مقاله ۴۶/۹۸
۱۶ اسفند ۱۳۹۸، ۶ مارس ۲۰۲۰
سال های درازی ستمگران گوشت مان را خوردند و خون مان را مکیدند تا شکم فربه و جیب پر کنند. زورمندان بر گرده ما سوار شدند و لگام در دست، ما را یورتمه روان به نابودی کشاندند. بیدادگران برای پرده افکندن بروی دزدی ها و پوشاندن پلیدیهایشان دین ما را به بازی گرفتند. هر روز ما تنگ دست تر و نازک تر می شدیم و این دزدان بدنام پول دارتر و درشت تر. دیدن بدبختی های ما دل هر آزاده ای را پر خون می کرد ولی هیچ جا وجدان بیداری نبود. این تبه کاران روزگار ما را سياه کرده بودند و ما با سرسپردگی رويشان را سفيد می کردیم.
به هر ساز این گزمگان بد سگال رقصيدیم و پشت سر رشوه خواران نماز گذاردیم ولی پای را توان از گليم بيرون بردن نبود. سال ها زير اندازمان زمين بود و رو اندازمان آسمان ولی کسی دلش برای ما نسوخت. کاسه شکیبایی ما بارها افتاد و شکست ولی این نیرنگ کاران یاوه گو با سخنهای پوچ سرمان را شيره ماليدند و ما دوباره مار را در آستين خود پروراندیم و گرگ را گماشتیم تا نگهبان گوسپندانمان باشد.
نیروی بازو را به این بهره کشان فروختیم ولی دستمزد ما را ندادند، پشت ما را تازیانه زدند، ما را کشتند، اما آبی از آب تکان نخورد. سال ها آب خوشی از گلویمان پايين نرفت ولی در بر همان پاشنه گشت و بر نخاست بانگی از هزاری.
آوازت را شنیدیم از دور دست ها ولی چهره ات ندیده بودیم.
پیش از تو چشمهای مان کور و شهر ما خاموش چون گور بود. پیش از تو نه به چشم سویی داشتیم و نه داشتیم باده در سبویی. ستاره ها در پس آسمان ابری نهان بودند. رنجمان بسیار بود و رویاهای مان کم سو. پیش از تو ستاره ای اگر هم گاهی در آسمان بود شراره ای نداشت. پیش از آمدنت ان چنان درمانده بودیم که در برکه اندیشه ما ماهی نبود و قورباغه سالار بود. پیش از تو دل به کسی نبسته بودیم و همچون کرجی رانی بی پارو در دریای توفانی رها بودیم.
تو در فصل زمستان و دوران جولان نامردان به شهر ما آمدی. ناآشنای گم کرده ای بودی، ولی اندک اندک دانستیم که عشقت دروغین نبود. آشنای ما شدی و ما به سخنانت باور کردیم و دل بتو بستیم. آنچنان در دل ما نشستی که تنها با یاد تو سرمست بودیم. بیش ازاندازه تشنه بودیم و از چشمه زلال تو نوشیدیم تا سیراب شویم. گوش ما دفتر سخن های شوریده تو شد.
وقتی تو آمدی، با گام تو زمین زیر پای ستم پیشگان به لرزه درآمد. ستاره ای در آسمان ترکید و شهاب های سرخ آن مانند سیل آتشین به سوی ما روان شدند و راه درست را نمایان کردند. در گورستان سیاه و خاموش ناامیدی چون ستاره ای تابیدی و همچون باران بهاری با تندری زندگان را که هیچ حتا خفتگان در گور را بیدار ساختی.
تو با نوای خوش نی خود، ما را به سرزمین خورشید فرا خواندی و بهاری جاودان را به ما نوید دادی. بهاری که نان و کار را؛ خانه و بار را؛ آزادی و برابری را؛ خواهری و برادری را به همه ارزانی می کند. بهاری که در آن شبگاهان با گل سپید مهتاب به خواب می رویم و سپیده دمان چهره در چشمۀ خورشید می شوییم. بهاری که در آن نوازش کوبنده ی باران به روی پنجره نشان شادابی دارد. بهاری که در دشتهای پهناور آن لاله های سرخ می رویند و پرستوهای بی آشیان را لانه می دهند. بهاری که در آن غنچه ی لبخند دوباره جوانه زند به لبان تنگ دستان ما. بهاری که در آن رخشان بود هر سو ستاره. بهاری پر از ترانه، با امیدی بی کرانه.
تو ما را مغرور ساختی و به ما گفتی که آدم گرسنه سنگ را هم مي خورد ولی ننگ را نمی پذیرد. تو گفتی که مار خوی نیش زدن خود را وا نمی گزارد و توبه ی گرگ مر گ است. تو به ما گفتی که آب از سرچشمه گل آلود است. سال ها فکر می کردیم که آرزوی سیری شکم را باید به گور ببریم. تو به ما آموختی که ستم و سرمایه جاودان نیستند بلکه آفتاب لب بامند و پای لب گور دارند.
با آمدن تو بسیاری از ما شیدا شدند و مجنون وار بی ترس و بیم از دام ها و خارها برای یافتن لیلی آزادی پای به کویر نامهربانی و درد و رنج گذاشتند. در شبستانی که در شهر جاودانه بود تو مانند مهتابی رهنوردان ما را در راه پیچاپیچ و خارآگین رهنما بودی. هنگام فرمانروایی کرکسان در فراز ما توهمچون کبوتری در بام منزل ما خانه کردی و هر روز شور پرواز را در ما زنده نگه داشتی. تپش های پرواز دلمان شدی.
هم چون آهویی بدام تو در افتادیم و پس از آن دگر تاب دوریت نداشتیم و نداریم. آن هایی از ما که به دام افتادنت را دوست نمی داشتند، راه گریزی نیافتند، راه رزم ما را شبانه به سویت کشاند و تا مرگ در بند گیسویت گرفتار کرد ما را. شب تا به سپیده دم نخفتیم از برای عشق تو. ز بهر خود گذشتیم و به پای دل نگشتیم از برای عشق تو. از رفتن و برنگشتن پروایی نداشتیم از برای عشق تو. در بستر سنگ خفتیم و در تب گداختیم از برای عشق تو.
در پناه نگه چشم مستت گم شدیم و چنان به شور عشقت به کوچه ها و بیابان ها زدیم که دلباختگی ما افسانه لب مردم شد و در دل هایشان خانه کرد. بارها ترا از ما جدا و ما را از تو دور کردند. اما نه تو ما را فراموش کردی و نه ما ترا بردیم از یاد. کبوترهای عشق ما پرزنان آهنگ بامت کردند. اگر شهبازی درنده ، کفتر پیام رسان ما را در راه ربوده بود، ما ترا در چشم ستارگان می یافتیم و شب جدایی را با بردباری به سحر می رساندیم.
عشق ما یک عشق یک سویه نبود و نیست. تو هم چون ققنوس بارها جان دادی و خاکستر شدی تا ما جان بگیریم. و ما به پاس آشنایی ات چه خون دل ها خورده ایم. در این راه زخمهای فراوانی بر دل و جان برده ایم، ولی برایمان زخم عشق از آسودگی بی تفاوتی بهتر بود و هست. در بند عشقت بودن از بی بندوباری بهتر است. ما تو را در دل داریم و تو جای پای رنج را در دستان مان می بینی و راز نگفته چشمان نخوابیده ما را می خوانی.
عشق ما شدی و همچون نفس همواره با ما همراه، و بال های ما را برای رهایی از قفس نیرومند کردی. شعله امید زندگی بهتر را در دل ما فروزان کردی و شور به زندگی انسانی را به ما برگرداندی. همه ی دنیای ما را از هوای مستی پر کردی و غم را از سرهایمان گریزاندی و به جای آن درفش کاویان به دست ما دادی. تو از درد ما شعلههای رزم افروختی و همچون پرچمی افراشتی آن را.
در آغوش تن سوزت، یخ دل ما آب شد و دلیرانه به دنبال گل گم شده در چمنزار گام گذاشتیم. با بوسه خود ما را با شراب رزم مست کردی و به میدان فرستادی. در گرمی آغوشت دشواری پیکار فراموش شد، کوله بار نبرد بر دوش کشیدیم. نمیدانستیم که این سودای بی پروا ما را از زمان و زمین می کند و در سیلابی فرو می برد.
تو به ما یاد دادی تا دلاور باشیم ولی بی برنامه و بی خرد دل به دریا نزنیم. هر چند که از مرگ بیمی نداشتیم ولی تو یادمان دادی تا از آن بگریزم. تو گفتی مرگ نابهنگام و بیحاصل به ناکامی کار می انجامد. در پهنه نبرد به عشقت پشت ما گرم بود و می دانستیم که عمری در کنار ما بودی و خواهی بود. وقتی گرفتار شدیم، زیر تازیانه در ته زندان تاریک، با آواز و ترانه ات، آتش امید در ما دل افروختی و در ذهن ما آفتاب را زنده نگه داشتی و به جان درمانده ما نوری بخشیدی.
برخی ها همان گونه که آسان دل به تو سپردند به ناگاه و بی تفاوت دل بریدند. از جدایی شان گریستی ولی از پای نیفتادی. برخی هاشان خنجر به پشت افراشته ات زدند ولی تو نخمیدی. دشمن هم اکنون هم می کوشد تا زخم های کهنه جدایی را بشکافد تا ما از چرک تب سوز پراکندگی جان سپاریم.
ولی نگاه ما به گذشته نیست، رفیقان نیمه راه و دوستان دشمن شده را به کار خود رها کرده ایم، و چشم به آینده دوخته ایم. ما هنوزم با همیم. تو یار همراز ما بودی و هستی و ما یار وفادارت بودیم و خواهیم ماند. هنوزم برای خوابیدن، سر به سینه ستبر تو می گذاریم. هنوزم با گذاشتن سر روی شانه هایت که به پهنایی جهان است، آرام می گیریم. هنوزم با آرامش تپش دلت، ما بی نگرانی به خواب می رویم. هنوزم در شب های دراز و یلدایی، ما با یاد تو به پیشواز پگاه می رویم. هنوزم در گلستان بی آب تنهایی ما، تو شبنم برگ گلی.
داستان دلباختگی ما “آه این هم حکایتی ست“؛ هم شیرین است و تلخ؛ هم شیوا هست و هم فریبا، ولی داستان عشق ما به هم، نه آغاز و نه پایان کار ما است. داستان عاشقی ما تنها بهانه ایست برای ساختن جهانی بهتر؛ هوایی پاک تر و باغی پر شکوفه و سبزتر. اگر عشق آسمانی ما برای توده های زمینی حاصلی نداشت، پوچ بود؛ دیوانگی بود؛ شوریدگی بود.
عشق من و تو، میان من و تو نیست. عشقی است که در آن از من بردیم و با همه کس ما شدیم؛ عشق به انسان است؛ عشق رویایی است؛ عشق فردایی است؛ عشق مایی است.
عشق ما ستم افکن است؛ زنجیر شکن است. عشق ما پایان بی آبی است؛ پایان بی نانی است؛ پایان بی کاری است؛ پایان بی سرایی است؛ خانه آبادی است؛ فردای آزادی است؛ دنیا شادی است .
بیا با ما! بگذار تا دست در دست از چنگ غم رها شویم و با باده عشق جهان را از آزادی مست کنیم. عشق ما “توده را سازد پیروز”!
سالهاست که چشم براهم میدانستم که خواهی آمد، من جای پای آمدنت را در ساز و دهل وشادیانه رقیب، در دستبرد به قانون، درتاراج کارخانه ها، در چهار راه گل وشیشه و عابر بانک، من جای پای آمدنت را در دستان خالی پدران وبازدم فسرده کودکان واشک مادران می دیدم ، من قامت بلند آمدنت را در غرش عظیم کارخانه ودستان
پرتوان صنعت گران نظاره میکردم
میدانستم که می آیی،
میدانستم، وارث وجدان قهرمانی های تاریخی این سرزمینی، آمدنت را بشارت دادم، به سخره ام گرفتند، لب فروبستم، دراین سال های غریب امید آمدنت را در کنج خاطراتم آب دادم، پروراندم، بیا، خوش آمدی.
“وظیفه هر توده ای بسیار سخت تر از هر فعال سیاسی دیگر غیرتوده ای است”.
رفیق سیامک و آبی،
با خواندن متن شاعرانه شما دو رفیق که سرشار از عشق بی پایان شما به حزب “کارگران و رنجبران” توده ایران است، هم چشمانم از شادی پر از اشک شوق شده و هم خشم و نفرت بی پایان درونی ام از دشمنان ریز و درست این حزب بیش از پیش افزایش یافته ست، حزبی که دشمنان سوگند خورده آگاه و یاران قدیم ناآگاه اش بی امان از آغاز بنیانگذاری اش تاکنون دست از حمله ها و انگ های ناجوانمردانه شان نه برداشته و نه بر خواهند داشت. به آنها باید حق داد چرا که دشمنی گروه اول به دلیل شناخت دقیقش از هدف این حزب است که لبه تیز مبارزه اش محو نظام سرمایه داری و استقرار آزادی، عدالت، استقلال سیاسی و اقتصادی در سرزمین ایران است و دشمنی یا مخالفت دومی می تواند از سر ناآگاهی کامل و یا عدم شناخت کافی از اندیشه های بنیادین این حزب طبقه کارگر است که بر مبانی و تفکرات علمی و انکار ناپذیر مارکس، انگلس و لنین استوار می باشد.
ما دشمن اصلی را می شناسیم و می دانیم چگونه باید با آن مبارزه کرد، اما مبارزه با یاران ناآگاه قدیمی بس دشوارتر و توانفرساتر است. باید صبورانه و آگاهانه با آنها مبارزه کرد. برای دستیابی به این هدف دشوار، خود را باید به سلاح شناخت و دانش علمی رهبران واقعی طبقه کارگر مجهز کرد.
برای رد دیدگاه آنهایی که حزب را به انحراف و مانند آن متهم کرده و می کنند، نباید دست از خواندن و بررسی نوشته های همان بنیانگذاران و رهبران و دانشمندان قدیم و جدید احزاب کمونیست جهان بکشیم.
همان گونه که آگاهید دلیل اصلی گوناگونی دیدگاه ها بین برخی رفقای توده ای بی شک می تواند به دیدگاه آنها در باره مفاهیم و کارکرد شناخت انها از “تضادها” ست. یکی تضاد را بین خلق و حاکمیت ولایی می داند، دیگری بین خلق و امپریالیسم می داند و یکی بین کار و سرمایه می داند و…..
پرسش اساسی اینجاست که آیا تفاوت دیدگاه باید به پراکندکی بین ما توده ای ها بیانجامد و چرا؟
در حال مطالعه متنی هستم به نوشته مائو تسه دون که پس از ارجاع ما به جملاتی از مارکس، انگلس، و لنین، دو بند یا پاراگراف در باره اختلاف دیدگاه و کشمکش بین برخی باورهای متفاوت بین حزب کمونیست چین آن زمان را اختصاص می دهد. مایلم این دو پاراگراف را اینجا مستقیم نقل کنم تا هر توده ای به خود، حزب خود و گذشته و آینده این حزب نامیرا بیندیشند
۱) عامل اختلاف حتی در ذهن (mind) ما بشر ناشی از تضاد است. چرا؟ مائو می گوید:
“هر تفاوت در اندیشه های انسان ها را باید در انعکاس یک تضاد عینی/ ابژکتیو در نظر گزفت. این تضادها در اندیشیدن ابژکتیو انعکاس می یابد و این فرایند حرکت متضاد اندیشه ها را شکل می دهد/ می سازد. رشد تفکر را پیش می راند و بی وقفه مشکلات موجود در اندیشیدن انسان ها را حل می کند”.
سپس این اندیشه مارکسیست لنینیستی را در باره تفاوت و کشمکش فکری درون حزب کمونیست چین این گونه تشریح می کند:
“تقابل و کشمکش بین انواع متفاوت باورها به طور مستمر در درون حزب رخ می دهد. در درون حزب، این انعکاس تضادهای بین طبقه ها و بین قدیم و جدید درون جامعه است. اگر هیچ تضادی در حزب نبود، و هیچ مبارزه ایدئوژیکی برای حل آنها (یعنی تضادها) نبود، زندگی و حیات حزب به پایان می رسید”. (در باره تضادها، ص ۵، مائو). [۱]
پس حزب ما، همان طور که در بالا گفته شد، نامیرا است، پس حزب ما بود، هست و خواهد بود. پس همه باید تلاش کنیم از برنامه و اندیشه های این حزب مارکسیست-لنینیستی دفاع و آنها را به میان توده های کار و زحمت ببریم و با زبانی ساده برای شان تشریح کنیم.
یادآوری کنم که در برابر این رفقای قدیم ما دو راه در پیش داریم: مبارزه صبورانه ایدئوژیک، همان طور که دیگر فعالین سیاسی مترقی انجام می دهیم، یا طرد آنها برای همیشه. ولی اگر دیده ایم که آنها بدون مطالعه و بدون ارجاع ما به متون مارکسیستی به باور خود سماجت کرده و به هیچ روی امادکی تجدید نظر در دیدگاه خود نیستند، باید تصمیم گرفت آنها را به حال خود رها کنیم و انرژی مان را برای کار مطالعاتی، تبلیغی و سازماندهی نیروی کار و زحمت متمرکز کنیم یا که تا بی نهایت بخواهیم به بحث های بی پایان و بی نتیجه با آنها ادامه دهیم.
پیشنهاد رفیقانه من این است که هر توده ای اختلافات فکری اش با و انتقادهایش به هر موضع گیری حزب را درون حزب مطرح، بررسی و حل کند و یا دست کم آن را به ویژه در فضای مجازی بسیار مخرب شبکه های اجتماعی به شکل عمومی مطرح نکند. بار دیگر همینجا اعلام می کنم در حزب توده ایران به روی تمام توده ای ها و افراد جدید باورمند به برنامه و اساسنامه اش باز است.
به هر توده ای منتقد مواضع و جهان بینی حزب رفیقانه پیشنهاد می کنم کتابچه “انتقاد و انتقاد از خود” رفیق جوانشیر را باز هم مطالعه کند.
کار و فعالیت هر توده ای بسیار بسیار سخت تر از هر فعال سیاسی غیرتوده ای است. ولی توده ای را سر از بار ایستادن نیست.
دست شما را صمیمانه می فشارم.
احسان
باتشکر از رفیق عزیز احسان وابراز محبت شان ودر تایید گفته های این رفیق باید بگویم که برخورد با رفقای قدیمی می بایست حساب شده وبسیار محترمانه ورفیقانه صورت بگیرد. بعضی از این رفقا گله مندند و می توان دلشان را بدست آورد، این درصورتی است که مواضع ضد مردم نداشته باشند. رفقا ترجیح میدهم کمی هم به مسئله روز، شیوع ویروس کرنا بپردازم. متاسفانه مردم این مسئله را جدی نگرفته اند وخیلی اعتقاد دارند که در ماه های آینده به پیک شیوع آن خواهیم رسید. توزیع مواد ضد عفونی کننده به درستی صورت نمی گیرد و دلالان شروع به خرید واحتکار این مواد کرده وبا قیمت تا چهار برابر به فروش میرسانند. دولت هیچ کنترلی بر توزیع ندارد.
دلالان این دزدان سرگردنه، در این چند روزه دست بکار شده و کیسه گشادشان را حتی به قیمت قتل وعام مردم گشادتر دوخته اند. سرمایه های کثیف آنان در این چند ساله علیه مردم و بر ضد امنیت اجتماعی در پشت نقاب خرید و فروش و کاسبی پنهان بوده است. اما امروزه نقش کشنده وضد انسانی و ضد اجتماعی وضدملی این سرمایه ها ودارندگان آن به وضوح روشن گردیده. سرمایه آنان برای سلامت جامعه از ویروس کرنا بدتر است. در این شرایط ضمن آگاه نمودن مردم از خطر شیوع ویروس کرونا نقش مخرب سرمایه داران را در جهت در تخریب وسلامت جامعه افشا باید نمود. با این وضعیت توزیع
مواد ضد عفونی کننده وگرانی که دلالان به وجود آورده اند اگر پای ویروس به محله های فقیرنشین کشیده شود خدای ناکرده ما با فاجعه انسانی ونسل کشی بی سابقه ای مواجه خواهیم شد.
ایده آلیستتراز شما پیدا می شود؟ از کدام حزب میگویید؟ از حزب محمد امیدوار و نوید شمالی؟ از حزب نسل جدید خلیل ملکیهای انگلیسی؟ مگر چه تغییری در این جمع صورت گرفته که چنین «شاعرانه» میگویید؟ چه تفاوت محتوایی بین این کنگره و کنگرههای پیشین آنها وجود خواهد داشت؟ چه خون پاک و توده ای به رگهای این تشکیلات خانوادگی و رانتی اضافه شده است که شما چنین به وجد آمده اید؟ بادمجان دور قاب چینی را کنار بگذارید.
فقط به کارنامه مطبوعاتی ۳۰ سال گذشته این افراد نگاه کند. آیا یک مقاله یا جزوه ماندگار از اینها سراغ دارید؟ اینها حتا از قراردادن بایگانی کامل نشریه «نامه مردم» در دوره ای که خود سردببر و ناشر آن بوده اند در سایت خود شرمنده اند. چرا این کار ساده را انجام نمی دهند؟ چون آپورتونیسم آنها آشکارتر خواهد شد؟
دفاع از کانون نویسندگان و این و آن پیشکش شما. مبارزه با سانسور جمهوری اسلامی پیشگش شما.
اگر بیل زنید یکی دو بیل به باغچه خود بزنید. خواستار انتشار بایگانی کامل «نامه مردم» اینها بشوید.
اینها بازانتشار آثار ماندگار رهبران و قهرمانان ما را زمانی شروع کردند که محبور به آن شدند، جبر تاریخ و انتشار آن آثاز بوسیله دیگر ناشران در کشور و در فضای مجازی، ادامه سیاست سانسور گذشته حزب را برای آنها گرانتر میکرد.
مطمئنا باشید از این امامزاده و این متولیات هیچ معجزهای سر نخواهد زد. اگر به جهانبینی که اینهمه از آن نام میبرید باور دارید این یقین را از نظر دور ندارید که حزب توده ایران ممکن ایت در حزب دیگر و با نامی دیگر در تاریخ تداوم باید. همانطور که حزب کمونیست ایران در حزب توده ایران تداوم یافت. بجای این بادمجان دور قاب چیدنها میرات ایدئولوژیک، سیاسی، سازمانی، و فرهنگی حزب کمونیست ایران و حزب توده ایران را زنده نگاه دارید، بازانتشار و اشاعه دهید، و آن میراث را در حد توانایی خود به روز نمایید. رزمندگان نبردهای آینده، تشکیلات و حزب خود را بر پایه این میراث بنا خواهند کرد..
در مباحث تاریخی این پرسش وجود دارد که از حمله معولان و حمله تیموریان به ایران کدامین حمله بیشترین آسیب را به روند تکامل تاریخی ایران وارد نمود. یک پاسخ این است که حمله تیموریان. زیرا آنها به یک ایران ضعیف و از پا افتاده بدست مغولان حمله کردن و بر ویرانیهای آنها افزودند.
باید پرسید از حمله جمهوری اسلامی به حزب توده ایران و «رهبری» ۴۰ سال اخیر این جماعت کدام یک بیشترین و مهلکترین ضربه را به حزب توده ایران وارد نود؟
حزب توده ایران، به دست این ناکسان از نفس افتاد
جناب ناظری که حتما از عینک از ما بهتران بر خوردارند، ظاهرا چشمشان برای دیدن بدیهی ترین واقعیت ها ناتوان است .
فقط برای نشان دادن بی پایگی یکی از مدعیات ایشان آدرس آرشیو کامل نامه مردم ارگان مرکزی حزب توده ایران را جهت اطلاع اینجا می گذارم .
https://www.tudehpartyiran.org/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%E2%80%8C%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87/4318-2018-05-14-01-26-42
نوبری در بهار؟
ابرازنظری رفیق ناظر پرمحتوا و نظرگیر است. با برخی از مواضع طرح شده در آن می توان موافقت کامل داشت. برای نمونه «دفاع از میراث .. حزب کمونیست ایران و حزب توده ایران .. و ضرورت به روز کردن آن در حد توانایی». یا مساله «سانسور» حاکم بر رفتار برخی از رفقای مسئول. به این نکته و نکته های مشابهی در اندیشه ی سیاسی طرح شده در ابرازنظر به طور مجزا پرداخته شده است و خواهد شد.
ولی دو نکته در نظر است که باید هم اکنون بیرون کشیده و برجسته شود.
یکی افشای ناخواسته برنامه حریان های انحرافی است که می خواهند برنامه تشکیل «حزب توده ایران را در حزب دیگری با نامی دیگر» به راه انداختن!
این برنامه ی شناخته شده ایست. زنده یاد جوانشیر در سیمای مردمی حزب توده ایران آن را به طور همه جانبه شکافته و افشا نموده است. همین موضع را زنده یاد نورالدین کیانوری در رساله معروف خود تکرار و اعلام می کند. او برپایی حزب جدیدی را گامی نادرست می داند و مبارزه برای تصحیح سیاست حزب را به توده ای ها توصیه می کند!
کسی که خواستار دفاع از ارثیه حزب توده ایران است، نمی تواند با سکوت در برابر استدلال های ارثیه گذاران برای حفظ یک پارچگیِ حزب توده ایران، حزب طبقه ی کارگر ایران با سکوت بگذرد.
راه پیشنهادی در ابرازنظر البته راهی سهل می نماید، ولی در عین حال نشان فقدان وظیفه شناسی است که به توده ای ها توصیه می شود.
نکته ی دوم در ابرازنظر ناشی از سکوتی غیرمجاز است که بر ابرازنظر حاکم است. مضمون ارثیه گذشته با طرح تنها ضرورت دفاع از ارثیه حل نمی شود، پاسخی همه جانبه و مارکسیستی- توده ای نمی یابد!
درست مضمون این ارثیه است که در خطر است، در این زمینه حق با ناظر است، ولی خود ناظر نیز تاکنون موضع خود را در برابر مضمون این ارثیه روشن نساخته است! او به این پرسش پاسخ نداده است و نخواهد داد که آیا سیاست پیروی از لایه ای از حاکمیت که جریان های انحرافی از آن پشتیبانی می کنند، در هم خوانی و هم نوایی با ارثیه ی محرز اندیشه و کارکر- مبارزه ی حزب توده ایران قرار دارد؟
تاکنون بارها بحث میان توده ای ها به این مرز فرارویده است. ولی نازا مانده است، زیرا رفقای از جنس ناطر به این پرسش پاسخ نداده اند! به این پرسش پاسخ نداده اند که سیاستی که آن ها دنبال می کنند، تا چه حد عنصر کشنده ای است در حفظ واقعیت ادامه پاره پاره بودن جنبش توده ای؟! پاسخی که چپ های سردرگم در دوران پس از پیروزی انقلاب بهمن نیز هنوز به تاریخ و توده ای ها مدیون هستند. یعنی پاسخ به این پرسش که سیاست ماجراجویانه آن روز آن ها چه نقشی در پیروزی ارتجاع حاکم کنونی ایفا نمود؟
رفقای مدعی به این پرسش پاسخ نداده اند که آیا «سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران» که جوانشیر همانجا توضیح می دهد که در «برنامه حداقل کارگری» آن خلاصه می شود که از دو بخش «مبارزه ی دمکراتیک- اتحادی و سیاسی- سوسیالیستی» در جامعه تشکیل می شود، مورد تایید قرار می دهند یا خیر؟
ببینیم رفیق ناظر مدعی تن به بحث مشخص برای تایید سیاست مستقل طبقاتی حزب توده ایران خواهد داد؟ آیا آماده است برای رفع علت اصلی پاره پاره بودن حزب توده ایران گامی بردارد جز طرح سخنان پرطمطراق و توخالی؟
من به نوبه ی خود بسیار شاد خواهم شد و سال نو را با توانی مضاعف برای نبرد درون حزبی آغاز خواهم کرد.
فرهاد عاصمی
عجبا!
مهرگان با تاریخ، فاکتها و مهرگان ما نامهری میکند. من هم بایگانی دوره ششم را دارم ، همه بایگانی دوره هفتم و هم بایگانی دوره هشتم را. آنچه گفتم برای خودم نبود. مگر «نامه مردم» دوره هفتم را ضدانقلاب منتشر میکرد؟ اگر چنین است آن ضدانقلابیون اکنون در کجا هستند؟ امیدوارم در جمع کنونی نباشند! اگر دوره هفتم محصول کار همین جمع بود یا حتا اگر این جمع از دل آنها بیرون آمده است، شایسته است که آنرا هم در سایتشان قرار دهند.
خوب است مهرگان به «نامه مردم» شماره ۳۴۰ دوره هفتم مراجعه کند و «طرحهای پبشنهادی برنامه و اساسنامه» اینها را برای کنگره سوم حزب توده ایران را بخواند.
در بند ششم پیشگفتار، پس از اشاره به فروپاشی «سوسیالیسم واقعاً موجود» حکم فرمودند: «تا زمانی که ناعدالتیها وجود دارد، سوسیالیسم به معنای دمکراسی، همبستگی، برادری و عدالت احتماعی توجه میلیونها انسان را جلب کرده و خواهد کرد.»
در جای دیگری از آن اسناد آمده است: «حزب تودۀ ایران ارزشهای همه بشری را جدا از آزادی و دمکراسی و عدالت اجتماعی نمیداند.» و در ادامه میگویند: «حزب توده ایران ارزشهای همه بشری، شامل خلع سلاح هسته ای، کاهش سلاحهای عادی، جلوگیری از جنگها منطقهای، حق انسانها در تعیین سرنوشت، نفی استفاده از زور در مناسبات میان کشورها و دولتها، دمکراتیزه کردن مناسبات بینالمللی، اجرای کامل مفاد منشور حقوق بشر توسط همه دولتها، مبارزه با گرسنگی، فقر و بیسوادی در سراسر جهان و ایجاد شرایط لازم برای پایان دادن به واپس ماندگی اقتصادی کشورهای جهان سوم و نیز مبارزه در راه سالمسازی محیط زیست می داند.»
طراحان برنامه «نو» برای تودهایها در همانجا گفتند «از این دید، حزب مقولاتی از قبیل هژمونی پرولتاریا، دیکتاتوری پرولتاریا، انقلاب دمکراتیک خلق، راه رشد غیرسرمایه داری، و هر مقوله مخالف قانونمندی رشد جامعه را رد میکند.»
اینها در همانجا در بند اول «برنامه رشد اجتماعی اقتصادی» گفتند: «استبداد در هر شکلش سد راه پیشرفت اجتماعی است و رشد واقعی نیروهای مولد را غیرممکن میسازد.» اینها افزودند: «حزب توده ایران برای پیشبرد هر چه بیشتر و هر چه سریعتر رشد اجتماعی، اقتصادی متکی بر مدل سه نوع مالکیتی، معتقد به شرکت فعال در تقسیم کاربینالمللی است.»
و …
آیا رد پای این نظرات را با واژهها و شکلهای متفاوت در موضع گیریها و تحلیلهای امروز «نامه مردم» نمیبینید؟
ادامه دارد
رفیق گرامی ناظر! با سپاس از شما برای شرکت در گفتگو.
شما که از فراموش شدن “مقولاتی از قبیل هژمونی پرولتاریا، دیکتاتوری پرولتاریا، انقلاب دمکراتیک خلق، راه رشد غیرسرمایه داری” گله مند هستید پس باید هوادار یک سیاست مستقل طبقاتی باشید که در آن حزب توده ی ایران برای “هژمونی پرولتاریا” در “انقلاب دمکراتیک خلق” و در پیش گیری “راه رشد غیرسرمایه داری” پیکار می کند.
آیا برداشت من درست است؟
دستتان را می فشارم
رفیق عاصمی ،
باسپاس از زحمات و تلاش های خستگی ناپذیر شما
شما چگونه می توانید جلوی “پاره پاره شدن” حزب را بگیرید که نه تنها اجازه می دهید هر فردی مانند آقای ناظر در وبسایت تان از دو رفیق فداکار بدگویی بکند بلکه غیر مستقیم بر برخی تهمت های ناجوانمردانه اش انگشت تایید می گذارید. شما خواننده را به نوشته رفیق شهید جوانشیر ارجاع می دهید، در حالی که بر یکی از مهمترین آثارش در این وبسایت وقعی گذشته نمی شود، اثری که اجرای تک تک نکات ارزشمند آن می تواند مانع از تفرقه میان توده ای ها، ثبات، گسترش و تقویت هر جه بیشتر حزب باشد؛ به هر کسی که نقش دلسوزتر از مادر را اینجا و آنجا برای حزب و توده ای ها ایفا می کنند، توصیه می کنم اثر این رفیق جاویدان را دست کم سالی یک تا دو بار بخواند: “انتقاد و انتقادازخود”.
آقای ناظر هم باز هم به دروغ نگوید که به آن دسترسی ندارد: در زیر هر شماره نامه مردم در وبسایت اینترنتی اش می تواند آن را ببیند و بخواند.
رفیق عاصمی، باید بگویم که شما هنوز قادر نبوده اید مخاطب تان را با ارجاع به منابع در دسترس حزب – برنامه و ارگان مرکزی اش نامه مردم – قانع کنید که حزب توده ایران از “سیاست مستقل طبقاتی” و از”مبارزه مکراتیک-اتحادی و سیاسی و سوسیالیستی” اش عدول کرده است. شما این مهم را نخواهد توانست انجام دهید چون هیچ مدرک و سندی در اسناد حزبی نمی توانید بیابید تا انگ های ناچسبی که بر حزب می چسبانید، به اثبات برسانید.
رفیق عاصمی، مشکل شما با حزب تنها به دست خودتان قائل حل است، نه فردی دیگر ی و نه خود حزب. امیدوارم روزی این مشکل هم حل شود. ولی همانطور که بارها گفته ام و باز هم اینجا تاکید مجدد می کنم که درب حزب به روی همه توده ای ها باز است، چرا که خانه خودشان است. فرض را بر این بگذاریم که این طور نیست، آیا یک عضو یک خانواده نمی تواند در بیرون خانه وظیفه خانواده گی اش را انجام دهد، نمی تواند بار سنگین این خانواده را بدون حضور در آن کمی سبک کند. به نظرم آنقدر یک توده ای کار و وظیفه دارد که اگر روزی ده ساعت هم وقت و انرژی را بگذارد، باز هم کم است. نمی دانم چرا نبودن در درون تشکیلات حزب این قدر اهمیت دارد که عضو سابق یا طرفدار ان ان را بهانه کند و نه تنها وظیفه توده ای اش را انجام ندهد، بلکه همه انرژی را بگذارد این نبود در درون را را به طور مداوم همچون چوب الف بخواهد بر سر آن بگوید.
بارها شما و من در همین وبسایت تان در جای دیگر بحث های رفیقانه فراوان داشته ایم و هرگز تاکنون نتوانسته اید به پرسش های من در اثبات ادعاهای غیررفیقانه تان در باره “عدول و انحراف” حزب پاسخ منطقی و قائل قبول دهید.
تمام افراد درون حزب بویزه این دو رفیق ارجمند بی اغراق می گویم، شب و روزشان وقف حزب بوده و خواهد بود. حزب از آن این دو رفیق نه بوده و نه خواهد بود. تمام تصمیمات حزبی و موضعگیری های سیاسی حزب به شکل جمعی در درون حزب گرفته می شود و این دو تنها وظایفی که بر دوش آنها گذاشته شده انجام می دهند و نه هیچ چیز دیکر. اگر هر توده ای به اندازه یک صدم این دو زندکی اش را وقف حزب کند، این حزب به چنان گستردگی ای خواهد رسید که باورش برای تک تک ما سخت خواهد بود.
بگذارید از رفیقی نام ببرم که در درون حزب نیست. رفیق هاتف رحمانی. آیا شما کسی را مانند او سراغ دارید که این هم مطلب بنویسد و کار کند. اگر شما اینجا و آنجا به کارهای او توجه کنید، متوجه می شوید که ایشان انگار ۲۴ ساعت مشغول نوشتن یا تهیه متن برای این یا وبسایت است. در همین جا وظیفه ام می دانم از او سپاسگزاری کنم. رفیق دیکر مسعود امیدی یا امید مسعودی است. پس بیاییم از بیرون حزب به حزب کمک کنیم.
رفیق عاصمی! نمی توانید بگویید چون بیان عقیده آزاد است، که باید هم باشد، به افردی چون ناظرها اجازه دهید به نقشه های آگاهانه یا ناآگاه خود دست پیدا کنند که چیزی جز “تفرقه بینداز و حکومت کن” نیست.
یک پرسش ساده می پرسم: آیا شما به دلیل صرفا “آزادی بیان” به احدی اجازه می دهید در بین اعضای خانواده تان تفرقه بیندازد؟ اگر می دهید، پس به ناظرها اجازه دهید از وبسایت تان استفاده کنند برای حمله به حزب و برای انداختن تفرقه بین توده ای ها. اگر نه، پس چاره ای برای این مار باید بیابید.
وبسایت شما باید جای نقد منصفانه بر حزب باشد و این نقد باید مبتنی بر اخلاق حرفه ای و آکادمیک باشد، وگرنه آن نقد هیچ ارزش علمی ندارد و قادر نیست نه تنها هیچ خواننده اهل مطالعه و تحقیق را اقناع کند، بلکه اعتماد آنها را نسبت به شما و وبسایت تان از بین می برد.
بر این ادعا نبوده و نیستم که حزب توده ایران در حیات سیاسی چندین دهه اش بی نقص بوده است. هیچ حزب سیاسی را نمی توانید در جهان بیابید که اشتباهی نکرده باشد یا در آینده مرتکب نشود. ولی شما کمتر حزب سیاسی را در سراسر دنیا پیدا می کنید که این همه از بدو تاسیس ش تاکنون این چنین مورد حمله و سرکوب قرار گرفته باشد و این همه مورد نفرت دشمنان ریز و درشتش باشد. باید پرسید چرا؟ پاسخش در راستین بودن ادعایش در دفاع از طبقه کارگر و دشمنی بی پایانش با طبقه سرمایه داری بوده، است و حتما در آینده هم خواهد بود.
خواهشی که از شما دارم این است که اگر می خواهید به هر مخالف یا دشمن حزب اجازه دهید در وبسایت شما به اعضای حزب یا خود حزب انگ بزند یا حمله کند، حتما بخواهید برای ادعای خود مدرک و سند ارائه کند، در غیر این صورت متن های آنها را اجازه انتشار ندهید.
اگر چنین نکنید – که امیدوارم دست کم از امروز به بعد این وظیفه اخلاقی و مارکسیستی را به اجرا بکذازید- وبسایت شما از نظر علمی و آکادمیک دارای ایراد بزرگی خواهد بود که اعتماد به آن بی اساس خواهد بود.
شما را به عنوان یک مارکسیست می شناسم پس از شما انتظار می رود اخلاق مارکسیسم را در وبسایت تان رواج دهید. یعنی چون مارکسیسم یک علم است، پس متن هایی که می خواهد در این وبسایت انتشار یابد، باید علمی و آکادمیک باشد، چه در تایید و چه در رد ادعایی.
دست تان را می فشارم،
احسان
رفیق عاصمی عزیز،
مائو در اثر مهم خود می گوید: “وقتی تضاد عمده ( principal contradiction) درک و تشخیص داده شود، همه مسائل می تواند به آسانی یا بی درنگ حل شود” (مائو، در باره تضاد، ۱۹۳۷:۱۵).
حزب توده ایران تضاد عمده یا اصلی را بین توده های عظیم مردم و حاکمیت ولایی ایران می داند چرا که کشور ما را در مرحله انقلاب ملی-دمکراتیک تشخیص داده است.
ولی شما به نظر می آید تضاد عمده را بین “کار و سرمایه یا تضاد بین طبقه کارگر و بورژوازی” می دانید، در حالی که مائو با بررسی دیدگاه های دیالکتیک ماتریالیستی مارکس، انگلس، لنین و استالین می گوید زمانی تضاد عمده بین “کار و سرمایه یا بین طبقه کارگر و بورژوازی است” که آن کشور در مرحله انقلاب سوسیالیستی باشد.
شما چگونه تشخیص تضاد عمده بین کار و سرمایه را با توجه به آثار مارکسیست-لنینیستی توجیه می کنید اگر برداشتم از تشخیص تضاد عمده از سوی شما درست باشد؟
ممنون می شوم اگر به پرسش من پاسخ دهید.
احسان
“توده ای ها” بعضی از کلمات و اسم ها را به خاطر شخصی نشدن بحث حذف کرده است.
ابراز نظر ناظر:
در باره این ادعا که درِ حزب به روی همه باز است به این شرط که… باید گفت تعدادی غیرصالح با زد و بند خانه ما را تصرف عدوانی کرده اند، حضور ما را در خانه خودمان غیر ممکن ساخته اند و در کمال بیاخلاقی سیاسی برای حضور ما در خانه خودمان شرط و شروط میگذارند.
تمایل به بکار گرفتن این همه نیروی توده ای را ندارند و ترجیح میدهند آن چند صفحه بی هویت را هر دو هفته یکبار منتشر کنند. نمیشود از این قلمهای تودهای با تعیین یکسری اصول و موازین دمکراتیک استفاده کرده و «دنیا» را زنده نمود؟
آخر کسی نیست به اینها بگوید از این اقیانوس دمکراسی خواهیتان در صفحات «نامه مردم» چند قطره دمکراسی هم به حلقوم این توده ای پرکار و سرموضع بریزید؟
این که یک توده ای برای بحثهای تئوریک در توجیه مواضع روز خود مجبور است مستقلاً و بعد از پذیرش و تبلیع آن موضع مطالعه و بررسی نماید، قصور عمدی رهبران و مسئولینی را نشان میدهد که نمیتوانند یا نمیخواهند هیج توجیه و توضیح تئوریک برای مواضع سیال خود ارائه نمایند
با سلام،
باید از رفیق ناظر و دیگر رفقا پوزش بخواهم که در یکی از ابراز نظر هایم نوشته ایشان در باره حزب و برخی از کادرهایش را “ناجوانمردانه” توصیف کردم و بهتر بود به جای آن واژه “ناروا” را به کار می بردم.
احسان