- اخبار روز
اگر انسان گرایی، مردم نوازی، شورمندی، آزاده گی، میهن دوستی ، آرمان رهایی و رفاه زحمت کشان و… این همه را به هم بیامیزیم و سپس توان مندی حرفه ای، دانش و مهارت پزشکی را بر آن بی افزاییم نگاره ی زیبایی که فرادست می آید شباهت بی چون و چرایی به سیمای انسانی دکتر هاشم موسوی خواهد داشت. رفیق همراهی که روز گذشته از دست دادیم و کالبد بی جانش را – چنان که خود خواسته بود – به دانش جویان سپردیم تا از آن بیاموزند.
در برابر چنین تندیسی از شرافت و فرزانه گی چه می توانم گفت جز آن چه امپراطور ناپلئون با همه سطوت و غرور پادشاهی در دیدار و ستایش از گوته – شاعر شوریده ی آلمانی- بر زبان آورد: ” آنک انسان “!
به هر روی جنبش چپ یکی از شمار وفادارترین همراهان خود را از دست داد. شوربختا که ماییم… زیرا پیمودن این راه در فقدان یارانی از این دست دشوارتر خواهد بود.
در روزگار نوجوانی و جوانی نسل ما و تا میانه های نیمه دوم سده گذشته آرمان گرایی و پای بندی یه هنجارهای انسانی آسانتر از امروز می نمود و راه جستن به قله های شرافت آن جا که رهروانی از تبار چه گوارا، جزنی، پویان، کتیرایی، صمد بهرنگی و صدها مبارز دیگر ایستاده بودند؛ آزمونی تا این پایه دشوار و دست نیافتنی نبود. مرادم به هیچ رو کوچک انگاری روی کردهای سترگ و رنج هابی نیست که آن جانهای شیفته بر خود هموار کردند. گزافه ای چنین از من دور باد. همچنین بر سر آننیستم در این مجال در باره ی کردوکار سیاسی آن ها داوری کنم. برای این مدعا اما دلیل روشنی وجود دارد: سرمایه در خیز آزمندانه و تک وتاز ویران گر خود به سوی ” پیش رفت”!! هنوز انکشاف پلیدی و تباهی را به فرجام نهایی نرسانیده بود. از سرشت نوعی انسان هنوز ساحتی برجای بود که از دست برد بازار و سرمایه در امان باشد. آن جا در آن سپهر آزاد از وجدان آدمی – پیش از آن که سرمایه به تمامی آن را فرو گیرد- می توانستی طنین تازیانه ستم گران و شیار برجای مانده بر پیکر ستمکشان را بشنوی و ببینی. چشم ها و گوش ها تا پایه امروز کم سو و ناشنوا نبودند. آن گونه که فروغ گفته است شاید هنوز “در پشت چشم های له شده در عمق انجماد یک چیز نیم زنده ی مغشوش بر جای مانده بود… که می خواست ایمان بیاورد به پاکی آواز آب ها “
از این چشم انداز یعنی چشم انداز تباه شده گی انسان امروز است که کارستان زنده گی سیاسی و حرفه ای دکتر موسوی امید بخش و آموزنده است.
در روزگاری که سرمایه داری حتی از جان و سلامت اردوی کار و زحمت ابژه ای برای چپاول و انباشت ساخته است؛ رفیق موسوی و دیگرانی چون او “گل هایی هستند که در جهنم می رویند.”
درست در همان روزی که دکتر موسوی چشم بر زنده گی فروپوشید و هم وطنان دردمند و بیمار ما در گرگان و دشت طبیبی “مسیحا دم و مشفق” را از دست دادند؛ آری درست در همان روز دبیر نهاد نظام پزشکی به هم کاران اش هشدار داد و تهدید کرد مبادا تعرفه های مقرر را نادیده بگیرند و خدمات خود را ارزان تر به بیماران بفروشند. ترجمان پیام جز این نیست: بیمارانی که توان خرید خدمات درمانی را ندارند همان به که بمیرند!
دکتر موسوی در زادگاه خود و در هم سنجی با همکاران اش از چنان موقعیت حرفه ای و کاریزمای اجتماعی برخوردار بود که می توانست به بلندای ثروت و مقام دست یابد. اما چنان ناهنجاری را برنمی تافت زیرا گزینش او سوسیالیسم بود.
در حالی که بسیاری از همکاران او در جامعه ی پزشکی “زیرمیزی” خود را با دلار مطالبه و دریافت می کنند “زیرمیزی” دکتر موسوی لب خند رضایتی بود که بر لبان بیماران اش شکوفا می شد. رفیق هاشم سرخوشی تصاحب این لب خند را با هیچ گنجی در جهان سودا نمی کرد.
یاد و نام اش الهام بخش پوینده گان آزادی و عدالت اجتماعی خواهد بود.
از این سَموم که برطرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گلی ماند ورنگ نسترنی
۲۳ فروردین ۱۴۰۴
ع- روستایی