دوره جدید: مقاله شماره: ۱۷ (۳۰ اردیبهشت ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
رفيق ابي مي نويسد: با سلام به رفقاي عزيز و دانشمند توده اي!
فرهاد عزيز ممنون از احساس مسئوليت شما؛ همكاران با شوخي مرا نيز امپرياليسم و اخيرن آقاي ديالكتيك خطاب مي نمايند. آن ها وجود امپرياليسم را توهم و مرا محبوس غار كهف؛ بعضي سرمايه داري را جاودانه و سوسياليسم را سپرده به تاريخ مي دانند؛ هستند افرادي كه با نوشته هاي د كتر سروش با فلسفه و ديالكتيك هگل آشنا شده و روحيه ضد كمونيستي سروش را نيز تبليغ مي كنند. آن ها حاكميت طبقه كارگر را امكان پذير نمي دانند. اختلاف طبقاتي را امري طبيعي و وجود سرمايه داري را عامل پيشرفت جوامع مي خوانند. آناني كه روحيه ضد سرمايه داري بيش تري دارند، حرف ما را بهتر درك مي كنند. درباره تفكر ديالكتيك و اين كه ماركس چطور با تجزيه تحليل جوامع طبقاتي و اقتصاد سرمايه داري به اين نتيجه رسيد كه سرمايه داري نهايتن به دست طبقه كارگر نابود و جامعه سوسياليستي جايگزين آن خواهد شد. سوال اين بود اگر اين شيو تفكر علمي است، مي بايست موارد مشخص و ملموس تري را به عنوان مثالبراي روش ديالكتيكي بررسي پديده ها مطرح نمايد، تا من مبتدي به برّندگي اين شيوه تفكر ايمان آورده و سپس به سراغ فهم كاپيتال چند جلدي و قطور و تاريخ تمدن بشري روي بياورم. فرهاد جان، من در حد بضاعت تلاش نموده و خواهم نمود و اگر مزاحم شما شدم، مقصود آن است كه اين امر علمي تر، همه جانبه و توده اي به پيش رود تا هم آموزشي براي ما باشد و هم جلوگيري شود از بدآموزي هاي احتمالي ناشي از كم اطلاعي ما. پيروز و سربلند باشيد.
رفيق عزيز ابي!
1- سطور كوتاه شما كه اميدوارم هر روز با بيان مشخص ترِ نظرِ مخالفان و دوستانِ انديشه ي ديالكتيكي وسيع تر و پر مضمون تر شود، بازتابي است از آن چه زنده ياد احسان طبري در شعر “پيمان”، يكي از سروده هاي بسيار آموزنده و در عين حال بغرنج و پر سويه ي زندان خود توصيف مي كند:
«بگذار مرا گستاخ بخوانند، بگذار مرا شرير و خام پندار بنامند، من به كارها از خرد و كلان بي تفاوت نخواهم گشت، كه كلان از خرد خيزد، و وز اندك بي شمار. …». “كار سياه انقلابي” كه آموزگار چند نسل از توده اي ها در كتاب “ديدار از خويشتن” براي فعاليت توده اي ها، و خودش به عنوان نمونه اي استثنایی از آن ها، به كار مي برد، يك باور مذهبي نيست، بلكه شناختي علمي است كه بدون آن، نبرد انسان براي راهگشايي ترقي خواهانه و انسانی کردن شرایط حاکم بر جامعه به ثمر نمي رسد. به سخني ديگر، نبرد براي برپايي سوسياليسم به فرجام تاريخي ضروري دست نمي يابد و به واقعيت تبديل نمي شود.
سوسیالیسم و جامعه کمونیستی یک امکان “تحقق پذیر” است و نه یک سرنوشت محتوم. برای تحقق آن باید هوشمندانه، با نرمش لازم، و در عین حال با شناخت دقیق شرایط، و با قاطعیت انقلابی رزمید. هر نسلی به بضاعتِ توانایی خود.
توده ای ها در دوران کنونی که حزب توده ایران آن را دوران ملی- دموکراتیک انقلاب می داند، با چنین وضعی روبرو هستند. آن ها باید جایگزین انقلابی، آزادی خواهانه و رهایی بخش برای خلق های سرزمین همه ایرانیان را در برابر نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی شده ی امپریالیستی ارایه دهند و آن را به پرچم تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر ومتحدان نزدیک و دور آن بدل سازند. مبارزه با “اقتصاد سیاسی” دیکته شده ی حاکم که اجرای آن از طریق دیکتاتوری ولایی به زحمتکشان و نیروهای میهن دوست تحمیل می شود، تنها با ارایه چنین جایگزینی ممکن و موفق است. مقاله ی “سخنی پیرامون شوهای انتخابات و عوامفریبی های نامزدهای بی صلاحیت ریاست جمهوری” که در نامه مردم انتشار یافته (1025، 25 اردیبهشت 96) شرایط سلطه این دیکتاتوری را به خوبی و مستند توصیف می کند و مطلق عنانی بودن آن را در اجرای اقتصاد سیاسی دیکته شده نشان می دهد. برای مبارزه با سلطه این دیکتاتوری است که جنبش توده ای و همه میهن دوستان به اقتصاد سیاسی جایگزینی نیاز دارند. باید اقتصاد سیاسی جایگزین را به مثابه پرچم تجهیز و سازماندهی برای گذار از دیکتاتوری و برپایی مرحله رشد ترقی خواهانه جامعه ایرانی ارزیابی نمود. باید آن را هوشمندانه و با وسواس و همچنین با جسارت انقلابی، اما بر پایه شرایط رشد نیروهای مولده در ایران تنظیم کرد و به مورد اجرا گذاشت. این یک برنامه یکتا و تنها برای شرایط ایران است. باید آن را با توجه به تجربه ی خلق های دیگر تنظیم نمود، اما کپی برداری نکرد. ما می توانیم چنین برنامه اقتصاد ملی را بر پا داریم. این راه رشد که راه رشد سوسالیستی نیست، راه رشد مبتنی بر نظام سرمایه داری، و به ویژه فاز نولیبرال آن نیز نیست! کسی که این امکان و توانایی ما را نفی می کند، در سطح می غلطد و استدلالی برای تز و ادعای خود ارایه نمی دهد.
روزآ لوكزمبورگ مي گويد، “کار سیاه انقلابی” و پیامدهای آن بر تن و جان مبارزان، بیان دیالکتیک تاریخی- ضروری است که بارها سرنوشت نیروی نو را برای پیروزی نهایی تشکیل می دهد و قابل شناخت می سازد. بدون “كار سياه انقلابي” كه مضمون آن تغيير “انقلابي شرايط” است، ترقي خواهان و ما توده اي ها به مثابه گردان سازمان يافته ي جانبدار منافع طبقه كارگر قادر نخواهيم بود تغييرات را به سويي هدايت كنيم كه سوسياليسم و نه “بربريتِ” سرمايه داري برای ابد حاكم بماند که مداحان ریز و درشت آن خواستارند و تبلیغ می کنند. آن ها آگاهانه و یا ناآگاهانه به رشد جامعه بشری در طول تاریخ چشم می بندند، تا آن را نبینند. آن ها هیچ استدلالی درباره ی درستی تز خود ارایه نداده اند و نمی توانند ارایه دهند. نفی رشد تاریخ، با تائید ظواهر امر و زرق و برق نظام سرمایه داری توجیه می شود که درّه فقر دهشتناکی را در ایران و جهان ایجاد نموده است. موضع ضد کمونیستی- ضد توده ای آن ها، موضع انتقادی- سازنده نیست. نفی مطلق بر پایه ظاهر امر است که ناشی از قدرت و عملکرد جنایتکارانه نظام سرمایه داری امپریالیستی و نه بر پایه انسان دوستی بورژوازی دوران انقلابی هستی آن است.
2- تحلیل مشخص شرایط مشخص در کلیت واقعیت
رفيق محسن گرامي كه در ابرازنظر به نوشتار رفيق عزيز سيامك توجه را به اصل “تحليل مشخص شرايط مشخص” جلب مي كند، و ارزيابي خود را بر اين پايه قرار مي دهد، محق نيست. او اين ارزيابي را جدا از “كليت” واقعيت كه حقيقت است، انجام مي دهد! “تحليل مشخص واقعيت (پدپده ي) مشخص” در خلاء انجام نمي شود! در شرايط مشخص حاكم عملي مي گردد. این رفیق، همانند برخي ديگر از توده اي ها از قبيل “عدالت”، “مهر” و به ويژه “راه توده”ي دروغين، که وجود ضرورت عملكرد سياست انقلابي حزب توده ايران را نفي مي كنند، و به آن باور ندارند و آن را از كف داده اند، چاره اي هم ندارند، جز آن كه به قول سهند گرامي (در ابرازنظر ديگري) ميان “بدتر و بدترين”، “بدتر” را انتخاب كنند و راضی هم باشند! با از دست دادن برداشت ضرورت استقلال سياست حزب طبقه كارگر، رفیق محسن گرامی – که باید امیدوار بود در این مورد مشخص موضع خود را روشن سازد -، چاره اي ندارد جز آن كه مطلق گرانه بپندارد كه اگر به “بدتر” راي ندهد، فاجعه اصلي ايجاد مي شود! پنداشتی كه فاجعه آميز است و بايد به عنوان توده اي عليه آن روشنگري نمود. فاجعه اصلی ادامه سیاست “خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادیِ” دیکته شده توسط ارگان های مالی امپریالیستی است. سكوت درباره فاجعه “اقتصاد سياسي” تحميل شده است كه سياستي ضد مردمي و ضد ملي را تشکیل می دهد. سکوت درباره ی سیاست امپریالیستی در خدمت منافع “يك درصدي هاي داخلي و جهاني”، از اين رو فاجعه آميز است، زيرا گامي در جهت تغيير شرايط حاكم و در جهت نابودي حاكميت نظام سرمايه داري بر نمي دارد! يعني به وظيفه اي عمل نمي كند كه وظيفه نخست حزب طبقه كارگر ايران، حزب توده ايران است!
تن دادن و سكوت در برابر فاجعه اي است كه ژورناليست افريقايي تبار آمريكايي که در زندان ابد در ايالات متحد آمريكا با نوشتارهایش به رزم خود علیه نظام سرمایه داری ادامه می دهد، موميا ابو جمال آن را در نوشتار امروز خود در “جهان جوان” (١٥ مه ٢٠١٧) «نئوليبراليسم»، یا«حيوان درنده سوپر» مي نامد كه برنامه ي رسمي همه دولت ها در نظام سرمايه داري در جمهوري اسلامي است. براي تحقق اين «حيوان درنده سوپر» است كه اين نظام در ايران و نه تنها در ايران، به رژيم ديكتاتوري ولايي نياز دارد. تحقق بخشيدن به اقتصاد سياسي اي كه فقر و بيكاري، گرسنگي و فلاكت را براي توده هاي روزافزوني به وجود آورده و ثروت و خوشبختي را به مشتي افراد ارزاني داشته است.» ابوجمال اين اقتصاد سياسي را اقتصاد سياسي براي «تقسيم خوشبختي بر پايه ايجاد بدبختي» مي نامد. اقتصاد سياسي اي كه «همه موانع را با “خصوصي سازي” از سر راه غارت ثروت هاي متعلق به مردم بر طرف ساخته است، تا انباشت سرمايه را بدون هر مرز و محدوديتي ممكن سازد». آن ها كه با موضع ضد توده اي و ضد كمونيستي، و يا حتي از موضعي به اصطلاح “عاقلانه”ي «عقل سليم» خود که منطبق است با تائيد “واقعيت موجود”، همراه شرايط گام برمي دارند كه شما از آن ها نام برديد. آن ها بايد با صراحت پاسخ دهند كه آيا از دید خود چنين شرايطي را به عنوان سرنوشت ميلياردها انسان در ايران و جهان خواستارند؟ اقتصاد سياسي ضد مردمي اي كه منافع ملي ايران را نيز به باد مي دهد و كشور را به نومستعمره ي اقتصاد جهاني امپرياليستي بدل ساخته است!؟
نفی “اختلاف طبقاتی” و یا “طبیعی” ارزیابی نمودن آن، یک استدلال نیست! یک تز اثبات نشده است! این افراد اگر به “مانیفست حزب کمونیست” مراجعه کنند، الوان ترین توصیف «سرمایه داری را [به عنوان] عامل پیشرفت جوامع» از زبان مارکس و انگلس می خوانند و هورا می کشند. آن ها اما ادامه خواندن مانیفست را بر نمی تابند، تا اثبات گذرایی- تاریخی بودن سرمایه داری را درک کنند. گذاریی و تاریخی بودن روندی که مانند همه صورتبندی های اقتصادی- اجتماعی پیش، به دنبال رشد نیروهای مولده و بغرنج تر شدن روابط اجتماعی بر پا شده اند و پایان یافته اند. چنین نفس کوتاه عقلانیت، کمک برای رشدِ تعقل- هوشیاری انسان نیست و نمی تواند درک ضرورت انسانی کردن جامعه را دریابد. این اندیشه به قول احسان طبری، تاریخ را شبی می پندارد تاریک که در آن تنها اینجا و آنجا چراغی چشمک می زند و لذا قوانین رشد آن قابل شناسایی نیست. این اندیشه تاریخ را شناخت پذیر ارزیابی نمی کند و چاره ای هم ندارد که به مثل آلمانی گرفتار برداشت “از دست تا به دهان” باقی بماند و به زندگی در چارچوب آن قناعت کند! چنین اندیشه ای قادر به گشودن دروازهء ناگشوده ی شهرها نیست که طبری در “با پچپچه پاییز” ترسیم می کند! در پی گفتاری به مقاله ی “تاریخ، تاریخ اقتصاد سیاسی است”، به این مساله بازمی گردم.
البته «سربريدن با پنبه» (نامه مردم) به ظاهر كم دردتر است كه دولت حسن روحاني مجري آن است، از گردن بریدن داعش گونه، اما هيچ كدام از آن ها در شرايط حاكميت نظام سرمايه داري تغييري ايجاد نمي سازد. گیریم توانستیم با مبارزه ی پیگیر، نسخه ی نولیبرالیسم را از گردونه خارج سازیم. اما آن وقت نیز نظام مبتنی بر غارت و استثمار نیروی کار، یعنی سرمایه داری پایان نیافته است. کوشش های مثبت اخیر کوربی، مثلا در حزب کارگر بریتانیا که در برنامه انتخاباتی او انتشار یافته، و مورد تائید است، اگر هم عملی گردد، نظام سرمایه داری را نفی نمی کند.
فاجعه آميز، ترك سياست انقلابي حزب توده ايران توسط آن ها و همه نيروهاي صادق و طالب ترقي اجتماعي در جنبش کارگری ایران است! راي دادن به روحاني كه خواستار «پل زدن» به سوی مردم و نه ايجاد «ديوار» در برابر آن هاست (مطبوعات)، به طرد “اقتصاد سیاسی” دیکته شده توسط امپریالیسم نمی انجامد، تلطیف و «با پنبه سر بریدن» در نحوی اجراي اين سياست است. نه کم و نه بیش!
پاسخ رفيق سيامك به ابرازنظر محسن گرامي، تنها پاسخي مسالمت آميز نيست. در عين حال بيان اين موضع ماركسيستي- توده اي است كه اگر توده اي ها پيگيرانه پايبند به استقلال سياست انقلابي حزب طبقه ی کارگر باشند، آن هنگام هم دچار تسليم طلبي و تجديدنظر طلبي نمي شوند كه راي اشتباه به صندوق بريزند. مشكل توده اي هاي دچار ارزيابي انحرافی، جستجو و اختلاف نظر و حتي اشتباه بر سر متحدان روز نيست. شركت كردن در اشتباه توده ها در این یا هر انتخابی نيست. در این زمینه اختلافی ميان “عدالت” و “راه توده” با توده ای ها وجود ندارد. بلشويك ها هم در «جمعه سياه» با توده ي دهقانان وابسته که با تمنا و دست های به آسمان بلند کرده راهی قصر تزار شده بودند، همراهی کردند و مانند هزاران دهقان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. این اشتباه فاجعه انگیز نیست.
اشتباه فاجعه انگیز و اصلی گم كردن ستاره ي راهنما انديشه علمي ماركسيستي- توده اي است!
3- حقیقت، کلیت است!
يكي از عمده ترين دستاوردهاي انديشمندانه ي انسان در طول تاريخ، رشد تئوری شناخت از خود و درك خود به عنوان قله رشد ماده ي بي جان به جاندار است. دستيابي انسان، با ايجاد شدن توانايي شناخت و درك كليت واقعيت عملي شد. شناختي كه تنها هنگامي قابل دسترسي است كه به پرسش اصلي فلسفه پاسخي ماترياليستي داده شود. فردريش هگل با كشف قانون ديالكتيكي رشد، شناخت انسان را به قله بلندپروازانه درک علمی از تئوری شناخت رساند. در اين ترديد نيست. اين اقدامی به جا ومورد تائید است كه دكتر سروش «فلسفه و ديالكتيك هگل» را آموخته و آن را به هوادارانش مي آموزد. اما تكليف مضمون بيان شده توسط هگل،يعني “حقيقت، كليت است”، چه مي شود؟
ناگفته نماند كه دكتر سروش از هنگامي كه به روحيه انقلابي و مبارزه جويانه زنده ياد احسان طبري شهادت (ي با دير كرد) داد، براي من شخصيتي دوست داشتني شد. بدون شناخت ديالكتيك هگل كه مطالعه آن را ازجمله لنين قوياً توصيه مي كند. شناخت و درك از واقعیت، از پدیده در “پدیدار شناسی” تنها با “بر روي پاي ماترياليستي گذاشتن” اين دستاورد بزرگ تئوري شناخت هگل توسط ماركس و انگلس به ثمر و فرجام رسید. این «سر به پا کردن» دیالکتیک هگل و قرار دادن آن بر واقعیت مادی”بود” است. لودویک فویرباخ در این زمنیه گام پراهمیتی برداشته است! رشد دانش انسان، اگر هم حتي شاخه ها و بي راهه هاي تنومندي داراست، از «تنه درختي» بر خوردار است كه به گفته احسان طبري، روند رشد تاريخي درخت را قابل شناخت مي سازد.
آيا مي تواند دكتر سروش يا شاگردانش به پرسشي پاسخ دهد كه در مثال قبلي به آن اشاره شد؟ انساني كه در غار تاريك و نشناخته و ناهموار حركت مي كند، آيا حركت خود را بر پايه ي “ذهنيتي” عملي مي سازد كه به طور “بل بداله” در ذهن بر پا مي شود؟ به سخني ديگر، آيا نخست ذهن اوست كه او را هدايت مي كند؟ هگل آن را مورد تائید قرار می دهد و نهايتاً خداوند (عقل كل) مي نامد كه در روند تئوري شناخت ديالكتيكي متكي به ايده آليسم توسط او كشف شده است. ذهني كه به پندار فردريش هگل حتي در بالاترين درجه شناخت ديالكتيكي (مبتني بر ايده آليسم عيني) قرار دارد!
در برابر اين پرسش، پرسش ماترياليستي قرار دارد: آيا گام بعدي را انسان در غار تاريك و نشناخته و ناهموار بر پايه ذهنيتي بر مي دارد كه پيش تر و از طريق تجربه هاي گذشته نزد او به “عينيت” تبدیل شده است؟ به عبارت ديگر، به دانش عيني ای که ذهن او آن را با بیان و سخن خود به هستی مادی بازمی گرداند؟ دانشي كه انسان از راه دستگاه هاي احساسي به ارث رسیده از دوران حيواني- گياهي رشد ماده، دريافت مي كند؟
روند تبدیل شدن عینیت به ذهنیت و برعکس را می توان در رشد آنتروپولوژیک حیوان- انسان نیز یافت. دیدن دو چشم و یک دهان، به سخن دیگر تشخیص سریع صورتی که می تواند خطر نابودی را برای حیوان و یا انسان ایجاد کند، موجب شده است که برای نمونه حتی در قرص ماه و یا نقش فرش اشکالی دیده شود که به صورت می ماند. تشخیص سریع خطر به مثابه ضامن ادامه هستی، در زندگی حیوانی و هم انسانی، رابطه دیالکتیکی (تضاد و وحدت) میان عین و ذهن را به مثابه “خاطره ی تاریخی” در روند رشد هستی در کلیت خود نشان می دهد.
اگر اين دوستان بتوانند و بخواهند به طور مشخص به پرسش طرح شده پاسخ مشخص بدهند، آن وقت به پرسش نخست فلسفه ي پاسخي همه جانبه داده اند كه “حقيقت است، زيرا كليت را مورد توجه و ارزيابي قرار مي دهد”! چه چيز در آغاز قرار دارد؟ عين يا ذهن؟ به گفته ي گوته در فاوست، “عمل” و يا “سخن” آغازگر است؟
4- آموزش و خود آموزی
حزب توده ایران از ارثیه ی فرهنگی- ادبیِ بزرگ و پرمحتوای مطبوعات نظری- تئوریک- سیاسی و هم تجربه غنی مبارزاتی- انقلابی برخوردار است، با فرازها و نشیب های آن. ارثیه فرهنگی را باید آموخت و هضم فکری کرد. تجربه عملکرد مبارزات توده ای را در گذشته باید شناخت و با انتقال دیالکتیکی آن به شرایط جدید به کار گرفت. توصیه رفیق محسن برای آموزش دیالکتیک ماتریالیستی از این ارثیه توصیه ای منصفانه و محقانه است. دو کتاب زنده یاد هوشنگ ناظمی که صدای دلنشین و توانای او در گوش ذهن توده ای ها که رادیو پیک ایران را شنیده اند، طنین می اندازد و آن را نوازش می کند، نمونه ای بلندپروازانه برای چنین آموزشی است. طنین این صدا ندا می فرستد که باید به آموزش نظری- تئوریک پیگیر پرداخت. این آموزش را باید سازمان داد.
آموزش نظری- سیاسی و همچنین در بخش اقتصادی در مطبوعات حزبی باید در سطح دانش عام مارکسیستی و هم در سطح خاص عملی گردد. آثاری که به طور سیستماتیک به این امر می پردازند، در بخش تاریخ و اندیشه در ایران، ازجمله “جهانبینی و جنبش ها … در ایران” و در بخش علم مارکسیسم- لنینیسم دو کتاب ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی است. کتاب های متعددی، ازجمله “انقلاب اکتبر و ایران”، در کنار بسیاری دیگر از آثارِ ارزیابی موارد مشخص وجود دارند که باید کتاب بالینی توده ای ها باشد. ازجمله این آثار، جزوه ی کوچک “سیمای مردمی حزب توده ایران” است. کتاب تاریخ و دیالکتیک، گرچه اینجا و آنجا نگرشی سیستماتیک دارد، برای نمونه به تاریخ رشد اندیشه ی فلسفی، عمدتا اما اثری بر پایه بررسی دیالکتیک مشخص است و می تواند برای علاقمندان به درک اسلوب بررسی دیالکتیک مشخص، کمک باشد. در مقدمه در کتابِ دیالکتیک اشعار زندان احسان طبری نیز شیوه ی بررسی دیالکتیک مشخص به منظور دستیابی به مضمون شعر توصیف می شود.
پیشنهاد من به شما، رفیق عزیز ابی و محسن گرامی و دیگر رفقای علاقمند به این مسایل آن است که دست به کار شویم. شما و همه اگر بکوشند نظر و بیان های مشخص را با توجه به همه شرایط ضروری احتیاطی منتقل سازند، کمک خواهد بود برای بهره بردن دستجمعی از ارثیه ادبی- مطبوعاتی پرشمار و پرمحتوای حزب توده ایران!
می توان با تقسیم کار و مطالعه ارثیه ادبی نظری- تئوریک حزب توده ایران، پرسش های ایجاد شده را مورد بررسی دقیق تر و مشخص تر قرار داد. در چند مقاله درباره ی «آگاهی کاذب» کوششی در این زمینه انجام شد که باید از سر گرفته شود.
آنچه در ارتباط قرار دارد با بررسی نمونه های دیگر برای توضیح روش بررسی مبتنی بر دیالکتیک ماتریالیستی، یا بررسی “دیالکتیک مشخص” هر پدیده، می تواند نمونه از روند مبارزه ی روزانه و هستی در جریان استخراج شود. همان طور که اشاره شد، در بررسی دیالکتیکی باید تفاوت قایل شد میان آموزش سیستماتیک دیالکتیک ماتریالیستی و قوانین آن، و “دیالکتیک مشخص”. در بررسی مبتنی بر دیالکتیک مشخص، بررسی پدیده ی و موضوع مطرح می تواند از بخش های متفاوت هستی انتخاب شود. “کاپیتال” مارکس نمونه ای است بی نظیر برای آموزش دیالکتیک مشخص. هر اندیشه ی طرح شده در این اثر، با توجه به قوانین دیالکتیکی، مورد بررسی مشخص قرار می گیرد. این اثر از این رو تنها “اقتصاد سیاسی” سرمایه داری را نمی شکافد و توضیح نمی دهد، بلکه همچنین شیوه ی بررسی مبتنی بر دیالکتیک مشخص را در هر موضوع مورد بررسی ترسیم کرده، قابل شناخت و درک می سازد.
نشانی اینترنتی مقاله:https://tudehiha.org/fa/3661
فرهاد عزیز من “علم منطق” هگل را خواندم لیکن معلم دیالکتیک زنده یاد هوشنگ ناظمی است ار جاودانه او را شاید بیش از ده مرتبه خواندم و هربار برایم تازگی داشت..بدرود
بادرود وسلام به همه رفقای توده ای
فرهاد عزیز سپاس گزار از روشنگری وراهنمایی شما.
فرهاد عزیز من از رای دادن به روحانی دفاع میکنم بر مبنای تحلیل مشخص در این شرایط مشخص من سی واندی سال دوش بدوش کارگران در کارگاهاوکارخانه های شهر های مختلف کار کرده ام شاید عملن بیش از شما با کارگران صنعتی ایران وخواست ها وطرز تفکرشان اشنا باشم رفیق عزیز بیاد میاورم در سال 76 کارگران تبریز چه حمایت جانانه ای از خاتمی میکردند و سال 84 در شورا های شهر دلسرد شدند او را تنها گذاشتند لیکن سال 88 دوباره به اشتباهشان پی بردند لیکن سرکوب شدند نه بخاطر موسوی بلکه به خاطر پراکندگی صفوف عده ای عملن از احمدی نراد حمایت میکردند سال 92 دوباره احساس خطر کردند و بیش از70 درصد انان به روحانی رای دادند برعکس تمام اخبار جعلی که میگویند رای ندادند سال96 بدون اغراق 90 درصد کارگران به روحانی رای دادند نه اینکه ماهیت او را نشناسند بلکه جهت یک نفس تازه کردن بقول فرنگی ها{respite” کارگران در درجه اول باید زنده به مانند تا متشکل شونئ “دل ضعیفم از ان میکشد بطرف چمن .. که جان ز مرگ به بیماری از صبا ببرد ” بدرود
گrespite”
رفیق محسن عزیر، ممنون برای ابرازنظرهای شما و عذرخواهی برای دیرکرد در گفتگو. آن ها مرا خوشحال کردند. رای دادن به روحانی مورد انتقاد من نیست.
هدف از کوشش روشنگرانه تنها یافتن نقطه ی مشترک میان توده ای ها است. این نقطه مشترک می تواند و باید باور به ضرورت استقلال سیاست حزب توده ایران باشد که مبتنی است بر برنامه و ایدئولوژی حزب طبقه کارگر. برنامه و نظرات تئوریک حزب طبقه کارگر حلقه واسط و پل ارتباط اندیشه ی مارکسیستی- توده ای نزد ماست. از این رو بحث و گفتگو ضروری است. حل متضادها در این روند، به نزدیکی توده ای ها کمک می کند و توانمندی حزب آن ها را بالا می برد.
خوشبختانه در طول بحث ها، برخی از مضمون ها قابل شناخت و درک شده اند. روند نزدیکی نظرها میان توده ای ها قابل شناخت است و امیدوار کننده و مایه ی خوشحالی. باید کمک کرد تا این روند ادامه یافته و از ثبات لازم برخوردار شود.
به نظر می رسد که حزب طبقه کارگر با طرح جانشین برای “اقتصاد سیاسیی” امپریالیستی، یعنی اقتصاد سیاسی مرحله ملی- دموکراتیک انقلاب ایران، به آن حلقه ای دست خواهد یافت، که حلقه ارتباظی و پل با طبقه کارگر ایران و دیگر زحمتکشان یدی و فکری است، پل روشنگرانه و ترویجی است برای جلب متحدان نزدیک و دور طبقه ی کارگر.
باید کوشش را در این زمینه تشدید نمود. باید از همه رفقای درخواست کرد، نظرشان را درباره آن چیزی که باید به مثابه پرچم زحمتکشان به اهتزاز درآید مطرح سازند. نظر و پیشنهاد برای یک برنامه ریز منظور نیست. ابرازنظر برای ضرورت حرکت در جهت طرح یک جانشین دموکراتیک و ضد امپریالیستی پراهمیت است. زیرا تضاد میان منافع زحمتکشان- خلق را با نظام سرمایه داری و عاملان آن در داخل و حامیان خارجی آن به صحنه اصلی، یعنی نبرد طبقاتی انتقال می دهد.
باز هم به این مساله پرداخته خواهد شد.
دستتان می فشارم فرهاد
صد در صد، ولی نه از طريق آگهی تجاری دادن به سایتی مانند اخبار روز!
هر وقت به قباحت این عمل پی بردیم آنوقت است که در مسیر تحقق حاکمیت طبقه کارگر حرکت می کنیم
رفیق عزیز سهندروز بخیر
باز با قری نامفهوم و بدون هر عنوان و خطاب سنگی به تاریکی زدید!
آیا شما مخالف آن هستید از امکان تبلیغات سرمایه داری استفاده شود؟ اگر چنین است، لطفا این موضع را توضیح داده و مستدل سازید!
قر زدن شما برای انتشار آگهی در اخبار روز لااقل تا آن هنگام لفاظی بی پایه و اساس است که خود در “عدالت” از حمله ی سیبری به توده ای ها ابراز تاسف نکرده اید و فریادی بر سر دشمن طبقاتی نکشدید! از پیشنهاد برای انتشار مقاله های توده ای ها در “عدالت” تا هنگام انجام تعمییرات صفحه که اصلا سخنی در میان نیست.
دستتان را می فشارم
فرهاد عاصمی
روز شما خوش!
سالهای پیش، در چهارمین روز انتشار «پیکنت»، آخرین تماس را با مدیر «راه توده» داشتم. محترمانه به انتشار مطلبی در «پبکنت» که برای «راه توده» فرستاده شده بود اعتراض کردم. مکالمه تند شد در حین مجادله مخاطب گفت «شاید رفیقی بخواهد از درآمد آگهی تجاری در پیکنت زندگی معیشتی خود را تأمین کند». در پاسخ گفتم در آنصورت یا آگهی دهندهها دوستدار مشی و منش تودهای ها شده اند-که چنین امری در جهان و ایران امروز اگر نگوییم محال بسیار بعید است- یا نشریه تودهای ناگزیر تجاری، مبتذل، بازاری و خیابانی خواهد شد…
به باور من آگهی «نامه مردم» و «تودهایها» در اخبار روز در کنار دیگر آگهیهای تجاری، روی دیگر همان سکه متاسفانه رایج است. و به این میماند که «اومانیته» برود در «فیگارو» آگهی بدهد، این باور من است. و پیامدهای این حرکت برای من روشن است.
سهند گرامی!
بزودی پاسخی طولانی به ابراز نظر شما خواهم داد.
دستتان را می فشارم
فرهاد عاصمی