مقاله شماره ١٣٨٨ / ٢٦ (چهار مرداد)
يك نكته: نوشتار كنونى پيش از انتشار موضعى التقاتى در تارنگاشت “عدالت” به تاريخ ٢٩ تير ١٣٨٨ نگاشته شده بود. در بخشى از موضع التقاتى در نوشتارى تحت عنوان “بررسى نتايج انتخابات و ماهيت بحران سياسى”، مواضع اصولى آن تودهاىهايى در “عدالت” مطرح مىگردد كه انگار پاسخى است به پرسش در نوشته حاضر در سطور زير كه پرسيده شده است: «آيا وجود چنين وضع حاكم بر “عدالت” يك جبر و يك حكم الهى است؟ پاسخ را بايد تودهاىهاى صادق در آن بيابند و بدهند.» ظاهراً اين روند در جريان است. باوجود اين به پرسش در اين باره كه آيا بايد نوشته حاضر بازنويسى شود، پاسخ منفى داده شد به اين اميد كه شايد كمكى باشد به روند در جريان. درباره نوشتار پيش گفته “عدالت” به طور جداگانه نوشته خواهد شد.
چندى پيش و به دنبال انتشار نوشتارى در “تودهاىها” كه در آن وجود سه جريان فكرى در جنبش تودهاى برشمرده شده بودند، يكى از همكاران تارنگاشت “عدالت” در ابرازنظرى معترضانه ازجمله نوشت: «هدف شما از اين تهمت و افترا چيست؟ …».
در نوشتار مورد اعتراض نشان داده شده بود كه تشابهه ميان مواضع “راه توده”- پيكنت و “عدالت” بر چه پايه و اساسى قرار دارد. نشان داده شده بود كه مواضع اپورتونيستى اين دو جريان، از يك سو در اشتراك نظر آنها در نفى ضرورت پايبندى جنبش تودهاى به طور عام و حزب توده ايران به طور خاص به داشتن استقلال ارزيابى و سياست ريشه داشته و از سوى ديگر تنها در جهتگيرى به راست و “چپ” از يكديگر متمايز هستند.
همچنان نشان داده شده بود كه ارزيابى و استقلال سياست مستقل جنبش تودهاى تنها به كمك اسلوب انقلابى بررسى مشخص شرايط مشخص و مبتنى بر تشخيص “اصلىترين تضاد” در جامعه در مرحله معيين تاريخى قابل دسترسى است.
“تودهاىها” در ارزيابى خود همچنين نشان داده بود كه “عدالت” و “راه توده”- پيكنت بر تداوم پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى پاىمىفشرند و فعالانه از سياست ارتجاع داخلى و جهانى براى تداوم اين پراكندگى پيروى مىكنند.
منتقد معترض با نام “بهداد”، با اشاره به «تئورى توطئه»، كه گويا “تودهاىها” «از نامه مردم به عاريه گرفته» است، ارزيابى “تودهاىها” را از علل پراكندگى در جنبش تودهاى، مردود اعلام كرده و به دفاع از «باورمندى» خود و همكاران ديگرش بر سرشت علمى و انقلابى حزب توده ايران پرداخته بود. او پس از هشدار به خطر نفوذ دشمن به صفوف حزب، نوشت: «موضوع بر سر سوءاستفاده ناشيانه، نابخردانه و موذيانه از اين امر است، هنگامى كه به بهانه و دستآويزى براى پاكسازى و تسويه حساب با كسانى تبديل شود كه هنوز به انديشه، سنن و ايدئولوژى انقلابى حزب توده ايران باورمندند و در راه تحقق آن مىكوشند.»
در نوشتارى ديگر (http://www.tudeh-iha.com/?p=966&lang=fa)، “تودهاىها” نكات مطرح شده توسط همكار “عدالت” را مورد بررسى قرار داد و از جمله خطاب به منتقد نوشت:
با اين نظر شما اتفاق نظر كامل دارم كه «تودهاىها در هر كجا كه قرار دارند، موظفند در راه حفظ و پاكيزگى حزبشان بكوشند. به عبارتى ديگر، از يك سو هشيار باشند و صفوف خود را از عناصر متزلزل، وازده و اپورتونيست پاك سازند و از سوى ديگر راه نفوذ مستقيم پليس را نيز سد كنند (با اين تذكر كه همين عناصر ممكن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند).»
تصريح اين نكته ضرورت دارد كه نگارنده با شمارى از همكاران تارنگاشت عدالت از چندين دهه پيش داراى آشنايى و رفاقت و با آنها در صفوف حزب همرزم بوده و به باورمندى آنها به انديشه، سنن و ايدئولوژى انقلابى حزب توده ايران و همچنين استوارى آنها بر سر ديدگاههاى تودهاى يقين دارد.
چنانچه بيان شد، بحث بر سر جنبه سياسى ديدگاههايى است كه مىتواند مورد سواستفاده نيروهاى واپسگرا در ايران و جهان قرار گيرد، ازجمله براى پديد آوردن و دامن زدن به پراكندگى نظرى و سازمانى در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران و جنبش تودهاى در كليت آن. اينكه چنين هدفى، هدفى ممكن و دنبال كردن آن توسط نيروهاى واپسگرا محتمل و بيش از آن، قانونمند است، مورد تائيد شما نيز مىباشد كه در نظر شما در آغاز اين سطور نقل شد. نگارنده مايل است يكبار ديگر بر خطرى كه شما برشمردهايد: «با اين تذكر كه همين عناصر (متزلزل، وازده و اپورتونيست) ممكن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند»، انگشت گذاشته و مورد تائيد و تاكيد قرار دهد. (پايان نقل قول)
در پايان اين نوشتار و پس از آنكه نظر تدقيق شده درباره “سه جريان فكرى در جنبش تودهاى” (*) بيان شده است، نادرستى اسلوبى كاركرد نظرى تارنگاشت عدالت مورد انتقاد قرار مىگيرد.
– انتقاد متوجه فقدان «تحليل حقيقت مشخص در وضع مشخص» در اسلوب انديشه و نظريهپردازى در “عدالت” مىباشد.
– انتقاد متوجه اين باور غيرتودهاى است كه خردهبورژوازى به علت خاستگاه طبقاتى خود، در دوران كنونى به طور خود بخود متحد بالقوه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است.
– انتقاد متوجه اين باور غيرتاريخى است كه مىتوان سياست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ايران در دوران پس از پيروزى انقلاب بهمن در برابر “دموكراسى انقلابى” را، يك به يك، به دوران كنونى و در ارتباط با حاكميت خداشاهى مجريان سياست “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” منتقل ساخت!
– انتقاد متوجه اين برداشت منافى با علم ماترياليسم تاريخى است كه گويا تعيين “اصلىترين تضاد” در دوران مورد بررسى، پيششرط تشخيص متحدان نبوده، بلكه تعيين متحدان براى دستيابى به سياست حزب طبقه كارگر، از الويت برخوردار است.
– انتقاد متوجه اين باور غيرعلمى است كه گويا ارايه سياست مستقل علمى حزب توده ايران و يا هر جريانى كه خود را «مدافع سوسياليسم علمى» قلمداد مىسازد، شرط برپايى اتحادهاى اجتماعى نيست.
– انتقاد به اين موضع ضد لنينى است كه نمىپذيرد، كه براى آنكه اتحادهاى اجتماعى از پايدارى و صلابت، از رشد و دقت نظر و عمل برخوردار شوند، نياز به طرح روشن و صريح مواضع و تحليل تودهاى و سوسياليستى توسط مدافعان سوسياليسم دارند.
زمانى كه تارنگاشت عدالت نظر احسان طبرى را در رساله “درباره منطق عمل، چگونه مىتوان به عمل اجتماعى مبناى علمى بخشيد؟” در تاريخ ٧ فروردين ١٣٨٨، در تارنگاشت خود منتشر مىسازد، كه در آن طبرى مىنويسد: «بينش انقلابى مىگويد اسلوب ما بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص است»، خود خود را رسوا مىسازد، زمانى كه به اين اسلوب پايبند باقى نمانده و به جاى آن شيوه “ديالكتيك نفى” را به اسلوب كاركرد نظرى خود تبديل مى سازد. اينجا ديگر نيازى به «تئورى توطئه» وجود ندارد براى نشان دادن جاى انديشه و اسلوب حاكم بر “عدالت”.
اسلوب ديالكتيك نفى و نتيجهگيرى استقرايى غيرديالكتيكى
آنهايى كه در هفتههاى اخير تارنگاشت عدالت را ديدهاند و يا برايشان از طريق پست الكترونيكى آن، سه تا سه تا فشرده نوشتارهاى تارنگاشت ارسال شده است، ديده و خواندهاند كه كوشش مىشود با ارايه ترجمه مقالاتى از ديگران، آتش گشودن بر روى مردم معترض به دزديده شدن راىشان توسط حاكميت سرمايهدارى در ايران را توجيه كرده و آن را عين دفاع از دستاوردهاى انقلاب بهمن بنمايانند.
چنين كوشش و موضعى، كه به دنبال پشتيبانى از نامزدى محمود احمدىنژاد براى انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى در ايران توسط “عدالت” اتخاذ شد را بايد موضعى قانونمند و پيگير ارزيابى كرد. چنين موضعى اما كوچكترين رابطهاى با «تحليل مشخص حقيقت در وضع مشخص» ندارد. اين وداع و بدرود كامل است با اسلوب «بينش انقلابى» كه طبرى همانجا پايبندى به آن را شرط «به عمل انقلابى مبناى علمى بخشيدن» مىداند.
به يكى از آخرين اين نوشتارها كه فشرده آن با پست الكترونيكى ارسال شده است، نظرى بيفكنيم:
تحت عنوان “جنگ تبليغاتى عليه ايران”، ع. سهند برگران مقالهاى “بيل وان آكن” را منتشر كرده است كه در نشريه (؟) “پژوهش جهانى” (؟) به چاپ رسيده بوده است. توضيحى درباره نويسنده و يا منبع نوشتار ارايه نشده است. آيا نوعى “عدالت” در كشورى ديگر؟!
در نوشتار كوشش مىشود با نقل مواضع “نيويورك تايمز” عليه “چاوز” و تغييرات انقلابى در ونزوئلا، اين نتيجهگيرى به عمل آيد كه موضع نيويورك تايمز عليه «احمدىنژاد و هواداران او به عنوان فاشيستهاى واقعى» نيز همان موضع عليه يك روند مشابه در ايران مىباشد. گويا مىتوان با توجه به موضع نيويورك تايمز به اين نتيجهگيرى نايل شد كه «حقيقت مشخص در وضع مشخص» در دو كشور يكى است!
موضع عليه چاوز، رئيس جمهور ونزوئلا و تغييرات انقلابى در ونزوئلا توسط دستگاههاى تبليغاتى امپرياليستى را نمىتوان با تدارك همين دستگاهها براى مذاكرات در پيش با دولت نامشروع و غيرقانونى ايران با اين “استدلال” يكى و مشابهه دانست، زيرا هر دو داراى ظاهرى يك سان هستند. طبرى همانجا توجه را به اين نكته جلب مىكند كه «پديده غير از ماهيت است. ظاهر چيز ديگر و باطن امر چيز ديگر مىگويد.»
در ونزوئلا به گفته چاوز، كوششى انقلابى براى «برپايى سوسياليسم قرن بيست و يكم» در جريان است. در ونزوئلا شركتهاى خارجى كه بر هستى اقتصادى كشور چنگ انداخته و از جمله سالها پيش بر صنعت نفت ملى شده ونزوئلا دوباره چنگ اندخته بودند، اخراج مىشوند و ثروتهاى ونزوئلا دوباره به مالكيت عمومى بازگردانده مىشوند. “ملىكردن” فرمان چاوز است.
در ايران روندى عكس در جريان است. با حكم غيرقانونى آيتالله خامنهاى، خداشاه دوران قبيلهاى رشد جامعه بشرى كه بر مسند ولايت فقيه در ايران نشسته است (همانند دالى لاماى در جستجوى همين مسند خداشاهى در چين)، اجراى نسخه نوليبرال “خصوصى و آزادسازى اقتصادى”، دستور كار حاكميت سرمايهدارى و دولت محمود احمدىنژاد را تشكيل مىدهد.
مىتوان دو «حقيقت مشخص» را در ونزوئلا و ايران مشابه دانست؟ سياست خارجى كشورهاى ونزوئلا، كوبا، چين و روسيه را كه نسبت به ج ا ايران “دوستانه” است را نمىتوان وسيله غيرضرور بودن «بررسى مشخص حقيقت مشخص» در ايران اعلام داشت. سياست خارجى اين كشورها يك مقوله است كه بايد تك به تك مورد بررسى قرار گرفته تا بتوان از آن در مورد ارتباطشان با ايران به نتيجهگيرى علمى نايل شد. دليل روسيه آقاى پوتين عليه كشور روسيه سفيد، چنانكه اتحاديه اروپا نيز، به علت مقاومت اين كشور در خصوصىسازى ثروتهاى ملى باقى مانده از دوران شوروى است كه اشتهاى سرمايه مافيايى روسى و ديگر كشورهاى امپرياليستى را برانگيخته است. چطور مىتوان چنين سياست خارجى را با سياست خارجى كوبا، ونزوئلا و ديگران در ارتباط با ايران مشابه دانست؟ بروز تضاد اين كشورها با كشورهاى سرمايهدارى و امپرياليستى يك مسئله است، مضمون تضادها مسئله ديگر.
در حالى كه سلامت انتخابات و رفراندومها در ونزوئلا مورد ترديد هيچ جريان و فردى قرار نمىگيرد، ٤٢ ميليون راى مردم در ايران در چند ساعت گويا قرائت مىشود و اعتراض مردم به دزديدن راى خود به خون كشيده مىشود.
تنها سادهدلان يا مغرضان درك نمىكنند كه يورش دستگاههاى تبليغاتى امپرياليستى عليه حاكميت سرمايهدارى در ايران با هدف تدارك “مذاكراتى” عملى مىشود كه بايد در جريان آن، سهم هر طرف از غارت ثروتهاى ملى ايران تعيين گردد. امپرياليسم متجاوز آمريكا در جريان مذاكرات صلح با دولت ويتنام در پاريس در سالهاى پايانى دهه هفتاد قرن پيش، ٦٠ شبانه روز سنگينترين و سبعانهترين حملات هوايى و گستردهترين بمباران تروريستى با هواپيماهاى استراتژيك ب ٥٢ را عليه شهرها و روستاهاى ويتنام عملى ساخت و بيش از مجموع بمبهايى كه در جنگ دوم جهانى بر سر مردم همه كشورهاى در جنگ ريخته شد، بمب بر سر مردم ويتنام ريخت. اين جنايت براى دستيابى به حداكثر “سود” در مذاكرات بود و بس.
چنين است درونمايه “انتقادهاى” امپرياليستى به روند انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى در ايران و غير.
حيوونى تارنگاشت عدالت كه اين حقيقت را درك نمىكند.
بدرود اسلوب علمى تودهاى
١- تارنگاشت عدالت رهنمود طبرى را پايمال مىسازد. زيرا از تحليل مشخص وضع مشخص در دو كشور براى شناخت «حقيقت» طفره مىرود و ادعاى بهداد در ابرازنظر پيشگفته را بى ارزش مىسازد كه مدعى شده بود «هنوز به انديشه، سنن و ايدئولوژى انقلابى حزب توده ايران باورمند [بوده] و در راه تحقق آن مى كوشد.»
٢- تارنگاشت عدالت نه تنها به اسلوب علمى و انقلابى پايبند نيست، بلكه با تن دادن به اسلوب ديالكتيك نفى، كه آن را ماركسيستها به درستى “نفى ديالكتيك” ناميدهاند، اين اسلوب را به شيوه نظريهپردازى رسمى خود تبديل مىسازد. ديگر نوشتن صدها بار در تارنگاشت كه مدافع سوسياليسم علمى است، ارزش “مركبى” را هم ندارد كه با آن ادعاى خود را بر “كاغذ” مىنويسند. زنده ياد احسان طبرى اين مضمون را در “غزلوارهها” (ص ٣٨) در “از ميان ريگها و الماسها” چنين ترسيم مىكند: «بى ارجتر از ژنده چركين، بى بهاتر از سفال شكسته.»
ديالكتيك نفى، شيوه استقرايى غيرديالكتيكى است كه مىكوشد “حقيقت” را از راه نفى ويژگىهايى براى آن، گويا به اثبات برساند. انديشه مذهبى، وجود خدا را از اين طريق گويا به اثبات مىرساند كه وجود سرشتى را نزد او نفى مىكند. براى نمونه گفته مىشود، خداوند از جنس ماده نيست و …
٣- شيوه به كار گرفته شده، يعنى شيوه استقرايى نتيجهگيرى در مقاله مورد استناد “عدالت”، نقض خشن تئورى شناخت ماترياليسم ديالكتيكى و بازگرداندن اسلوب تئورى شناخت به دوران گذار انديشه ذهنگرا (ايدهآليسم) از مرحله ذهنى به عينى است. نمايندگان قديمى آن در ايران، بيرونى، ابنسينا و ديگرانند كه اين اسلوب را در جدل نظرى خود با مذهب حاكم به كار گرفتند و به كمك آن توانستند استقلال عملكرد آگاهانه انسان را براى رتق و فتق امور اجتماعى از حيطه قدرت مذهب واپسگرا به اثبات برسانند. جدلى كه هنوز نيز ميان شخصيتىهايى همانند آيتالله يزدى، رئيس سابق قوه قضايه و يا مصباح يزدى و ديگران با مخالفانشان برقرار است. آنها مىخواهند از طريق انديشه خداشاهى دوران قبيلهاى كه به آن نام “ولايت مطلقه فقيه” دادهاند، حق برخوردارى مردم از تعيين سرنوشت خود را نفى كنند. به نظر مدافعان رژيم خداشاهى در ايران، تعيين سرنوشت مردم را خدا و نماينده خداشاه او بر كشور به عهده دارد.
دفاع خشن و با موضعى مطلقگرانه از محمود احمدىنژاد كه در نطقهاى اخير آن دو و آيتالله خامنهاى بروزى ضد خواست مردم يافت، داراى چنين مضمون تاريخى بوده و مايل است تئورى شناخت دوران ايدهآليسم ذهنى را بر جامعه امروزى حاكم سازد.
چنين سطح عتيقهاى تئورى شناخت و چنين انديشه واپسگرانه و استبدادى را تارنگاشت “عدالت” مىخواهد به عنوان يكى از متحدان بالقوهاى براى «انديشه، سنن و ايدئولوژى انقلابى حزب توده ايران» جا بزند و القا كند.
در پايان نوشتارى كه “تودهاىها” در ارزيابى ابرازنظر انتقادى بهداد منتشر كرد (http://www.tudeh-iha.com/?p=966&lang=fa)، اين نظر تودهاى مطرح شده بود كه مبارزه عليه پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى تنها زمانى موفق خواهد بود كه همگى از اسلوب مشترك نظريهپردازى و تحليل علمى پيروى كنيم. از بهداد خواسته شده بود به دو پرسش پاسخ دهد. پرسشى كه مىتوانست زمينه براى دستيابى عملى به ارزيابى مشترك از «حقيقت مشخص» باشد. متاسفانه بهداد و ديگر تودهاىهاى صادق در كنار تارنگاشت عدالت به اين راه نرفتند. آيا چنين وضع حاكم بر “عدالت” يك جبر و يك حكم الهى است؟ پاسخ را بايد تودهاىهاى صادق در آن بيابند و بدهند.
همخونى “راه توده”- پيكنت و “عدالت”
اين روزها بايد هر “متحد” ناپايدار، موقتى و متزلزل را در خدمت پيروزى آماجهاى خيزش انقلابى مردم پذيرفت و محترم شمرد. اين اما به معناى چشمپوشى كردن از افشاى مواضع كسانى نيست كه مىخواهند شرايط را در خدمت اهداف ضدتودهاى خود به خدمت گيرند. از اين رو نبايد ناگفته بماند كه “راه توده”- پيكنت نيز با “عدالت” در اين زمينه همخون است كه خواستار پراكندگى نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى و حزب توده ايران مىباشد. بيش از آن، خواستار بقاى پراكندگى از اين راه است كه مايل است وحدت نظرى و سازمانى حزب توده ايران را به آينده دور و حوادث نامعلوم و مبهم بسپارد.
على خدايى كه خود را “سردبير راه توده- پيكنت” اعلام مىكند نيز همانند همخونهايش در “عدالت” به دو پرسشى كه پيشتر در ارتباط با انتقاد بهداد مطرح شد، و هدف آن اجراى خواست احسان طبرى در قرار دادن «عمل اجتماعى بر مبناى علمى»، يعنى قرار دادن سياست تودهاى برپايه انديشه ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخى بود، نه تنها سكوت معنا دارى كرد، بلكه آن را به سخره گرفت و نوشت كه «با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نميشه» و اين «درس پس دادن ملانقطى است».
در امتداد با چنين موضع و در واقع در تائيد آن، “سردبير راه توده” مىكوشد خود را به عنوان ناف جنبش تودهاى از اين راه مطرح سازد كه به دست و پا كردن “يادماندهها” مىپردازد. داستانسرايىهايى (http://www.tudeh-iha.com/?p=381&lang=fa) كه به قول خودش در آن «قاشقى از حقيقت در سطلى از آب» دروغ و سرهمبندى ژورناليستى بخورد خواننده داده مىشود. باز هم در اين زمينه صحبت خواهد شد.
باز به گفته على خدايى، شيوه داستانسرايى «اومد و نيومد داره». يكى از اين نيومدها در ارتباط قرار دارد با حوادث روز سى تير ١٣٣١. در اين روز، خيزش چند روزه مردم ميهن ما عليه بركنارى دكتر محمد مصدق از نخستوزيرى توسط محمد رضا شاه آغاز شد. شاه مخلوع مجبور شد بعد از سه روز مبازره شكوهمند و خونين مردم، دكتر محمد مصدق را دوباره به نخستوزيرى بپذيرد و قوامالسلطنه مجبور به استفا شد.
در اين خيزش انقلابى، خيابانهاى تهران و ديگر شهرهاى ايران شاهد جانبازىهاى درخشانى شدند كه در متن تاريخ مبارزات آزاديبخش مردم ميهن ما جاى بزرگى دارند. حزب توده ايران، شوراى متحده مركزى كارگران، سازمان جوانان حزب و سازمان دموكراتيك زنان، سازمان دانشجويى و دانشآموزى حزب توده ايران نيروهاى اصلى خيزش در كنار مدافعان دكتر محمد مصدق در جبهه ملى بودند.
جوانانى كه پاهايشان زير زنجير تانكهاى رژيم سلطنتى له شد، جوانان تودهاى بودند. افسرى كه از فرمان تيراندازى به مردم سرباز زد و تانك را از حركت باز داشت، عضو سازمان افسرى حزب توده ايران بود، اما آقاى “يادماندهها”- نويس در گزارش اين وقايع در “پيكنت” حتى نامى از حزب توده ايران در خيزش مردم در روز سى تير ١٣٣١ نمىبرد. تنها در روز بعد، جملهاى به نوشتار اضافه مىشود و در آن از شركت «حزب توده» در مبارزات صحبت بميان آورده مىشود.
دروغين و هدفمند بودن “يادماندهها”، همانقدر در خدمت اهدافى ضد تودهاى قرار دارد كه شركت در خبر رسانى و نظريهپردازى در “راه توده”- پيكنت. اگر “عدالت” جانبدارى از به اصطلاح خردهبورژوازى را دنبال مىكند كه گويا متحد بالقوه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است، “راه توده”- پيكنت از بخشى ديگر از حاكميت سرمايهدارى پشتيبانى مىكند كه برنامه “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” را در مجمع مصلحت نظام تدارك ديده و به تصويب رسانده است.
هر دوى اين جريانها با سياست خود عليه انقلاب بهمن و دستاوردهاى ترقىخواهانه و به سود لايهها و طبقات زحمتكش و محروم كشور عمل مىكنند. اين هسته مركزى سياست ضد مردمى و ضد ملى هر دو جريان است. سياستى كه عليه آماجهاى دموكراتيك و سوسياليستى حزب توده ايران به مورد اجرا گذاشته مىشوند.
در حالى كه اين جريانها به پرسشهايى كه “تودهاىها”، ازجمله در سطور بالا در برابر هر دو مطرح كرده است، پاسخ ندادند، على خدايى و يا يكى از همكاران “راه توده”- پيكنت با نام مستعار “نويد قديمى” (و اخيراً “مورچه كارگر”) در ابرازنظرى مىنويسد كه “تودهاىها” حرفى براى گفتن ندارد و همانند راديو ايران در زمان شاه، آواز دلكش را پخش مىكند.
به علل شخصى امكان برخورد به اين “ابرازنظر” تمسخرآميز تاكنون نبود، اما اكنون مىتوان پرسشهاى پيش گفته را در برابر او نيز مطرح ساخت و از او نيز خواست به آنها پاسخ دهد. پاسخى كه “عدالت” و هم “راه توده”- پيكنت و سردبير آن نيز هنوز بدهكاراند.
* لطفاً براى مطالعه متن “سه جريان فكرى در جنبش تودهاى” به http://www.tudeh-iha.com/?p=966&lang=fa مراجعه كنيد. تجديد انتشار آن در اينجا نوشتار حاضر را طولانى و تقسيم آن را ضرورى مىنمود.
آفرین به شما. ما هم احساس خطر میکنیم. مبارزه با روزیونیسم ضروری است. هنگام وصلت و اتحاد است، باید اختلافات را کنار گذاشت.
امروز مشگل ما آزادی است واین یک موضوع استراتژیک است بنابراین تاکتیک ها می باست حول این موضوع باشد بنابراین هر موضعی که در راستای این هدف باشدد مورد خمایت توده مردم از طبقات مختلف قرار خواهد گرفت لا غیر. پرداختن به مسایل طبقاتی و پر رنگ کردن آن در این شرایط حداقل آب در هاون کویدن است و اصرا ر بر آن نا خودآگاه تفرقه بر انگیز.
از سبک سیاق نوشته های پیک نت و راه توده می توان فهمید که هر دو را خدائی می نویسد و این فرد همانطور که می دانید در بین رفقا به علی خالی بند معروف شده و دچار جنون و گنده گوئی های بیکران است روی او حساب نکنید .
سلام
من از قديم به شما ارادت دارم. نوجوان بودم که شما مسؤول بوديد. سلبی و ايجابی از شما خيلی آموخته ام. ياد گرفتم در مواردی مثل شما باشم و در مواردی هم مواظب باشم مثل شما نشوم. يکی از موارد اخير اين است که مفاهيمی مانند بازنشستگی، ظرفيت ذهنی و بدنی، خانه سالمندان، ميدان را به جوانان دادن و غيره را فراموش نکنم. اميدوارم شما هم از من کوچک اين را آويزه گوش جان کنيد و باقی عمر را با عزت و اذعان به حضور نيروی جوان سر کنيد!
با احترام
حواس چمع
دوباره سلام
فکر کنم بد بناشد اين را مطابعه کتيد:
http://www.edalat.org/sys/content/view/1561/47/
دوستان گرامی سایت ” توده ای ها”
یک خطای علمی در این بحث شما وجود دارد. اگر از طریق هم خونی، می خواهید شباهت دهید، نامه مردم، راه توده، پیک نت، و وبلاگ شما( توده ای ها) هم خونی بیشتری با هم دارند. از روی شباهت مواضع این گروهها نسبت به مسائل روز می توان فهمید که چه اندازه هم خونی در میان آنان موجود است که طبیعتا اگر به مسائل عمیقا وارد شویم، می توان متوجه شد این درک از مسائل سیاسی بدلیل دور شدن آنان از مسائل تئوریک اتفاق افتاده است. از این جهت این خطای علمی شما را تصحیح می کنم و یادآوری می کنم که گروه خونی نامه مردم، راه توده، پیک نت، و وبلاگ توده ای ها همگی از میان گروههای خونی A و Bو AB می باشد، در حالیکه گروه خونی سایت عدالت، در زمره صاحبان گروه خونی O قابل درجه بندی است. این تقسیم بندی از آنجا درست در می آید که سایت عدالت دارای گلبول های سرخ ” توده ای ” است که از وفاداریشان نسبت به تئوری های « م.ل.» و تئوری های ناب بنیان گذاران اولیه حزب توده ایران نشات گرفته و بهمراه دقت نظر در ترجمه دقیق و نشر مرتب آرا احزاب کمونیست و کارگری، تعقیب و تفسیر دقیق حوادث با اهمیت سیاسی و اقتصادی در عرصه جهانی و بخصوص ایران، باعث شده که بر سلامت گلبول های سرخ شان افزوده شود. در راستای این عوامل عمده است که آنها با ممارست در تعقیب اخبار داخلی ایران ( که از حوصله سایت های بر شمرده فوق خارج است) پراتیک روزانه شان را شکل می دهند و چرخش حوادث نیز بر صحت موضع گیری هایشان مهر تائید می گذارد. از اینرو باید گفت که شما در این مقوله خطای علمی داشته اید و به سایت عدالت نمی شود چیزی از تحلیلهای آن چهار گروه فوق را (که بر پایه های دقیق تئوری های م. ل. استوار نیستند) غالب و تزریق نمود.
سلام چرا آپ تمي كنيد ؟ اينهمه موضوع براي گفتن ؟ چرا ساكت نظارهگر بودن ؟