مقاله ی شماره ۵ / ۱۳۹۸
۸ اردیبهشت ۱۳۹۸ – ۲۸ آوریل ۲۰۱۹
پیشگفتار
امپریالیسم امریکا به رهبری دولت پرخاشگر ترامپ، سپاه پاسداران جمهوری اسلامی را در لیست تروریسم قرار داده است. در این میان سرنگونی خواهان هوادار امپریالیسم برای ترامپ دست ها زده اند. و در آن سوی میدان درگیری هم اصلاح خواهان چند رنگ با پوشیدن یونیفورم سپاه، وفاداری خود را با این نهاد سرکوب گر به نمایش گذاشته اند.
در زیر ما نخست نگاهی کوتاه به دو سوی این کشمکش و درگیری خواهیم داشت. سپس نگاهی خواهیم داشت به دیدگاه های نادرست در باره ی این چالش نوی که ترامپ برای ما ساخته است.
پس از آن با پشت دادن به تجربه تاریخی و واکاوی طبقاتی به بررسی این که در این گیرودار چه باید کرد و حزب توده ایران در کجا باید بایستد می پردازیم.
امپریالیسم امریکا و دولت ترامپ
بی ریب دولت امریکا خود بزرگترین تروریست جهان است، بزرگترین دولتی است که شیوه ی تروریسم دولتی را به شیوه ی رسمی کارکرد خود در اقتصاد و حاکمیت نظامی بدل ساخته است. دادگاه های داخلی را به ماموران تحمیل سیاست اقتصادی خود به کشورهای دیگر دگرگون کرده است. دهها پایگاه نظامی در سراسر جهان داراست.
دولت های گوناگون امریکا بنیان گزار بزرگترین گروه های تروریستی جهان مانند طالبان، داعش و دیگران بوده اند. سران کوچک و بزرگ امپریالیسم روزانه هزاران زندانی را در زندان های پنهانی در همه ی گوشه های جهان شکنجه می کنند و برای جنگ افزاری روزانه ده ها کشتی به کشورهای دیکتاتوری دوست امریکا می فرستند. بزرگترین خریدار اسلحه آمریکایی، رژیم نژادپرست اسراییل و دیکتاتوری دینی و عربستان سعودی هستند. هر دو این رژیم از تروریست پروران و یاوران تروریست های اسلامی بوده اند و هستند.
قرار دادن نیروی نظامی یک کشور عضو سازمان ملل متحد در لیست تروریسم نه تنها نادرست است، بلکه با هدف پوشاندن سیاست تروریستی دولت آمریکا است. امریکا چنین حقی را ندارد. اگر زمانی قرار باشد که یک سازمان نظامی در یک کشوری را تروریست خواند، این کار باید توسط گروه های بی طرف از کارشناسان انجام گیرد و نه از سوی دولتی که خود تروریست است.
خود این کار از لحاظ حقوق بین المللی نادرست است. همان گونه که امریکا سپرده های ونزوئلا را پس نگردانده است. مدیر شرکت مخابرات چینی را دستگیر می کند. شرکت هایی که با روسیه برای گازرسانی به اروپا همکاری می کنند را می ترساند (تهدید می کند). با همه ی این لگدمال کردن حقوق بین اللملی باید پیکار کرد. همه اشان نادرست است.
این شیوه پرخاشگری به ویژه از سوی مارکسیست ها باید پس زده شود. فردا امریکا می تواند به همین بهانه ارتش میهنی کوبا را در این لیست قرار دهد.
چنگ اندازی و دست اندازی به کشورها به بهانه ی آزادی خواهی انجام می گیرد ولی برای سوداندوزی در جنگ و دستیابی به سرچشمه های مادی توده ها است.
نمی توان به بهانه سرنگونی سران سرکوب گر یک کشور از حق توده ها برای فراهم کردن دموکراسی و عدالت اجتماعی در کشور خود گذشت. پرونده سازی امپریالیسم علیه رژیم های ستمکار برای آزادی توده ها نیست و نبوده است بلکه برای سوداندازی از فروش اسلحه و فراهم کردن بازار نو برای کالاهای بنجل و بی ارزش و برای دستبرد به سرچشمه های زیرزمینی است.
سرنگونی رژیم های ستمگر را باید حق توده های این کشورها دانست و بازنمود کرد و حقوق بین اللملی بین دولت ها را با آن نیامیخت. اگر هر کشوری به بهانه ای سپرده های کشور دیگر را در نهادهای بانکی خود نگه دارد و از حق پرداخت و دریافت خرید و فروش آن کشور جلوگیری کند، دنیا با هرج و مرج و آشوب روبرو خواهد شد. فکرش را بکنید که امریکا سپرده های چین را و چین سپرده های فرانسه را و فرانسه سپرده های روسیه را پیش خود به بهانه های گوناگون نگه دارد، بدین گونه بازار جهانی از جنبش و جوش خواهد افتاد. بنابراین نباید پدیده های گوناگون را با هم درآمیخت.
ترس بنیانی ترامپ بر این است که با ژرفش نبرد ضدنئولیبرالی در ایران افسار جنبش مردمی از دست نیروهای هوادار امریکا خارج شود و به دست نیروهای مردمی بیفتد. با یک یورش ناگهانی نظامی امریکا می تواند سوی رویدادهای را به سود خود برگرداند و از انجام یک انقلاب ملی و دموکراتیک جلوگیری کند. همان کاری را که هم اکنون به شیوه ای دیگر در سودان برای مهار جنبش مردمی می کند.
همه ی مردم ما می دانند که جمهوری اسلامی سرمایه داری و بازوی سرکوبگر آن سپاه پاسداران دشمنان آزادی و عدالت اجتماعی هستند. مردم ما خود توانایی رزم با این جانور انسان خور، سد سر را دارند. نمی توان آزادی را از امپریالیست ها خواست. ما نباید سرنوشت مردمان عراق، افغانستان و لیبی را از یاد ببریم. سرنوشت غم انگیز کردهای عراق و سوریه نیز نشان می دهد که نمی توان بدون به بازیچه دست تبدیل شدن، برای دستیابی به آزادی با امریکا همدست شد.
دیکتاتوری جمهوری اسلامی و سپاه
سپاه پاسداران بی ریب (بی تردید) یکی از بزرگترین دستگاه سرکوب و کشتار توده ها و اندیشمندان و پیکارگران میهن ما بوده است و هست. پس از دوران کوتاهی که گروه هایی مانند مجاهدین انقلابی دست بالا را در سپاه داشته اند و نقش برجسته ای در شکست عراق بازی کرده اند، سپاه پاسداران رفته رفته و آرام آرام به دست واپسگراترین نیرو های جمهوری اسلامی افتاده است.
پس از آن هر سال سپاه پاسداران زیر شمشیر “پاک سازی” درونی خون ریخت تا وفاداری آن به رژیم و دستگاه ولایت فقیه پایدار و پابرجا بماند.
در رهبری این نهاد نیرومند اقتصادی و سرکوبگر، هم نیروهای واپسگرا حجتیه و هواداران مصباح یزدی و هم دوستداران سینه چاک احمدی نژاد جای دارند. سمتگیری واپسگرایانه سپاه پیش از یورش همه جانبه به حزب توده ایران در سال ۶۲-۶۳ روشن بوده است. این واپسگرایان برای ضربه زدن به حزب طبقه کارگر تا همکاری با نهادهای جاسوسی امپریالیستی پیش رفته اند که حتا به گفته آقای حجاریان از چشم اطلاعات نخست وزیری هم یورش به حزب را پنهان کرده بودند.
رهبران ریز و درشت سپاه از شکنجه گران، جان ستانان (مجری اعدام) در زندان ها بوده اند و هستند. نهادی که جان انسان را آسان تر از یک جانور می ستاند و برای این زشتكاری به خود می بالد، سرشتی پست و پليدی دارد که از آزار آزادی خواهان خشنود می گردد. آن ها به گویی مانند گزمگانی هستند که با خون جوانان ما، مار ستم ولی فقیه ضحاک خوی را سیراب و آرام می کنند. این سیاست دستگاه زور طبقه های حاکم، مضمون نبرد طبقاتی از ٬٬بالا٬٬ را در شرایط کنونی در ایران تشکیل می دهد.
هر چند که اینان در اینجا و آنجا سخن از آزادی بکنند ولی باور به تاریکی در سياه خانه ی دل آن ها لانه کرده است. چنین است درون مایه آزادی خواهی طبقه های خوار در جامعه ی طبقاتی.
بدین گونه دستگاه ولایت فقیه با دست و بازوی سپاه بسیاری از کنش های اقتصادی، تروریستی و سرکوب و شکنجه را در درون کشور آن چنان سازمان دهی داده است که حتا از زیر وارسی و بازرسی نیم بند نهادهای گزینشی بیرون رانده است و بی هیچ پاسخگویی، سپاه را به اهرم بزرگ نظامی – اقتصادی دگردیسی داده است. سپاه پاسداران پایگاه دشمن نيرومندی شده است، كه سرسختانه جلوی پيشرفت آزادی و رویش انديشه ی انسان ایرانی را گرفته است. بحران اجتماعی- فرهنگی- شهروندی در ایران دارای چنین ریشه طبقاتی است.
پررویی ان ها به آن اندازه رسید که دیگر بی هیچ راه بندی توانستند در روند بسیار بسته و نمایشی انتخابات مجلس، و ریاست جمهوری نیز دست درازی کنند و برگزیده مردم را به زندان و یک دروغ گوی پیشه کار (حرفه ای) را بر سر کار بنشانند.
پس از دستگیری آقای موسوی نیروهای سپاه و بسیج در همه ی شهرهای بزرگ، رفت و آمد و گفت و شنود مردم را وارسی گسترده می کردند. بر هیچ کس پوشیده نیست که سپاه پاسداران در ترور روشن اندیشان در درون و برون میهن دست داشته است.
در زمینه اقتصادی آن ها فرهنگ رانت خواری را در کشور گسترش داده اند. و درهای کشور را برای آوردن کالاهای قانونی و غیرقانونی به زیر کنترل خود گرفتند و آن را بر زیان اقتصاد مردمی و برای پشتیبانی بورژوازی بازرگانی باز کرده اند. آن هایی که در دست داشتن اهرم های اقتصادی در کشور توسط سپاه را نشانی از یک اقتصاد مردمی و دموکراتیک می دانند بسیار راه را کژ رفته اند. هیچ گاه مارکسیست ها نگفته اند که در دست داشتن نهادهای اقتصادی توسط رژیم های فاشیستی و نهادهای امنیتی شان، بنیانگزاری یک اقتصاد ملی است. رژیم های فاشیستی همیشه بر پایه یک زیربنای سرمایه داری استوار بوده اند و بارها هنگام نیاز حتا به اقتصاد نئولیبرالی درآمیخته اند. مانند شیلی پینوشه و اقتصاد نئولیبرالی فریدمن و شاگردانش. در کشور نئولیبرال آلمان نیز وزیر اقتصاد و دارایی دولت برای پشتیبانی از طبقه های حاکم خواستار اتحاد بانک ها و صنعت های سنگین این کشور امپریالیستی برای پیشگیری از توانایی و گسترش روزافزون نیروی اقتصادی چین می شود.
دیدگاه های کژدیسگی
در برخورد با پرخاشگری ترامپ، دو دیدگاه نادرست سایه تاریک و سنگین خود را به روی جنبش انقلابی توده های مردم میهن ما انداخته است.
دیدگاه نخست
دیدگاه نخست از سوی پادشاهی خواهان و مجاهدین خلق بیان می شود. این دیدگاه از این کار زشت ترامپ پشتیبانی می کند. و برای اینکه خوانندگان این نوشته توده ای هستند نیازی به باز کردن این دیدگاه و نشان دادن ویژگیهای ضدمردمی آن نیست.
دیدگاه دوم
دیدگاه دوم که پشتیبانی از سپاه پاسداران است از سوی همه ی هواداران جمهوری اسلامی بیان می شود. ما در روزهای گذشته واپسگرایان و اصلاح خواهان را با یونیفرم های نظامی سپاه در رسانه های گروهی دیده ایم. هر چند که گام گذاشتن اصلاح خواهان دولتی در این کژراهه شگفت انگیز است ولی گیج کننده نیست. ما در گذشته هم دیده ایم که جناح های گوناگون جمهوری اسلامی هنگام نیاز زیر عبای چرکین و خون آلود ولایت فقیه گرد هم می آیند.
ان چه که هم غم انگیز و مایه سرگشتگی است، پشتیبانی “جانانه” رفیقان ”۱۰مهر” از شب پراکنان سپاه پاسداران جورپیشه، تبه کار، بدکار، بدنام، مردم آزار، آزادی کش و آزاده کش است.
بیایید با هم دیدگاه این گروه که خود را توده ای می داند را بررسی کنیم. ”۱۰مهر” در دو نوشته جداگانه دیدگاه خود را باز و روشن می کند. در یک نوشته سپاه پاسداران را فراورده و برآیند کارکردهای آمریکا علیه میهن ما می داند و بدین گونه دست های خون آلود این نهاد را می شوید و گناه آن را بر دوش امریکا می نهد. در نوشته دیگری ”۱۰مهر” راست و رک و با گستاخی بی مانندی از سپاه پاسداران پشتیبانی می کند.
بگذارید با هم به هر دو نوشته نگاهی داشته باشیم
”۱۰مهر” ناخواسته هم گرایی و هم سویی منافع امپریالیسم آمریکا و منافع سپاه پاسداران را افشا می کند و می نویسد که “باید به وزارت خزانهداری و وزارت خارجه آمریکا نگاهی بیفکنیم. این دو وزارتخانه از ابتدای پیروزی انقلاب مردمی ۵۷ در ایران تا اکنون تمام تلاشهایشان را مصروف داشتهاند تا زمینههای زیست عادی و طبیعی اقتصادی در ایران مختل شود. در این اختلال گسترده هر حکومتی و نهتنها ایران، بهسمت سپردن امور به دست نزدیکترین نیرو و وفادارترین نیرو به هسته مرکزی قدرت خواهد رفت. سپاه را آمریکا سپاه کرد.”
پرسش این نیست که چه چیزی و چه کسی سپاه را سپاه کرده است؟ پرسش این است که چه کسانی سپاه را رهبری می کنند؟ سپاه نمایندگی چه طبقه هایی را دارد؟ وظیفه بنیانی سپاه چیست؟ کارنامه گذشته سپاه چه بوده است و کارکرد کنونی آن چیست؟
”۱۰مهر” می پذیرد که “در عالم واقعیت، هماکنون سپاه نقش مهمی در پروژههای عمرانی، اقتصادی در ایران بازی میکند. همچنین فروش نفت و فرآوردههای نفتی که منبع اصلی ارزی کشور است توسط کانالهایی انجام میشود که یا اداره آن با سپاه است و یا سپاه از آن حراست میکند. در منطقه نیز، سیاست خارجی ایران از سوی سپاه اعمال و کنترل میشود و عملاً دستگاه رسمی سیاست خارجی ایران مجری سیاستهای ایران در حوزه خاورمیانه و شمال آفریقا نیست.”
ولی ”۱۰مهر” به جای تمرکز به روی این چالش هایی که سپاه پاسداران برای میهن ما آفریده است. به این بسنده می کند که آمریکا در بزرگ کردن سپاه نقش داشته است و پس از جنگ و تحریم امریکا، سپاه تنها نهادی بود که توانایی و نیروی بازسازی کشور را داشت.
”۱۰مهر” در نوشته ی دیگری به درست انگاری (توجیه) ماجراجویی های جمهوری اسلامی می پردازد. اشتباه نشود، ”۱۰مهر” در این بخش از سخنش، از حق حاکمیت ایران برای دفاع از کشور دوست که خواستار کمک بوده است سخن نمی راند. بلکه به روایش (توجیه) سیاست جمهوری اسلامی در گسترش مذهب ارتجاعی در منطقه میپردازد و آن را “مقاومت علیه یورش آمریکا” مینامد و می نویسد که “برنامه کنونی امپریالیسم آمریکا و اروپا برای کشورهای منطقه و خطرات جدی آن برای استقلال و تمامیت ارضی ایران، برای رهبری جمهوری اسلامی چارهای جز مقاومت علیه یورشهای آمریکا باقی نمیگذارد.”
آشکار است که دیدگاه ”۱۰مهر” در باره ی برنامه ی امپریالیسم برای آینده ایران درست است. ولی”۱۰مهر” نمی گوید که معنای مقاومت علیه یورشهای آمریکا چیست؟ آیا مقاومت جمهوری اسلامی برابر با ماجراجویی نیست که به تحریک جنگ دوستان در دولت امریکا و خاک ریزی آغاز جنگ می انجامد؟ آیا نباید بهانه ها و انگیزه های امپریالیسم امریکا را برای جنگ ورزی با خردورزی، تنش زدایی از بین برد؟ آیا نباید ایران مانند روسیه بگوید که نیروهای نظامی خود از سوریه بیرون می راند، تا باد تبلیغات امپریالیستی را از بادبان بدور سازد؟
”۱۰مهر” از این هم پیش تر می رود و می نویسد که “حضور نیروهای ایران در دیگر کشورهای خاورمیانه، بهویژه در سوریه، نه آنطور که ادعا میشود ناشی از «ماجراجویی» یا «گسترشطلبی» جمهوری اسلامی، بلکه یک اقدام دفاعی پیشگیرانه و ضروری برای حفظ موجودیت کشور است. “
”۱۰مهر” چیزی در باره ی اینکه این چه اقدام پیش گیرانه است که در ۲۰۰۰ کیلومتری مرزهای میهن ما انجام می گیرد نمی نویسد؟ اگر منظور جلوگیری از گسترش منافع امریکا در منطقه است پس چرا جمهوری اسلامی همگام با امپریالیسم آمریکا به نابودی جمهوری فدرال یوگسلاوی پرداخت؟ پس چرا جمهوری اسلامی از صدام در مقابل امریکا حمایت نکرد؟ چرا جمهوری اسلامی به اشغال افغانستان تن در داد؟ جمهوری اسلامی چه دفاعی و چگونه از مرزهای کشور ما در سوریه می کند؟ در حالی که همه ی همسایه های میهن ما از دوستان آمریکا هستند. در پاکستان، افغانستان، آذربایجان، ارمنستان، ترکیه (عضو ناتو)، عراق، کویت، عربستان، امارت، بحرین، قطر، عمان در همه ی این کشورها نیروها، پایگاه های نظامی و امنیتی امریکا وجود دارد. به سخنی دیگر میهن ما در محاصره نیروهای آمریکایی است. در برابر این محاصره جمهوری اسلامی چه دفاعی می تواند در سوریه در شرایط کنونی انجام بدهد؟
واقعیت این است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی نه بر نگه داری و پاسداری از یکپارچگی ایران که بر پایه نیرومند کردن اسلام شیعوی استوار است. به همین دلیل حکومت های سنی مذهب در لیبی، عراق و افغانستان، هنگام یورش امپریالیسم از پشتیبانی جمهوری اسلامی برخوردار نشده اند. ولی حزب الله شیعه مذهب لبنان، علوی های سوریه و حوثی های شیعه گونه مذهب یمن از یاری نظامی و مادی سپاه جمهوری اسلامی برخوردار هستند.
”۱۰مهر” نخست برای خود یک فرضیه خودساخته “مقاومت” طراحی می کند و سپس بدبختانه از این هم جلوتر می رود و می گوید که “این مقاومت باید مورد پشتیبانی جدی همه نیروهای میهندوست، صلحطلب، و ضدامپریالیست ایران قرار گیرد.”
به سخنی دیگر ”۱۰مهر” به ما می گوید که اگر ضدامپریالیست هستید باید از سپاه و ماجراجویی های آن در منطقه پشتیبانی کنید.
”۱۰مهر” سپس با هم سنجی جمهوری اسلامی با کوبای سوسیالیستی و انقلابی می گوید که “حکومت جمهوری اسلامی میتواند، و باید، با نظرخواهی مستقیم از مردم، و از راه یک برنامهریزی اقتصادی آگاهانه و حساب شده ـــ بهویژه در جهت از میان برداشتن سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی که طی دههها زندگی زحمتکشان کشور را بهسمت نابودی کشانده است ـــ از انتقال فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمهای آمریکا به روی تودههای مردم، بهویژه زحمتکشان کشور، جلوگیری کند، و مانع ازهم پاشیدن شیرازه کشور گردد. در این رابطه کافی است به تجربه کوبا پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم نظری بیافکنیم تا راههای مناسب مقاومت در برابر یورشهای اقتصادی امپریالیسم را دریابیم.”
اشتباه نشود، ”۱۰مهر٬٬ از اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک هواخواهی نمیکند که برای رهبری آن جبهه متحد خلق مورد نظر حزب توده ایران نیازمند است.
”۱۰مهر” این گونه می نماید که انگار اقتصادی نئولیبرالی سمتگیری برگزیده جمهوری اسلامی نیست بلکه به آن تحمیل شده است. و جمهوری اسلامی به ناگهان توان این را دارد که با در پیش گرفتن یک اقتصاد مردمی و ضدامپریالیستی، هدف های انقلاب ملی – دموکراتیک را برآورده کند. گویا ”۱۰مهر” فراموش کرده است که این درندگان کوچکترین ارزشی به خواستهای مردم نمی گذارند و برای زحمتکشان تره نیز خرد نمی کنند.
انگار این رفیقان به ناگهان هر ان چه را که از مارکسیسم آموخته بودند از یاد بردند. حتا یک واژه نوشته نمی شود که حاکمیت جمهوری اسلامی در دست چه طبقه هایی هست؟ ویژه گی های طبقاتی این طبقه ها چیست؟ و آیا ان ها گنجایش و توانایی برپایی اقتصاد ملی و سیاست ضدامپریالیستی را دارند؟ با خواندن این گزاره ها خواننده به این می رسد که انگار ”۱۰مهر” حاکمیت جمهوری اسلامی را در مجموع در دست نیروهای دموکرات انقلابی می بیند که می توان آن را با پند و اندرز به راه درست کشاند. ”۱۰مهر٬٬ جنگ زرگری میان آمریکا و حاکمیت ولایی را، مبارزه ضد امپریالیستی می نماید.
اگر بپذیریم که ویژگی های ضدامپریالیستی واقعی از خاستگاه طبقاتی ویژه ای بر می خیزد، پس باید روشن کنیم که چه جابجایی طبقاتی در حاکمیت ایران بوجود آمده است که خصلت های واپسگرایانه آن به ناگهان به خصلت ضدامپریالیستی دگردیسی یافته است. بیاید این گره را کمی بیشتر باز کنیم.
یورش و پرخاشگری امپریالیست ها در سوریه و درگیری جمهوری اسلامی همزمان است با میانه دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد پس از کودتا علیه کاندیدای جنبش سبز که با فرمان ولایت فقیه و کارگزاری سپاه پاسداران انجام شد. بنابراین اگر کمک جمهوری اسلامی به سوریه خصلت ضدامپریالیستی داشته است، پس ما باید بپذیریم که مجموعه حکومت در آن زمان تاکنون در دست نیروهای خرده بورژوازی و دموکرات های انقلابی بوده است که می تواند خصلت واقعی ضدامپریالیستی داشته باشد.
ولی از میان نوشته های ”۱۰مهر” می توان به این هم رسید که به باور ”۱۰مهر” دولت در دست بورژوازی تجاری، بوروکراتیک و مالی افتاده است ولی “خوشبختانه” فرمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی در دست ولایت فقیه و سپاه پاسداران زیر رهبری اوست که باز هم “خوشبختانه” از نیروهای دموکرات انقلابی با ویژگی های ضدامپریالیستی تشکیل می شود. و بدین گونه می توان در جنگ “که بر که” میان دولت نئولیبرال و ولایت فقیه ضدامپریالیست به سود ولایت فقیه درگیر شد.
اگر همچنین نتیجه گیری از نوشته ”۱۰مهر” درست باشد پس ”۱۰مهر” می بایست برای این چند دستگی طبقاتی در جمهوری اسلامی گواهی داشته باشد و آن را به خوانندگان نشان بدهد. ولی نشانی از این جابجایی در نوشته ”۱۰مهر” نمی توان یافت.
شاید هم ”۱۰مهر” بر این باور است که جایگاه طبقاتی پیوندی با پیکار ضد امپریالیستی ندارد و هر کسی که با امپریالیسم درگیر شود، ضد امپریالیست است و مارکسیست ها باید از او پشتیبانی کنند، حتا اگر او مردم کش و دشمن آزادی باشد.
اگر سیاست خود را بر پایه این تز ضدمارکسیستی استوار کنیم پس مارکسیست های سودان می بایست از عمر البشیر “ضد امپریالیست ” پشتیبانی می کردند و نمی بایست به جنبش ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری کنونی بپیوندند.
در میان خط های نوشته ”۱۰مهر” حتا می توان به این فروداشت (نتیجه) هم رسید که ”۱۰مهر” از در دست داشتن اهرم های اقتصادی میهن توسط سپاه پاسداران خرسند است. گویا از دیدگاه ”۱۰مهر” می توان با بخشیدن دارایی های عمومی و سرمایه همگانی به دوستان و عضوهای خانواده برگزیدگان و ازمابهتران و نهادهای سرکوب در راه اقتصاد ملی – دموکراتیک گام گذاشت.
شما حتا یک نمونه نمی توانید بیابید که کمونیست ها از در دست داشتن کارخانه ها، شرکت ها توسط رژیم های فاشیستی و نازیستی جهان پشتیبانی کرده باشند. نه در دوران المان نازی و نه در دوران اسپانیا فاشیستی، هدف کمونیست ها قرار دادن کلید اموال عمومی به دست این دولت های بورژوازی نبوده است. بلکه هدف سرنگونی این دولت ها و برقراری مالکیت عمومی بر ابزار تولید بوده است.
پیش از تازش امریکا و دوستانش به عراق، از درآمدسازی این کشور از فروش نفت و دیگر فراورده ها جلوگیری می شد و دیکتاتوری صدام هم کوشید که با دردست گیری بیشتر اهرم های اقتصادی کشور، این بازدارنده ها (مانع ها) را دور بزند. اگر ”۱۰مهر” یک نیروی مارکسیستی در آن زمان عراق بود، نه تنها خود از دست اندرکاری گروه اندک در زندگی اقتصادی عراق پشتیبانی می کرد بلکه دیگران را هم به این پشتیبانی فرامی خواند.
بدبختی در اینجاست که حتا اگر گمان ”۱۰مهر” در باره ی ضدامپریالیسم بودن جمهوری اسلامی درست باشد باز ”۱۰مهر” به کژراهه رفته است.
ناسازگاری و ناهمگونی دیدگاه کنونی ”۱۰مهر” با رویکرد پیشین آن بسیار روشن است. ما می دانیم که برخی از دوستان ”۱۰مهر” مانند رفیق جوانرود گفته اند که “مطلق کردن مبارزه با امپریالیزم” (ما وارد این بحث که آیا سپاه ضدامپریالیست است نمی شویم) نادرست است. رفیق جوانرود هنگام سرزنش رویکرد “عدالت” می گوید که این “رویکردی [ است] که با عمده کردن وجه ملی انقلابهای ملی دمکراتیک در شرایط فشار همه جانبۀ امپریالیستها، هیچ توجهی به آماج اصلی این انقلابهای دمکراتیک،[ …].، یعنی شکست استبداد و دیکتاتوری برای نیل به آزادی خلقها [ …] ندارد.”
چگونه است که اکنون ”۱۰مهر” به همان دامی افتاده است که سال ها پیش به دیگران برای پرهیز از افتادن به آن دام هشدار می داده است؟ پس چگونه می توان آزادی را فراموش کرد و شکنجه و کشتار مردم را به بهانه ی ضدامپریالیسم بودن سپاه پذیرفت و خود را در کنار آن نهاد؟ این چرخش ناگهانی از کجا ریشه می گیرد و برای چیست؟
ناباوری به نیروی توده ها تا چه اندازه؟
“۱۰مهر” با دیدگاه کنونی خود همراه نیروهای درونی و برونی حاکمیت در کنار سپاه پاسداران ایستاده است. آقای ظریف در باره ی سپاه می گوید که “ملت، دولت و نظام از کسانی که جان خود را برای امنیت ما مایه گذاشتهاند و فداکاری و ایثار میکنند دفاع کرده و در کنار آنها ایستادهاند.” سخنان ظریف با سخنان ”۱۰مهر” همخوانی شگفت انگیزی دارد.
تجربه تاریخ به ما چه می گوید؟
تضاد میان امپریالیست ها و میان امپریالیسم و دیکتاتورها پدیده تازه ای نیست. همواره این تضادها بوده است.
ما هنوز تجربه لنین را می توانیم بخوانیم. در سال ۱۹۱۴ روسیه به جنگ با آلمان پرداخت و سپس به تندی به پروس شرقی یورش برد.
لنین در مقاله “وظیفه های انقلابی سوسیال دموکراسی در اروپا” می نویسد که این یک جنگ امپریالیستی برای سرکوب جنبش انقلابی پرولتاریا و دموکراسی در کشورها است. لنین به درستی به همکاری بورژوازی بزرگ آلمان با دستگاه سلطنتی تزار سخن می گوید و همگامی این دو نیروی امپریالیستی را نشان می دهد.
با این که روسیه به پروس شرقی یورش برده است ولی لنین حزب سوسیال دمکرات آلمان را سرزنش می کند که چرا به جنگ رای داده است و زبان شوونیستی بورژوازی را بازگویی می کند. لنین رک و راست می گوید که این کار خیانت محض به سوسیالیسم است.
لنین ریشه این سیاست نادرست را رخنه اپورتونیسم خرده بورژوایی در اندیشه نیروهای پرولتاریای انقلابی می داند.
لنین نخستین و مهمترین وظیفه سوسیال- دموکرات های روسیه را مبارزه ی بی رحمانه و همه جانبه علیه شوونیسم روسی و سلطنت تزار می داند. راهنمای لنین این است که تفنگ را باید علیه دولت های ارتجاعی و بورژوایی برگرداند و نه علیه زحمتکشان دیگر کشورها.
هر چند که سخنان لنین در زمان دیگری زده شده است و در باره ی جنگ میان دو نیروی امپریالیستی است ولی ان چیزی که او می خواهد به سوسیال دموکرات های آلمان بیاموزد برای شرایط امروز ما هم ارزشمند است. رهنمود لنینی به ما می آموزد که زمانی که بورژوازی دو کشور در جنگ با هم هستند نیروهای پرولتری نباید در این نبرد به سود بورژوازی کشور خود درگیر شوند، به جای آن نیروهای پیشرو باید از شرایط فراهم آمده برای پیکار علیه بورژوازی سود جویند.
ساختار طبقاتی جمهوری اسلامی چگونه است؟
در این بخش نیاز به واکاوی کوتاه در باره ساختار طبقاتی جمهوری اسلامی و جایگاه سپاه در آن داریم.
بورژوازی انحصاری فرمانروا که در برگیرنده بورژوازی بوروکراتیک، بورژوازی تجاری و بورژوازی مالی است همه ی دامنه های اقتصادی کشور را در کنترل خود دارد.
بورژوازی انحصاری با انحصاری کردن اقتصاد کشور با دستگاه اقتصاد “سپاهی” و اقتصاد دولتی سرمایه دارانه وابسته به اقتصاد امپریالیستی در هم تنیده شده است. برای همین هم بسیاری از کارخانه ها و شرکت هایی که دولت آقای روحانی به ارزانی می فروشد به دست سپاه پاسداران می افتد. درهم آمیختگی بورژوازی انحصاری با اقتصاد “سپاهی” یک دستگاه بزرگی از رانت خواران ساخته است که خود را از طریق تقلب و فساد غنی می کند و از دسترسی به ساختارهای اداری و دولتی برای تخصیص زمین، محل های تجاری و سایر منابع عمومی به خود استفاده می کند.
هدف سرمایه داری انحصارطلب پیوند با سرمایه جهانی است. بورژوازی کمپرادور همواره به طور مستقیم به سرمایه داران خارجی امپریالیستی کمک می کند و در برابر این خوش خدمتی امپریالیسم به نوبه خود این بورژوازی انگلی را حمایت می کند و آن را پرورش می دهد. مجموعه بورژوازی کمپرادور با اتخاذ سیاستهای نولیبرالی و با واردات بیرویه کالاهای خارجی تولید داخلی را از بین برده است. نمی توان اقتصاد “سپاهی” را دشمن بورژوازی انحصاری دانست. سپاه پاسداران بازوی نظامی و کنشگر اقتصادی بورژوازی انحصاری و در خدمت سرمایه مالی داخلی و امپریالیستی است.
در این ساختار پیچیده هر کدام از آن ها وظیفه های ویژه خود را برای دمیدن جان تازه در پیکر بیمار اقتصاد جمهوری اسلامی دارند. در آن جایی که نهادهای اقتصادی رسمی جمهوری اسلامی در بازار جهانی با گرفتاری روبرو می شوند، اقتصاد سپاه وارد معرکه می شود. در آن جایی که کنش های اقتصادی سپاه زیر ذره بین بازار جهانی قرار می گیرد، نئولیبرال های دولتی وارد معرکه می شوند.
چه باید کرد؟
چارچوب رویکرد حزب توده ی ایران بر پایه همین نگاه هشیارانه و ژرف به ساختار طبقاتی جمهوری اسلامی و آموختن آگاهانه از تاریخ جنبش کارگری استوار است.
حزب توده ی ایران رویکرد درست خود را هم در باره ی کارنامه ی سیاه سپاه پاسداران و هم در باره ی پرخاشگری برنامه ریزی شده ترامپ در بیانیه ای نوشته است. حزب توده ی ایران نه ” آزادی خواهی” امپریالیسم را می پذیرد و نه پیکار “ضدامپریالیستی” دیکتاتورها را. حزب توده ی ایران نه دست همکاری به ترامپ دراز می کند و نه در کنار سپاه پاسداران می ایستد. رویکرد حزب توده ی ایران نشانگر باور حزب طبقه کارگر به نیروی جاویدان و پایدار توده ها است.
سخن بر سر نایش (نفی) تضاد میان دیکتاتوری جمهوری اسلامی و امپریالیسم امریکا نیست. سخن بر این است که تضاد میان آن ها تضادی نیست که توده ها باید به سود یک سو خود را در این جنگ درگیر کنند. سیاست درست این است که از این تضاد باید برای نیرومند کردن جنبش خودسالار (مستقل) توده ها برای دستیابی به آزادی و عدلت اجتماعی و در راه یک سمتگیری اقتصادی ملی – دموکراتیک بهره جویی کرد.
