دفاع از سندرزها و مبارزه براي تغيير بنيادين شرايط هر دو وظيفه روز است!

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩۵ / ۹۷ (۱۸ بهمن)

واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

گرچه رفيق عزيز سيامك در گفتگو با رفيق “خواننده”ي مقاله ي “ناكارايي افشاي ترفندهاي نئوليبراليسم بدون ارائه چشم انداز سوسياليستي”، نكته هاي اصلي و تعيين كننده را مطرح ساخته است، مايلم با اجازه ي رفيق “خواننده” برخي ديگر از سويه هاي پراهميتي را مورد بررسي قرار دهم كه او در سطور متاسفانه كوتاه خود (*) مطرح ساخته است.

١- وظيفه ي دموكراتيك و سوسياليستي توده اي ها

دفاع ضروري از ساندرزها كه وظيفه روز است، وظيفه مبارزه دموكراتيك توده اي ها را تشكيل مي دهد.

در ايران اين دفاع در دفاع از مبارزان و در مبارزه اي تبلور مي يابد كه نماد آن در شرايط كنوني، دفاع از مبارزه ي طبقه كارگر است براي بهبود شرايط كار و زندگي خود، و عليه ترور دولتي- قضايي- امنيتي داعش گونه حاكميت سرمايه داري، از يك سو. از سوي ديگر، دفاع از نبرد جانفشانه زندانيان سياسي است كه با اعتصاب غذاي خود، با “قطره قطره مردن”، اوج شكوهمندي حماسه نبرد انسان در بند را در نبردهاي اجتماعي- طبقاتي قابل شناخت مي سازد، قرار دارد. مبارزه اي كه همزمان روي ديگر مبارزه براي آزادي بانو زهرا رهنورد، مهندس ميرحسين موسوي و آيت الله مهدي كروبي است.

حزب توده ايران، همان طور كه در ششمين كنگره ي خود نيز مورد تاكيد قرار داده است، محدود ساختن مبارزه طبقاتي- اجتماعي را تنها به مبارزه ي دموكراتيك، كافي نمي داند. از اين رو بر ضرورت پيوندِ مبارزه دموكراتيك كه به منظور تغييراتِ ترقي خواهانه در صورتبندي اقتصادي- اجتماعي حاكم انجام مي شود، با مبارزه ي سياسي- سوسياليستي كه گذار بنيادين از شرايط حاكم را دنبال مي كند، مورد تائيد قرار داده است و در اين راه مبارزه مي كند.

اين نكته درستي است كه بحث و گفتگو در باره محتوا و شكل و چگونگي سازماندهي پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستي، كه رفيق “خواننده” با هشياري به چگونگي آن اشاره دارد، ازجمله در حزب توده ايران نيز مطرح است. همين بحث در حزب كمونيست آلمان و احزاب ديگر نيز وجود دارد. موفقيت حزب كمونيست پرتغال با ايجاد پيوندِ واقع بينانه براي شرايط اين كشور ميان اين دو وظيفه را كنگره اخير آن برجسته ساخت (نگاه شود به “طرح نظر، اسلوبي ضروري”، مقاله شماره ٩٥/٨٤ http://www.tudeh-iha.com/archives/3411). در هفتمين جلسه رهبري حزب كمونيست آلمان به منظور تدارك كنگره ي آينده، همين موضوع از طرف رئيس حزب پاتيريك كوبلر طرح شد (اوتست، ٣ فوريه ٢٠١٧). او در اين جلسه اظهار داشت: «تنها در جستجوي اتحاد با نيروهاي بورژوازي – عليه جريان  پوپوليستي راست در آلمان – بودن و آن را برپايه ارزش هاي اخلاقي بورژوازي سازمان  دادن، يك “اشتباه اپورتونيستي از راست” است. تنها به نبرد خياباني انديشيدن، يك “اشتباه اپورتونيستي از چپ” است!» رئيس حزب كمونيست آلمان وظيفه كنگره ي آينده حزب كمونيست اين كشور را يافتن استراتژي و تاكتيك هاي ضروري براي «دخالت حزب در نبرد طبقاتي جاري» اعلام نمود كه بايد «متناسب باشد با استمرار يورش بورژوازي مونوپولي آلمان» به منافع طبقه كارگر و ديگر لايه هاي زير فشار اين كشور. حزب بايد «با تمام توان خود بكوشد، مرحله نبرد پيش رو را تعيين و تعريف» كند.

حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، با تعريف مرحله ي كنوني فرازمندي جامعه ايراني به مثابه “مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب” در ششمين كنگره خود، به پرسش مطرح در بالا پاسخ داده است. بحث و گفتگو در حزب توده ايران از يك سو در ارتباط است با يافتن تناسب واقع بينانه- ديالكتيكي براي استراتژي و تاكتيك مبارزه ي روز در پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سياسي- سوسياليستي حزب طبقه كارگر ايران. در توده اي ها به اين نكته پرداخته شده است و در صورت لزوم مي توان به آن مراجعه نمود (براي نمونه نگاه شود به “برپايي جبهه ضد ديكتاتوري روندي انقلابي”، ٩٥/٨٢ http://www.tudeh-iha.com/archives/3250). تنها در اين سطور اشاره شود كه برپايي جبهه گسترده ي ضد ديكتاتوري، همان طور كه تشكيل آن عليه رژيم سلطنتي تجربه شد، يك روند انقلابي است. البته بايد كوشيد با نيروهاي بورژوازي براي حذف ديكتاتوري به توافق رسيد و در اين راه ارزش هاي  اخلاقي آن ها را نيز در كفه ي ترازوي استدلال گذاشت، اما تكيه تنها به اين استدلال، همان طور كه رفيق كوبله اشاره مي كند، با خطر سلطه ي سياست “اپورتونيسم راست” بر حزب توده ايران همراه است.

از سويي ديگر نمي توان نه تنها در آلمان، بلكه حتي در ايران نيز «تنها به نبرد خياباني انديشيدن»! به كار بردن واژه ي «حتي» در جمله آگاهانه است. رژيم ديكتاتوري حاكم در ايران با اِعمال سلطه ي تروريستي دستگاه دولتي- قضايي- امنيتي خود، خود هرگونه راه حل مسالمت آميز تغيير شرايط را در ايران از بين برده است و يا به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، باور به استحاله رژيم، جز توهمي ذهنگرا نيست. با وجود برقراري بي ترديد شرايط عيني براي تغيير انقلابي در ايران در لحظه ي حاضر، بر خلاف وضع در آلمان، حتي در ايران نيز «تنها به نبرد خياباني انديشيدن»، يك “اپورتونيسم چپ” است!   پس چه بايد كرد؟ چگونه مي توان زحمتكشان يدي و فكري و ديگر ميهن دوستان را به طور «متناسب» عليه سلطه ي تروريستي رژيم ديكتاتوري و شيوه هاي داعش گونه حاكميت نظام سرمايه داري به حركت انداخت و سازمان داد؟ پرسشي كه به طور مستقيم از طرف رفيق “خواننده” نيز مطرح شده است؟!

پاسخي كه از تعريف شفاف و علمي مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب ايران كه در ششمين كنگره ي حزب توده ايران (١٣٩١) به تصويب رسيده است، يك پاسخ مي تواند باشد و آن طرح “اقتصاد سياسي” اين مرحله فرازمندي جامعه است كه اصل هاي اقتصادي آن نيز در قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن تثبيت شده بودند. نظام سرمايه داري و بورژوازي حاكم با پايمال نمودن سرشت دموكراتيك اين اصل ها، به ويژه با نابودي حق كنترل سازمان هاي سياسي- طبقاتي زحمتكشان، بخش عمومي- دموكراتيك اقتصاد را (كه دولتي ناميده شده است) به ورشكستگي كشاند، با اجراي سياست “تعديل اقتصادي” كه هاشمي رفسنجاني آغازگر آن بود و تبديل آن به برنامه رسمي دولتي كه احمدي نژاد به دنبال نقض غيرقانوني اصل ٤٤ از طريق “حكم حكومتي” خامنه اعلام نمود، فقر، بيكاري، گرسنگي زحمتكشان و وسيع ترين لايه هاي مياني را به مردم ايران تحميل نمود. اجراي “اقتصاد سياسي” امپرياليستي، اجراي نسخه “خصوصي سازي و آزاد سازي اقتصادي” توسط رژيم ديكتاتوري، ايران را به نومستعمره ي سرمايه مالي امپرياليستي بدل ساخته است. تحميل چنين برنامه اي به زحمتكشان و همه مردم ميهن ما توسط حاكميت سرمايه داري به سلطه تروريستي دولتي- قضايي- امنيتي نياز دارد.

مبارزه با سلطه بلامنازع نظام حاكم سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي، تنها با تجهيز طبقه كارگر عليه “اقتصاد سياسي” امپرياليستي ممكن است. امري كه به رشد هژموني انديشه دموكراتيك و ملي بر جامعه  كمك خواهد كرد. نبايد «تنها به نبرد خياباني انديشيد»! بايد آن را در كنار گفتگو با نيروهاي بورژوازيِ ميهن دوست‏، با تجهيز و سازماندهي طبقه كارگر و متحدان نزديك و دور آن پرداخت. به اين منظور بايد به ترويج و روشنگري درباره “اقتصاد سياسيِ” مرحله ي ملي- دموكراتيك‏، كه اقتصاد سياسي سرمايه دارانه نيست و لذا ريشه وابستگي ايران را به اقتصاد امپرياليسي قطع مي كند، دست زد. “اقتصاد سياسي” مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه ايراني، “اقتصاد سياسي سوسياليستي” نيست، بلكه برپا داشتنِ واقع بينانه شرايط ضروري در هر كشور است براي جهت گيري اقتصاد ملي بر پايه يك اقتصاد مردمي- دموكراتيك و ملي- ضد امپرياليستي.

سوسياليسم «ساخته [اي] ذهن»ي نيست. نتيجه گيري علمي از روند رشد تاريخي جامعه بشري است. علم “ماترياليسم تاريخي” كه پايه گذاران آن بانيان سوسياليسم علمي هستند، اين روند را ترسيم و مستدل ساخته است. انديشيدن درباره ي چگونگي مشخصِ برنامه “اقتصاد سياسي” براي مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه، وظيفه مبارزان امروز و هر كشور است كه بايد با بهره گيري از انديشه ي نظري- تئوريك مبتني بر علم “ماترياليسم ديالكتيك” و تجربه هاي مثبت و منفي انسان ترقي خواه در طول تاريخ، تنظيم گردد. اين مرحله يك مرحله تاريخي مستقل را در دوران “گذار از سرمايه داري به سوسياليسم” تشكيل مي دهد كه با پيروزي انقلاب بزرگ اكتبر در صد سال پيش آغاز شد.

٢- دفاع از صلح، دفاع از تغيير انقلابي است!

بايد اميدوار بود كه رفيق “خوانند” مايل باشد، نظر خود را به طور مشخص در باره ي “استراتژي انقلابي در دوران غيرانقلابي” كنوني كه برشمرده شد، مطرح سازد و تبادل نظر را ادامه دهد. اين رفيق اما نكته پراهميت ديگري را نيز با مساله انتخاب «دونالد ترامپ» مطرح ساخته است. او به درستي انتخاب ترامپ را موجب تحت تاثير قرار گرفتن «سياست جهاني» مي داند. به منظور درك شرايط جديدي كه مي تواند باعث نگراني مبارزان شود، به بررسي اين نكته به پردازيم كه با انتخاب ترامپ چه اتفاقي در جهان رخ داده است و علت پديدار شدن آن چيست؟ وظيفه مردم ميهن ما و به طور اخص حزب طبقه كارگر ايران در برابر وضع تغيير يافته چيست؟

تاچر و ريگان بيش از چهل سال پيش اجراي نسخه نوليبرال را كه در خدمت حفظ منافع سرمايه مالي امپرياليستي بود به همه كشورهاي سرمايه داري تحميل كردند. تحميلي كه در سيماي رژيم پينوشه در شيلي، سيمايي فاشيستيِ عرياني نيز يافت. اين “جنگ طبقاتي از بالا” در چهار دهه، تنها فقر و بيكاري و محروميت را براي طبقه كارگر به وجود نياورد. بلكه با تغييرات بسياري در ساختارهاي كشورهاي سرمايه داري امپرياليستي نيز همراه بود. بخش اقتصاد توليدي در اين كشورها زير فشار قرار گرفت. درصد سود در بخش توليدي اقتصاد از حدود ده به شدت تقليل يافت و گه گاهي نزديك به صفر رسيد. فشار اين شركت ها به كاركنان خود و تشديد استثمار آن ها باوجود رشد چشم گير سطح نيروهاي مولده، پيامد اين وضع است. در حالي كه ساعات كار در هفته مي تواند با حفظ سطح دستمزد كارگران در آلمان امپرياليستي تا ٢٥ ساعت تقليل يابد (خودرو سازي پورشه آن را عملي ساخته است)، ازدياد ساعات كار هفته و سال هاي كاري تا بازنشستگي كه پيامد “آزادي سازي اقتصادي” است هم هم نمي توانست به جبران فشار مالي ايجاد شده به بخش توليدي بيانجامد. تقريبن كليه كنسرن هاي توليدي و خدماتي نيز مجبور شدند بخشي از سرمايه خود را در بازي هاي “اشپكولاتيو مالي” به كار اندازند.

روي ديگر اين سكه، اما اين وضع نيز است كه كشورهايي مانند انگلستان و آمريكا كه به طور عمده به مراكز اقتصاد مالي در جهان تبديل شدند (لندن بزرگ ترين مركز)، با نابودي بخش توليدي در كشور خود روبرو گشتند. صادرات آلمان به آمريكا و يا انگلستان به مراتب بيش تر از واردات از اين كشورها است. يكي از علل عمده اين وضع، اخيرن در رسانه هاي آلمان مطرح شد. حتي براي اولين بار رئيس كنسرن زمينس اين وضع را با صراحت و در اخبار تلويزيون عمومي- نيمه دولتي آلمان مطرح ساخت. اين وضع، مساله ي ايجاد شدن برتري كيفي و تخصصي به ويژه در توليد دستگاه ها و ماشين آلات در توليد اين كشور است. رئيس كنسرن زمينس اين برتري توليدات كنسرن خود و در كل در كشور آلمان را در برابر تهديد ترامپ به قطع روابط آزاد تجاري مطرح نمود. او رشد تكنولوژي صنعتي در اين كشور را علت شكست سياست ترامپ در طول زمان عنوان نمود. توليد كننده ديگر آلماني در تلويزيون: «آمريكا بايد از ما كالاهاي مورد نياز خود را وارد كند، زيرا قادر به توليد آن نيست»!

موقعيت آلمان امپرياليستي در اتحاديه اروپايي دو گانه است. با نگاه داشتن سطح دستمزدها در آلمان در سطح سال ١٩٧١ (پس از حذف تورم) از يك سو، و با برقراري سلطه مالي خود بر ديگر كشورهاي اين اتحاديه از طريق ايجاد پول واحد يورو، آلمان به هدف برقراري سلطه نظام امپرياليستي خود به كشورهاي اروپايي دست يافت كه با دو جنگ جهاني به آن دست نيافته بود. سيريزا در يونان، يك كشور پيراموني در اتحاديه حق استقراض از هيچ بانكي ندارد، زيرا آقاي شوبله، وزير ماليه آلمان با آن مخالف است. سيريزا بايد با تشديد سياست “رياضت اقتصادي” به مردم يونان، با آن ها به مثابه مردم يك نومستعمره ي وابسته به اقتصاد امپرياليسم آلمان رفتار كند. آلمان با سياستي به عنوان برنامه ٢٠١٠ شورودر، صدراعظم سوسيال دموكرات و اسكار فيشر، از حزب سبزها، زندگي زير مرز فقر را براي يك سوم مردم آلمان به ارمغان آورد، اما از موقعيت دوگانه ي رشد صنعتي پيشرفته و برقراري سلطه سرمايه مالي خود بر كشورهاي اتحاديه اروپايي برخوردار شد.

آنچه اكنون مضمـون ظاهر امر تاثير گذاشتن ترامپ بر  «سياست جهاني» را تشكيل مي دهد كه بايد پشت انتخاب او به رياست جمهوري آمريكا ديد و دريافت، خطر برخوردهاي نظامي و جنگ ميان مراكز امپرياليستي است كه به حق براي مبارزان ترقي خواه و صلح دوست در همه كشورها و ما توده اي ها نگراني آور است و تشديد مبارزه براي صلح جهاني را در دستور كار آن ها قرار مي دهد. بحث هاي مطرح در مطبوعات و رسانه هاي آلماني درباره ضرورت در اختيار داشتن قدرت نظاميِ هسته اي و كوشش براي ايجاد پايگاه هاي مستقل نظامي اين كشور در آسيا، افريقا و اروپاي شرقي نشانه هايي از خطر تشديد امكان جنگ ميان گروه هاي امپرياليستي است. سفر خانم ماي براي ديدار ترامپ، و يا سخنان در ظاهر مسالمت آميز ترامپ درباره روسيه و پوتين را بايد سويه هايي از كوشش براي يارگيري ها جديد در شرايط اقتصادي ناشي از “اقتصاد سياسي” نوليبرال به سود آلمان و به ضرر بانيان انگليسي- آمريكايي آن ارزيابي نمود.

وضع در جهان در تلاطم است و لذا براي ترقي خواهان و انسان دوستان نگران كننده. بي ترديد خطر تحميل جنگ به ايران افزايش يافته است. يورش تبليغاتيِ ترامپ به ايران، هدف تعميق وابستگي ايران را دنبال مي كند. حاكميت جمهوري اسلامي كه با اميد بستن به “سرازير شدن سرمايه خارجي به ايران” كه گويا نقش ضامن را براي حفظ نظام سرمايه داري وابسته ي جمهوري اسلامي و رژيم ديكتاتوري آن ايفا خواهد كرد، دل خوش بود، به مرز پايان اوهام و سرآب خود رسيده است. اجراي برنامه اقتصادي امپرياليستي نه تنها استقلال اقتصادي ايران را برباد داده، كه استقلال سياسي- فرهنگي- نظامي كشور را نيز با نابودي روبرو ساخته است. مردم ايران تشديد خطر جنگ و تشديد وابستگي را با گوشت و پوست خود لمس مي كنند.

درست در چنين شرايطي است كه بايد مبارزه عليه رژيم ديكتاتوريِ حاكمِ نظام سرمايه داري را در ايران تشديد نمود. بايد با طرح سياست جايگزين براي “اقتصاد سياسي” حاكم كه كشور را وابسته به اقتصاد  امپرياليستي و از اين طريق به كشوري نيمه مستعمره بدل ساخته است، به تجهيز طبقه كارگر و همه زحمتكشان و آزاديخواهان و ميهن دوستان پرداخت و انقلاب ملي- دموكراتيك را به ثمر رساند. به اين منظور بايد از سرمايه داران آموخت كه مساله مالكيت به سود خود را با برنامه “خصوصي سازي” به مركز ثقلِ “نبرد طبقاتي از بالا” بدل ساخته اند. بايد دفاع از مالكيت عمومي- دموكراتيك مردم ميهن ما را بر ثروت هاي ملي و متعلق به نسل ها و خلق هاي ايران، به مساله روز در “نبرد طبقاتي از پايين” تبديل نمود.

شايد توضيحات فوق براي رفيق “خواننده”، و مبارزان توده اي كمك باشد، دست كمك و ياري دراز كنند. لااقل كمك و ياريِ انديشه اي براي تنظيم برنامه اقتصاد ملي ايران بر پايه “اقتصاد سياسيِ” مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب. ياري رسانند «به پرولتاریای انقلابی [براي تدارك]انقلاب سوسیالیستی» در دورنماي مرحله فرازمندي كنوني ايران. انتقال متناسبِ تحليل فوق به بررسي وضع در كشورهاي ديگر، شايد بتواند براي بررسي مشخص شرايط حاكم در آن ها، و شركت در مبارزات دمكراتيك و سوسياليستي در آن ها كمك باشد.

…………………………………………………………………………………………………………………………………………….……………………….……………………….……………………….……………………….………

 

* خدمت نویسنده ي محترم مقاله سلام عرض می کنم
از این نوشته واقع تعجب کردم.
نمی دانم این مقاله کی نوشته شده باشد. در دور اول انتخابات ایالات متحده ی آمریکا یا امروز. اگر بنا بر تاریخ مقاله این روزها نوشته شده باشد؛ وقتی که دونالد ترامپ دارد با تمام توان سیاست های جهانی را با اقدامات خود تحت تاثیر می گیرد؛ حمله به برنی سندرزها که از دور انتخابات بیرون انداخته شدند؛ کوچه غلط دادن نیست؟
اگر بخواهیم در آمریکا به جای اعتراض به ترامپ در اوضاع کنونی همراه با دیگر مردمان برویم و از پرولتاریای انقلابی در حال انقلاب سوسیالیستی ساخته ي ذهن شما حمایت کنیم،‏ سراغ کی برویم؟ لطفا سایتی آدرسی نامی نشانی چیزی بدستمان بدهید. متشکر خواهیم شد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *