حيونى‏‏‏‏ تارنگاشت ”عدالت“ هم‏خونى‏‏‏ ”راه توده“- پيك‏نت و ”عدالت“

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٨ / ٢٦ (چهار مرداد)

يك نكته: نوشتار كنونى‏ پيش از انتشار موضعى‏ التقاتى‏ در تارنگاشت “عدالت” به تاريخ ٢٩ تير ١٣٨٨ نگاشته شده بود. در بخشى‏ از موضع التقاتى‏ در نوشتارى تحت عنوان “بررسى‏ نتايج انتخابات و ماهيت بحران سياسى‏”، مواضع اصولى‏ آن توده‏اى‏هايى‏ در “عدالت” مطرح مى‏گردد كه انگار پاسخى‏ است به پرسش در نوشته حاضر در سطور زير كه پرسيده شده است: «آيا وجود چنين وضع حاكم بر “عدالت” يك جبر و يك حكم الهى‏ است؟ پاسخ را بايد توده‏اى‏هاى‏ صادق در آن بيابند و بدهند.» ظاهراً اين روند در جريان است. باوجود اين به پرسش در اين باره كه آيا بايد نوشته حاضر بازنويسى‏ شود، پاسخ منفى‏ داده شد به اين اميد كه شايد كمكى‏ باشد به روند در جريان. درباره نوشتار پيش گفته “عدالت” به طور جداگانه نوشته خواهد شد.

چندى‏‏‏‏ پيش و به دنبال انتشار نوشتارى‏‏‏‏ در “توده‏اى‏‏‏‏ها” كه در آن وجود سه جريان فكرى‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏ برشمرده شده بودند، يكى‏‏‏‏ از همكاران تارنگاشت “عدالت” در ابرازنظرى‏‏‏‏ معترضانه ازجمله نوشت: «هدف شما از اين تهمت و افترا چيست؟ …».

در نوشتار مورد اعتراض نشان داده شده بود كه تشابهه ميان مواضع “راه توده”- پيك‏نت و “عدالت” بر چه پايه و اساسى‏‏‏ قرار دارد. نشان داده شده بود كه مواضع اپورتونيستى‏‏‏ اين دو جريان، از يك سو در اشتراك نظر آن‏ها در نفى‏‏‏ ضرورت پايبندى‏‏‏ جنبش توده‏اى‏‏‏ به طور عام و حزب توده ايران به طور خاص به داشتن استقلال ارزيابى‏‏‏ و سياست ريشه داشته و از سوى‏‏‏ ديگر تنها در جهت‏گيرى‏‏‏ به راست و “چپ” از يكديگر متمايز هستند.

همچنان نشان داده شده بود كه ارزيابى‏‏‏ و استقلال سياست مستقل جنبش توده‏اى‏‏‏ تنها به كمك اسلوب انقلابى‏‏‏ بررسى‏‏‏ مشخص شرايط مشخص و مبتنى‏‏‏ بر تشخيص “اصلى‏‏‏ترين تضاد” در جامعه در مرحله معيين تاريخى‏ قابل دسترسى‏‏‏ است.

“توده‏اى‏‏‏ها” در ارزيابى‏‏‏ خود همچنين نشان داده بود كه “عدالت” و “راه توده”- پيك‏نت بر تداوم پراكندگى‏‏‏ نظرى‏‏‏ و سازمانى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏ پاى‏‏‏مى‏‏‏فشرند و فعالانه از سياست ارتجاع داخلى‏‏‏ و جهانى‏‏‏ براى‏‏‏ تداوم اين پراكندگى‏‏‏ پيروى‏‏‏ مى‏‏‏كنند.

منتقد معترض با نام “بهداد”، با اشاره به «تئورى‏‏‏‏ توطئه»، كه گويا “توده‏اى‏‏‏‏ها” «از نامه مردم به عاريه گرفته» است، ارزيابى‏‏‏‏ “توده‏اى‏‏‏‏ها” را از علل پراكندگى‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏، مردود اعلام كرده و به دفاع از «باورمندى‏‏‏‏» خود و همكاران ديگرش بر سرشت علمى‏‏‏‏ و انقلابى‏‏‏‏ حزب توده ايران پرداخته بود. او پس از هشدار به خطر نفوذ دشمن به صفوف حزب، نوشت: «موضوع بر سر سوءاستفاده ناشيانه، نابخردانه و موذيانه از اين امر است، هنگامى‏‏‏‏ كه به بهانه و دست‏آويزى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ پاكسازى‏‏‏‏ و تسويه حساب با كسانى‏‏‏‏ تبديل شود كه هنوز به انديشه، سنن و ايدئولوژى‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏ حزب توده ايران باورمندند و در راه تحقق آن مى‏‏‏‏كوشند.»

در نوشتارى‏‏‏‏ ديگر (http://www.tudeh-iha.com/?p=966&lang=fa)، “توده‏اى‏‏‏‏ها” نكات مطرح شده توسط همكار “عدالت” را مورد بررسى‏‏‏‏ قرار داد و از جمله خطاب به منتقد نوشت:

با اين نظر شما اتفاق نظر كامل دارم كه «توده‏اى‏‏‏‏‏ها در هر كجا كه قرار دارند، موظفند در راه حفظ و پاكيزگى‏‏‏‏‏ حزبشان بكوشند. به عبارتى‏‏‏‏‏ ديگر، از يك سو هشيار باشند و صفوف خود را از عناصر متزلزل، وازده و اپورتونيست پاك سازند و از سوى‏‏‏‏‏ ديگر راه نفوذ مستقيم پليس را نيز سد كنند (با اين تذكر كه همين عناصر ممكن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند).»

تصريح اين نكته ضرورت دارد كه نگارنده با شمارى‏‏‏‏‏ از همكاران تارنگاشت عدالت از چندين دهه پيش داراى‏‏‏‏‏ آشنايى‏‏‏‏‏ و رفاقت و با آن‏ها در صفوف حزب همرزم بوده و به باورمندى‏‏‏‏‏ آن‏ها به انديشه، سنن و ايدئولوژى‏‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏‏ حزب توده ايران و همچنين استوارى‏‏‏‏‏ آن‏ها بر سر ديدگاه‏هاى‏‏‏‏‏ توده‏اى‏‏‏‏‏ يقين دارد.

چنانچه بيان شد، بحث بر سر جنبه سياسى‏‏‏‏‏ ديدگاه‏هايى‏‏‏‏‏ است كه مى‏‏‏‏‏تواند مورد سواستفاده نيروهاى‏‏‏‏‏ واپسگرا‏‏‏‏‏ در ايران و جهان قرار گيرد، ازجمله براى‏‏‏‏‏ پديد آوردن و دامن زدن به پراكندگى‏‏‏‏‏ نظرى‏‏‏‏‏ و سازمانى‏‏‏‏‏ در حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران و جنبش توده‏اى‏‏‏‏‏ در كليت آن. اينكه چنين هدفى‏‏‏‏‏، هدفى‏‏‏‏‏ ممكن و دنبال كردن آن توسط نيروهاى‏‏‏‏‏ واپسگرا محتمل و بيش از آن، قانونمند است، مورد تائيد شما نيز مى‏‏‏‏‏باشد كه در نظر شما در آغاز اين سطور نقل شد. نگارنده مايل است يك‏بار ديگر بر خطرى‏‏‏‏‏ كه شما برشمرده‏ايد: «با اين تذكر كه همين عناصر (متزلزل، وازده و اپورتونيست) ممكن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند»، انگشت گذاشته و مورد تائيد و تاكيد قرار دهد.         (پايان نقل قول)

در پايان اين نوشتار و پس از آنكه نظر تدقيق شده درباره “سه جريان فكرى‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏” (*)‌ بيان شده است، نادرستى‏‏‏‏ اسلوبى‏‏‏‏ كاركرد نظرى‏‏‏‏ تارنگاشت عدالت مورد انتقاد قرار مى‏‏‏گيرد.

–        انتقاد متوجه فقدان «تحليل حقيقت مشخص در وضع مشخص» در اسلوب انديشه و نظريه‏پردازى‏‏‏‏ در “عدالت” مى‏‏‏‏باشد.

–        انتقاد متوجه اين باور غيرتوده‏اى‏‏‏‏ است كه خرده‏بورژوازى‏‏‏‏ به علت خاستگاه طبقاتى‏‏‏‏ خود، در دوران كنونى به طور خود بخود متحد بالقوه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است.

–        انتقاد متوجه اين باور غيرتاريخى‏‏‏‏ است كه مى‏‏‏‏توان سياست “اتحاد و انتقاد” حزب توده ايران در دوران پس از پيروزى‏‏‏‏ انقلاب بهمن در برابر “دموكراسى‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏” را، يك به يك، به دوران كنونى‏‏‏‏ و در ارتباط با حاكميت خداشاهى‏‏‏‏ مجريان سياست “خصوصى‏‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏‏ اقتصادى‏‏‏‏” منتقل ساخت!

–        انتقاد متوجه اين برداشت منافى‏ با علم ماترياليسم تاريخى‏ است كه گويا تعيين “اصلى‏ترين تضاد” در دوران مورد بررسى‏، پيش‏شرط تشخيص متحدان نبوده، بلكه تعيين متحدان براى‏ دستيابى‏ به سياست حزب طبقه كارگر، از الويت برخوردار است.

–        انتقاد متوجه اين باور غيرعلمى‏‏‏‏ است كه گويا ارايه سياست مستقل علمى‏‏‏‏ حزب توده ايران و يا هر جريانى‏‏‏‏ كه خود را «مدافع سوسياليسم علمى‏‏‏‏» قلمداد مى‏‏‏‏سازد، شرط برپايى‏‏‏‏ اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ نيست.

–        انتقاد به اين موضع ضد لنينى‏‏‏‏ است كه نمى‏‏‏‏پذيرد، كه براى‏‏‏‏ آنكه اتحادهاى‏‏‏‏ اجتماعى‏‏‏‏ از پايدارى‏‏‏‏ و صلابت، از رشد و دقت نظر و عمل برخوردار شوند، نياز‏ به طرح روشن و صريح مواضع و تحليل توده‏اى‏‏‏‏ و سوسياليستى‏‏‏‏ توسط مدافعان سوسياليسم دارند.

زمانى‏‏‏‏ كه تارنگاشت عدالت نظر احسان طبرى‏‏‏‏ را در رساله “درباره منطق عمل، چگونه مى‏‏‏‏توان به عمل اجتماعى‏‏‏‏ مبناى‏‏‏‏ علمى‏‏‏‏ بخشيد؟” در تاريخ ٧ فروردين ١٣٨٨، در تارنگاشت خود منتشر مى‏‏‏‏سازد، كه در آن طبرى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏نويسد: «بينش انقلابى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏گويد اسلوب ما بررسى‏‏‏‏ حقيقت مشخص در وضع مشخص است»، خود خود را رسوا مى‏‏‏‏سازد، زمانى‏‏‏‏ كه به اين اسلوب پايبند باقى‏‏‏‏ نمانده و به جاى‏‏‏‏ آن شيوه “ديالكتيك نفى‏‏‏‏” را به اسلوب كاركرد نظرى‏‏‏‏ خود تبديل مى‏‏‏‏ سازد. اينجا ديگر نيازى‏‏‏‏ به «تئورى‏‏‏‏ توطئه» وجود ندارد براى‏ نشان دادن جاى‏ انديشه و اسلوب حاكم بر “عدالت”.

اسلوب ديالكتيك نفى‏‏‏‏ و نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ استقرايى‏‏‏‏ غيرديالكتيكى‏‏‏‏

آن‏هايى‏‏‏‏ كه در هفته‏هاى‏‏‏‏ اخير تارنگاشت عدالت را ديده‏اند و يا برايشان از طريق پست الكترونيكى‏‏‏‏ آن، سه تا سه تا فشرده نوشتارهاى‏‏‏‏ تارنگاشت ارسال شده است، ديده‏ و خوانده‏اند كه كوشش مى‏‏‏‏شود با ارايه ترجمه مقالاتى‏‏‏‏ از ديگران، آتش گشودن بر روى‏‏‏‏ مردم معترض به دزديده شدن راى‏‏‏‏شان توسط حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در ايران را توجيه كرده و آن را عين دفاع از دستاوردهاى‏‏‏‏ انقلاب بهمن بنمايانند.

چنين كوشش و موضعى‏‏، كه به دنبال پشتيبانى‏‏‏‏ از نامزدى‏‏‏‏ محمود احمدى‏‏‏‏نژاد براى‏‏‏‏ انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى‏‏‏‏ در ايران توسط “عدالت” اتخاذ شد را بايد موضعى‏‏‏‏ قانونمند و پيگير ارزيابى‏‏‏‏ كرد. چنين موضعى‏ اما كوچك‏ترين رابطه‏اى‏ با‏‏‏ «تحليل مشخص حقيقت در وضع مشخص» ندارد. اين وداع و بدرود كامل است با اسلوب «بينش انقلابى‏‏‏‏» كه طبرى‏‏‏‏ همانجا پايبندى‏‏‏‏ به آن را شرط‏ «به عمل انقلابى‏‏‏‏ مبناى‏‏‏‏ علمى‏‏‏‏ بخشيدن» مى‏‏‏‏داند.

به يكى‏‏‏‏ از آخرين اين نوشتارها كه فشرده آن با پست الكترونيكى‏‏‏‏ ارسال شده است، نظرى‏‏‏‏ بيفكنيم:

تحت عنوان “جنگ تبليغاتى‏‏‏‏ عليه ايران”، ع. سهند برگران مقاله‏اى‏‏‏‏ “بيل وان آكن” را منتشر كرده است كه در نشريه (؟) “پژوهش جهانى‏‏‏‏” (؟) به چاپ رسيده بوده است. توضيحى‏‏‏‏ درباره نويسنده و يا منبع نوشتار ارايه نشده است. آيا نوعى‏‏ “عدالت” در كشورى‏‏ ديگر؟!

در نوشتار كوشش مى‏‏‏‏شود با نقل مواضع “نيويورك تايمز” عليه “چاوز” و تغييرات انقلابى‏‏‏‏ در ونزوئلا، اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ به عمل آيد كه موضع نيويورك تايمز عليه «احمدى‏‏‏‏نژاد و هواداران او به عنوان فاشيست‏هاى‏‏‏‏ واقعى‏‏‏‏» نيز همان موضع‏‏‏ عليه يك روند مشابه در ايران مى‏‏‏‏باشد. گويا مى‏‏‏‏توان با توجه به موضع نيويورك تايمز به اين نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ نايل شد كه «حقيقت مشخص در وضع مشخص» در دو كشور يكى‏‏‏‏ است!

موضع عليه چاوز، رئيس جمهور ونزوئلا و تغييرات انقلابى‏‏‏ در ونزوئلا  توسط دستگاه‏هاى‏‏‏ تبليغاتى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ را نمى‏‏‏توان با تدارك همين دستگاه‏ها براى‏‏‏ مذاكرات در پيش با دولت نامشروع و غيرقانونى‏‏‏ ايران با اين “استدلال” يكى‏‏‏ و مشابهه دانست، زيرا هر دو داراى‏‏‏ ظاهرى‏ يك سان هستند. طبرى‏ همانجا توجه را به اين نكته جلب مى‏كند كه «پديده غير از ماهيت است. ظاهر چيز ديگر و باطن امر چيز ديگر مى‏گويد.»

در ونزوئلا به گفته چاوز، كوششى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ «برپايى‏‏‏ سوسياليسم قرن بيست و يكم» در جريان است. در ونزوئلا شركت‏هاى‏‏‏ خارجى‏‏‏ كه بر هستى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏ كشور چنگ انداخته‏ و از جمله سال‏ها پيش بر صنعت نفت ملى‏‏‏ شده ونزوئلا دوباره چنگ اندخته بودند، اخراج مى‏‏‏شوند و ثروت‏هاى‏‏‏ ونزوئلا دوباره به مالكيت عمومى‏‏‏ بازگردانده مى‏‏‏شوند. “ملى‏‏‏كردن” فرمان چاوز است.

در ايران روندى‏‏‏ عكس در جريان است. با حكم غيرقانونى‏‏‏ آيت‏الله خامنه‏اى‏‏‏، خداشاه دوران قبيله‏اى‏‏ رشد جامعه بشرى‏‏ كه بر مسند ولايت فقيه در ايران نشسته است (همانند دالى‏‏ لاماى‏‏ در جستجوى‏‏ همين مسند خداشاهى‏ در چين)، اجراى‏‏ نسخه نوليبرال “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏”، دستور كار حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ و دولت محمود احمدى‏‏‏نژاد را تشكيل مى‏‏‏دهد.

مى‏توان دو «حقيقت مشخص» را در ونزوئلا و ايران مشابه دانست؟ سياست خارجى‏ كشورهاى‏ ونزوئلا، كوبا، چين و روسيه را كه نسبت به ج ا ايران “دوستانه” است را نمى‏توان وسيله غيرضرور بودن «بررسى‏ مشخص حقيقت مشخص» در ايران اعلام داشت. سياست خارجى‏ اين كشورها يك مقوله است كه بايد تك به تك مورد بررسى‏ قرار گرفته تا بتوان از آن در مورد ارتباطشان با ايران به نتيجه‏گيرى‏ علمى‏ نايل شد. دليل روسيه آقاى‏ پوتين عليه كشور روسيه سفيد، چنانكه اتحاديه اروپا نيز، به علت مقاومت اين كشور در خصوصى‏سازى‏ ثروت‏هاى‏ ملى‏ باقى‏ مانده از دوران شوروى‏ است كه اشتهاى‏ سرمايه مافيايى‏ روسى‏ و ديگر كشورهاى‏ امپرياليستى‏ را برانگيخته است. چطور مى‏توان چنين سياست خارجى‏ را با سياست خارجى‏ كوبا، ونزوئلا و ديگران در ارتباط با ايران مشابه دانست؟ بروز تضاد اين كشورها با كشورهاى‏ سرمايه‏دارى‏ و امپرياليستى‏ يك مسئله است، مضمون تضادها مسئله ديگر.

در حالى‏‏‏ كه سلامت انتخابات و رفراندوم‏ها در ونزوئلا مورد ترديد هيچ جريان و فردى‏‏‏ قرار نمى‏‏‏گيرد، ٤٢ ميليون راى‏‏‏ مردم در ايران در چند ساعت گويا قرائت مى‏‏‏شود و اعتراض مردم به دزديدن راى‏‏‏ خود به خون كشيده مى‏‏‏شود.

تنها ساده‏دلان يا مغرضان درك نمى‏‏‏كنند كه يورش دستگاه‏هاى‏‏‏ تبليغاتى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ عليه حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در ايران با هدف تدارك “مذاكراتى‏‏‏” عملى‏‏‏ مى‏‏‏شود كه بايد در جريان آن، سهم هر طرف از غارت ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ ايران تعيين گردد. امپرياليسم متجاوز آمريكا در جريان مذاكرات صلح با دولت ويتنام در پاريس در سال‏هاى‏‏‏ پايانى‏‏‏ دهه هفتاد قرن پيش، ٦٠ شبانه روز سنگين‏ترين و سبعانه‏ترين حملات هوايى‏‏‏ و گسترده‏ترين بمباران تروريستى‏ با هواپيماهاى‏‏‏ استراتژيك ب ٥٢ را عليه شهرها و روستاهاى‏‏‏ ويتنام عملى‏‏‏ ساخت و بيش از مجموع بمب‏هايى‏ كه در جنگ دوم جهانى‏ بر سر مردم همه كشورهاى‏ در جنگ ريخته شد، بمب بر سر مردم ويتنام ريخت. اين جنايت براى‏‏‏ دستيابى‏‏‏ به حداكثر “سود” در مذاكرات بود و بس.

چنين است درونمايه “انتقادهاى‏‏‏” امپرياليستى‏‏‏ به روند انتخابات دهمين دوره رياست جمهورى‏‏‏ در ايران و غير.

حيوونى‏‏‏ تارنگاشت عدالت كه اين حقيقت را درك نمى‏‏‏كند.

بدرود اسلوب علمى‏‏ توده‏اى‏‏

١- تارنگاشت عدالت رهنمود طبرى‏‏‏‏ را پايمال مى‏‏‏‏سازد. زيرا از تحليل مشخص وضع مشخص در دو كشور براى‏‏‏‏ شناخت «حقيقت» طفره مى‏‏‏‏رود و ادعاى‏‏‏‏ بهداد در ابرازنظر پيش‏گفته را بى‏‏‏‏ ارزش مى‏‏‏‏سازد كه مدعى‏‏‏‏ شده بود «هنوز به انديشه، سنن و ايدئولوژى‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏ حزب توده ايران باورمند [بوده] و در راه تحقق آن مى‏‏‏‏ كوشد.»

٢- تارنگاشت عدالت نه تنها به اسلوب علمى‏‏‏‏ و انقلابى‏‏‏‏ پايبند نيست، بلكه با تن دادن به اسلوب ديالكتيك نفى‏‏‏‏، كه آن را ماركسيست‏ها به درستى‏‏‏‏ “نفى‏‏‏‏ ديالكتيك” ناميده‏اند، اين اسلوب را به شيوه نظريه‏پردازى‏‏‏‏ رسمى‏‏‏‏ خود تبديل مى‏‏‏‏سازد. ديگر نوشتن صدها بار در تارنگاشت كه مدافع سوسياليسم علمى‏‏‏‏ است، ارزش “مركبى‏‏‏‏” را هم ندارد كه با آن ادعاى‏‏‏‏ خود را بر “كاغذ” مى‏‏‏‏نويسند. زنده ياد احسان طبرى‏ اين مضمون را در “غزلواره‏ها” (ص ٣٨) در “از ميان ريگ‏ها و الماس‏ها” چنين ترسيم مى‏كند: «بى‏ ارج‏تر از ژنده چركين، بى‏ بهاتر از سفال شكسته.»

ديالكتيك نفى‏‏‏‏، شيوه استقرايى‏‏‏‏ غيرديالكتيكى‏‏‏‏ است كه مى‏‏‏‏كوشد “حقيقت” را از راه نفى‏‏‏‏ ويژگى‏‏‏‏هايى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ آن، گويا به اثبات برساند. انديشه مذهبى‏‏‏،‏ وجود خدا را از اين طريق گويا به اثبات مى‏‏‏‏رساند كه وجود سرشتى‏‏‏‏ را نزد او نفى‏‏‏‏ مى‏‏‏‏كند. براى‏‏‏‏ نمونه گفته مى‏‏‏‏شود، خداوند از جنس ماده نيست و …

٣- شيوه به كار گرفته شده، يعنى‏‏‏‏ شيوه استقرايى‏‏‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏‏‏ در مقاله مورد استناد “عدالت”، نقض خشن تئورى‏‏ شناخت ماترياليسم ديالكتيكى‏‏ و بازگرداندن اسلوب‏‏ تئورى‏‏‏‏ شناخت به دوران گذار انديشه ذهن‏گرا (ايده‏آليسم) از مرحله ذهنى‏‏‏‏ به عينى‏‏‏‏ است. نمايندگان قديمى‏‏‏‏ آن در ايران، بيرونى‏‏‏‏، ابن‏سينا و ديگرانند كه اين اسلوب را در جدل نظرى‏‏‏‏ خود با مذهب حاكم به كار گرفتند و به كمك آن توانستند استقلال عملكرد آگاهانه انسان را براى‏‏‏‏ رتق و فتق امور اجتماعى‏‏‏‏ از حيطه قدرت مذهب واپسگرا به اثبات برسانند. جدلى‏‏‏‏ كه هنوز نيز ميان شخصيتى‏‏‏‏هايى‏‏‏‏ همانند آيت‏الله يزدى‏‏‏‏، رئيس سابق قوه قضايه و يا مصباح يزدى‏‏‏‏ و ديگران با مخالفانشان برقرار است. آن‏ها مى‏‏خواهند از طريق انديشه خداشاهى‏‏ دوران قبيله‏اى‏‏ كه به آن نام “ولايت مطلقه فقيه” داده‏اند، حق برخوردارى‏‏ مردم از تعيين سرنوشت خود را نفى‏‏ كنند. به نظر مدافعان رژيم خداشاهى‏ در ايران، تعيين سرنوشت مردم را خدا و نماينده خداشاه او بر كشور به عهده دارد.

دفاع خشن و با موضعى‏‏‏‏ مطلق‏گرانه از محمود احمدى‏‏‏‏نژاد كه در نطق‏هاى‏‏ اخير آن دو و آيت‏الله خامنه‏اى‏‏ بروزى‏‏ ضد خواست مردم يافت، داراى‏‏ چنين مضمون تاريخى‏‏ بوده و مايل است تئورى‏‏ شناخت دوران ايده‏آليسم ذهنى‏‏ را بر جامعه امروزى‏‏ حاكم سازد.

چنين سطح عتيقه‏اى‏‏ تئورى شناخت و چنين انديشه واپسگرانه و استبدادى‏‏ را تارنگاشت “عدالت”  مى‏‏خواهد به عنوان يكى‏‏‏‏ از متحدان بالقوه‏اى‏‏‏‏ براى‏‏‏‏ «انديشه، سنن و ايدئولوژى‏‏‏‏ انقلابى‏‏‏‏ حزب توده ايران» جا بزند و القا كند.

در پايان نوشتارى‏‏‏‏ كه “توده‏اى‏‏‏‏ها” در ارزيابى‏‏‏‏ ابرازنظر انتقادى‏‏‏‏ بهداد منتشر كرد (http://www.tudeh-iha.com/?p=966&lang=fa)، اين نظر توده‏اى‏‏‏‏ مطرح شده بود كه مبارزه عليه پراكندگى‏‏‏‏ نظرى‏‏‏‏ و سازمانى‏‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏‏ تنها زمانى‏‏‏‏ موفق خواهد بود كه همگى‏‏‏‏ از اسلوب مشترك نظريه‏پردازى‏‏‏‏ و تحليل علمى‏‏ پيروى‏‏‏‏ كنيم. از بهداد خواسته شده بود به دو پرسش پاسخ دهد. پرسشى‏‏‏‏ كه مى‏‏‏‏توانست زمينه براى‏‏‏‏ دستيابى‏‏‏‏ عملى‏‏‏‏ به ارزيابى‏‏‏‏ مشترك از «حقيقت مشخص» باشد. متاسفانه بهداد و ديگر توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ صادق در كنار تارنگاشت عدالت به اين راه نرفتند. آيا چنين وضع حاكم بر “عدالت” يك جبر و يك حكم الهى‏‏‏‏ است؟ پاسخ را بايد توده‏اى‏‏‏‏هاى‏‏‏‏ صادق در آن بيابند و بدهند.

هم‏خونى‏‏‏ “راه توده”- پيك‏نت و “عدالت”

اين روزها بايد هر “متحد” ناپايدار، موقتى‏‏ و متزلزل را در خدمت پيروزى‏‏ آماج‏هاى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ مردم پذيرفت و محترم شمرد. اين اما به معناى‏‏ چشم‏پوشى‏‏ كردن از افشاى‏‏ مواضع كسانى‏‏ نيست كه مى‏‏خواهند شرايط را در خدمت اهداف ضدتوده‏اى‏ خود‏ به خدمت گيرند. از اين رو نبايد ناگفته بماند كه “راه توده”- پيك‏نت نيز با “عدالت” در اين زمينه هم‏خون است كه خواستار پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ و حزب توده ايران مى‏‏باشد. بيش از آن، خواستار بقاى‏‏ پراكندگى‏‏ از اين راه است كه مايل است وحدت نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ حزب توده ايران را به آينده دور و حوادث نامعلوم و مبهم بسپارد.

على‏‏ خدايى‏‏ كه خود را “سردبير راه توده- پيك‏نت” اعلام مى‏‏كند نيز همانند هم‏خون‏هايش در “عدالت” به دو پرسشى‏‏ كه پيش‏تر در ارتباط با انتقاد بهداد مطرح شد، و هدف آن اجراى‏‏ خواست احسان طبرى‏‏ در قرار دادن «عمل اجتماعى‏‏ بر مبناى‏‏ علمى‏‏»، يعنى قرار دادن سياست توده‏اى‏‏ برپايه انديشه ماترياليسم ديالكتيك و ماترياليسم تاريخى‏‏ بود، نه تنها سكوت معنا دارى‏ كرد، بلكه آن را به سخره گرفت و نوشت كه «با حلوا حلوا گفتن دهان شيرين نميشه» و اين «درس پس دادن ملانقطى‏‏ است».

در امتداد با چنين موضع و در واقع در تائيد آن، “سردبير راه توده” مى‏‏كوشد خود را به عنوان ناف جنبش توده‏اى‏‏ از اين راه مطرح سازد كه به دست و پا كردن “يادمانده‏ها” مى‏‏پردازد. داستانسرايى‏‏هايى‏‏ (http://www.tudeh-iha.com/?p=381&lang=fa) كه به قول خودش در آن «قاشقى‏‏ از حقيقت در سطلى‏‏ از آب» دروغ و سرهم‏بندى‏‏ ژورناليستى‏‏ بخورد خواننده داده مى‏‏شود. باز هم در اين زمينه صحبت خواهد شد.

باز به گفته على‏‏ خدايى‏‏، شيوه‏ داستانسرايى‏‏ «اومد و نيومد داره». يكى‏‏ از اين نيومدها در ارتباط قرار دارد با حوادث روز سى‏‏ تير ١٣٣١. در اين روز، خيزش چند روزه مردم ميهن ما عليه بركنارى‏‏ دكتر محمد مصدق از نخست‏وزيرى‏‏ توسط محمد رضا شاه آغاز شد. شاه مخلوع مجبور شد بعد از سه روز مبازره شكوهمند و خونين مردم، دكتر محمد مصدق را دوباره به نخست‏وزيرى‏‏ بپذيرد و قوام‏السلطنه مجبور به استفا شد.

در اين خيزش انقلابى‏‏، خيابان‏هاى‏‏ تهران و ديگر شهرهاى‏‏ ايران شاهد جانبازى‏‏هاى‏‏ درخشانى‏‏ شدند كه در متن تاريخ مبارزات آزاديبخش مردم ميهن ما جاى‏‏ بزرگى‏‏ دارند. حزب توده ايران، شوراى‏ متحده مركزى‏ كارگران، سازمان جوانان حزب و سازمان دموكراتيك زنان، سازمان دانشجويى‏‏ و دانش‏آموزى‏‏ حزب توده ايران نيروهاى‏‏ اصلى‏‏ خيزش در كنار مدافعان دكتر محمد مصدق در جبهه ملى‏‏ بودند.

جوانانى‏‏ كه پاهايشان زير زنجير تانك‏هاى‏‏ رژيم سلطنتى‏‏ له شد، جوانان توده‏اى‏‏ بودند. افسرى‏‏ كه از فرمان تيراندازى‏‏ به مردم سرباز زد و تانك را از حركت باز داشت، عضو سازمان افسرى‏‏ حزب توده ايران بود، اما آقاى‏‏ “يادمانده‏ها”- نويس در گزارش اين وقايع در “پيك‏نت” حتى‏‏ نامى‏‏ از حزب توده ايران در خيزش مردم در روز سى‏‏ تير ١٣٣١ نمى‏‏برد. تنها در روز بعد، جمله‏اى‏‏ به نوشتار اضافه مى‏‏شود و در آن از شركت «حزب توده» در مبارزات صحبت بميان آورده مى‏‏شود.

دروغين و هدفمند بودن “يادمانده‏ها”، همانقدر در خدمت اهدافى‏‏ ضد توده‏اى‏‏ قرار دارد كه شركت در خبر رسانى‏‏ و نظريه‏پردازى‏‏ در “راه توده”- پيك‏نت. اگر “عدالت” جانبدارى‏‏ از به اصطلاح خرده‏بورژوازى‏‏ را دنبال مى‏‏كند كه گويا متحد بالقوه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است،  “راه توده”- پيك‏نت از بخشى‏‏ ديگر از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ پشتيبانى‏‏ مى‏‏كند كه برنامه “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” را در مجمع مصلحت نظام تدارك ديده و به تصويب رسانده است.

هر دوى‏‏ اين جريان‏ها با سياست خود عليه انقلاب بهمن و دستاوردهاى‏‏ ترقى‏‏‏خواهانه و به سود لايه‏ها و طبقات زحمتكش و محروم كشور عمل مى‏‏كنند. اين هسته مركزى‏‏ سياست ضد مردمى‏‏ و ضد ملى‏‏ هر دو جريان است. سياستى‏‏ كه عليه آماج‏هاى‏‏ دموكراتيك و سوسياليستى‏‏ حزب توده ايران به مورد اجرا گذاشته مى‏‏شوند.

در حالى‏‏ كه اين جريان‏ها به پرسش‏هايى‏‏ كه “توده‏اى‏‏ها”، ازجمله در سطور بالا در برابر هر دو مطرح كرده است، پاسخ ندادند، على‏‏ خدايى‏‏ و يا يكى‏‏ از همكاران “راه توده”- پيك‏نت با نام مستعار “نويد قديمى‏” (و اخيراً “مورچه كارگر”) در ابرازنظرى‏‏ مى‏‏نويسد كه “توده‏اى‏‏ها” حرفى‏‏ براى‏‏ گفتن ندارد و همانند راديو ايران در زمان شاه، آواز دلكش را پخش مى‏‏كند.

به علل شخصى‏‏ امكان برخورد به اين “ابرازنظر” تمسخرآميز تاكنون نبود، اما اكنون مى‏‏توان پرسش‏هاى‏‏ پيش گفته را در برابر او نيز مطرح ساخت و از او نيز خواست به آن‏ها پاسخ دهد. پاسخى‏‏ كه “عدالت” و هم “راه توده”- پيك‏نت و سردبير آن‏ نيز هنوز بدهكاراند.

* لطفاً براى‏ مطالعه متن “سه جريان فكرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏” به http://www.tudeh-iha.com/?p=966&lang=fa مراجعه كنيد. تجديد انتشار آن در اينجا نوشتار حاضر را طولانى و تقسيم آن را ضرورى مىنمود.

7 Comments

  1. حکمتیست

    آفرین به شما. ما هم احساس خطر میکنیم. مبارزه با روزیونیسم ضروری است. هنگام وصلت و اتحاد است، باید اختلافات را کنار گذاشت.

  2. علی

    امروز مشگل ما آزادی است واین یک موضوع استراتژیک است بنابراین تاکتیک ها می باست حول این موضوع باشد بنابراین هر موضعی که در راستای این هدف باشدد مورد خمایت توده مردم از طبقات مختلف قرار خواهد گرفت لا غیر. پرداختن به مسایل طبقاتی و پر رنگ کردن آن در این شرایط حداقل آب در هاون کویدن است و اصرا ر بر آن نا خودآگاه تفرقه بر انگیز.

  3. reza

    از سبک سیاق نوشته های پیک نت و راه توده می توان فهمید که هر دو را خدائی می نویسد و این فرد همانطور که می دانید در بین رفقا به علی خالی بند معروف شده و دچار جنون و گنده گوئی های بیکران است روی او حساب نکنید .

  4. حواس جمع

    سلام
    من از قديم به شما ارادت دارم. نوجوان بودم که شما مسؤول بوديد. سلبی و ايجابی از شما خيلی آموخته ام. ياد گرفتم در مواردی مثل شما باشم و در مواردی هم مواظب باشم مثل شما نشوم. يکی از موارد اخير اين است که مفاهيمی مانند بازنشستگی، ظرفيت ذهنی و بدنی، خانه سالمندان، ميدان را به جوانان دادن و غيره را فراموش نکنم. اميدوارم شما هم از من کوچک اين را آويزه گوش جان کنيد و باقی عمر را با عزت و اذعان به حضور نيروی جوان سر کنيد!
    با احترام
    حواس چمع

  5. المیرا

    دوستان گرامی سایت ” توده ای ها”
    یک خطای علمی در این بحث شما وجود دارد. اگر از طریق هم خونی، می خواهید شباهت دهید، نامه مردم، راه توده، پیک نت، و وبلاگ شما( توده ای ها) هم خونی بیشتری با هم دارند. از روی شباهت مواضع این گروهها نسبت به مسائل روز می توان فهمید که چه اندازه هم خونی در میان آنان موجود است که طبیعتا اگر به مسائل عمیقا وارد شویم، می توان متوجه شد این درک از مسائل سیاسی بدلیل دور شدن آنان از مسائل تئوریک اتفاق افتاده است. از این جهت این خطای علمی شما را تصحیح می کنم و یادآوری می کنم که گروه خونی نامه مردم، راه توده، پیک نت، و وبلاگ توده ای ها همگی از میان گروههای خونی A و Bو AB می باشد، در حالیکه گروه خونی سایت عدالت، در زمره صاحبان گروه خونی O قابل درجه بندی است. این تقسیم بندی از آنجا درست در می آید که سایت عدالت دارای گلبول های سرخ ” توده ای ” است که از وفاداریشان نسبت به تئوری های « م.ل.» و تئوری های ناب بنیان گذاران اولیه حزب توده ایران نشات گرفته و بهمراه دقت نظر در ترجمه دقیق و نشر مرتب آرا احزاب کمونیست و کارگری، تعقیب و تفسیر دقیق حوادث با اهمیت سیاسی و اقتصادی در عرصه جهانی و بخصوص ایران، باعث شده که بر سلامت گلبول های سرخ شان افزوده شود. در راستای این عوامل عمده است که آنها با ممارست در تعقیب اخبار داخلی ایران ( که از حوصله سایت های بر شمرده فوق خارج است) پراتیک روزانه شان را شکل می دهند و چرخش حوادث نیز بر صحت موضع گیری هایشان مهر تائید می گذارد. از اینرو باید گفت که شما در این مقوله خطای علمی داشته اید و به سایت عدالت نمی شود چیزی از تحلیلهای آن چهار گروه فوق را (که بر پایه های دقیق تئوری های م. ل. استوار نیستند) غالب و تزریق نمود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *