خیزش های کارگری و راستگرایی و چپگرایی  در “چپ”

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ۷۱ (۲۸ بهمن ۱۳۹۳)

واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/8451

پیش گفتار

در چهل سالگی انقلاب شکوهمند ملی و دموکراتیک بهمن جا دارد که نگاهی کوتاه به راستگرایی و چپگرایی در “چپ” امروز و دریافت و برخورد آن ها با خیزش های کنونی کارگری بیندازیم.

اگر چهل سال پیش چپگرایی در “چپ” آنچنان گسترده بود که حتا حزب توده ی ایران را چپگرایان آن زمان “راست” می خواندند اما امروز دیگر راستگرایی در “چپ” ان چنان دست بالا دارد که حتا راستگرایان در “چپ” حزب توده ی ایران را “چپگرا” می دانند.  حقیقت اما این است که حزب توده ی ایران با داشتن فراز و نشیب در درازنای تاریخ خود همواره در جای خود بوده است. این دیگر نیروها هستند که بسته به جایگاه مشخص خود در زمان مشخص گاهی حزب را در سوی “راست” خود و گاهی در سوی “چپ” خود می بینند. این تنها یک ادعای جسورانه نیست بلکه حقیقتی است که با پژوهش تجربی به آسانی به اثبات می رسد . خواننده ی باریک بین تنها با نگاهی به طیف راستگرایان در “چپ” امروز در می یابد که بیشتر آن ها همان چپگرایان پس از انقلاب هستند.

 گذری کوتاه به آنچه که در میهن می گذرد

حکومت جمهوری اسلامی در دنباله زندگی زالویی خود به سیاست سازش با امپریالیسم و سرکوب آشکار توده ها روی آورده است. کارگران و زحمتکشان را از سازمانگری و سازماندهی با زور به دور نگاه می دارد و هم زمان برای کاهش تحریم و تهدیدهای خارجی در برابر امپریالیست ها کرنش می کند.

چالش های اقتصادی،  اجتماعی و سياسی که ساختار جمهوری اسلامی با آن درگیر است، ریشه در نظام سرمايه داري با شیوه نئولیبرالی آن در میهن ما دارد. در پیاده سازی اقتصاد نئولیبرالی در کشور ما همه ی دسته های جمهوری اسلامی از اصلاح خواهان تا بنیادگرایان دست داشته اند. پیاده سازی رهنمود های اقتصادی بانک جهانی، صندوق بین المللی پول که از سوی همه ی دولت های جمهوری اسلامی انجام گرفته است همزمان کارایی  تحریم ها و برّایی زورگویی امپریالیست ها در جلوگیری از پیوند بازرگانی جمهوری اسلامی با دیگر کشورها را  بیشتر کرده است.

اکنون هم پیامدهای ناگوار برایند و فرجام  سیاست اقتصادی نئولیبرالی که با همکاری دشمنان درون و برون مرزی مردم ایران پیاده شده است و می شود، و هم بار توان فرسای تحریم اقتصادی امپریالیست ها  بر دوش زحمتکشان میهن ما سنگینی می کند.

همان گونه که ما بارها گفته ایم سختی و اندوه بر آمده از سیاست های اقتصادی نئولیبرالی انگیزه خیزش های اقتصادی را  میان زحمتکشان افزایش داده و به عنصر تعیین کننده ای در جنبش تبدیل کرده است. اکنون ما می بینیم که مبارزه مردم نه تنها از منظر کمی دگرگون شده است بلکه از لحاظ کیفی نیز شکل دیگری گرفته است. شرکت طبقه های زحمتکش در مبارزه، ترکیب طبقاتی جنبش در حال رشد را تغییر داده است.

خیزش های کارگری با اوج گیری بیشتر خود در آغاز به مبارزه برای خواسته های اقتصادی خود برخاست، ولی سرکوب دستگاه های امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی به زودی کارگران را به یک جهش آگاهی سیاسی رساند. آن ها به روشنی دریافتند که بدبختی های بر آمده از خصوصی سازی نه تنها به شیوه و چگونگی پیاده سازی آن پیوند ندارد، که برخی ها مدعی هستند، بلکه به گونه سرراست (مستقیم) با ساختار زیربنایی- روبنایی جمهوری اسلامی پیوند دارد.

