مقاله شماره: ١٣٩٣ / ٤٨ (١٤ اسفند)
واژه راهنما: بحثي در باره برخي دلايل شكست انقلاب بهمن. ريشه مذهبي زن ستيزي. ”اولين ضد انقلاب عليه زن“. مبارزه براي خواسته هاي ”زميني“ انسان. محمد يزدي مي كوشد صداي زن و مادر را به نام ”اسلام“ خاموش سازد.
گذار از سلطه ديكتاتوري ولايي از اين رو به برپايي جبهه ضد ديكتاتوري با برنامه اي شفاف و مورد تائيد همه نيروهاي خواستار آزادي و عدالت اجتماعي نياز دارد، زيرا تجربه منفي در دوران پس از پيروزي انقلاب بهمن ٥٧ مي آموزد كه نبود جبهه متحد خلق با برنامه حداقل مشترك، شكست نهايي انقلاب را به انقلابيون تحميل نمود. نبود چنين جبهه اي از يك سو نيروهاي انقلابي را پراكنده و تاثير عملكرد آن ها را محدود، و از سوي ديگر، زمينه تاثير توطئه هاي دشمنان رنگارنگ انقلاب را دو چندان ساخت.
از اين روست كه حزب توده ايران طرح برپايي جبهه متحد ضد ديكتاتوري را در ششمين كنگره خود در سال ١٣٩١ به تصويب رسانده است و به منظور تحقق بخشيدن به آن مي كوشد.
از اين كه مخالفان رنگارنگ كنوني ي «اصلاحات براي تغيير» در ايران، بيكار ننشسته و نمي نشينند، جاي تعجبي نبايد باشد. اين مخالفان داراي دو نوع تاكتيك هستند. يكي طرح جايگزين هاي معلولي كه نهايتاً در خدمت ادامه سلطه نظام سرمايه داري وابسته به نظام اقتصاد امپرياليستي است، از نوع ”دولت تدبير و اميد“ و پيشنهادهاي متفاوت «اصلاح طلبان مماشات گر». (نگاه شود ازجمله به ”از فرايند «اصلاحات براي تغيير» به طور متحد دفاع كنيم“http://www.tudehpartyiran.org/2013-11-28-19-45-55/2754-2015-0 و «گذار به دمكراسي»، چگونه؟ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2440)
شيوه دوم مخالفان رنگارنگ، كوشش پيگير آنان در سنگ اندازي عليه نياز جنبش ضد ديكتاتوري براي دست يابي به جبهه متحدي با برنامه شفاف مشترك است. آن ها خواستار ايجاد اختلاف ميان نيروهاي مدافع «اصلاحات براي تغيير» هستند. اين شيوه به ويژه با پيگيري از اين رو توسط اين مخالفان كه حتي از خود سيمايي ”چپ“ نيز ارايه مي دهند، دنبال مي شود، زيرا سياست ضد مردمي و ضد ملي رژيم ديكتاتوري ولايي هر روز بيش از روز پيش نزد مردم ميهن ما افشا مي شود. مردم و به ويژه زحمتكشان ايران با گام هاي بلند و استواري در راه شناخت از شرايط حاكم، در مي يابند كه پايان حصر رهبران جنبش مردم و هم پايان اعدام و زندان مخالفان، پايان فشار مضاعف به زنان و پايمال ساختن حقوق فردي و مدني زن، همچنان كه برپايي سنديكاهاي مستقل و دفاع از منافع كارگران، بدون سرنگوني ديكتاتوري ناممكن است.
ممنوعيت سخن خاتمي، تصويب قوانين ضد حقوق فردي و اجتماعي زن و همچنين اعدام ”سامان نسيم“ (خبر آن در ”كلمه“ انتشار يافت)، همان طور روندي واحد را در سياست ضد مردمي رژيم ديكتاتوري تشكيل مي دهد، كه فروش ثروت هاي متعلق به مردم در بازار مكاره ي ”بورس“ و تغيير قانون كار به سود غارتگران داخلي و خارجي، حذف يارانه هاي اجتماعي به دستور سازمان هاي مالي امپرياليستي مانند صندوق بين المللي پول، روندي واحد در سياست ضد مليِ نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد امپرياليستي است.
شناخت روزافزون اين نكته ها توسط توده هاي زحمتكش و ضد ديكتاتوري در ميهن ماست كه مخالفان وحدت و مبارزه مشترك مردم را بر آن مي دارد، بكوشند با طرح انواع نكته ها، به ايجاد اختلاف در ميان نيروهاي مختلف، به ويژه ميان مسلمانان ضد ديكتاتور و توده اي ها دامن بزنند. آن ها مي خواهند شعار مركزي حزب توده ايران را كه عبارت است از ”تفاوت در انديشه، اتحاد در عمل، مبارزه با ديكتاتوري“، خنثي سازند!
***
انسان مدرن، همو زاپينس، قريب به ١٥٠ هزار سال از طول هستي خود را در شرايطي گذراند كه زن، به مثابه مادر، در مركز خانواده و گروه انساني قرار داشت. در اين دوران طولاني، انديشه عرفاني- سحرآميز انسان، زن را حافظ موهباتي مي دانست كه بازتوليد هستي انسان را تامين مي كند. زن حافظ ميوه ها، دانه ها، ”مادرزمين“ است، همان طور كه حافظ كودك نوزاد است. زن در كنار مرد كه عمدتاً به شكار حيوانات مي پرداخت، با جمع آوري ميوه و دانه و گياهان خوراكي، نقشي پراهميت در بازتوليد نيازهاي اوليه انسان ايفا نمود. آن هنگام كه زن در طول هزاران سال به امكان كاشتن دانه ها، بازتوليد درختان ميوه، اهلي كردن حيوانات خانگي و … و نهايتاً در دوران سنگ نو (١٢ هزار سال پيش) به فن توليد كشاورزي دست يافت، و بازتوليد نيازهاي خوراكي را با ”انقلاب كشاورزي“ به شيوه توليد غالب بدل نمود، نقش پراهميت تر و استوارتري را در خانوار و گروه يافت كه تعداد آن از چند ده فراتر رفته بود. با رشد نيروهاي مولده در بخش توليد كشاورزي، نقش شكار توسط مرد كم رنگ تر شد. همزمان نقش ريش سفيدان و پهلوانان در ميان گروه و قوم عمده تر گشت. با فن شخم زدن زمين با گاونر كه اهلي كردن آن در قرون اخير توسط قوم هاي آريايي زبان در بلنداي كوهستان هاي ميان سرچشمه رودهاي دجله و فرات انجام شده بود، نقش ناشي از توانايي بدني مرد در توليد كشاورزي و دام داري در خانوار و قوم دستِ بالا يافت.
دوران چهارهزار ساله از ”انقلاب كشاورزي“ (يا انقلاب ”سنگ نو“) كه برپايه ”دانش“ زن استوار بود و تحقق يافت، تا توليد كشاورزي و دامداري به صورت پيشه هاي مشخص كه مرد در انجام آن نقش عمده را ايفا كرد، دوراني است كه انديشه عرفاني- سحرآميز انسان وارد مرحله انديشه مذهبي مي گردد كه در باور به وجود خدايان بسياري ظاهر مي شود. در اين دوران چهار هزار ساله، خدايان زن و مرد در ابتدا هم طرازند. نبرد خدايان ازجمله در افسانه هاي يونان قديم، بيان نبرد ميان خدايان زن و مرد است كه نهايتاً به پيروزي خداي مرد در پايان اين دوران مي انجامد كه براي نمونه در افسانه ايلياس هومر با بيان شاعرانه توصيف شده است. اين شكست آغاز سلطه نظام برده داري در جامعه سومرآيي است. در كتاب ”كمونيسم كهن“ اين واقعه تاريخي از طرف گروهي از دانشمندان مربوطه، ”اولين ضد انقلاب عليه زن“ ناميده شده است. (نگاه شود به اولين ”ضدانقلاب“ در جامعه انساني عليه زنان بود http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2263)
در اين مرحله از رشد تاريخ جامعه انساني كه عبداله اوچلان آن را در اثر برجسته خود ”وارثان گيلگامش“ توصيف مي كند، انديشه مذهبي زن ستيزانه توسط روحانيون كه خود را ”خداشاه“ مي نامند، پايه ريزي مي شود كه وظيفه آن، حفظ نظام برده داري است كه زمينه زيربنايي سلطه آن با رشد نيروهاي مولده به وجود آمده بود. پايين كشيدن زن از جايگاه تاريخي- اجتماعي او و حذف نقش مركزي زن در خانواده و جامعه، نياز به انديشه و ايدئولوژي اي داشت كه اكنون در سيماي انديشه مذهبي چند خدايي و ديرتر يكتاخدايي، اولين ”ضد انقلاب“ را در تاريخ بشر عليه زن سازمان داد و زن (و كودك زن) را به قول كارل ماركس به اولين برده بدل ساخت.
زن ستيزي با تقليل ارزش اجتماعيِ جايگاه و نقش زن، ازجمله به كمك واژه ها و افسانه ها القا شد. مفهوم زن به مفهوم فريب و گمراه كردن به كار برده شد. زن از زندگي عمومي كنار گذاشته شد و محكوم به زندگي درون گرا گشت. براي حذف تاريخ نقش پربار زن در ”انقلاب كشاورزي“ در دوران سنگ نو كه در مزوپتامين دوازده هزار سال پيش تحقق يافت، انديشه ايدئولوژيك مذهبِ حاكمان برده دار فعال شد. (اوچلان آن را در اثر خود مستند مي سازد- نگارنده در صدد انتشار بخش هايي از كتاب است -)
زنده ياد احسان طبري، گوشه اي از اين كوشش ضد زن را در اثرش ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد اول، چاپ سوم، ص ٢٥٨ به بعد) با عنوان ”زن ايراني در افسانه و تاريخ“ در ارتباط با تاريخ ايران توضيح مي دهد و ازجمله مي نويسد: «جامعه سرمايه داري زن را به مثابه برده خانگي، عروسك، افزار تفريح و زنان زحمت كش را به عنوان نيروي كار ارزان تر مي پذيرد.»
استفاده تبهكارانه از چنين موضع ايدئولوژيك مذهب ارتجاعي دوران برده داري است كه به ابزار زن ستيزي در انديشه شيخ محمد يزدي، رئيس سابق قوه قضايه جمهوري اسلامي و دبير جامعه مدرسين حوزه علميه قم، تبلور مي يابد كه مي گويد: «در اسلام موسيقي حرام است … تك خاني زن به طور قطعي حرام است». جاي شما در «دهليز حرمسراهاي …» ماست (م. ا. به آذين (اعتمادزاده)، ”مهمان اين آقايان“، ص ١٨).
***
تكرار برخي از اين نكته ها به مناسبت ٨ مارس، روز مبارزه زنان براي تساوي حقوق، كمك است براي توضيح نكته پراهميتي در اين سطور كه به طور پيگير در نظريه پردازي هايي مطرح مي شود. هدف آن مخدوش ساختن امكان شناخت همه جانبه علل شكست انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ماست. هدف، محدود ساختن علل چندلايه شكست انقلاب، به برداشت ارتجاعي و واپس گرانه مذهب حاكم نظام طبقاتي است. هدف اين كوشش در دوران كنوني، همانند در گذشته، ايجاد اختلاف ميان مبارزان راه آزادي و عدالت اجتماعي در ايران است. هدف، همان طور كه پيش تر اشاره شد، ايجاد مانع براي اتحاد عمل مبارزان است تا شعار مركزي حزب توده ايران خنثي شود: ”تفاوت در انديشه، اتحاد در عمل، مبارزه با ديكتاتوري“! تا اتحاد ميان نيروهاي مذهبي و غيرمذهبي در جنبش ترقي خواهي به وجود نيايد و جنبش مردمي باري ديگر با كمبودي روبرو شود كه علت اصلي شكست انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما و سرچشمه تداوم سخت جان سلطه ارتجاع حاكم و رژيم ديكتاتوري ولايي كنوني است.
نقش انديشه تفرقه افكن از ”راست“، نقشي شناخته و نخ نما است. خطر عمدتاً از انديشه اي برمي خيزد كه خود را در لباس ”چپ“ و يا حتي با آب و رنگي توده اي مي نمايد.
***
”سهم و نقش بنيادگرايي“ در شكست انقلاب بهمن چيست؟
در ”اخبار روز“ (٧ اسفند ١٣٩٣، ٢٦ فوريه ٢٠١٥) مقاله اي با عنوان ”حلول بنيادگرايي در كالبد انقلاب ٥٧“ (http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=65553) انتشار يافت كه در آن بر واقعيتي از سرنوشت انقلاب بزرگ بهمن مردم ميهن ما انگشت گذاشته مي شود كه بازگشت به آن و بررسي آن، به منظور شناخت علل چندلايه شكست انقلاب بهمن، كه نقش بنيادگرايي مذهبي، تنها لايه اي از آن را تشكيل مي دهد، از اهميت بزرگي برخوردار است. ”نقش بنيادگرايي مذهبي“ در شكست انقلاب بهمن، بدون ترديد نقشي بختك گونه است، اما طرح يك سويه و مطلق گرانه آن، كمك به شناخت علل چندلايه شكست انقلاب بهمن نمي كند و هم ابزاري است براي ايجاد تفرقه ميان مبارزان در مبارزه ضد ديكتاتوري.
از اين روست كه پرسشي كه بلافاصله با مطالعه مقاله پيش گفته در ذهن خواننده تداعي مي شود، اين پرسش است كه
– هدف نگارش مقاله در شرايط كنوني ي مبارزه مردم ميهن ما عليه رژيم ديكتاتوري چيست؟
– آيا مقاله در خدمت تحكيم موضع ضد ديكتاتوري و اتحاد ميان گردان هاي مختلف مردم است؟
پاسخ منفي است. هدف سطور كنوني نشان دادن نادرستي به اصطلاح استدلال هاي مطرح شده در اين مقاله نيست. هدف اشاره اي گذرا به شيوه غير علمي يك سويه نگر و مطلق گرا در آن است كه دانسته يا ندانسته در خدمت ايجاد تفرقه ميان مبارزان ضد ديكتاتوري عمل مي كند.
بررسي همه جانبه و همه ي سويه هاي روندي كه به شكست انقلاب انجاميد، در مقاله ”حلول بنيادگرايي …“ اصلاً مطرح نمي شود. براي نمونه، در باره علل و انگيزه و نيروهايي كه تحت تاثير عملكرد آن ها، اصل هاي مربوط به آزادي هاي فردي و اجتماعي (٢٦ و …)، آن هم در سايه اين ”حلول بنيادگرايي … [!!]“، به ”بخش حقوق ملت“ در قانون اساسي راه يافت، يا نقش منفي ترورها و توطئه هاي امپرياليستي وغيره در تغيير جهت روند برخورداري از آزادي ها و نهايتاً برقراري سلطه ”جريان راستگرا“، جايي در ارزيابي ندارد.
لذا پرسش در باره پيامد ناشي از اين ارزيابي ي يك سويه نگر كه محتوم بودن شكست انقلاب را از ابتدا مي پذيرد، و به شيوه يك بررسي علمي پايبند نيست، پرسشي به جاست! پيامد به خدمت گرفتن شيوه يك سونگر و مطلق گرانه در مقاله پيش گفته كه به مسلمانان مبارز تا سطح آيت الله طالقاني نيز مي تازد، براي شرايط سخت كنوني مبارزه مردم ميهن ما چيست؟ مبارزه اي كه نياز به همياري و اتحاد نيروهاي خواستار آزادي و عدالت اجتماعي، صرفنظر از موضع مذهبي و يا غيرمذهبي آن دارد كه حزب توده ايران آن را در شعار ”تفاوت در انديشه، اتحاد در عمل، مبارزه با ديكتاتوري“ مطرح نموده، چيست؟ آيا اين پيامد كشنده نيست؟
استدلال مقاله در اين تز خلاصه مي شود كه انقلاب بهمن «تحولي پرشتاب [بود] كه بسياري از تحليلگران وطني از چپ تا راست از درك واقعيت آن عاجز ماندند» … «انقلاب بهمن ٥٧ … بيش از آنكه جهت گيري اش رو به جلو باشد، رو به گذشته بود. به عبارتي كليت انقلاب اسلامي و به ويژه رهبري روحانيت پيش و بيش از هر چيز نگاه به گذشته داشت.»
در مقاله تزي مطرح شده و به اصطلاح براي اثبات درستي آن، عكسي از جنايت سوزاندن «زني از ساكنان محله غم» به كمك گرفته مي شود: «تصويري نمادين از انقلابي به رهبري روحانيت مذهبي كه اجراي قوانين شرع و احكام اسلامي را در فرداي پيروزي انقلاب نويد مي دادند».
سوزاندن زن جواني «از محله غم» كه «مرداني [با لباس روحاني] با دستاني گره كرده و چشماني حريصان، بدن جز غاله» آن را «در همان روزهاي منتهي به انقلاب به نشانه پيروزي» حمل مي كنند، تا آن جا كه واقعيتي مستند را در مقاله پيش گفته تشكيل مي دهد(؟!) (كه همزمان به افسانه ي بي سابقه بودن سوزاندن خلبان اردوني به دست جنايتكاران داعشي نيز پايان مي بخشد)، خود نشان سواستفاده نيروهاي راستگرا از باورهاي مذهبي مردم به منظور انحراف انقلاب ملي- دمكراتيك بهمن ٥٧ است. نشان نبرد سخت ميان انقلاب و ضدانقلاب در اين دوران است.
مي توان به كمك اين عكس، عللي را كه به نيروي راستگر كمك نمود، باز شناخت و نقش و جايگاه آن را در شكست انقلاب تعيين نمود و از آن براي مبارزه امروز آموخت، اما نمي توان چنين سواستفاده هايي را ريشه اصلي شكست انقلاب ارزيابي نمود. انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، همان طور كه حزب توده ايران در اسناد خود مورد تاكيد قرار داده است، از اين رو با شكست روبرو شد، زيرا نتوانست از مرحله پيروزي ”انقلاب سياسي“ به مرحله ”انقلاب اقتصادي“ تعميق يابد. واقعيتي كه ناشي از تناسب نامساعد نيروها در نبرد طبقاتي در اين دوران است كه مي توانست با برپايي جبهه متحد خلق به سود تعميق انقلاب تغيير پذيرد!
تاثير ابزار سواستفاده از باورهاي مذهبي مردم در دست ارتجاع توانست تاثير منفي بر تناسب قوا به سود آن اِعمال نمايد. نيروهاي انقلابي را از پرداختن به مساله اصلي بازداشت. مانع اجراي اصلاحات بنيادين به سود دهقانان و زحمتكشان شهر و روستاي شد. اجراي بند ج. و دال قانون اصلاحات ارضي عملي نشد. تصويب قانون كار مترقي ممكن نگشت. ده ماده ي اعلام شده براي فعاليت آزاد سياسي احزاب به مورد اجرا در نيامد و از همه مهم تر، راه برپايي جبهه متحد خلق تنگ، مسدود و منحرف شد. ساختار جبهه متحد خلق كه مي توانست شرايط اجراي اصل هاي مترقي قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن را ايجاد كند، به صحنه نبرد طبقاتي راه نيافت.
به سخني ديگر، ابزار سواستفاده از باورهاي مذهبي مردم توانست به طور غيرمستقيم، تناسب قوا ميان انقلاب و ضدانقلاب را گام به گام به سود نيروهاي راستگرا تغيير داده و نهايتاً پيروزي راست را از اين طريق ممكن سازد كه تعميق انقلاب را به مرحله تغييرات اساسي اقتصادي مانع شود كه دل نگراني اصلي همه انقلابيون و در مركز آن حزب توده ايران را تشكيل مي داد.
هدف در اين مختصر، ارايه يك بررسي همه جانبه از علل شكست انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما نيست، بلكه اشاره به ارزيابي يك سويه و مطلق گرانه در مقاله ”حلول بنيادگرايي در كالبد انقلاب ٥٧“ است كه با سرشت يك بررسي علمي از واقعه تاريخي انقلاب بهمن ٥٧ هم خواني ندارد. غيرعمده را عمده مي سازد و خواسته يا ناخواسته مبارزه براي خواسته هاي ”زميني“ انسان محروم و زحمتكش را به صحنه مبارزه با به اصطلاح ”علل آسماني“اي منتقل مي سازد كه مذهب دوران برده داري تا نظام غارتگر سرمايه داري كنوني، مي كوشد آن را به نام ”مذهب“ به خورد مردم بدهد. مي كوشد نظم در خدمت حفظ منافع طبقاتي غارتگران را به زحمتكشان ”سايه نظم آسماني بر روي زمين“ القا كند، بازتاب اين كوشش ارتجاعي و واپس نگرانه را مي توان در سخنان پيش گفته شيخ محمد يزدي بازشناخت كه مي كوشد خاموش كردن صداي زن و مادر را با نام ”اسلام“ توجيه كند!
به گفته ماركس، اكنون كه علل ”زميني“ شوربختي انسان را مي شناسيم، لبه مبارزه را عليه آن، و نه عليه باورهاي مذهبي مردم، متوجه سازيم! مبارزه طبقاتي را تا سطح مبارزه مذهبي تنزل ندهيم كه برنامه شناخته شده امپرياليسم است!
در مقاله، ما با سكته فكري اي آنجا روبرو مي شويم كه در آن نقش توطئه هاي امپرياليسم و ارتجاع داخلي براي منحرف ساختن انقلاب، جايي در تحليل نمي يابد. انگار نه ترورهايي، نه تدارك كودتاهايي و نه جنگ عراقي و … پيش آمده است. وقايعي كه با هدف ايجاد ساختن شرايطي انجام شدند كه حزب توده ايران در تحليل هاي متعددي تاثير و پيامد آن ها را عليه تعميق انقلاب مورد بررسي قرار داده است و نشان داده است كه چه نقش منفي و فاجعه برانگيزي در روندي ايفا ساختند كه به انحراف انقلاب منجر شد. مسلمانان مبارزي كه برخي از آن ها هنوز در زندان و حصر بسر مي برند و متحدان احتمالي آينده ما را نيز براي سرنگوني ديكتاتوري تشكيل مي دهند، ازجمله تحت تاثير اين توطئه ها نتوانستند شرايط را همه جانبه بازشناسند و براي نمونه نتواند با پيگيري لازم عليه ادامه جنگ پس از پيروزي در خرمشهر موضع بگيرند و در نتيجه حزب توده ايران تنها ماند و جبهه متحد نيروهاي انقلابي برپا نشد و …
سكته فكري در مقاله اي كه قادر به شناخت نبرد طبقاتي جاري نمي شود و عمده را از غيرعمده باز نمي شناسد، خواسته يا ناخواسته عليه نيازمندي كنوني جنبش مردمي براي اتحاد نيروهاي مسلمان مبارز و خواستار «اصلاحات براي تغيير» با مبارزان غيرمذهبي، در مركز آن توده اي ها موضع مي گيرد و استدلال مي كند.
همان طور كه بيان شد، خطر اصلي عليه مبارزه حزب توده ايران براي برپايي اتحادهاي اجتماعي، خطري است كه از ”چپ“ يورش مي برد و يا حتي سيمايي ”توده اي“ نيز به خود مي دهد. در مورد مشخص بحث، مقاله با سرعت به نتيجه گيري پاياني مي پردازد. انديشه كوتاه شده، «مبارزه با امپرياليسم، دفاع از آزادي هاي دمكراتيك و عدالت اجتماعي» را از اين رو ناممكن اعلام مي كند كه دست به دامن «انديشه هاي آيت الله خميني … پيش از انقلاب» مي شود، اما چشم و هوش ذهن را بر وقايع روز در صحنه نبرد انقلابي مي بندد كه تا درون قانون اساسي راه يافته است.
اين ارزيابي از واقعيت، يعني از شرايط نبرد طبقاتي در جريان، ازجمله از شرايط ناشي از توطئه ها حركت نمي كند. انديشه اي كوتاه و لذا مسخ شده است، زيرا اصلا مساله پراهميت توطئه ها را مطرح نمي سازد. خطر چنين شيوه بررسي كوتاه و مسخ شده، اگر به عنوان برداشتي ”چپ“ و بدتراز آن ”توده اي“ عنوان شود، مي تواند هم اكنون هم سياست اتحادي- ائتلافي حزب توده ايران را با بخش هاي بزرگي از جنبش مردمي به خطر بيندازد. زيرا، حتي نيروهاي صادقي مانند رهبران دربند جنبش سبز را تلويحاً متهم به عدم صداقت در مبارزه مردمي و ضدامپرياليستي كرده، امكان قانع كردن آن ها را براي مبارزه مشترك به منظور تعميق شعارهاي مردم در عرصه اقتصادي- اجتماعي محدود و يا حتي نابود مي سازد.