جمهوری اسلامی یک کاربرد و کارکرد برنامه ریزی شده ضدامپریالیستی ندارد. یک حکومت ضدامپریالیستی با اجرای برنامه ملی و دموکراتیک، با تقویت تولید داخلی و بالا بردن سطح زندگی زحمتکشان به منافع جهانی و درونی امپریالیسم ضربه می زند. پاسخ رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی در برابر فشار اقتصادی و تحریک های امپریالیستی پیاده کردن بیش تر برنامه های نئولیبرالیستی و درگیری در جنگ های مذهبی است. این رژیم بنا بر ماهیت سرمایه داری وابسته ی خود با بهره برداری از حربه امپریالیسم می كوشد که برنامه لیبرالیستی اقتصادی و خصوصی سازی و سرکوب مردم و فشار بر سازمان های كارگری و مدنی را افزایش و گسترش دهد. و باز هم این رژیم بنا بر ماهیت مذهبی خود تلاشی برای تنش زدایی نمی کند بلکه هم سو با سازمان های نظامی امپریالیستی با سیاست شیعوی خود بر ضد منافع مردم میهن به گسترش درگیری های مذهبی می پردازد.
هدف های انقلاب ملی- دموکراتیک آزادی، عدلت اجتماعی و مبارزه ضدامپریالیستی است. همان گونه که ما بارها گفته ایم آزادی و عدالت اجتماعی بدون مبارزه علیه خط اقتصادی امپریالیسم در کشور شدنی نیست. مبارزه ضدامپریالیستی را باید در این چارچوب درک کرد و نه در برانگیختن الکی و تیززبانی علیه امپریالیسم .
بازنده بزرگ بازی با آتش جنگ، مردم ایران هستند. تا دیرنشده است، باید علیه جمهوری اسلامی و برای گذار از آن کوشید، وگرنه ما با جنگی بی پایان روبرو خواهیم شد. توده ها باید گام در پهنه نبرد بگذارند و خطر جنگ را با سرنگونی جمهوری اسلامی از بین ببرند، وگرنه فردا دیر است. اگر مردم مانند مردم سودان به میدان نبرد نیایند، دو سوی جنگ خواه (دیکتاتوری ایران و امپریالیسم آمریکا) روند به راه انداختن جنگ را به پیش خواهند برد. اگر چنین شود ما با یک جنگ گسترده روبرو خواهد شد.
ولی گام گذشتن توده ها به پهنه نبرد برای سرنگونی پیش زمینه هایی دارد که باید فراهم شود
ولی سرنگونی روبنای رژیم اگر ساختار سرمایه داری و پیوند اقتصادی نئولیبرالی با امپریالیسم را نشانه نگیرد، نیز پیکاری نیمه بند است. فراخواندن توده ها به گام گذاشتن در پهنه پیکار برای سرنگونی باید همراه با آگاهی سازی آن ها در باره ی پیوند اقتصاد نئولیبرالی با سیاست های نو استعماری باشد. وگرنه می توان از درد خانمان سوز ستم جمهوری اسلامی رها یافت، ولی مستعمره ی نا آشکار امپریالیسم شد. بدین گونه اگر سرنگونی دیکتاتوری روبنا با واژگونی طبقه های انگلی درونی همدست امپریالیسم و اقتصاد نئولیبرالی همراه نباشد، ما از زیر یوغ بودن امپریالیسم رها نمی شویم.
برای این که توده ها هماهنگی و همگامی برنامه ریزی کلان اقتصادی امپریالیسم و واپسگرایان جمهوری اسلامی برای آینده میهن ما را دریابند و برای این که همدستی آن ها برای دزدی سرمایه ها و سرچشمه های زمینی و دگردیسی ایران به بازار کالاهای بادکرده و نفروخته امپریالیسم برای آن ها روشن شود. ما باید به پیش گزاری برنامه اقتصادی ملی – دموکراتیک جایگزینی بپردازیم. وگرنه نمی توانیم توده ها را بدون پیش گزاری برنامه ای و تنها با قول های تهی به میدان بکشانیم.
پایان سخن
هم امپریالیسم و هم واپسگرایان در دامن زدن به جنگ و آغاز آن و درگیر شدن در جنگ سود خواهند برد.
جمهوری اسلامی و آمریکای ترامپ در پیکار علیه جنبش انقلابی توده های میهن ما با هم همسو و همدست هستند. هر دوی آن ها از ژرفش انقلابی می ترسند. تجربه چهل ساله نشان داده است که تا جمهوری اسلامی هست، بوم شوم جنگ هم در آسمان میهن ما در پرواز است. کوبای انقلابی در چندین سد کیلومتری امریکا توانست پرخاشگری نظامی امریکا را با خردورزی و پشتیبانی توده ها از سوسیالیسمی که عدالت اجتماعی فراهم می کند، رام کند. خطر جنگ را با گنده گویی و لاف زنی نمی توان از بین برد. توده ها و نیروهای پیشرو باید از تضادهای میان دیکتاتور و امپریالیسم برای سرنگونی دیکتاتور سود جویند. تنها راه نجات گام گذاشتن توده ها به پهنه پیکار است. ان ها می توانند برای سرنگونی رژیم خود دست بکار شوند و نیازی به جنگ افزار و جنگ آوران امپریالیسم ندارند.
نبرد ضدامپریالیستی و پیکار علیه همه ی رژیم (روبنای ولایت فقیه و زیربنای سرمایه داری) در پیوند دیالکتیکی با هم هستند.
کوتاه سخن پشتیبانی از سپاه پاسداران و یا از ترامپ نادرست است. “چپ ها” نباید برای سرنگونی ولایت فقیه به امپریالیسم ها اجازه دهند که ایران را کشتارگاه مردم ما کنند. “چپ ها” نباید به بهانه مبارزه با امپریالیسم یونیفورم سپاه بر تن کنند و در کنار رژیم ولایت فقیه که مردم را برای نان و آزادی خواهی سرکوب می کند، بایستند. سیاست درست “نه دیکتاتور و نه امپریالیسم” نشانگر خط مستقل “چپ”های مارکسیست است و می تواند توده ها را زیر پرچم ما گرد آورد.
ولی سرنگونی رژیم (بدون ضربه به پایگاه اقتصادی امپریالیسم و زیربنای سرمایه داری) هم کاری نیمه کار است.
برای فراخواندن توده ها به میدان پیکار باید با ریزه بینی این درهم آمیختگی ها را برای توده ها روشن کرد. روشنگری در باره ی آن چه که نمی خواهیم باید همراه با پیش گذاری آن چه که می خواهیم، باشد.
پرنده آرمان آزادی خواهان و برابری جویان سوسیالیست بسيار دورتر و فراتر از سرنگونی ستمكاران پرواز می کند. اين آرمان با پروازی بلند باید آينده ای شاید دور ولی دست یافتنی را برای توده ها نمايان کند.
باید پیوسته و با پافشاری به توده ها بپذیرانیم که آینده ای آزاد، همراه با عدالت اجتماعی و راه اقتصادی مستقل شدنی است و دور از دسترس نیست.
نوشته های کمکی
دفاع از حاکمیت ملی، مهمترین وظیفه مبارزاتی در شرایط کنونی
تأملی بر نمایشِ »وحدت و یکپارچگی ملی« برگرد سپاه پاسداران رژیم ولایت فقیه
The Tasks of Revolutionary Social Democracy in the European War, V.I. Lenin
رفیق سیامک عزیز،
از نوشته تحلیلی شما لذت بردم، که در آن نکاتی هست که می تواند برای پربارتر کردن مقاله تحقیقی در دست تالیف ام در باره سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران کمک کند.
هنگام خواندن تحلیل تان، به این نکته در بخش پیش از نتیجه گیری تان برخوردم که نوشته اید: “باید به پیش گزاری برنامه اقتصادی ملی – دموکراتیک جایگزینی بپردازیم. وگرنه نمی توانیم توده ها را بدون پیش گزاری برنامه ای و تنها با قول های تهی به میدان بکشانیم.”
پرسش من از شما رفیق عزیز این است که آیا شما هم بر این بیاورید که حزب توده ایران آن “برنامه اقتصاد ملی-دمکراتیک جایگزین” را پیش روی مردم و نیروهای سیاسی مترقی ای نگذاشت که باید هر چه زودتر جبهه واحد ضددیکتاتوری ایران را تشکیل دهند؟
از شما ممنون می شوم که اگر با آوردن فاکت ها و ارجاعات از برنامه حزب یا ارگان مرکزی اش پاسخ تان را مانند دیگر نوشته هایتان مستدل کنید.
دست تان را می فشارم
احسان
با سپاس فراوان از رفیق پرکار ما احسان. امید است که رفیقان دیگر چون حق گو و نکته بین از شیوه ی مهربانانه و ارجمندانه این رفیق برای پربارتر کردن گفت و گو میان مارکسیست ها و به ویژه توده ای ها بهره جویند.
در بخش پایانی روی سخن من با همه ی مارکسیست های میهن ما بوده است و نه تنها توده ای ها. خشنودم از این که شما هم باور به آن چه در آنجا گفته شد دارید.
من می دانم که حزب توده ی ایران به ان چه که من در ان بخش گفته ام باور ژرف و پایداری دارد. گواه آن بخش هایی از نوشته “گنگره ششم” حزب توده ایران است که من در زیر می آورم.
“برنامه کنونی حزب توده ایران بر اساس درک ما از ماتریالیسم تاریخی و دیالکتیک تنظیم شده است که حرکت تکامل و تغییر انقلابی به سوی سوسیالیسم را به گذارِ کشورمان به مرحلهٔ ملی – دموکراتیک وابسته میداند.” (صفحه ۳۷)
پس حزب توده ی ایران مرحله ی انقلاب را ملی – دموکراتیک می داند. در دنباله آن نوشته می خوانیم.
“از این روی، مختصه های کلیدی برنامهٔ «کنگره ششم » حزب ما، در سطح کلان، با هدف تغییر اقتصاد سیاسی کشورمان تنظیم شده اند.” (صفحه ۸۳)
پس بر پایه آن چه که در بالا گفته شده است. حزب توده ی ایران تنها با دگرگونی سیاسی خرسند نیست بلکه خواهان دگرگونی اقتصاد سیاسی میهن ماست.
“مختصه های کلی برنامه حزب ما بر مبنای تئوریک بنا شده اند، مبنای تئوریکی که، تغییرهای بنیادی روبنای سیاسی و زیربنای اقتصادی کشورمان را در پیوند اورگانیک با یکدیگر میداند. امتداد این اصل در مورد شرایط کنونی کشورمان یعنی: تلفیقِ مبارزه با دیکتاتوری ولایی به همراه برنامهٔ عملیِ ایجاد تغییرهای بنیادی اجتماعی – اقتصادی در چارچوب حفظ استقلال ملی در برابر امپریالیسم.” (صفحه ۸۳)
در این بخش حزب توده ایران سخن از پیوند دیالکتیکی (پیوند اورگانیک) دگرگونی روبنای سیاسی و زیربنای اقتصادی با یکدیگر می کند. و وظیفه توده ای ها را پیکار با دیکتاتوری ولایی به همراه برنامهٔ عملیِ برای فراهم کردن دگرگونی های بنیادی اجتماعی – اقتصادی می داند. به زبانی دیگر حزب توده ایران به تلفیق مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی باور دارد.
رک و راست بگویم که من چیزی دیگری نمی گویم و نمی خواهم.
ولی در گفت و گو با برخی از رفیقان توده ای درون حزب گاهی می شنوم که آن ها می گویند که در لحظه کنونی تمرکز اصلی باید مبارزه ضد دیکتاتوری – اسلامی و بر علیه ولی فقیه باشد و پیکار همزمان با اقتصاد سرمایه داری – نئولیبرالیستی گشودن جبهه دومی به زیان مبارزه با دیکتاتوری است. و بهتر است که اغاز این پیکار را به فردای پس از سرنگونی جمهوری اسلامی بسپاریم.
شاید این از سنگینی گوش من باشد. شاید این از دریافت نادرست من از سخن های گفته شده باشد. ولی اگر این باور و اندیشه در حزب ریشه بگیرد. این نگران کننده است.
شما هم می توانید از رفیقان درون حزبی خواستار پاسخ روشن به این پرسش شوید.
دستتان را می فشارم
سیامک
زنده باد حزب توده ی ایران – حزب طبقه کارگر و رنجبران ایران
رفیق عزیز سیامک با نقل از برنامه تصویب شده در ششمین کنگره ی حزب توده ایران به درستی به نتیجه گیری می پردازد و می نویسد: پس بر پایه آن چه که در بالا گفته شده است. حزب توده ی ایران تنها با دگرگونی سیاسی خرسند نیست بلکه خواهان دگرگونی اقتصاد سیاسی میهن ماست.
“مختصه های کلی برنامه حزب ما بر مبنای تئوریک بنا شده اند، مبنای تئوریکی که، تغییرهای بنیادی روبنای سیاسی و زیربنای اقتصادی کشورمان را در پیوند اورگانیک با یکدیگر میداند. امتداد این اصل در مورد شرایط کنونی کشورمان یعنی: تلفیقِ مبارزه با دیکتاتوری ولایی به همراه برنامهٔ عملیِ ایجاد تغییرهای بنیادی اجتماعی – اقتصادی در چارچوب حفظ استقلال ملی در برابر امپریالیسم.” (صفحه ۸۳)
طبق گزارشی که امروز از نبرد انقلابی در سودان در روزنامه جهان جوان انتشار یافته است، حزب کمونیست سودان که در روند انقلابی نقشی رهبری کننده ایفا می سازد، به مخالفت با ترکیبی از نظامیان و افراد غیرنظامی برای «دولت مشترک» پرداخته و خواستار پایان بخشیدن به حاکمیت دیکتاتوری نظامی در کشور شده است
حزب کمونیست سودان خواست خود را که در بیانیه به مناسبت اول ماه مه اعلام کرده است، با توجه به بار عمده و سنگین ی که طبقه کارگر سودان در نبرد علیه دیکتاتوری نظامی البشیر در سال های اخیر به دوش کشیده است، محقانه و ضروری می داند
به سخنی دیگر نبرد بر سر ایجاد شرایط لازم به منظور تامین پیش شرط برای هژمونی طبقه کارگر سودان در جریان نبرد انقلابی برای حذف دیکتاتوری در شرایطی از طرف حزب کمونیست سودان مطرح شده است، که توافق ها میان نظامیان و غیرنظامیان پس از سفر فرستاده ی آمریکا به این کشور به وجود آمده است که مقاله ی نامه مردم دو روز پیش افشا کرد
بدیهی است که باید از خواست حزب کمونیست سودان از طرف همه ی نیروهای کارگری در جهان مورد پشتیبانی کامل قرار گیرد. خواستی که می کوشد به جبهه ضد دیکتاتوری مضمونی ٬٬چپ٬٬ اعطا کند. باوجود این می توان از شرایط حاکم در سودان برای ایران این آموزش را نیز بیرون کشید، که کوشش برای سوق دادن جنبش انقلابی ضد دیکتاتوری- ضد نظامی می تواند در شرایط آرامش پیش از توفان با موفقیت بیش تری به مورد اجرا گذاشته شود
به بیانی دیگر که همین معنا را می رساند، اگر حزب توده ایران با پایبندی به مصوبه های ششمین کنگره خود که رفیق عزیز سیامک در ابرازنظر خود نقل کرده است، اکنون و با طرح برنامه ی اقتصاد ملی جایگزین مبتنی بر اقتصاد سیاسی ملی- دمکراتیک به روشنگریِ ترویجی در جامعه بپردازد، راه مبارزه آینده را هموارتر خواهد نمود
رفیق سیامک عزیز،
خوشحالم که با رجوع به کنگره و برنامه حزب اثبات کرده اید که مبارزه حزب هم دمکراتیک است و هم سوسیالیستی. و هم این که تنها خواهان تغییر در روبنا نیست و بر تغییر حیاتی زیربنای اقتصادی تاکید خاصی دارد، که می تواند تامین کننده منافع همه زحمتکشان یدی و فکری باشد.
گفته اید از برخی رفقای حزبی می شنوید که چنان و چنان می گویند. ولی برای من آنچه اهمیت حیاتی دارد، برنامه حزب توده ایران است که شناسنامه و هویت واقعی حزب است. از این رو ترجیح می دهم در اینجا دیگر در باره برنامه اقتصادی ملی-دمکراتیک صحبتی نکنم چرا که این خواسته برخی رفقا در این شناسنامه حزب به وضوع مطرح شده است و تکرار مکررات اتلاف وقت همه ماست و باید تمام توان مان را برای تبلیغ، ترویج برنامه حزب و سازماندهی اعتراضات به حق مردم ایران هزینه کنیم.
متاسفانه با حزب تماسی ندارم که به آنها اطلاع دهم که در باره خواست شما بیشتر روشنگری کنند.
درود بر حزب توده ایران، حزب طبقه زحمتکشان یدی و فکری ایران،
احسان
کمی شلوغ بازی کردید! بجز چهارتا استمرار طلب از دست عارف، چه کسی اونیفورم سپاه به تن کرد؟ با آگاهی له جنایات سپاه و خیانت هایش به آرنان های انقلاب، و با علم باینکه همین سپاه در بسیاری از عرصه های داخلی و بین المللی با امریکا همکاری پیدا و نهان داشته، سما نمی توانید در قبال تروریست نامیدن آن توسط دولتی که خود بانی القاعده و داعش بوده، صحه گذاشته یا حداقل سکوت کنید. این عمل خلاف قوانین بین المللی و فقط برای مهیا کردن زمینه های تحمیل تجاوز امپریایستی جدبدی به منطقه است.
با مواضعی از این دست و یا شوینیستی قلمداد کردن حضور ایران در سوریه ( که اگر نبود این حضور معلوم نبود داعش امروز تا کجا پیشروی کرده بود) نشان می دهید که یا از حاکمیت ملی چیزی نمی دانید یا رعب زده جو حاکم هستید.
آقای سیامک من این سوال را قبلا هم کردم. لپ مطلب اینکه معتقدید که مهر و راه توده جاسوس هستند
بگذارید پاسخ دوستان گرامی ملیحه و جعفر را در یکجا بدهم.
پاسخ به پرسش دوست گرامی ملیحه:
شما می نویسید که:
” شما نمی توانید در قبال تروریست نامیدن آن توسط دولتی که خود بانی القاعده و داعش بوده، صحه گذاشته یا حداقل سکوت کنید”.
نخست این که من به گونه ای روشن همین سخن را گفته ام. در زیر شما می خوانید که من چه نوشته ام:
“دولت امریکا خود بزرگترین تروریست جهان است. قرار دادن نیروی نظامی یک کشور عضو سازمان ملل متحد در لیست تروریسم نه تنها نادرست است، بلکه با هدف پوشاندن سیاست تروریستی دولت آمریکا است.این شیوه پرخاشگری به ویژه از سوی مارکسیست ها باید پس زده شود”.
دوم اینکه سیاست آمریکا در باره کشورها تعیین کننده سیاست و کارکرد حزب توده ایران نیست. حزب درباره ی حاکمیت ایران و سازمان های امنیتی و قضایی و سرکوب آن نظر مستقل خود را دارد. این ارزیابی بر پایه واکاوی طبقاتی از کلیت نظام سرمایه داری اسلامی ریشه می گیرد. ارزیابی سپاه از سوی حزب طبقه ی کارگر، ارزیابی مستقلی است که از کارکرد ضد مردمی- ضددمکراتیک آن و سیاست اقتصادی در خدمت منافع طبقه های حاکم برآمده است.
فراموش نشود که همین امروز ولایت فقیه شکنجه گر پرآوازه ای همچون آقای نقدی را که حتا در دادگاه خود جمهوری اسلامی به ۸ ماه زندان محکوم شده بود را معاون هماهنگ کننده این سازمان سرکوبگر کرده است.
بنابراین ارزیابی از سیاست امپریالیسم آمریکا و ارزیابی از کارکرد و پایگاه طبقاتی جمهوری اسلامی را نباید با یکدیگر در پیوندی نادرست قرار داد و یا در برابر هم کاشت.
هم اکنون هر انسان میهن دوستی باید برای از بین بردن بهانه امپریالیسم امریکا برای یورش به میهن ما از جمهوری اسلامی بخواهد که نیروهای سپاه را از سوریه بیرون بیاورد. نه اینکه زیر چتر “آزادی خواهی” امپریالیسم امریکا بایستد و یا به دام “ضدامپریالیستی” جمهوری اسلامی بیفتد.
پاسخ به پرسش دوست گرامی جعفر:
ابرازنظر سیاسی، می تواند و باید همه ی سویه های پدیده را بررسی کند و بشکافد. هدف نوشته من سخن گفتن از جاسوسی نبوده است. پرسش های فراوانی در باره سردبیر “راه توده” هست که ایشان به هیچ کدام از آنها پاسخ شایسته ای نداده است. با این روی برخور نگارنده با این گروه یک برخورد ایدیولوژیک است. نگارنده بر این باور است که حزب توده ی ایران دلخواه “راه توده” یک حزب سوسیال دموکرات است که همواره زیر سایه یک جناح جمهوری اسلامی می زید و همیشه از یک لایه بورژوازی در برابر لایه های دیگر پشتیبانی می کند.
در باره رفیقان “مهر” من به همان باور پیشین خود پایبند هستم. من این رفیقان را در “قشون زحمتکشان” می بینم. آن ها مارکسیست- لنینست هستند و “سوسیال دموکراسی” سازی حزب توده ایران را نمی پذیرند. افزون بر این “مهر” مخالف دیکتاتوری ولایت فقیه و مخالف برنامه های اقتصادی نئولیبرالی آقای روحانی هست.
با توجه به رویکرد کنونی “۱۰مهر” آن چه که من هم اکنون می خواهم به نظر پیشین خود بیفزایم بازگویی سخن رفیق جوانرود در باره این گونه رویکرد است. ایشان به درستی می گویند که اینگونه رویکردها را باید “راست روانه ترین موضع در میان چپها تلقی کرد که با رویکردی مارکسیستی، آب به آسیاب دیکتاتوری حاکم میریزد.”
دستتان را می فشارم
آقای سیامک ممنون از تلاشتان برای پاسخگویی. مسئله کمی پیچیده است و باید تلاش کنیم ه ما آن را پیچیده تر نکنیم. من که بعنوان یک فرد غیر توده ای اما چپ با سما سخن می گویم، هم مقاله شما را خواندم و هم مقاله سایت ۱۰ مهر را. در آن مقاله هیچ صحبتی از دفاع از سپاه نیست. در اینکه سپاه نیرویی سرکوبگر، فاسد و یکی از موانع بزرگ در برابر احقاق مطالبات مردم است، شکی نیست و کسی بحثی با شما ندارد. اما با توجه به استراتژی امریکا که در مقاله سایت ۱۰ مهر بدان پرداخته شده مبنی بر حفظ “صلح امریکایی”، نمی توان معترض حضور نظامی ایران در سوریه و عراق شد. انگیزه نظام ولایت فقیه از این حضور نظامی هرچه می خواهد باشد، در عمل در سوریه منافع ملی ایران با منافع حکومت گره خورده اند. قدرت یابی داعش در سوریه و عراق هم به ضرر حکومت و هم مردم می بود. لذا محکوم کردن این حضور همزبان با سلطنت طلبان، مجاهدین، اصلاح طلبان مجذوب امپریالیسم، گردانندگان کانال تلگرامی کروبی (سحام نیوز) یا امثال مهدی نوربخش (داماد ابراهیم یزدی)، تحت هر عنوان دهان پر کنی مثل حزب طبقه کارگر و … قابل درک نیست. هنر این است که ما سیاست داخلی را از خارجی جدا کنیم. اگر حضور ایران در سوریه محکوم است، دفاع آن از ونزوئلا هم محکوم است. تا زمانی که ییاست خارجی ایران تماما تاکید میکنم تماما تابع سیاست داخلی آن نشده، نباید آن را یکجا و چسم بسته محکوم کرد.
در ارتباط با راه حلی که ارائه داده اید، خیلی متاسفم از اینکه مجبورم بگویم شما از موضع چپ همان چیز را طلب می کنید که حکومت های امریکا، اسرائیل، عربستان، امارات و… از ایران می خواهند!
با بیرون رفتن ایران از سوریه کدام قدرت یا قدرتهای منطقه ای جای آن را پر می کنند؟ و آیا در آنصورت این جابجایی در جهت منافع ملی و حاکمیت ملی ایران است؟
بر عکس شما من معتقدم که باید به حکومت فشار آورد تا بجای زانو زدن اجتناب ناپذیر (در صورت تداوم سیاستهای سرکوبگرانه داخلی) در برابر امپریالیسم، با مردم آشتی کند!
معنای آشتی جز این نخواهد بود که سیاست های اقتصادی خانمانسوز کنونی را متوقف کند، زندانیان سیاسی و صنفی را آزاد کند، نظارت استصوابی را برچیند، مطبوعات و احزاب را آزاد کند، با فساد حکومتی و شبه حکومتی و مافیایی برخورد قاطع کند و انتخابات آزاد برقرار کند و….
فکر می کنم این خواست ها بیشتر به مشی یک نیروی جدی چپ نزدیک باشند تا تکرار تبلیغات رسانه های مزدبگیر غرب.
موفق باشید
با سپس دوباره از دوست گرامی ملیحه برای گفتگو. و با پوزش های فراوان از اینکه شما را توده ای انگاشتم و واژه های ویژه توده ای ها بکار برده ام.
دوست گرامی! ان چه باید گفت این است که مارکسیست ها جدایی میان سیاست درونی و برونی (داخلی و خارجی) را پذیرا نیستند. همان گونه که سیاست خارجی امپریالیسم امریکا ریشه در حفظ منافع طبقاتی طبقه های حاکم آن دارد، سیاست خارجی جمهوری اسلامی را نیز نمی توان از دیدگاه مارکسیستی از خاستگاه طبقاتی طبقه های فرمانروا در این نظام سرمایه داری جدا ساخت. بدون شک مارکسیست های “۱۰مهر” هم نمی توانند با این نظر شما موافق باشند.
البته شما همچون چپ غیرمارکسیست حق دارید که اینگونه بیاندیشید. ولی حتا در این نوشته کوتاه شما هم نشانه هایی وجود دارد که خود شما به این جدا سازی باور جدی ندارید. چرا که همزمان با این جداسازی از جمهوری اسلامی می خواهید که با دگرگونی سیاست درونی ” در برابر امپریالیسم، با مردم آشتی کند! سیاست های اقتصادی خانمانسوز کنونی را متوقف کند، زندانیان سیاسی و صنفی را آزاد کند، نظارت استصوابی را برچیند، ….”
بنابراین اگر اندیشه شما را دنبال کنیم شما هم می گویید که نمی توان اقتصاد کشور را نابود کرد و آزادی را کشت و در نبرد ضدامپریالیستی پیروز شد. سخن من هم همین است.
سخن بر این است که نمی توان در درون مرزها به پیاده سازی برنامه های اقتصاد نئولیبرالی نهادهای امپریالیستی (بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) پرداخت و در برون مرزها ضدامپریالیست بود.
آنجایی که ما با هم هم اندیش نیستم باور به اصلاح پذیری جمهوری اسلامی است.
آن چه که روشن است اینکه جمهوری اسلامی با گماشتن شکنجه گری در رهبری نهاد ستمگری چون سپاه به دنبال آزادی زندانیان سیاسی نیست بلکه در اندیشه سرکوب توده هاست.
دستتان را می فشارم
آقای سیامک، بدون شک مطالعات من در آثار مارکس کمتر از شماست، اما این تاثیری در نگاهی که به آن آثار باید داشت ندارد یا لااقل نباید داشته باشد. من به آموزه های مارکس بعنوان دین نگاه نمی کنم، چه رسد به اینکه از جریانات چپ بخواهم فرقه های شیعه و سنی ود یا علوی بسازم، که هرکس بنا به جایگاه خود یکی را اصیل تر ببیند و دیگران را خیر.
حساسیت شما به توده ای بودن یا نبودن طرف بحث برایم قابل فهم نیست. اشاره من به این که یک غیر توده ای هستم، بخاطر تاکید بر بی طرفیم بین شما و نویسنده مقاله 10 مهر بود.
ما در این موضوع اختلاف نظر داریم که آیا سیاست خارجی ایران ادامه سیاست داخلی آنست یا خیر. من معتقدم هنوز نیست. ولی همزمان هم تاکید می کنم که این “نبودن” قابل دوام نخواهد بود. از دو حال خارج نیست، یا حاکمیت در برابر امریکا تسلیم می شود و در نتیجه به سیاست سرکوب در داخل ادامه داده و در سیاست خارجی هم کاملا (کاملا) مطیع خواهد شد، یا اینکه سیاست های داخلی خود را به نفع مردم تغییر می دهد.
اینجا نقطه اشتراک ماست که «نمی توان در درون مرزها به پیاده سازی برنامه های اقتصاد نئولیبرالی نهادهای امپریالیستی (بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) پرداخت و در برون مرزها ضدامپریالیست بود.» راه حل شما برای این تضاد تسلیم در برابر امریکاست: خروج از سوریه، عراق و احتمالا یمن. من اما راه حل را داخلی می دانم و این به هیچ وجه به معنای اصلاح پذیر بودن حاکمیت نیست. مطالبات مردم همواره مطرح بوده و هستند، حال حکومت اصلاح پذیر باشد یا نباشد. میلیون ها کارگر، معلم و سایر زحمتکشان معترض سیاست های اقتصادی نولیبرالی هستند، دانشجویان و اکثریت جامعه خواهان برچیده شدن نهادهای سرکوبگر هستند، آیا تمام این مطالبات از دید شما آب در هاون کوبیدن است، چون حاکمیت اصلاح ناپذیر است؟ پس مردم با مطالباتش چه کنند؟ شکایت به نهادهای بین المللی ببرند تا دستی از خارج به دادشان برسد؟
اصلاح پذیر بودن یا نبودن حاکمیت یک بحث است، و بسیج توده های مردم حول مطالباتشان و تحمیل عقب نشینی به حکومت یک بحث دیگر. این درک را باید به درکی عمومی و ملی در ایران تبدیل کرد، که نمی توان مطیع بی چون و چرای بانک جهانی بود و یا ممتازترین مجری سیاست های نولیبرالی بود اما در عین حال دم از استقلال زد و یا ژستهای ضد امپریالیستی گرفت!
این رسالت را نیروها و افراد ملی و غیر چپ مثل راغفرها و فرشاد مومنی ها بر دوش گرفته اند، اما شمای مدعی مارکسیسم از کنار این کارزار عبور کرده و خواهان خروج ایران از سوریه می شوید! یعنی دقیقا آن چه امریکا و متحدان منطقه ای اش از ایران می خواهند!!!
من نتیجه ای برای این بحث نمی بینم چون شما متاسفانه سوالات من در نظرات قبلی را بی پاسخ گذاشتید. بدون پاسخ بدان سوالات نمیتوان نتیجهی برای این گفتگو انتظار داشت.
موفق باشید
سیاست خارجی- سیاست داخلی
دفاع فرشاد مؤمنی و راغفر و دیگران از خنثی ساختن توطئه امپریالیسم برای پاره پاره کردن سوریه و مانند آن، دفاعی به جاست. دفع یورش امپریالیسم آمریکا و شرکای اروپایی آن در سوریه از اهمیت جهانی- تاریخی برخوردار است. پاره پاره کردن یوگسلاوی که سپاه پاسداران ایران نیز در آن شرکت داشت، آغاز مرحله جدیدی در سیاست تجاوزکارانه امپریالیسم علیه حق حاکمیت ملی کشورها بود که ازجمله با این هدف عملی شد، تا منشور سازمان ملل بر باد داده شود و به جای آن منشور مورد نظر ناتو بر جهان حکمفرما گردد. آن را وقیحانه منشور «کشورهای جهان» می نامند که از همان کشورهای امپریالیستی و عوان و انصار آن هستند از قبیل عربستان سعودی و شرکا آن در خلیج فارس تشکیل شده است.
جنگ علیه سوریه و دامن زدن به جنگ داخلی در این کشور، تدارک یورش به ایران، روسیه، چین و .. است. بود. اهمیت شکست این برنامه امپریالیستی و شکست ابزار سرکوب و حفظسیطره ی آن، ناتو، در این نکته نهفته است که روند آغاز شده با یورش به یوگسلاوی اکنون با شکست روبرو شده است. در این شکست ایران و سپاه پاسداران نقش مثبت ایفا کرده است. باید امیدوار بود که با شناخت نتایج سیاست نادرست خود در یوگسلاوی، این آموزش را آویزه ی گوش کرده باشد که با امپریالیسم حتی به «اتحادهای تاکتیکی» نیز نباید تن داد که متاسفانه دوستان کرد در سوریه گرفتار آن شده اند.
از این رو در دفاع از سیاست دفع دفاع از تمامیت ارضی سوریه و حق حاکمیت آن توسط روسیه که در آن ایران و سپاه پاسداران نقشی مثبت ایفا کرده است، حزب توده ایران با مؤمنی ها و راغفرها هم رأی و هم سو است.
این بخش مساله را باید از بخش دیگر جدا نمود که در سیاست ماجراجویانه حاکمیت سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی در ایران از آغاز پیروزی انقلاب بزرگ بهمن دنبال می کند. این سیاست، سیاست ماجراجویانه نظامی است که خواستار صدور «انقلاب اسلامی» به کشورهای دیگر است. این سیاست نادرست با اشتباه بزرگ ادامه جنگ پس از پیروزی و آزادی خرمشهر آغاز شد، حزب توده ایران آن هنگام و اکنون نیز با چنین سیاستی به درستی مخالفت کرده است و می کند. آن را منافی مصالح عالیه ایران و حق حاکمیت ملی آن ارزیابی می کند. زیرا پاسخی است به خواست امپریالیسم آمریکا و شرکایش برای ایجاد تنشنج در جهان و منطقه. با ادامه جنگ با عراق که آغاز آن توطئه ی آمریکایی بود، انقلاب ایران به شکست کشانده شد، راست ارتجاعی و مذهب ارتجاعی در ایران حاکم شد، و اکنون میرود با ادامه این سیاست ماجراجویانی برای میهن خلق های سرزمین تاریخی ایران خطر پاره پاره شده را به ارمغان بیاورد.
با این سیاست ماجراجویانه باید مخالفت نمود و با صراحت پایان دادن به آن را خواستار شد. دوستان مذهبی در این زمینه مسئولیت سنگینی را در برابر مردم میهن ما به دوش می کشند. خواست بازگشت نیروهای ایران از سوریه اکنون، به این سیاست ماجراجویانه بند میزند و اهرم پرتوانی است برای زیر فشار گذاشتن حاکمیت. در این زمینه نیز تودهای ها با شما و مؤمنی ها برای زیر فشار گذاشتن حاکمیت کاملاً موافق هستند. حزب توده ایران در مبارزه یِ دمکراتیک در کنار همه ی میهن دوستان آنقدر پابرجا و پیگیر است، که توانسته است پنداشت استحاله پذیری رژیم ولایی و نظام سرمایه داری حاکم را برملا و بی پا سازد.
به طور مجزا به این دو نکته باز خواهیم گشت. برخلاف برداشت شما، گفت و شنفت میان ما میتواند سرآغاز سازنده ای برای یافتن نقاط مشترک باشد. تسلیم یأس نشوید. به همه پرسش ها، پاسخی سازنده و با پیشنهاد برای رشد مبارزه داده خواهد شد.
آقای عاصمی ممنون از شرکتتان در این گفتگو. شاید من منظورم را درست نرساندم. فرشاد مومنی، راغفر و دیگران در مورد سوریه موضعی نگرفته اند یا لااقل من نمیشناسم. اما آنها همواره اقتصاد کازینویی حاکم بر ایران را که دیکته شده نهادهای مالی سرمایه جهانی است به چالش گرفته و می گیرند. تا جایی که آقای راغفر گفت سیاست های اقتصادی مسئولین همسو با امریکا و اسرائیل است یا اینکه گفت نفوذی ها به اقتصاد ورود کرده اند (هر دو نقل به مضمون).
منظور من این است که جای چپ در کنار این نیروست و نه در کنار اصلاحیون و خودفروشان یا چپ های بریده از دست بهزاد کریمی.
ماهیت حضور ایران در سوریه کاملا متفاوت از ادامه جنگ بعد از فتح خرمشهر است. اگر رفسنجانی یعنی مجری تعدیل اقتصادی در آن زمان تشخیص داده بود که برای برداشتن آرمان خواهان خودی و غیر خودی از سر راه خود و خاک کردن آرمان های انقلاب باید به جنگ ادامه دهند، امروز پیروان وی مثل دولت روحانی، اصلاح طلبان، و چپ های بریده از دست بهزاد کریمی، جمشید طاهری پور و … برای ادغام کامل ایران در سرمایه جهانی خواهان خروج از سوریه و تسلیم به امریکا می شوند. آنها به مردم آدرس غلط می دهند. مشکلات معیشتی مردم در ایران را نه نتیجه طبیعی اجرای سه دهه سیاست های نولیبرالی آغشته به دین، بلکه ناشی از تحریم ها که بزعم آنان نتیجه حضور ایران در سوریه می باشند، معرفی می کنند!!! همه اینان وقیحانه راه نجات را عقب نشینی در برابر امپریالیسم معرفی می کنند و نه تن دادن به مطالبات ملی و دمکراتیک مردم ایران. (مقاله 9 ماه مه کریمی در کار آنلاین یا آخرین مقاله طاهری پور در اخبار روز را بخوانید). قصد من دفاع از ارگان سرکوبگر و فاسدی همچون سپاه نیست. در اولین نظرم هم نوشتم که اینها بده بستان های خیانت باری با امریکا داشته اند که شما به یک نمونه آن اشاره کردید. بلکه من سخت و صادقانه بر این باورم که خروج ایران از سوریه حاکمیت ملی ایران را به خطر می اندازد. ایران صرف نظر از حکومتی که بر آن حکومت می کند، در منطقه به متحدانی نیاز دارد. نتیجه خروج ایران از سوریه، و کاهش نفوذش در لبنان و یمن و عراق چیزی جز تن دادن به هژمونی اسرائیل و عربستان نخواهد بود. اما اگر تحت فشار مردم این حاکمیت به مطالبات ملی و دمکراتیک مطرح در جامعه تن دهد، طبیعتا تاثیر مثبتی نیز بر روابط کشورمان با آن کشورها نیز خواهد داشت.
با سپاس دوباره از دوست گرامی ملیحه برای دنبال کردن گفتگو.
دوست گرامی! شما در نوشته دوم خود نوشتید که “تحت هر عنوان دهان پر کنی مثل حزب طبقه کارگر و … قابل درک نیست”. پوزش من از شما برای کاربرد واژه هایی همچون “حزب طبقه کارگر” بود نه برای پایین آوردن جایگاه شما. شما هم باید بپذیرید که شیوه نگارش درون حزبی که پر از مقوله ها و اشاره به تاریخ یگانه است با شیوه نگارش برون حزبی یکسان نیست. زمانی که من سخن از “حزب طبقه کارگر” می کنم هر توده ای در می یابد که گفتگو در باره چیست چون که گفتگو در جهان بینی و دیدگاه ویژه ریشه دارد. من در گفتگو با توده ای ها نیازی نمی بینم که برای نمونه منافع طبقاتی را تعریف کنم. خواننده توده ای آنرا می داند. بگذریم.
سخن از شیعه و سنی سازی چپ ها و نگاه دینی به مارکس هم نیست بلکه این برمی گردد دوباره به پیش زمینه های گفتگو. مارکسیست ها هنگام گفتگو میان خود از مقوله ها و واژه های مشترک بهره می گیرند. همین. سخن از برتری کسی بر کسی نیست. سخن از شیوه اندیشیدن و واکاوی پدیده ها است.
به هر روی شما از همان آغاز گفتگو می دانستید که من توده ای هستم. آیا می توان از شما پرسید که شما هوادار چه سازمان چپ هستید؟ تا من هم با آگاهی از پیش زمینه های اندیشه شما، آسانتر بتوانم سخنان شما را دریابم.
دوست گرامی!
در اندیشه شما تضاد ریشه ای وجود دارد که شما تاکنون نتوانستید برای آن پاسخ شایسته ای بیابید. شما می نویسید ” آیا سیاست خارجی ایران ادامه سیاست داخلی آنست یا خیر. من معتقدم هنوز نیست.” و شما به دنبال آن می نویسید که “ولی همزمان هم تاکید می کنم که این “نبودن” قابل دوام نخواهد بود.”
پس شما می پذیرید که سیاست خارجی و داخلی با هم پیوند دارند. وگرنه گفتن اینکه این جدایی دوام نخواهد داشت بی معنا می شود.
خشنودم از این که شما می پذیرید که “نمی توان در درون مرزها به پیاده سازی برنامه های اقتصاد نئولیبرالی نهادهای امپریالیستی (بانک جهانی و صندوق بین المللی پول) پرداخت و در برون مرزها ضدامپریالیست بود.”
شما حتا دلیلی نیز برای باور به این که جمهوری اسلامی به ناگهان پس از سه دهه پیاده سازی اقتصادی می تواند از این راه برگردد و یا پس از سالهای دراز ستمگری و آزادی کشی می تواند آزادی خواه شود نمی آورید!
ولی حل تضادی که شما به نام من می نویسید “تسلیم در برابر امریکا” نیست. سخن من این است که “تسلیم در برابر امریکا” سالهاست که با پیاده سازی برنامه های اقتصاد نئولیبرالی انجام شده است. ما نمی گوییم که نبرد ضدامپریالیستی را باید کنار گذاشت بلکه سخن از این است که جلوه نبرد ضدامپریالیستی و پایه های پیروزی در پیاده کردن اقتصاد مستقل و ملی استوار است نه در گنده گویی.
این را شما هم می گویید.سخن بسیار درست شما این است که “نمی توان مطیع بی چون و چرای بانک جهانی بود و یا ممتازترین مجری سیاست های نولیبرالی بود اما در عین حال دم از استقلال زد و یا ژستهای ضد امپریالیستی گرفت!”
برون آمدن ارتش جمهوری اسلامی از سوریه که حزب توده ی ایران خواستار آن است برای حل تضادی که جمهوری اسلامی با آن در گیر است نیست بلکه برای جلوگیری از جنگ است. به باور ما حل تضاد تنها با سرنگونی جمهوری اسلامی و درپیش گیری یک راه رشد غیرسرمایه داری شدنی است.
شما می نویسید که “خواهان خروج ایران از سوریه می شوید! یعنی دقیقا آن چه امریکا و متحدان منطقه ای اش از ایران می خواهند!!!” باید به یاد داشت که هم واپسگرایان امریکا و هم واپسگرایان خواهان جنگ هستند. برای همین جلوگیری از آغاز جنگ کار درستی است.
تضاد دومی که در نوشته شما است بر می گردد به اینکه شما می نویسید “که باید به حکومت فشار آورد تا بجای زانو زدن … در برابر امپریالیسم، با مردم آشتی کند!” و در دنباله می نویسید که “این به هیچ وجه به معنای اصلاح پذیر بودن حاکمیت نیست”. شما نخست می گویید که حکومت با مردم آشتی کند. آیا این معنای دیگری به جز اصلاح پذیر بودن حاکمیت دارد؟ یعنی شما بر این باورید که حکومت توانایی آشتی کردن با مردم, جلوگیری از “سیاست های اقتصادی خانمانسوز”، آزادی “زندانیان سیاسی و صنفی” را دارد. این یعنی این که این حکومت اصلاح پذیر است!
شما سپس از من می پرسید که ” آیا تمام این مطالبات از دید شما آب در هاون کوبیدن است، چون حاکمیت اصلاح ناپذیر است؟ پس مردم با مطالباتش چه کنند؟”. پاسخ من بسیار روشن است. نه! این خیزش ها “آب در هاون کوبیدن” نیست بلکه فراهم آوردن پیش زمینه های سرنگونی است. چون که جمهوری اسلامی توان اصلاح ندارد و نمی تواند پاسخگوی نیازها و خواستهای برحق مردم باشد. پس جنبش به ناگزیر از چارچوب هرگونه جمهوری اسلامی دیر و یا زود گذر خواهد کرد.
باز هم در پایان بگویم که خوشبختانه نکته های مشترک در دیدگاه های ما زیاد است.
هردمان به سرنوشت کشورمان می اندیشیم و برای آینده آن دلنگرانیم. دل های هردومان برای میهن و مردم ما می تپد و از جنگ و نابودی میهن و مردم بیزاریم. شما هم مانند من به مبارزه ضدامپریالیستی باور دارید. شما هم مانند من جمهوری اسلامی را مجری سیاست های نولیبرالی می دانید. و شما هم مانند من خواستار یک اقتصاد غیرنولیبرالی برای میهن ما هستید. هنگام گفتگو در باره ی آن چالشهایی که ما با هم هم اندیشه نیستیم نباید نکته های مشترک را از یاد برد.
دستتان را می فشارم
آقای سیامک گرامی، این بحث ریشه در انتظاری دارد که از چپ می رود. و گرنه من باب هیچ گفتگویی را با خود فروختگان یابریده هایی از آن دست که برشمردم باز نمی کنم. آنها به راه خود می روند. اما برای اتمام این بحث تنها به این سوال بسنده می کنم که اگر خروج ایران از سوریه محقق شود، این نشان از اصلاح پذیر بودن حکومت دارد، یا موثر افتادن فشارهای خارجی ؟ من معتقدم این عقب نشینی تحت فشار میسر خواهد شد. حال چرا همین مسئله در مورد عقب نشینی در برابر مردم صدق نمی کند؟ نیروی توده ها را دست کم نباید گرفت. هیچ حکومتی تاب تحمل آن را ندارد. به آن شرط که مردم را دنبال نخود سیاه نفرستند.
در پاسخ به سوالتان بگویم که من هیچ وابستگی تشکیلاتی نداشته و ندارم
ممنون از این گفتگو و به امید ایرانی سربلند و آزاد
دوست عزیز و گرامی ملیحه.
حق با شماست. تجربه تاریخی نشان می دهد که رژیم های ستم گر هنگامی که توده ها را پر زورتر از خود می بینند به ناگزیر پسروی تاکتیکی می کنند. همان گونه که اگر به یاد داشته باشید، شاه هم فریاد آزادی توده ها را پیش از انقلاب شنیده بود. اما این که این پسروی می تواند آغاز آن دگرگونی های ریشه ای اجتماعی و اقتصادی که من و شما خواهان آن هستیم باشد، من تردید دارم.
باز هم تجربه نشان می دهد که سردمداران رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی که از ترس جنبش بسیار نیرومند مردمی سیاهان و زحمتکشان ناگزیر به پسروی شدند، توانستند که منافع کلان سرمایه داری را حفظ کنند.
دستتان را به گرمی می فشارم
پیروز باشید
نمیدانم نوشته کوتاه قبلی من پخش شد یا نه؟، چیزی که من دست بگریبان ان هستم وگفته های ملیحه خانم خیلی بدلم نشست مسله خطر جنگ امپریالیست علیه ایران است و اینکه در حال حاظرنیروی مردمی ورهبری که بتواندمقابل امریکابایستد نمیبنم. در حالیکه اگر بشود خطر امریکارا بر طرف کنیم بگمانم مردم سریع میتوانند وضع سیاسی اجتماعی و اقتصادی را تغییر دهند. قبلا دیکتاتوری با امپریالیست کاملا یکی بود. حالا امپریالیست صیهونیست وسعودی و مجاهدین ونووک بینهایت برای ایران خطرناکنند. نیروهای نسبتا مترقی منطقه میتوانند امپریالست را شکست دهند و مطمنان در ادامه مردم رها شوند. لطفاسیامک جان جواب دهید؟ به امید صلح
از گفتگوهای سیامک وملیحه خانم و دیگران بینهایت لذت بردم واز همه ممنونم. . الان کلاس دارم ولی میخواهم مفصل در این گفتگو شرکت کنم.
خطر امپریالیسم تا پایان حیاتش وجود دارد
رفیق عزیز نوری، هنوز موضع گیری همه جانبه ی شما را پس از «کلاس» نخوانده ام. ولی نکته ای که در ابرازنظر ماقبل مطرح می کنید و در کلیت آن درست است و مورد تایید من، به تنهایی طرح دنیایی از نظر است. شما می نویسید: «اگر بشود خطر امریکارا بر طرف کنیم بگمانم مردم سریع میتوانند وضع سیاسی اجتماعی و اقتصادی را تغییر دهند. قبلا دیکتاتوری با امپریالیست کاملا یکی بود. حالا امپریالیست صیهونیست وسعودی و مجاهدین ونووک بینهایت برای ایران خطرناکنند.»
شما ضمن آن که به بغرنج تر شدن نبرد طبقاتی در سطح جهان اشاره دارید که با شرکت اسرائیل، عربستان و و ایجاد شده است، که برداشتی درست است، یک سویه مهم را از مدنظر دور می دارید.
شما می پندارید که مبارزه علیه امپریالیسم و ارتجاع حاکم در ایران، دو روند جدا از هم، حتی در برابر هم هستند که می توان به آن ها یک به یک پرداخت. شما رابطه ی میان مبارزه ی ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری را ناخواسته به طور ساده نفی می کنید. نفی ساده – و نه دیالکتیکی – که یا ما را در کنار ارتجاع داخلی و یا در کنار امپریالیسم قرار می دهد که در ابرازنظر های دیگر رفقا ذکر شده است.
پیچیدگی و سختی مبارزه، زیادتر شدن مدعیان تنها نیست، بلکه این واقعیت است که درک وحدت مبارزه ی ضد امپریالیستی و ضد دیکتاتوری تحت شرایط حاکم در منطقه و جهان بغرنج تر شده است و به تحلیل موشکافانه ی افتراقی نیاز دارد. در غیر این صورت مابا پدیده ای روبرو هستیم که مارکس آن را با واژه ی مقوله تعریف می کند که عبارت است از باورهای شیء شده و به عنوان یک شیء واقعی و در برابر ما موجود و غیرقابل انکار، پذیرفته شده است!
پرسش رفیق بانو ملیحه که در ابرازنظر پیش تر مطرح می سازد، دارای مضمون چنین مقوله ای است. او می نویسد: «اگر خروج ایران از سوریه محقق شود، این نشان از اصلاح پذیر بودن حکومت دارد، یا موثر افتادن فشارهای خارجی؟»
رفیق ملیحه ظاهر امر را که «خروج ایران از سوریه» داراست، با «موثر افتادن فشارهای خارجی» در برابر هم قرار می دهد. شیوه ای که چاره ای هم باقی نمی گذارد از انتخاب یکی از دو امکان در بازی ٬٬مولتی پلیس جوس٬٬ در برابر فرد پاسخگو. همین نکته را می توان با مساله ی «اصلاح پذیر بودن حکومت» نیز توضیح داد. از این روست که در اندیشه ی دیالکتیکی ٬٬این یا آن٬٬ وحود ندارد. رابطه ی سویه ها در هر پدیده مورد توجه قرار دارد.
این شیوه ها، شیوه هایی هستند که با تقسیم کردن واقعیت به اجزای آن، که اسلوب شناخت دیالکتیکی نیز است، رابطه میان آن ها را به کتار می زنند که عدول از اندیشه و اسلوب بررسی دیالکتیک ماتریالیستی از کار در می آید و است. بازگشت به ماتریالیسم قدیمی- فویرباخی است که تنها با دیدن ظاهرامر و فاکت ها، حکم خود را با تکیه به منطق صوری به سود این یا آن صادر می کند. این شیوه همیشه نکته ی مورد نظر خود را عمده ترین نکته در پدیده ی مورد بررسی می پندارد. رابطه ها و کارکرد لحظه ها را در روند در جریان مورد توجه قرار نمی دهد.
اجازه دهید، بغرنجی مساله را کمی بیش تر بشکافیم. پیچیدگی و بغرنجی از این رو یک واقعیت است، زیرا برای نمونه مساله جایگاه منافع ملی ایران در برداشت پیش رفیق ملیحه به طور ضمنی مطرح می شود، ولی در سایه بحث در رجلوی صحنه قرار داده شده است. در لحظه ای که پرسش از منظر بررسی منافع لحظه ی کنونی مطرح شود، صحنه بزرگی برای بررسی و تامل و هشیاری باز می شود. بررسی مساله ی بازگشت نیروهای سپاه از سوریه را از بند در برابر هم قرار دادن دو یا سه وجه انتزاعی و ذهنی بیرون می آورد.
به این پرسش پاسخ داده می شود که در هشدار حزب توده ایران پس از پیروزی و آزادی خرمشهر تجلی یافت و پاسخ شایسته از طرف حاکمان نیافت. ولی مورد تایید کلیه ی توده ای ها قرار داشت. پاسخ به منافع ملی در لحظه ی تاریخی است!
اگر روسیه که با دو پا در نبرد برای خنثی سازی سیاست امپریالیسم به منظور نابودی حق حاکمیت ملی کشورها که اصلی شناخته شده در سازمان ملل است می رزمد، ولی خروج نیروهای خود را از سوریه اعلام نمود، تسلیم امپریالیسم شد؟ چرا ایران تنها با خروج سربلند و رسمی نیروهای خود از سوریه، دچار تسلیم در برابر امپریالیسم شده است؟ خروج به معنای پایان نبرد نیست. خروج دفع خطر دخالت نظامی امپریالیسم در لحظه ی کنونی است – که احتمال کمی دارد -، و در عین حال نشان برش با گذشته ای است که همین سپاه را در کنار ناتو و آمریکا در یوگسلاوی سرگرم کرده بود با پیامدهای مرگبار برای خلق های یوگسلاوی. برش با گذشته برای سیاست ایران لحظه ی تعیین کننده ای است که باید به منظور تحقق یافتن آن رزمید و هشیارانه استدلال نمود.
برش با گذشته، به معنای پایان «اتحادهای تاکتیکی» با امپریالیسم است که کردهای سوریه در تله آن افتادند، و هم به سطح بالاتری ارتقا دادن رابطه با روسیه است در این نبرد ضد سلطه ی امپریالیسم. گامی که در همکاری در مانور دریایی با روسیه و چین نیز چندی پیش تبلور یافت.
در این سطور می خواهم تنها نظرم را درباره ی شیوه ی نادرست در برابر هم قرار دادن ظاهر واقعیت امر و داده ها ذکر و تکرار کرده باشم. بهر جهت خوشحال می شدم اگر ادامه بحث به منظور روشنگری جمعی درباره ی بغرنجی ها ادامه یابد که شما می خواستید پس از «کلاس» به طور مفصل مطرح سازید.
با سپاس فراوان از شما دوست گرامی نوری. صلح دوستی شما ریشه در میهن دوستی و مردم دوستی دارد. حزب توده ی ایران در سراسر زندگی پررنج، پرکار و ارزشمند خود هم صلح خواه و هم ضدامپریالیست بوده است.
برای مارکسیست- لنینست ها پیکار ضدامپریالیستی یک پیکار روزانه تا نابودی نظام سرمایه داری است.
بدین گونه گفتگوی کنونی ما در باره ی پایان دادن به نبرد ضدامپریالیستی نیست. بلکه سخن بر اینست که آیا جمهوری اسلامی توانایی و خواست پیکار با امپریالیسم را دارد؟
در این میان باید به دو نکته بنیانی توجه داشت.
یک- بهترین شیوه نبرد ضدامپریالیستی چیست؟
یک سیاست ضدامپریالیستی نمی تواند با سمت گیری سرمایه داری و پیاده سازی برنامه های پیشنهاد شده بانک جهانی و دیگر بنگاه های امپریالیستی برای سیاست اقتصادی نئولیبرالیستی، هم خوانی داشته باشد. بزرگترین پیکار ضدامپریالیستی که یک کشور می تواند بکند، پایه گزاری یک اقتصاد ملی و دموکراتیک است. جمهوری اسلامی به سوی دیگری یعنی به سوی وابستگی هر چه بیشتر به سرمایه جهانی گام می گذارد.
دو- آیا هر ناسازگاری با امریکا ویژگی ضد امپریالیستی دارد؟ یا این که باید خود را از غرق شدن در یک جز و در یک لحظه رهاند و این نبرد را در کل خود یعنی در یک روند تاریخی و در پیوند با دیگر سیاست های درون و برون مرزی یک کشور بررسی کرد؟
تضاد جمهوری اسلامی در این جا و آن جا با اسراییل و یا امریکا یک نبرد ضدامپریالیستی نیست، چرا که این تضاد سرشت درونی دیگری دارد که باید آن را با تلاش جمهوری اسلامی در گسترش مذهب شیعه در خاورمیانه پیوند داد. همین جمهوری اسلامی در یوگسلاوی، افغانستان و در آغاز جنگ در عراق در کنار امپریالیسم ایستاده بود و بی اندازه سیاست واپسگرایانه داشته است که به سود امپریالیسم بوده است. برای همین هم اگر چه شرکت نیروهای ایرانی در سوریه در آغاز بر ضد نقشه های امپریالیسم بوده است ولی هم اکنون سرشت واپسگرایانه دارد. گنده گویی در باره ی اسرائیل هم یک پیکار ضدامپریالیستی نیست بلکه سرشت واپسگرایانه مذهبی دارد.
کوتاه سخن: نبرد ضدامپریالیستی بدون در پیش گیری یک سیاست اقتصادی ملی و دموکراتیک انجام پذیر نیست. افزون بر این بخش بزرگی از نبرد ضدامپریالیستی از بین بردن نقشه های جنگ افروزی امپریالیسم و یا دست کم به دام نیفتادن این جنگ افروزی است. برای همین یک سیاست تنش زدایی به سود مردم ما است. برای امپریالیسم بسیار آسان است که جنگی را راه بیاندازد و پس از آن میهن ما را نیز مانند افغانستان،عراق و لیبی درگیر یک جنگ بی پایان در درون مرز های خود بکند. آن های که به بهانه پیکار ضدامپریالیستی بر شیپور جنگ می دمند باید به بی سرانجامی آن و یا سرانجام ناگوار آن برای توده های زحمتکش میهن ما نیز بیندیشند.
نوشته “رژیم ضدامپریالیستی یا ضدمردمی!
” نیز در این باره است و چالش های گوناگون بیشتر باز شده است.
دستتان را به گرمی می فشارم