کارشناسان خود جمهوری اسلامی ریشه تورم را در کسری بودجه و چاپ پول بیپشتوانه میدانند که بدین گونه پول در گردش جامعه پیوند خود را با اقتصاد واقعی از دست میدهد و رویش نقدینگی پدید میاید.
پس از مرگ رئیسی روزنامههای درون کشور از میان دستآوردهای اقتصادی او سخن از پایین آوردن تورم کرده اند. به راستی هم، از آن جایی که با فروش بیشتر نفت کسری بودجه کمتر شده بود، تورم میبایست کاهش مییافت. ولی تورم دولت رئیسی به ۵۰ درصد رسید.
به آمارهای جمهوری اسلامی که هیچگاه نمی توان باور کرد، برای این که همیشه دستکاری می شود. اگر ما سخنان هر رییسجمهوری را در بارهی تورم و رویش اقتصادی باور کنیم، هم اکنون اقتصاد جمهوری اسلامی میبایست رویش ده درصدی داشته باشد و تورم هم صفر باشد. ولی همه به ویژه لایههای پایینی جامعه ما میدانند که این گونه نیست.
هنگامی که آمار دولتی در بارهی تورم با سبد خرید تودهها همخوانی ندارد، باید برای بررسی تورم دست به دامن دلار زد.
مردم میدانند که برای خرید هر چیزی، از خانه، خودرو، دارو تا شیر و گوشت باید دلار بیشتری از گذشته بپردازند. دلار بیست هزار تومانی پس از سه سال به ۶۰ هزار تومان رسید ، اگر چه که در زمان کوتاهی دولت گاهی با زور آن را پایینتر از این مرز نگه می دارد.
اگر افزایش دستمزد دست کم برابر با نرخ تورم نباشد، مردم یا باید گرسنگی بکشند و یا آنهایی که پول دارند نرخ سود بالاتر از نرخ تورم داشته باشند. از آن جا که بیشتر مردم میهن ما از تنگدستان هستند، نرخ بالای تورم به معنای سبد کوچکتر خوراکی و پایین آوردن نیازهای روزمره است. این روند به تولید کشاورزی و تولید صنعتیای که نیاز روزمره مردم را تولید می کند ضربه بزرگی میزند.