خوش بینی سیاسی بر دوش سخت کوشی عملی!
مُهره و نشان “چپ” در خیزش؟!

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۱۰۲ (۱٩ بهمن ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

در نوشته پیشین کوشش شد که با کاربرد مقوله های از گرامشی، دلیل ندیدن نقش تعیین کننده “چپ” در مبارزات اجتماعی روشن گردد، با این هدف که بحث درباره ی مساله اصلی، یعنی تحکیم نقش “چپ” آغاز گردد! این جای خالی را چگونه می توان پر کرد؟
در اینجا جا دارد که نگرانی نگارنده کمی باز و روشن گفته شود. به نظر نگارنده “چپ” مقوله پیشاهنگی را جدی نگرفته است و این گونه به نظر می رسد که از سنگینی بار بر دوش بی خبر است. من از بی عملی “چپ” گله دارم و نگرانی من این است که این بی عملی ریشه ایدیولوژیک دارد.
این نگرش به این باور دارد که جامعه ی بشری به ناگزیر دیر و یا زود به سوسیالیسم می رسد. و ما باید با آسودگی خاطر و با سیگاری بر لب آرام و آسوده در ایستگاه چشم براه رسیدن قطار سوسیالیسم باشیم.  بنابراین این نگرش نقشی برای یک گردان انقلابی متشکل برای واکاوی شرایط عینی و فراهم کردن شرایط ذهنی انقلاب قائل نیست.
این دسته نقش آگاهی دهی، سازماندهی پیشاهنگ را به‌ بهانه این که حرکت تاریخی و تکاملی فرماسیون ها اجتناب ناپذیر است، فراموش می کند و به کناری می اندازد و یا آن را جدی نمی گیرد. بی عملی کنونی که “چپ” به آن دچار شده است به هر دلیل برابر است با چنین نگرش منفی به نقش عوامل ذهنی در تکامل پدیده های اجتماعی. عوامل ذهنی همچون آگاهی رسانی، مبارزه ایدئولوژیک، تجهیز و سازماندهی نه تنها شتاب دهنده قوانین ماتریالیسم تاریخی هستند، بلکه تنها تضمین کننده برآیند مترقی این روند نیز هستند. زیرا برقراری سوسیالیسم یک امکان است.
نگرش متافیزیکی و مکانیکی به ماتریالیسم تاریخی که به آگاهی خود به خودی کارگران تکیه می کند، بر درک مکانیکی استوار است که فکر می کند تنها قرارداشتن در هسته مرکزی شیوه تولیدی سرمایه داری و دیدن و حس کردن بهره کشی برای آگاهی طبقاتی طبقه کارگر کافی است. در حالیکه طبقه کارگر بدون کمک پیشاهنگ خود نمی تواند با درک مجرد از سرمایه داری، درک حسی خود را به آگاهی طبقاتی رشد دهد. به خاطر همین آموزش سیاسی و رشد آگاهی طبقاتی طبقه کارگر از وظیفه اصلی حزب طبقه کارگر است.
هواداران نگرش متافیزیکی و مکانیکی به ماتریالیسم تاریخی از مضمون وظیفه ی پیشاهنگی چیزی نمی دانند و ویژه گی های که برای پیشاهنگی لازم است را دست کم می گیرند.
پیشاهنگ یعنی در همه زمینه ها پیشرو بودن.  برای به دست آوردن اعتماد مردم پیش‌آهنگ می بایست درستكار و پرکار، راستگو و امانت دار، دقیق و موشکاف، نوآور و خلاق، متفکرِ عمل گرا و عمل کننده ی متفکر باشد. باید از آن زشتی هایی که در نظام سرمایه نمی پسندد خود پاک باشد. باید خود از خوبی‌ها و نیكی‌هایی که از خصلت های انسان تراز نوین است برخوردار باشد. باید برای پاکی تن، خرد و روان خود بکوشد. پیشاهنگی یک مالکیت خصوصی نیست که با قوانین حقوقی تضمین شود و  پیشاهنگی مانند یک هدیه هم نیست که به حزبی داده شود.  پیشاهنگی با زحمت، با کار سخت، با وفاداری، با نوآوری، با آگاهی دادن، با در کنار مردم بودن، با کسب اعتماد جلب کردن، با دلیری سیاسی، و با پاکی اخلاقی در یک روند دراز مبارزاتی به دست می آید. و حتا پس از رسیدن به این جایگاه والا نمی توان آسوده خاطر جا خوش کرد و این جایگاه را همیشگی خواند. باید آن را با کار مداوم فکری و عملی پایدار نگاه داشت. پیش‌آهنگی برخاسته از نبرد روزانه اندیشه ها در همه عرصه ها و در بطن جامعه به دست می آید.. سکوت متکبرانه در آن نقش منفی دارد.
طبقه کارگر آگاهی طبقاتی خود را خود به خودی و در روند مناسبات تولیدی به دست نمی آورد. این آگاهی باید از برون و با برنامه دقیق و پایدار توسط پیشاهنگان این طبقه به کارگران انتقال داده شود. حتا در میان کارگران بودن و در مبارزه روزانه آن ها شرکت کردن کافی نیست. برای پیشاهنگ بودن ما به جلب رضایت دیگر طبقه ها و قشرهای متحد برای پیروی از برنامه های طبقه کارگر نیاز داریم.
برای جلب اعتماد دیگر طبقه و قشر باید به وظایف عمومی و دموکراتیک خود عمل کنیم. مبارزۀ سیاسی باید همه جانبه و دربرگیرنده همه قشرهایی ضد ولایت فقیه باشد تا گسترده گردد. “قاعده اساسی و طلایی  در هر مبارزه عبارت است از نیل به تجمع حد اکثر نیرو علیه دشمن و منفرد کردن هرچه بیشتر آن” (ا.ط). همان طور که تنها تکیه به طبقه کارگر بدنه جنبش را باریک می کند. مبارزه دموکراتیک نیز نباید به قیمت دست کشیدن از مبارزه برای تحقق حداقل برنامه کارگری انجام شود. یکی چپ روی است و دیگری راست روی. باید توازن دیالکتیکی میان این دو حفظ شود.

