«تنها به نظاره ايستاديم»! حلقه اهريمني را بشكنيم. هواي آزاد را به حزب برسانيم!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩٢ / ٣٤  (٨ مرداد)

واژه راهنما: انديشه هايي در اطراف مرگ يك رفيق.

مرگ زنده ياد شهلا فرجاد با پديده ويژه اي همراه بود. درباره او و مراسمي كه به يادش برگزار شد، مطالبي در نشريات مختلف انتشار يافت و در ديدارها،‏‏ چهره هاي متفاوت شركت داشتند. ازجمله در مراسم روز ”هفتِ“ مرگش. در اين روز ”مادران صلح“  مراسمي برگزار نمودند كه در پايان گزارش آن، شعر كوتاهي خوانده و نقل شد كه با توصيف وضعي خاص پايان مي يابد: «تنها به نظاره ايستاديم»!

«يك نفر از كنارمان گذشت،

چه سرعتي دارد زمان،

زمان را پشت سر گذاشت،

فكر مي كنم چرا پا به پايش ندويديم،

هاله و شهلا از زمان عبور كردند،

تنها به نظاره ايستاديم.»

«تنها» …، فريادي بر ”تنهايي“ است؟

«تنها» …، اعتراضي است به نظاره گري غيرفعال؟

«تنها» …، حسرتي است بر زمان از دست رفته؟

«تنها» …

ديالكتيك واژه «تنها» در ارتباط با مضمون هاي ممكن آن در اين شعر، «گستره  فراخي» را در بر مي گيرد. تصوير همه اين سويه ها با «چيره دستي يك نقاش ماهر» مي تواند از عهده زنده ياد احسان طبري برآيد كه در شعرهاي زندانش تصوير كرده است.

طبري منكر ”تنهايي“ است. براي انديشه ديالكتيكي او، ”فرد و جمع“ از وحدتي جداي ناپذير برخوردارند. تكيه يك سويه  به ”فرد“ يا ”جمع“، ”حقيقتِ“ واقعيت را شناخت پذير نمي كند. ”حقيقتِ“ واقعيت، تنها با شناخت تناسب هر لحظه رابطه ”فرد“ و ”جمع“ قابل درك مي شود. رابطه اي كه در تناسب تاريخي خود، هميشه برقرار و براينـد عملكرد ”فرد“ و ”جمع“ است.

آنجا كه انتخاب تناسب رابطه، ”آگاهانه“ و ”هدفمند“ است، جولانگاه حركت، جوش و خروش و خلاقيت است، «آتشگهي ديرنده پا برجاست» (سياوش كسرائي)، و هنگامي كه در چنگال ”سير خود به خودي“ گرفتار است، به حسرتِ «تنها به نظاره ايستاديم» مي انجامد.

طبري ديالكتيك ”فرد و جمع“ را در شعر زندان خود با عنوان ”اخگران اسفند“  – به ياد شهيدان ٧ اسفند –  چنين بر مي شمرد:

«اي برزگر بذرهاي پاك. اي كشتكار بسيط خاك، اي زنده جاويد در مغاك،

آنزمان كه ترا شناختم، هيچ گاه با تنهائي خويش نساختم.»

مضمون وحدت ديالكتيكي ”فرد و جمع“ را طبري در جاي جاي انديشه اش در ”با پچپچه پاييز“ نيز تصوير مي كند:

«… و تو اي پرستيده من … مرا از تهي بودن سرنوشت رهاندي و ما با هم در كنار درّه هاي ژرف و درياهاي آشفته و در زير آسمان خشمناك ايستاديم. …» (بخش ١٢)

«فكر مي كنم چرا پا به پايش ندويديم»؟

پرسشي كه طرحِ ”آگاهانه“ي نياز به جستجوي عللِ «تنها به نظاره» ايستادن، تنها به «نظاره»گري قناعت كردن را تصوير مي كند. علل چند لايه اي كه تنها در بررسي بي طرفانه و علمي و جمعي ي داده هاي همه جانبه و شناخت و دركِ رابطه هاي ميان آن ها ممكن است. طبري در ارتباط با توضيح «بغرنجي هاي پروسه معرفت» در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد دوم، ص ٣٥ و ٣٧) بر اهميت «كار جمعي» انگشت مي گذارد و آن را «تكيه گاه مطمئني» مي نامد: «گزين كردن [داده ها]، بهينه سازي و روشن كردن الاهم فالاهم، همه و همه اعمال منطقي- تحليلي بسيار مهم و بغرنجي است كه لازمه آن دقت در تحقيق، كاربرد صحيح قواعد منطقي، خودداري از پيش داوري است. طبيعي است كه در فعاليت سياسي، كار جمعي تكيه گاه مطمئني است كه اين تحقيق و تحليل حتي المقدور از عناصر ذهني و تاثيرات رواني مصون بماند.»

تاريخ نگاري انقلابي در چنين بررسي، مرز ميان خود و تاريخ نويسي بورژوايي را مي يابد. باشد تا شرايط چنين بررسي علمي بوجود آيد. بي هيچ ترديد وظيفه كمك به ايجاد شدن اين شرايط در برابر حزب توده ايران قرار دارد و كار امروز را نبايد به فردا سپرد. (نگاه شود به ”تاريخ نگاري انقلابي …“، آبان ٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1889)

آنچه كه اما همين جا نيز مي توان و بايد برجسته نمود، نكته زير است. اين سخن بويژه خطاب به همه آن هايي است كه مي توانند با استفاده از شرايط ممكن، هر چقدر هم نامساعد، براي شكستن حلقه ي قناعتِ حسرت آورِ «فكر مي كنم چرا پا به پايش ندويديم»، چرا «تنها به نظاره ايستاديم» استفاده كنند!

نكته اي كه بايد برجسته ساخت، آنست كه با تصويب ايجاد «پيـونـد» ميان وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي حزب در اسناد كنگره ششم، سرشت انقلابي خط مشي حزب توده ايران احياء شده است. (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2140) بدين ترتيب، حزب طبقه كارگر ايران مرز و فاصله خود را با جريان هاي سوسيال دمكرات ترسيم كرده و برجسته نموده است. اين دستاوردي بزرگ و قابل ارج نهادن است! اين دستاورد نشان حقانيت «مغرور» بودني است كه طبري در ”با پچپچه پاييز“ از آن صحبت مي كند: «دشمن سنگدل است، ولي ما مغروريم!» (١١)

انديشه انقلابيِ ماركسيستي- توده اي كه ققنوس گونه سر برافراشته و «منطق» ”تاريخي- ضروري“ خود را بر كرسي نشانده است، «پا قرص خواهد كرد» و انحراف ها را پشت سر خواهد گذاشت. اين «باياي تاريخ است»!

خوش خيالي است اما اگر بپنداريم كه مقاومتي در برابر تحكيم خط مشي انقلابي حزب توده ايران نباشد و يا كوشش نشود آن را «در قاب … خشكيده چون نعش بر ديوار …» نخواهند! لذا دستاوردي تهي از تقابل نيست و نمي تواند باشد (نگاه شود به ”وحدت و تضاد“، فروردين ٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1994).

وحدت، روندي «پرتضاريس» است (نگاه شود به نوشتار به اين نام، فرودين ٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1998).

البته كه چسبندگي و عادت و گذشته ي آشنا و هضم شده، پارهِ سنگِ جسارت و خلاقيت و هوشمندي ي انقلابي است. بدور انداختن اين پاره سنگ نياز به كمك دارد. ”حزب نياز به استنشاق هواي آزاد“ (لنين) دارد. ”هواي آزاديِ“ كه خود با حسرتِ «پا به پا ندويدن» و «تنها به نظاره» ايستادن روبروست.

اين حلقه اهريمني را بشكنيم. هواي آزاد را به حزب برسانيم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *