مقاله شماره:۵۸ (۱۹ مهر ۱٣۹۷)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/7324
مقدمه
میان دو اقتصاددان ایرانی بحثی تخصصی در سایت نقد اقتصاد سیاسی و اخبار روز انجام شد که آدرس های آن در زیر ارایه شده است
ابرازنظر نسبت به نظرات آقای مالجو که در اخبار روز انتشار یافت، با واکنشی همراه شد که در زیر مطالعه می کنید
نگارنده یک اقتصاددان نیست. یک توده ای اقتصاددان نیست. شرکت در بحث مشخص اقتصادی میان آقای وهابی و مالجو هدف و توانایی من نیست. آنچه برای من پرسشی را مطرح می سازد، پاسخ به انگیزه ی آقا مالجو است برای تحقیقاتی که انجام داده است. درک هدف تحقیقات چیست؟ او درباره ی دستاوردهای پژوهش خود و در دفاع از آن ها با استاد دیگر اقتصاد، آقای وهابی در جدل نظری در سطح دو دانشمند اقتصادی قرار دارد.
پاسخ به پرسش نگارنده را او خود مطرح می سازد، ولی بدون توضیح انگیزه ی پرداختن شفاف و مشخص به موضوع. او سه نکته را به عنوان انگیزه تحقیقات پژوهشی خود مطرح می سازد. دو نکته نخست، سرشتی اقتصادی دارند و بدون تردید بحثی جالب و آموزنده هستند، تا آن هنگام که اندیشه مارکس را در کاپیتال دقیق تر و همه جانبه تر برمی شمرد و راه رشد و ادامه نظرات او را می گشاید. این بحث کمک است برای درک بازهم دقیق تر ساختار نظام سرمایه داری که از درون آن مارکس، راه خروج و پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان را نشان داده است. نشان داده است که باید از سلب مالکیت کنندگان، به سود سلب مالکیت شدگان سلب مالکیت کرد.
این بخش از بحث میان دو استاد اقتصاددان موضوع ابرازنظر و پرسش من نیست. پرسش من بر می گردد به نکته ی سومی که مالجو آن را چنین مطرح می سازد: «ثالثاً طراحیِ نوعی استراتژی کارآمدتر برای مبارزات ضدسرمایهدارانه»؟
تا پایان نوشتار خود مالجو به طرح «نوعی استراتژی کارآمدتر» نمی پردازد و به طریق اولی نیاز به آن را مستدل نمی کند. مهم تر از این سکوت که البته می تواند در جایی دیگر جبران کند، پاسخ به این پرسش است که او نسبت به «استراتژی» مارکسیستی چه ایرادی دارد؟ انتقاد او به استراتژی مارکس برای پایان دادن به «مالکیت خصوصی بر ابزار عمده ی تولید اجتماعی» با هدف گذار از سرمایه داری چیست که مارکس آن را به منظور پایان بخشیدن به استثمار انسان از انسان و برپایی جامعه ی بی طبقه و مبتنی بر همبستگی انسان های آزاد دنبال می کند؟ – دنبال کردن آن را توصیه می کند ـ و آن را جامعه ی کمونیستی می نامد!
شاید مالجو این «نوعی استراتژی کارآمدتر» را در لفافه در پایان نوشتارش طرح کرده است.
او در پارگراف آخر که به طور مشخص وضع اقتصاد ایران را مورد توجه قرار می دهد و در آن بررسی پژوهشگرانه ی خود را در ارتباط با اقتصاد سیاسی حاکم در ایران و به منظور شفاف سازی آن توضیح می دهد. به نظر او «غیاب حداقل هایی از نظام تدبیر» در ایران کناهکار اصلی است و نه نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی که آن را «اسلامی» می نامند!
از چنین برداشت پوزیتویستی، به طور قانونمند یک توصیه ی اخلاقی برای رژیمی از کار در می آید که با تروریسم علنی دولتی از پایه های نظام اقتصادی خود دفاع می کند و به دیکتاتوری برای تحکیم اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی خود نیاز دارد. نامجو همانجا خواستار «نظام تدبیر سالمی در همین ساختارهای ناسالم» است!
بدین ترتیب انگیزه ی سیاسی- ایدئولوژیک تجدیدنظر مارکسی در اندیشه مارکسیستی مارکس برای تحقیقات انجام شده که استاد وهابی مورد ارزیابی انتقادی قرار داده است، در پایان نوشتار مالجو خود می نماید: ادامه ی بقای شرایط حاکم با تغییراتی در سطح «مهندسی اجتماعی» در روبنای به غایت ضد مردمی و ضد ملی حاکم!
در شرایطی که در ایران طبقه کارگر و همه ی لایه های زیر فشار با جانفشانی و ابتکارهای روزافزون که آخرین نمونه آن پس از تشکیل شورای آزاد کارگران هفت تپه، تشکیل سازمان سراسری بازنشستگان است که زنجیره ی سازمان های دیگر کارگران و معلمان را طولانی تر می سازد و روند انقلابی را به پیش می راند، برخی از روشنفکران استاد در دانشگاه های اسلامی در جستجوی مفری برای نظام سرمایه داری وابسته حاکم در ایران هستند!
در پارگراف آخر مالجو می نویسد:
«تردیدی نیست که تورم نه صرفاً در سرمایهداری ظهور میکند و نه صرفاً مختص ایران بوده است. … موضوع سخنام مشخصاً اقتصاد ایران طی چهار دههی اخیر است … در حیات اجتماعی ما غیاب حداقلهایی از نظام تدبیر، همچون نوعی ضمانت زندگی، به نرخهای بالای تورم میانجامیده و همواره از مزدهای واقعیِ سرانهی مجموع نیروهای کارِ شاغل و بیکار میکاسته و تهیهی لوازم معاش از بازار کالاها و خدمات را برای نیروهای کار هر چه دشوارتر میکرده و به این معنا لوازم معاش را از چنگشان میربوده و به شکلهای دیگری به تصاحب دیگرانی در مجموعهی دولت و طبقات اجتماعی و گروههای منزلتی فرادستتر درمیآورده است. نقش ساختارهای اقتصاد ایران در شکلدهی به تورم را نادیده نمیگیرم، اما اگر نظام تدبیر سالمی در همین ساختارهای ناسالم برقرار بود، میتوانست با حدی از مهار تورم فزاینده عملاً کارکردِ معطوف به ضمانتِ زندگیاش را تحقق بخشد. در غیاب نظام تدبیر و فقدان ارائهی ضمانتهای زندگیاش در بخش گستردهای از چهار دههی اخیر با پدیدهای مواجه بودیم که من در قالب «سلبمالکیت از نیروهای کار در اثر تورم» صورتبندیاش کردهام. تکرار میکنم: نه سلب داراییهای نیروهای کار بلکه سلب لوازم معاششان.
آدرس مقاله ی محمد مالجو http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=89273
آدرس مقاله ی مهرداد وهابی https://pecritique.com/2018/09/18
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/7324
ابراز نظرها
پاسخ محمد مالجو به ابرازنظر پیش:
از : م مالجو
عنوان : این مقاله درباره ی چیز دیگری است
آقای عاصمی گرامی
نتایجی که شما از نوشته ام استنتاج کرده اید ارتباطی با مقاله ندارند. چهار نکته را کوتاه میگویم.
یکم) این مقاله درصدد تجدیدنظر در مارکس نیست. در پی تجدیدنظر درباره ی یکی از جنبه های خوانش آقای وهابی از مارکس است
دوم) وقتی از نوعی استراتژی کارآمدتر برای مبارزات ضدسرمایه دارانه سخن میگویم، مقایسه بین دو استراتژی ای است که اولی برآمده از تعریفی مضیق از سلب مالکیت است و دومی برآمده از تعریفی موسع از سلب مالکیت. میگویم استراتژی دوم از اول کارآمدتر است. مقایسه ام با شق ثالثی نیست
سوم) همان طور که شما به درستی نوشتید، در این مقاله به بحث درباره ی «استراتژی کارآمدتر» نپرداخته ام. زیرا در متن مقاله چنین گفته ام:«گلایهی آقای وهابی از «پاسخ هجده صفحهایِ» قبلیام را به گوش میگیرم و هم از ارائهی سومین قسمت نوشتهی حاضر عجالتاً چشم میپوشم و هم …»
چهارم) من نگفته ام که «غیاب حداقل هایی از نظام تدبیر در ایران گناهکار اصلی است و نه نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی». موضوع مقاله ربطی به این حرفها ندارد. در اینجا فقط دارم به این پرسش پاسخ میدهم که چرا تورم را محصول تضعیف نوعی از ضمانتهای زندگی میدانم. همین و بس. بر فرض که نظام کنونی بتواند نوعی ازضمانتهای زندگی را برقرار کند که تورم پدید نیاید. بسیار عالی. اما هزاران مشکل دیگر کماکان برقرار است. موضوع بحث من درباره ی هزاران مشکل دیگر نیست. فقط دارم از تورم صحبت میکنم. شاد باشید
٨۶٨۰۰ – تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۷
ابرازنظر در پاسخ به م. مالجو
پژوهش برای تعمیق و توسعه اندیشه ی مارکسیستی مورد تایید کامل من است و از کوشش شما در این زمینه، دوست، رفیق و آقای مالجوی گرامی شادم. شما به عنوان یک اقتصاددان به وظیفه ی خود عمل می کنید.گفت و شنفت تخصصی میان شما و اقتصاددان دیگر، در این روند نقشی مثبت ایفا می سازد. تردیدی در این زمینه روا نیست.
پرسش نخست که انگیزه ابرازنظر شد، این پرسش است که شما ضرورت توسعه ی مفهوم «سلب مالکیت»را از مضمون مارکسیستی به اثبات نمی رسانید. چرا باید مضمون دقیق علمی مورد نظر مارکس که بیان سرشت جامعه طبقاتی از دوران برده داری تا کنون است، در سایه روشن ابهام از این طریق قرار گیرد که تعریف علمی او درباره ی «استثمار» به اصطلاح آبکی گردد؟ آبکی گردد از این طریق که حذف خدمات اجتماعی، آموزش رایگان و غیره، در شرایط اقتصاد سیاسی نئولیبرال که کوشش سردمداران این سیاست است به منظور برداشتن گامی به سود منافع خود و علیه گرایش نزولی سود، به عنوان «سلب مالکیت»مطرح گردد. این در حالی است که ما با یک تشدید استثمار در شرایط نئولیبرال روبرو هستیم. تشدید استثمار که ازجمله از طریق برنامه حذف دستاوردهای طبقه کارگر در قوانین کار به دست آمده است. قراردادهای دستجمعی، ساعات کار محدود وغیره؟ نوک نیزه ی انتقاد را علیه این سیاست ضد مردمی متوجه سازیم. این است وظیفه ی روز.
رفیق گرامی مالجو، شما ضرورت به اصطلاح تعمیق و ژرفش اندیشه ی مارکس را با چنین سرشتی نشان نمی دهید و به اثبات نمی رسانید. یا می رسانید؟
پرسش دوم به این نکته بازمی گردد. آن هنگام که شما استراتژی جدید پیشنهادی را در برابر پیشنهاد و توصیه ی مارکس برای تغییرات انقلابی و بنیادین در جامعه مطرح می سازید که مضمونی تعمیراتی در نظام سرمایه داری دوران افول دارد، نظامی که دوران حیاتش به پایان رسیده است، به شهادت شرایط زیست محیطی ایجاد شده در جهان، به شهادت تشدید فقر روزافزون و بحران فزاینده این نظام در ایران و دیگر کشورها وغیره، آن هنگام نمی توان نامی دیگر برای آن یافت جز کوشش برای حفظ شرایط حاکم.
رشد و تعمیق اندیشه بانیان سوسیالیسم علمی ضروری است. در این تردیدی نیست. این تعمیق و ژرفش می تواند و باید برپایه ی اصول علم جامعه شناسی علمی انجام گیرد. این اصول را نمی توان مورد تردید قرار داد و از کوشش برای ژرفش مارکسیسم سخن گفت. مرز در این روند، لبه ی تیز پرتگاهی است به موضع ضد کمونیستی- ضد توده ای. توماس مچر، مارکسیست معاصر آلمانی در کتاب اخیرش با عنوان «مارکسیسم متحد کننده» می کوشد تئوری برای تعمیق مارکسیسم را ارایه دهد. این کتاب را در دست مطالعه دارم و می توانم مطالعه آن را توصیه کنم. integrative Marxismus
از : پویا تندیس
عنوان : مچگیری اما به شکل ادبی تر.
یکی از مشکلاتی که من همواره در بحث در باره یک موضوع تخصصی با فعالین سیاسی ( به خصوص از نوع خارج از کشوری آن) برخورد کرده ام ربط دادن همه چیز و همه موضوعات به این نییجه گیری نهایی که “حالا همه این حرفا به کنار. بالاخره بگو طرفدار سرنگونی هستی یا نیستی؟” و اگر بگویی “من در باره موضوع دیگری بحث می کنم” بلافاصله خواهند گفت “پس طرفدار اصلاح طلبهایی. موسوی و خاتمی دستشون توی خون است و …” حالا موضوع بحث می خواهد در باره نقش اینترنت و شبکه های اجتماعی در ایران باشد یا مثل اینجا بحث تخصصی در باره پاره ای از مفاهیم مارکسیستی. آقای عاصمی نیز همین راه را رفته اند. آلبته نه با تندی همانند بسیاری دیگر بلکه با زبانی بسیار مودبانه تر که کاملا مورد استقبال من نیز می باشد. اما نتیجه همان است. در پایان مهرابی “استاد” می شود و مالجو دیگر “آقا” هم نیست. چون عاصمی ردپای مماشات و اصلاح طلبی را در ایشان پیدا کرده و یا می خواهد وی را وادار به موضعگیری کند. لطفا در چهارچوب بحث باقی بمانید. بحث سرنگونی و انقلاب و “چرا مردم پا نمی شن”و “این رژیم چقدر بده”۹۵ مقالات اینترنتی را به خود اختصاص می دهد. این ۵ را لطفا آلوده نکنید.
٨۶٨۰۵ – تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣۹۷
بالاخر بگو طرفدار پرولتاریا یا بورژوازی هستی
دوست گرامی پویا تندیس
حق با شماست، پرسش مرکزی در کتاب و فیلم ده روز که دنیا را تکان داد نیز مطرح می شود: «بگو طرفدار پرولتاریا یا بورژوازی هستی»!
سوسیال رولوسیونر در فیلم مدت ها با کارگر مسلح به بحث نشست تا نادرستی سخنان بلشویک ها را برای او به اثبات برساند. در پایان، کارگر پرسش پیش را مطرح ساخت که شما نیز مطرح می سازید: “حالا همه این حرفا به کنار. بالاخره بگو طرفدار سرنگونی هستی یا نیستی؟”
دوست گرامی، چگونه می توان طرفدار توهم درباره ی استحاله ی رژیمی شد که هستی خود را به اقتصاد سیاسی امپریالیستی گره زده است؟ دیکتاتوری در خدمت اِعمال این سیاست ضد مردمی و ضد ملی، راهی برای طرح مساله ی اصلی باقی نمی گذارد. باید از «مالکیت» دمکراتیک عمومی در برای سلب «مالکیت»طبقات حاکم بپاخاست.
خصوصی سازی ثروت های مردم و ملی، به حراج گذاشتن «آینه شمعدان نقره ی عروس» است که تنها یک بار می توان آن را به فروش رساند. طبقات حاکم می خواهند مساله «مالکیت» را به سود خود برای همیشه حل کنند. آن ها می خواهند با ثروت باد آورده سوداگرانه ی خود، همه چیز را بخرند. دولت اسراییل هم با همین شیوه قدیمی سرزمین های فلسطینی ها را به تصاحب خود در می آورد. این شیوه ی قدیمی همه طبقات حاکم در جامعه طبقاتی است. در برده داری تا حد خرید و فروش خود انسان.
دوست گرامی، از آنجا که زمان حضور مقاله ی مورد بحث در اخبار روز پایان می یابد، می توان در صورت نیاز ادامه گفت و شنفت را در سایت توده ای ها ادامه داد.