسانى» و بمنزله «زمينه تئوريك سوسياليسم و رهبرى توسط حزب» معرفى و تعريف مىشود. «ماركسيسم مهمترين بخش ايدئولوژى سوسياليستى را تشكيل داده و نقش تعيين كننده براى برپايى تمدن معنوى را بعهده دارد.» ماركسيسم «يك علم است كه با پيشرفت تاريخى و علوم غنىتر شده و رشد مىيابد. او شناخت از حقيقت را بپايان نمىرساند، اما راه شناخت آن را نشان مىدهد.»
براى شكل تحقق بخشيدن به رفرم و نوسازى نسخه از پيش آمادهاى وجود ندارد. «اين امرى طبيعى است كه اغلب درباره تئورى و پراتيك اختلاف نظر بوجود مىآيد». ازاينرو بايد «قاطعانه پايبند بود بر خطمشى “بگذار صد گل بشكفد! بگذار صد مكتب با هم همچشمى بكنند!”» «ما بايد تحقيقات جسورانه و بحثهاى آزاد كه بر زمينه تحقيقات علمى قرار دارند را مورد حمايت قرار داده و تقويت نمايم، تا تحقيقات در تئورى ماركسيستى را قويا تقويت كرده و تصميمات سياسى مختلف را برپايه علمى و دموكراتيك ممكن سازيم … آنچه كه مربوط به نظر و كار در بخش هنرى مىشود، بايد ما خود را پايبند به اصل مربوطه در قانون اساسى درباره آزادىهاى آكادميك و نگارش، آزادى بحث بدانيم و آزادى انتقاد و انتقاد از خود را مجرى سازيم.»
تا آنجا كه من اطلاع دارم، اين اولين بار بود كه در حزب كمونيست چين چنين سندى واقعبينانه كه بطور كامل و با وسعت درباره دگرگونى جامعه سنتى چين نظر مىداد، تنظيم شده بود. اين سند در هماهنگى چشمگير است با سند درباره رفرم اقتصادى از سال ١٩٨٤. من در آن تاثير شخصيت هو يائوبانگ را مىبينم؛ زيرا در آن بر اين نكته تكيه شده است كه مسالههاى ايدئولوژيك «با پافشارى از طريق بحث، استدلال و قانع ساختن» حل و فصل شوند و «آزادىهاى آكادميك و نگارش، آزادى بحث» حاكم باشد. اين نظرات حتى در رهبرى حزب يك دست نبود.
«تحقيقات جسورانه و بحث آزاد» در چين از پايان سالهاى ٧٠ به طور تك و توك در داخل و بيرون از حزب آغاز شده بود. ازجمله كسانى كه بطور انتقادى درباره جزمگرايىها و تابوها در حزب كمونيست چين فعال شده بود، وانگ روشهوى، سردبير آن زمان روزنامه مركزى حزب، “ژئنمينژيبائو” بود. او جزو نيروهايى بود كه از نظر ايدئولوژيك و سياسى نزديك به هو يائوبانگ قرار داشت. وانگ تشخيص داده بود كه برداشت سنتى از ماركسيسم و همچنين از سوسياليسم كه در ح ك چين معمول شده بود، دهها سال از رشد واقعى سرمايهدارى و سوسياليسم عقب مانده است. ازاينرو به نظر او مىبايستى اين برداشت از ماركسيسم و سوسياليسم بطور انتقادى مورد بحث قرار گرفته و در آنها نتايج پراتيك منظور گردد.
«هدف آزاد ساختن انديشه، دستيابى به حقيقت است، محك حقيقت، پراتيك است.» ازاينرو براى او اين «چهار اصل اساسى» تابو نبودند. «بدون آزاد ساختن انديشه نمىتوانيم به ماركسيسم- لنينيسم و انديشههاى مائو تسهتنگ پايبند باقى بمانيم.» وانگ در انتقادهاى خود به پديدههاى منفى بسيارى در زندگى سياسى جامعه مىپرداخت كه در سال ١٩٨٦ روح سند درباره برپايى معنويت تمدن سوسياليستى را تشكيل مىدادند. در اين مورد بهويژه نظريات او درباره انساندوستى سوسياليستى و بيگانه شدن، ادعانامه او درباره محترم شمردن ارزش انسان بود. او معتقد بود كه پاسخ دادن به نياز به برسميت شناختن ارزش انسان و هومانيسم سوسياليستى نيز بخشى از رفرمها را تشكيل مىدهد. «پايبندى ما در حال حاضر به محترم شمردن ارزش انسان، به اين معناست كه سد تحقق همه آنچيزهايى بشويم كه مانع آنند كه ما ارزش انسان را ارتقا دهيم و دگرگون سازيم».
در ششمين نشست پلنوم ك م، در برخوردها با طرح برپايى تمدن معنوى سوسياليستى نيروهاى ارتدوكس فشار خود را بر حزب تشديد كردند. آنها تاثير فرهنگى- ايدئولوژيك سرمايهدارى كشورهاى خارجى را بر روى چين مورد انتقاد قرار داده و خواستار برنامهاى تحت عنوان «ذهن را متمدن كنيم» شدند. در پائيز و زمستان همان سال دانشجويان مدرسه عالى علوم و تكنيك در پكن اقدام به تظاهراتى كردند كه دامنه آن با سرعت به شانگهاى و ديگر شهرهاى بزرگ و متوسط كشانده شد. به نظر كميته مركزى حزب اين تظاهرات داراى علل متفاوت بود، ازجمله ناشى از اشتباهها در كار ارگانهاى مركزى و محلى، براى نمونه نزد مديران مدارس. اين نارسايىها منجر به ايجاد شدن بدبينى نسبت به حزب شده بود. تحت تاثير مخالفان «پژوهش جسورانه و بحث آزاد»، اين تظاهرات به طور كلى بهمثابه نشان تاثير جريان «ليبرال بورژوا» ارزيابى شد كه بايد با همه امكات دفع شوند. در ٣٠ دسامبر دنگ سيائوپينگ در گفتگويى با بخشى از رهبرى خواستار آن شد كه عليه اين جريان موضعگيرى بعمل آيد. او تظاهرات دانشجويان را نتيجه برخورد غيرقاطع حزب با ليبراليسم بورژوازى در سالهاى اخير ارزيابى نمود.
براى اين كمبود در نشست وسيع دفتر سياسى در آغاز سال ١٩٨٧ هو يائوبانگ مسئول شناخته شد. از او انتقاد بعمل آمد كه به «چهار اصل اساسى» باندازه كافى پيگير و پايبند نبوده است. او با اين انتقاد در روز ١٦ ژانويه از سمت دبيركلى كنارهگيرى كرد، اما عضو دفتر سياسى ك م باقىماند. هو به خاطر وضع پيش آمده، كنارگيرى خود را با سخنان زير توضيح داد: او اصل رهبرى دستجمعى را مراعات نكرده است و در مسائل سياسى اساسى دچار اشتباههاى سنگين شده است. با اين واقعه مرحله رشد حزب و حاكميت كه اميد رشد و ترقى همهجانبه و دموكراتيك را ايجاد كرده بود، بطور غيرمترقبه پايان يافت. اما اعتبار هويائوبانگ نزد بخشهاى بزرگى از خلق عميقاً ريشه دوانده بود. با برداشتى جز اين، ابراز تاسف بزرگ مردم در زمان مرگش در بهار ١٩٨٩ قابل توضيح نمىباشد.
من [پترز] وضع را بيش از اين نكته ارزيابى مىكنم: اگر تظاهرات دانشجويان در سال ١٩٨٦ بهمثابه علائم «تضادها در ميان خلق» درك شده و مورد توجه قرار گرفته بودند و مسالههاى ميان مردم و حزب برطرف شده بودند، به احتمال زياد تظاهرات وسيع بهار سال ١٩٨٩ بوجود نمىآمد.»
با توجه به نكتههاى نقل شده از كتاب هلموت پترز، اين يك كند ذهنى مفرط نخواهد بود اگر بخواهيم اين شرايط را مشابه با شرايط حاكم بر ايران ارزيابى كنيم؟ برپايى «سوسياليسم از نوع چينى» تجربهاى پايان نيافته مىباشد. با همه آرزوها خوب براى كمونيستهاى چينى در برپايى آن و پيروزى در نبرد بغرنج و سخت آنها، نمىتوان نظر ابراز شده ماركس و انگلس را در مانيفست كمونيستى بارى ديگر برجسته نساخت: «آزادى فرد، شرط آزادى جامعه است»!
حزب كمونيست چين با آگاهى كامل درباره مساله آزادىهاى قانونى سوسياليستى، راه سخت و دشوار خود را طى مىكند. تفاوت سرشتى اين كوشش با آنچه در “كيهان” به آن نسبت داده مىشود، تفاوتى كيفى و ماهوى است! برجسته ساختن اين محتواى انساندوستانه در برابر تبليغات حاكميت سرمايهدارى مافيايى در ايران، محك دفاع از مواضع «سوسياليسم علمى» بوده و خط فاصل را ميان سره و ناسره تشكيل مىدهد و نه اتخاذ كردن مواضع پوزيتويستى!
روند رشد آزادىهاى قانونى سوسياليستى در چين در سالهاى اخير به دستاوردهاى بزرگى نايل شده است. نظر مارك لئونارد، رئيس “اطاق فكر” ايجاد شده توسط تونى بلر، نخستوزير سابق انگلستان براى بررسى اوضاع چين، در كتاب منتشر شده توسط او تحت عنوان “آلترناتيو چينى در مقابل نظم جهانى آمريكايى”، صراحت دارد. او اين دستاورد را “دموكراسى مشورتى” (دموكراسى شورايى) مىنامد كه همان اجراى واقعى “دموكراسى پايه” است. طبق موازين تعيين شده، «سرپرست دولتى [در شهر بزرگ چونگ نيگ] … در كنار مسئوليت خود … موظف است بر اساس يك سلسله از مقررات دولتى، كليه تصميمات مهم دولت را مورد بحث عمومى قرار دهد. … تاكنون ٦٠٠ جلسه شنود با شركت بيش از ١٠٠ هزار شهروند صورت گرفته است. …».
اين آزمايش و كوششهاى ديگر براى پاسخ به نياز انسان به آزادى، همه وسيله و اهرمهايى هستند براى برپايى سوسياليسم. زيرا بدون آزادىهاى سوسياليستى، برپايى جامعه سوسياليستى ناممكن است. آزادىهاى سوسياليستى داراى درونمايهاى مشخص هستند. همانطور كه اشاره شد اين درونمايه توسط بانيان سوسياليسم علمى تعريف و مطرح شدهاست: «آزادىهاى فردى پيششرط آزادى جامعه است»!
–
*- در سال ٢٠٠٩ دانشمند و ماركسيست آلمانى پروفسور دكتر هلموت پترز كه در دهه ٧٠ قرن پيش در جمهورى خلق چين تحصيل كرده و در رشته چين شناسى از دانشگاه پكن فارغالتحصيل شده است و چندين سال در كادر ديپلوماتيك كشور آلمان دموكراتيك در چين مشغول به كار بوده و به زبان چينى تسلط دارد، كتابى قريب به ٧٠٠ صفحه درباره اوضاع چين از پيش از زمان انقلاب آزاديبخش تا دوران كنونى (كنگره هفدهم حزب كمونيست چين در ٢٠٠٧) با بهرهگيرى از منابع وسيعى به رشته تحرير درآورده است. در اين اثر اشتباههاى كمينترن تا كنگره هفتم آن و موضع نادرست اتحاد شوروى در سالهاى بيست و سى قرن گذشته در برابر انقلاب در جريان در چين، اشتباههاى انجام شده در دوران “انقلاب فرهنگى” و همچنين تجربه پايان نيافته جارى در اين كشور به طور موشكافانهاى مورد بررسى قرار گرفته است.
پترز تجربه كنونى در جمهورى خلق چين را همان اجراى برنامه اقتصادى نوينى ارزيابى مىكند كه لنين بعد از پايان جنگ و دفع تجاوز شانزده كشور به كشور نوپاى شوراها پس از پيروزى انقلاب اكتبر، تحت عنوان برنامه “نپ” مطرح نمود و تحقق بخشيدن به آن را آغاز كرد. برنامهاى كه در سالهاى بعد متاسفانه ادامه نيافت. “سرمايهدارى دولتى زير رهبرى حزب كمونيست” درونمايه برنامه لنين بود. تجربه كنونى در جمهورى خلق چين كه آن را “راه سوسياليستى نوع چينى” مىنامند كه با توجه به عقبماندگى چندين قرنى جامعه چينى و سلطه اشكال ماقبل فئودالى در كشورى نيمه مستعمره تنظيم شده و جريان دارد را پترز حركت در لب پرتگاه ارزيابى مىكند. تجربهاى هنوز ناتمام و در خطر، كه شعر سياوش كسرائى را در ذهن تداعى مىكند: «جاده لغزنده … در فراز درّه، ره باريك است. رهگذر … كج نيفتى به چپ و راست، خطر!».
باوجود اين، او اين تجربه را كوششى علمى و پراتيكى واقعبينانه، در عين حال كوششى عملگرا، با نرمش و هوشمندانهاى براى تحقق بخشيدن به «آرمانى» مىداند كه بدون جسارت انقلابى و پايبندى به قدرت خلاق بررسى و تجزيه و تحليل مبتنى بر ماترياليسم تاريخى و ماترياليسم ديالكتيكى، دست نيافتنى است. تئورى دنگ سيائوپنگ در اينباره كه نمىتوان سوسياليسم را در جامعهاى با سطح نازل نيروهاى مولده برپا داشت، هسته مركزى انديشه تئوريك براى كوشش به منظور ايجاد كردن نيروهاى مولده رشد يافته را در تجربه در جريان در اين كشور تشكيل مىدهد. او تئورى خود را مبتنى بر برداشت ماركس كه جامعه سوسياليستى را «جامعهاى با سطح نيروهاى مولده رشديافتهتر از جامعه سرمايهدارى كه از بندهاى مالكيت فردى آزاد شده است» تعريف مىكند، مىداند.
** – پترز در كتاب خود و در ارتباط با بازگشت دنگ سيائوپنگ به فعاليت حزبى، مرگ چوئن لاى و خنثى ساختن “گروه چهارگانه” پس از مرگ مائوتسه تنگ نيز نكاتى را (در صفحه ٣٣١-٣٢٩) برمىشمرد كه آشنايى به آن در اينجا براى شناخت روند بغرنج در ج خ چ آموزنده است. او وقايع پس از مرگ چوئن لاى در تاريخ هشتم ژانويه ١٩٧٦، در زمان حيات مائوسته تنگ را برمىشمرد و مىنويسد: در اين دوران اختلاف درباره چگونگى برخورد با “انقلاب فرهنگى” با تضادى درونى همراه بود و شرايط مساعدى را براى سواستفاده “گروه چهارگانه” ايجاد كرده بود. زير فشار مشكلات، مائوتسه تنگ دوباره دنگ سيائوپنگ را به كار در حزب بازگردانده بود. دنگ در عين حفظ ظاهر دفاع از تجربه انجام شده “انقلاب فرهنگى”، در صدد بود درسهاى لازم را از آن براى ترميم وضع اقتصادى و زندگى اجتماعى بگيرد. در اين راه، او در كنار چوئن لاى قرار داشت. با مرگ چوئن لاى، موقعيت دنگ سيائوپنگ نيز متزلزل شد. «مائوتسه تنگ رسم قديمى را نقض كرد و دنگ سيائوپنگ را كه در سمت معاونت چوئن لاى قرار داشت، به جاى او انتخاب نكرد. (او هوآ گوئوفنگ از “گروه چهارگانه” را به جانشينى چوئن لاى منصوب كرد) … نارضايى قشرهاى وسيع از تقابل و حمله مجدد به دنگ سيائوپنگ، به مورد پرسش قرار دادن حقانيت “انقلاب فرهنگى” انجاميد. در اين چهارچوب موج جديدى عليه “گروه چهارگانه” بوجود آمد. اين موج خود را به طور سمبوليك در جريان مراسم سوگوارى براى چوئن لاى در بهار متظاهر ساخت كه در برخوردها در ميدان صلح آسمانى در پكن پيش آمدند. در ٤ آوريل ١٩٧٦ دفتر سياسى تصميم گرفت كه تظاهر ميليونها انسان را در ميدان “تيان آن من” به عنوان يك اقدام ضدانقلابى اعلام و آن را توسط ارتش سركوب سازد.»
پس از مرگ مائوتسه تنگ و «بعد از بركنارى “گروه چهارگانه” در ٨ اكتبر ١٩٧٦، رهبرى حزب و كنگره ملى خلق، دولت و ارتش ملى» … «حوادث ميدان “تيان آن من”را خيزشى مردمى ارزيابى كرده و از دنگ سيائوپنگ ادعاده حيثيت بعمل آورده و او دوباره به كار در مركزيت حزب دعوت شد (ص ٣٦٣).