بیشترکسانی که در این اندیشه بوده اند که در جمهوری اسلامی مبارزه برای خواست های اقتصادی می تواند غیر سیاسی باشد و یا باور به اصلاح های سیاسی نهادهای کلیدی جمهوری اسلامی بدون تغییرات زیربنایی داشته اند، دیگر امروز دریافته اند که خصوصی سازی سرمایه های ملی توسط حاکمیت و سرکوب کارگران اعتراض کننده در واقع دو روی یک سکه است و جمهوری اسلامی به خاطر خصلت سرمایه داری- دیکتاتوری خود توان پذیرش مبارزه اقتصادی و صلح آمیز کارگران را ندارد و مبارزه برای دگرگونی سیاسی بدون دگرگونی اقتصادی دست کم از پشتیبانی زحمتکشان برخوردار نیست. 

طبقه کارگر ایران در این دوران نئولیبرالی سازی میهن برای نخستین بار در جایگاه درخور خود ایستاده است و رهبری خواست های اقتصادی و رهبری مبارزه با سیاست های نئولیبرالیستی را به دست گرفته است. دیگر طبقه ها و لایه های اجتماعی جامعه با ارجمندی به طبقه کارگر می نگرند. آزادی خواهان مبارزه رهبران جنبش کارگری را که با پایداری در برابر شکنجه گران ایستاده اند پاس می دارند.

ژرفا و گستردگی مبارزه کارگران تا به آن اندازه بوده است که برخی از اصلاح خواهان را نگران کرده است. طبقه کارگر با آگاهی و هوشیاری گول بندبازی های گوناگون جناح های ریاکارجمهوری اسلامی را نخورده است و همه ی آن ها را همچون نمایندگان رنگارنگ نظام سرمایه داری- مذهبی کنونی می داند.

رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، مبارزه کارگران علیه خصوصی سازی، رانتخواری و سیاست اقتصادی ضدملی نئولیبرالی را بخشی از برانگیختگی علیه یورش غارتگرانه ی امپریالیسم جهانی ارزیابی می کند که در تداوم مبارزه علیه سلطه ی سرکوبگرانه ی خودش است. دستگاه های امنیتی پلیسی فرمانبر سرمایه داری اداری، بازرگانی و مالی با ترس دادن و سرکوب و زندان و شکنجه، می خواستند کارگران را ناگزیر به پذیرش بردگی کنونی سازند. اما درماندگی جمهوری اسلامی سرمایه داری تا به آن اندازه است که برای جلوگیری از گسترش مبارزه ضدنئولیبرالی سرمایه داری گاهگاهی ناگزیر به آزاد کردن برخی از دستگیرشدگان کارگر می شود و یا ناگزیر به نمایش کمدی اعتراف تلویزیونی می پردازد تا از وجهه اجتماعی کارگران مبارز و از خطر پیشاهنگی آن ها در مبارزه کمی بکاهد.

در کشوری که  سازمان های صنفی و مستقل کارگری بازداشته (ممنوع) است،  همبستگی کارگران در مبارزه علیه بیکاری، قرارداد سفید، کار ناپایدار، نبود قانون کار پیشرو، و نداری ستایش آفرین است. آن چه که مایه خشنودی و پایه خوشبختی است، دموکراسی خواهی و دموکراسی پذیری و تمرین روند مبارزه ی دمکراتیک کارگران است. در جمهوری اسلامی  که خشنودی ولایت فقیه والاتر از آزادی توده ها است، ما می بینیم که کارگران با خرد همگانی و با سبک و سنگین کردن سود و زیان، رای به دنبال کردن مبارزه اعتصابی می دهند و نه تک روانه.

ولی از یاد نباید برد که مبارزه کارگران هنوز خودجوش و بدون رهبری یگانه و سازماندهی مرکزی است. و اگر این ضعف مبارزه کارگری با نبود هماهنگی آن با جنبش آزادی خواهی همراه باشد، سرکوب آن برای رژیم بسیار آسان می شود.

“چپ” های سوسیال دموکرات

حزب توده ی ایران مرحله انقلاب را ملی و دموکراتیک می داند که وظیفه های ویژه و مشخصی را در برابر مبارزان قرار می دهد.

انقلاب در پیش باید تضادهای حل نشده وسه گانه ی بنیانی ریشه گرفته در جامعه را حل کند. از یک سو تضاد بین بیشتر مردم ستمدیده ما با فرمانروایان ستمگر. از سوی دیگر تضاد بین  سیاست نواستعماری امپریالیست ها و منافع توده های زحمتکش و خلق های ایران. تضاد سوم پیوسته است به تضاد بین طبقه کارگر و توده های زحمتکش و لایه های میانی با تعدادی از طبقه سرمایه داری انحصاری متشکل از بورژوازی بوروکرات و تجاری و مالی.

در چندین سال گذشته بیشتر سازمان های “چپ” که در سوی راست این جنبش قرار دارند، نیازی به مبارزه ضدامپریالیستی ندیده اند و تمرکز چندانی هم برای بسیج مردم در راه حل تضادی که برایند سیاست های اقتصادی نئولیبرالی است نکرده اند.

“چپ” های سوسیال دموکرات با مطلق کردن مبارزه برای آزادی های دموکراتیک حتا حزب توده ی ایران را “چپگرا” خواندند و به مبارزه ضدامپریالیستی و ضدنئولیبرالی ما  خُرده گرفتند و با چشم خواری به ما نگریستند. در این سال ها ما بارها از آن ها شنیده ایم که چون مردم از ستم چندگانه مذهبی رنج می برند، بنابراین بسیج آزادی خواهان آسان تر است و نباید وقت ارزشمند و توان کم “چپ” را در راه مبارزه طبقاتی و علیه اقتصاد نئولیبرالی بکار برد. در واقع هم این “عذر بدتر از گناه” بوده است که  “چپ” سوسیال دموکرات نخست زمان و نیرو برای سازماندهی و آگاهی سازی طبقاتی کارگران به کار نمی برد و سپس همین تنبلی سیاسی را دلیل بر ضرورت تمرکز یک چشمی به روی مبارزه آزادی خواهی می داند.

مبارزه برای آزادی و تلاش برای اتحاد با دیگر طبقه ها و لایه های اجتماعی علیه ستمگران زورگو همواره بخشی از مبارزه روزانه و بلندمدت “چپ”ها بوده است. ولی آنچه که در سال های گذشته به ویژه از سوی “چپ” های سوسیال دموکرات فراموش شده بود انجام وظیفه سوسیالیستی “چپ”ها بوده است. از گروه ها و سازمان های کوچک “چپ” که بگذریم می توان با گستاخی گفت که تنها حزب توده ی ایران به دیالکتیک میان وظیفه های دموکراتیک و وظیفه های سوسیالیستی آگاه بوده است و هست.

اگر در گذشته دلیل “چپ” های سوسیال دموکرات برای تمرکز یک سویه به روی مبارزه آزادی خواهانه تا اندازه ای دست کم برای خودشان توان پذیرش داشت. ولی جای شگفتی است که هم اکنون که طبقه کارگر خود به میدان آمده است و رهبری خیزش های ضد سیاست های نئولیبرالی را به دست گرفته است، این “چپ”ها (نگاه شود به گفتگو با جمهوری خواهان، آقای مالجو و دیگران) هم چنان در این باره سخن ژرف و پرباری نمی گویند و به خاموشی گراییده اند.

برای نخستین بار مبارزه بی امان و خستگی ناپذیر طبقه کارگر علیه خصوصی سازی نقش انقلابی این طبقه را برای دیگر طبقه ها و لایه های میانی به روشنی نشان داده است. ولی مانند خیزش های آزادی خواهی گذشته که با خیزش های کارگری پیوند نداشت، مبارزه ی دلاورانه کارگران تنها ماند و با آتش زیر خاکستر آزادی خواهی پیوند نخورده است و این بزرگترین ناتوانی جنبش انقلابی در میهن ماست. دلیل نبود پیوند میان خیزش های دموکراتیک لایه های میانی و مبارزه طبقاتی زحمتکشان علیه بورژوازی انگلی را باید در کمبود آگاهی سازی در باره ی یک برنامه اقتصادی جانشینی از سوی نیروهای “چپ” به ویژه “چپ” های سوسیال دموکرات جستجو کرد و یافت.   تنها حزب توده ی ایران است که چارچوب کلان یک اقتصاد ملی و دموکراتیک جایگزینی را در سندهای گوناگون با توده ها در میان گذاشته است.

“چپ” می بایست با نشان دادن یک برنامه اقتصادی جایگزینی پیشرو از زمان به دست آمده کنونی که طبقه کارگر با خودآگاهی و با شم طبقاتی خود به میدان آمده است بهره بگیرد و به لایه های میانی به روشنی بازنمود کند که سرمایه داری در میهن ما تا کنون نتوانسته است و پس از این هم نخواهد توانست که چالش های بزرگ جامعه ما از میان آن ها نابرابری، دنبال ماندگی را حل کند.

بی ریب “چپ”ها باید برای برپایی جبهه ضددیکتاتوری با نیروهای غیر پرولتری به روی یک برنامه و خواست های مشترک به هم رایی، هم سازگاری و هم آهنگی بپردازند. ولی وظیفه  “چپ”ها به ویژه  “چپ”های مارکسیستی- سوسیالیستی در اینجا به پایان نمی رسد. تلاش برای آگاهی طبقاتی طبقه کارگر و انجام وظیفه سوسیالیستی همواره بخش بزرگی از  خیش کاری “چپ”ها است. انجام این کار نخست مرز ما را با دیگران در میان توده ها روشن می سازد. افزون بر این انجام وظیفه سوسیالیستی ما را از یک نیروی بی مُهر و نشان در جبهه ضددیکتاتوری به دور می کند و ما را در برخورد با رفتار نابخردانه و ویژه سازانه (انحصار طلبانه) نیروهای غیرپرولتری نیرومند و توانمند می کند. چرا که ما با نیرو گذاشتن تنها در راه  برپایی جبهه ضددیکتاتوری و فراموشی وظیفه سوسیالیستی پایگاه طبقاتی خود را ناتوان می کنیم و آنگاه که این پایگاه را بی جان کرده ایم، توان به “چپ” کشاندن جبهه ضددیکتاتوری از درون را نیز از دست می دهیم و در پایان به افزاری برای نیروهای “راست” در پهنه ی “سیاست” دگرگون می شویم.

کمونیست های چپ گرا

از سوی دیگر ما با کمونیست های چپ گرا روبرو هستیم که با دریافت نادرست خود از انقلاب، مبارزه کنونی مردم میهن ما به ویژه مبارزه ضد اقتصاد نئولیبرالی زحمتکشان را انقلاب سوسیالیستی می دانند.

اگر تضادهای سه گانه در میهن ما با هم پیوند درونی و دیالکتیکی نداشت در واقع می توانست در سه انقلاب جداگانه حل آن انجام گیرد. انقلاب ضددیکتاتوری، انقلاب رهایی بخش و انقلاب سوسیالیستی. ولی به خاطر پیوند و ریشه در هم داشتن تضادها ما انقلابی را که باید  راه حل این سه تضاد را پایه گزاری کند، انقلاب ملی و دموکراتیک می دانیم.

بنابراین تا آنجا که به ویژگی های ضدامپریالیستی و ضدسرمایه داری انقلاب آینده برمی گردد حزب توده ی ایران با کمونیست های چپ گرا هم رای هست.

ما و کمونیست های چپ گرا به درستی خطر امپریالیسم را برجسته می کنیم و شرایط  و فضای کنونی کشور را مناسب رشد نیروهای وابسته به امپریالیسم می بینیم و نسبت به کوشش برای رشد این نیروها هشدار می دهیم. کمونیست های چپ گرا به درستی می گویند که بورژوازی انگلی درون کشور در پیوند نزدیک با نمایندگان سیاسی خود در بیرون از کشور قرار دارد و وظیفه بازتاب خواست ها و آرزوهای گروهای وابسته به امپریالیسمِ برون کشور را در رسانه های درون کشور به عهده دارد. پایه ی سیاست گروهای وابسته به امپریالیسم دست در دست گذاشتن و چشم به راه نیروهای امپریالیستی برای کمک بودن است. کمونیست های چپ گرا باز هم به درستی اشاره می کنند که  هیچ نیروی امپریالیستی به منافع کشور و مردم ما فکر نمی کند و به همین خاطرسرنوشت مردم ایران تنها توسط خود مردم ایران باید چیده شود.

کمونیست های چپ گرا که مانند حزب توده ی ایران خواستار دگرگونی های بنیادین هستند به درستی به نقش چرکین بورژوازی تجاری، بوروکراتیک و مالی در از بین بردن اقتصاد ملی و خصوصی سازی سرمایه های همگانی (عمومی) و به پیامدهای غم انگیز آن برای زحمتکشان اشاره می کنند.

کمونیست های چپ گرا به درستی می گویند که اگر قرار است که ساختاری پایدار و پربار جایگزین نظام کنونی سرمایه داری- اسلامی شود، ما نیاز به برنامه ای داریم که فراتر از امروز و فراتر از سرنگونی می رود. بدون نقشه و بدون داشتن افزار برای پیاده کردن این  نقشه نمی توان انتظار داشت که سرنگونی به جای درستی پایان یابد.

برای اینکه زحمتکشان بتوانند نقشی در آینده کشور داشته باشند و بهره از سرنگونی رژیم به آن ها برسد، کمونیست های چپ گرا مانند ما به این رای هستند که جنبش “چپ” نیاز به در پیش گرفتن یک سیاست مستقل با هویت مستقل طبقاتی و سازمان دهی و رهبری سیاسی نیاز دارد. آن ها مانند ما می دانند و می گویند که چاره رنجبران جز وحدت و تشکیلات نیست.

اما در ارتباط با مبارزه ی اتحادی در ایران، با اینکه کمونیست های چپ گرا به درستی سخن گفتن با دیگران و سیاست اتحاد و انتقاد با دیگران را بسته به “شناسنامه” داشتن و هویت مستقل “چپ” می دانند، پنداربافانه مبارزه کنونی را تا سطح سوسیالیستی افزایش می دهند و کارهای اتحادی با دیگر نیروهای اجتماعی برای آزادی را دست کم می گیرند.

کمونیست های چپ گرا نه تنها ما را عملن از جنبش آزادی خواهی جدا می کنند بلکه حتا از این هم فراتر می روند و گاهن نقش دموکراسی خواهی را در جنبش کنونی دست کم می گیرند و با برجسته کردن خواست های معیشتی و معاشی مطالبات اقتصادی را مطلق و آن را از آزادی خواهی به طور مصنوعی نه تنها جدا می کنند، بلکه اهمیت مبارزه برای آزادی را به میزان زیان بخشی و غیر دیالکتیکی پایین می آورند.

کمونیست های چپ گرا نیز مانند “چپ”های سوسیال دمکرات ها دیالکتیک رابطه ی مبارزه ی گام به گام را در روند انقلاب ملی- دمکراتیک درنیافته اند. می دانیم که برای “چپ” سوسیال دمکرات گام به گام بودن مبارزه برای گذار از دیکتاتوری و سازماندهی ترقی خواهانه ی شرایط اقتصادی- اجتماعی، دو مرحله  متفاوت را در فرازمندی جامعه تشکیل می دهد. از این رو آن ها مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی را از یکدیگر جدا می سازند و هر کدام را تافته جدا بافته از دیگری می پندارند. کمونیست های چپ گرا، برعکس به گام به گام بودن سازماندهی مبارزه ی  ضد دیکتاتوری و فرازمندی ملی- دمکراتیک جامعه باور ندارند. آن ها می پندارند، تنها مبارزه ی سوسیالیستی کمونیست ها دارای اهمیت است. آن ها به مبارزه ی اتحادی در جامعه ی کنونی ایران باور ندارند. باور ندارند که باید به این منظور در جستجوی “برنامه مشترک حداقل” با لایه های خرده بورژوازی و دیگر میهن دوستان بود. بر این پایه است که کمونیست های چپ گرا مضمون انقلاب ضددیکتاتوری را با انقلاب سوسیالیستی یکی می پندارند.

برخی از کمونیست های چپ گرا در واکاوی وضعیت کنونی در ایران بر این باورند که با گسترش خیزش کارگری بخش هایی از بورژوازی ملی و لایه های بالایی خرده بورژوازی که برای سرمایه شان احساس خطر می کنند رفته رفته به رژیم بیشتر نزدیک می شوند. آن ها سپس با تردید می پرسند که پس برای تغییرات با چه نیروهایی می توان همکاری کرد؟ آن ها سپس با اشاره به نیروهای غیرپرولتری می گویند که این ها یک نیروهایی هستند که تا یک مراحلی همدلند و همکاری می کنند ولی پس از پایان مراحل نخست آن ها یا غیر فعال می شوند و یا با بالاهایی زدوبند می کنند.

کمونیست های چپ گرا نه تنها از فشار نظام سرمایه داری- اسلامی به بورژوازی ملی چیزی نمی گویند بلکه در باره ی پتانسیل انقلابی طبقه متوسط و نیروهای میانی هم چیزی نمی گویند. بلکه حتا گاه گاهی با شریک دانستن آن ها در قدرت مطلق گرانه تصویری ارتجاعی از آن ها می کشند. کمونیست های چپ گرا در مجموع نقش طبقات اجتماعی و قشرهای متوسط را بسیار ارتجاعی ارزیابی می کنند.

برخی ازکمونیست های چپ گرا  نقش نیروهای میانی و طبقات متوسط را تا به آن اندازه واپسگرا می دانند که حتا پیشاپیش امکان گزار دموکراتیک- مسالمت آمیز را در هر کشوری نفی می کنند. چرا که بر این باورند که یکی از ویژه گی های لایه های میانی در جامعه ها به ویژه در جامعه ی ما ضد “چپ”بودن است و به همین دلیل گزار راحت و کم هزینه را در میهن ما  عملی نمی دانند. بدین گونه این کمونیست های چپ گرا اما با این پیشگویی و پیشداوری تصویری تاریک از جذب نیروهای میانی به برنامه حداقل نیروهای کارگری به دست می دهند.

ما نباید همه ی نیروهای بینابینی را با سازشکار و ضد “چپ” خواندن از خود برانیم و تلاشی برای جذب آن ها نکنیم و پاسخ درست به این چالش را به گذر زمان واگذاریم. آنچه که نادرست است از دست دادن خط مستقل “چپ” در همکاری فراطبقاتی در جبهه ضددیکتاتوری است نه سیاست همکاری و جذب.

کمونیست های چپگرا از این واقعیت که “چپ”ها سال ها به وظیفه ی سوسیالیستی خود عمل نکرده اند نتیجه وارونه می گیرند. اگر لایه های میانی جذب ایدیولوژی های رنگارنگ بورژوازی شده اند این به دلیل کم کاری روشنگرانه “چپ”ها در باره ی اقتصاد جایگزینی بوده است. اکنون نمی توان همان لایه هایی را که تصویر روشنی از آن جامعه ای که “چپ” می خواهد ندارند “ضدچپ” خواند و از همکاری با آن ها پرهیز کرد. حتا اگر نیروهای بینابینی رفیقان نیمه راه هستند و تا آخر راه با ما نمی مانند، ما نمی توانیم نقش آن ها را در این مرحله از انقلاب نادیده بگیریم و برای آن برنامه ای نداشته باشیم. افزون بر هر چند که چرخش نیروهای بورژوازی و خرده بورژوازی در روند مبارزه ممکن است، ولی حتمی نیست. همان گونه که ما در جمهوری خلق چین دیده ایم نیروهای پرولتری اگر رهبری انقلاب را به عهده داشته باشند و برهان های قوی علمی و عملی برای جذب نیروهای میانی و بورژوازی ملی داشته باشند، می توانند رهبری خود را به این نیروها بپذیرانند.

کمونیست های چپ گرا توجه نمی کنند که همان گونه که شرکت “بدون شناسنامه”ی طبقه کارگر در اتحادهای اجتماعی به دنباله روی از طبقه های دیگر می انجامد. بهای چندان ندادن به جذب نیروهای میانی و طبقه متوسط و قانع کردن و جلب متحدان ما به برنامه حداقل نیز درست نیست. ما برای تحقق بخشیدن برنامه ی خود نیاز به جلب طبقه متوسط و نیروهای میانی داریم و به گفته گرامشی برای هژمونی خود باید سنگر به سنگر برای جلب اعتماد آن ها بجنگیم و مسلمن در اینکار کم بها دادن به مبارزه محیط زیستی، برابری جنسی، دموکراسی خواهی و حقوق بشری به کار ما برای جلب این نیروها ضربه جدی خواهد زد و آن ها را به دامن بورژوازی می راند.

بدین گونه چون کمونیست های چپ گرا  اعتمادی به مبارزه آزادی خواهی همراه با دیگر نیروهای اجتماعی ندارند، وظیفه نیروهای “چپ” را هم به کار سوسیالیستی محدود می کند و وظیفه دموکراتیک ما را به کلی فراموش می کنند. اما طبقه کارگر  با رد کردن اتحاد با دیگر طبقه های زیر ستم و تنها پا گذاشتن به راه مبارزه ی سوسیالیستی، در واقع رهبری مبارزه آزادی خواهی را به قشرهای بالایی و میانی واگذار می کند.

پایان سخن

ما نباید بین عدالت اجتماعی و آزادی دیوار چین بسازیم. به خاطر شرایط خاص کشور ما که استثمار سرمایه داری و سلطه مذهبی را در هم تنیده است، مرحله کنونی انقلاب ما شامل عنصرهای آزادی و عدالت اجتماعی می شود. مبارزه علیه ایدئولوژی مذهب ارتجاعی و ساختار آن در ایران، جنبه ی پر اهمیت مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی را تشکیل می دهد. در این مبارزه ما به «برنامه مشترک حداقل» با توده های وسیع و لایه های اجتماعی نیاز داریم. به نظر حزب توده ی ایران انقلاب ملی و  دموکراتیک دارای دو وظیفه همزمان (وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستی) است که ما نباید با مطلق گرایی، یکی را برتر و یا با اندیشه مکانیکی یکی را جلوتر از دیگری بپنداریم. ما سال ها کوشیدیم که با تاکید به رابطه دیالکتیکی عدالت اجتماعی و آزادی زیر بار گزینش و برتری و جلوتر انداختن یکی از دیگری نرویم. ما سال ها کوشیدم که آزادی را بدون سوسیالیسم و سوسیالیسم را بدون آزادی بی مفهوم بنامیم.

جنبش آزادی خواهی بخش بزرگی از جنبش پرولتری هم هست و جنبش آزادی خواهی طبقه کارگر بخشی از مبارزه طبقاتی او هم هست. باید در این مرحله از انقلاب برای تحقق همه ی آزادی های معمولی (که به غلط به دموکراسی بورژوازی معروف شده است)  مبارزه کرد.

باید هم با طرفداران آزادی خواهی مطلق (“چپ” های سوسیال دموکرات) که نبرد آزادی خواهانه و اتحادهای گسترده اجتماعی را تا مرز تسلیم و از دست دادن سیاست مستقل طبقاتی تبلیغ می کنند جدل ایدئولوژیک کرد و هم با طرفداران مطلق انقلاب سوسیالیستی که برای برجسته ساختن مبارزه طبقاتی از هر اتحاد آزادی خواهانه برای بیم داشتن از دست دادن خصلت پرولتری پرهیز می کنند.

باید از دریافت خشک از مبارزه طبقاتی پرهیز کرد. طبقه کارگر و نمایندگان آن تنها  با کارهای اقناعی و جلب نیروهای میانی می تواند از گرایش منفی جنبش جلوگیری کند و آنرا به “چپ” بکشاند. این به “چپ” کشاندن از طریق ارتجاعی خواندن این نیروها و یا سکوت ما درباره ی موضع مستقل ما انجام نخواهد شد. هر دو نادرست است.

و از سوی دیگر نیاز و چاره ی رنجبران برای دستیابی به اتحادهای اجتماعی تنها از مجرای سازماندهی و ارایه ی برنامه ی جایگزین برای شرایط اقتصادی- اجتماعی حاکم کنونی برآورده خواهد شد. باید به گفته رفیق کاوالف، مارکسیست روسی «پاسخی سوسیالیستی به نئولیبرالیسم» امپریالیستی داد (نگاه کنید به پیش گفتار رفیق عزیز مهربان بر نوشته “درباره ی وظایف کمونیست ها” برگردان رفیقان “10 مهر”  که در “نویدنو”، “10 مهر”  و” توده ای ها” منتشر شده است.).

 

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/8451

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *