دفاع از مالكيت عمومي- دموكراتيك، دفاع از مالكيت مردم است!
وحدت «سيستم» آزادي- عدالت اجتماعي- منافع ملي!

image_pdfimage_print
دوره جدید: مقاله شماره: ۳۵ (۲۹ تیر ١٣٩۶)
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری

 

منظور از نقل مشخص گفته ها هنگام بررسيِ انتقادي يك نظر، تكرارِ خشكِ سخنان زنده ياد رفيق احسان طبري در بخش دوم “نوشته‏ هاي فلسفي و اجتماعي” نيست كه در انتقاد به دكتر سروش مطرح مي سازد (ص ١٨٥). آموزگار چند نسل از توده ‏اي ها در آن نوشتار به اين شيوه انتقاد مي كند كه برخي ها به جاي نقلِ سخن مشخص از فرد، درك خود را از بيان فرد ذكر و بر اين پايه حكم صادر مي كنند. طرح درك خود از بيان فرد ضروري است، زيرا ارزيابي شخص انتقاد كننده را از نظر بيان شده قابل شناخت مي سازد؛ در نظر بيان شده، ظرافت فرهنگي- روشنگرانه ‏ي انديشه ‏ي شخص انتقاد كننده خود مي نمايد. اما منتقد بايد دقتِ نظر خود را با نقل مستقل و مشخص از گفته فرد، به اثبات برساند. در غيراين صورت، ابرازنظر، در سطح حكم و تزي اثبات نشده باقي مي ماند. همان طور كه خواهيم ديد، خطرات ناشي از آن حتي دامنگير انتقاد كننده نيز مي شود.
وظيفه ‏ي اين سطور، نشان دادن به جا بودن نظر رفيق احسان طبري و ضرورت پايبندي به آن است. انتخاب مشخص نكته‏ ها در اين سطور اما تنها در خدمت انجام اين وظيفه قرار ندارد، بلكه شركت عملي- نظري در بحث جاري ميان توده ‏اي ‏ها است؛ بحث و گفتگو درباره ‏ي وظيفه‏ ي روز مبارزاتي است كه به منظور پيشبرد روند برپايي اتحادهاي اجتماعي انجام مي شود و هدف آن گذارِ انقلابي از ديكتاتوري است كه روندي واحد را با “آن چه كه براي ايران مي خواهيم” تشكيل مي دهد!
در مقاله‏ ي گذشته نوشتم كه در نوشتاري جداگانه «طرح مواضع پيش گفته در سخنان جوانرود با ارايه نقل قول از مقاله‏ ي او، به اثبات رسانده خواهد شد» (١)، اين كوشش به معناي پايبندي به آموزش ماركسيستي- توده اي است كه از آموزگارِ توده اي خود رفيق مهربان احسان طبري، دبير كميته مركزي حزب توده ايران آموخته ‏ام. نوشته‏ ي حاضر اما به معناي برخورد شخصي به رفيق عزيز جوانرود نيست كه او را مي شناسم. از ميان برخي از رفيقان فعال و زبده براي سپردن مسئوليت سازمان حزبي در ايالات متحده ي آمريكا در سال ١٩٨٢، رفيق جوانرود يكي از آن رفقا بود كه او را به عنوان مسئول بخشي از سازمان حزبي در كنار رفقايي ديگر انتخاب كردم.
اول- موضع انتقاديِ پيـگيـر
١- رفيق جوانرود در مقاله‏ ي “پاسخي دوستانه …” (٢) سخن را با يك انتقاد از خود آغاز مي كند. او خطاب به «نويسنده محترم مطلبِ “ضرورت شكل گيري خط مستقل مردمي در برابر دور باطل انتخابات حكومتي» (نويونو ٢٧همانجا) ابراز تاسف مي كند كه با كلي گويي، موجب آزار نويسنده ‏ي مقاله ‏اي شده است‏ كه ظاهراً او را مي شناسد و يا حدث و گماني درباره‏ي شخصيت او دارد. جوانرود مي نويسد: «بابت عبارات كلي و آزارنده خود عذر خواهي و اعلام مي كنم كه قصد توهين به ايشان را نداشته‏ ام.»
انتقاد جسورانه و شايسته است. اما انتقادي پيگير نيست! چرا؟ مطلب را بشكافيم.
رفيق جوانرود در همان صفحه‏ ي اول اضافه مي كند كه روي اصلي سخنش متوجه نويسنده‏ ي مقاله‏ ي “ضرورت شكل گيري خط مستقل مردمي …” نيست، بلكه «طرف اصلي مقاله، روشنفكر محترم، آقاي اردشير زارعي قنواتي بود.»
به سخني ديگر، سوتفاهم ايجاد شده اصلاً به وجود نمي آمد و غذر خواهي ضروري نمي شد، اگر نوشتار با طرح عنوان مقاله و بيان مشخص گفته‏ هاي مورد انتقاد هم راه بود. ديگر ضروري نبود كوشش شود با اشاره به اين و آن نوشته‏ ي «قبلي خود»، سوتفاهم بر طرف گردد.
٢- با وجود اين تجربه منفي، رفيق جوانرود در مقاله‏ ي كنوني نيز شيوه‏ ي نادرست «كلي»گويي را حفظ مي كند و از «تصور رفقايي» و «نفي كاملِ اصلاح طلبان» توسط آن ها صحبت به ميان مي آورد. نام رفقا برای خواننده همان قدر در پرده ی ابهام می‌ماند که مضمون «نفی کامل» برای آن ها انتزاعی تو خالی از كار در مي آيد. براي نمونه (در صفحه ٦ از چاپ ١٣ صفحه‏اي) چنين آمده: «برعكس تصور رفقايي كه با نفي كامل، فاتحه‏ اصلاح طلبي را در سال ١٣٩١ [سال برگزاري كنگره ششم حزب] خوانده اند و آنها [اصلاح طلبان] را روي كاغذ از جبهه متحد ضد ديكتاتوري بيرون رانده اند، و برعكس رفقايي كه با استناد به مرحله ي انقلاب ملي- دموكراتيك ايران، قائل به شركت جريان اصلاح طلبي در جبهه واحد ضد ديكتاتوري هم نيستند، جريان اصلاح طلبي نه تنها …»!
در جمله‏ ي نقل شده، معلوم نیست چه کسی، کجا و چگونه و با چه بياني سخن گفته است؟! با این شیوه، در و پنجره برای حدث و گُمان گشوده می شود. توان بسیاری برای درک مضمون نظر به عبث به هدر می رود.
3- خطر گم شدن مضمونِ موضوع مورد بررسي را باید جدی گرفت. برای نمونه، در ادامه نقل قولی که با نقطه گذاری مشخص کردم، آمده است: «، جريان اصلاح طلبي نه تنها پتانسيال مخالفت با سياست هاي جناح راست و ولي فقيه را از دست نداده، بلكه هنوز هم بالاترين تاثير را بر روي راي مردم و مبارزه‏ شان با جناح راست دارد. …».
صحبت اما از كمّيت «پتانسيالِ» اصلاح طلبان نيست؛ صحبت بر سر كيفيت سياست آن ها براي گذار از ديكتاتوري است! انحرافی که خطر آن ذکر شد، اين نكته است كه غيرمشخص بودن موضوع بحث و بيان نكردن مشخص نظر مورد انتقاد، با خطر تغيير مضمون و كيفيت بحث میان توده‌ای ها (و كلاً ميان “چپ” با نیروهای ملی و میهن دوست) روبروست.
هدف شعار جبهه متحد ضد دیکتاتوری حزب توده ایران، گذار از دیکتاتوری است. بحث بر سر آن است که آیا «آنها» داری «پتانسیال» برای چنین گذاري هستند؟ و یا از آن جا که به استحاله ی دیکتاتوری باور دارند، و تا آن هنگام که چنین می پندارند، خود جایگاه اجتماعی خود را از جبهه به خارج آن منتقل مي كنند؟
در چنين شرايطي، «پتانسيالِ … تاثير گذاشتن بر روي راي مردم» را توسط اصلاح طلبان نمي توان داراي آن كيفيت ارزيابي نمود و دل به آن بست و آن را براي دستيابي به هدف گذار از ديكتاتوري كافي دانست. اين گذار، همان طور كه انقلاب بهمن نيز به اثبات رساند، روندي كيفي- بنيادي- انقلابي است. اين خطر آن گاه دو چندان مي شود، هنگامي كه توان اين «پتانسيال» براي مبارزه به سطح ارزشي “مطلق” ارتقا يابد و پنداشته شود.
«مهر و نشان» بر پدیده ای زدن، چنگی به صورت دشمن کشیدن، سوزنی به تن متجاوز فرو کردن، کاري به جا است، اما از کیفیت اهرم «گذار از دیکتاتوری» بودن برخوردار نیست!؟ «نبرد در سنگر» است، اما تا آن هنگام که اصلاح طلبان دست در دست ولی فقیه گذاشته‌اند و به مجری برنامه براي نابودی دستاورد انقلاب بزرگ بهمن مردم میهن ما بدل شده اند و اصل های ترقی خواهانه و رهایی بخش- استقلال طلبانه و ضد امپریالیستی انقلاب را زير پا مي گذارند، «نبرد در سنگر» (گرامشي) را به گفته احسان طبري «لق» مي كنند، و از اين طريق آن ها خود جایگاه اجتماعی خود را از جبهه به خارج آن منتقل مي كنند؟
مبارزه برای رفع «حصر» یک مبارزه ی انقلابی است. تا هنگامي كه مردم روزانه در برابر “اوين” جمع نشوند و آزادي زندانيان سياسي را طلب نكنند، در زندان ها باز نخواهد شد! زندانیان سیاسی در سال 1357 در جریان گذار انقلابی از دیکتاتوری سلطنتی از زندان و حصر و مرگ رهایی یافتند. آن کس که نمی تواند- نمی‌خواهد که تحلیف دولتش با حضور نخست وزیر دوران جنگ، با حضور میر حسین موسوی، استاد دانشگاه خانم زهرا رهنورد و آیت الله مهدی کروبی انجام شود، طرح مساله «حصر» را نه به عنوان «مهر و نشان» بر تن دیکتاتور، که به عنوان «جای مهر بر پیشانی خود» ارزیابی می کند!
این که خطر انحراف مضمون نبرد جدی است، اين كه خطر مطلق شدن مبارزه‏ ي دمكراتيك و جایگزین شدن آن براي مبارزه به منظور تغییر کیفی- بنیادیِ ضروري و تاريخي در جامعه ایران جدي است كه مبارزه‏ اي سياسي- انقلابي است، در سخنان زیر رفیق جوانرود قابل شناخت است. در ادامه نشان داده خواهد شد كه خطر انحراف از هدف حذف دیکتاتوری جدي است، زيرا نمي توان آن را با اهرم چنگ زدن به صورت دشمن عملي ساخت. اين تعويضي غيرمجاز است!
رفیق جوانرود در سطر بعد، ابعاد «پتانسیال» مورد نظر خود را نزد اصلاح طلبان توصیف می‌کند و می نویسد: «آنها [اصلاح طلبان] مهر و نشان خود را بر مبارزات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی مردم با جناح راست زده‌اند و هم چنان در میدان مبارزه با جناح راست و سیاست‌های ولی فقیه حضور دارند»!
این سخن رفیق جوانرود را می‌تواند تائید نمود. همان‌طور که نقش خاتمی و پدیده‌ی انتخاب او در خرداد 76 مورد تائید است. پدیده‌ای که بازتاب اجتماعی یک خواست تاریخی مردم میهن ما بود که حزب توده ایران آن را “حماسه ‏ي ملي” ارزیابی نمود. همين ارزيابي را بايد از انتخابات سال ٨٨ و راي به موسوي داشت. گذار از ديكتاتوري اما ازكيفيت ديگري برخوردار است.
شناخت مردم از دیکتاتوری حاکم از آن تاريخ گام های نجومی به پیش برداشته است. مردم با پوست و گوشت خود دريافته اند و هر روز بیش تر با آگاهیِ مبارزه جویانه خود ازجمله در اعتصاب هاي غذاي زندانيان سياسي – قطره قطره مردن (سياوش كسرايي) – به اين نتيجه مي رسند که اِعمال دیکتاتوری به منظور ایجاد کردن شرایط برای اجرای برنامه ضد مردمی و ضد ملی «خصوصی سازی و آزادی سازی اقتصادی» است که نسخه ی دیکته شده امپریالیسم است و توسط حاکمیت یک دست شده ی نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی در ايرانِ جمهوري اسلامي به مورد اجرا گذاشته شده است!
هر ضربه ‏ي شلاق به پشت کارگر ایرانی که خواستار دستمزد عقب افتاده ی خود است تا زن و بچه ‏اش از گرسنگي نميرند، حک شدن «مهر و نشانِ» طبقات حاکم است كه همان اِعمال نبرد طبقاتی از «بالا» است که طبقه ی کارگر مبارزه ایران زخم خونين آن را به دوش می کشد. زخم هایی که اين واقعیت را به اثبات مي رساند كه دیکتاتور و دولت هایش دست در دست هم دارند. نشان هم دلی آن‌ها است. نشان دفاع از منافع مشترك طبقاتي شان است!
طبقات حاكم مساله‏ ي اصلي، مساله “مالكيت” را مطرح ساخته اند. آن ها مي خواهند با ثروت بادآورده و نقدينگي سوداگرانه‏ يِ به چنگ آورده، از مردم ميهن ما سلب مالكيت كنند! از اين رو دفاع از مالكيت عمومي- دموكراتيك (كه پيش تر به آن دولتي مي گفتيم)، دفاع از منافع كل جامعه ايراني و وظيفه روز طبقه كارگر ايران و همه‏ ي ميهن دوستان است. وظيفه‏ اي كه داراي تناسب ضروري- تاريخي است در دفاع ملي از منافع مردم و پاسخگوي وظيفه‏ ي حفظ مالكيت عمومي- دموكراتيك مردم است.
بايد با طرح دفاع از مالكيت عمومي- دموكراتيك به مبارزه با طرح مساله ‏ي مالكيت توسط طبقات حاكم سرمايه داري وابسته به اقتصاد امپرياليستي پرداخت. عدول از اين سطح مبارزه، تن دادن به ديكته ‏ي ديكتاتوري و پذيرش ادامه سلطه‏ ي هژموني طبقات حاكم و پذيرش خواست تداوم شرايط حاكم است؛ عدول از كيفيت مبارزه، تن دادن به خواست مدافعان داخلي و خارجي اقتصاد سياسي امپرياليستي براي ايران است؛ پذيرش بي چون و چراي اجراي نسخه‏ ي نئوليبرال “خصوصي سازي و آزاد سازي اقتصادي” است!
اخيراً خبر برگزاري دو جلسه هنگام معرفي دو كتاب در “كلمه” انتشار يافته است. عنوان يك كتاب “بازگشت از بهشتي، بازگشت به بهشتي” و دومي “شريعتي، امروز و آينده ما” است. برخي از نظرهاي طرح شده در اين دو جلسه كه به آن به طور مجزا پرداخته خواهد شد، حكايت از آن دارد كه موضع دفاع از مالكيت عمومي- دمكراتيك مردم ميهن ما كه دستاورد بزرگ انقلاب بهمن ٥٧ است و در اصل ٤٤ قانون اساسي تثبيت شده است، تنها هدف حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران در مبارزه امروز نيست، بلكه بسياري از مبارزان مسلمان و ميهن دوست نيز داراي چنين موضعي هستند. آن ها نيز نقص غيرقانوني اصل ٤٤ قانون اساسيِ مرحله ملي- دموكراتيك فرازمندي جامعه ايراني را نمي پذيرند. “حكم حكومتي” رهبر را غيرقانوني مي دانند، زيرا اصل هاي قانون اساسي تنها با همه پرسي از مردم قابل تغيير است.
اشاره در اين سطور به انتشار دو كتاب تنها توجه دادن به وظيفه در برابر نزديك ترين متحدان انديشه توده اي است. متحداني كه در مضمون تعريفِ انقلاب ملي- دموكراتيك در دفاع از منافع ملي، مقوله‏ ي آزادي و عدالت اجتماعي هم سو با حزب طبقه كارگر مي انديشند.
دوم- آزادي و عدالت اجتماعي دو هدف استراتژيك؟
نكته‏ي دوم از نظرات رفيق جوانرود كه نياز به كالبدشكافي بيش تر دارد، اين پنداشت است كه گويا مبارزه ‏ي ضد ديكتاتوري و مبارزه براي رشد پيگيرِ عدالت اجتماعيِ نسبي، مبارزه براي دو مرحله‏ ي جداگانه استراتژيك اند.
به نظر رفيق جوانرود و ديگر همفكران در گروه هاي مختلف، مبارزه عليه ديكتاتوري و مبارزه براي دستيابي به شرايط رشد نسبي عدالت اجتماعي از طريق برقراري اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك، بايد يكي بعد از ديگري عملي گردد.
اين انديشه با مسكوت گذاشتن سرشت ضد امپرياليستي جبهه ضد ديكتاتوري، آن طور كه رفيق جوانرود بيان مي كند، مصوبه ششمين كنگره‏ي حزب توده ايران را نادرست و عجولانه ارزيابي مي كند. به نظر اين رفيق مصوبه كنگره ششم حزب طبقه كارگر كه پيوند ميان مبارزه‏ ي دمكراتيك و سياسي- طبقاتي را مورد تائيد قرار مي دهد و برپايي جبهه متحد ضد ديكتاتوري و مبارزه براي گذار از نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد امپرياليستي را ضروري مي داند، از اين رو نادرست و عجولانه است، زيرا گويا ما را دست بگريبان مبارزه‏ ي «هم زمان با طرفداران سرمايه داري و هم با رژيم ولي فقيه مي كند»!؟
از اين رو بايد مبارزه براي دو هدف كه گويا هدف هاي استرتژيك هستند، يكي بعد از ديگري عملي گردد.
وظيفه اين سطور نشان دادن رابطه مضموني دو روند مبارزه‏ي ضدديكتاتوري و ضد وابستگي اقتصادي به نظام امپرياليستي نيست كه پيش تر به آن پرداخته شده بود؛ اشاره به وحدت اين دو مبارزه در تجربه انقلاب بهمن نيست كه “آزادي”ها پس از انقلاب از اين رو پايدار نشد، زيرا انقلاب به مرحله تغييرات اقتصادي- اجتماعي رشد نكرد، و روند “عدالت اجتماعي” نتوانست پاقرص كند و استقلال اقتصادي ايران حفظ شود؛ وظيفه همچنين نشان دادن اين امر نيست كه سرمايه داري وابسته در ساختار جديد حاكم شد و لذا انقلاب شكست خورد. وظيفه ‏ي اين سطور همچنين تكرار و نشان دادن دو جنبه و سويه مبارزه‏ي ضد امپرياليستي نيست كه از مبارزه براي عدالت اجتماعي و مبارزه براي حفظ استقلال ملي تشكيل مي شود. به اين دو سويه در بررسي دو كتاب پيش گفته اشاره خواهد شد.
وظيفه اين سطور نشان دادن اين نكته است كه انديشه ‏اي كه دو مبارزه ‏ي ضد ديكتاتوري و ضد امپرياليستي (ضد وابستگي اقتصادي به اقتصاد امپرياليستي- مبارزه براي ارتقاي نسبي عدالت اجتماعي) را دو مرحله «استراتژيك» ارزيابي مي كند، با مشكل درك تئوريك- شناختي درباره‏ي ساختار سيستمي هستي روبروست.
 
رفيق عزيز احسان طبري در كتاب اول “نوشته هاي فلسفي و اجتماعي” در “تشكل و تعين كيفي، سيستم و ماهيت” (ص ٢٦، چاپ سوم) ساختار سيستمي هستي را توصيف و ترسيم مي كند. متاسفانه امكان بازتاب هر چهار صفحه نوشتار او نيست كه بار ديگر خواندم و لذت بردم. نكته‏ ي اساسي براي بحث ما در سطور نخست نوشتار او توضيح داده مي شود.
آموزگار توده‏ اي ها نكته مركزي بحث را درك «كيفيت» سيستم اعلام مي كند. آن هنگام بايد از يك «سيستم» صحبت كرد، هنگامي كه پديده مورد بررسي از وحدت «كيفيت» برخوردار است.
وحدتي كه ريشه‏ي مشترك براي «روابط علّي و قوانين» يك سان در پديده را تشكيل مي دهد و بود آن را به عنوان «كيفيت نوين» تعيين مي كند. ببينيم بيان لذت بخش رفيق طبري اين نكته را چگونه ترسيم مي كند: «جهان خود دستگاه بي پاياني است مركب از بي نهايت دستگاه هاي مختلف الكيفيت تودرتو كه از جهت بساطت يا بغرنجيِ تشكل اجزاء آن و يا از حيث نوع ارتباطات و تاثيرات متقابل دروني، يعني روابط علّي و قوانين مسلط بر آن با هم تفاوت دارند و …».
به سخني ديگر، قرار داشتن در يك «سيستم» يا «دستگاه» از طريق شناخت علت علّي ايجاد شدن و بود سيستم و شناخت قوانين عملكردي آن در پديده‏ي مورد بررسي به اثبات مي رسد.
بدين ترتيب، وظيفه اين سطور، همان طور كه اشاره شد، نشان دادن و قابل شناخت و درك ساختن اين نكته است كه روابط علّي و قوانين موثر در مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب يك سان و همگون است. امري كه به معناي وجود كيفيت مشترك در كل اين مرحله است. مرحله‏ ي ملي- دموكراتيك يك سيستم واحد را تشكيل مي دهد. به سخني ديگر كه همين معنا را مي رساند، حل دو تضاد ميان مردم و ديكتاتوري – بخش دموكراتيك مرحله – و حل تضاد مردم با اقتصاد سياسي امپرياليستي – بخش ملي مرحله -، داراي وحدتي مضموني و كيفي است. لذا نبرد عليه رژيم ديكتاتوري حاكم و نظام اقتصادي مورد حمايت آن، يك «سيستم واحد» را با كيفيت و قوانين مشترك در كل آن تشكيل مي دهد.
وظيفه‏ ي اين سطور، همان طور كه اشاره شد، نشان دادن رابطه ديالكتيكي دو روند مبارزه ‏ي ضدديكتاتوري و ضد وابستگي اقتصادي به نظام امپرياليستي از منظر «تكويني- ژنتيك» يا «ساختار اجزاء» (اط) نيست كه پيش تر به آن پرداخته شده بود؛ نشان داده شده بود كه ضرورت وجود ديكتاتوري به مثابه ابزار حكومتي براي اجراي برنامه‏ ي “خصوصي سازي و آزادي سازي اقتصادي” از وحدت، از وحدت “كيفيت” برخوردار است. بدون اِعمال سلطه‏ ي داعش گونه ديكتاتوري، حاكميت نظام سرمايه داري در ايرانِ جمهوري اسلامي پايدار نخواهد بود!
در اين سطور، شناختِ ديالكتيكي از ساختار «سيستميِ» هستي هدف است؛ نگرش ديالكتيكي از سويه ‏ي يك سان بودن كيفيت پديده انجام مي شود كه به شناخت عملكرد پديده و شناخت عملكرد مبارزان عليه آن فرامي رويد.
چنين بررسي براي درك نادرست بودن اين پنداشت ضروري است كه مقوله “آزادي” و “عدالت اجتماعي” را دو هدف «استراتژيك» مي پندارد!
آموزگار توده ‏اي ها در همان اثرش (ص٦٠) “سه نوع تحليل ضرور براي شناخت پديدهء مورد پژوهش” را توضيح مي دهد كه مطالعه‏ ي مجدد آن لذت بخش و ضروري است براي درك همه ‏ي سويه‏ هاي وحدت مقوله ‏ي آزادي و عدالت اجتماعي- منافع ملي. او «سه نوع تحليل ضرور» را در بررسي پژوهشگرانه به منظور شناخت پديده توصيه مي كند و آن را «تحليل اجزاء ساختماني موضوع مورد پژوهش و ارتباط اجزاء با هم – تحليل استروكتور-؛ تحليل مراحل رشد و تكامل …‏ – تحليل ژنتيكي يا تكويني -؛ و تحليل وظايف و اعمال پديده – تحليل فونكسيونل يا كاركرد پديده -» مي داند. در اين سطور تحليل «كاركرديِ» مرحله ملي- دموكراتيك توضيح داده مي شود.
در مقاله‏ ي پيش علت برداشت غيرديالكتيكي شكافته شد، نشان داده شد كه انديشه روشنفكرانه آن هنگام هم خواني اين دو مبارزه را پذيرا نيست، هنگامي كه رابطه‏ ميان اين دو مبارزه را درنيافته و نفي مي كند.
روابط علّي و قوانين مسلط در مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك يك سان است. لذا نبرد عليه رژيم ديكتاتوري حاكم و نظام اقتصادي مورد حمايت آن، يك «سيستم واحد» را تشكيل مي دهد. از اين رو نمي توان مبارزه عليه ديكتاتوري را به منظور دستيابي به “آزادي” و مبارزه براي “عدالت اجتماعي- منافع ملي- مبارزه ‏ي ضد امپرياليستي” را به منظور احراز استقلال اقتصادي- سياسي ايران و به پيش بردن روند رشد “عدالت اجتماعي” تقسيم نمود و آن را دو مرحله استراتژيك مستقل ارزيابي كرد.
اين برداشت كه گويا «دو شعار متعلق به دو مرحله و دو مبارزه اصلي – طرد رژيم ولي فقيه و انقلاب ملي دمكراتيك- … تضعيف كننده يكديگرند» (ص ١٢ نوشتار جوانرود) به اصل وحدت «روابط علّي و قوانين مسلط بر آن» بي توجه است. اين بي توجهي با پيامد سياسي- عملكردي همراه است. پيامد آن ناروشني و اشتباه در انتخاب متحدان و شعارها است؛ پيامد آن ايجاد سردرگمي در شناخت تاكتيك و استراتژدي و مبارزه‏ ي تبليغي- روشنگرانه است.
اين سردرگمي باعث مي شود كه صرف نيرو براي قانع كردن و جلب بهترين “اصلاح طلبان” به جبهه ضد ديكتاتوري عملي نگردد. صرف نيرو براي تسخير قلب و ذهن “چپ”ترين مواضع از طريق انتقاد به مواضع “راست” به كار گرفته نشود. بلكه به استدلال و تكرار استدلال درباره‏ ي استحاله ناپذير بودن ديكتاتوري محدود بماند. نشان دادن ريشه علّي اين استحاله ناپذيري، يعني روشنگري درباره‏ ي منافع طبقاتي كليت نظام در تبليغات كم رنگ شود. در حالي كه بايد رابطه‏ ي شكل داعش گونه اِعمال حاكميت و منافع آن براي تداوم اجراي اقتصاد سياسي امپرياليستي برجسته گردد. امري كه نياز به ارايه جايگزين مردمي- دمكراتيك- ملي براي اقتصاد سياسي وابسته حاكم دارد.
بايد اميدوار بود كه توضيح و ارايه نظرات آموزگار توده‏ اي ها كمك باشد براي درك تئوريك- شناختي درباره‏ي ساختار سيستمي هستي (٣) كه در مورد مشخص بحث كنوني، دريافت اين نكته است كه دو مبارزه ‏ي ضد ديكتاتوري و ضد امپرياليستي (ضد وابستگي اقتصادي به اقتصاد امپرياليستي- مبارزه براي ارتقاي نسبي عدالت اجتماعي) دو مرحله «استراتژيك» و جدا از هم نبوده و از وحدت مضموني- كيفي و فونكسيونل- كاركردي برخوردارند.
در نوشتار بعدي توضيح داده خواهد شد كه برخي از نظرات هنگام معرفي دو كتاب پيش گفته، در تاييد برداشت در اين سطور است.

 

نشانی اینترنتی این مقاله:https://tudehiha.org/fa/3921

…………………..

١- نگا- به مقاله يشماره ٩٦/٣٣، ٢٣ تير٩٦ … انقلاب ملي- دموكراتيك بهمن ٥٧ و تضادهاي حل نشده …

٢- نويددنو ٢٧ر١ر١٣٩٦

٣- دو جلد كتاب “نوشته‏هاي فلسفي و اجتماعي” در توده‏اي ها انتشار يافته و قابل دسترسي است.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *