مقاله شماره ٣٤ (٢٤ بهمن ١٣٨٨)
رفيق گرامى خاورى!
بدون ترديد پاسخ پرهيجان خود را به بابك اميرخسروى بخاطر داريد كه خواستار انتقال مركز حزب به غرب شده بود؟!
شما دست رد به سينه اين خواست گذاشتيد، اما روند زندگى كه در شكل گرفتن آن اشتباههاى “ما” نيز نقش نه چندان كوچكى داشتند، زندگى در غرب را به “ما” تحميل كرد. اكنون كه به گفتگوهاى آن روز در جلسه “كميته برون مرزى” مىانديشم كه در كنار شما قرار داشتم، احساس غريبى فرامىگيردم و از خود مىپرسم، چيره شدن «ايدئولوژىزدايى كه نامى براى ماركسيسمزدايى» است بر حزب توده ايران، پيامد انتقال مركز حزب به غرب بود؟ البته پاسخ منفى است.
به شهادت مواضع قاطع و روشن و انقلابى احزاب كارگرى بىشمارى در “غرب” كه سرسوزنى از مواضع علمى انديشه ماركس، انگلس، لنين و ديگر انديشهپردازان راه بهروزى طبقه كارگر عدول نكردند، پاسخ پرسش پيش گفته منفى است.
حزب توده ايران، با داشتن سابقه تاريخى و مبارزاتى انقلابى برجسته، با برخوردار بودن از سنت فرهيخته فرهنگ ملى و ماركسيستى- تودهاى مىتوانست و قاعدتاً مىبايستى در جرگه اين احزاب جاى داشته باشد، يكى از پابرجاترين آنها و نمونه براى ديگران باشد!
چرا بايد حزب توده ايران در شرايط ايجاد شدن خيزش انقلابى مردم ميهن ما در دوران كنونى، دچار عملگرايى غيرمستدل و نحيف گشته و خواستار موكول كردن طرح و مبارزه براى خواستهاى طبقه كارگر كه از منافع كل جامعه دفاع مىكند (مانيفست كمونيستى)، به آيندهاى نامعلوم شود؟ خواستار تعديل دستاوردهاى انقلاب بهمن در تثبيت راه رشد غيرسرمايهدارى براى ايران باشد و همصدا با ديگر جريانهاى انحرافى مانند “راه توده”- پيك نت، خواستار مكتوم گذاشتن خواستها و منافع طبقاتى طبقه كارگر در ايران گردد؟ ريشه اين فاجعه را بايد در چه چيزى جستجو كرد؟
در نوشتار مفصل “سپاه پاسداران و تاملى بر نقش بورژوازى بوركراتيك و پيامدهاى تسلط آن بر اقتصاد ايران” (“نامه مردم” شماره ٨٣١، ١٦ آذر ١٣٨٨) كه مىخواهد براى مبارزان، خطمشى كنونى حزب طبقه كارگر ايران را در شرايط خيزش انقلابى مردم ترسيم كند، هيچ استدلالى مطرح نمىگردد كه بتوان متكى بر آن، خواست «موكول» كردن «حل ديگر تضادهاى سياسى- اقتصادى ما بين طبقات كشورمان به مراحل بعدى» را حتى توجيه نمود.
على خدايى كه مخالف طرح مسالههاى «طبقاتى» مىشود و آنها را «درس پس دادن مدرسهاى» مىنامد كه گويا كار را به ايجاد «تفرقه» در صفوف مردم مىكشاند و مدعى است كه دفاع از منافع طبقه كارگر، «لااقل آب در هاون كوبيدن» مىباشد، درسى را پس مىدهد كه در سفر چندين ماهه خود به آمريكا آموخته است. نبايد طرح همين خواستها و پاىفشردن بر همين برنامه مشكوك را در “نامه مردم” نيز پيامد سفرى به ايالات متحده آمريكا ارزيابى كرد كه عليرغم مخالفت شما، زنده ياد حميد صفرى پيش از برگزارى “كنگره سوم حزب” به آمريكا داشت و سوغاتى آن براى كنگره خواست حذف “ماركسيسم” از اساسنامه حزب بود؟
رفيق خاورى گرامى، ترديد ندارم كه شما از پيامد تفاوت ماهوى ميان طرح همزمان خواستها و منافع طبقه كارگر و خواست برخوردارى از آزادىهاى دموكراتيك و قانونى در خيزش انقلابى كنونى مردم، يا تنهـا طرح مساله آزادى اطلاع داريد. اجازه دهيد اين تفاوت را يك بار با هم مرور كنيم:
١- هيچ حزب و نيروى ديگرى به جز حزب توده ايران وجود ندارد كه مدعى باشد كه “حزب طبقه كارگر” بوده و طرح خواستهاى زحمتكشان شهر و روستا و دفاع از آنها را وظيفه خود مىداند. به طريق اولى هيچ نيروى ديگرى هم به اين امر مهم براى زحمتكشان نمىپردازد. اين امر يك واقعيت است؛
٢- واقعيت آنست كه نظام سرمايهدارى و همه مدافعان آن، وظيفه اصلى خود را توجيه و تحميق طبقه كارگر مىدانند و مايلند به زحمتكشان القا كنند كه نابسامانى وضع زندگىشان، امرى طبيعى و “مشيتى الهى” است كه بايد به آن تن دهند. برخى از حاكمان از ديرباز حكومت خود را وديعه الهى ناميده و كارگران را به اجر آخرت حواله مىدهند، و نمايندگان نوليبرال بورژوازى مدعى آنند كه خود كارگر مسئول بيكارى و فقر گريبانگيرش است، زيرا براى بالابردن درجه مهارت خود نمىكوشد. نكتهاى كه در نوشتار “نامه مردم” در شماره پيش گفته بهمناسبت بيستمين سالگرد تصويب قانون كار در ايران نيز تبلور يافته است؛
٣- دفاع از منافع طبقه كارگر در دو سطح ممكن و ضرورى است. سطح مطالباتى و سطح طبقاتى.
سطح مطالباتى- دموكراتيك كه مبارزه براى دستيابى به آن، وظيفه عمده سنديكاهاى كارگرى را تشكيل مىدهد و بايد در آن از استقلال عمل برخودار باشند، از پشتيبانى كامل حزب طبقه كارگر برخودار است. اين پشتيبانى اما تنهـا وظيفه اين حزب نيست. در نوشتار پيش گفته، “نامه مردم”، دفاع بجا از قانون كار را به سطح دفاع از مطالبات صنفى محدود مىكند.
پيامد محدود ساختن وظيفه حزب به اين سطح، تبديل حزب به سنديكاست. در بهترين حالت تبديل حزب به حزب كارگرى غيرانقلابى است، به يك حزب رفرميست، تبديل حزب به حزب سوسيال دموكرات است.
بدون ترديد برنامه ارتجاع داخلى و جهانى براى حزب توده ايران، ضمن ايجاد پراكندگى نظرى و سازمانى در آن، تبديل ساختن آن به چنين حزب كارگرى است، به حزب سوسيال دموكراتى است كه از آن «ايدئولوژىزدايى كه نامى براى ماركسيسمزدايى» است، بعمل آمده است.
“نامه مردم” در مقاله پيش گفته بهدرستى به لاطائلات يكى از نمايندگان نوليبرال سرمايهدارى مافيايى در حاكميت ج ا ايران پاسخ مىدهد و آنها را افشا مىسازد، اما انتقاد خود را به انتقاد به نظام سرمايهدارى ارتقا نداده و آن را به سطح “انتقاد اقتصاد سياسى” نمىرساند. باقى ماندن انديشه افشاگر در توضيح علل نابسامانىهاى اقتصادى- اجتماعى در يك كشور سرمايهدارى در زير مرز نظريات ماركس در “انتقاد اقتصاد سياسى” (كه مضمون اثر دورانساز ماركس، “سرمايه” را تشكيل مىدهد)، به معناى گرفتار بودن انديشه در چنگال ويژگى حزبهاى رفرميست و سوسيال دموكرات مىباشد. اين هيچ معناى ديگرى ندارد، جز «ماركسيسمزدايى» از حزب.
عدم طرح مواضع ماركس در “انتقاد اقتصاد سياسى” در نوشتار پيش گفته “نامه مردم”، در نظر طرح شده در اين نوشتار درباره ضرورت «موكول كردن» بحث درباره مسالههاى اقتصادى- اجتماعى به آينده نامعلوم، تبلور مىيابد. اين برداشت، همان نظر برنشتين درباره “مبارزه همه چيز است!” از كار درمىآيد. پذيرش ابدى بودن نظام سرمايهدارى و «پايان تاريخ» است. در حالى كه پيش شرط گذار از سرمايهدارى، بوجود آمدن آگاهى طبقاتى برپايه تحليل “سرمايه” و نگرش فراتر از “مبارزه روز” مىباشد. نظر و موضع لنين در اين رابطه در سطور زير ارايه مىشود.
چنين سياستى، تبديل حزب انقلابى طبقه كارگر به يك سنديكاى كارگرى است، تبديل حزب توده ايران به حزب رفرميست سوسيال دموكرات است، همانند حزب كار انگلستان كه پايتخت آن اكنون، آن “غرب”ى است كه بابك اميرخسروى خواستار انتقال مركز حزب به آنجا بود؛
٤- سرشت “انقلابى” حزب ماركسيستى طبقه كارگر، برخلاف ادعاى دشمنان آن، توطئهگرى و ايجاد فتنه و … نيست. سرشت انقلابى حزب طبقه كارگر در اين امر نهفته است كه همزمان مدافع منافع مطالباتى و مدافع منافع دورنمايى و آتى جنبش كارگرى بوده، اين موضع انقلابى را بر خلاف حزبهاى رفرميستى كارگرى اعلام و ضرورت آن را توضيح داده و مستدل مىسازد. از اين طريق سطح آگاهى كارگران را از سطح آگاهى مطالباتى- دموكراتيك فرد كارگر، به سطح آگاهى طبقاتى كارگران به مثابه يك طبقه ارتقا مىدهد. طبقهاى كه تنها طبقهاى است كه منافع آن براى گذار از سرمايهدارى با منافع آتى كل جامعه در همخوانى و همنوايى قرار دارد.
بحران ساختارى نظام سرمايهدارى در جهان، بحران محيط زيست ناشى از آن، شكاف تعميقيابنده ميان فقر و ثروت در جهان، توسعه بيكارى و بىخانمانى صدها ميليون انسان در جهان، جنگ و خرابى و تروريسم، جملگى ناشى از سرشت استثمارگرانه و ضدبشرى نظام سرمايهدارى هستند و وجود انطباق منافع كارگران و كل جامعه را براى گذار از سرمايهدارى مستدل ساخته و سرشت انقلابى طبقه كارگر را به نمايش مىگذارند. دسترسى به اين آگاهى، بدون طرح مواضع ماركسيستى توضيح داده شده در “انتقاد اقتصاد سياسى” ممكن نيست.
لنين در “چه بايد كرد”، انتقال اين آگاهى را در ارتباط با «تجربه زندگى سياسى» طبقه كارگر ممكن مىداند و بحث تئوريك و جزوه نويسى را كه مىتواند براى برخىها «خسته كننده» باشد، كافى نمىداند. او مىنويسد اين وظيفه را بايد با «افشاى زنده اعمالى كه درست همين حالا [تكيه از نگارنده] از دولت ما و طبقات فرمانرواى ما در كليه شئون زندگى سرمىزند» عملى ساخت [به نقل از “سيماى مردمى …” ص ٣٨].
با تكيه به اين نظر روشن و با صراحت لنين است كه ضرورى مىبود كه در نوشتار “نامه مردم” درباره بيستمين سالگرد قانون كار، برنامه نقض اين قانون توسط سرمايهدارى مافيايى حاكم، در هماهنگى با سرشت صورتبندى اقتصادى- اجتماعى نظام نشان داده شود و اين افشاگرى به آينده نامعلوم «موكول» نگردد. بايد در اين نوشتار رابطه ميان استثمار كارگر توسط سرمايهدار كه در برنامه نقض قانون كار تظاهر مىكند، با سرشت استثمارگرانه نظام “اقتصاد بازار” حاكم بر ايران تبلور مىيافت. با اتخاذ چنين موضعى اما “نامه مردم” ديگر نمىتوانست در نوشتار “سپاه پاسداران و تاملى …” خواستار برقرارى «… موازين نظامى دموكراتيك و آزاد …» باشد كه بيان مضمون مورد نظر مداحان “اقتصاد بازار” از نظام سرمايهدارى است! نظامى كه گويا «بدور از خشونت و سركوب حكومتى» است. آيا توصيفى گوياتر، اما در سطح و غيرواقعى، از نظام غارت و استثمارگر سرمايهدارى در “نامه مردم”، ارگان حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران مىتواند مطرح گردد، تا موضع پوزيتويستى و تائيد آميز اين نشريه را در برابر صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى نوليبرال به نمايش بگذارد؟
طرح مواضع افشاگرانه ماركسيستى- تودهاى براى تربيت كارگران، روشنفكران انقلابى و ديگر مدافعان جنبش كارگرى در دورانهاى غيرانقلابى ضرورى است، اين ضرورت در دورانهاى خيزش انقلابى به صد چندان اهميت دست مىيابد. زيرا درست در چنين دورانهايى است كه طبقه و لايههاى ميانى حاكم بر جامعه مىكوشند تغييرات انقلابى در راه را به آن سطحى محدود سازند كه مناسبترين سطح براى حفظ منافع آنها مىباشد.
خواست “آزادى” كه پيگيرترين مدافع آن در همه دورانهاى گذشته در ايران، حزب توده ايران و طبقه كارگر و ديگر لايههاى زحمتكشان بوده و هستند، در دوران كنونى از اينرو به تنها خواست لايههاى سرمايهدارى، ازجمله و بهويژه در خارج از كشور تبديل شده است، زيرا آنها مىخواهند مضمون آزادى را مترادف با “آزادى اقتصاد بازار” تفهيم كرده و آن را به مبارزان و مردم القا نمايند، تا بتوانند از اين طريق خواست خيزش انقلابى مردم را به آن محدود سازند. مىخواهند ثبات نظام سرمايهدارى نوليبرالى حاكم در كشور را تضمين كنند. مىخواهند بهمثابه متحدان طبيعى امپرياليسم، حاكميت خود را بر كشور برقرار سازند. مىخواهند «ديكتاتورى مذهبى را با ديكتاتورى لائيك گذشته» جايگزين سازند.
ازاينرو رسانههاى امپرياليستى مانند بىبىسى، تلويزيون صداى آمريكا، راديو فردا و … براى “آزادى” و “حقوق بشر” پستان به تنور مىچسبانند و خود را حامى خواست خيزش انقلابى مردم مىنمايانند، زيرا با محدود ساختن خواست مردم به خواست قانونى، محقانه و واقعبينانه “آزادى”، خطر گذار از نظام غارتگر، رآنتخوار و مافيايى سرمايهدارى حاكم بر ايران برطرف و يا لااقل محدود مىگردد. آنوقت كافى است يك جابجايى در رهبرى حاكميت بوقوع بپيوند و افراد و شخصيتها جابجا شوند.
دعوت مسئولهاى حزب توده ايران به اين يا آن “كنفرانس” و نشست اپوزيسيون راست و “چپ”، اپوزيسيون سلطنتطلب تا جمهورىخواه در خارج از كشور، آنجا كه عملى مىشود، درست با اين هدف عملى مىشود كه حزب طبقه كارگر بـهويـژه در شرايط انقلابى حاكم كلمهاى از منافع آتى طبقه كارگر بر زبان نراند، به وظيفه سوسياليستى حزب عمل نكند. از دستاوردهاى مترقى قانون اساسى بيرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ دفاع نكند.
سكوت “نامه مردم” و ديگر ارگانهاى رسمى حزب توده ايران درباره دفاع ميرحسين موسوى از اصلهاى ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى و تائيد گذرا و بدون استدلال و لذا صورى اعلاميه ١٣ ديماه كميته مركزى از «محتواى كلى» بيانيه شماره ١٧ نامبرده، چه معنايى جز قرار داشتن در كنار راستترين محافل اپوزيسيون خارج از كشور دارد؟
حدس زدن درباره درجه خوشحالى آنها از «موكول» كردن طرح اين خواستها به آينده نامعلوم توسط حزب توده ايران، مشكل نيست! “نامه مردم”، چنانكه “راه توده”- پيك نت، كه دست در دست هم به مجرى خواست اپوزيسيون سطلنتطلب و … تبديل شدهاند، آگاهانه و يا ناآگاهانه، به مدافعان خواست و مدافعان خطمشى ارتجاع داخلى و خارجى تبديل شدهاند. آيا اين است آنچه كه شما مايل بوديد با مخالفت با انتقال مركز حزب به “غرب” تحقق نيابد؟ آيا اين بايد سرنوشت حزب به “غرب” نقل مكان كرده باشد؟
رفيق گرامى خاورى، درست در شرايط انقلابى است كه بايد حزب طبقه كارگر با وفادارى به وظيفه خود در پيوند زدن ميان مطالبات دموكراتيك و روز با طرح خواست و منافع آتى طبقه كارگر كه منافع كل جنبش اجتماعى را متبلور مىسازد، از محدود شدن و انحراف خيزش انقلابى ممانعت به عمل آورده و براى تعميق آن پيگيرانه بكوشد.
اهميت و ضرورت شركت طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان شهر و روستا و لايههاى زيردست و پائينى جامعه در خيزش انقلابى كنونى مردم، به عنوان پيششرط براى پيروزى نهايى آن، و همچنين پرسش درباره علل كنار ماندن اين نيرو از صحنه مبارزاتى، خود را حتى به “بحث” در رسانههاى امپرياليستى نيز تحميل كرده است. حتى در تلويزيون صداى آمريكا از نظريهپردازان دعوت شده نيز در اينباره پرسش بعمل مىآيد. در اعلاميه ١٣ ديماه كميته مركزى حزب توده ايران نيز به طور ضمنى و نه استدلالى درباره نقش طبقه كارگر در تحولات اجتماعى اشاره بعمل آمده و نقش آن براى «تقويت فشار بر رژيم استبدادى حاكم» ضرورى شناخته شده است. در آنجا «تقويت صفوف جنبش از طريق ارتباط تنگاتنگ جنبش كارگرى و زحمتكشان با …» طلب مىشود.
طرح اين نكات نشان اين واقعيت است كه بدون حضور فعال و خلاق طبقه كارگر و زحمتكشان شهر و روستا، دورنماى خيزش انقلابى مردم ناروشن باقى مىماند. اما جلب طبقه كارگر توسط حزب توده ايران به مبارزه انقلابى تنها با طرح شعار “آزادى” با مضمون ليبرالى و «موازين نظامى دموكراتيك و آزاد» (“نامه مردم”) به مفهوم آنچه در “بازار آزاد” مطرح است و نهايتاً دفاع از “حقوق بشر” با درونمايه آمريكايى و بهويژه در هماهنگى با محافل سلطنتطلب و رسانههاى امپرياليستى ممكن نيست. براى دستيابى به اين آماج مردمى بايد كوشيد در روندى مستمر و همواره، سطح آگاهى كارگر را به سطح آگاهى طبقاتى ارتقا داد. دسترسى به اين هدف جز با پيوند زدن همواره، به قول لنين «درست همين حالا»، ميان خواستهاى مطالباتى- دموكراتيك- آنى با خواستهاى سوسياليستى- آتى طبقه كارگر ممكن نخواهد شد.
جوانشير در “سيماى مردمى حزب توده ايران” و در توضيح “برنامه حداقل كارگرى” حزب (صفحه ٤٠) مىنويسد: «برنامههاى ما، با اين كه شعارهاى عام و دموكراتيك داشت، هرگز برنامه يك حزب يا جريان بورژوايى و خردهبورژوايى نبود. برنامه حداقل كارگرى بود [تكيه از نگارنده]. برنامهاى بود كه وظايف سوسياليستى و دموكراتيك را به طور گسست ناپذير – آنطور كه لنين توصيه مىكند – به هم پيوند مىداد و جنبش دموكراتيك و ضدامپرياليستى عموم خلق را به جلو، به سوى نبرد با سرمايهدارى، به سوى سمتگيرى سوسياليستى هدايت مىكرد.»
سردرگمى نظرى حاكم درباره وظايف حزب توده ايران نزد مسئولهاى حزبى در دوران كنونى، ناشى از انتخاب پرسشهاى نادرستى در آغاز بررسى شرايط حاكم بر كشور مىباشد. برخلاف گذشته و در جريان انقلاب بهمن، اكنون مسئولهاى حزبى به تعريف از مضمون خيزش انقلابى كنونى نپرداخته و تعريفى براى آن ارايه نمىدهند. “اصلىترين تضاد” در مرحله كنونى براى انديشه حاكم بر “نامه مردم”، مسئلهاى نشناخته است. شناخت آنها به شناخت به “عمدهترين تضاد” محدود مىباشد!
در دوران انقلاب بهمن ٥٧ نيز مسئله آزادىهاى دموكراتيك در مركز خواستها قرار داشت و “تضاد عمده” در جامعه آن روز با نظام سلطنتى- ساواكى را تشكيل مىداد. اما در عين حال مسئله راه رشد ترقىخواهانه كشور پس از پيروزى انقلاب، يعنى مسئله “اصلىترين تضاد”ى كه حل آن راهگشاى رشد ترقىخواهانه جامعه بود، موضوع اساسى حاكم بر انديشه مبارزان انقلابى و احزاب بود. مىتوان به نشريات و اسناد حزب توده ايران در آن دوران مراجعه كرد و از آنها آموخت!
در “اعلاميه كميته مركزى حزب توده ايران” (١٣ شهريور ١٣٥٧)، درباره «وظايف» روز، حزب موضع خود را چنين بيان مىكند: «… در كنار وظايف مربوط به برانداختن رژيم استبدادى [همان مساله “آزادى”!]، وظايف مربوط به خارج كردن كشور از بحران سياسى و اقتصادى و اجتماعى، امروز نيز با تمام شدت و حدت مطرح مىگردد [همان مساله راه رشد آتى كشور!] … . هدف اساسى جبهه ضدديكتاتورى [و] … دولت ائتلاف ملى [گام برداشتن] … در راه استقلال ملى، آزادىهاى دموكراتيك، سالمسازى اقتصاد و بهبود زندگى مردم … [است].»
در همين يك نمونه نيز مىتوان به راحتى تشخيص داد، كه وظيفه «برانداختن رژيم استبدادى» به مثابه “عمدهترين تضاد” حاكم بر جامعه در اعلاميه ١٣٥٧ كميته مركزى، بدون مضمون و يا داراى مضمونى نا روشن و مبهم و بهيژه مضمونى ليبرالى- سوسيال دموكراتيك نيست. هدف آن برقرارى آزادى “ناب” و گويا مافوق طبقاتى نيست، آنطور كه در نوشتار “نامه مردم” سال ١٣٨٨ (شماره ٨٣١) تحت عنوان “سپاه پاسداران و تاملى …” مطرح مىگردد و مىخواهد با حاكم ساختن «موازين نظامى دموكراتيك و آزاد» [“نـاب” و “مافوق طبقاتى”]، گويا به شرايط «بدور از خشونت و سركوب حكومتى» دست يابد تا در آن «احزاب و نيروهاى سياسى و اجتماعى بتوانند در چهارچوب موازين نظامى دموكراتيك و آزاد فعاليت نمايند [و] … به حل تضادهاى سياسى- اقتصادى مابين طبقات كشورمان …» بپردازند. “نامه مردم” مىپندارد مىتوان در جامعه طبقاتى سرمايهدارى به «حل» تضادهاى آشتىناپذير دست يافت! ارزيابى ناب ليبرالى و سوسيال دموكراتيك “نامه مردم” سال ١٣٨٨، در برابر ارزيابى طبقاتى- انقلابى اعلاميه كميته مركزى سال ١٣٥٧!!
شكستن گره استبداد، به نظر اعلاميه پيش گفته كميته مركزى حزب توده ايران مورخ ١٣ شهريور ١٣٥٧ داراى هدفى روشن و مشخص و تعريف شده است. هدف آن، پايان بخشيدن به وابستگى اقتصادى، سياسى، نظامى، فرهنگى و … كشور بهمثابه زائدهاى از نظام سرمايهدارى امپرياليستى است. اين نكات اساسى مطرح شده در اعلاميه از درونمايه طبقاتى و مشخص برخودارند و پاسخى هستند به مساله راه رشد آتى كشور.
اصلهاى ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى و ساختار سه بخشى اقتصادى مبتنى بر آن، از زير بوته زائيده نشد، بلكه روند قانونمند اين بحثها در ميان گردانهاى انقلابى بود. نقش حزب توده ايران در اين زمينه برجستهتر از آن است كه بايد در اين سطور به آن بيش از اين پرداخت و اشاره مجدد به “برنامه حداقل كارگرى” پيش گفته و مورد نظر زندهياد جوانشير كافى به نظر مىرسد.
پيامد قانونمند سكوت درباره راه رشد آتى كشور در شرايط كنونى توسط “نامه مردم”، عدم طرح راه رشد غيرسرمايهدارى و دفاع از آن و استدلال براى ضرورت پايبندى به اين راه رشد و «موكول» ساختن بحث درباره مسالههاى اقتصادى- اجتماعى (به بيان “نامه مردم” در نوشتار پيش گفته مسالههاى «سياسى- اقتصادى»!) به آينده نامعلوم، تنها يك چيز مىتواند از كار درآيد و آن برقرارى حاكميت “آزادى” در “اقتصاد بازار” بر كشور و ايجاد وابستگى اقتصادى- سياسى ايران به امپرياليسم و برقرارى مجدد وضع نيمه استعمارى بر شئون كشور و بس!
اگر حزب توده ايران مسئله راه رشد آينده كشور را به موضوع بحث تبديل نكند و به جانبدارى از آن نزد نيروهاى ميهن دوست نشتابد و با تمام نيرو و توان روشنفكرانه و با برخودارى از ارثيه مبارزاتى و فرهنگى فرهيخته گذشته حزب توده ايران به اين وظيفه عمل نكند، چه كس ديگرى بايد چنين بكند؟ چه كس ديگرى چنين خواهد كرد؟ ذهنيت درباره راه رشد آتى كشور، ذهنيت براى ضرورت انتخاب راه رشد غيرسرمايهدارى را چه كس ديگرى مىتواند به درون صفوف مبارزان انتقال دهد، جز حزب توده ايران؟ اگر حزب توده ايران در گذشته چنين نكرده بود، آيا اصلهاى ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى كه بخشى از برنامه حزب ما بودند، بعد از پيروزى انقلاب بهمن ٥٧ در قانون اساسى تثبيت مىشدند؟
پيامد نقض غيرقانونى اين اصلها كه با پايمال كردن اصلهاى بخش “حقوق ملت” در قانون اساسى ممكن شد، برقرارى حاكميت سرمايهدارى مافيايى بر سرنوشت كشور بود. اين حاكميت اكنون با به ورشكست كشاندن بخش دولتى اقتصاد، امكان رشد و شكوفايى دموكراتيك اقتصاد ملى را نابود كرده است. بركنار ساختن حاكميت مافيايى سرمايهدارى با هدف بوجود آوردن امكان رشد دموكراتيك، تضادى است كه بايد در جريان خيزش انقلابى كنونى مردم ايران حل گردد و نه چيز ديگرى!
دست يابى به “آزادى” به منظور ايجاد شرايط رشد و شكوفايى دموكراتيك اقتصاد ملى و رفاه اجتماعى ضرورى است، كه هدف اعلام شده در اعلاميه پيش گفته سال ١٣٥٧ كميته مركزى حزب توده ايران در جريان انقلاب بهمن نيز بود.
اكنون مبارزه حزب ما در شرايطى بس دشوارتر قرار دارد، اما اين دشوارى به معناى نفى و لغو وظيفه پايبندى حزب به كوشش براى برقرارى پيوند ميان خواستهاى دمكراتيك و سوسياليستى طبقه كارگر نيست.
با ترك اين مواضع، آگاهانه يا ناآگاهانه، دقيقتر، برپايه عملى ساختن آموزشى كه حميد صفرى از سفر غيرمجاز خود به آمريكا براى حزب توده ايران به ارمغان آورد و مىخواست با ماركسيسم زدايى رسمى از حزب آن را به اساسنامه حزب نيز در كنگر سوم وارد سازد، و يا ناآگاهانه و برپايه فقدان بحث شفاف و علمى- انقلابى در حزب و جنبش تودهاى كه با تقسيم تودهاىها به “خودى” و “غيرخودى” عملى شده است، حزب توده ايران زير هدايت شما و رفيق اميدوار و مسئولهايى كه شما آنها را موردتائيد قرار دادهايد و سياست آنها را با اعتبار خود پوشش مىدهيد، به يك حزب سوسيال دموكرات و خادم ثبـات نظام سرمايهدارى تبديل شده است!
دفاع از آزادىهاى قانونى ثبت شده در قانون اساسى در دوران كنونى و در جريان خيزش انقلابى مردم، در ارتباط با دفاع از كليت منافع آنى و آتى طبقه كارگر از درونمايه ماركسيستى- تودهاى و انقلابى برخودار مىشود.
تنها برقرارى پيوند ميان “آزادى” با دفاع همزمان از اصلهايى كه راه رشد غيرسرمايهدارى را در ايران مىگشايند و همچنين در پيوند با مبارزه همزمان عليه اصلهاى واپسگرانه در آن (در وحله نخست اصل “ولايت فقيه” كه حزب ما حذف آن را از قانون اساسى در سال ١٣٥٨ و پيش از همهپرسى درباره قانون اساسى خواستار شد)، به معناى دفاع پيگير و انقلابى از منافع آنى و آتى طبقه كارگر ايران و ديگر زحمتكشان شهر و روستا، زنان و مردان و روشنفكران و دانشجويان انقلابى و لايههاى ميانى و بورژوازى ملى است.
شما كه با انتقال مركز حزب به “غرب” با آن هيجان مخالفت كرديد كه قطعا به خاطر داريد، چگونه به بازگذاشتن دست حميد صفرى تن داديد و به او امكان داديد برنامه «ايدئولوژىزدايى كه نامى براى ماركسيسمزدايى» است را به دستور كار “كنگره سوم حزب” وارد كند كه تنها با مقاومت تودهاىها در بيرون و درون نشست با شكست روبرو شد. و اكنون بايد گفت با شكستى ظاهرى. زيرا اين “پروژه” امپرياليستى از پنجره دوباره به حزب بازگشته است. اين، همان برنامه «اشغال» حزب از درون است كه جوانشير همانجا برمىشمرد و در ارتباط با «نبرد عليه انحرافها در جنبش كارگرى ايران» در صفحه ٤٤ مىنويسد: «چنان كه مىدانيم، تلاش امپرياليسم جهانى از دهها سال پيش متوجه آن است كه دژ طبقه كارگر را از درون اشغال كند. در كشورهاى پيشرفته سرمايهدارى اين تلاش مدتها پيش – حتى از زمان ماركس – آغاز شده و موفقيتهايى نيز كسب كرده است [كه مىتوان اكنون به آن بسيارى افزود]. … در كشورما كه امپرياليستها نسبت به آن حساسيت ويژه دارند، كوشش براى منحرف كردن جنبش كارگرى از نخستين روز تاسيس حزب در مركز توجه محافل امپرياليستى قرار گرفت.»
رفيق گرامى خاورى، روزى شما خواستار آن شديد كه «بايد در انديشيدن جسارت داشت!» آيا نبايد با توجه به اين خواست شما، نگران از «اشغال» حزب از درون بود و خواستار آن شد كه جنبش تودهاى بر سر اين نكته پراهميت به گفتگويى صميمانه، علمى- انقلابى پرداخته و با اين خطر به نبردى سخت بپردازد؟
آيا با تن ندادن به بحث با اين شبه استدلال كه «ما در درون ارگانهاى خود بحث مىكنيم»، آنطور كه “هاتف رحمانى” در ,نويد نو” خواستار آن است (اول اسفند ١٣٨٧) مىتوان به حل مساله سردرگمى نظرى حاكم بر حزب دست يافت؟
تبادل نظر و گفتگو با تودهاىها مردود اعلام مىشود، زيرا گويا تودهاى تنها كسى است كه راه به محفلهاى دربسته يافته است. پنداشته مىشود كه مىتوان با بستن در بحث و گفتگو، سرشت علمى و خصلت انقلابى حزب را تغيير داد، بدون آنكه آب از آب تكان بخورد. با تقسيم تودهاىها به “خودى” و “غيرخودى” پنداشته مىشود، مىتوان به جدل علمى- طبقاتى در جنبش تودهاىنقطه پايانى نهاد! طبرى در شعر “شهابالدين سهروردى شهيد” و در ارتباط با خام خيالى نيروهاى سركوبگر در جامعه مىگويد:
«…
ولى سرود پرتوهاى ناب را
كسى،
خفه كردن،
از بام سراى افكندن
و سوختن
و خاكستر به باد دادن
و كار پايان يافته شمردن
و به سوى خانه شدن،
نيارست.»
آيا نبايد از رفيقهاى مسئول حزبى انتظار تن دادن به گفتگويى سازنده داشت و به قول زندهياد طبرى در شعر “چو پروانهاى برخاسته از پويه خود” به «جستجوى مرواريد گم شده» پرداخت، تا نگرانى بر طرف شود؟
*****
رفيق گرامى، شما هنوز امكان انجام به وظيفه پدرى خود داريد. امكان گفتگو را ميان تودهاىها بگشايد!
به مسئولهاى حزبى، اهميت معنوى و عملى ارثيه بزرگى را كه بر دوش گرفتهاند، خاطرنشان سازيد. ارثيه ارانىها، روزبهها، طبرىها و كيانورىها و ديگران را نمىتوان سبكسرانه و با برخوردهاى در سطح و نگرش از «روزن تنگ» (ا ط) به سرمنزل تاريخى آن رساند.
نگارنده به كوشش خود براى دسترسى به شما و صحبت با شما و ديگر مسئولهاى حزبى ادامه خواهد داد. اما بنا به توصيه شما، به نگرانى تودهاىها درباره سرنوشت حزب، با جسارتى بيش از گذشته خواهد انديشيد و تا آنجا كه قادر است، بدان عمل خواهد نمود و جستجوى «مرواريد گم شده» را تشديد خواهد كرد.
نگارنده با يك نگرانى شخصى نيز روبروست. پاسخ ندادن شما به تلفنها ظاهراً در ارتباط است با شرايطى كه بر زندگى شما مستولى هستند. ظاهراً، پيش از آنكه تلفن شما زنگ بزند، ارتباط وصل شده به شماره تلفن شما، به شماره تلفن ديگرى منتقل مىگردد. البته مىتواند اين وضع براى حراست از وضع مزاجى شما باشد، كه اميد مىرود چنين باشد. اما درعين حال مىتواند چنين وضعى وسيلهاى نيز باشد براى قطع نگاه و كنترل شما بر زندگى حزب توده ايران و بىاثر شدن امكان حراست شما از آن. زندگى حزبى كه از اعتبار شما برخودار است و راهى را طى مىكند كه نمىتواند راه شما باشد. لااقل براى درستى چنين راهى استدلالى مطرح نمىگردد.
خلاصه نوشتار: نگرانى از ماركسيسمزدايى از حزب و اشغال آن از درون. اشاره به نقش حميد صفرى در اين روند. دفاع از اصلهاى مترقى قانون اساسى. تمنا از رفيق خاورى براى برپايى گفتگو ميان تودهاىها.
٢٢ بهمن ١٣٨٨
نوشتار پيش از تدقيق نهايى و انتشار براى رفيق خاورى، اميدوار و … ارسال شد.
هواداران حزب توده ایران در ایران پای بند به شهدای جنگ هشت ساله و همه شهدای راه ازادی ایران هستند و همه احزاب ازادند تا گفتگو کنند من به عنوان دوستار حزب بابک امیر خسروی را یک خائن می دان و فرقی با گورباچف و یلتسین و شواردنازه ندارد. ترسوئی که با تکه کردن حزب به اربابان انگلیسی حجتهائی اش خوش خدمتی کرده و تلاش داشت تا نام و یاد شهدای جنگ هشت ساله را فراموش کنیم. همه مراجع بزرگوار ما در مبارزه با امریکا و انگلستان پیش قدمند و حزب توده ایران هم در این راه کوتاهی نکرده والبته هزینه های سنگینی هم پرداخت کرده است. یاد شهدای حزب توده ایران با شهدای جنگ هشت ساله به هم گره خورده و ایران روزی نزدیک از دست سرمایه داران زالو صفت نجات خواهد یافت.