تن پوش های گوناگون امپریالیسم!

image_pdfimage_print

مقاله ۲۴/۱۴۰۰
۸ شهریور ۱۴۰۰، ۳۰ آگوست ۲۰۲۱

پیش گفتار

یکی از دلیل های سخت جانی نظام سرمایه داری، نرمش پذیری بی اندازه آن در روش ها و شیوه های بهره کشی و زورگویی و جهان گیری (استعماری) است. این گوناگونی شیوه ها، برخی ها را گم راه می کند و به این نتیجه می رساند که گویا سرشت سرمایه داری از درون دگرگون شده است.

روش های گوناگونی که امپریالیسم گاهی به ناگزیر برای بهره کشی و استعمار از آن سود می جوید، سرشت درنده خوی آن را می تواند هم چون گرگی در تن پوش میش از چشم ها پنهان کند. به همین دلیل، مقوله امپریالیسم بارها از سوی پژوهش گران بورژوازی بی معنا خوانده شد.

بگذارید در دنباله ی این نوشته به دگرگونی های تاریخی شیوه های امپریالیسم برای بهره کشی و زورگویی و جهان گیری بپردازیم.

پس از جنگ جهانی دوم

با دگرگونی هم سنگی نیروها در پهنه جهانی به سود سوسیالیسم پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیسم به ناگزیر سیاست استعماری خود را دگرگون کرد. این دگرگونی در شیوه استعمار و نه در سرشت آن، برخی از دانشمندان سیاسی لیبرال و سوسیال دموکرات را واداشت تا مرگ امپریالیسم را جار بزنند و  استعمار را مرده خوانند. امپریالیسم و دستگاه دانشگاهی اش تلاش کردند که این پندار را جا بیندازند که گویا کشورهای مستعمره پیشین به کشورهای آزادی که می توانند سازنده سرنوشت خود باشند دگرگون شدند.   

راستش این است که شیوه  استعمار و بهره کشی از خلق ها دگرگون شده بود، ولی کشورهای مستعمره پیشین بی درنگ خود را در چنبر سرمایه داری و نظامی کشورهای امپریالیستی به رهبری ایالات متحده یافتند. “جهان سوم” (کشورهای مستعمره پیشین) پس از “رهایی”، بی آن که از سرمایه و یا ارتشی برخوردار باشند، گام به درون یک شبکه اقتصادی و نظامی پیچیده ای گذاشتند که امپریالیسم از پیش ساخته بود.

کشورهای ”جهان سومی”  که به آسانی از نهادهای امپریالیستی وام می گرفتند در مارپیچ بدهی شگفت انگیزی گرفتار شده بودند که حتا توان پرداخت بهره وام را نداشتند. بدین گونه، کشورهای مستعمره پیشین به زنجیر سرمایه داری کشورهای امپریالیستی به رهبری ایالات متحده گرفتار شدند. بازارهای کهن و هم بازارهای تازه زیر بار کنترل و وابستگی امپریالیستی کمر خم کرده بودند. هر کشور روی کاغذ مستقل بود، ولی نقشی ویژه ای در دستیابی به سود برای کشورهای امپریالیستی به آن واگذار شده بود.

دوران جنگ ویتنام

اندک زمانی پس از خشک شدن جوهر پیمان نامه صلح و آشتی، امپریالیسم شیپور در “جنگ سرد” دمید. امپریالیسم که از ترس اندیشه های پیشرو سوسیالیستی خواب بر چشم نداشت، با هزاران دروغ و ریا تلاش کرد که توده های رنج را از سوسیالیسم بیزار و رمیده کند. 

ایالات متحده می خواست که از گسترش اندیشه های سوسیالیستی در آسیا جلوگیری کند. جنگ آمریکا علیه “زردها”، یک جنگ ایدئولوژیک علیه کمونیسم بود. ایالات متحده خاک ویتنام را به زهر آلوده کرد، ناپالم را مانند تگرگ بر روی مردم فرود آورد، از ویتنام هم چون آزمایشگاه برای آزمایش جنگ افزاهای ددمنشانه خود مانند بمب های تکه تکه سود جست. بیش از یک میلیون سرباز آمریکایی را به جنگ ویتنام فرستاد و ویتنام را از بمب های اتمی خود می ترساند.

کودتا در شیلی در سیاست ایالات متحده برنامه ریزی شد و دولت سوسیالیست آلنده فروپاشید. این سرنگونی یک دولت سوسیالیستی برگزیده مردم بود که منافع امپریالیستی را در خطر انداخت. یورش به دولت شیلی و ترور رئیس جمهور سالوادور آلنده، آغاز یک برنامه سیاسی هم آهنگ برای سرکوب شورش گران در هر کجا بود. کودتا در سال 1973 روی داد، همان سالی که استراتژی نظامی آمریکا در جنگ ویتنام یک شکست سرتاسری خورد.

ایالات متحده پس از شکست سوزننده،  درسال 1975 با خواری از ویتنام برون رانده شد.

کشوری کوچک در جنگ با بزرگترین نیروی نظامی جهان، یعنی آمریکایی که همه ی قانون های “انسانی” جنگ را زیر پا گذاشته بود، با سرفرازی پیروز شد.

نبرد دلاورانه ویتنامی ها، نیروهای شورشی را در دیگر کشورهای مستعمره پیشین برانگیخت. اخگر نبرد رهایی بخش در ویتنام و الجزایر آتش به خشم جوانان ضدجنگ در اروپا و امریکا انداخت. با نبرد ویتنام همچنین بسیاری از کارگران و دانشجویان در اروپای غربی به جنبش ضدجنگ و برای آزادی ویتنام پیوستند. 

شکست اخلاقی و نظامی امریکا پس از جنگ ویتنام آن چنان بود که اقتصاد جهانی زیر رهبری آمریکا در آستانه واژگون شدن بود و ایستادگی نیروهای مردمی جهان نزدیک بود که بزرگترین دستگاه جنگی جهان را به زانو در آورد.

با آغاز جنگ ویتنام و به ویژه پس از شکست امپریالیسم، دوباره باد بر بادبان کشتی سوسیالیسم دمید و اندیشه خردمندانه لنین در باره ی امپریالیسم جانی تازه گرفت. بسیاری از مارکسیست های دودل و سرگردان دریافتند که امپریالیسم نه تنها زنده است بلکه بیش از پیش فریبانه کار می کند. آن ها دریافتند که امپریالیست ها هر چند که برای چاره جویی تضاد درونی میان خود با “فرهنگ”تر شده اند، ولی این تضادها به هیچ گاه از میان نخواهد رفت.

در سال 1973 هری مگدوف (Harry Magdoff)،  در باره ی گروه های نظامی-صنعتی ایالات متحده، رویش شرکت های چند ملیتی و افزایش نقش آن ها در کشورهای ”جهان سوم”  و در دستگاه دولتی نوشت. او گفت که برای یک نظام سرمایه دار یپیش رفته، امپریالیسم یک گزینش نیست، بلکه دنباله رویش نظام سرمایه داری است.

در کشورهای غربی، همبستگی با ”جهان سوم”  به یک جنبش همبستگی بین المللی دگرگون شد. در این زمان، زمینه همکاری طبقاتی فرامرزی میان خلق های زیر ستم و جنبش کارگری غرب علیه سرمایه داری فراهم شد. طبقه کارگر خواهان شرایط کاری بهتر و دستمزد بیشتر شد. دانش جویان و دانش آموزان شورشی را آغاز کردند که در آن می خواستند برنامه های آموزشی را به سود کودکان طبقه کارگر و رنج بران دگرگون کنند.

خیزش علیه افزایش سرمایه انحصاری، علیه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، که کشورهای مستعمره پیشین و طبقه کارگر در کشورهای صنعتی را گروگان گرفته بود، سهمگین تر شد. جنبش های رهایی بخش و آزادی خواهانه با جنبش طبقاتی کارگران، نبرد زنان و همچنین جنبش محیط زیست پیوند خورد.

پس از شکست در ویتنام

پس از شکست امپریالیسم در ویتنام در سال 1976 کشورهای بزرگ امپریالیستی به ویژه امریکا و بریتانیا برای چاره جویی به واکاوی رویدادها و پدیده ها پرداختند. یک دهه، ایالات متحده به ناگزیر زمان به کار برد، تا زخم های خود را لیس بزند و تلاش کند که برتری خود را دوباره بازیابی و بازسازی کند.

به دنبال شکست در ویتنام، ایالات متحده به ناگزیر استراتژی خود را دگرگون کرد. گروه های نظامی-صنعتی نقش برجسته تری یافتند. امپریالیست ها دریافتند که سیاستی که آنها در کشورهای مستعمره پیشین در پیش گرفته بودند یک سیاست پایدار نبود. ابزارهای پیشین یورش نظامی – هنوز در دسترس بود. ولی باید از روش های بیشتری برای هدفمندتر شدن آن سود جست. کمک نظامی برای نیرومند ساختن بورژوازی کمپرادور در این کشورها در برابر انقلاب، همراه با سرمایه گزاری برون مرزی برای پدید آوردن لایه های اجتماعی بالا و میانی هم دست امپریالیسم آغاز شد. در کنار آن، کارهای پیش گیرانه  CIA با دید و کنترل نیروهای انقلابی در همه جا گسترش یافت. نیروهای درون مرزی برای هم کاری از سوی  CIA آموزش داده شدند.  

بدین گونه، در نیمه دوم دهه 1970 هم سنگی نیروها به سود سرمایه دگرگون شد. سرمایه به طبقه کارگر و دست آوردهای آن یورش برد. کارهای فراوانی برای جلوگیری از شورش دانش جویان و علیه سازمان دهی طبقه کارگر انجام شد. سرمایه با نیرنگ های گوناگون جلوی پیوند و هم کاری این دو جنبش را گرفت.

سیا و گروه های نظامی-صنعتی به کاربری ابزارهای نو و روش های نوینی برای شکست شورش های درونی و در ”جهان سوم”  پرداختند. در جنوب شرقی آسیا، ایالات متحده و اروپای غربی از دهه دوم  1970 کوشیدند تا ویتنام را تنها کنند. به کشورهای هم سایه ویتنام فشار آوردند تا از دادوستد بازرگانی با ویتنام خودداری کنند. ایلات متحده از پاک کردن آلودگی شیمیایی کشت زارهای ویتنام و پرداخت زیان کاری (خسارت) جنگی سرباز زد. در کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، مردم در برابر نو استعمار پس از جنگ ایستادگی کردند. سرکوب امپریالیستی پس از شکست ها افزایش یافت و امپریالیسم استراتژی را از درگیری های آشکار بر سر گسترش قلمرو به افزایش وابستگی اقتصادی همراه با نیروی نظامی و تکنولوژیکی دگرگون کرد.

در برخی از کشورهایی که دولت های بورژوایی کنترل دستگاه دولتی خود را از دست داده بودند و ایالات متحده منافع خود را در خطر می دید استراتژی “عملیات مخفی” انجام شد که در برگیرنده سرکوب شورشیان و کمک اقتصادی به لایه های انگلی بورژوازی پیش از بزرگ شدن “چپ” بود. “عملیات مخفی” نبرد با شورش تنها یک استراتژی نظامی نبود، بلکه پهنه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را هم در برمی گرفت.  نهادهای دولتی و امنیتی در این کشورها به واکاوی ژرف و باریک بین ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور پرداختند. استراتژی پس از سرکوب شورش، پیاده کردن سرمایه داری ددمنشانه بود که بی اندازه ضدکارگری بود.   

دوران جولان نئولیبرالیسم

بدین گونه نئولیبرالیسم – سرمایه داری ددمنشانه زاییده شد. در سال های پس از شکست در ویتنام، همکاری های پولی بین المللی که از زمان جنگ جهانی دوم با دلار انجام می شد از هم پاشیده شد. ارزش دلار در برابر دیگر ارزها کاهش یافته بود. ایالات متحده می خواست برای چاره جویی سیاست اقتصادی نوینی را در پیش بگیرد. تاچر در 1979 در انگلستان و ریگان در سال 1981 در ایالات متحده بر سر کار آمده بودند و دستور کار آن ها پیاده کردن اندیشه های اقتصادی مکتب شیکاگو به رهبری اقتصاددان میلتون فریدمن نئولیبرالیست بود. فریدمن خواهان کنارگزاریی و از میان برداشتن هر بازدارنده (مانع) در برابر رویش سازه های بازار بود.   

آغاز پیاده سازی نئولیبرالیسم در شیلی از سوی ژنرال پینوشه و زیر نام “شوک درمانی” و با پشتیبانی ایالات متحده انجام شده بود. ولی دهه 1990 را می توان اوج شکوفایی آن دانست. سیاست های اقتصادی فریدمن[1] بر پایه خصوصی سازی گسترده، کم توان کردن سیستم های اجتماعی، برچیدن ساختارهای بازدارنده در بازار آزاد، نبرد با اتحادیه های کارگری، بازرگانی آزاد، مالیات کم و دولت های ناتوان بود. دست اندرکاران در دولت های غربی از “شوک درمانی” برای دگرگونی ریشه ای ساختارهای اجتماعی که دموکراسی ها و جنبش های کارگری هر کشور پس از جنگ جهانی دوم به آن دست یافته بودند سود جستند. سرمایه از وارفتگی پس از شکست در ویتنام نه تنها برون آمده بود بلکه به یورش به نیروهای انقلابی پرداخت. بدین گونه، امپریالیسم یک برنامه سرتاسری برای به دست گرفتن رهبری جهان به پیش گذاشته بود.

امپریالیسم در دهه های 1980 و 1990 برای گرفتار کردن کشورهای ”جهان سوم” در دام نئولیبرالیستی با کمک نهادهای اقتصادی هم چون صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برنامه های “تعدیل ساختاری” را در این کشورها پیاده ساخت. هدف این بود که “سیستم اقتصادی سخت گیرانه دولتی و بوروکراتیک” این کشورها را که تا اندازه ای به نیروهای ددمنش بازار افسار می زد از میان برداشت و یک “سیستم اقتصاد بازار با نرمش” پدید آورد. پیامد این سیاست کم کردن کمک اجتماعی برای ارزان کردن نیروی کار، فشار بر طبقه کارگر برای پذیرفتن شرایط کاری برده وار و آزاد کردن دست سرمایه داران در بهره کشی بی مرز از رنج بران بوده است. وام هایی که این نهادها برای بهبودی دستگاه فرسوده به این کشورها می دادند، بدهی را افزایش داده و مارپیچ منفی رو به پایین را به دنبال داشت.

در همان دوره، شرکت های سرمایه داری انحصاری به شرکت های چند ملیتی غول پیکر با نمایندگی های سیاسی در صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و WTO دگرگون شدند.

پس از پیروزی ضدانقلاب در اردوگاه سوسیالیسم 

در پایان دهه 1990 ، ضدانقلاب در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای اروپای شرقی گذرا به پیروزی رسید. سرمایه داری در “جنگ سرد” پیروز خوانده شد. نئولیبرالیسم توانست جهان را دگرگون کند، بازارها را از زنجیر دولت ها آزاد سازد، “جهان سازی” را بسازد که در آن یک بازار پیوسته جهانی، یک گونه از ارزش ها و یک بازار مالی فرمان ده بود. ایالات متحده از توان نیرومندی برای رسیدن به رویاهای چیرگی بر جهان هم چون یک ابرامپریالیسم برخوردار بود.

کشورهای سوسیالیستی گذشته به تندی وظیفه بخشی از سودسازی امپریالیسم را به دوش گرفته بودند. کارخانه ها یا بسته یا خصوصی شدند، کمک های اجتماعی از میان رفت، کار بی کاری شد، خانه سازی، بهداشت و آموزش خصوصی شد. در زمان کوتاهی مردمان این کشورها دریافتند که چه کلاه بزرگی بر سر آن ها نهاده شد. آن ها آرام آرام به اتحادیه اروپا و برخی به ناتو پیوستند. با “شوک درمانی” نئولیبرالیستی و ضد شورش، کسانی که فرمان دولت را دست داشته بودند، چارچوب های نوینی اجتماعی ساختند که مایه تنگ دستی و درماندگی مردم شد. در زمان کوتاهی اقتصادهای سوسیالیستی بی جان شد. اردوگاه سوسیالیسم دشمن اصلی امپریالیسم آمریکا “نابود” شد.

دوران جنگ در خاورمیانه

مازاد سرمایه انحصارهای آمریکا نیاز به بازارهای نوین داشت. ایالات متحده این بار دست رسی به نفت ارزان خاورمیانه را شدنی دید. ایالات متحده با لبنان، سومالی، کوزوو، کلمبیا، افغانستان، عراق و برخی از کشورهای دیگر درگیر بود. صنعت جنگ افزاری گسترش یافت. دولت آمریکا یک تضاد سیاسی – “غربی و غیر غربی” – ساخته بود. نقشه جنگی نو ایالات متحده، زیر نام نبرد میان تمدن ها برنامه ریزی شد. راست نژادپرست زمینه سیاسی پیدا کرد. آنها تضاد ساختگی میان کارگران بومی و کوچ گران مهمان را دلیل بد شدن شرایط بازار کار، کاهش کمک اجتماعی و گران شدن اجاره خانه دانستند و صنعت نظامی و شیوه بهره کشی سرمایه داری را از زیر ضربه برون نگه داشتند.

در این چارچوب اقتصادی – اجتماعی، در کشورهای پیش رفته سرمایه داری جامعه ای زاییده شد که نژادپرستی را پذیرفت. در همه ی کشورهای غربی کوچ گران به ویژه از گونه ی مسلمان آن، بیگانگانی شدند که باید با آن ها جنگید. سیاست مداران راست کشورهای سرمایه داری مردم را به پذیرش “برخورد تمدن ها” فرا خواندند و اندیشه آن ها را برای یورش و چپاول در خاورمیانه زیر نام “نبرد با تروریسم” آماده ساختند. امپریالیست ها با هزاران نیرنگ دلیل های بنیانی درماندگی مردم را از چشم آن ها پنهان کردند.

هم اکنون

آن چه که ما امروز از گریز شبانه امپریالیسم از افغانستان می توانیم نتیجه بگیریم این است که زیر فشار توده ها یک بار دیگر شیوه های امپریالیستی دولت های غربی دگرگون شده است. در گذشته، ایالات متحده برخی پایگاه های نظامی- جاسوسی در سراسر جهان ساخته بود و از آن ها برای بهره کشی و زورگویی به خلق ها سود می جست. هم اکنون نیاز به دگرگونی ساختار این گونه پایگاه های بزرگ در جهان است. در دهه گذشته زنجیره ای از پایگاه های سبک با نرمش شگفت انگیز پایه گزاری شده است که از آن نیروهای جنگی از ایالات متحده، از پایگاه های ناتو، ژاپنی، انگلیسی و یا از کشتی های نظامی می توانند بپرند و کارشان را انجام دهند و سپس به تندی برگردند.

امپریالیسم امریکا با هماهنگی یازده ناو هواپیمابر، هم راه با جنگ افزارهای نظامی خود در فضا، پایگاه های شناور در سراسر جهان درست کرده است. برای نخستین بار در تاریخ، یک امپریالیسم جهانی به رهبری مالی، نظامی، نهادی و ایدئولوژیکی ایالات متحده ساخته شده است. ایالات متحده به پایگاه های سراسر جهان دسترسی دارد و وظیفه آن نگه داری از منافع امپریالیسم جهانی به ویژه در نبرد با جمهوری خلق چین است.

هری مگدوف (Harry Magdoff) در سال 2003 نوشت که امپریالیسم ایالات متحده همیشه نابرابری، ستم  و نظامی گری بیشتری خواهد آفرید و نقش اصلی آن رهبری “امپریالیسم بدون مستعمره” است.

پایان سخن

زمانی که بازار، سرمایه مالی و گروه های نظامی-صنعتی در بحران افتادند، درمان سرمایه داری برای آن چیزی فرای رویش (رشد) نبود. راستش این است که هر بار که سیستم جهانی به سوی ویرانی رفته است، برای این بود که بانک ها و دارندگان برگه های بهادار (اوراق قرضه) به دنبال دستیابی به سود کوتاه زمان بودند. امپریالیسم محیط زیست  را آلوده کرد، بهره کشی از کارگران و دیگر رنج بران ژرف تر و ددمنشانه تر شد. امپریالیسم هیچ راه حل برای مردم ندارد.

تا سال 2020، 70 میلیون تن از جنگ و آزار گریختند، یعنی دو برابر 20 سال پیش. نابودی “مستعمره های پیشین” از سوی امپریالیسم، دلیل بنیانی کوچ مردم این کشورها است.

ما هیچ نشانه ای نمی بینیم که “جهانی شدن” صلح جهانی آورده باشد و مایه پیش رفت کشورهای ”جهان سوم”  شده باشد. “جهانی سازی” نه تنها پایان امپریالیسم نیست، بلکه “جهانی شدن” را باید هم چون بخشی از یک روند پیوسته در یک تاریخ دراز پیدایش امپریالیسم و در پیوند با اقتصاد نئولیبرالیستی ببینیم. 

میان امپریالیست ها گاهی “آشتی و هماهنگی” جای گزین درگیری و جنگ خواهد شد. وارونه آن چه که گفته می شود، تضادها ميان دولت های سرمايه داری پيش رفته با افزايش وابستگی آن ها افزايش يافته است. یک نیروی پرتوان از تضادی که دربرگیرنده نبردهای اقتصادی و نظامی می شود، پیروز برون خواهد آمد و دیگران را به  پذیرش درخواست ها و شکست وا می دارد.

همچنین گسترش جغرافیایی سرمایه تضادهای میان کشورهای پول دار و تنگ دست را کاهش نداده است. اگر چه کشورهای انگشت شماری از کشورهای ”جهان سوم” از روند ” جهانی شدن ” سود برده اند، اما این به معنی پیش رفت ”جهان سوم” نیست. شکاف میان کشورهای پیشرفته سرمایه داری و ”جهان سوم”  افزایش می یابد.

همان گونه که دیده ایم اقتصاد نئولیبرالیستی را باید هم چون شیوه نوینی از سرشت بهره کشی و زورگویی در تاریخ دراز امپریالیسم دید. آن هایی که مانند جمهوری اسلامی به دستور نهادهای امپریالیستی هم چون بانک جهانی و صندوق بین الملی پول با پیاده کردن اقتصاد نئولیبرالیستی درهای کشور را برای دزدی به روی امپریالیست ها می گشایند نمی توانند ضدامپریالیست باشند. 

هر کنشی برای بهبودی اقتصاد جهانی در چارچوب سرمایه داری به شکست خواهد انجامید و نمی توان جهان را بی آن که سرمایه داری را به چالش کشاند دگرگون کرد. امپریالیسم نمی تواند امپریالیسم نباشد، چرا که روند قانون مند نظام سرمایه داری در کشورهای پیش رفته سرمایه داری است که لنین ویژگی های آن را برشمرده است[2]. آن چه که ما در نبرد ضد امپریالیستی  50 سال گذشته آموختیم نشان می دهد که فرمان روایان دستگاه فرمان روایی را خود آزادانه واگذار نمی کنند، این  کار یک انقلاب است.


[1] میلتون فریدمن، دنبال تر پذیرفت که  پند او در باره ی خصوصی سازی های بی مرز نادرست بوده است، چرا که فراهم کردن نهادهای شایسته زیرساختاری برجسته تر از خصوصی سازی است(Financial Times: 7 June 2003).

[2] ۱ – تمرکز تولید و سرمایه و ایجاد انحصارات
۲ – ادغام سرمایه بانکی و صنعتی و ایجاد سرمایه مالی و الیگارشی مالی
۳ – صدور سرمایه
۴ – تشکیل گروهبندی های بین المللی سرمایه داری انحصاری که جهان را بین خود تقسیم می کنند
۵ – تکمیل تقسیم جهان میان قدرتهای بزرگ سرمایه داری

2 Comments

  1. Mobsen

    درود برسیامک دلاور.
    امیدوارم این تن پوش آخر کفن امپریالیسم درنده خو باشد از انتهای تونل تاریک افغانستان نور قابل رویت است شاید اسلام سیاسی آخرین نیرنگ طبق قوانین دیالکتیک بعکس ‌خود بدل شود وگور امپریالیسم خونخوار باعث نجات بشریت نوین شود
    « کار خود گر به خدا باز گذارم حافظ. ای بسا عیش که با بخت خدا ده کنم»
    به هرحال ورق ساده کنیم
    به امید پیروزی بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *