دستاوردهای حزب توده ایران را تحكیم كنیم!
سیاست مستقل طبقاتی، نفی وابستگی طبقه كارگر است!

image_pdfimage_print

دوره جدید: مقاله شماره: ۱۰۳ (۲۲ بهمن ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

 

دستاورد بزرگ و تاریخی رهبری كنونی حزب توده ایران تنها حفظ هستی و تمامیت حزب طبقه كارگر ایران در چند دهه گذشته نیست. دورانی كه با تلاطمات شدید در نبرد طبقاتی در ایران و جهان هم زمان است. باید برگزاری ششمین كنگره حزب در سال ١٣٩١ و مصوبه های پراهمیت كنگره را به موفقیت های چشم و نظرگیر این رهبری افزود، تا ارزیابی صادقانه و رفیقانه ای از كاركرد این رفیقان در دوران سخت نبرد طبقاتی ارایه داد.

اكنون با ژرفش روزافزون نبرد انقلابی در ایران، حزب طبقه كارگر میهن ما با شرایط نوینی روبروست كه شناخت واقع بینانه آن برای تامین ادامه موفقیت های سیاسی حزب توده ایران اجتناب ناپذیر است. این شناخت از این رو اجتناب ناپذیر است، زیرا بدون دریافت همه جانبه ی شرایط، تداوم موفقیت ها و تحكیم آن ها با مشگل روبرو خواهد بود. نیاز به بحث و برخورد نظر در حزب و میان هواداران از چنین ریشه ی عینی برخوردار است.

 

نیاز به بحث و گفتگو را می توان به ویژه در هفته های مصادف با وقایع دی ماه در ایران مشاهده كرد. نكته ای كه در كنار این مشاهده توجه را جلب می كند، شرایطی است كه بحث ها تحت تاثیر آن قرار داشته و انجام می شود. تحت تاثیر این شرایط، بحث و گفتگوهای ضروری میان توده ای ها هنوز از استه تیك لازم و مناسب برخوردار نشده است. شكافتن این استه تیك در كنار پاسخ به دو پرسشِ عمده ی خطر تجزیه ایران و استقلال سیاست حزب توده ایران وظیفه ی این سطور است.

 

واقعیت بود و سویه های متفاوت بحث میان توده ای ها را می توان در پدیده هایی دریافت كه گویاست، اما شفاف نیست.

برای نمونه، سه اعلامیه كمیته ی مركزی حزب توده ایران در روزهای یورش انقلابی توده ها به مواضع ارتجاع در دی ماه چنین پدیده ای است. در آن ها می توان بازتابِ برداشتِ مشخصی را از شرایط حاكم در ایران بازشناخت. به مضمون این برداشت اشاره خواهد شد. اكنون توجه به این نكته منظور است كه انتشار این اعلامیه ها قطع شد، بدون آن كه علتی برای آن قابل شناخت باشد و یا طرح گردد.

بدین ترتیب می توان وجود بحث هایی را در پس پدیده ی انتشار و قطع بدون توضیحِ اعلامیه ها پذیرفت. پدیده ای كه ناشی است از ارزیابی های متفاوت از شرایط حاكم بر ایران. شرایطی كه انتشار سه اعلامیه را توسط كمیته مركزی حزب توده ایران ضروری ساخت. بی جواب ماندن علت قطعِ بدون مقدمه و بدون توضیح ضرورت قطع، اكنون به مثابه پرسشی ”مرموز“ و درك نشده در فضا آویخته است.

تناقض میان انتشار و ضرورت قطع انتشار اعلامیه ها، استه تیك موضوع بحث را تشكیل می دهد كه از یك سو گویاست، اما از سوی دیگر غیرشفاف است. به سخنی دیگر می توان پذیرفت، كه بحث های متناقضی درباره ی شرایط حاكم در كشور در حزب توده ایران جریان دارد.

هدف، بررسی نظر و تناقضات نیست، بلكه منظور روشن ساختن واقعیت بود و وجود بحث و گفتگو در كمیته ی مركزی حزب در این دوران است كه از یك سو انتشار اعلامیه ها را ضروری ارزیابی كرده است، از سوی دیگر عدول از چنین سیاستی را ضروری تشخیص داده است. تغییری كه به خودی خود می تواند درست و ضروری باشد. زیرا هنگامی كه شرایط تغییر می كند‏، بدیهی است كه می توان و حتا باید به تغییر و یا تصحیح كامل كاركرد و تاكتیك به كار گرفته شده دست زد. چنین كاركردی را باید پدیده ای ”طبیعی“ در زندگی حزب طبقه كارگر ارزیابی نمود و مورد تایید قرار داد.

میان هواداران حزب نیز شرایط مشابه ی مشاهده می شود. بیان نظرات متفاوت، نشان وجود نگرش های متفاوت در ارزیابی از شرایط نبرد است. تشدید بحث و نیاز به تبادل نظر انكارناپذیر است. تشدید فعالیت فرهنگی- تئوریك- نظری- سیاسی را می توان در نشریه های هوادار حزب، از قبیل نویدنو مشاهده كرد. چنین وضعی به جا و طبیعی است و در انطباق با شرایط در حال تغییر. چگونه می توانست وضع در یك حزب فعال و مسئول نسبت به سرنوشت توده ها جز این باشد؟

تشدید بحث ها و ارایه تفسیر از وقایع در روزهای دی ماه در ایران در همه ی نشریات غیرتوده ای نیز نشان ضرورت بحث و گفتگو را در جامعه نشان می دهد. طبق گزارش رسمی كه امروز اعلام شد، تعداد دستگیرشدگان در این روزها قریب به  پنج هزار و كشته شدن چندین نفر است كه از وسعت جنبش و شیوه ی خشن سركوب آن توسط حاكمیت نظام سرمایه داری پرده برمی دارد. ضرورت بحث و گفتگو در جامعه پیامد این واقعیت عینی است.

 

بدین ترتیب می توان پذیرفت كه نیاز به بحث و گفتگو میان مبارزان، در درون حزب، میان هواداران و در كل جامعه ضرورتی اجتناب ناپذیر را تشكیل می دهد كه ناشی از رشد و ژرفش نبرد طبقاتی در جامعه است. نیازی به جا و درست. اما همان طور كه اشاره شد، استه تیك شكل تحقق یافتن این بحث در حزب توده ایران، با شرایط كنونی هم خوانی ندارد. بررسی این نكته وظیفه ی سطور زیر است با هدف دریافت علل آن.

 

بحث سیاسینظری، اهرم روشنگری و هدایت نبرد طبقاتی

باید میان بحث سیاسی و نیازهای امنیتی در حزب طبقه ی كارگر تفاوت قایل شد. در حالی كه حفظ شرایط امنیتی در هر شرایطی ضروری است تا خطر سركوب ارتجاع كم تر موثر واقع شود، طرح مضمون سیاسی نظرها كه نقشی روشنگرانه برای ارتقای آگاهی طبقاتی ایفا می سازد، اجتناب ناپذیر است. برای نمونه بحث درباره ی نگرانی صادقانه رفیقی كه خطر تجزیه ایران را در وقایع روزهای دی ماه می بیند، تنها از این رو پراهمیت نیست كه وجود و شرایط ناشی از این خطر شفاف تر شناخته می شود. بلكه از این رو نیز بحثی پراهمیت است، زیرا راه مبارزه با این خطر را قابل شناخت می سازد.

 

بدین ترتیب می توان یكی از علل ممكن انتشار سه اعلامیه كمیته مركزی حزب را در جریان روزهای پرشور دی ماه دریافت كه با دستگیری پنج هزار و مرگ چندین مبارز همراه بوده است. روح حاكم بر اعلامیه ها حكایت از ارزیابی از وضع جامعه به عنوان پدیده ای در جهت تغییرات انقلابی در ایران دارد. قطع ادامه انتشار اعلامیه ها بدون توضیح و روشنگری سیاسی مبتنی بر چه برداشت سیاسی جدید از وضع پیش گفته است؟

آیا شناخت این امكان كه با سركوب یورش انقلابی، پایان آن قطعی به نظر می رسد، علت قطع سیاست اتخاذ شده است؟

آیا شناخت خطر تجزیه ی ایران توسط امپریالیسم علت تغییر سیاست است؟ به سخنی دیگر، آیا شناخت جنبش توده ها با مضمون ”انقلاب های رنگی“ و ارزیابی آن به عنوان توطئه ی امپریالیستی علت قطع انتشار اعلامیه است؟

آیا این برداشت و ارزیابی سیاسی در حزب طبقه كارگر حاكم شده است كه گویا رژیم ولایی استحاله پذیر است و باید با آن مدارا نمود؟ به سخنی دیگر، آیا با شناخت فاكت ها و شواهد جدیدی پذیرفته شده است كه با وجود همه گفته و ارزیابی های تاكنون، رژیم ولایی به عقب نشینی در برابر خواست های قانونی مردم آمادگی نشان می دهد و لذا باید با صبر و حوصله به استقبال رژیم دیكتاتوری رفت؟ و یا

آیا این برداشت نظری- سیاسی حاكم شده است كه تغییرات انقلابی نادرست است و همیشه ”به بازگشت دیكتاتوری“ می انجامد و باید از آن دوری نمود و تن به روند خود به خودی داد و مبارزه را همه چیز و هدف را هیچ پنداشت؟

 

منظور در این جا بررسی این امكان های احتمالی برای قطع سیاست اتخاذ شده كمیته مركزی حزب توده ایران در روزهای دی ماه نیست، گرچه می توان برای همه ی موارد در اندیشه ی سیاسی میان گروه های مختلف ایرانی، نمونه هایی ذكر نمود. هدف، بررسی اسلوب غیر سیاسی در كاركرد مشخص انتشار و قطع انتشارِ اعلامیه توسط كمیته مركزی حزب در روند اخیر است!

 

برای نشان دادن اندیشه ی سیاسی- نظری ممكن در پس كاركرد مورد بحث، نمونه هایی را می توان مورد توجه قرار داد. می توان سرمقاله ٦٣٤ ”راه توده“ را به شهادت گرفت. در این ”سرمقاله“، نظر سیاسی حاكم بر این جریان، با مطلق سازی خطر فاشیسم كه گویا هنوز وحشتناك تر از سلطه ی داعش گونه ی دیكتاتوری ولایی است، دفاع از دولت روحانی را توصیه می كند. مطلق گرایی به معنای بزرگ یا كوچك نمایی پدیده نیست. به معنای یك سویه نگری است، به معنای غیردیالكتیكی بودن شیوه است.

نمونه دیگر، مصاحبه ی بی بی سی با فرهاد فرجاد است. وظیفه و هدف مصاحبه، تكرار این ”تز“ توسط این رفیق نیمه راه است كه گویا انقلاب، بد چیزی است و بی ثمر و لذا باید راه تغییرات اصلاحی را دنبال نمود. او هم تجربه ی زندگی شخصی اش را مطلق گرانه جایگزین واقعیت نبرد طبقاتی واقعی در تاریخ جامعه بشری می كند، تا مقبول بی بی سی قرار گیرد. شناخت دیالكتیكی از واقعیت را ارزان برباد می دهد و كاسبكارانه به فروش می رساند، كاسبكارانه «به دست آموز دشمنان خلق بدل» می شود كه سیاوش كسرایی در قطعه ”پوكه“ «با زهر خند، به ”نخستین عهدشكن و پیروانش“ تقدیم می كند».

زنده یاد احسان طبری این ندا را در شعر كسرایی در مقدمه بر دفتر شعر ”به سرخی آتش، به طعم دود“، به عنوان «نفرت و طنز گزنده» ارزیابی می كند! ”پوكه“،  «فشنگی كه روزی از غریوهای انقلابی پر بود، حالا دیگر به پوكه ای بدل شده است. با سرب ش، رندان بازیچه های سربی ساخته اند، با باروت ش ”پاچه خیزك“.   خودش، به جای آن كه تیر عدالت باشد بر سینهء دشمن، اكنون آماج تیر ملامت است از جانب دوست، ولی خرسند است كه گرچه به صورت پوكه، ولی بهر حال ”زندگی می كند“» و توسط بی بی سی برای مصاحبه دعوت می شود. *

 

تفاوت میان اسلوب مبارزه و تفاوت نظر در ارزیابی از شرایط

وجود نظر متفاوت در حزب توده ایران، به ویژه هنگام تغییر توفانی شرایط، امری ”طبیعی“ و ضروری است. این تفاوت ها امكان شناخت و دریافت سویه های متفاوت شرایط را به وجود می آورد. ضرورت آن ناشی از این امر است. اما برای آن كه تفاوت ها بتوانند دسته شده و در خدمت مبارزه قرار گیرند، باید درباره ی اسلوب ارزیابی از تفاوت ها، چگونگی تشخیص عمده و غیره عمده وغیره وغیره در حزب طبقه كارگر توافق كامل بر قرار باشد.

لذا بررسی اسلوبی كه هدف اصلی این سطور است، از این رو پراهمیت است كه حزب طبقه كارگر را برای انجام وظیفه ی مشترك توده ای ها در نبرد طبقاتی كنونی تقویت می كند. به سخنی دیگر، وظیفه ی این سطور، بررسی این نكته است كه آیا در شرایط كنونی، اسلوب سكوت نسبت به شرایط نبرد در جامعه، اسلوبی ماركسیستی- توده ای است و كمك است برای پیشبرد مبارزه ی توده ها؟

 

آیا اسلوب سكوت، هنگامی كه اعلام موضع سیاسی برای توضیح جایگاه طبقاتی  حزب توده ایران در نبرد طبقاتی جاری ضروری است، قابل دفاع است؟

هدف، نشان دادن این نكته است كه گرچه اسلوب ”سكوت“ در ظاهر با دو نمونه ی ارایه شده در سطور پیش در تناقض قرار دارد كه مطلق گرانه موضع می گیرند، اما در مضمون با آن ها هم نوایی دارد و یكی است!

نمونه های ذكر شده از ”راه توده“ و سخنان فرجاد به عنوان ”سازمان دمكراتیك ..“، گویاست. موضعی سیاسی است كه می توان با مضمون آن موافق بود، و یا آن را به نقد كشید. هدف این گونه جریان ها، جلب نظر دیگران است. آن ها با بیان نظرات خود، نیروهای معینی را به خود جلب می كنند. وظیفه ی عینی ای كه در برابر آن ها قرار داده شده است، چیز دیگری نیست، جز جلب آن هایی كه آمادگی پذیرش نظرات را دارند و خارج نمودن این افراد از روند مبارزات واقعی در جامعه!

بی جهت هم نیست كه هر چه تعداد این جریان ها بیش تر باشد، به سود مقاصد ارتجاع داخلی و جهانی است. بی جهت هم نیست كه بی بی سی با آن ها مصاحبه ترتیب می دهد. هم علی خدایی و هم فرجاد از این ”امتیاز ویژه“ برخودار شده اند.

 

اما اسلوب سكوت حزب طبقه كارگر ایران در مساله های سیاسی به چه معناست؟ آیا نباید آن را  به این معنا دریافت كه دانسته یا ندانسته، قدرت حزب برای جلب نیروهایی كه می توانند به سازمان طبقاتی خود جلب  شود، فلج می شود؟

آیا حزب توده ایران امكانی دیگر برای جلب زحمتكشان به حزب خود دارد، جز طرح خواست ها و منافع دمكراتیك- صنفی روز و طبقاتی- دورنمایی زحمتكشان؟ جز طرح منافع ملی و دفاع از آن، ازجمله نشان دادن علل خطر تجزیه ایران و راه مبارزه با آن؟ نشان دادن نقش و تجربه ی راهبردی مبارزه ی طولانی حزب طبقه كارگر ایران در مبارزات خلق؟ آیا بحث و مستدل ساختن دلایل قطع اعلامیه های حزب طبقه كارگر، اهرم روشنگری و جلب زحمتكشان به سازمان طبقاتی آن ها نیست؟ آیا سكوت در این زمینه نمی تواند به ابزار سردرگمی زحمتكشان و به طبع آن گرفتار آمدن آن ها در بندهای جریان های انحرافی شود؟

 

١خطر تجزیه ایران

اشاره شد كه ضرورت بحث و مستدل ساختن تصمیمات حزب طبقه كارگر، تنها نقش تجهیز و سازماندهی زحمتكشان را به عهده ندارد. از درون این بحث ها، راه خروج از بحران جامعه شناخته، درك و تفهیم می شود.

برای درك نقش روشنگرانه و رهبری كننده ی بحث در حزب طبقه ی كارگر ایران، نگاهی به ”خطر توطئه امپریالیسم برای تجزیه ایران“ سودمند است. در تایید وجود احساس چنین خطری در كمیته ی مركزی حزب در وقایع دی ماه ٩٦ می توان نمونه هایی ذكر كرد. هدف اما اثبات و یا رد چنین ارزیابی نزد رهبری نیست. بلكه هدف نشان دادن ضرورت طرح موضع و بحث درباره ی چنین خطری برای یافتن راه مبارزه با این خطر و تفهیم آن به توده ها است.

پیش تر نیز اشاره شده است كه طرح این خطر و نتیجه گیری از آن، تنها آن هنگام مفهومی مبارزه جویانه دارد، یعنی دارای تفاوت كیفی با طرح علنی و یا پوشیده ی این نظرات نزد ”راه توده“ و فرجاد در مصاحبه با بی بی سی دارد،  هنگامی كه با هدف جستجوی راه تقلیل و یا نابودی خطر دنبال گردد.

به این منظور باید به بررسی علل ایجاد شدن این خطر پرداخت. در مورد مشخص شرایط ایران پاسخ به این پرسش اجتناب ناپذیر است كه آیا اِعمال اقتصاد سیاسی دیكته شده توسط ارگان های مالی امپریالیستی علت ایجاد شدن این خطر است؟ به بیانی دیگر، آیا اجرای بی چون و چرای سیاست وارداتی ”خصوصی سازی و آزاد سازی اقتصادی“، به معنای گشودن در و پنجره برای نفوذ امپریالیسم و متحدانش در هستی اقتصادی- اجتماعی مردم میهن ما نیست؟ هم صدا شدن ماكرون و مركل با ترامپ برای نقض قرارداد میان شش كشور با ایران در مورد مساله اتمی، در تایید برداشت تسلیم بلا شرط ایران به خواست امپریالیسم نیست؟ و از این طریق، كمك به درك علل ژرفش بحران اقتصادی- اجتماعی، و تضعیف شرایط مقاومت عمومی مردم در برابر یورش امپریالیسم نیست؟ نباید آن را به معنای تعمیق شرایط مورد نظر امپریالیسم برای تجزیه كشور ارزیابی كرد؟

بدین ترتیب آیا می توان سیاست نئولیبرال دیكته شده را گام نخست برای اجرای توطئه تجزیه ایران ارزیابی نمود یا خیر؟ آیا مقروض كردن و تحمیل قراردادهای نابرابر نواستعماری به كشورها كه تحت عنوان ”سرمایه گذاری خارجی“ در جهت منافع سرمایه مالی امپریالیستی و نه در چارچوب برنامه اقتصاد ملی و مردمی انجام می شود، پیش شرط ژرفش بحران اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی ازجمله در ایران نیست؟ آیا سیاست مقروض كردن كشورها كه تحت عنوان ”سرمایه گذاری خارجی“ انجام می شود، و یا به راه انداختن جنگ و برخوردهای داخلی، ابزارهای ایجاد شرایط بحرانی در این كشورها نیست؟ نمونه ی لیبی و سوریه، به طور مشخص انحراف مبارزات كارگری در مصر كه در در مقاله ی ”نتیجه گیری ها عام از مبارزات كارگران نیشكر هفت تپه“ (مقاله شماره ٩٦/٩٥) به آن پرداخته شد، چنین نمی آموزد؟

اگر پاسخ به همه ی این پرسش ها و بسیاری دیگر از این قبیل مثبت است، راه اساسی مبارزه با خطر تجزیه ایران چیست؟ آیا قطع ”سكوت” غیرمجاز و توضیح روشنگرانه در این زمینه، آیا ارایه اقتصاد سیاسی جایگزین برای ”مدل“ وارداتی مورد نظر امپریالیسم، اهرم مبارزاتی حزب طبقه كارگر را در این زمینه تشكیل نمی دهد؟ آیا ارایه برنامه اقتصاد ملی- دمكراتیك در برابر سیاست ضد ملی و ضد مردمی كنونی چنین نبرد روشنگرانه و رهایی بخش نیست؟ آیا سكوت در این باره مجاز است و مبارزه ی عینی است با خطر تجزیه ایران؟

آیا طرح برنامه ی اقتصاد ملی برای ایران، سیاستی در تداوم مصوبات عمده ششمین كنگره ی حزب توده ایران از سال ١٣٩١ نیست كه در آن مرحله انقلاب، مرحله ملی- دمكراتیك اعلام شده است؟

 

٢استقلال سیاست طبقاتی، نفی وابستگی طبقه ی كارگر و اصل جانبداری

نكته ی پراهمیت دیگر در ارتباط با مبارزه روشنگرانه درباره خطر تجزیه ایران، مساله استقلال سیاست حزب طبقه كارگر است!

اهمیت حضور مداوم و فعال این سیاست و توضیح آن توسط حزب توده ایران در جامعه به این معنا نیست، كه گویا بدون وجود چنین سیاست مستقلی، نبرد طبقاتی در جامعه ادامه نخواهد یافت! نبرد طبقاتی كور كورانه راه خود را خواهد گشود. اهمیت بودگی و توضیح سیاست مستقل حزب طبقه كارگر در هر لحظه ی نبرد طبقاتی، به معنای نقش راهبردی آن برای یافتن هدف استراتژیك و دورنمایی نبرد طبقاتی در جهت ترقی خواهی تاریخی، برای حذف استثمار انسان از انسان است.

رسالت حزب طبقه كارگر در جامعه، به بیانی دیگر، اهمیتِ رسالت نقش فعال برخورد انتقادی حزب، تنها به مساله های روزمره و خرد نیست. این وظایف تاكتیكی پراهمیت در مبارزه برای اصلاحات و بهبود شرایط است. وظایفی كه تنها آن هنگام از مضمونی تاریخی برخوردار می شود كه در خدمت هدایت مبارزات به سوی هدف نهایی قرار داشته باشد. مضمون اصل جانبداری تاریخی حزب طبقه كارگر از این رابطه دیالكتیكی نشئت می گیرد.

اسلوب ”سكوت“، اسلوب نفی ضرورت بحث و گفتگوی روشنگرانه در حزب و با هواداران، به طور عملی، به همه نكته های پیش گفته پشت می كند. این اسلوب، سیاست ماركسیستی- لنینیستی حزب را به طور عملی نفی و بی اثر می سازد. این اسلوب، در طول زمان سیاست انقلابی حزب طبقه كارگر را به سوی سیاست آشتی طبقاتی سوق می دهد.

 

چگونه می توان مضمون سوسیال دمكرات چنین سیاستی را به ثبوت رساند؟ مطلب را بشكافیم.

هنگامی كه به درستی گفته می شود كه بدون اتحادهای اجتماعی گذار از دیكتاتوری ناممكن است، اصلی ماركسیستی- توده ای بیان می شود. اما آن هنگام كه وظیفه و مبارزه ی اتحادی حزب طبقه كارگر مطلق گرانه به عنوان تنها وظیفه روز حزب مطرح می شود، موتور و تكانه ی پیش بردن همین نبرد به طور نظری و عملی نفی می گردد.

 

به بیانی دیگر، با برباد دادن ”سیاست حداقل كارگری“، اندیشه و پراتیك ماركسیستی- توده ای نفی می شود. زیرا به این سوی پراهمیت نبرد طبقاتی توجه نمی شود كه مخالفان دیكتاتوری در لایه های طبقات حاكم، به خاطر حفظ سلطه ی طبقات حاكم ادامه ی دیكتاتوری را مضر ارزیابی می كنند و از این رو خواستار تغییر آن هستند. آن ها می خواهند برای دستیابی به هدف خود، ”مردم“ را زیر ”پرچم آزادی خواهی“ خود جمع كنند. می خواهند تغییر انقلابی در پیش را از آغاز تحت شرایط مورد قبول خود قرار داده و وسعت و عمق آن را محدود سازند. آیا جریان ”راستگرا“ در انقلاب بهمن ٥٧ مردم میهن ما جز این هدفی را دنبال می كرد؟ پاسخ منفی است.

آن ها توانستند حتی با عقب نشینی هایی، مرحله ی توفانی آغاز تغییرات انقلابی را پشت سر بگذارند، و با اجرای توطئه ها بسیاری كه به كمك متحدان جهانی خود به مورد اجرا گذاشتند، نهایتاً سكان رهبری را در اختیار بگیرند و سلطه خواست خود را به مردم تحمیل كنند. مبارزه امروز كارگران و زحمتكشان و زنان میهن ما، علیه پیامدهای این موفقیت جریان ”راستگرا“ و متحدان جهانی آن متوجه است!

جریان های انحرافی ”راه توده“ و دیگران، ازجمله فرجادها، با مطلق نمودن وظیفه ی روز و دمكراتیك حزب توده ایران، استقلال سیاست حزب طبقه كاگر را برباد می دهند و آن را وابسته به سیاست طبقات حاكم می سازند.

آن ها به بردگان این سیاست تبدیل می شوند! زیرا آن ها از تجهیز و سازماندهی نیروهای تا به آخر انقلابی چشم می پوشند كه تنها موتور و تكانه ی روند تا به آخر انقلابی است .. كه تكانه ی رشد انقلاب از مرحله ی سیاسی به اقتصادی- اجتماعی است. دست نیافتن به این مرحله، انقلاب بهمن را با شكست روبرو نساخت؟ علت برباد رفتن جانفشانی توده ای ها و حزب آن، فرصت نیافتن برای تجهیز ضرور طبقه كارگر در این روند نبود؟

 

مبارزه علیه سیاست امپریالیستی برای تجزیه ایران نیز از همین قانونمندی پیروی می كند. امپریالیسم و متحدان داخلی و ”ایرانی“ آن، ازقبیل سلطنت طلبان، هیچ هدف دیگری را برای خواست ”رژیم چنج“ خود دنبال نمی كنند، جز گرفتن سرنوشت میهن و مردم ایران زیر مهمیز سلطه ی خود. درست به خاطر دنبال كردن چنین هدفی توسط دشمنان ایران، مردم میهن ما نباید تسلیم این سیاست ضد ملی و ضد مردمی شده و به برده ی اجرای آن بدل گردند. درست به خاطر چنین هدف دشمنان استقلال ایران، تغییر انقلابی دیكتاتوری و شرایط نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی، وظیفه تاریخی روز در برابر مردم میهن ما و حزب توده ایران است.

 

مبارزه علیه خطر تجزیه ی ایران، كه خطری واقعی و ماتریالیستی است، تنها با تجهیز و سازماندهی توده ها به ثمر خواهد رسید. بدون چنین تداركی، نبرد را مردم میهن ما از روز اول باخته اند. اگر بتوان امكان واقعی ای را برای دفع خطر تصور نمود، تنها امكان تجهیز آگاهانه توده ها است كه تنها با حضور فعال و هوشمند و دوربین حزب طبقه كارگر ایران قابل دسترسی است! راه دفع خطر خارجی، حذف انقلابی شرایط ضد مردمی و ضد ملی حاكم است!

 

پایداری بر سر حفظ سیاست مستقل حزب طبقه كارگر، بر سر حفظ برنامه ی ”حداقل كارگری“ حزب، بر سر حفظ وحدت وظایف دمكراتیك و سوسیالیستی حزب، بر سر هم سویی مبارزه ی تاكتیكی و استراتژیك حزب، بر سر حفظ اصل جانبداری تاریخی مبارزه ی حزب طبقه كارگر، یك خواست خودخواهانه و متكبرانه حزب توده ایران نیست. این سیاستی است در خدمت حفظ استقلال و تمامیت ایران، سرزمین همه ایرانیان، زن و مرد، با هر باور مذهبی و تعلق به هر خلق این سرزمین.

 

هر انحرافی از این سیاست ماركسیستی- توده ای، به معنای عملی برباد دادن استقلال حزب طبقه ی كارگر است. با برباد رفتن این استقلال سیاست طبقاتی،اصل جانبداریتاریخی حزب طبقه كارگر مخدوش می گردد. از این روست كه طبقه كارگر و حزب آن نه تنها نیازی به مستور ساختن نظرات خود ندارد، بلكه با طرح آن ها، اهرم تجهیز و سازماندهی توده ها را در جهت تكامل تاریخی جامعه در اختیار می گیرد. در جهت هدف و گرایش عمومی رشد جامعه می رزمد.

 

بحث در اطراف خطر تجزیه ایران، به راه دستیابی عینی و مبارزجویانه پراتیك علیه این خطر شفافیت می بخشد. در این بحث است كه اهمیت مبارزه برای تجهیز و سازماندهی توده ها به آن ها تفهیم می گردد. اندیشه ای كه می كوشد این بحث پراهمیت اجتماعی را به بحث در محافل دربسته و میان برخی از ”نخبگان“ محدود سازد، دیالكتیك رابطه ی این بحث را با تجهیز و سازماندهی توده ها درنمی یابد.

چنین برد اشتی نقش رهبری چپ، و در مركز آن حزب توده ایران را در نبرد طبقاتی- انقلابی در ایران مورد توجه قرار نمی دهد و عملاً نفی می كند. این در حالی است كه مبارزه علیه خطر تجزیه ایران، آن هنگام در جهت مثبت و تاریخی حركت خواهد كرد، كه راه تحكیم رهبری طبقه كارگر را در انقلابِ درپیش تامین كند.

 

بر پایه ارزیابی ماركسیستی- توده ای است كه باید چنین بحثی را، بحثی مشخص ارزیابی نمود. به سخنی دیگر بحث درباره ی تاكتیك های مشخص برای ایجاد هژمونی اندیشه ی مردمی- دمكراتیك و ملی- ضدامپریالیستی نزد توده های آماده به خیزش درك كرد. نكته ای كه موضوع ابرازنظر شایسته ی رفقا آرش، ابی و محسن و رفقای دیگر نیز است.

آیا اكنون تاكتیك دیگری در جهت تحقق بخشیدن به استراتژی تعمیق انقلاب ملی- دمكراتیك جز ارایه پرچم نبرد انقلابی علیه سیاست اقتصادی امپریالیستی وجود دارد؟ آیا روشنگری درباره ی نادرستی سیاست سكوت غیرمجاز سیاسی- نظری در حزب توده ایران، و میان هواداران و متحدان آن، گامی تاكتیكی در جهت استراتژی حزب طبقه كارگر برای مرحله ی كنونی نبرد طبقاتی در ایران نیست؟ آیا چنین سیاستی گامی پراهمیت و كیفی در جهت تحكیم دستاوردهای حزب توده ایران برنمی دارد؟

 

همه ی ما مسئولیم!

بدین ترتیب مشكل نخواهد بود دریافته شود كه اسلوب سكوتو تعطیل ساختن بحث سیاسینظری، كاركردی قانونمند و منطبق با وظایف حزب توده ایران نیست. ادامه ی این وضع، مستدل نیست. به سود مصالح عالیه حزب طبقه كارگر ایران نیست. امكان انتقال سیاست مستقل حزب توده ایران را به دورن طبقه كارگر و دیگر توده های میهن دوست توسعه می دهد.

نباید فراموش كرد كه در این زمینه تنها مسئولیت متوجه رفقایی نیست كه موافق اسلوب ”سكوت“ هستند و بحث را تنها در تنگ ترین محافل حزبی مجاز می دانند. این مسئولیت متوجه ی رفقایی نیز است كه احتمالاً خواستار طرح مواضع سیاسی حزب طبقه كارگر به مثابه اهرم روشنگری و انتقال آگاهی طبقاتی به دورن طبقه كارگر هستند، اما به هر علتی، به تحمیل یك اسلوب غیرماركسیستی- توده ای تن می دهند. به ویژه آن كه این ”علت“ها ظاهرا در سطح ”محرمات“ (تابو) درك می شود!

اشاره شد، منظور بی توجهی به مساله امنیتی در بحث ها نیست. منظور سكوت در برابر بحث و گفتگو با بدنه حزب و هواداران و در كل با طبقه كارگر ایران و دیگر میهن دوستان به منظور توضیح و تشریح مستدل بودن سیاست حزب توده ایران است!

 

حزب فعال و اندیشمند طبقه كارگر

اهمیت مسئولیت همه ی توده ای ها و هواداران در برابر اسلوب ”سكوت“، ناشی از خطر برباد رفتن اهرم انتقادی در مضمون اندیشه ماركسیستی- توده ای است. امری كه خواسته یا ناخواسته از حزب فعال و مبارزه ماركسیست- لنینیستی طبقه كارگر ایران، حزبی غیرفعال و ”در انتظار وقایع نشستن“ می سازد.

برای نمونه می توان برخورد به مضمون كتاب ارزشمند فرشاد مومنی نظری افكند. در این كتاب كه در همین صفحه مورد بررسی قرار گرفت، ما با پدیده ی بسیار پراهمیتی در نبرد طبقاتی جاری در ایران، در نبرد ضد دیكتاتوری روبرو هستیم. دیكتاتوری ای كه ابزار سلطه هژمونی استثمارگرانه و ضد ملی نظام سرمایه داری حاكم و متحدان جهانی آن است.

در این كتاب، نویسنده با موضع سیاسی ”اسلام انقلابی“  (و نه ماركسیستی)، رابطه ی دیالكتیكی میان ”آزادی و عدالت اجتماعی“ را نشان می دهد و به ثبوت می رساند كه «آزادی میوه ی شیرین عدالت اجتماعی» است. او به ثبوت می رساند كه بدون یك برنامه مركزی تنظیم شده با توجه به شرایط مشخص ایران، رشد و توسعه اقتصادی كشور ناممكن است و استقلال ایران بر باد می رود!

آیا وظیفه رفقایی در درون سازمان حزبی كه اسلوب ”سكوت“ را نادرست ارزیابی می كنند، طرح نیاز به بحث و گفتگو برای تنظیم چنین برنامه ای با  نظریه پردازانی از قبیل فرشاد مومنی نیست؟ آیا این رفقا نباید به خواست جریان های دیگر، كه برای نمونه حمید آصفی نماینده و سخنگوی آن است و با صراحت از مدافعال اقتصاد سیاسی «ملی- دمكرات» خواستار طرح پیشنهاد مشخص می شود، پاسخ دهند؟ آیا نمی تواند این پاسخ موافقت با برگزاری سمیناری علمی در این باره با این نظریه پردازان و گروه ها باشد؟

نگارنده برگزاری چنین سمینار علمی را برپایه كتاب ارزشمند فرشاد مومنی با عنوان ”عدالت اجتماعی، آزادی و توسعه در ایران امروز“ و مواضع سازنده ی انتقادی حزب توده ایران به آصفی پیشنهاد نمود. اما آیا این وظیفه ی حزب توده ایران نیست برگزاری چنین سمیناری را سازمان دهد؟ آیا بحث و گفتگو در این باره، یك شیوه ی روشنگرانه و تجهیز كننده ی توده های زحمتكش نیست؟ آیا توده ای ها می تواند با ”سكوت“ از كنار این پرسش بگذرند؟ آیا چنین بحثی نبردی عینی علیه سیطره ی هژمونی ارتجاع داخلی و متحدان جهانی آن برای تحمیل سیاست نئولیبرال نیست؟ آیا چنین بحث و گفتگو و برگزاری سمینار علمی، گام نخست را در مبارزه ی عملی علیه خطر امپریالیستی برای تجزیه ایران تشكیل نمی دهد؟ آیا چنین بحثی نقش مثبتی در رهبری جنبش مردمی و دمكراتیك و در جلوگیری از انحراف به راست و ”چپ“ ایفا نمی سازد؟ آیا چنین بحثی منطبق بر اصل ”جانبداری“ حزب توده ایران از ترقی اجتماعی نیست؟

 

این وظیفه ی تاریخی تنها در برابر رفقایی در درون حزب وجود ندارد كه خواستار تحقق بخشیدن به مصوبه های ششمین كنگره ی حزب توده ایران و تحكیم دستاوردهای پیش گفته آن هستند. بلكه همه ی اعضا و هواداران حزب در ایران و در هر كشوری در برابر این وظیفه و برای تحقق بخشیدن به آن مسئولند.

باید همه ی نیرو را در این سو به حركت درآورد. باید اسلوب غیرماركسیستیتوده ای سكوت  را به طور عملی نفی نمود. باید به طور عملی بحث و گفتگو درباره ی مساله های سیاسی- نظری را با توجه به زمینه های امنیتی، تشویق كرد و به كار گرفت. باید سد غیرضروری را در این زمینه بر طرف ساخت. بر طرف شدن چنین سد مصنوعی بلیرگونه در حزب كارگر انگلستان موجب موفقیت جریان سوسیال دمكرات كوربین در انگلستان شده است و قریب به نیم میلیون عضو جدید را به این حزب جلب كرده است.

 

فراموش نكنیم، برخلاف بی بی سی و دیگران كه می پندارند در ایران جریان سوسیال دمكرات دارای دورنمای واقع بینانه است، شرایط تاریخی و كنونی نبرد طبقاتی در ایران چنین آینده ای را نشان نمی دهد. انقلاب مشروطه، نبرد برای ملی كردن صنعت نفت، انقلاب بهمن، اعتصاب غذای مبارزان سیاسی و رهبران سازمان های كارگری و معلمان و دیگران در سال های اخیر در ایران، اعتصاب های كارگری در جریان كه در آن خواست های مشخص علیه اقتصاد سیاسی دیكته شده توسط امپریالیسم طرح شده است، ازجمله ادامه اعتصاب در ”هفت تپه“ با خواست لغو همه قراردادهای موقت و غیره و همچنین مبارزه ی دلیرانه زنان ایران علیه حجاب اجباری وغیره وغیره، نشان شرایطی است كه رشد و تعمیق روند انقلابی را در میهن ما نوید می دهد.

شركت آگاهانه برای كمك به این روند از طریق ارایه پرچم واقع بینانه و تاریخی برای اقتصاد جایگزین مردمی و ملی وظیفه ی روز اعضا و هواداران حزب توده ایران است كه هم زمان نقش راهبردی و جانبدار حزب طبقه كارگر ایران را در مبارزه طبقاتی جاری تحكیم و تداوم می بخشد.

نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/4881

* برای پررنگ نشان دادن ”تز“ ضرورت نفی تغییر انقلابی در جامعه، فرجاد امكان یافت از گذشته ی مبارزاتی خود و حزب توده ایران دفاع كند. آنجا كه او تحت تاثیر روحی سخنان و گذشته ی مبارزاتی خود، به دفاع از انقلاب اكتبر پرداخت و آن را تكانه ی اصلی برای تامین برخی از حقوق زنان در كشورهای سرمایه داری اعلام نمود، اشاره كرد كه زنان با انقلاب اكتبر به حقوق كامل سیاسی و اجتماعی دست یافتند. امری كه در آلمان و سویس و ایتالیا و غیره سال ها و سال ها دیرتر تحقق یافت. یا دستیابی به برخی از حقوق صنفی زحمتكشان در كشورهای سرمایه داری تنها زیر فشار واقعیت حقوق تثبیت شده ی كارگران در برخورداری از كار، حقوق مكفی، تامین سلامتی و بهداشت و آموزش و و و، در اتحاد شوروی تامین شد و اكنون بازپس گرفته می شود (كه فرجاد نگفت). سخنگو كه از پرحرفی حوصله اش سر رفته بود، با ابزار همیشگی پایان وقت، سخن فرجاد را قطع نمود و از او خواست «در یك جمله» نظرش را درباره ی تغییرات جامعه بیان كند. او نیز با طرح ”تز“ پیش گفته، ناخواسته علت برگزاری مصاحبه را با خود برملا ساخت. فرجاد با برباد دادن استقلال سیاست حزب طبقه كارگر، به برده ی سیاست بی بی سی تبدیل شد.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *