مقاله شماره ٨٩ / ٣٥ (٣ آبان)
واژه راهنما: موضع انتقادى انديشه ماركسيستى- تودهاى راهگشاى عمل. مبارزه درون حزبى حق و وظيفه.
در واكنش به مقاله «”عدالت” از موضع نژادپرستانه احمدىنژاد دفاع مىكند، تاريخنگارى بورژوازى، پوششى براى نژادپرستى مدرن» (مقاله شماره ٨٩/٣٣)، ابرازنظرى شايان توجه دريافت شد كه زمينه پربارى را براى ادامه بحث سازنده ميان تودهاىها تشكيل مىدهد. با تشكر از رفيق “نصرت”، متن ابرازنظر و انديشههايى در باره آن:
متن ابراز نظر رفيق نصرت در باره مقاله “عدالت” از موضع نژادپرستانه احمدىنژاد دفاع مىكند، تاريخنگارى بورژوازى، پوششى براى نژادپرستى مدرن (مقاله شماره ٨٩/٣٣)
سلام رفيق فرهاد گرامى. تودهاى هستم و به مانند شما و بسيارى از ديگر تودهاىها در خارج از تشكيلات رسمى حزب. بر اساس علاقه به سرنوشت حزب توده ايران، روزانه سرى به سايتها و وبلاگهاى مختلف مىزنم و اگر مطلب درخورى در آنها يافتم، كه متاسفانه كمتر يافت مىشود، آن را مطالعه و گرنه به آشنايى كلى، و بهنظرم كافى، با آخرين برخورد و نوع نگاه اين سايتها و بلاگها به حوادث ميهنمان اكتفا مىكنم. هر بار كه سايت شخصى شما را باز مىكنم، بىاختيار ياد خاطرهاى از عصر و اوايل شب ٢٠ بهمن ١٣٥٧ مىافتم. در آن زمان دانشجو بودم و همراه چند ده نفر از دانشجويان براى برگزارى ميتينگ و تماس با كارگران به يكى از كارخانههاى جاده قديم كرج رفته بوديم. تعدادى از هواداران چريكها و مائوئيستها نيز همراه ما بودند. چند نفر از كارگران از شهر خبر درگيرى مسلحانه بين نيروى هوايى و افراد گارد را آوردند. ما هواداران حزب قصد تهران كرديم، تعدادى از چريكها هم آمدند، ولى مائوئيستها ماندند و به تبليغ براى تشكيل شوراها، به سبك انقلاب اكتبر، توسط كارگران و ترغيب آنها به ادامه اعتصاب، ادامه دادند. مردم وارد عالىترين مرحله مبارزه براى سرنگونى نظام سلطنتى شده بودند و آقايان هنوز اندر خم كوچه بودند. حالا حكايت سايت شخصى شماست و مطالب آن. اجازه دهيد به صراحت بگويم كه شما هم ره گم كردهايد. بهجاى آنكه به مسايل جنبش نوين و دموكراتيك مردم ايران، جنبش سبز بپردازيد و براى بردن انديشههاى چپ درون آن تلاش كنيد، تجربه و دانش خود را در خدمت جدل با «نامه مردم» و «راه توده» و «عدالت» گذاشتهايد و در اين راه نيز ناموفق بودهايد. نه تنها كمكى به نزديك شدن تودهاىها به هم نكردهايد، بلكه به سهم خويش بر آتش نفاق دميدهايد. نزديكى تودهاىها با يكديگر جز از طريق پيوند تنگاتنگ با رويدادهاى ميهنمان امكانپذير نيست. اما نكته آخر: من نمىدانم شما چه علاقهاى داريد «مرده را زنده» كنيد. منظورم پرداختن به تارنگاشت عدالت است. اين آقايان كه ظاهرا تودهاى هستند، با دروغگويى، نفرتپراكنى و سكوت و لاپوشانى درباره جنايات صورت گرفته پس از انتخابات ٢٢ خرداد ١٣٨٨، انتحار سياسى كردند.
با درود
رفيق نصرت گرامى
براى سطور انتقادى، دوستانه و با لحنى براى پيوند، متشكرم.
آنچه از ديدگاه انتقادى شما دريافت كردم:
١- شرايط انقلابى حاكم بر ايران، شركت فعال و خلاق تودهاىها را در مبارزه روز مردم ضرورى مىسازد. نيرو را بايد در اين جهت سوق داد و به كار گرفت.
خوشحال مىشدم، نظر خودتان را در باره مواضعى كه در اين رابطه در “تودهاىها” منتشر شده است، بيان مىكرديد، تا گفتگو به طور مشخص ممكن مىشد. در اين زمينه مىتوان ازجمله به مقالات زير در سال ١٣٨٨ مراجعه كرد: ٨٨/٢٧، ٢٩، ٣١، ٣٢، ٣٥، ٣٧ ، در دوران اخير (سال ٨٩) و در ارتباط با شرايط پيش و بعد از انتخابات خرداد ١٣٨٨، مقالههاى زير شايسته توجه هستند: ٨٩/١، ٢، ٤، ٥، ٧، ٨، ٩، ١٠، ١١، ٢٠، ٢٢، ٢٤، ٢٥، ٢٩، ٣١، ٣٢، ٣٤
نگارنده كوشيده است در اين موضعگيرىها، مرحله نبرد انقلابى زحمتكشان و مردم ايران را از درون منطق “تضاد اصلى” حاكم بر جامعه توضيح دهد، پايان دوران تغييرات تدريجى و آغاز مرحله تغييرات انقلابى را پيش از انتخابات اخير (خرداد ١٣٨٨) مستدل سازد و بر اين پايه كارپايه تئوريك جنبش انقلابى مردم و بهويژه وظايف حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را در شرايط كنونى ترسيم و بيان كرده و به اثبات برساند.
آيا مطالب پيش گفته (براى نمونه، توضيح منافع زحمتكشان كه از منافع كل جامعه دفاع مىكنند، “جنبش صلح” و “دفاع ملى”، “دفاع از سلامت و آزادى رهبراى جنبش سبز” و بهويژه، نشان دادن خط فاصل ميان جنبش انقلابى مردمى و “اپوزيسيون” مورد پشتيبانى امپرياليسم، برجسته ساختن راه رشد آتى كشور از طريق احياى دستاوردهاى دموكراتيك و ملى انقلاب بهمن و …) به نظر شما كمك به شناخت «مسايل جنبش نوين و دموكراتيك مردم ايران، جنبش سبز [نيستند] و كمك براى انتقال “انديشههاى چپ” به درون اين جنبش» نمىكنند؟ سازنده بود، اگر ارزيابى خود و «ره گم كردن» را مستدل مىساختيد!
٢- انديشه بانيان سوسياليسم علمى، ماركس، انگلس و لنين، انديشهاى انتقادى است. «جدل» فكرى، نق زدن و دل پر را خالى كردن و انتقام گرفتن نيست. «جدل»، آن طور كه شما مىنويسد، با “نامه مردم”، “راه توده” و “عدالت”، كوششى است براى برخورد انتقادى به سه نگارش مختلف پوزيتويستى سوسيال دموكراتيك در جنبش تودهاى. هر سه جريان – نامه مردم تا انتشار مقاله پر اهميت “جنبش مردمى، واقعيتهاى عينى و نقش زحمتكشان”، و تغييرات نامحسوس، غيرمشخص و قوام نيافته در شمارههاى اخير راه توده – از خطمشى مشابهى پيروى مىكنند. براى هر سه جريان، تعيين وظايف حزب توده ايران از دورن ارزيابى مستقل حزب طبقه كارگر از سطح رشد اجتماعى و از شرايط مشخص براى تغيير آن عملى نمىشود، يعنى گويا استخراج وظايف، ريشـه در چگونگى حل تضاد “اصلى اجتماعى” (تضادى كه حل آن راه رشد ترقىخواهانه جامعه را مىگشايد) ندارد، بلكه به نظر اين سه نگارش بايد و مىتوان وظايف حزب را در جريان پاسخ به پرسش مساله “اتحادها” در لحظه كنونى و در محدود ساختن آن به حل “تضاد عمده” در جامعه، تعيين كرد.
در شرايط انقلابى، تضاد اصلى و عمده بر يكديگر انطباق مىيابند. انطباقى كه بايد با نگرشى افتراقى به آن نگريست، تا بتوان كليت واقعيت را شناخت و درك كرد. يعنى قادر به شناخت منافع متفاوت لايهها و طبقات اجتماعى در جامعه گشته و از اين طريق قادر به تقويت آرمان انقلابى زحمتكشان در روند انقلابى شد. در شرايط مشخص كنونى در ايران، شناخت مساله “آزادى” و “عدالت اجتماعى” بهمثابه دو عنصر جدايىناپذير محتواى تضاد اصلى حاكم بر جامعه كه راه حل خود را طلب مىكنند، هر روز بيشتر و شفافتر خود را نشان مىدهند و اذهان را فرا مىگيرند. مضمون “اتحاد”ها و نيروهاى شركت كننده در آن تغيير مىكنند. اكنون ديگر همه گروهها اعتراف دارند كه ادامه پيروزمندانه خيزش انقلابى مردم، بدون جلب زحمتكشان و طبقه كارگر به مبارزه انقلابى ممكن نيست. و لذا پرسش درباره “راه رشد آينده” كشور به پرسشى عاجل تبديل شده است.
اكنون بايد حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، در عين حفظ “اتحاد” عمل با همه آنها كه همانند طبقه كارگر خواستار “آزادى” هستند و به آن نياز دارند، مساله “راه رشد” ترقىخواهانه و مردمى را با حفظ فاصله خود از برنامه نئوليبراليسم امپرياليستى با پيگيرى بيشتر مطرح ساخته و در جهت تعميق انقلاب گام بر دارد.
به عبارت ديگر، حزب توده ايران بايد در عين كوشش براى تداوم مبارزه براىحل مساله “آزادى”ها با مضمونى مردمى و دموكراتيك (و نه بورژوايى- ليبرال) – كه به اهرم مبارزاتى در “مرحله” كنونى براى دستيابى به “عدالت اجتماعى” كه اكنون خود نيز در افكار عمومى به مبرمترين مساله (تضاد عمده) تبديل گشته است -، با پيگيرى مساله عدالت اجتماعى و به طبع آن، مساله راه رشد آتى كشور را به موضوع تبليغات و فعاليت ترويجى خود تبديل سازد و از اين طريق در جهت تعميق انقلاب بكوشد.
تنها با چنين سياست و خطمشى انقلابى است كه استقلال خطمشى ماركسيستى- تودهاى حفظ شده و «چپ» [انقلابى]» به عنصر دنبالهرو سياست بورژوازى و در شرايط كنونى بورژوازى خواستار تحقق بخشيدن به سياست نوليبرال امپرياليسم تبديل نمىگردد. با چنين خطمشى «چپ [انقلابى]» نه دنبالهرو “اپوزيسيون” سلطنت طلب تا جمهورىخواه خارج از كشور و نه دنبالهرو لايههاى هممسالك داخلى آنها كه داراى منافع مشترك با خارج از كشورىها هستند، تبديل مىگردد. يعنى نهايتاً از سياست مستقل طبقاتى مردمى و ملى- ضدامپرياليستى دفاع مىكند، تا با حل انقلابى تضاد اصلى، در جهت تعميق انقلاب گام بردارد.
در چنين شرايطى است كه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران بايد ديالكتيك حفظ “اتحاد” براى دستيابى به آزادى را با حفظ “خط فاصل” با آنها كه تنها خواستار آزادىهاى بورژوازى و ليبرالى هستند، مورد توجه قرار داده و به آن پايبند باشد. پايبندى كه از طريق ترسيم سرشت دموكراتيك اقتصاد ملى و راه رشد آينده كشور حفظ و برجسته مىشود.
٣- با توجه با توضيحات فوق نسبت به موضع انتقادى شما در باره مضمون و محتواى مبارزات جنبش تودهاى در مرحله فعلى، با نظر شما به طور مشروط موافقم كه «نزديكى تودهاىها با يكديگر جز [!] از طريق پيوند تنگاتنگ با رويدادهاى ميهنمان امكانپذير نيست».
در حالى كه بايد محدود نمودن نزديكى ميان تودهاىها را تنها و يا «جز» در ارتباط با رويدادهاى ميهن برداشتى مطلقگرانه و مكانيكى ارزيابى كرده كه نمىتوان با اين محدوديت موافقت داشت؛ نمىتوان همچنين با اين برداشت موافقت داشت، كه گويا تودهاىها مىتوانند بدون روشن بودن زمينههاى تئوريك و اسلوب شناخت ماركسيستى- تودهاى، به شناخت واقعيت دست يابند. و يا همچنين آنها مىتوانند گويا بدون مستدل ساختن پايه تئوريك و اسلوب عملكرد خود، به نتايجى در جهت كمك به جنبش مردمى كنونى و همچنين در جهت نزديكى و رفع تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى نايل شوند.
براى نمونه، راه توده كه حل مساله وحدت نظرى و سازمانى جنبش تودهاى را به آينده و حوادث نامعلوم آن حواله مىكند، خود با همين نوع به اصطلاح استدلال به دنبالهروى از سياست “خصوصىسازى و آزادسازى اقتصادى”، يعنى به پذيرش سياست نوليبرال امپرياليستى كشانده شده و به آن تن داده است، زيرا كه برخى از جريانهاى اصلاحطلب، مدافع اين سياست هستند. به عبارت ديگر، فقدان يك ارزيابى مستقل ماركسيستى- تودهاى مبتنى بر تئورى و اسلوب انقلابى نزد راه توده (در مورد علل آن، نگاه شود به مطالب مربوطه ديگر در “تودهاىها”)، كه از يك سو ريشه در كمبود پايههاى تئورى ماركسيستى- تودهاى در انديشه آن دارد [استخراج وظايف از مساله “اتحادها” و نه از تضاد اصلى در جامعه]، و از سوى ديگر، اين كمبود محتوايى- مضمونى- اسلوبى، خود به پيششرط پذيرش انديشه پوزيتويستى سوسيال دموكراتيك نزد راه توده تبديل شده است.
تودهاىهاى فعال در عدالت، كه در موارد متعددى مواضع درست و از نظر محتوايى و اسلوبى كم و بيش مستدل خود را در انتشارات خود نشان دادهاند، نيز دچار هميـن بيمارى و انحراف هستند. گرفتار ماندن آنها در بندهاى جريان شناخته شده در اين تارنگاشت، ريشه در تزلزل در ادامهكارى سختگيرانه انديشه تئوريك نزد آنها دارد (در مقاله مجزا به اين نكته پرداخته خواهد شد!). به عبارت ديگر آنجا كه تودهاىها وظايف روز را از ارزيابى مستقل و انقلابى تودهاى استخراج نمىكنند و برعكس، به عللى كه براى من ناآشنا هستند، به طور غيرانتقادى و بدون طرح هر استدلالى، مساله “اتحاد” روز را با جريان حاكم در ايران به عنوان نقطه آغاز انديشه مىپذيرند و اضافه بر آن، چنان مىنمايانند كه گـويـا چنين پذيرشى اجتنابناپذير هم است، گرفتار موضع پوزيتويستى سوسيال دموكراتيك با آب و رنگى “چپ” مىشوند.
خوشبختانه موضع نامه مردم با انتشار مقاله پيش گفته “جنبش مردمى ….” در شماره ٨٤٩، با برشى مثبت و راهگشا وارد مرحلهاى جديد شده است. اگر چه نمىتواند سير اين روند بدون تضاد باشد، مىتوان در باره ايجاد شدن اين مرحله خوشحال بود و به طور پيگير به وظايف خود ادامه داد.
٤- رفيق گرامى نصرت، از اينكه يك «تودهاى» اى هستيد كه مانند من و «بسيارى ديگر از تودهاىها در خارج از تشكيلات رسمى حزب …» قرار داريد، متاسف هستم. آنچه كه مربوط به من مىشود، با چنين وضعى موافق نيستم. يكى از مشكلات جدى در برابر حزب توده ايران وجود تشتت نظرى و سازمانى در جنبش تودهاى است.
وجود جريانهاى متفاوت در جنبش تودهاى، از يك سو، بيان تشتت نظرى حاكم بر آن است و از سوى ديگر، وجود اين جريانهاى متفاوت، بيان ناتوانى حزب تا لحظه كنونى است براى بر طرف ساختن اين مشكل و وجود اين ناتوانى را نزد حزب توده ايران مستدل و آشكار مىسازد. از اين روى خارج از سازمان حزبى قرار داشتن تودهاىها، پراكندگى و كماثرى كوشش و مبارزه آنها، ازجمله براى پايان بخشيدن به وضع حاكم تشتت نظرى كه متضاد با سرشت حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران مىباشد، مشكلى است عاجل و راه حل خود را مىطلبد.
علت عمده ضرور شدن انتشار “تودهاىها” از ديد من، وجود همين تشتت حاكم است كه در تضاد با سرشت حزب توده ايران قرار دارد. ضرورت مبارزه براى بر طرف ساختن آن هماكنون، از ضرورت پايان بخشيدن به تشتت هماكنون، نتيجه و مستدل مىگردد. يعنى مبارزه براى پايان بخشيدن به خارج از صف تشكيلات قرار داشتن تودهاىها. من به شخصه مايل و خواستار يافتن امكان مبارزه درون حزبى هستم. اين نه تنها حق بلاترديد من است، بلكه همچنين وظيفه بلاترديد من را نيز تشكيل مىدهد. كوشش براى تحقق بخشيدن به آن را من ادامه خواهم داد. اميدوارم كه شما نيز چنين كنيد.
نبايد فراموش كرد كه برنامه ارتجاع داخلى و خارجى در اعلام “غيرقانونى” بودن حزب توده ايران، درست تقسيم تودهاىها و جنبش تودهاى است. از اين روى، كوشش براى مبارزه در درون حزب، همان قدر يك وظيفه حزبى است كه ايجاد مانع بر سر راه آن، سياستى ناروشن و پرسش برانگيز مىباشد.
آنچه مربوط به رفع عملى تشتت نظرى و سازمانى مىشود، همان طور كه پيشتر اشاره كردم، واگذار ساختن آن به آينده و شرايطى نامعلوم را همچنان شيوهاى نادرست مىدانم و معتقدم كه بايد همين امروز و با تمام توان براى تحقق آن مبارزه كرد. اين وظيفه تاريخى در وحله نخست در برابر مسئولهاى حزب توده ايران قرار دارد.
اگر باوجود نكات برشمرده، وضع چنين است كه فعاليت من «بر آتش نفاق دميده» است، متاسف هستم. اميدوارم شما بتوانيد اين برداشت خود را مستدل سازيد، تا بتواند برداشت شما براى من از يك «انتزاع توخالى» (ماركس) به واقعيتى ملموس تبديل گشته، و به من كمك كند، با نگرش انتقادى، به تصحيح عملكرد خود بپردازم.
رفيق نصرت گرامى، به علت اهميت مضمونى نامه نسبتاً خصوصى شما، مايلم آن را با پاسخ خودم انتشار دهم. از اين روى نيز لحن پاسخ به نامه شما، شايد كمى رسمى است كه قطعاً مىبخشيد.