بازانتشار سخن روز از نویدنو ۲۴ دی ۱۳۹۸ ۱۴ ژانویه ۲۰۲۰
تودهای ها
سخن روز شماره ۶۹/۹۸
۲۴ دی ۱۳۹۸ ۱۴ ژانویه ۲۰۲۰
در سالها، ماهها و هفته های اخیر روند رویدادها در روابط بین ایران و آمریکا به شدت بحرانی تر شده و سبب نگرانی توده های مردم، هم در داخل کشور و هم در منطقه و نیز افکار عمومی و نیروهای صلح دوست و ترقی خواه در سطح جهان شد. موضع گیری درست در برابر این بحران از یک سو به موضعی که یک ناظر در آن قرار دارد، بستگی پیدا می کند و از سوی دیگر به توان درک درست شرایط داخلی کشور، شرایط پیچیده منطقه و بازیگران منطقه ای و اهداف آن ها و نیز بستری که این رویدادها در آن رخ می دهد و …
همه این زوایای دید در واقع وجوه متفاوت یک پدیده ی پیچیده را بازتاب می دهند و بدون شناخت روند تحولات و تضادهای اجتماعی و سیاسی در داخل کشور از یک سو، و روند تاریخی و سیاسی تحولات منطقه ای و اهداف ، استراتژی ها و نقش های بازیگران آن به ویژه ایران و ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر، نمی توان به شناخت درستی از ابعاد مختلف این تحولات دست یافت و در نتیجه موضع شفافی در برابر آن اتخاذ کرد. یک فعال اجتماعی مترقی و مدافع صلح در سطح جهانی و همینطور فعالان مدافع طبقه کارگر نیز در کشورهای اروپا و آمریکا و… با پیچیدگی زیادی برای درک این وضعیت و موضع گیری در برابر آن برخوردار نیستند. آن ها از موضعی که در آن قرار دارند ، این چالش ها و بحرانی شدن روابط میان ایران و آمریکا و ایجاد خطر جنگ را اساسا در ارتباط با توسعه طلبی و خوی تجاوزکارانه و جنگ افروزانه امپریالیسم در نقاط مختلف جهان می بینند، که در همین اواخر ، مصادیق بسیار زیادی از جمله در عراق، لیبی، سوریه و…. داشته و پیامدهای وحشتناکی نیز برای توده های مردم بر جای گذاشته است. بر این اساس، آن ها در این چالش ها و به ویژه در صورت بروز جنگ، خود را در برابر توسعه طلبی و جنگ افروزی امپریالیستی و در کنار کشوری که مورد تهاجم قرار می گیرد، دیده و فریاد صلح و قطع تهاجم و تجاوز به یک کشور مستقل در هزاران کیلومتر دورتر از مرزهای آمریکا را سر می دهند. این موضع گیری در دفاع از استقلال یک کشور مورد تهاجم امپریالیستی و مبارزه برای دفاع از صلح و قطع تجاوز امپریالیستی با توجه به موضعی که فعالان جهانی مدافع صلح و ترقی در سایر کشورها در آن قرار دارند، بی شک یک موضع درست و انترناسیونالیستی است. اما بدیهی است که چنین موضع گیری ای برای فعالان مدافع دموکراسی، آزادی، عدالت اجتماعی ، سکولاریسم ، صلح و استقلال در داخل ایران که با حاکمیتی مواجهند که در کارنامه خود جهت گیری اقتصادی و اجتماعی نئولیبرالیسم را با سه دهه تلاش گسترده برای پیاده سازی آن داشته و به صورت وسیع حقوق دموکراتیک مردم در حوزه های مختلف حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… را نقض نموده و اعتراضات و مطالبات دموکراتیک و عدالتخواهانه آن ها را به شیوه های بسیار خشن، از جمله در همین آبان ماه گذشته سرکوب کرده است، بسیار تقلیل گرایانه بوده و هیچ تناسبی با موضعی که در آن قرار دارند، نخواهد داشت. از سوی دیگر نیز تمرکز صرف بر شرایط داخلی کشور و کارنامه ضدمردمی حاکمیت در پیاده سازی مجموعه سیاست های اقتصادی فلاکت بار ، ضد دموکراتیک و سرکوبگرانه آن در داخل کشور نیز با اینکه وجه بسیار مهم و اساسی از واقعیت را بازتاب می دهد، اما اگر نتواند سایر وجوه این پدیده ی پیچیده را از زوایای منطقه ای و جهانی نیز مورد توجه قرار دهد، تقلیل گرایانه بوده و نمی تواند بازتاب یک موضع گیری مبتنی بر تحلیل دیالکتیکی و مادی، همه جانبه و سیستماتیک از واقعیت پیش رو باشد.
اساسا چالش و بحران در روابط ایران و آمریکا را حداقل باید از چند منظر مورد توجه قرارداد که عبارتند از شرایط داخلی ایران ، شرایط داخلی آمریکا ، وضعیت منطقه و بازیگران تاثیرگذار بر توازن قوای منطقه ای و شرایط بین المللی. این زوایا از برخی جهات بر هم تاثیر گذاشته و از برخی جهات نیز نه تنها با هم زاویه دارند بلکه در تعارض با یکدیگر قرار می گیرند. این تعارض به نوعی بازتاب دیالکتیک ملی و بین المللی از یک سو و مبارزه طبقاتی و دموکراتیک با مبارزه ضد امپریالیستی و ضد جنگ از سوی دیگر است. دیدگاه های دوآلیستی و کلیشهای که ناتوان از درک پیچیدگی های پدیده پیش رو هستند، به راحتی به جهت گیری های تنگ نظرانه و تک بعدی درغلتیده و موضع گیری خود را متمرکز بر یک وجه از پدیده می کنند. از این زاویه فعالان صلح در جهان ممکن است در چنین شرایطی ماهیت ضد دموکراتیک و سرکوبگرانه رژیم جمهوری اسلامی در داخل کشور را مورد اغماض قرار داده و تنها بر فشارهای امپریالیسم آمریکا و مداخلات و اقدامات تجاوزکارانه و خلاف قوانین بین المللی آن در ارتباط با ایران متمرکز شوند و چشم بر واقعیت مبارزه دموکراتیک، عدالتخواهانه و حق طلبانه مردم در داخل کشور و ماهیت ارتجاعی و اقدامات سرکوبگرانه حاکمیت بسته و یا آن را تقلیل دهند. از سوی دیگر ممکن است بخشی از فعالان دموکراتیک، آزادیخواه و مدافعان عدالت اجتماعی در کشور که به صورتی بسیار گسترده در معرض سرکوب حاکمیت ایران بوده و هستند، توجه صرف خود را بر وجه داخلی قرار داده و از توجه کافی به تعارضات منطقه ای و پیشینه تاریخی آن، اهداف و استراتژی های امپریالیستی به ویژه آمریکا در منطقه غافل شده و در تحلیل های خود به نوعی شبیه سازی ساده تاریخی متوسل شده و جنگ احتمالی بین ایران و آمریکا را صرفا نوعی جنگ بین دو ارتجاع درک کنند و …
این نوع تقلیل گرایی ها هیچ نسبتی با تحلیل علمی پدیده ها ندارد. اولین و مهم ترین ویژگی یک تحلیل علمی، واقع بینی است که نگرش چندجانبه و همه سونگر را الزامی می کند. از منظر دیالکتیک ماتریالیستی نیز دستیابی به “تحلیل مشخص از وضعیت مشخص” با تمرکز بر برخی از جنبه های یک پدیده و گزینش و پردازش محدود همان داده ها یا شبیه سازی های ساده تاریخی هیچ نسبتی ندارد.
وضعیت پیچیده و شرایط بحرانی منطقه خاورمیانه از جمله عراق و ایران ، و رسیدنِ چالش های سیاست خارجی ایران و آمریکا به مرحلهای بسیار بحرانی و خطرناک، محصول تاثیرگذاری مجموعه عوامل متعددی است که مهم ترین آنها عبارتند از : توسعه طلبی امپریالیسم آمریکا در قالب استراتژی خاورمیانه بزرگ و نوین، توسعه طلبی تجاوزکارانه اسرائیل پس از تخریب و نابودی اتحاد شوروی و عدم وجود نقش بازدارنده و پاسدار صلح اتحاد شوروی و… ، بلندپروازی های منطقه ای و بین المللی ایران در راستای بازآفرینی تمدن اسلامی– شیعی در برابر صهیونیسم از یک سو و اسلام سیاسی وهابی عربستان از سوی دیگر در شرایط تضعیف و خلاء اندیشه سیاسی چپ در حوزه های اجتماعی و سیاسی، مداخلات اتحادیه اروپا در همکاری و رقابت با ایالات متحده برای غارت منابع انرژی منطقه، رقابت های ژئوپلیتیک کشورهای منطقه چون عربستان و ایران و…که به وضعیتی بحرانی در کشورهای منطقه انجامیده است که به نابودی دولت های مقتدر مرکزی و انسجام سیاسی لیبی و عراق انجامید که با مداخله امپریالیستی و حمایت ایران نیز همراه بوده است. مداخله گسترده ایران در امور داخلی عراق پس از سرنگونی حکومت عراق و اعدام صدام حسین، نقشی مهم در تضعیف انسجام ساختار سیاسی این کشور داشت که این مداخله در کنار کشمکش های منطقه ای و مداخلات طولانی مدت بازیگران منطقه ای و جهانی منجر به شکل گیری وضعیت کنونی در عراق شده است. [1]بدین ترتیب تمرکز بر ماجراجویی و توسعه طلبی پان اسلامیستی ایران در منطقه به عنوان دلیل اصلی بحران کنونی در روابط ایران و آمریکا اگر مغرضانه نباشد، ساده اندیشی آشکاری را بازتاب می دهد.
برای دستیابی به درکی روشن و شفاف از پیچیدگی های منطقه و عراق و سطح بسیار خطرناک تنش های بین ایران و آمریکا که نگرانی جهانی در مورد آغاز یک جنگ ویرانگر دیگر در منطقه را سبب شده است، می توان از گزاره های روشن وارد موضوع شد :
ایالات متحده آمریکا نماد نئوفاشیسم به عنوان رویکرد سرمایه داری نئولیبرال در دوران جهانی سازی است که خوی وحشیگری و تجاوزگری خود را در نقاط مختلف جهان نه تنها در نقض مقررات بین المللی و حاکمیت ملی کشورها بلکه اقدام مستقیم برای سرنگونی حاکمیت های ملی نشان داده است. آمریکا برای دست یابی به اهداف استراتژیک و منطقه ای خود و براندازی حاکمیت های نامطلوب خود در جهت تغییر جغرافیای سیاسی منطقه، طی دهه های گذشته اقدام به ایجاد و حمایت و بهره برداری از انواع گروه های ارتجاعی از جمله طالبان ، داعش و… در منطقه کرد.
آرمان های انترناسیونالیسم اسلامی- شیعی حکومت برآمده از انقلاب در ایران که صدور انقلاب اسلامی را در سال های ابتدایی انقلاب در برنامه خود قرار داده بود، زمینه جلب دشمنی همسایگان خود از جمله عراق، عربستان و … را برانگیخت که پس از جنگ هشت ساله با عراق که با تحریک امپریالیسم آمریکا برای نابودی دو کشور مقتدر و مخالف صهیونیسم در منطقه همراه بود، همواره زمینه ساز تنش های فراوان بین ایران و کشورهای عربی شد. برآمد انترناسیونالیسم اسلامی ایران که با خلا قدرت اتحاد شوروی در منطقه همراه بود، به مانعی برای پیشبرد سیاست های منطقه ای آمریکا و اسرائیل نیز تبدیل شد. در این راستا شکل گیری و قوام حماس و حزب الله و حمایت گسترده ایران از این جریانات که به نوعی جایگزین سازمان آزادیبخش فلسطین و جبهه خلق برای آزادی فلسطین در فضای سیاسی منطقه در دهه های پایانی و قبل از نابودی اتحاد شوروی در قرن بیستم شدند، به هیچ وجه خوشایند رژیم حاکم بر اسرائیل و آمریکا نبوده و از این رو در صدد تضعیف حاکمیت ایران هستند. [2]
از سوی دیگر مداخلات (ائتلاف) عربستان در یمن نیز که به تمام معنا به یک فاجعه انسانی انجامیده است، و نقش ایران در حمایت از حوثی های یمن که عملا به جنگی نیابتی بین ایران و عربستان (متحد استراتژیک آمریکا) تبدیل شده است، نیز بر صف بندی نیروهای سیاسی در منطقه تأثیر مهمی بر جای گذاشته است. حکام مرتجع عربستان و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس نیز اساسا با توجه به وابستگی شدید آن ها به ایالات متحده آمریکا با رویکرد توسعه طلبانه اسلامی – شیعی ایران به عنوان رقیب منطقه ای خود مخالف بوده و به صورت دائم در چالش با ایران قرار دارند که این تنش با حمله پهبادی به شرکت آرامکو و شلیک به کشتی نفتکش ایرانی بعد از آن، وارد مرحله خطرناکی شده و رجزخوانی ها و صف بندی های سیاسی را رادیکالتر کرده و به سوی درگیری های نظامی سوق داده است.
با توجه به ده ها قطع نامه شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه اسرائیل در دهه های گذشته، تردیدی در مورد کارنامه مداخله جویانه، جنایتکارانه و تجاوزکارانه این کشور در کشورهای منطقه به ویژه سوریه، لبنان، عراق و ایران وجود ندارد و شواهد نشان می دهند که اسرائیل دائماَ نسبت به بمباران خاک لبنان و سوریه و … اقدام می کند.
– ایران از یک سو در براندازی دولت مردمی دکتر نجیب در افغانستان و دولت های معمر قذافی در لیبی و صدام حسین در عراق در راستای سیاست های منطقه ای آمریکا عمل کرد. اما در سال های اخیر با قرار گرفتن در کنار دولت سوریه، همراه با روسیه مانع از پیشبرد سیاست منطقه ای آمریکا در منطقه شد که آمریکا نتوانسته است آن را هضم کند. نباید از نظر دور داشت که نقش ایران در سرکوب داعش در عراق و نیز سوریه چشمگیر بوده و ایران در سال های اخیر آشکارا به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر اقدامات و برنامه های آمریکا در کشورهای منطقه به ویژه سوریه عمل کرده است.
از یک سو همکاری نزدیک ایران با روسیه در سوریه که سبب ممانعت از پیشبرد پروژه امپریالیستی صهیونیستی برای براندازی دولت سوریه شد و از سوی دیگر، به ویژه مانور نظامی مشترک ایران، روسیه و چین که عملا نشان از تعییر توازن قوا در منطقه به زیان ایالات متحده دارد، برای دولت امپریالیستی آمریکا غیرقابل قبول بوده و نشان می دهد که مجموعه ای از عوامل مانع از آن هستند تا پروژه بالکانیزه کردن کشورهای خاورمیانه را به همان راحتی که در یوگسلاوی سابق یا لیبی پیش بردند، بتوانند پیش ببرند. و برایشان محرز است که از جمله موانع مهم این امر، وجود حاکمیت مقتدری در منطقه به نام جمهوری اسلامی ایران است که باید آن را سر به راه نمود.
از همه مهم تر خروج غیرقانونی آمریکا از برجام و روند طی شده پس از آن در سیاست خارجی ایران در تعامل با اتحادیه اروپا و تحریم های گسترده و فزاینده تحمیل شده از سوی ایالات متحده بر ایران که کشور را در شرایط عمیقا بحرانی قرار داده است، بر چالش های موجود بین ایران و آمریکا به شدت افزوده و مردم ایران و افکار عمومی جهان را نگران آغاز یک جنگ ویرانگر دیگر در منطقه خاورمیانه کرده است. [3]
از یک منظر جهانی نیز دولت ایالات متحده آمریکا پس از نابودی اتحاد شوروی خود را قدرت یگانه و منحصر به فرد و تصمیم گیر در فضای بین المللی در شرایط تضعیف شدید نقش نهادهای سیاسی و حقوقی بین المللی دانسته و با زیرپاگذاشتن مکرر مقررات بین المللی، در صدد تحمیل منافع امپریالیستی خود بر همه جای جهان برآمد. اما دیری نپایید که با برآمد چین در حوزه اقتصادی و برآمد روسیه پس از فروپاشی در قامتی جدید به عنوان مدعی در فضای بین المللی به ویژه خاورمیانه مواجه شد که با شکل گیری چالش های جدید برای ایالات متحده آمریکا در مناطق مختلف جهان به ویژه خاورمیانه همراه شد. این تغییرات با روی کار آمدن راست افراطی در بسیاری از کشورهای سرمایه داری و ظهور نئوفاشیسم درآمریکا در قالب دولت ترامپ همراه بوده است.
اینها بخشی از واقعیاتی است که از وجه منطقه ای و بین المللی بر تشدید تنش در روابط بین ایران و آمریکا و رویدادهای هفته های اخیر تاثیرگذار بوده اند. و از این رو باید در تحلیل شرایط کنونی کشور و موضع گیری درست در ارتباط با آن مورد توجه قرار گیرند.
اما از منظر داخلی واقعیت ها کدامند :
حکومت ایران یک رژیم فاسد و دیکتاتوری سرکوبگر است که با پیاده سازی دستور کار نئولیبرالی و فساد گسترده، افزایش فاصله طبقاتی، تعطیلی واحدهای صنعتی و… فقیرسازی و محرومیت را به توده های وسیع مردم تحمیل کرده و نه تنها کارنامه سیاهی در نقض حقوق دموکراتیک توده های مردم در گذشته دارد، نه تنها فاجعه ملی ۶۷ را در کارنامه خود دارد، بلکه در همین نزدیکی ها یعنی در آبان ماه گذشته نیز اقدام به سرکوب خونین اعتراضات وسیع توده های مردم خواهان نان، کار و آزادی و معترض به افزایش۲۰۰ درصدی قیمت بنزین کرد. این حاکمیت طی چند دهه گذشته نیز هر گونه تلاش برای گشایش فضای سیاسی را ناکام گذاشته و با سرکوب مواجه کرده است. کارنامه ضد دموکراتیک و فسادآلود حاکمیت، مشروعیت آن را در جامعه به حداقل رسانده است. حاکمیت به درستی می داند که با توجه به اوضاع نابسامان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشورکه البته بخشی از آن نیز ناشی از تحریم های ظالمانه و خلاف قوانین بین المللی است، جامعه، آتش زیر خاکستر است.
فساد و رانت به امری نهادینه شده در ساختار مدیریتی کشور و در همه قوا تبدیل شده است و این امر آنچنان آشکار است که مسئولان طراز اول کشور نیز به نوعی به آن معترف بوده و برای مبارزه با آن کمپین راه می اندازند و…
مطالعات پژوهشی متعدد در زمینه های اقتصادی و اجتماعی و داده ها و اطلاعات مراکز آماری مختلف نیز نشان می دهند که کلیه شاخص های اقتصادی چون نرخ سرمایه گذاری ، رشد اقتصادی، اشتغال (بیکاری) ، ضریب جینی، تراز بازرگانی، تعطیلی واحدهای صنعتی، حقوق های معوقه کارگران ، تورم افسارگسیخته و… شاخص های اجتماعی چون بزهکاری، جرایم ، بیماری های روانی و افسردگی، مهاجرت، خودکشی، فحشا، کودکان کار، ترک تحصیل، دستفروشی زنان و دختران، کولبری و… به مراتب وضعیت وخیم تری را بازتاب می دهند.
اطلاعات مرتبط با وضعیت بازداشت شدگان و زندانیان به خصوص بعد از اعتراضات و سرکوب آبان ماه گذشته حاکی از آن است که زندان ها لبریزاند و جا برای بازداشتی های جدید وجود ندارد. خشونت با بازداشت شدگان در موارد متعدد به کشته شدن آن ها انجامیده و حقوق زندانیان به صورت خشن و گسترده ای مورد نقض قرار می گیرد.
پس از سرکوب پروژه اصلاح طلبی طی دو دهه گذشته ، طیف وسیعی از نیروهای اجتماعی و سیاسی به این نتیجه رسیده اند که اصلاح ساختار سیاسی موجود غیر ممکن است. اعتراضات اجتماعی سال های ۹۶ و اینک آبان ۹۸ با همه هزینه سنگینی که حاکمیت با سرکوب خشن آن ها به جنبش دموکراتیک و عدالتخواهانه مردم، تحمیل کرد، نه تنها متوقف نشد، بلکه هربار گسترده تر و رادیکال تر از پیش ظهور پیدا میکند. اعتراضات کارگری دیگر به کارخانه هایی چون نیشکر هفت تپه ، فولاد اهواز ، هپکوی اراک و… محدود نمی شود …. و شمار آنها دائما در حال افزایش است.
توده های مردم ، جوانان و زنان به ویژه زنان جوان، ارزش های اجتماعی و فرهنگی تحمیل شده از سوی حاکمیت از جمله حجاب اجباری را که برای حاکمیت به تابو تبدیل شده است، به هیچ وجه محترم نمی شمرند. برخی از دختران در مسابقات بین المللی حجاب از سر برمیگیرند. زنان در کوچه و خیابان، محل های کار در بخش های خصوصی و مترو و فضاهای عمومی آشکارا ارزش ها و استانداردهای تحمیلی حاکمیت در ارتباط با پوشش اجباری را به شیوه های مختلف نقض می کنند.
مشروعیت حاکمیت و نهادهای حاکمیتی نه تنها در نظر توده های مردم بلکه در بدنه ساختار مدیریتی کشور نیز آشکارا به کمترین میزان در چند دهه گذشته کاهش یافته است.
حاکمیت هراسان از امواج دائما فزاینده اعتراضات اجتماعی از طریق سرمایه گذاری و جذب اراذل و اوباش به تقویت بخش ضدشورش و نهادهای سرکوبگر پرداخته است.
و این تنها بخشی از تصویر واقعیت پیچیده ی مرتبط با حاکمیت و شرایط داخلی امروز جامعه ایران است که تصویر بیرونی و منطقه ای آن پیش تر ارائه شد.
در چنین بستری از شرایط منطقه ای و داخلی است که ترور قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس به دستور ترامپ و توسط پهباد آمریکایی رخ می دهد و فضای روابط ایران و آمریکا و منطقه به شدت بحرانی می شود.
ترامپ به دنبال شکست در سوریه، خروج از برجام و اعمال تحریم های گسترده علیه ایران، سرنگونی پهباد آمریکایی توسط ایران، و.. و در شرایطی که درگیر با چالش های استیضاح در کنگره و انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در آمریکاست، تصمیم به ترور قاسم سلیمانی می گیرد و بر اساس اطلاعات دریافتی از ماموران و سیستم جاسوسی و جاسوسان خود در عراق ، دستور شلیک به کاروان خودرویی را از پهباد می دهد که نه تنها قاسیم سلیمانی بلکه ابومهدی مهندس رئیس حشدالشعبی و تعدادی از فرماندهان نظامی سپاه قدس و حشدالشعبی نیز در داخل آن بودند. او احتمالا می اندیشد که به دنبال کشتن ابوبکرالبغدادی، با این کار هم سرمایه ای سیاسی برای رقابت با دموکرات ها در انتخابات پیش رو به دست می آورد، هم انتقامی از قاسم سلیمانی می گیرد که طراح اقدامات نظامی برون مرزی ایران از جمله در سوریه و عراق است که به نوعی سازمان ده و هماهنگ کننده گروه های اسلامی تحت حمایت ایران از حزب الله گرفته تا حماس و حشدالشعبی و… است، هم ضرب شستی به رژیم حاکم بر ایران در برابر سرنگونی پهباد آمریکایی و اقدامات نامطلوب منطقه ای آن نشان دهد ، هم نشان می دهد که اراده آمریکا برای تغییر رفتار رژیم ایران جدی است، هم بازار تسلیحات را در منطقه داغ میکند، هم به دنبال افزایش فشارهای اقتصادی و تحریم های سنگین و انواع فشارهای سیاسی و … ، این بار با نشان دادن خوی تجاوزکارانه خود به حاکمیت ایران نشان می دهد که چاره ای جز تسلیم در برابر آمریکا و تغییر رفتار خود و نوشیدن جام زهری دیگر یا انجام نرمش قهرمانانه دیگری ندارد و…
با فرمان ترامپ از استراحتگاه خود، موشک شلیک شد و با اصابت به هدف، منجر به کشته شدن قاسم سلیمانی، ابومهدی مهندس و سایر فرماندهان شد.
به دنبال این رویداد، ترامپ ایران را تهدید کرد که به هر اقدام متقابل با بمباران ۵۲ نقطه حساس کشور از جمله برخی مراکز فرهنگی پاسخ خواهد داد.
حاکمیت ایران که گویی موشک شلیک شده از پهباد را همچون فرشته نجاتی برای برون رفت از وضعیت بحرانی خود یافته است، کوشید تا از فرصت به دست آمده بیشترین بهره برداری را بکند. بدین ترتیب با برگزاری وسیع ترین تبلیغات ناسیونالیستی و مذهبی کوشید تا خیابان ها را که عرصه اعتراضات گسترده توده های مردم و سرکوب آن ها از سوی حاکمیت بود، به عرصه گسترده ترین تجمع هواداران خود و معترضان به ترور قاسم سلیمانی و فرماندهان نظامی سپاه قدس و حشدالشعبی تبدیل کرده و با وعده انتقام سریع و بزرگ از آمریکا، جوی حماسی را برای احیای اقتدار و اعاده مشروعیت ازدست رفته خود ایجاد کند.
تشییع جنازه قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس در چند شهر عراق و شهرهای مختلف کشور که با حضور میلیونی مردم همراه بود، نشانه های بسیاری از موفقیت حاکمیت در بهره برداری سیاسی از این رویداد را بازتاب می داد، اما بار دیگر روند رویدادها با کشته شدن ۵۹ نفردر مراسم تشییع در کرمان و شلیک پدافند موشکی سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری خط تهران – کیف که با کشته شدن ۱۷۶ نفر و آبروریزی بین المللی برای مدعیان نبرد نظامی همراه بود، بی کفایتی دست اندرکاران را بیش از پیش به نمایش درآورد و نه تنها کام مردم را بسیار تلخ کرد بلکه آن ها را هدایت کرد تا جو رعب و سرکوب پس از کشتار آبان ماه را که با حضور انبوه و میلیونی معترضان به ترور قاسم سلیمانی از سوی امپریالیسم آمریکا در خیابان ها همراه بود و حکومت در تلاش بود تا تماماَ آن را به حساب پایگاه اجتماعی خود واریز کند، شکسته و باردیگر در خیابان حاضر شوند و با شعارهای تند خواهان رفراندوم قانون اساسی ، استعفای رهبر و محاکمه او و رهایی کشور از دست سپاه بی کفایت شوند. این بی کفایتی آنگاه آشکارتر می شود که در می یابیم برخی از کشورهای منطقه با احساس نگرانی از بروز احتمالی جنگ، پروازهای خود را به حالت تعلیق در می آورند، اما پروازهای فرودگاه های ایران به عنوان کشوری که قرار است مثلا هدف تهاجم آمریکا پس از موشک باران پایگاه عین الاسد باشد، حتی برای یک ساعت هم تعطیل نمی شوند. اما دلیل مهم تر خشم مردم، تلاش مسئولان کشور برای پنهان کردن شلیک به هواپیما از سوی پدافند موشکی سپاه پاسداران است. این رویداد سبب شد تا نه تنها حضور میلیونی مردم در مراسم تشییع قاسم سلیمانی به سرمایه اجتماعی و مشروعیتی برای حاکمیت تبدیل نشود، بلکه اعتبار حاکمیت در نزد توده های مردم بیش از هر زمان دیگری به چالش کشیده شود و تلاش حاکمیت برای کنترل و سرکوب اعتراضات اجتماعی و سیاسی ناکام بماند. رویدادهای روزهای گذشته نشان داد که چرا دفاع از صلح دارای اهمیت بسیار زیادی در شرایط کنونی است. وقتی هنوز رسما و به معنی متعارف آن جنگی در نگرفته است و این همه هزینه های انسانی و مادی به دلیل بی کفایتی مسئولان کشور رخ می دهد، اگر قرار باشد واقعا جنگ در بگیرد، باید منتظر چه میزان از تلفات، تخریب زیرساخت ها و… بود؟!
سرانجام، تصمیم اتاق فکر حاکمیت پس از مراسم تشییع و تدفین برای پاسخ به اقدام آمریکا اجرایی شد و دو پایگاه آمریکایی در عراق مورد حمله موشکی قرارگرفتند. حملهای که با اطلاع قبلی انجام گرفت و هم اقتدار نظامی ایران را برابر وعده مسئولان حکومتی به نمایش گذاشت و هم علی رغم ادعای ساعات اولیه مبنی بر کشته شدن ۸۰ نفر در حملات موشکی ، بلافاصله مشخص شد که به سربازان و فرماندهان آمریکایی عملا آسیبی نرسیده است.
به نظر می رسد در اوج شرایط رجزخوانی های دو طرف که با تهدید و انتقام گیری و… همراه بوده و افکار عمومی ایران و جهان را نگران آغاز جنگی ویرانگر کرده بود، همانگونه که انتظار می رفت[4] پراگماتیسم خویشتن پاسانهی حاکمیت در این مورد درست عمل کرد که در نتیجه آن از یک سو با موشک باران پایگاه نظامی آمریکا انتقام جویی خود را عملی کرده باشد و از سوی دیگر چنان نشود که آمریکا ناچار به پاسخگویی و آغاز یک جنگ همه جانبه شود. بدین ترتیب به صورت موقت خطر جنگ برطرف گردید و دو طرف نیز خود را پیروز این درگیری معرفی کردند.
حقیقت امر آن است که این تعادل ناپایدار و موقتی است. چرا که ایران با به اصطلاح برداشتن گام پنجم برای خروج از برجام نه تنها آمریکا بلکه اتحادیه اروپا را نیز به مقابله با خود سوق خواهد داد و آمریکا نیز با اعلام تشدید تحریم ها همچنان فشار بر ایران را افزایش خواهد داد. و این وضعیت باز هم از پتانسیل تشدید تنش بین دو کشور برخوردار خواهد بود.
علی رغم تصور اپوزیسیون ارتجاعی و وابسته به غرب که در سایه افزایش تنش و خطر جنگ در روزهای اخیر در پوست خود نمی گنجیدند، رویدادهای روزهای گذشته نشان داد که جنگ نه تنها حاکمیت را تضعیف نمیکند بلکه با دادن فرصت تبلیغات ناسیونالیستی و مذهبی به حاکمیت و بسیج گسترده نیرو و تشدید فضای امنیتی در کشور، جنبش دموکراتیک، ترقی خواهانه و عدالتخواهانه را به گوشه رینگ برده و با موانع و مشکلات جدی مواجه نموده و به شدت تضعیف میکند. به دلایل مختلف و برخلاف عراق و لیبی، جنگ در ایران نه تنها به نابودی حاکمیت منجر نمی شود بلکه به حاکمیت امکان می دهد تا انسجام نیروهای خود را بر محور ناسیونالیسم و مذهب و نیز شعارهای ضدامپریالیستی تقویت کرده و بخش دیگری از نیروهای اجتماعی را فریفته و دامنه سرکوب را در داخل کشور گسترش دهد. باید به این نکته توجه داشت که بی شک استراتژیست های نظام خواهند کوشید تا تهدید جنگ و وقوع جنگ را به فرصتی برای تحکیم حاکمیت خود تبدیل کنند. امپریالیسم نیز این فضا را به فرصتی برای فروش تسلیحات به کشورهای منطقه و توسعه پایگاه های خود در منطقه تبدیل خواهد نمود.
از سویی آمریکا خواهان فاصله گرفتن ایران از روسیه و چین است. لابی های امپریالیسم آمریکا در ایران نیز از این فرصت استفاده خواهند کرد تا فشارهای امپریالیستی را تکمیل کرده و حاکمیت را قانع به سازش کنند و طبیعی است که هر نوع سازش نیز با شعارها و تبلیغات فریبنده ضدآمریکایی همراه باشد. جنگ ماهیت ضدانسانی دارد و دیکتاتوری حاکمیت را نه تنها به یک رژیم مردمی تغییر نخواهد داد بلکه به تشدید آن نیز خواهد انجامید.
علی رغم تصورات خام اندیشانه برخی ها که در صدد نوعی شبیه سازی بین جنگ احتمالی ایران و آمریکا با جنگ ویتنام هستند، نه نشانی از مشروعیت و کاریزمای هوشی مین در رهبری ایران قابل مشاهده است، نه اهداف و آرمان ها و کارنامه حاکمیت ایران با ویتنام قابل مقایسه است، نه اتحاد شوروی ای وجود دارد که مانند دوران جنگ ویتنام از ایران حمایت کند، … ضمنا اگر تصور شود که جنگ از حاکمیت ایران یک حاکمیت ضدامپریالیستی، دموکراتیک و مردمی میسازد ساده اندیشی بسیار خطرناکی است. بی شک توده های مردم ایران نه تنها منفعتی در چنین جنگ هایی ندارند بلکه قربانیان اصلی آن بوده و فقر و فلاکت و محرومیت آنها در نتیجه جنگ افزایش یافته و آزادی و امنیت آنها بیش از همیشه در معرض خطر قرار خواهد گرفت. اختلاف منافع حاکمیت ایران با آمریکا را نباید حمل بر مبارزه ضدامپریالیستی حاکمیت کرد. چرا که امپریالیسم در شرایط کنونی بیش از هر چیز در قالب نئولیبرالیسم عمل می کند که حاکمیت ایران نه تنها مشکلی با آن ندارد بلکه بیش از سه دهه در تلاش برای پیاده سازی آن بوده و در این راستا گاه مورد تقدیر نهادهای مالی بینالمللی نیز قرار گرفته است. باید به این نکته توجه داشت، حاکمیت هایی که فاقد پایگاه اجتماعی گسترده و مشروعیت سیاسی قابل قبولی هستند، بسیار محتمل است که در تنگناهای جنگی و نظامی و در شرایط شکست، برای بقای خود متوسل به وطن فروشی های غیر قابل پیش بینی شوند. همانگونه که جنگ لزوما یک ماهیت ضدامپریالیستی به حاکمیت ایران نمی دهد، مذاکره و تفاهم و صلح با آمریکا نیز لزوماَ حاکمیت را به تسلیم و وابستگی به آمریکا نخواهد کشاند. تنها ذهن های ساده هستند که برای حل تعارض به دو گزینه پیروزی یا تسلیم می اندیشند، حال آنکه استراتژی های مختلفی شامل رقابت، سازش، مصالحه، اجتناب و سازگاری در برابر تعارض وجود دارد که بسته به شرایط می توانند توسط طرفین انتخاب شوند.
جمع بندی :
تنش های موجود در روابط ایران و آمریکا متاثر از عوامل تاثیرگذار متعددی است که در حوزه های تاریخِ ژئوپلیتیک منطقه ی خاورمیانه ، اهداف توسعه طلبانه امپریالیستی و استراتژی خاورمیانه بزرگ و نوین ایالات متحده آمریکا، رقابت های منطقه ای ایران و عربستان ، نقش ایران درکنار روسیه در ممانعت از نابودی دولت سوریه توسط نیروهای تحت حمایت ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا، توسعه طلبی پان اسلامیستی ایران در خاورمیانه به ویژه در حمایت از حزب اله لبنان و حماس در برابر صهیونیسم، حمایت ایران از حوثی ها در یمن و شیعیان بحرین و… ، خروج آمریکا از برجام و اعمال تحریم های غیرقانونی و ناعادلانه بر ایران، تعریف عمق استراتژیک ایران ورای مرزهای خود از سوی ایران، نیاز دولت ترامپ به جلب توجه افکار عمومی آمریکا برای انتخابات پیش رو و عبور از چالش استیضاح، نیاز حاکمیت ایران برای امنیتی کردن فضای کشور و ممانعت از شکل گیری و توسعه اعتراضات اجتماعی و… قابل بررسی هستند. از این رو تقلیل این واقعیت پیچیده به مفاهیمی چون توسعه طلبی سیاسی و ایدئولوژیک و ماجراجویی نظامی ایران و … عملا ناتوان از تبیین ابعاد مختلف موضوع است.
بحران شکل گرفته در نتیجه ترور قاسم سلیمانی که با تقویت خطر آغاز یک جنگ بزرگ همراه شد، از یک سو با ایجاد جو تبلیغاتی ناسیونالیستی و مذهبی و ضد آمریکایی شدید و بسیج میلیونی مردم و در نتیجه تقویت حاکمیت در فضای عمومی کشور همراه شد، به گونه ای حاکمیت هراسان از اعتراضات فزاینده مردم خواهان نان، کار، آزادی و معترض به تورم و … و دیکتاتوری ، موفق به تصرف خیابان ها با شعارهای مد نظر خود شد و برای مدتی اعتراضات را به حاشیه برد و از سوی دیگر نیز فرصت آن را یافت تا نمایشی از اقتدار نظامی و سیاسی خود در برابر آمریکا و مخصوصا برخی از کشورهای منطقه برگزار کند . علی رغم تصور برخی ها که در خیال خود تکرار جنگ ویتنام را می پرورندند، پراگماتیسم نیرومند و ریشه دار و آشنای موجود در حاکمیت ایران این بار نه با نوشیدن جام زهر یا نرمش قهرمانانه بلکه با ارائه نمایشی از اقتدار نظامی و شلیک موشک های هماهنگ شده به پایگاه های آمریکا، موضوع را به صورتی ختم به خیر کرد که با موافقت دولت آمریکا نیز همراه شد.
بخشی از چالش حاکمیت کنونی ایران با ایالات متحده آمریکا و رژیم های وابسته به آمریکا در منطقه در واقع چالش هایی است که هر حاکمیت ملی و مردمی در ایران نیز ممکن است درگیر آن شود. از این رو نمی توان دلایل این چالش ها را به ماجراجویی ها و توسعه طلبی های اسلامی ایران در منطقه محدود نمود.
نظامی شدن فضا و وقوع جنگ می تواند به تضعیف جنبش دموکراتیک و عدالتخواهانه مردم بیانجامد. از این رو مدافعان جنبش باید دفاع از صلح را در راس وظایف خود قرار دهند. جنبش ملی و دموکراتیک ایران هم به جهت گیری های ملی و ضدامپریالیستی خود و دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور در برابر تهاجم امپریالیستی پایبند و به عدم مداخله امپریالیستی در امور کشور، فارغ از اینکه چه کسی یا چه کسانی حاکمیت را در دست دارند، وفادار است و هم در برابر دیکتاتوری حاکم مطالبات دموکراتیک، آزادی خواهانه و ضد نئولیبرالی و عدالت اجتماعی را دنبال می کند. هم امپریالیسم آمریکا در صدد بهره برداری از مطالبات دموکراتیک و آزادی خواهانه مردم ایران است و هم حاکمیت در صدد بهره برداری از جهت گیری ملی و ضدامپریالیستی مردم است. از این رو فعالان جنبش ملی و دموکراتیک باید ضمن تمرکز بر مطالبات دموکراتیک و عدالت خواهانه خود، مانع از آن شوند که اعتراضات آن ها در این زمینه توسط امپریالیسم مورد استفاده سوء قرار گیرد. مقابله با این خطر مستلزم آن است که از یک سو وزن شعارهای عدالتخواهانه و ضد نئولیبرالی و وزن جنبش کارگری در جنبش ملی دموکراتیک افزایش یابد و از سوی دیگر نیروهای چپ با همگرایی و نزدیکی پیرامون یک پلاتفرم حداقلی مشترک، به محور تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری تبدیل شوند. این روند اگر خوب و با احساس مسئولیت در بین فعالان کارگری و نیروهای چپ انقلابی درک شود، و اگر این نیروها بتوانند بر سکتاریسم مزمن نهادینه شده در جنبش چپ غلبه کنند، تقویت نقش آن ها و حتی کسب هژمونی دور از دسترس نخواهد بود. اما حقیقت آن است که با سطح کنونی انسجام و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر و سازمان یافتگی آن و پراکندگی کنونی در جنبش چپ، نمی توان به این امر چندان امیدوار بود. فعالان جنبش ملی دموکراتیک آنگاه که بر وجه ملی مبارزه تمرکز می کنند ، نیز باید مانع بهره برداری حاکمیت ایران از جهت گیری ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی توده های مردم شوند. و این همان موجودیت مستقل ملی و دموکراتیک است که باید شکل بگیرد، قوام پیدا کند و… در فضای سیاسی کشور وزن پیدا کرده و خود را تحمیل کند.
در هر صورت دفاع از صلح ، مبرم ترین وظیفه فعالان جنبش ملی دموکراتیک ایران در شرایط کنونی و در برابر خطر جنگ است. جنگی که اگر دربگیرد ، هزینه های انسانی و مالی آن را تنها توده های مردم ایران خواهند پرداخت ، در عین حال هم حاکمیت و شرکت های تسلیحاتی آمریکا و هم حاکمیت ایران بیشترین بهره را از آن خواهند برد.
۲۰ دی ۹۸
[1] – ( قابل ذکر است که در دوران اتحاد شوروی وجود کشورهای جبهه پایداری که در همکاری استراتژیک با اتحاد شوروی قرار داشتند، عامل بازدارنده جدی در برابر خوی توسعه طلبانهی صهیونیسم و امپریالیسم بوده و بر آن مهار زده بود. در همین ارتباط وجود دولت عراق با جهت گیری ضد صهیونیستی را نیز نباید دست کم گرفت. عملا با توجه به آنچه پس از روی کار آمدن جبهه نجات اسلامی در الجزایر و سپس کودتا و حاکمیت نظامیان بر این کشور ، نابودی عراق و لیبی توسط امپریالیست ها و تحمیل جنگ ویرانگر بر سوریه گذشت، هیچ چیز از جبهه پایداری باقی نماند. )
[2] – رویکرد ایران به مسئله جنبش فلسطین با ترویج گفتمانی جدید از یک سو به ایجاد و حمایت گسترده از جریاناتی چون حزب الله (شیعی) و حماس (سنی) انجامید که از وزن سیاسی قابل توجهی در بین فلسطینیان و مردم غزه و لبنان برخوردار شدند و از سوی دیگر با تضعیف نقش نماینده قانونی جنبش فلسطین یعنی سازمان آزادیبخش فلسطین همراه بوده است.
[3] – همینجا باید یادآور شد که در حقیقت دلیل اصلی مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران را باید در رویکرد مدیریت اقتصادی حاکمیت ایران طی دهههای گذشته تا کنون جست. اما نقش تحریم های گسترده آمریکا را نیز نباید دست کم گرفت. همین تحریم های گسترده اقتصادی و بسیار بیشتر از این ها در قالب صدها توطئه برای ترور فیدل کاسترو رهبر فقید مردم کوبا طی شش دهه علیه کوبا و در همسایگی و در دهان ایالات متحده آمریکا نیز اعمال شد، اما جهت گیری های مردمی دولت سوسیالیستی کوبا نه تنها مانع از آن شد که زندگی مردم کوبا و تامین نیازهای اساسی آن ها دچار مشکل نشود، بلکه در بسیاری از شاخص های اجتماعی و اقتصادی کوبا از میانگین کشورهای منطقه فاصله بسیار گرفته و در رده های نخست جهانی قرار دارد.
[4] – در چهارم آذر ۹۸ در سخن روز نوید نو آمده است :
تجربه چهار دهه حکومت اسلامی گواه آن است که نوعی پراگماتیسم نجاتبخش یکی از برجسته ترین ویژگی ها و ابعاد ایدئولو›یکی و هویتی حاکمیت کنونی است. این با منافع غرب نیز سازگار است و همانگونه که ترامپ رسما اعلام کرد، آنها خواهان براندازی جمهوری اسلامی نیستند بلکه خواهان تغییر رفتار آن هستند که پتانسیل های آن وجود دارد.
البته این یکی از احتمالات قوی در مورد مناسبات ایران و آمریکاست. و نیروهای عمل کننده در دو کشور و منطقه در شرایط خاص ممکن است با تاثیرگذاری بر این مناسبات ، آن را به سوی تشدید تنش و درگیری نیز هدایت کنند که البته با پیامدهای به مراتب بدتری برای مردم ایران همراه خواهد بود. و به نظر نمی رسد که درگیری نظامی با غرب منجر به سقوط حاکمیت ایران شود بلکه با تخریب زیرساخت های کشور و نوعی معامله با غرب به پایان برسد. که دیکتاتوری بیشتری را می تواند در پی داشته باشد