حفظ محيط زيست، سرشت انسان‏دوستانه ماركسيسم انديشه‏هايى‏‏‏ براى‏‏‏ نبرد ماركسيست‏ها تغيير نظام، به جاى‏‏ تغيير آب و هوا

image_pdfimage_print

شماره ٣٦ (٤ اسفند ١٣٨٨)

در رساله “انسان”، اثر ماركسيست معاصر فرانسوى‏‏‏ Sève كه ترجمه فارسى‏‏‏ آن در “توده‏اى‏‏‏ها” انتشار يافت (http://www.tudeh-iha.com/?p=1075&lang=fa)، با ارايه نظريات بانيان سوسياليسم علمى‏‏‏، برداشت انسان‏شناسانه Anthropolgie ماركس از شخصيت “بيوپسيكوسوسيال” bio-psycho-sozial فرد انسان، نشان داده شد. در آنجا اين نكته مستدل گشته و به اثبات رسانده مى‏‏‏شود كه برداشت ماركسيسم از “انسان”‏‏‏‏‏ عميقاً انسان‏دوستانه بوده و “حقوق بشرى‏‏‏‏‏‏‏‏” انسان را مستند ساخته و درونمايه انسانى‏‏‏‏‏‏‏ ‏ جامعه كمونيستى‏‏‏‏‏‏‏‏ «كه در آن رشد آزاد هـر عضو آن، پيش‏شرط براى‏‏‏‏‏‏‏‏‏ رشد آزاد همـه است» (“مانيفست كمونيستى‏‏‏‏‏‏‏‏”) را به نمايش مى‏‏‏‏‏‏‏گذارد.

در سطور زير، با ارايه برخى‏‏‏ از نكات در نظريات مطرح شده در نوشتار هلموت زئلينگر Helmut Selinger (دفاتر ماركسيستى‏‏‏ آلمان، ٢٠١٠/٢) تحت عنوان “راه در پيش‏رو بعد از كپنهاك، انديشه‏هايى‏‏‏ براى‏‏‏ نبرد ماركسيست‏ها”، موضع انسان‏دوستانه ماركسيسم در ارتباط با “مادرزمين” Pachamama ، واژه‏اى‏‏ كه اوآ مورالس، رئيس جمهورى‏‏‏ بليوى‏‏‏ در نشست كپنهاگ در سخنرانى‏‏‏ پرهيجان و شكوهمند خود در دفاع از كره زمين بكار برد، نشان داده مى‏‏‏شود.

ماركس و انگلس ١٥٠ سال پيش در آثار متعددى‏‏‏ موضع خود را درباره رابطه ميان انسان و طبيعت و وحدت وجود انسان و طبيعت توضيح مى‏‏‏دهند. عمق سرشت انسان‏دوستانه‏ انديشه بانيان سوسياليسم علمى‏‏‏ درباره حفظ محيط زيست مى‏‏‏تواند و بايد انگيزه والايى‏‏‏ براى‏‏‏ مبارزه امروز ماركسيست‏ها در نبرد براى‏‏‏ حفظ محيط زيست باشد. مبارزه‏اى‏‏‏ كه در ارتباط با بحران‏هاى‏‏‏ ديگر نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ در مرحله افول آن، هر روز بيش‏تر مضمونى‏‏‏ سياسى‏‏‏ يافته و قادر به تجهيز و سازماندهى‏‏‏ توده‏هاى‏‏‏ بيش‏ترى‏‏‏ عليه سرمايه‏دارى‏‏‏ مى‏‏‏شود. نظامى‏‏‏ كه در كنار سلاح‏‏هاى‏‏‏ كشتار جمعى‏‏‏، اكنون خود به خطر مهالك براى‏‏‏ نابودى‏‏‏ حيات بر روى‏‏‏ زمين تبديل شده است و سخن هوگو چاوز، رئيس جمهور ونزوئلا را در گزارش به جلسه ١٥ ژانويه ٢٠١٠ سازمان ALBA در هاوانا مستدل مى‏‏‏سازد: «سرمايه‏دارى‏‏‏ را به ذباله‏دان تاريخ بياندازيم. تنها از اين راه مى‏‏‏توانيم به نجات گونه انسان دست يابيم.»

تغيير نظام، به جاى‏‏ تغيير آب و هوا

فاجعه رسمى‏ در كپنهاك، ناشى‏‏‏ از موضع مغرورانه و غيرمسئولانه كشورهاى‏‏‏ صنعتى‏‏‏ ثروتمند بوجود آمده است. آن‏ها حاضر نشدند «مسئوليت بى‏‏‏ترديد خود را براى‏‏‏ وضع بغرنج ايجاد شده در جهان بپذيرند، به تقليل آلودگى‏‏‏ هوا توسط كشورهاى‏‏‏ خود تن بدهند و همچنين با قبول پرداخت‏هاى‏‏‏ ضرورى‏‏‏، به جبران خسارت وارده توسط كشورهاى‏‏‏ خود بپردازند.» پرداختى‏‏‏ كه مى‏‏‏توانست كمكى‏‏‏ باشد براى‏‏‏ كشورهاى‏‏‏ فقير در برخودار شدن از تكنولوژى‏‏‏ پيشرفته حافظ محيط زيست. برخلاف تعهدات كشورهاى‏‏‏ ثروتمند صنعتى‏‏‏ در “پروتكل ايوتو”، از سال‏هاى‏‏‏ ١٩٩٠ تا ٢٠٠٧ تخريب محيط زيست توسط اين كشورها تشديد نيز شده است. تخليه گازهاى‏‏‏ گل‏خانه‏اى‏‏‏ از صنايع اين كشورها به جو زمين در اين سال‏ها، نه تنها كم نشده است، «كه يك ازدياد ١٠درصدى‏‏‏ را نشان مى‏‏‏دهد.» «گروه‏هاى‏‏‏ تعيين كننده و قدرتمند در جهان، كنسرن‏هاى‏‏‏ نفتى‏‏‏، گاز و ذغال سنگ، صنايع خودرو و هواپيما سازى‏‏‏ و نظامى‏‏‏ كوچكترين كوششى‏‏‏ براى‏‏‏ تقليل گازهاى‏‏‏ گل‏خانه‏اى‏‏‏ از خود نشان نمى‏‏‏دهند.» «ازاين‏رو بايد از كشورهاى‏‏‏ فقير متشكر بود كه به توافق ٢٥ كشورى‏‏‏ كه در پشت درهاى‏‏‏ بسته سرهم‏بندى‏‏‏ شده بود و قرار بود بدون بحث در نشست عمومى‏‏‏ به تصويب برسد، راى‏‏‏ ندادند» و اجازه ندادند كه اين توافق‏نامه به برگ پوشش فاجعه كپنهاگ‏‏ تبديل شود.

«در عين حال كه بايد در آينده مساله كنترل توليد گازهاى‏‏‏ گل‏خانه‏اى‏‏‏ در قراردادى‏‏‏ تثبيت و تضمين گردد، مقاومت چين در برابر كوشش تحريك‏آميز كشورهاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ براى‏‏‏ كنترل صنايع آن، قابل درك مى‏‏‏باشد.»

سپس زئليگر در گزارش خود اطلاع مى‏‏‏دهد كه: در كپنهاگ «جنبش نوينى‏‏‏ با شعار “تغيير نظام بجاى‏‏‏ تغيير آب و هوا”» ايجاد شده است كه در آن «ده‏ها هزار فعال جوان به دفاع از مواضع ميليون‏ها انسان (دهقانان كارگران، خلق‏هاى‏‏‏ ايندگن، چپ، سبزها، جنبش‏هاى‏‏‏ اجتماعى‏‏‏، گروه‏هاى‏‏‏ مدافع محيط زيست وغيره) مى‏‏‏پردازند.» «اغلب گروهاى‏‏‏ شركت كننده معتقدند كه ميان بحران آب و هوا در جهان و ديگر بحران‏ها (مالى‏‏‏، گرسنگى‏‏‏ و …) و نظام اقتصادى‏‏ حاكم جهانى‏‏‏ رابطه‏اى‏‏‏ مستقيم وجود دارد. از اين رو “تغيير نظام به جاى‏‏‏ تغيير آب و هوا” را شعار خود اعلام كردند.» «تاكنون (تا تارخ سوم ژانويه ٢٠١٠) ٥٠٠ سازمان و گروه اعلاميه را مورد نائيد قرار داه و به عضويت سازمان در آمده‏اند.»

در پيش‏گفتار اين اعلاميه دو علت براى‏‏‏ بحران محيط زيست برشمرده مى‏‏‏شود: «يكى‏‏‏ شكل مالكيت نظام اقتصادى‏‏‏ فاقد دورانديشى‏‏‏ در جهان، همراه با فقدان كنترل دموكراتيك منابع». مسئول اين وضع «بزرگترين كنسرن‏هاى‏‏‏ ماوراى‏‏‏ ملى‏‏‏» هستند. علت دوم بحران محيط زيست، سلطه و تبليغ اين برداشت در رسانه‏هاى‏‏ كشورهاى‏‏ ثروتمند سرمايه‏دارى‏‏ است كه «انسان را موجودى‏‏‏ تنها اقتصادى‏‏‏ تعريف مى‏‏‏كند.» اين برداشت ضدانسانى‏‏ كه‏ توسط «كنسرن‏هاى‏‏‏ تبليغاتى‏‏‏ جهانى‏‏ و، شركت‏هاى‏‏‏ بازاريابى‏‏‏ تبليغ مى‏‏‏شود، ريشه در رقابت ميان آن‏ها و تبليغ براى‏‏‏ مصرف بى‏‏‏بندوبار … دارد. اين كنسرن‏ها پيامدهاى‏‏‏ فاجعه‏بار اجتماعى‏‏‏ و اكولوژيكى‏‏‏ كاركرد خود را بكلى‏‏‏ از مدنظر دور مى‏‏‏دارند.»

در اطلاعيه شش بند زير ذكر شده‏اند است: ١- حق برخوردارى‏‏ خلق‏ها‏ از شيوه توليد كشاورزى‏‏‏ مستقل و در هماهنگى‏‏‏ با طبيعت و فارغ از انقياد “مالكيت معنوى‏‏‏” كنسرن‏ها؛ ٢- برقرارى‏‏‏ مناسبات مالكيت دموكراتيك و كنترل اقتصاد. بخش مالى‏‏‏ در خدمت منافع عمومى‏‏‏ و اقتصادى‏‏‏ پايدار؛ ٣- تقليل مصرف انرژى‏‏‏ در كشورهاى‏‏‏ ثروتمند. ازدياد سهم انرژى‏‏‏ بازتوليدپذير. كنترل منابع انرژى‏‏‏ [به سود بشريت و نه كنسرن‏ها]؛ ٤- شهرسازى‏‏‏ بر مبناى‏‏‏ ظوابط محيط زيست. به‏ويژه مصرف منابع محلى‏‏‏. تغيير سيستم ترانسپورت. ٥- آموزش و تحقيق درباره نيازهاى‏‏‏ اوليه انسان در هماهنگى‏‏‏ با طبيعت. قطع سودورزى‏‏‏ در تحقيقات. لغو پروانه ثبت انديشه و تكنولوژى‏‏‏ با هدف دست‏يابى‏‏‏ كشورهاى‏‏‏ فقير به آن‏ها. ٦- پايان بخشيدن به ميليتاريسم و جنگ كه هدف آن كنترل منابع انرژى‏‏‏ فسيلى‏‏‏ است.

پايان بخشيدن به مصرف منابع فسيلى‏‏‏ در سى‏‏‏ سال آينده، تقليل ٤٠% توليد گازهاى‏‏‏ گل‏خانه‏اى‏‏‏ در كشورهاى‏‏‏ صنعتى‏‏‏ تا سال ٢٠٢٠ برپايه سطح توليد آن در سال ١٩٩٠، پرداخت‏ كشورهاى‏‏‏ صنعتى‏‏‏ ثروتمند به كشورهاى‏‏ در حال رشد براى‏‏‏ جبران خسارت به محيط زيست، انتقال اطلاعات مدرن و تكنيك به اين كشورها، پايان بخشيدن به نابودى‏‏‏ جنگل‏ها و … خواست‏هاى‏‏‏ پراهميت ديگرى‏‏‏ را در اطلاعيه تشكيل مى‏‏‏دهند. اطلاعيه خواستار انحلال “بانك جهانى‏‏‏”، صندوق بين‏المللى‏‏‏ پول”، “سازمان تجارت جهانى‏‏‏”  و جايگزين ساختن آن‏ها توسط سازمان‏هايى‏‏‏ از نوع ALBA  در آمريكاى‏‏‏ مركزى‏‏‏- جنوب و منطقه كارائيب مى‏‏‏شود.

متن يك رفراندوم جهانى‏‏‏ كه در آن به رسميت شناختن «حقوق “مادرزمين”»، پايان بخشيدن به «مصرف بى‏‏‏بندوبار كه ناشى‏‏‏ از نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ است»، تقليل ريشه‏اى‏‏‏ «توليد گازهاى‏‏‏ گل‏خانه‏اى‏‏‏ در كشورهاى‏‏‏ پيشرفته»، همچنين اختصاص «بودجه تسليحات و جنگ … براى‏‏‏ مبارزه با بحران محيط زيست» و نهايتاً خواست برپايى‏‏‏ يك «دادگاه عالى‏‏‏ براى‏‏‏ تعقيب مجرمان محيط زيست» ذكر شده است، توسط سازمان “تغيير نظام بجاى‏‏‏ تغيير آب و هوا” تنظيم و ارايه شد.

جاى‏‏‏ طبيعت در انسان‏دوستى‏‏‏ ماركسيستى‏‏‏

در كنار روابط توليدى‏‏‏ ميان انسان‏ها، رابطه ميان انسان و طبيعت نيز بخش گسست‏ناپذيرى‏‏‏ را در انديشه انسان‏دوستانه ماترياليسم ديالكتيك ماركسيستى‏‏‏ تشكيل مى‏‏‏دهد. همان طور كه بدون براندازى‏‏‏ استثمار انسان از انسان نمى‏‏‏توان جامعه‏اى‏‏‏ انسانى‏‏‏ برپاداشت، بدون به رسميت شناختن حق، به قول اوآ مورالس “مادرزمين”، در برخوردار شدن از مواظبتى‏‏‏ مسئولانه و دورانديشانه و با احترام، بدون شناخت وحدت وجود ميان انسان و طبيعت نيز نمى‏‏‏توان قادر به برپايى‏‏ جامعه انسانى‏‏ شضد و تداوم حيات انسان را‏ بر روى‏‏‏ كره زمين ممكن ساخت.

برداشت انساندوستانه ماركسيسم از رابطه ميان انسان و طبيعت، از شناخت وحدت وجودى‏‏‏ آن‏ها ناشى‏‏‏ مى‏‏‏گردد.

ماركس منشاء وجود انسان را طبيعت مى‏‏‏داند و مى‏‏‏گويد: انسان «موجودى‏‏‏ است بى‏‏‏واسطه از طبيعت برخاسته» (تزهاى‏‏‏ درباره فويرباخ و دفاتر فلسفى‏‏‏ پاريس). اين وحدت وجودى‏‏‏ را ماركس در “سرمايه” مستند مى‏‏‏سازد.

شناخت اساسى‏‏‏ در فلسفه ماترياليست ديالكتيك درباره منبع همه ثروت، زمينه درك وحدت ديالكتيكى‏‏‏ ميان انسان و طبيعت است. ماركسيسم منبع اصلى‏‏‏ هر ثروتى‏‏‏ را دو چيز مى‏‏‏داند. يكى‏‏‏ نيروى‏‏‏ كار انسان و ديگرى‏‏‏ طبيعت، كه از آن مواد خام براى‏‏‏ زندگى‏‏‏ بدست مى‏‏‏آيد. وحدت اين دو منبع و نابودى‏‏‏ آن كه ناشى‏‏ از عملكرد صورتبندى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ است، در نقل قول زير از “سرمايه” به خوبى‏‏‏ قابل تشخيص است: «سرمايه‏دارى‏‏‏ با به‏خدمت گرفتن تكنيك در روند توليد اجتماعى‏‏‏، همزمان منبع ايجاد شدن همه ثروت‏ها را نابود مى‏‏‏سازد: زمين و كارگر». (كليات ماركس/انگلس، جلد ٢٣، ص ٢٥٩)  موضع انتقادى‏‏ ماركس به نظام سرمايه‏دارى‏‏ در اين نقل قول، انديشه‏اى‏‏‏ را به نمايش مى‏‏‏گذارد كه با سرشت انساندوستانه آنتروپولوژى‏‏ ماركسيستى‏‏ در ارتباط قرار دارد. ماركس ظهور تاريخى‏‏‏‏‏‏‏‏ فرديت رشد يافته انسانى‏‏‏ را همزمان سرگذشت طولانى‏‏‏‏‏‏‏‏ شهادت انسان مى‏‏‏داند و مى‏‏‏گويد: «رشد و تكامل توانايى‏‏‏‏‏‏‏‏ و قابليت‏هاى‏‏‏‏‏‏‏‏ گونه انسان، اگرچه در ابتدا به قيمت نابودى‏‏‏‏‏‏‏‏ اكثريت افراد و طبقات موجود انسانى‏‏‏‏‏‏‏‏ تحقق يافته است، نهايتاً به اينجا ختم مى‏‏‏‏‏‏‏‏گردد كه بر اين تضاد [درونى‏‏‏‏‏‏‏‏ جامعه] غلبه شود و همراه گردد با رشد فرديت انسان. ازاين‏رو رشد فرديت انسان در سطح عالى‏‏‏‏‏‏‏‏ به قيمت روندى‏‏‏‏‏‏‏‏ تاريخى‏‏‏‏‏‏‏‏ عملى‏‏‏‏‏‏‏‏ مى‏‏‏‏‏‏‏‏گردد كه در آن افراد قربانى‏‏‏‏‏‏‏‏ شده‏اند …» (“نظريه درباره ارزش اضافى‏‏‏‏‏‏‏‏”، كليات جلد ٢.٢٦، ص ١١١).

آرى‏‏،‏ جامعه انسانى‏‏ كمونيستى‏‏‏ فارغ از استثمار انسان از انسان و هماهنگ با طبيعت، گذشته‏اى‏‏‏ خونين دارد.

ماركس و انگلس با دقت موشكافانه در ١٥٠ سال پيش از قدرت تخريبى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ عليه طبيعت يا زمين سخن گفته و آن را نشان مى‏‏‏دهند و وحدت تخريب طبيعت با اسثمار انسان‏كش نيروى‏‏كار در انديشه ماركسيستى‏‏ را‏ از اين طريق به اثبات مى‏‏رسانند. تخريب محيط زيست در نظام سرمايه‏دارى‏‏‏، آنطور كه Sève در نوشتار “انسان …” در ارتباط با نقش ذهنيت فرد انسان نيز بيان كرده است، در آثار بانيان سوسياليسم علمى‏‏ در سطح “سنگ‏بنا” مطرح شده اند. اكنون زمان آن فرارسيده است كه ماركسيست‏ها با پروراندن و توسعه و تكميل نظريات دورانديشانه و مسئولانه آن‏ها، در جهت تفهيم سرشت انساندوستانه برداشت ماركسيستى‏‏ درباره وحدت ميان انسان و طبيعت و‏ براى‏‏‏ حفظ محيط زيست به وظيفه خود عمل كنند.

صراحت بيان و روشنى‏‏‏ موضع اوآ مورالس و هوگو چاوز در نشست كپنهاگ عليه نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ كه عملكرد آن به نابودى‏‏‏ “مادرزمين” ختم مى‏‏‏شود، نشان همبستگى‏‏‏ ويژه خلق‏هاى‏‏‏ بومى‏‏‏ و ايندگن با طبيعت است. مى‏‏توان مدعى‏‏ شد كه بيگانگى‏‏‏ با طبيعت در چهارچوب نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ نزد اين خلق‏ها بر انديشه و عمل آن‏ها غلبه نيافته است.

اينكه در انديشه ماركسيستى‏‏‏ برخوردِ با حرمت، مسئولانه، پروسواس و دورانديشانه به طبيعت و زمين، سرشت ويژه ‏ رابطه انسان و طبيعت را تشكيل مى‏‏‏دهد، مى‏‏‏توان در نقل قول زير از انگلس نيز دريافت. او در “ديالكتيك طبيعت” مى‏‏نويسد: «توجه ما در هر گام به اين نكته جلب مى‏‏‏شود كه ما بهيچ‏وجه بر نيروهاى‏‏‏ طبيعى‏‏‏، همانند يك پيروزمند جنگى‏‏‏ بر خلق بيگانه، فائق نشده‏ايم، انگار شخصى‏‏‏ خارج از طبيعت ايستاده[!] كه متوجه مى‏‏‏شويم كه ما با گوشت و خون و مغز خود متعلق به آن هستيم و جزيى‏‏‏ از آن را تشكيل مى‏‏‏دهيم و اينكه كل سلطه ما نسبت به او در اين نكته قرار دارد، كه برتر از هر موجود ديگرى‏‏‏ قوانين او را بشناسيم و آن‏ها را به شيوه درست بكار گيريم.» … «و در واقع نيز روزانه به رمز قوانين آن بيش‏تر پى‏‏‏مى‏‏‏بريم و به تاثيرات بلاواسطه و ديرتر دخالت روزانه خود در روندهاى‏‏‏ جارى‏‏‏‏ در طبيعت آگاه مى‏‏‏شويم … هرچه روند [شناخت قوانين طبيعت] بيش‏تر توسعه و تعميق يابد، به همان اندازه انسان‏ها وحدت خود را با طبيعت نه تنها بيش‏تر درك خواهند كرد، بلكه آن را خواهند شناخت …». (كليات م ا، جلد ٢٠، ص ٤٥٣)

ايجاد شدن احساس روزافزون نزد مدافعان محيط زيست درباره مسئوليت در برابر طبيعت، احساس و شناخت مسئوليت امانت‏دارانه و دورانديشانه نسبت به سرنوشت آن، و به‏ويژه شناخت وحدت ميان انسان و طبيعت، به طور شوراانگيزى‏‏ توسط ماركس در جلد سوم “سرمايه” بيان و ترسيم شده است:

«از موضع صورتبندى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏ يك فرماسيون اجتماعى‏‏‏ عالى‏‏‏تر [كمونيسم]، وجود مالكيت خصوصى‏‏‏ بر كره زمين آنچنان بى‏‏‏معنا و تهى‏‏ از محتوا تظاهر خواهد كرد، همانطور كه مالكيت خصوصى‏‏‏ انسانى‏‏‏ بر انسان ديگر چنين خواهد بود. حتى‏‏‏ يك جامعه، يك ملت، آرى‏‏‏ حتى‏‏‏ همه جوامع همزمان مالكان زمين نيستند. آن‏ها تنها از حق استفاده از زمين برخوردارند و موظف هستند به عنوان boni partes familias (پدران خوب خانواده) آن را بهبود يافته به نسل‏هاى‏‏‏ بعدى‏‏‏ به ارث بگذارند.» (كليات م ا، جلد ٢٥، ص ٧٨٤)

موضع انساندوستانه ماركس در صدوپنجاه سال پيش درباره مواظبت و مراقبت كردن از زمين و آب در جريان توليد موهبات كشاورزى‏‏‏، آنچنان دورانديشانه است كه شناخت عمق انعكاس واقعيت در ذهن او توسط خواننده، با ايجاد شدن احساس پر غرورى‏‏ نزد ماركسيست‏ها‏ همراه مى‏‏‏شود:

«هر ترقى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ در روند توليد كشاورزى‏‏‏ تنها ترقى‏‏‏ فن‏آورى‏‏‏ [فرهنگى‏‏‏] در زمينه تشديد استثمار كارگر نيست، كه همزمان ترقى‏‏‏ فن‏آورى‏‏‏ در تخريب زمين نيز است، ترقى‏‏‏ مداوم مى‏‏باشد در تخريب منابع [دوگانه] ثروت.» (كليات م ا، جلد ٢٣، ص ٥٢٩)

برپايه نكات برشمرده شده در انديشه ماترياليستى‏‏‏ انساندوستانه ماركسيستى‏‏‏ است كه  هلموت زئليگر به كار بردن واژه “اوكو- سوسياليسم” را به بحث گذاشته و آن را با نظريات ماركس و انگلس مستدل ارزيابى‏‏‏ مى‏‏‏كند.

خلاصه نوشتار- فاجعه نشست كپنهاگ براى‏‏ حفظ محيط زيست. برپاشدن سازمان “تغيير نظام به جاى‏‏ تغيير آب و هوا”. اعلاميه و پيشنهاد رفراندوم از مردم جهان.

موضع انساندوستانه ماركسيسم در دفاع از محيط زيست، “مادرزمين” كه در كنار نيروى‏‏ كار، منبع همه ثروت است.

2 Comments

  1. hamid

    salam be r. aziz, afareen be shir e maderi ke to az an noshidi. ham o gham hame kommunist ha/tudehii ha dar sara-sare zendegi – amouzesh ha dar hozeha, dar bahs ha va monazere haye televizooni awayel enghelab, dar mobareze peratik ham hamin boode o hast. hamin neveshte-haye rafighane va yad awari haye shoma va digaran hast ke omid ra dar hame marxist haye Irani zendeh nega dashte va medarad. bawar ma, arman ma, amal kard haye ma, eftekhar e ma na dar edare kardan nezame fased va setam-gar, va bahre kesh sarmaye-dari ast balke “taghir” an be nafe setam-didegan va forodastan jamme bashari ast.zende yad r. Tabari ba ma sokhan megoyed ke “dar amal e enghelabi arziyabi waghe-binane niro va emkanat khod va mokhalefan shart ast. por-baha dadan ya kam-baha dadan be har teifi khatast. bayed moze-giri haye doshman, mokhalef, bi-taraf, moafegh va motehed ra be dorosti shenakht”. r. aziz, ba posht-garmi be tasmimi ke gerefte’id emade dehid bi-shak zaban, saboori, pay-giri, shoja’at va b-tawaghi’etan dar waghe howiyat, esalat, barname o arman Hezb tudeh Iran ra zende nega medarad. Defa az sargozashte zendegi siasi, falsafi, farhangi, eghtesadi Hezb haghighatan defa az “mader-zamin”(pachamama) ast zira ma bakhshi az anim. dar khatem ba in beit sher tamam mekonam: “man na pendar parastam, ney Giij – hagh shavad chireh wali ba tadriij”. kamyaabi shoma arezouye hame tudeh-iiah ast
    .

    .

  2. ا درود به حزب توده ایران . برای زنده نگهداشتن طبیعت باید به زندگی شیرین زنده یادان از دکتر تقی ارانی تا کبیریان و .. به حزب توده ایران پیوست و جدای از حزب توده ایران قلم زدن خدمت به خرابی زمین و خدمت به سرمایه داریست . چه نویسنده باشد چه قبلا عضو حزب بوده باشد باید تنها در درون حزب توده ایران انتقاد کند و غیر از این برای ما دوستداران حزب پشیزی غارزش ندارند. باید شهدای جنگ را فراموش نکنیم و به همه شهدای ازادی ایران و جهان احترام بگذاریم. زنده باد حزب توده ایران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *