خودآموزي نبردي انقلابي! ماركسيسم- لنينيسم علم است!

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٩٢ / ٤٣ (١٨ مهر)

واژه راهنما: آغاز انتشار كتاب به صورت PDF در ”توده اي ها“.

چندي پيش رفيق عزيزي با نام مستعار ك. مهرگان نوشت:

با سلام، اميدوارم كه مقالات روشنگر شما بتواند تا حدود زيادي سوالات بوجود آمده را پاسخ بدهد. از اين بابت تشكر مي كنم، وليكن، شما نيك مي دانيد كه نبود منابع مطالعاتي ميتواند بسيار زيان بخش باشد و منابعي كه شما در مقالات خودتان معرفي مي كنيد، و تاكيد بر مطالعه آنها ميكنيد، براي ما در داخل ايران قابل دسترسي نيستند و در سايت وزين شما و يا ساير سايت هاي مشابه نيز امكان دريافت اين منابع مقدور نمي باشد. لطفا براي اين موضوع تمهيدي انديشيده شود.   با تشكر ك. مهرگان

رفيق گرامي مهرگان، هشدار هوشمندانه شما كمك و انگيزه شد براي آنكه شرايط انتشار كتاب در ”توده اي ها“ بوجود آيد. ديروز سه كتاب زنده ياد احسان طبري، آموزگار چندين نسل از توده اي ها، انديشمندِ فيلسوف، هنرمند و شاعر، اديب و تاريخ شناس و انقلابي توده اي، از رهبران حزب توده ايران كه به دست ارتجاع حاكم سرمايه داري در ايران زجركش شد، در اين صفحه به شكل PDF انتشار يافت.

اين كتاب ها مي توانند ضبط و منتقل و هم به صورت كتاب به اندازه دين ٤ چاپ شوند. انتشار كتاب ها و رساله هاي ديگر انجام خواهد شد.

اميد مي رود اين اقدام كه با دريافت نسخه هاي جديد كتاب ها از مركز انتشارات حزب توده ايران عملي گرديد، گامي باشد در جهت ايجاد شرايط آموزش نظم يافته در چارچوب ساختار حزب و انگيزه بيش تري براي خودآموزي نزد توده اي ها و هواداران حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران و ديگر علاقمندان به انديشه علمي ماركسيستي- توده اي.

ماركسيسم- لنينيسم يك علم است

آموزش و خودآموزي جامعه شناسي علمي ممكن و براي مبارزان انقلابي ضروري است. در شرايط كنوني مساله خودآموزي، نقش اصلي را به عهده دارد كه البته مي توان به كمك تسهيلات ارتباط الكترونيكي، در تبادل نظر نسبتاً وسيع عملي گردد. وظيفه اي كه در برابر حزب توده ايران قرار دارد، اما هر توده اي علاقمند نيز در اين زمينه مبتكر و فعال است.

آموزش علم ماركسيسم- لنينيسم، در حوزه فلسفه، اقتصاد و جامعه شناسي علمي در همه ابعاد آن به ويژه فن مبارزه طبقاتي، از اين رو ضروري است، زيرا نظرات بورژوايي كه در دانشگاه هاي آن تدريش مي شود، براي درك واقعيت نبرد طبقاتي در جامعه نارساست. به كمك نمونه اي اين واقعيت را به اثبات برسانيم.

براي نمونه مي توان از كتاب ”بحران بزرگ سرمايه داري هاي تك“، اثر فيلسوف و اقتصاددان ماركسيست معاصر آلماني و. ف. هئوگ، نكته زير را – كه ديشب مطالعه مي كردم-، براي اثبات اين نارسايي ذكر نمود. او در صفحه ٥٤ كتاب، از قول يك اقتصاددان غيرماركسيست آلماني نقل مي كند كه او بحران كنوني را در آلمان ناشي از «زياد از حد بودن ظرفيت توليد» مي داند. به عبارت ديگر، اين اقتصاددان بورژوا مي كوشد «بي توجهي» سرمايه داران را نسبت به تعداد و «ظرفيت مراكز توليدي»، علت بحران بنمايد. به بياني ديگر، اين دانشمند تحصيلكرده دانشگاه هاي كشورهاي سرمايه داري، با شمردن تعداد كارخانه ها و جمع ظرفيت آن ها اين نكته را اثبات شده اعلام مي كند كه ”پس علت بحران، زياد از اندازه بودن ظرفيت توليد است“. او اصلاً به اين پرسش نمي پردازد كه ”چرا ظرفيت توليد“ بيش از اندازه است؟ چرا سرمايه داري كه بسيار براي مصرف سرمايه خود حساس است، بي محابا آنقدر ماشين آلات مي خرد كه دچار اضافه توليد مي گردد؟

به سخني ديگر، براي دانشمند اقتصاددان بورژوازي پرسش در باره ريشه روندي كه به بحران اضافه توليد منجر مي شود، اصلاً طرح نمي شود كه به جستجوي علت آن بپردازد. منطق اين دانشمند، منطق صوري است كه تنها قادر به شناخت واقعيت در وضع ايستاي آن و از طريق نگرش بر ظاهر امر است. به قول ماركس، اسلوب نظاره گر ظاهر بين!

براي كارل ماركس، اولين اقتصاددان ماركسيست و پايه گذار ”انتقاد اقتصاد سياسي“ي صورتبندي اقتصادي- اجتماعي سرمايه داري، بررسي بحران اما از جايي ديگر آغاز مي گردد و با شناخت حركت و روند در پديده، كليت و مضمون آن دريافت مي شود كه زنده ياد احسان طبري در ”نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (جلد دوم، ص ٥١) آن را شيوه ديالكتيكي شناخت علمي، به نقل از لنين، «شيوه مضموني» مي نامد و مي نويسد: «منطق مضموني كل سيستم را در كليت آن بررسي [مي] كند و روند حركت و تغيير را در درون اين سيستم» قابل شناخت مي سازد.

بررسي علمي ماركس از ريشه وضعي آغاز مي شود كه ادامه زنجيره علت و معلول هاي شدن آن، به «بحران ناشي از ظرفيت اضافه توليد» ختم مي شود. زنده ياد ف. م. جوانشير در مبحث ”بحران هاي اقتصادي“ در كتاب ”اقتصاد سياسي“ (صفحه ٢٥٨ به بعد) عللي را كه اقتصاددانان بورژوايي ذكر مي كنند، بر مي شمرد و مي نويسد: «اين بحران ها نه با تغيير لكه هاي خورشيد و نه با حركت زهره و نه با اختراعات نوين همزمان  نبوده اند و كاملا غيرمنطقي است كه براي انسان ها، ادوار رواني ”كم مصرفي“ [كه اين مدعيان دانشمند بورژوا طرح مي كنند] در نظر بگيريم.»

ماركس براي موثر شدن بحران اضافه توليد سه عامل را ذكر مي كند كه شناخت آن ها براي درك همه ي سويه هاي بحران كنوني ضروري است. هئوك، (همانجا) آن ها را چنين مي نامد: يك- نقش رشد نيروهاي مولده، دو- تاثير قانون گرايش نرخ سود به سوي كاهش و سه- قانون انباشت بيش از حد سرمايه كه ماركس به عنوان علت ايجاد شدن بحران نشان مي دهد و به اثبات مي رساند.

ماركس كوشش سرمايه دار را براي دستيابي به «كسب اضافه ارزش فوق سود» (جوانشير، همانجا ص ١٥٤) ريشه اصلي و آغاز زنجيره بحران اقتصادي مي داند كه به ايجاد شدن در اضافه توليد ناشي از اضافه ظرفيت منجر مي شود. به منظور دست يابي به «ارزش فوق سود»، سرمايه دار ناچار به رشد نيروهاي مولده است. با رشد نيروهاي مولده و از اين طريق ارتقاي بازده توليد، «نرخ سود كه وابسته به تركيب الي سرمايه است» (جوانشير ص ١٥٣) تقليل مي يابد.

هدف سرمايه اما توليد كالاهاي مصرفي به خاطر انباشت آن ها نيست، بلكه هدف دستيابي به سود است. با رشد نيروهاي مولده، اما به علت ازديا حجم سرمايه ”ثابت“، «نرخ سود» گرايش منفي نشان مي دهد. سرمايه داري مي كوشد بخشي از اين كمبود سود را از طريق تقليل مخارج ”ثابت“ در سهم سرمايه الي تقليل دهد. جوانشير ٥ عامل «موثر در نرخ سود» را همانجا بر مي شمرد. تقليل دستمزد و طولاني كردن ساعت كار ازجمله اين عوامل هستند. اين عوامل اما قادر به جبران كامل كمبود سود ناشي از رشد بازده كار توليدي به دنبال رشد نيروهاي مولده، نيستند. از آنجا كه تنها هدف سرمايه دار انباست (سود و) سرمايه است، چاره اي ندارد كه به منظور ارتقاي سود خود سطح توليد را بالا و بالاتر ببرد. در اين مرحله است كه اضافه توليد ناشي ظرفيت اضافي وسائل توليد، زائيده مي شود.

اهميت درك علمي ي همه حلقه هاي اين رشته علّي بحران اضافه توليد به كمك انديشه و منطق ماركسيستي، شناخت راه ضروري براي پايان بخشيدن به بحران است. در بحران ناشي از اضافه توليد، هدفِ توليد، كسب سود و انباشت سرمايه است. لذا پايان بخشيدن به هدف انباشت سود و سرمايه، راه پايان نهايي بحران اضافه توليد است كه همان گذار از نظام سرمايه داري است!

هدف كسب سود و انباشت سرمايه به نوبه خود به نابودي محيط زيست و منابع مي انجامد و در عين حال موجب فقر ميليون ها مي شود كه به خاطر بحرانِ اضافه توليد از كار اخراج و دچار بيكاري مي شوند. نابودي توليدات غيرقابل فروش كه شيوه پايان بخشيدن به اضافه توليد است، در كنار گرسنگي و بي خانماني زحمتكشان! اينست پيامد بحران اضافه توليد در شيوه توليد بورژوازيي.

اين است نتيجه گيري علمي و انقلابي از شناخت علت واقعي بحران اقتصادي و راه خروج از آن!

در حالي كه پاسخ اقتصاددان بورژوا كه بحران را تنها به علت بي توجهي گويا نادانانه سرمايه داران و بي توجهي آن ها به اهميت حدس و گمان ”درست“ از برنامه سرمايه داران ديگر قلمداد مي كند كه البته جاسوسي براي كسب اطلاع را ضروري مي كند، يك برداشت و ارزيابي علمي نيست، بلكه نشان وظيفه توجيه هاي اين دانشمندان است براي دور نگه داشتن آگاهي توده ها از شناخت علل واقعي بحران ها در نظام سرمايه داري.

دستگاه جاسوسي امپرياليسم آمريكا  كه اسنودن شجاع آن را افشا كرد، و مشابه آن در انگلستان و ديگر كشورهاي سرمايه داري مي كوشد كمبود اطلاع از وضع سرمايه داران در كشورهاي ديگر را براي سرمايه داران آمريكايي تقليل دهد. اين وظيفه جنبي كنترل همه جانبه انسان در جوامع بشري توسط ”برادر بزرگ“ است!

One comment

  1. ک.مهرگان

    با سلام – کار بسیار زیبا و بزرگ شما را علیرغم دشواریهای زیادی که دارد می ستایم . تا قدمی باشد در راه افزایش آگاهی و توانمندی توده ها و توده ایها در رزم بزرگی که برای رهایی از چنگال دیو پلید سرمایه داری که با هزار رنگ و نیرنگ برای در بند کردن جامعه بشری آماده است ، پس هرچه بیشتر آموزش ببینیم و آموزش دهیم و برای رهایی انسان تلاش کنیم . پیروز باشیم ک.مهرگان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *