شماره ٣٦ (٤ اسفند ١٣٨٨)
در رساله “انسان”، اثر ماركسيست معاصر فرانسوى Sève كه ترجمه فارسى آن در “تودهاىها” انتشار يافت (http://www.tudeh-iha.com/?p=1075&lang=fa)، با ارايه نظريات بانيان سوسياليسم علمى، برداشت انسانشناسانه Anthropolgie ماركس از شخصيت “بيوپسيكوسوسيال” bio-psycho-sozial فرد انسان، نشان داده شد. در آنجا اين نكته مستدل گشته و به اثبات رسانده مىشود كه برداشت ماركسيسم از “انسان” عميقاً انساندوستانه بوده و “حقوق بشرى” انسان را مستند ساخته و درونمايه انسانى جامعه كمونيستى «كه در آن رشد آزاد هـر عضو آن، پيششرط براى رشد آزاد همـه است» (“مانيفست كمونيستى”) را به نمايش مىگذارد.
در سطور زير، با ارايه برخى از نكات در نظريات مطرح شده در نوشتار هلموت زئلينگر Helmut Selinger (دفاتر ماركسيستى آلمان، ٢٠١٠/٢) تحت عنوان “راه در پيشرو بعد از كپنهاك، انديشههايى براى نبرد ماركسيستها”، موضع انساندوستانه ماركسيسم در ارتباط با “مادرزمين” Pachamama ، واژهاى كه اوآ مورالس، رئيس جمهورى بليوى در نشست كپنهاگ در سخنرانى پرهيجان و شكوهمند خود در دفاع از كره زمين بكار برد، نشان داده مىشود.
ماركس و انگلس ١٥٠ سال پيش در آثار متعددى موضع خود را درباره رابطه ميان انسان و طبيعت و وحدت وجود انسان و طبيعت توضيح مىدهند. عمق سرشت انساندوستانه انديشه بانيان سوسياليسم علمى درباره حفظ محيط زيست مىتواند و بايد انگيزه والايى براى مبارزه امروز ماركسيستها در نبرد براى حفظ محيط زيست باشد. مبارزهاى كه در ارتباط با بحرانهاى ديگر نظام سرمايهدارى در مرحله افول آن، هر روز بيشتر مضمونى سياسى يافته و قادر به تجهيز و سازماندهى تودههاى بيشترى عليه سرمايهدارى مىشود. نظامى كه در كنار سلاحهاى كشتار جمعى، اكنون خود به خطر مهالك براى نابودى حيات بر روى زمين تبديل شده است و سخن هوگو چاوز، رئيس جمهور ونزوئلا را در گزارش به جلسه ١٥ ژانويه ٢٠١٠ سازمان ALBA در هاوانا مستدل مىسازد: «سرمايهدارى را به ذبالهدان تاريخ بياندازيم. تنها از اين راه مىتوانيم به نجات گونه انسان دست يابيم.»
تغيير نظام، به جاى تغيير آب و هوا
فاجعه رسمى در كپنهاك، ناشى از موضع مغرورانه و غيرمسئولانه كشورهاى صنعتى ثروتمند بوجود آمده است. آنها حاضر نشدند «مسئوليت بىترديد خود را براى وضع بغرنج ايجاد شده در جهان بپذيرند، به تقليل آلودگى هوا توسط كشورهاى خود تن بدهند و همچنين با قبول پرداختهاى ضرورى، به جبران خسارت وارده توسط كشورهاى خود بپردازند.» پرداختى كه مىتوانست كمكى باشد براى كشورهاى فقير در برخودار شدن از تكنولوژى پيشرفته حافظ محيط زيست. برخلاف تعهدات كشورهاى ثروتمند صنعتى در “پروتكل ايوتو”، از سالهاى ١٩٩٠ تا ٢٠٠٧ تخريب محيط زيست توسط اين كشورها تشديد نيز شده است. تخليه گازهاى گلخانهاى از صنايع اين كشورها به جو زمين در اين سالها، نه تنها كم نشده است، «كه يك ازدياد ١٠درصدى را نشان مىدهد.» «گروههاى تعيين كننده و قدرتمند در جهان، كنسرنهاى نفتى، گاز و ذغال سنگ، صنايع خودرو و هواپيما سازى و نظامى كوچكترين كوششى براى تقليل گازهاى گلخانهاى از خود نشان نمىدهند.» «ازاينرو بايد از كشورهاى فقير متشكر بود كه به توافق ٢٥ كشورى كه در پشت درهاى بسته سرهمبندى شده بود و قرار بود بدون بحث در نشست عمومى به تصويب برسد، راى ندادند» و اجازه ندادند كه اين توافقنامه به برگ پوشش فاجعه كپنهاگ تبديل شود.
«در عين حال كه بايد در آينده مساله كنترل توليد گازهاى گلخانهاى در قراردادى تثبيت و تضمين گردد، مقاومت چين در برابر كوشش تحريكآميز كشورهاى سرمايهدارى براى كنترل صنايع آن، قابل درك مىباشد.»
سپس زئليگر در گزارش خود اطلاع مىدهد كه: در كپنهاگ «جنبش نوينى با شعار “تغيير نظام بجاى تغيير آب و هوا”» ايجاد شده است كه در آن «دهها هزار فعال جوان به دفاع از مواضع ميليونها انسان (دهقانان كارگران، خلقهاى ايندگن، چپ، سبزها، جنبشهاى اجتماعى، گروههاى مدافع محيط زيست وغيره) مىپردازند.» «اغلب گروهاى شركت كننده معتقدند كه ميان بحران آب و هوا در جهان و ديگر بحرانها (مالى، گرسنگى و …) و نظام اقتصادى حاكم جهانى رابطهاى مستقيم وجود دارد. از اين رو “تغيير نظام به جاى تغيير آب و هوا” را شعار خود اعلام كردند.» «تاكنون (تا تارخ سوم ژانويه ٢٠١٠) ٥٠٠ سازمان و گروه اعلاميه را مورد نائيد قرار داه و به عضويت سازمان در آمدهاند.»
در پيشگفتار اين اعلاميه دو علت براى بحران محيط زيست برشمرده مىشود: «يكى شكل مالكيت نظام اقتصادى فاقد دورانديشى در جهان، همراه با فقدان كنترل دموكراتيك منابع». مسئول اين وضع «بزرگترين كنسرنهاى ماوراى ملى» هستند. علت دوم بحران محيط زيست، سلطه و تبليغ اين برداشت در رسانههاى كشورهاى ثروتمند سرمايهدارى است كه «انسان را موجودى تنها اقتصادى تعريف مىكند.» اين برداشت ضدانسانى كه توسط «كنسرنهاى تبليغاتى جهانى و، شركتهاى بازاريابى تبليغ مىشود، ريشه در رقابت ميان آنها و تبليغ براى مصرف بىبندوبار … دارد. اين كنسرنها پيامدهاى فاجعهبار اجتماعى و اكولوژيكى كاركرد خود را بكلى از مدنظر دور مىدارند.»
در اطلاعيه شش بند زير ذكر شدهاند است: ١- حق برخوردارى خلقها از شيوه توليد كشاورزى مستقل و در هماهنگى با طبيعت و فارغ از انقياد “مالكيت معنوى” كنسرنها؛ ٢- برقرارى مناسبات مالكيت دموكراتيك و كنترل اقتصاد. بخش مالى در خدمت منافع عمومى و اقتصادى پايدار؛ ٣- تقليل مصرف انرژى در كشورهاى ثروتمند. ازدياد سهم انرژى بازتوليدپذير. كنترل منابع انرژى [به سود بشريت و نه كنسرنها]؛ ٤- شهرسازى بر مبناى ظوابط محيط زيست. بهويژه مصرف منابع محلى. تغيير سيستم ترانسپورت. ٥- آموزش و تحقيق درباره نيازهاى اوليه انسان در هماهنگى با طبيعت. قطع سودورزى در تحقيقات. لغو پروانه ثبت انديشه و تكنولوژى با هدف دستيابى كشورهاى فقير به آنها. ٦- پايان بخشيدن به ميليتاريسم و جنگ كه هدف آن كنترل منابع انرژى فسيلى است.
پايان بخشيدن به مصرف منابع فسيلى در سى سال آينده، تقليل ٤٠% توليد گازهاى گلخانهاى در كشورهاى صنعتى تا سال ٢٠٢٠ برپايه سطح توليد آن در سال ١٩٩٠، پرداخت كشورهاى صنعتى ثروتمند به كشورهاى در حال رشد براى جبران خسارت به محيط زيست، انتقال اطلاعات مدرن و تكنيك به اين كشورها، پايان بخشيدن به نابودى جنگلها و … خواستهاى پراهميت ديگرى را در اطلاعيه تشكيل مىدهند. اطلاعيه خواستار انحلال “بانك جهانى”، صندوق بينالمللى پول”، “سازمان تجارت جهانى” و جايگزين ساختن آنها توسط سازمانهايى از نوع ALBA در آمريكاى مركزى- جنوب و منطقه كارائيب مىشود.
متن يك رفراندوم جهانى كه در آن به رسميت شناختن «حقوق “مادرزمين”»، پايان بخشيدن به «مصرف بىبندوبار كه ناشى از نظام سرمايهدارى است»، تقليل ريشهاى «توليد گازهاى گلخانهاى در كشورهاى پيشرفته»، همچنين اختصاص «بودجه تسليحات و جنگ … براى مبارزه با بحران محيط زيست» و نهايتاً خواست برپايى يك «دادگاه عالى براى تعقيب مجرمان محيط زيست» ذكر شده است، توسط سازمان “تغيير نظام بجاى تغيير آب و هوا” تنظيم و ارايه شد.
جاى طبيعت در انساندوستى ماركسيستى
در كنار روابط توليدى ميان انسانها، رابطه ميان انسان و طبيعت نيز بخش گسستناپذيرى را در انديشه انساندوستانه ماترياليسم ديالكتيك ماركسيستى تشكيل مىدهد. همان طور كه بدون براندازى استثمار انسان از انسان نمىتوان جامعهاى انسانى برپاداشت، بدون به رسميت شناختن حق، به قول اوآ مورالس “مادرزمين”، در برخوردار شدن از مواظبتى مسئولانه و دورانديشانه و با احترام، بدون شناخت وحدت وجود ميان انسان و طبيعت نيز نمىتوان قادر به برپايى جامعه انسانى شضد و تداوم حيات انسان را بر روى كره زمين ممكن ساخت.
برداشت انساندوستانه ماركسيسم از رابطه ميان انسان و طبيعت، از شناخت وحدت وجودى آنها ناشى مىگردد.
ماركس منشاء وجود انسان را طبيعت مىداند و مىگويد: انسان «موجودى است بىواسطه از طبيعت برخاسته» (تزهاى درباره فويرباخ و دفاتر فلسفى پاريس). اين وحدت وجودى را ماركس در “سرمايه” مستند مىسازد.
شناخت اساسى در فلسفه ماترياليست ديالكتيك درباره منبع همه ثروت، زمينه درك وحدت ديالكتيكى ميان انسان و طبيعت است. ماركسيسم منبع اصلى هر ثروتى را دو چيز مىداند. يكى نيروى كار انسان و ديگرى طبيعت، كه از آن مواد خام براى زندگى بدست مىآيد. وحدت اين دو منبع و نابودى آن كه ناشى از عملكرد صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى است، در نقل قول زير از “سرمايه” به خوبى قابل تشخيص است: «سرمايهدارى با بهخدمت گرفتن تكنيك در روند توليد اجتماعى، همزمان منبع ايجاد شدن همه ثروتها را نابود مىسازد: زمين و كارگر». (كليات ماركس/انگلس، جلد ٢٣، ص ٢٥٩) موضع انتقادى ماركس به نظام سرمايهدارى در اين نقل قول، انديشهاى را به نمايش مىگذارد كه با سرشت انساندوستانه آنتروپولوژى ماركسيستى در ارتباط قرار دارد. ماركس ظهور تاريخى فرديت رشد يافته انسانى را همزمان سرگذشت طولانى شهادت انسان مىداند و مىگويد: «رشد و تكامل توانايى و قابليتهاى گونه انسان، اگرچه در ابتدا به قيمت نابودى اكثريت افراد و طبقات موجود انسانى تحقق يافته است، نهايتاً به اينجا ختم مىگردد كه بر اين تضاد [درونى جامعه] غلبه شود و همراه گردد با رشد فرديت انسان. ازاينرو رشد فرديت انسان در سطح عالى به قيمت روندى تاريخى عملى مىگردد كه در آن افراد قربانى شدهاند …» (“نظريه درباره ارزش اضافى”، كليات جلد ٢.٢٦، ص ١١١).
آرى، جامعه انسانى كمونيستى فارغ از استثمار انسان از انسان و هماهنگ با طبيعت، گذشتهاى خونين دارد.
ماركس و انگلس با دقت موشكافانه در ١٥٠ سال پيش از قدرت تخريبى سرمايهدارى عليه طبيعت يا زمين سخن گفته و آن را نشان مىدهند و وحدت تخريب طبيعت با اسثمار انسانكش نيروىكار در انديشه ماركسيستى را از اين طريق به اثبات مىرسانند. تخريب محيط زيست در نظام سرمايهدارى، آنطور كه Sève در نوشتار “انسان …” در ارتباط با نقش ذهنيت فرد انسان نيز بيان كرده است، در آثار بانيان سوسياليسم علمى در سطح “سنگبنا” مطرح شده اند. اكنون زمان آن فرارسيده است كه ماركسيستها با پروراندن و توسعه و تكميل نظريات دورانديشانه و مسئولانه آنها، در جهت تفهيم سرشت انساندوستانه برداشت ماركسيستى درباره وحدت ميان انسان و طبيعت و براى حفظ محيط زيست به وظيفه خود عمل كنند.
صراحت بيان و روشنى موضع اوآ مورالس و هوگو چاوز در نشست كپنهاگ عليه نظام سرمايهدارى كه عملكرد آن به نابودى “مادرزمين” ختم مىشود، نشان همبستگى ويژه خلقهاى بومى و ايندگن با طبيعت است. مىتوان مدعى شد كه بيگانگى با طبيعت در چهارچوب نظام سرمايهدارى نزد اين خلقها بر انديشه و عمل آنها غلبه نيافته است.
اينكه در انديشه ماركسيستى برخوردِ با حرمت، مسئولانه، پروسواس و دورانديشانه به طبيعت و زمين، سرشت ويژه رابطه انسان و طبيعت را تشكيل مىدهد، مىتوان در نقل قول زير از انگلس نيز دريافت. او در “ديالكتيك طبيعت” مىنويسد: «توجه ما در هر گام به اين نكته جلب مىشود كه ما بهيچوجه بر نيروهاى طبيعى، همانند يك پيروزمند جنگى بر خلق بيگانه، فائق نشدهايم، انگار شخصى خارج از طبيعت ايستاده[!] كه متوجه مىشويم كه ما با گوشت و خون و مغز خود متعلق به آن هستيم و جزيى از آن را تشكيل مىدهيم و اينكه كل سلطه ما نسبت به او در اين نكته قرار دارد، كه برتر از هر موجود ديگرى قوانين او را بشناسيم و آنها را به شيوه درست بكار گيريم.» … «و در واقع نيز روزانه به رمز قوانين آن بيشتر پىمىبريم و به تاثيرات بلاواسطه و ديرتر دخالت روزانه خود در روندهاى جارى در طبيعت آگاه مىشويم … هرچه روند [شناخت قوانين طبيعت] بيشتر توسعه و تعميق يابد، به همان اندازه انسانها وحدت خود را با طبيعت نه تنها بيشتر درك خواهند كرد، بلكه آن را خواهند شناخت …». (كليات م ا، جلد ٢٠، ص ٤٥٣)
ايجاد شدن احساس روزافزون نزد مدافعان محيط زيست درباره مسئوليت در برابر طبيعت، احساس و شناخت مسئوليت امانتدارانه و دورانديشانه نسبت به سرنوشت آن، و بهويژه شناخت وحدت ميان انسان و طبيعت، به طور شوراانگيزى توسط ماركس در جلد سوم “سرمايه” بيان و ترسيم شده است:
«از موضع صورتبندى اقتصادى يك فرماسيون اجتماعى عالىتر [كمونيسم]، وجود مالكيت خصوصى بر كره زمين آنچنان بىمعنا و تهى از محتوا تظاهر خواهد كرد، همانطور كه مالكيت خصوصى انسانى بر انسان ديگر چنين خواهد بود. حتى يك جامعه، يك ملت، آرى حتى همه جوامع همزمان مالكان زمين نيستند. آنها تنها از حق استفاده از زمين برخوردارند و موظف هستند به عنوان boni partes familias (پدران خوب خانواده) آن را بهبود يافته به نسلهاى بعدى به ارث بگذارند.» (كليات م ا، جلد ٢٥، ص ٧٨٤)
موضع انساندوستانه ماركس در صدوپنجاه سال پيش درباره مواظبت و مراقبت كردن از زمين و آب در جريان توليد موهبات كشاورزى، آنچنان دورانديشانه است كه شناخت عمق انعكاس واقعيت در ذهن او توسط خواننده، با ايجاد شدن احساس پر غرورى نزد ماركسيستها همراه مىشود:
«هر ترقى سرمايهدارى در روند توليد كشاورزى تنها ترقى فنآورى [فرهنگى] در زمينه تشديد استثمار كارگر نيست، كه همزمان ترقى فنآورى در تخريب زمين نيز است، ترقى مداوم مىباشد در تخريب منابع [دوگانه] ثروت.» (كليات م ا، جلد ٢٣، ص ٥٢٩)
برپايه نكات برشمرده شده در انديشه ماترياليستى انساندوستانه ماركسيستى است كه هلموت زئليگر به كار بردن واژه “اوكو- سوسياليسم” را به بحث گذاشته و آن را با نظريات ماركس و انگلس مستدل ارزيابى مىكند.
خلاصه نوشتار- فاجعه نشست كپنهاگ براى حفظ محيط زيست. برپاشدن سازمان “تغيير نظام به جاى تغيير آب و هوا”. اعلاميه و پيشنهاد رفراندوم از مردم جهان.
موضع انساندوستانه ماركسيسم در دفاع از محيط زيست، “مادرزمين” كه در كنار نيروى كار، منبع همه ثروت است.
salam be r. aziz, afareen be shir e maderi ke to az an noshidi. ham o gham hame kommunist ha/tudehii ha dar sara-sare zendegi – amouzesh ha dar hozeha, dar bahs ha va monazere haye televizooni awayel enghelab, dar mobareze peratik ham hamin boode o hast. hamin neveshte-haye rafighane va yad awari haye shoma va digaran hast ke omid ra dar hame marxist haye Irani zendeh nega dashte va medarad. bawar ma, arman ma, amal kard haye ma, eftekhar e ma na dar edare kardan nezame fased va setam-gar, va bahre kesh sarmaye-dari ast balke “taghir” an be nafe setam-didegan va forodastan jamme bashari ast.zende yad r. Tabari ba ma sokhan megoyed ke “dar amal e enghelabi arziyabi waghe-binane niro va emkanat khod va mokhalefan shart ast. por-baha dadan ya kam-baha dadan be har teifi khatast. bayed moze-giri haye doshman, mokhalef, bi-taraf, moafegh va motehed ra be dorosti shenakht”. r. aziz, ba posht-garmi be tasmimi ke gerefte’id emade dehid bi-shak zaban, saboori, pay-giri, shoja’at va b-tawaghi’etan dar waghe howiyat, esalat, barname o arman Hezb tudeh Iran ra zende nega medarad. Defa az sargozashte zendegi siasi, falsafi, farhangi, eghtesadi Hezb haghighatan defa az “mader-zamin”(pachamama) ast zira ma bakhshi az anim. dar khatem ba in beit sher tamam mekonam: “man na pendar parastam, ney Giij – hagh shavad chireh wali ba tadriij”. kamyaabi shoma arezouye hame tudeh-iiah ast
.
.
ا درود به حزب توده ایران . برای زنده نگهداشتن طبیعت باید به زندگی شیرین زنده یادان از دکتر تقی ارانی تا کبیریان و .. به حزب توده ایران پیوست و جدای از حزب توده ایران قلم زدن خدمت به خرابی زمین و خدمت به سرمایه داریست . چه نویسنده باشد چه قبلا عضو حزب بوده باشد باید تنها در درون حزب توده ایران انتقاد کند و غیر از این برای ما دوستداران حزب پشیزی غارزش ندارند. باید شهدای جنگ را فراموش نکنیم و به همه شهدای ازادی ایران و جهان احترام بگذاریم. زنده باد حزب توده ایران.