با هم رک و راست گفتگو کنیم. ببینیم آیا “چپ”ها به این وظیفه های مهم عمل کرده اند؟

نخست این که توده ها چگونه و کجا با برنامه های جایگزینی ما آشنا شده اند؟ برای جا انداختن راه رشد اقتصادی ملی- دموکراتیک پس از تصویب شایسته ی مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب در ششمین کنگره ی حزب توده ایران، کدام گام را برداشتیم؟ کدام گام را برای روشن کردن برنامه جایگزین به جای اقتصاد نئولیبرالی ارایه دادیم؟ در این باره “چپ” تا کنون چند تا سمینار برگزار کرده است؟ “چپ” تا کنون چند تا کتاب نوشته است؟ “چپ” تا کنون چند تا مقاله نوشته است؟ ما در کجا و چگونه نشان داده ایم که می توان روابط انسانی را به جای روابط بازاری و کالایی میان انسان ها برقرار کرد؟ برای نشان دادن امکان روابط انسانی غیر کالایی شده، “چپ” تا کنون چند تا تعاونی ساخته است؟ تا کنون چند تا کتاب نوشته است؟ تا کنون چند تا مقاله نوشته است؟
بخشی از جامعه ترفند رژیم را در باره ی ایرانستان شدن میهن پس از جمهوری اسلامی پذیرفته است و از ترس تجزیه کشور خانه نشین و منفعل شده است و بخشی هم اصلن نقشه امپریالیست ها را برای تجزیه ایران جدی نمی گیرد. و حتا نیروهای راست اپوزیسیون به ترغیب دخالت این نیروها می پردازد. برای مبارزه با اوفاق ایجاد شده توسط دستگاه ایدیولوژیک جمهوری اسلامی مبنی بر این که ایران پس از جمهوری اسلامی ایرانستان می شود، “چپ” تا کنون چند تا سمینار برگزار کرده است؟ “چپ” تا کنون چند تا کتاب در این مورد نوشته است؟ “چپ” تا کنون چند تا مقاله در باره دیالکتیک میهن دوستی و آزادی خواهی نوشته است؟

در نوشته پیشین نوشته ام که ما باید بکوشیم که درٌ بدبینی را ببندیم بدون آن که پنجره خوش خیالی را باز کنیم. نگارنده همیشه خوش بین هست. خوش بین به این که در پایان این جنگ دراز پیروزی با توده ها است. ستم، زورگویی، گشنگی دادن خلق، همه و همه، روزی زیر آوار خروشان توده ها از پای برافکنده خواهد شد و نابود. این آشکار است که جنبش ادامه دارد،  چراکه تا ستم هست،  تا بهره کشی هست، جنبش مقاومتی نیز هست. این امری است بدیهی. ” اين جنبش را اگر هزاران بار نيز در خون مدفون [سازند]، مانند سمندر رستاخيز می‌کند و [نخواهند] توانست سرانجام نابود [کنند] (ا.ط) ” .

ولی جنگ برای آزادی و رهایی از ستم طبقاتی یک مبارزه طولانی است که سال ها و گاهن دهه ها ادامه دارد. این جنگ  در درازنای خود شامل نبردهای (battles)گوناگون است که می تواند سخت و یا نرم، آتشفشانی و یا آرام باشد. شکست خوردن انقلابی ها در یک نبرد را نباید با باختن جنگ طبقاتی تعبیر کرد. برنده پایانی جنگ طبقاتی به شهادت تاریخ نیروهای بالنده ی زمان هستند که دیر و یا زود وقتی که شرایط عینی و ذهنی مناسب فراهم شده است به پیروزی خواهند رسید. دانستن این امر یک خوشبینی علمی و تاریخی است که باور به آن به انقلابی ها نیرو می دهد تا پس از شکست در یک نبرد با واکاوی جنبه های مثبت و منفی،  توازن قدرت و بررسی نکته های ضعف و قدرت دوباره به بازسازی نیروها برای آماده شدن در نبردی نو بپردازند. بنابراین نباید دوران درس گیری از شکست در یک نبرد را دوران بی عملی دانست، “دوران ترصد نیز دورانی است پر از عمل. (ا.ط) ”
جنبش ضد دیکتاتوری و ضد سرمایه داری در جاده یی ناهموار و کژ و معوج گام می گذارد. گاهی ییش‌رَوی دارد و گاهی پس روی. ولی جمع دیالکتیکی آن همواره به جلو است. نتیجه هر نبردی گاهی پیروزمند و شادی آفرین و گاهی شکست آمیز و غمناک است. می توان با درس گیری از شکست ها از آن ها ریسمانی برای بالا رفتن از قله پیروزی در نبرد آینده بهره گرفت. “مبارزه اجتماعی مبارزه ایست مرکب از کامیابی و نا کامی، شکست و فتح، توقف و تعرض، پیشروی و عقب نشینی، باید تجارب لازم مثبت و منفی را برای کسب قدرت بیشتر در مرحله آتی نبرد گرد آورد و از این تجارب بهره برداری نمود (ا.ط) “.  بنابراین شکست خیزش به عنوان یک نبرد به این معنا نیست که خیزش دیگری با ویژه گی های دیگر و شاید با خواسته های ژرف تر و با سازماندهی بهتر در راه نیست. حکم عملی شدن این امر را بدون تردید و محکم می توان داد، همان گونه که ما با همه درازی شب می دانیم که خورشید پرده سیاه شب را می درد و به درخشش در می آید.

ولی خوش خیالی روی دیگر سکه بدبینی است. همان طور که ما از خوش خیالی درباره ی استحاله پذیری رژیم انتقاد می کنیم. همان طور که ما نگه داشتن ابدی توده های گرسنه ی خسته شده از سیاست نئولیبرالی در خانه ها را با ترس دادن از تجزیه میهن، خوش خیالی می دانیم.  خوش بینی بدون پشتوانه عملی “چپ” و نقش کم رنگ آن در خیزش ها یک خوش خیالی است و ما را از توده ها جدا می کند. “چپ” نمی تواند از انجام وظیفه های سیاسی و اجتماعی خود در برابر توده ها کم کاری کند و همزمان به این امید باشد که توده ها در یک روز آفتابی با دسته گلی به سراغش خواهند آمد و پرچم رهبری انقلاب را به دستش خواهند داد. این خوش خیالی مانند بوته بزرگ بی ریشه است که زیر باد حوادث با کمترین وزش از جا کنده می شود.
خوش بینی سیاسی در نبرد روزانه باید بر روی دوش سخت کوشی عملی سوار باشد. زمانی می توان خوش بین بود که ما به وظیفه تاریخی خود در همه عرصه های مبارزه عمل کرده باشیم و میوه پرکاری خود را در خیزش ها ببینیم و به خاطر همین با خوشبینی به نتیجه نبرد بنگریم.

ولی حتا یک خیزش شکست خورده دارای دستاوردهایی است که باید از آن یاد کرد. از دستاوردهای بزرگ این خیزش (همان گونه که نگارنده در نوشته چند وقت پیش نوشته است) گذر از چارچوب حکومتی گزینش میان” بد و بدتر” است. دستاورد دیگر این خیزش همان طور که نوشته ام، هماهنگی بخش سیاسی و آزادی خواهی جنبش با بخش طبقاتی و خواسته های اقتصادی (به زبانی دیگر اتحاد طبقه ها و قشرهای پوینده در این مرحله انقلاب) است. بزرگترین ضعف خیزش که به شکست آن انجامید، نبود نقش تعیین کننده “چپ ” در این جنبش است. این را باید دریافت و با واکاوی به راه چاره اندیشید.

بخشی از چرایی نبود نقش تعیین کننده “چپ” در خیزش این استکه “چپ” هم از جمهوری اسلامی و هم در سطح جهانی با پیروزی ضد انقلاب در کشورهای سوسیالیستی ضربه خورده است. ولی باید خاطر  نشان ساخت که هر دوی این ضربه ها باری را که ما باید بر دوش بکشیم بیش تر و سنگین تر می کند. باید از ضربه ها آموخت، درس گرفت و به مبارزه ادامه داد. با همه ناسازگاری روزگار وضعیت  ما در همه عرصه ها از شرایطی که مبارزان گذشته تجربه کرده بودند بهتر است.
پیشاهنگی طبقه کارگر و جلب حمایت دیگر طبقه ها و قشرها کار ساده ای نیست و تنها با پیوند دیالکتیکی تئوری و عمل؛ با یگانگی گفتار، کردار و رفتار شدنی است.
در گفتار خواستار برچیدن نظام سرمایه داری بودن و در رفتار و کردار سازگاری با ضد ارزش های آن کردن کافی نیست.
یگانگی میان گفتار، کردار، رفتار به این معنی نیست که انسان پیشاهنگ خود را از گرسنگی نجات ندهد و برای بهبودی زندگی فردی خود تلاش نکند و از استعداد خود در این زمینه استفاده نکند. به این معنی هم نیست که انسان پیشاهنگی که بضاعت مالی خوبی دارد  به عمد خود را به گشنگی وادارد و با جامه و پاپوشی ژنده زندگی کند.

به این معنا است که ما با کردار و رفتار خود می توانیم به توده ها نشان دهیم که می توان روابط انسانی را بر پایه ارزش های انسانی برقرار کرد و می توان در جامعه سرمایه داری زیست، ولی با تکیه بر ایدیولوژی خود پاک ماند و کمر را برای قوانین بازار حاکم بر جامعه خم نکرد. بخش قابل توجه ایی از “چپ” اروپا شیوه های گوناگون زندگی کردن متفاوت را آزمایش و تجربه می کنند و با توجه به “نبرد سنگر به سنگر” به توده ها در عمل نشان می دهند که می توان حتا در این جامعه ها اندیشه های دیگری جزء ایدیولوژی بورژوازی را به هژمونی رساند. اندیشه جدا کردن زباله های طبیعی و غیرطبیعی از “چپ”ها و سبزها شروع شده بود. ولی اکنون به اوفاق عمومی رسیده است. بسیاری از “چپ”های اروپا در تعاونی های بزرگ و کوچک زندگی و کار می کنند که در آن مکانیزم بازار تضعیف شده است. هرچند که برخی از این گروه ها با نادیده گرفتن مبارزه سیاسی و اقتصادی تنها به مبارزه در زمینه هژمونیک ایدیولوژی در متن جامعه بسنده می کنند، ولی همین این که آنها درعمل به توده ها شدنی بودن شیوه های دیگر زندگی را نشان می دهند، کاری است ارزشمند.

“چپ” ایران باید پیشاهنگی خود و نقش عوامل ذهنی در جنبش را جدی بگیرد. “چپ” باید وظیفه فراهم کردن شرایط ذهنی انقلاب را با آگاهی سازی و سازماندهی طبقه کارگر و جلب اعتماد دیگر طبقه ها بر دوش خود بگیرد. “چپ” باید با نبرد ایدیولوژیک “سنگر به سنگر” در همه زمینه ها مواضع از دست داده را پس بگیرد. برای این کار “چپ” افزون بر باور به توانایی تندباد ستم برافکن توده ها به دانش گسترده، به عمل فعال، دلیری سیاسی و پاکی اخلاقی؛ به یگانگی گفتار، کردار و رفتار نیاز دارد.

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4871

 

 

6 Comments

  1. آرش

    دوست گرامی
    سخن از کلیات و باید ها گفتن و نوشتن ساده ترین کار ممکن است . دلنگرانی شما هم قابل درک و به روی چشم ! اما رفیق گرامی جنبش و تحول اجتماعی با هزار ها درد بی درمان (عینی) دست به گریبان است که به زعم شما {چپ} باید عهده دار حل و پاسخگویی آن ها باشد . بسیار خوب ! شما بعنوان مدعی در کدام ایوان حل این مشکلات قرار دارید ؟ تکرار مکرر باید ها را کنار بگذاریم و برای ایفای نقش “چپ ” استین ها را بالا بزنیم . شما از کجا شروع می کنید؟
    برای جلب طبقات دیگر متحد مبارزه ضد استبدادی و ضد امپریالیستی چطور؟ از که و کدام نیروها می خواهید شروع کنید؟ از اصلاح طلبان ؟ ایا نوشته ای در این باره داشته اید که انتظار کتاب و کنفرانس دارید؟ و اصلا این همه چپ هایی که نقش “پیشاهنگی” را انکار می کنند چه نام دارند؟ در کدام قاره زندگی می کنند؟ ربطشان به مسائل مبتلا به جامعه ایران چیست ؟
    من خواهش می کنم دست از شعارهای کلی برداریم و هر کدام به سهم خود جبهه ای را دارای اولویت مبارزه می دانیم انتخاب و با مسائل و مشکلات واقعی آن در آویزیم . شلیک به آسیاب های بادی کسی را “قهرمان” چپ نخواهد کرد!
    از صراحتم پوزش می طلبم .
    با احترام
    ارش

  2. فرهاد عاصمی

    رفيق عزيز آرش، با شما كاملن هم عقيده ام كه «سخن از كليات» دواي درد نيست. بايد مشخص سخن گفت، بايد «ايوان حل مشكلات» را تعيين نمود.
    شما به درستي مي پرسيد «شما از كجا شروع مي كنيد؟»
    پاسخ مشخص من، از مصوبه ششمين كنگره ي حزب توده ايران شروع مي كنم كه در آن تعريف مرحله ي تاريخي فرازمندي جامعه، «مرحله ملي- دموكراتيك» تعريف شده است.
    به سخني ديگر مرحله اي تعريف شده است كه در آن بايد دو تضاد حاكم بر هستي جامعه حل شود. يكي- حل تضاد ميان مردم و شكل حاكميت ديكتاتوري رژيم ولايي؛ و ديگري- حل تضاد ميان مردم و نظام غارتگر و استثمارگر سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي.
    در مصوبه ششمين كنگره ي حزب توده ايران در سال ١٣٩١ اين دو تضاد به مثابه تضاد در مرحله ي ملي- دمكراتيك انقلاب تعريف شده است.
    اگر حل اين دو تضاد روز و اصلي، كه يكي سرشتي دمكراتيك (مدنی- فرهنگی) و ديگري سوسياليستي دارد، وابسته است به يكديگر. به سخني ديگر، اگر مبارزه با ديكتاتوري كه ابزار داعش گونه ي اِعمال سلطه ي اقتصاد سياسي وارداتي نئوليبراليسم است، وابسته به مبارزه براي پايان دادن به اين اقتصاد سياسي وارداتي است، مي توان ميان توده اي ها به توافق رسيد كه بايد تمام كوشش را براي حل توامان آن ها به كاربرد؟
    به سخني ديگر، آيا ارزيابي مستقل طبقاتي حزب توده ايران كه از آن شناخت وظيفه ي مشخص روز ممكن مي گردد، مي تواند آن نقطه مشترك، «مخرج مشترك» ميان توده اي ها باشد كه بتوان با آن شروع نمود؟
    آيا سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران مي تواند اهرم پرتواني براي جلب متحدان در نبرد عليه ديكتاتوري باشد، «براي جلب طبقات ديگر متحد مبارز ضداستبدادي و ضدامپرياليستي» كمك باشد؟ به نظر من پاسخ مثبت است!
    شما مي پرسيد براي جلب متحدان، «مي خواهيد از كه و كدام نيروهاي شروع كنيد؟» اگر من پاسخ دهم از نزديك ترين متحدان، از طبقه كارگر و نزديك ترين متحدان آن، پاسخي كلي گفته ام. پاسخي كه درست و به جا هست، اما گفتگو را به پيش نمي برد. از اين رو من فعلن اين جمله را در سايه قرار مي دهم. پاسخ من چنين است:

    مبارزه عليه رژيم ديكتاتوري و عليه اقتصاد سياسي ديكته شده توسط امپرياليسم برپايه مصوبه ششمين كنگره ي حزب توده ايران از وحدت برخوردار است! وحدت ديكتاتوري سردمداران نظام سرمايه داري و اقتصاد سياسي امپرياليستي كه آن را ”اقتصاد اسلامي“ و ”اقتصاد مقاومتي“ و ”اسلام سياسي“ مي نامند، در يك سو و وحدت متضاد ديالكتيكي آن، يعني نبرد عليه دو قدرت داخلي و خارجي ارتجاعي و سياست مشترك اقتصادي- اجتماعي آن دو در سوي ديگر، مضمون حل تضادهاي مرحله كنوني را تشكيل مي دهد. و باید از آن شروع نمود.

    از اين تحليل مي توان تنها يك رهنمود علمي و واقع بينانه بيرون كشيد. اين رهنمود ارايه جايگزين ملي- دمكراتيك براي ساختار نظام آينده و اقتصاد سياسي متناسب با آن است. تنها با ارايه چنين رهنمود و تفهيم آن براي توده ها است كه مبارزه براي جلب متحدان ناپيگير و ناپايدار در لايه هاي خرده بورژوازي و بورژوازي ملي ممكن مي گردد. همكاري با «طبقات ديگر متحد ضد ديكتاتوري» به كاركردي فعال و انتقادي و راهبردي بدل مي شود. نقل مضمون جمله در سایه قرار داده شده به این جا امری بدیهی است!
    نظر فرشاد مومني در كتاب ارزشمند او، نزديكي محتوايي چشم و نظرگيري با ارزيابي توده اي درباره ي مقوله ي عدالت اجتماعي، آزادي و منافع ملي و حق حاكميت ملي دارد. او نيز اين مقوله ها را در پيوند دروني با يكديگر ارزيابي مي كند. لذا مي توان اين جريان را در لايه هاي حاكميت نزديك ترين متحدان به طبقه كارگر و حزب آن ارزيابي نمود.

    در اعلاميه دو روز پيش حزب توده ايران به درستي خاطر نشان مي شود كه «حزب توده ايران .. و آماده است با همه نيروهاي آزادي خواه و دمكراتيك، با همه اصلاح طلباني كه خواهان پايان دادن به استبداد هستند و همه نيروهاي ملي خلق هاي ايران، دست در دست هم در جبهه اي واحد براي پايان دادن به ديكتاتوري در ايران، براي پايان دادن به حاكميت انحصاري و تخرب كلان سرمايه داري بر حيات اقتصادي كشور كه مسبب اصلي فقر و محروميت دهشتناك ميليون ها ايراني است، براي پايان دادن به فساد بي سابقهء دستگاه هاي حاكم و رهبران رژيم كه منابع ملي كشور را به غارت برده اند [برزمد] و براي استقرار آزادي، استقلال و عدالت اجتماعي در ايران همكاري كند. بايد با درك شرايط حساس كشور تلاش هاي خود را در اين زمينه تشديد كنيم». اين مواضع درست تنها با طرح همزمان سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران، از مضموني راهبردي برخوردار مي شود.
    «همكاري» به جا و ضروري است. اين «همكاري» با متحدان، مانند «دركنار جنبش بودن» با طرح همزمان سياست مستقل حزب، ديگر پاسيف و غير فعال نيست! حرف براي گفتن دارد، بايد داشته باشد! نظر انتقادي براي بهبود شرايط نبرد دارد، بايد داشته باشد! هدف تاريخي را با بررسي لحظه ي مشخص مبارزه ي امروز، با بررسي شرايط نبرد مشخص امروز توضيح مي دهد و بايد بدهد و آن را مستدل سازد!
    اسلوب فعال و انتقادي ماركسيستي- توده اي كه در سياست مستقل حزب تبلور يافته، متحدان پايدار ضد دیکتاتوری را به حزب طبقه كارگر نزديك مي كند. آن ها را به برنامه و پراتيك انقلابي معتقد و متعهد مي سازد. اتحاد را پايدار و طولاني مي كند. نيازي كه بدون ترديد براي يك دوران تاريخي تام و تمام وجود دارد. در كنار جنبش بودن و همكاري با نيروهاي ديگر كه به جا و ضروري است، به سطح فعاليت ماركسيستي- توده اي فرا مي رويد كه از كيفيت انتقادي- راهبردي برخوردار است.
    هدف چنين برخورد تغيير شرايط است. حركت غيرفعال، غيرانتقادي، حركت نظاره گر در كنار جنبش و در همكاري با متحدان نيست! پذيرشِ ”تز“ غير توده اي ”مبارزه همه چيز، هدف هيچ چيز“ برنشتين نيست! با چنين اسلوب غيرماركسيستي، جنبش توده اي به دنباله روي لايه هاي سرمايه داران تبديل مي شود. جريان هاي انحرافي كه خود را توده اي مي پندارند، چنين مي كنند.

    رفيق آرش گرامي، در اعلاميه اخير كميته ي مركزي حزب توده ايران، شرايط كشور مشابه شرايط سال هاي مياني دهه پنجاه ارزيابي شده است. به نظر من هم وضع چنين است. اگر به تاريخ مبارزه ي حزب در ايران و خارج از كشور در اين دوران بنگريم. با اوج بحث و گفتگو و كنكاش توده اي ها روبرو مي شويم. از اين تجربه مي توان براي امروز نيز آموخت. ابرازنظرهاي چند سطري به جا و مفيد است، اما پاسخگوي شرايط توفاني در پيش رو نيست. اجازه دهيد راه هاي مشخص براي تبادل نظر مشترك را بيابيم.
    شايد موضع بحث بتواند اين پرسش باشد كه آيا سياست مستقل طبقاتي حزب توده ايران كه مبتني است بر تحليل ششمين كنگره ي حزب توده ايران، اهرم جلب متحدان نزديك و دور، تجهيز و سازماندهي آن ها براي تغييرات ترقي خواهانه ي بنيادين در دوران پيش رو است؟
    به نظر من، توافق بر سر چنين موضوع و يا موضوع هاي ديگر از اين قبيل، راهگشا نيز است، ازجمله براي يافتن شكل و صحنه مناسب بحث. به هر جهت، نشريه ي توده اي ”نويدنو“ مي تواند چنين مامن براي گفتگو میان توده اي ها باشد!
    فرهاد عاصمي
    ٢٠ بهمن ١٣٩٦ – ٩ فوريه ٢٠١٨

  3. سیامک

    رفیق آرش عزیز با سلام،

    من هیچ نشانی از جسارت و گستاخی در نوشته شما نمی بینم. همه پرسشهای شما به جا و به روز است.
    به پرسشهای شما بر خواهم گشت.

    ولی رفیق عزیز،
    “انتقاد از خود” و نگاه از درون برابر با “شلیک به آسیاب بادی” نیست. همانگونه که می دانید درَ انتقاد گر بسته شود خانه تزویر و ریا گشوده خواهد شد. دوستانه و رفیقانه یاری کنید که دگر به سمت آن کژراهه نرویم. گره های کور “چپ” با خاموشی گشوده نخواهد شد. گلوی انتقاد گر خفه شود دهان چاپلوسی و کاسه لیسی باز خواهد شد. اگر “چپ” امروز زنده ولی درمانده است با بستن راه گفتگو مرگ آن حتمی خواهد شد.
    موفق باشید
    سیامک

  4. فرهاد عاصمی

    ارزيابي متعهـد كننده است!
    تشابه شرايط كنوني با «دوران آغاز جنبش مردمي در سال ٥٥ و ٥٦» به چه معناست؟
    به پاره پاره بودن جنبش توده اي پايان دهيم!

    رفيق عزيز آرش در ابراز نظر خود به مقاله ي “خوشبيني سياسي بر دوش سخت كوشيِ عملي” كه همانجا انتشار يافت، پرسش سازنده اي را مطرح مي سازد: «شما از كجا شروع مي كنيد؟» منظور او، پاسخ به اين پرسش است از كجا مي توان با حل «هزارها درد بي درمان (عيني)» آغاز نمود كه «تحول اجتماعي با آن دست بگريبان است»!؟
    در پاسخي كه متاسفانه طولاني شد، پيشنهاد شد «از مصوبه ششمين كنگره ي حزب توده ايران شروع» كنيم كه در آن، تعريف مرحله ي تاريخي فرازمندي جامعه، «مرحله ملي- دموكراتيك» تعريف شده است.» لابد ارزيابي تكميلي و كمكي اين رفيق دريافت خواهد شد.
    يكي از «دردهاي بي درمان (عيني)» كه رفيق عزيز آرش مورد نظر دارد، مساله پاره پاره بودن جنبش توده اي است. ابزاري كه دشمن طبقاتي توانسته از آن بهره برداري درخشاني كرده و آن را به مثابه روي ديگر سكه قتل عام رهبران و كادرها و هواداران حزب به خدمت گيرد.
    متضاد ديالكتيكي اين ابزار، وحدت نظري و سازماني حزب توده ايران است كه مبارزه براي دستيابي به آن، آن طور كه رفيق عزيز سيامك نيز در ابرازنظر خود خاطرنشان مي سازد، اهرم “انتقاد و انتقاد از خود” است. مبارزه اي كه مي تواند و بايد بر مبناي مصوبات ششمين كنگره حزب توده ايران تحقق يابد.با ارزيابي اعلاميه اخير كميته مركزي حزب توده ايران كه شرايط كنوني در كشور را مشابهه سال هاي ٥٥، ٥٦ مي داند، وقت تنگ است. وقت تنگ است “شبح ها راسلاح به دست”، يعني با انديشه و عمل مشترك، به صحنه ي نبرد طبقاتي فراخواند و تحولات در پيش را هدايت نمود!

    آيا هنگامي كه رفيق آرش عزيز در پايان همان ابرازنظر مي نويسد: «من خواهش مي كنم .. هر كدام به سهم خود جبهه اي را [كه] داراي اولويت مبارزه مي دانيم انتخاب وبا مسائل و مشكلات واقعي آن در آويزيم»، پيشنهادي در جهت حل «درد بي درمان (عيني)» پاره پاره بودن حزب مي كند؟
    آيا شيوه ي “هركس به راه خود مي رود” به سود حل مشكلات عيني است؟ آيا چنين شيوه اي درست به پاره پاره تر شدن جنبش توده اي كمك نمي كند و دشمن را شادان نميسازد؟ آيا مي توان اين شيوه را كه جريان هاي انحرافي از قبيل “راه توده”، “عدالت”، “مهر” و ديگران آگاهانه انتخاب كرده و با سماجتِ يك لاابالي سربه هوا و سرگردانو يا مامور سناريو به دستِ دشمن دنبال مي كنند، ناآگاهانه دنبال نمود و به قول رفيق سيامك انتقاد را مجاز ندانست و با سكوت در برابر آن، مخالفت با انتقاد را به ثبوترساند؟
    شما نظر رفيق عزيز محمد اميدوار، سخنگوي حزب توده ايران را در اين باب جويا شده ايد؟

    رفيق عزيز آرش، پيش تر بيان شد كه مي توان درباره ي شيوه ي جلب متحدان به گفتگو نشست و به توافق رسيد.
    امــا درباره ي اسلوب كار ماركسيستي- توده اي بايد از ابتدا توافق داشت.
    لذا بايد به اين پرسش پاسخ داد كه آيا حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران بايد سياست اتحادي خود را از درون سياست مستقل طبقاتي خود تعيين كند و يا مستقل ازآن؟ به سخني ديگر مبارزه ي اتحادي خود را تابعي از ارزيابي مستقل خود براي مرحله ملي- دمكراتيك انقلاب ايران بداند و يا رابطه اي ميان اين مرحله و نيروهايي كه به جنبش روي خواهند آورد قايل نيست؟
    پرسش را باز هم دقيق تر مطرح كنيم: آيا مبارزه عليه ديكتاتوري، مبارزه اي است كه تكانه و بار عمده ي آن را توده هاي ميليوني به دوش خواهند كشيد، و يا مبارزه ي ضدديكتاتوري نهايتاً “انقلاب در قصر” از كار در خواهد آمد؟
    اگر تكانه و بار اصلي مبارزه ي ضد ديكتاتوري را توده ها به عهده دارند، كه خيز ش دي ماه باري ديگر آن را تاييد مي كند، آيا آن وقت طرح برنامه اقتصاد ملي مبتني براقتصاد ملي- دمكراتيك براي تجهيز و سازماندهي نيروي تاكنون خودجوش توده ها كمك نيست؟ به بياني ديگر، آيا با در دست داشتن پرچم خواست توده ها براي بهبودشرايط هستي آن ها كه به نظر حزب توده ايران تنها در چارچوب يك اقتصاد ملي- مردمي قابل دستيابي است، شرايط جلب متحدان ناپيگير از درون لايه هاي حاكميت براي گذار از ديكتاتوري، براي كمك به مبارزه ي توده ها تقويت نخواهد شد؟
    آيا بدين ترتيب، قابل شناخت نيست كه مبارزه ي اتحادي حزب طبقه كارگر در ايران در رابطه ي مستقيم با سياست مستقل طبقاتي آن قرار دارد؟ آيا چنين برداشتي به معنايدعوت از لايه هاي ضد ديكتاتوري در حاكميت براي «همكاري» با جنبش و «حركت در كنار جنبش توده ها» نيست كه در اعلاميه اخير كميتهمركزي حزب توده ايران تنها به عنوان سياست حزب طبقه كارگر مطرح مي شود؟ آيا با پايبندي به سياست مستقل خود، احتمال تبديل شدن حزب توده ها از دونده يغيرفعال، به موتور و تكانه جنبش توده ها بزرگ تر و واقع بينانه تر نخواهد بود؟
    به سخني ديگر، آيا تعيين پراتيك انقلابي حزب توده ايران در شرايط كنوني، ازجمله در ارتباط با متحدان ضد ديكتاتوري، مي تواند موفق تر از درون ارزيابي علمي، يعني ارزيابي مبتني بر ماترياليست تاريخي و شناخت ديالكتيك ماترياليستي به سرانجام برسد كه در ششمين كنگره ي حزب توده ايران با تعريف مرحله ي انقلاب به عنوان”مرحله ي ملي- دمكراتيك انجام شده است؟!
    لذا رفيق عزيز آرش، اجازه دهيد از پايبندي به سياست اعلام شده ي حزب توده ايران براي حل «درد بي درمان (عيني)» آغاز كنيم!
    آيا رفيق عزيز محمد اميدوار، در اين زمينه پيشنهاد ديگري دارد؟
    ٢٢ بهمن ١٣٩٦ – ١١ فوريه ٢٠١٨

  5. ابرازنظر کننده ای می نویسد

    سلام
    در مورد اتحاد با نیروهای نزدیک به طبقه کارگر در حاکمیت می بایست با توجه به روان شناسی توده ها و جو روانی که طی این چند سال گذشته آگاهانه بوجود آورده اند ،عمل نمود . به نظر من شکستن جو موجود و منزوی نمودن رقیب قدر بر اتحاد اولویت دارد. البته حرکت توده ها در دی ماه گذشته حسابی آنها را بی اعتبار نمود ولی کافی نیست.

  6. mohsen

    سیامک عزیز دل قویدار خیلی زود خبر های خوش خواهی شنید اتشفشان خیلی زود فوران خواهد کرد کور شوم اگر دوروغ بگویم من خواب یک ستاره قرمز دیده ام بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *