سخن روز شماره: ۷۹ (۲۶ آبان ۱٣۹۷)
در گفت و شنفتی رفیق ناصر زرافشان نکته ی شایان دقتی را مطرح ساخت. او از «شانس»ی سخن گفت که نبرد طبقاتی کنونی در ایران داراست تا بتواند نبرد برای تغییرات بنیادین را در ایران با موفقیت به ثمر برساند. این امکان و «شانس» در این نکته متمرکز شده است که جنبش برای تدارک شرایط دسترسی به موفقیت، باید «راهی طولانی» را طی کند و در جریان آن فرصت لازم را خواهد داشت، سازماندهی و برپایی ضرورتها را برای پیروزی پیگیر نبرد به سرانجام برساند.
آیا حرکت و ژرفش نبرد طبقاتی کنونی در ایران در کار تدارک شرایط پیروزی و بهره وری از «شانس» تاریخی حرکت می کند؟ پاسخ مثبت است! دو پدیده را میتوان در تأیید این امر ارزیابی نمود و مورد توجه قرار داد.
یکی- شناختِ ضرورت پیوند میان مبارزه ی صنفی و سیاسی است توسط طبقه کارگر و مبارزان در رشتههای مختلف؛
دیگری- شناخت ضرورت رشد خواست های مطالباتی- سیاسی از شکل موضعی و در رشتههای مختلف به خواست های عمومی و در سطح کلیت نبرد طبقاتی در جامعه است.
دو پدیده ی مذکور در مبارزات متفاوت کارگران، معلمان، دانشجویان، بازنشستگان و رانندگان اتوبسرانی شهری و ترابری و دیگر فعالین مشترک است، و گرایشی را در مبارزات زحمتکشان در ایران نشان میدهد که تقویت و توسعه ی همه جانبه آن کمک است برای تجهیز و سازماندهی طبقه کارگر ایران در سطح مبارزات صنفی و هم سیاسی. ریشه ی اشتراک مطالبات، پیامدهای مشترک سیاست ضدکارگری و ضدملی اقتصاد سیاسی دیکته شده توسط امپریالیسم است که حاکمان در ایران آن را «اقتصاد اسلامی» می نامند.
توسعه ی همه جانبه ی این دو پدیده در جهت تبدیل آنها به مضمون نبردی که سراسر جامعه را در برگیرد، روندی نیست که یک روزه و در یک مبارزه به ثمر رسد. روندی امروز به فردا نیست. روندی طولانی است که باید آن را هشیارانه و با شیوههای متفاوت و با استفاده از همه ی امکان های علنی و پنهان، با نرمش و همچنین با قاطعیت به پیش برد.
بدون تردید موانع بسیاری در برابر رشد این روند وجود دارد. کوشش طبقات حاکم برای سرکوبگر این روند به کمک دستگاه امنیتی و قضایی، این روزها تکمیل میشود با اتهامات بیپایه و اساسی که برای نمونه وزیر جدید کار، شریعتمداری مطرح نموده است. او میکوشد سرکوب خشن و داعش گونه امنیتی- قضایی کارگران را با «نبرد در سنگرِ» فرهنگی تکمیل کند.
ارتجاع از همه ی شیوهها به سود خود بهره می گیرد! نبرد فرهنگی از دید حاکمان، کوشش است برای توجیه ی سخیفِ ایدئولوژی حاکمان. ایدئولوژی ای که در سطح توده های مردم بی آبرور و برملا شده است. مذهب ارتجاعی که ابزار سرکوب امنیتی و قضایی را کماکان برای حفظ منافع طبقاتی خود به خدمت می گیرد و آن را به ابزار نابودی هر نوع حق مدنی انسان زحمتکش تبدیل نموده است و مبارزه ی به حق و مدنی کارگران را برای دریافت دستمزد عقب افتاده با شلاق و زندان و تهدید به اعدام پاسخ می دهد، به یکباره به یاد مدنیت و ارزش های فرهنگی- مدنی میافتد و بی شرمانه مدعی است که گویا مبارزه ی اعتراضی- اعتصابی کارگران، مبارزهای «مدنی» نیست!
خطر و مانع دیگر در برابر رشد و توسعه ی و تبدیل شدن خواست های موضعیِ صنفی- سیاسی به خواست های عمومی و سراسری در ایران، کوشش پوشیده و علنی امپریالیسم است برای کمک رساندن به متحدان خود در ایران، به سرمایه مالی- تجاری در طبقات حاکم. این خطر سویه های متفاوتی داراست.
اِعمال و توسعه ی «تحریم» ها توسط امپریالیسم یکی از جوانب این سیاست است. نباید هدف اصلی تحریم های امپریالیستی را علیه ژرفش نبرد طبقه کارگر ایران علیه نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد امپریالیستی نادیده گرفت. این درست است که تحریم ها علیه برخی از افراد و سازمان های وابسته به حاکمیت کنونی در ایران نیز متوجه است. اما نباید از نظر دور داشت که تحریم علیه این افراد در حاکمیت و امکان های در اختیار کل طبقات حاکم در ایران، هدف تسلیم بلاشرط آنان را به خواست امپریالیسم دنبال می کند. امپریالیسم خواستار آن است که حاکمان سرکوبگر زحمتکشان، زنان و مردان و خلق های ایران، بازهم بیش تر و بدون هر چانه زنی به مجریان دستورات و سیاست مورد خواست امپریالیسم بدل گردند. هدفِ امپریالیسم، تعمیق وابستگی نواستعماری ایران است.
باید در سیاست تحریم امپریالیستی، میان تحریم با هدف ممانعت از ژرفش نبرد طبقاتی در ایران، که علیه طبقه ی کارگر ایران و دیگر زحمتکشان یدی و فکری متوجه است، و تحریمی که علیه حاکمیت یک دست نظام سرمایه داری کنونی متوجه است، تفاوت قایل شد. باید تفاوت سرشت ضد مردمی تحریم علیه زحمتکشان را از سرشت “چانه زنی“ میان امپریالیسم و طبقات حاکم جدا نمود، تا بتوان سیاست هوشمندانه و واقعبینانه مبارزاتی توده های زحمتکش را درک نمود که علیه هر دو متحد داخلی و خارجی متوجه است.
تنها با درک دو مضمون سیاست تحریم امپریالیسم و تفهیم آن به توده های مردم است که می توان ناروشنی درباره ی هدف فشار امپریالیسم به ایران را در اذهان بر طرف ساخت و دوگانگی سیاست امپریالیسم را در ایران و جایگاه ارتجاع داخلی را در آن برای توده ها قابل شناخت ساخت و تفهیم نمود. با قابل شناخت شدن دو سوی سیاست امپریالیستی، به این توهم پایان داده میشود که گویا میتوان در انتظار استحاله ی رژیم دیکتاتوری، اصلاح طلبان مجری اقتصاد سیاسی دیکته شده امپریالیسم را متحدان “طبیعی“ جنبش ضددیکتاتوری ارزیابی نمود و به “اصلاح طلبان“ را مورد حمایت قرار داد. باید برای همه ی لایههای اجتماعی زیر فشار، درستی سیاست علیه سلطه ی کلیت حاکمیت نظام سرمایه داری را تفهیم نمود. تنها چنین سیاست قاطع و انقلابی است که کمک است برای آن لایههایی تا درون حاکمیت که میتوانند جایگاه خود را در مبارزه ی ضددیکتاتوری و ترقی خواهانه توده های مردم در کنار توده های زیر فشار و زحمتکش و میهن دوست بیابند.
تنها با چنین سیاستی برپایی جبهه ضددیکتاتوری از پایین، از کف جامعه ممکن خواهد شد. پا به پای چنین سیاست هوشمندانه برای برپایی جبهه ی ضددیکتاتوری، همزمان روند تجهیز و سازماندهی همه ی گردان های مبارزان در سازمانی سراسری ممکن می گردد. ضرورت مبارزه ی مشترک بر سر خواست ها و شعارهای مشترک و سراسری برای توده ها تفهیم می گردد. تجهیز توده ها و پایه ریزی سازمانی سراسری با شعار و خواست های عمومی- سراسری و همه خلقی ممکن میگردد و نبرد علیه امپریالیسم و ارتجاع حاکم به پیش می برده می شود.
تحقق بخشیدن به چنین برنامه ی مبارزاتی با دشواری ها روبرو است و روندی طولانی را تشکل می دهد. ولی این روند طولانی با این «شانس» نیز همراه است که بتوان در جریان حرکت گام به گام و هشیارانه و انقلابی، به زمان مورد نیاز برای سازماندهی توده های زحمتکش در همه ی رشتهها و در سراسر ایران دست یابد.
خطر دیگری که باید با هشیاری به آن نگریست، کوشش امپریالیسم و ارتجاع داخلی است برای استفاده از گردان های کمکی خود از قبیل سلطنت طلبان، مجاهدین، و انواع جریان های دیگر که خود را حتی “چپ“ نیز می نمایند. نباید فراموش نمود که خطر به اصطلاح انقلابهای “رنگین“ پایان نیافته است. کوشش امپریالیسم و یاران ایرانی آن برای به کار گرفتن این امکان باید به طور مداوم مورد توجه قرار گیرد. آنها می توانند از طریق بهره گیری از تکنولوژی مدرنِ اطلاع رسانی در جهت انحراف مبارزه ی متین و گام به گام زحمتکشان در نبرد اعتراضی- اعتصابی بکوشند. رسانههای امپریالیستی لحظهای از فعالیت در این زمینه بازنمانده اند و نخواهند ماند. ازاین رو به طور مستمر هشیاری و آگاهی رسانی درباره ی این شیوهها ضروری است.
یکی از علل شکست جنبش کارگری در مصر که توانسته بود تا سال 2009 به دستاوردهای بسیاری نایل گردد، و به نیروی نظرگیری علیه دیکتاتوری مبارک تبدیل شود، از طریق تبدیل شدن جنبش کارگری به دنباله روی جریان های آن او جی و ترک شیوه ی مبارزاتی- اعتصابی خود، نقش تاریخی و ضروری خود را در نبرد طبقاتی جاری در مصر از دست داد. کارگران مصری سیاست انقلابی خود را به سود دنباله روی از امکان های ارتباط دیجیتالی در جریان «بهار عربی» در مصر کنار گذاشتند. بدین ترتیب گردان اصلی و توانمند مبارزه ی خلق از صحنه ی اصلی خارج شد و به کناره های جریان نبرد برای نوسازی کشور و جامعه رانده و بی اثر شد.
با توجه به آنچه بیان شد است که میتوان «شانس» نبرد به منظور تغییر شرایط در ایران را همزمان، شانس طبقه ی کارگر ایران تلقی نمود به منظور سازماندهی سراسری خود که خوشبختانه در جریان است. نبردی که میتواند از طریق ارتقای هوشیارانه ی خواست های موضعی صنفی- سیاسی به سطح خواست سراسریِ همه ی توده های مردم و کلیه ی خلق های میهن ما عملی گردد.
این نبرد قهرمانانه نمیتواند بدون کمک جریان ها و احزاب سیاسی چپ در ایران به هدف نهایی نایل گردد. خواست پایان دادن به اقتصاد سیاسی نئولیبرال که سیما و مضمون ضد کارگری و ضد مردمی و ضد ملی آن هر روز بیش تر افشا و هر روز بیش تر به آماج نبرد اعتراضی- اعتصابی زحمتکشان بدل می گردد، نمیتواند بدون ارایه طرح و برنامه – ب – برای اقتصاد ملی- دمکراتیک به هدف دست یابد. نبرد طبقاتی کنونی به طرح جایگزینی نیاز دارد که میخواهد آن را با شکافتن سقف سلطه ی ارتجاع داخلی و خارجی در ایران مستقر سازد. باید برای آنچه که نمی خواهیم که اکنون بختک وار سلطه ی خود را بر سراسر هستی میهن ما برقرار ساخته است، آنچه را که میخواهیم طرح کنیم و آن را به پرچم و شعار مبارزاتی سراسری و مردمی بدل سازیم. رفیق زرافشان همانجا آن را «داشتن یک چشم انداز و هدف» می نامد.