دولت مدرن – دولت شبه مدرن بختكى‏ مرموز و ناشناختنى‏ ؟

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٧/ ٤٥   بخش سوم

ب- نظرى‏ به “انباشت بدوى‏” سرمايه در ايران –

تاريخ آنچه كه در كشور ما انباشت بدوى‏ سرمايه ناميده مى‏شود،  و پابپاى‏ آن روند تكامل سرمايه‏دارى‏ كه ده‏ها سال متوالى‏ است بطرز دردناك و معيوبى‏ ادامه دارد، را مى‏توان چنين برشمرد. علت اصلى‏ كندى‏ اين روند اينست كه درست زمانى‏كه كشور ما نخستين گام‏ها را در جاده سرمايه‏دارى‏ برمى‏داشت  – آخرين دهه‏هاى‏ قرن نوزدهم -، هجوم وسيع استعمار سير تكاملى‏ آن‏را از راه خويش منحرف كرد.

در آنزمان در ايران وابستگى‏ حقوقى‏ دهقانان به زمين وجود نداشت. دهقان از نظر حقوقى‏ آزاد بود كه به ميل خويش ده را ترك گويد. البته ملاكين و خوانين بزرگ با انواع وسايل اين آزادى‏ را محدود مى‏كردند، ولى‏ حق قانونى‏ و شرعى‏ براى‏ نگاهدارى‏ اجبارى‏ دهقانان در ده نداشتند. از اين حيث وضع كشور ما با بسيارى‏ از كشورهاى‏ باخترى‏، كه در آن دهقان وابسته به زمين بود، تفاوت داشت. نظام صنفى‏ نيز در ايران به سختى‏ باختر نبود و انعطاف بيش‏ترى‏ داشت. شرع و قانون كسى‏ را مجبور نمى‏كرد، كه الزاماً در صنف معينى‏ بماند.

… نخستين كارخانه‏ها نيز در آخرين دهه‏هاى‏ قرن نوزدهم در ايران بوجود آمد، لااقل در آغاز كار، از نظر تامين نيروى‏ كار با دشوارى‏ روبرو نشد. ولى‏ دشوارى‏ بزرگ  آنان عبارت بود از هجوم چند جانبه استعمار، كه ضمن بسط نسبى‏ مناسبات سرمايه‏دارى‏ در ايران به قصد گسترش بازار فروش كالاهاى‏ خود، از ايجاد پايگاه استوار توليد سرمايه‏دارى‏ در داخل ايران و با سرمايه ايرانى‏، جلوگيرى‏ مى‏كرد. به اين دليل بود، كه در كشور ما آنچه كه در آغاز كار مانع عمده را بر سر راه رشد سرمايه‏دارى‏ ايجاد كرد، زمين‏بستگى‏ دهقانان نبود، بلكه رخنه استعمار بود.

بر اثر گسترش نفوذ استعمار منابع اساسى‏ ثروت كشور به‏دست سرمايه‏داران بيگانه افتاد. امتيازات اسارت بارى‏ به استعمارگران داده شد. بازار داخلى‏ در اختيار سرمايه‏داران خارجى‏ قرار گرفت … اقتصاد عقب‏افتاده سنتى‏ ايران توان آن‏را نداشت، كه پس از غارت استعمارى‏ چيزى‏ هم براى‏ انباشت داخلى‏ پديد آورد.

دستگاه سلطنتى‏ پرطمطراق و زندگى‏ انگل سلاطين و شاهزادگان و اشراف پوسيده نيز بنوبه خويش رمق اقتصاد ملى‏ را مى‏كشيد … وام‏هاى‏ اسارت‏بار و گرو گذاشتن گمركات [نتايج چنين وضعى‏ بود] …

درچنين شرايطى‏ … ثروت احتمالا گردآمده نمى‏توانست براى‏ ايجاد موسسات توليدى‏ سرمايه‏دارى‏ بكار افتد. چرا كه اين موسسات در مقابل سرمايه خارجى‏ كم‏ترين حفاظ امنيتى‏ نداشت.

پس از انقلاب مشروطه و به‏ويژه انقلاب اكتبر در اين وضع تغيير كوچكى‏ حاصل آمد. در دوران ديكتاتورى‏ رضاشاهى‏، از طريق تجديد سازمان دستگاه دولتى‏ برپايه ملاك- بورژوايى‏، حمايت نسبى‏ سرمايه‏داران در برابر ملاكين و فئودال‏هاى‏ محلى‏، ايجاد انحصار تجارت خارجى‏، برقرارى‏ حمايت گمركى‏، تشويق فروش “كالاى‏ وطن” وغيره، اطمينانى‏ براى‏ سرمايه‏گذارى‏ پديد آمد و مبالغ معينى‏ نيز در دست عده معدودى‏ جمع شد. خود رضاشاه ازجمله نمونه‏هاى‏ برجسته ملاك- بورژواى‏ تازه به‏دوران رسيده بود، كه در مدت كوتاهى‏ از راه دزدى‏ اموال عمومى‏ و بالا‏ كشيدن بودجه دولتى‏ و غصب اموال و املاك غير توانست ثروت قابل توجهى‏ گردآورد وبراى‏ تاسيس كارخانه‏ها و هتل‏ها و ساير موسات سرمايه‏دارى‏ بكار اندازد.

باتمام اين‏ها، ثروت قابل توجهى‏ كه بتواند سكوى‏ جهش سرمايه‏دارى‏ باشد، جمع نشد. به‏ويژه كه تراكم و تمركز سرمايه در كشورهاى‏ پيشرفته به‏مقياس وسيعى‏ مى‏رسيد و ديگر با سرمايه‏هاى‏ كوچك ممكن نبود، گام در عرصه سرمايه‏دارى‏ جهانى‏ گذاشت. ثروت نفت ايران مى‏توانست منبع واقعى‏ انباشت سرمايه باشد، ولى‏ اين ثروت در امتياز شركت استعمارى‏ انگليس بود و رضاشاه به‏نام مبارزه با اين شركت و پس گرفتن حقوق ايران، جاى‏ اين شركت را محكم‏تر و ميدان غارت آن‏را وسيع‏تر كرد. در تمام دوران رضاشاهى‏ مبلغ قابل ملاحظه‏اى‏ از نفت بدست نيامد و هرآنچه‏ آمد، حيف و ميل شد و به مصرف امور نظامى‏ رسيد، تا جايى‏ كه براى‏ ساختمان راه‏آهن سراسرى‏، به قند و شكر عوارض بستند و تمام هزينه سنگين آن‏را بدوش توده مردم گذاشتند.

جنگ دوم جهانى‏ و فلاكت‏هاى‏ ناشى‏ از آن [كمبود مواد غذايى‏ و مواد مورد نياز، دزدى‏ها و واردات بنجل‏ها و احتكارات و…] ميدان وسيعى‏ براى‏ “درندگان انباشت بدوى‏” باز كرد … به‏نحوى‏ كه آن‏ها يكشبه ره صدساله پيمودند و از اين جنگى‏ كه در كشور ما جريان نداشت، با كيسه‏هاى‏ پر از اسكناس و طلا بيرن آمدند و در دستگاه اقتصادى‏ و پايگاه قدرت دولتى‏ به مقامات والا رسيدند. همين حضرات هم اكنون از شخصيت‏ها و رجال اقتصادى‏ و سرمايه‏داران بزرگ كشورند …

بر اثر مجموعه اين عوامل در نيمه قرن بيستم، پس از ده‏ها سال حركت كند و لاك‏پشتى‏، انباشت بدوى‏ سرمايه، در آنچه كه مربوط به جمع‏آمدن مبالغى‏ پول در دست گروهى‏ معدود است، بحد معينى‏ از تكامل رسيد و اگر چه در قياس با سرمايه‏دارى‏ جهانى‏ بسيار حقيرانه بود، ولى‏ بهر صورت مى‏توانست آغازى‏ باشد.

ولى‏، چنانكه گفتيم، وجود اين شرط بهيچ‏وجه براى‏ گسترش سريع سرمايه‏دارى‏ كافى‏ نيست. شرط مهم‏تر و ضرورى‏تر عبارتست از ايجاد توده وسيع پرولتر، كه چاره‏اى‏ جز فروختن نيروى‏ كار خويش نداشته باشد. گفتيم كه در ده ايران وابستگى‏ به‏زمين وجود نداشت… اما از سوى‏ ديگر هيچ نيرويى‏ هم حق نداشت بزور دهقانان را از ده بيرون كند. “رعيت” ايرانى‏ در نظام ارباب- رعيتى‏ زندگى‏ فلاكت‏بارى‏ داشت، ولى‏ تا وقتى‏ اطمينان نمى‏يافت، كه در شهر سرنوشت بهترى‏ در انتظار اوست، ده را ترك نمى‏گفت. بهمين دليل بود، كه در سال‏هاى‏ قبل از اصلاحات ارضى‏، مهاجرت روستائى‏ آن شدت و آن كيفيتى‏ را نداشت، كه پس از آن بخود گرفت…

١٢- فابريك پرولتر سازى‏

جاى‏ اصلاحات ارضى‏ در “انباشت بدوى‏” سرمايه و جدا كردن قهرى‏ دهقانان از زمين و پرولتريزه كردن توده وسيع دهقانى‏ و پاك كردن زمين براى‏ رشد سرمايه‏دارى‏، مورد توجه كنونى‏ ماست.

مقدمات اين امر از ده‏ها سال پيش با رخنه مناسبات سرمايه‏دارى‏ در ده ايران فراهم مى‏آمد. در مراحل اخير رژيم ارباب- رعيتى‏ و تقسيم محصول برپايه اصول مزارعه نفوذ عناصر سرمايه‏دارى‏ روزافزون بود. زيرا هنگامى‏كه محصول ميان عوامل پنجگانه: زمين، نيروى‏كار، بذر، گاو و آب تقسيم مى‏شد، اين بدان معنا بود، كه عنصر سرمايه (بذر، گاو و آب) در تقسيم دخالت دارد. ماركس درباره وجود عنصر سرمايه در رژيم مزارعه مى‏گويد: «سيستم مزارعه را مى‏توان شكل گذار از شكل اوليه بهره فئودالى‏ به بهره سرمايه‏دارى‏ شمرد. در اين سيستم زارع (اجاره‏دار) علاوه بر كار خود (و يا غير) بخشى‏ از سرمايه مولد را عرضه مى‏كند و مالك زمين علاوه بر زمين، بخشى‏ ديگر از سرمايه را …» (كاپيتال جلد سوم، نقل از مجموعه آثار، روسى‏، جلد ٢٥، بخش ٢، ص ٣٦٧).

… [در تداوم روند توسعه رژيم مزارعه] “رعيت” ايرانى‏، كه روزگارى‏ يكپارچه بود، بسرعت به قشرهاى‏ مختلف تجزيه مى‏گشت. عده‏اى‏ از “رعيت”ها، كه امكان مالى‏ بيش‏ترى‏ داشتند، زمين وسيع‏ترى‏ در اختيار مى‏گرفتند و به اصطلاح نسق زراعتى‏ بيش‏ترى‏ بدست مى‏آوردند [و حتى‏ با كار مزدورى‏] آن را مى‏كاشتند. در پايان دهه پنجاه قشربندى‏ دهقان ايرانى‏ كاملا شكل گرفته بود. عده‏اى‏ از دهقانان به مزدوران بدل شده بودند و در ميان آنانى‏ هم كه نسق زراعتى‏ داشتند، تفاوت بسيار چشمگير بود. در آمارگيرى‏ كشاورزى‏ سال ١٣٣٩، ٦ر١٦ درصد دهقانان زمينى‏ كم‏تر از نيم هكتار، ٥ر٩ درصد كم‏تر از ١ هكتار، ٦ر١٣ درصد كم‏تر از ٢ هكتار، ١١ درصد كم‏تر از ٣، ٦ر٧ درصد كم‏تر از ٤ هكتار، ٤ر٦ درصد كم‏تر از ٥ هكتار، ١٨ درصد كم‏تر از ١٠ هكتار، ٨ر١١ درصد كم‏تر از ٢٠ هكتار، ٤ر٠ درصد كم‏تر از ٥٠ هكتار، ١ر٥ درصد (٧٧ هزار دهقان) كم‏تر از ١٠٠ هكتار در اختيار داشتند. [اين قشربندى‏ همچنين نشان مى‏دهد كه] صدها هزار دهقان خوش‏نشين، يعنى‏ دهقانانى‏ كه از حق قانونى‏ و عرفى‏ كشت مستقل محرومند و تنها به‏صورت مزدور و نيمه مزدور وغيره لقمه نانى‏ بدست مى‏آورند، در روستاى‏ ايران زندگى‏ مى‏كنند.

نظرى‏ به روستاى‏ قبل از اصلاحات ارضى‏ ايران نشان مى‏دهد، كه اين اصلاحات درست بر روى‏ آن تجزيه و قشربندى‏ طبقاتى‏ ، كه مدت‏ها پيش در ده ايران انجام گرفته بود، استوار است و نه بر مبناى‏ “منويات همايونى‏”، كه مقامات دربارى‏ ادعا مى‏كنند. اصلاحات ارضى‏ درعين‏حال اين تصور كودكانه و گاه مغرضانه را كه گويا در ايران سرمايه‏دارى‏ رشد نمى‏كند، باطل مى‏سازد [!!]. چراكه مناسبات سرمايه‏دارى‏ حتى‏ قبل از اصلاحات در ده ايران رخنه كرده و اركان آن‏را درهم ريخته بود.

بااين‏حال زمين بطور كامل براى‏ رشد سرمايه‏دارى‏ پاك نشده بود … يك هجوم دولتى‏ و اعمال قهر جدى‏ طبقات حاكم لازم بود، تا بقاياى‏ زنجير را بشكند و جاده را براى‏ سرمايه‏دارى‏ بطور كامل صاف كند. اين كار را اصلاحات ارضى‏ دهه ٤٠ قرن اخير انجام داد. اين اصلاحات ارضى‏ بزرگ‏ترين و وسيع‏ترين اعمال قهر دولتى‏ در كشورماست، كه توده ميليونى‏ دهقانان را بزور از زمين كند و به‏صفوف پرولتاريا راند.

براى‏ اين‏كه تصورى‏ از اين اعمال قهر بدست دهيم، چند رقم ذكر مى‏كنيم: در سال ١٣٣٩ در دهات ايران جمعاً ٩ر٤ ميليون خانوار زندگى‏ مى‏كردند. در موقع اصلاحات ارضى‏ از اين عده ٤ر١ ميليون خانوار به‏عنوان اينكه نسق ندارند، از دريافت زمين و عملاً از حق كشت محروم شدند. از صاحبان نسق زراعتى‏ نيز ٩٠٠ هزار خانوار (در مجموع با تعداد عائله، ده ميليون نفر) از خريد زمين و حق كشت محروم شدند. … سلب مالكيت از دهقانان كه پس از پايان اصلاحات ارضى‏ نيز ادامه دارد. توجه كنيد، كه منظور ما اشاره به جريان عادى‏ تكامل سرمايه‏دارى‏، كه در آن ماهى‏هاى‏ بزرگ ماهى‏هاى‏ كوچك را مى‏خورند نيست. منظور ما اقدامات قهرآميز دولتى‏ است. چند مثال ذكر مى‏كنيم:

موافق يكى‏ از برنامه‏هاى‏ دولتى‏ بايد تاسيسات بزرگ مالكت چندهزار و چند ده هزار هكتارى‏، به‏نام قطب‏هاى‏ كشت و صنعت بوجود آيد. اراضى‏ وسيع اين قطب‏ها بايد از دهقانان پاك شود. …

برنامه ديگر دولتى‏، به دولت اجازه مى‏دهد، كه به بهانه ايجاد كشاورزى‏ پيشرفته، ٢٠ قطب كشاورزى‏ ايجاد كند با حداقل وسعت ٢٠ هكتارى‏ و از هر دهقانى‏ كه مقاومت كرد، سلب مالكيت شود. …

نظير همين روند سلب مالكيت از توليدكنندگان كوچك به اتكاء اعمال قهر دولتى‏  – كه ويژه دوران انباشت بدوى‏ سرمايه است –  در شهرها نيز جريان دارد. دولت با توسل به انواع بهانه‏ها از توليدكنندگان كوچك سلب مالكيت مى‏كند و آنان را به‏صفوف پرولتاريا مى‏راند. توجه خوانندگان را به تفاوتى‏ كه ميان سلب مالكيت از توليدكنندگان كوچك، با سلب مالكيتى‏ كه محصول تكامل مناسبات سرمايه‏دارى‏ و انباشت عادى‏ سرمايه است، جلب مى‏كنيم. در روند عادى‏ انباشت سرمايه، خواه‏ ناخواه با ورشكستگى‏ توليدكنندگان و سرمايه‏داران كوچك و تمركز سرمايه در دست سرمايه‏داران بزرگ روبرو هستيم. اما در انباشت بدوى‏ سرمايه، سلب مالكيت از توليدكنندگان كوچك توسط اعمال قهر و به‏‏صورت عمده قهر دولتى‏ انجام مى‏شود. … مثلا از طريق تصميمات اطاق اصناف، اعمال فشار به‏نام مبارزه با گرانفروشى‏ و بالاخره تصميمات مشخص دولتى‏ براى‏ تعطيل كارگاه‏ها و دكان‏هاى‏ كوچك و متوسط. …

مجله تهران اكونوميست، كه بلندگوى‏ “درندگان انباشت بدوى‏” و سرمايه‏دارانِ بزرگ است، تاكيد مى‏كند: “سرمايه كوچك اگر ضرر و زيان به جامعه نرساند (!!)، نفعى‏ هم براى‏ هيچكس ندارد. هنگام آن فرا رسيده است، كه دولت به كسانى‏كه سرمايه‏اى‏ كم‏تر از يك ميليون تومان دارند، اجازه كسب ندهد !!  يك‏بار تصميم قاطع بگيريد [!!] (آيندگان، ١٩ فروردين ١٣٥٥). و بازهم مى‏نويسد: “هرچند يك‏بار از جانب شهربانى‏ تدابيرى‏ براى‏ جمع‏آورى‏ فروشندگان كوچك و دوره‏گرد صورت مى‏گيرد، كه در حد خود بجا و به‏مورد است، ولى‏ درمان درد نيست”!! (سوم آبان ١٣٥٤).

اين نوع پيشنهادها كه به سرمايه‏هاى‏ كوچك و حتى‏ متوسط كم‏تر از يك ميليون تومان امكان فعاليت داده نشود، تنها آرزوى‏ سرمايه‏دار بزرگ نيست، بلكه انعكاسى‏از سياست عمومى‏ دولت است. به طرح تصويب شده وزارت بازرگانى‏ بنگريم: “خوشبختانه [!!] دستگاه بيدار وزارت بازرگانى‏ يكى‏ ديگر از پيشنهادات اين مجله را كه ده‏ها بار … مطرح كرده است، مورد توجه قرار داد.  طرحى‏ تهيه شده است، كه واحدهاى‏ كوچك و كم‏سرمايه و ضعيف جاى‏ خود را به واحدهاى‏ بزرگ و مجهز و بهداشتى‏ [!!] بدهند. شركت گسترش خدمات بازرگانى‏ مامور اجراى‏ طرح خواهد بود.” (مجله تهران اكونوميست، ٢٧ شهريور ١٣٥٥).

اين نوع تصميمات غير اقتصادى‏ با اعمال قهر و زور از ده‏ها هزار توليدكنند و كاسبكار كوچك سلب مالكيت مى‏كند و آنان را به‏صفوف پرولتاريا مى‏راند. اطاق اصناف تهران با اختيارات وسيع قانونى‏ و پليسى‏، كه به آن محول شده است، هربار تعداد كثيرى‏ از دكان‏ها، فروشگاه‏ها و كارگاه‏هاى‏ كوچك را تعطيل مى‏كند: “در جلسه پرشورى‏ كه به‏منظور بزرگداشت منشور انقلاب شاه و مردم تشكيل شد، هيئت رئيسه دارندگان دكان‏هاى‏ گوشت فروشى‏ اعلام كرد، كه با برخوردارى‏ از مواهب نظام صنفى‏، مغازه‏هاى‏ قصابى‏ از ٢٥٠٠ به ١٥٠٠ كاهش مى‏يابد.” (كيهان، ٩ بهمن ١٣٥١).

يعنى‏ ٤٠ درصد مغازه‏هاى‏ موجود تعطيل مى‏شود. رئيس اطاق اصناف تهران مى‏گويد: “ما ١٣٠٠ واحد نانوائى‏ را حذف مى‏كنيم. …” (نداى‏ ايران نوين ٢ مهرماه ١٣٥٢). … “در دو سال اخير بيش از ٧٠٠٠ راننده تاكسى‏ به‏همين دليل از كار كناره‏گيرى‏ كرده و ١٤٠ خشك‏شوئى‏ تعطيل شده است.” (تهران اكونوميست ١١ ديماه ١٣٥٥).

چنين است منظره‏اى‏ بسيار ناقص از اعمال قهر به قصد جداكردن توليدكنندگان از وسائل توليد، گذار به سرمايه‏دارى‏ با اعمال قهر دولتى‏ اهرمى‏ است در دست بورژوازى‏ نوخاسته.

١٣- فابريك سرمايه‏دارسازى‏

در كنار دستگاه اعمال قهر پرولتاريا سازى‏، فابريك دولتى‏ سرمايه‏دار سازى‏ نيز مشغول به‏كار است، تا عده انگشت شمارى‏ بتوانند از طرق گوناگون  – خارج از روند عادى‏ بهره‏كشى‏ سرمايه‏دارى‏ –  مبالغ كلانى‏ در دست خود متمركز كرده و آن‏را به‏صورت سرمايه به‏كار اندازند. اين روند سال‏هاست جريان دارد، ولى‏ در رابطه با اصلاحات ارضى‏ و به‏ويژه پس از افزايش سريع درآمد نفت به‏طور جهشى‏ پيش مى‏رود.

امپرياليسم جهانى‏ و ارتجاع داخلى‏ مى‏كوشند براى‏ مقابله با راه رشد سوسياليستى‏، بسرعت مشتى‏ سرمايه‏دار بسازند. عده‏اى‏ يك‏شبه ميليونر مى‏شوند… سرچشمه همه اين ثروت‏هاى‏ بادآورده مشكوك است. دزدى‏، دغلى‏، بورس‏بازى‏ با زمين و انواع كارهاى‏ كثيف عادى‏ تلقى‏ مى‏شود.

نخستين گام در راه ايجاد انباشت اجبارى‏ و تحويل آن به‏مشتى‏ سرمايه‏دار در آستانه اصلاحات ارضى‏، تدوين و تصويب قانون تجديد ارزيابى‏ پشتوانه اسكناس بود. جواهرات سلطنتى‏ و پشتوانه اسكناس به‏موجب اين قانون در سال ١٣٣٧ از نو و گران‏تر از سابق قيمت‏گذارى‏ شد. دولت توانست از اين بابت ٧ ميليارد ريال اسكناس اضافى‏  – درواقع بدون پشتوانه –  چاپ و منتشر كرده، به صندوق سرمايه‏داران منتقل نمايد. بر اثر انتشار اسكناس بدون پشتوانه، بهاى‏ كالاهاى‏ مصرفى‏ بشدت بالا رفت و اين به‏اين معناست، كه دولت با يك حقه‏بازى‏ اقتصادى‏ مبلغ ٧ ميليارد ريال از گلوى‏ مردم فقير ايران بيرون كشيد و به گروه كوچك پيرامونيان دربار پرداخت تا به‏صورت سرمايه بكار اندازند. …

در سال‏هاى‏ پس از رفرم ارضى‏، دست دولت براى‏ سرمايه‏دارسازى‏ بازتر شد. زيرا در اين سال‏ها براثر مبارزات كشورهاى‏ نفت‏خيز بر درآمد آن‏ها از نفت افزوده گشت و دولت ايران نيز علاوه برآن بر توليد و صدور هرچه بيش‏تر نفت از جانب كنسرسيوم تكيه كرد. درآمد دولت افزايش يافت و براى‏ انتقال آن به سرمايه‏داران راه‏حل‏هايى‏ پديد آمد. …

افزايش توليد نفت و سپس بالا رفتن قيمت آن سرچشمه بزرگ انباشت بدوى‏ سرمايه شد. دستگاه دولتى‏ به اهرمى‏ مبدل گشت، كه درآمد نفت را دريافت كرده و به انواع و اشكال ميان سرمايه‏داران خارجى‏ و داخلى‏ تقسيم كند.

موضوع سرمايه‏داران خارجى‏ و فعاليت آن‏ها در ايران در صفحات بعد درجاى‏ خود بررسى‏ خواهد شد. اما آنچه مربوط به سرمايه‏داران داخلى‏ و به‏ويژه نوكيسه‏هايى‏ است كه از هيچ به ميلياردها رسيده‏اند، به بحث كنونى‏ مربوط مى‏شود. كانال‏هايى‏كه بخش بزرگى‏ از پول نفت را به صندوق گروه معدودى‏ مى‏ريزند، آنقدر فراوان است، كه مشكل بتوان تمام آن‏ها را برشمرد. به چند مورد اشاره مى‏كنيم.

آشكارترين اين كانال‏ها انتقال بى‏پرده پول نفت  – كه مال عموم مردم است –  به سرمايه‏داران است، كه به‏صورت كمك بلاعوض و گاه وام بى‏بهره و يا كم بهره انجام مى‏شود. مبلغى‏ كه تنها در برنامه پنجم براى‏ اين منظور در نظر گرفته شد ٢٣٠ ميليارد ريال است. رئيس سازمان برنامه با خوشخدمتى‏ تمام خطاب به سرمايه‏داران بزرگ مى‏گويد: “ما در برنامه پنجم در حدود ٢٣٠ ميليارد ريال از منابع دولت را به بخش خصوصى‏ منتقل مى‏كنيم.” (سخنرانى‏ دكتر مجيدى‏، رئيس سازمان برنامه در اطاق بازرگانى‏ و صنايع و معادن ايران، نقل از كيهان ٢٣ مرداد ١٣٥٣). بانك اعتبارات صنعتى‏ نيز، كه بانك دولتى‏ است، بنوبه خود ١٣٢ ميليارد ريال براى‏ صنايع بخش خصوصى‏ اعتبار مى‏دهد (آيندگان ٣١ مرداد ١٣٥٤) و بانك‏ها و موسسات دولتى‏ ديگر بدنبال آن مى‏آيند.

دو نكته را يادآورى‏ مى‏كنيم. يكى‏ اين‏كه اصطلاح “بخش خصوصى‏” در قاموس اقتصادى‏ امروز ايران نام مستعار سرمايه‏داران بزرگ است. والا سرمايه‏هاى‏ كوچك حق حيات محدودى‏ دارند … شرط انتقال، بزرگى‏ جيب است.

نكته دوم بزرگى‏ رقم‏هاى‏ انتقالى‏ از منابع دولت (پول مردم) به صندوق سرمايه‏هاى‏ بزرگ است. براى‏ مقايسه يادآورى‏ مى‏كنيم، كه جمع كل هزينه برنامه اول ٢١ ميليارد ريال، و هزينه برنامه دوم ٨٤ ميليارد ريال است. در چنين كشورى‏، از برنامه پنجم يكباره ٢٣٠ ميليارد ريال به بخش خصوصى‏!! منتقل مى‏شود.

كانال ديگر انتقال پول دولتى‏ به صندوق سرمايه‏داران بزرگ، بانك توسعه صنعتى‏ و معدنى‏ ايران است، كه بزرگ‏ترين سرمايه‏داران داخلى‏ و خارجى‏ سهام‏داران آنند. هر سال مبلغ بزرگى‏ از درآمد دولت به‏عناوين مختلف به اين بانك واگذار مى‏شود، كه بين سرمايه‎داران تقسيم مى‏شود . در سال ١٣٥٣ به‏دستور شاه فقط يك قلم ٦٠٠ ميليون دلار، معادل ٤٥ ميليارد ريال، از درآمد نفت به اين بانك داده شد (اطلاعات ١٣ ارديبهشت ١٣٥٣)، كه بين بزرگ‏ترين سرمايه‏داران تقسيم گرديد. نمونه‏هاى‏ بى‏پرده انتقال اموال دولتى‏ به سرمايه‏داران را هر روز مى‏توان در روزنامه‏ها ديد: “دولت تا ٩٠ درصد ارزش كارخانه‏هاى‏ مصالح ساختمانى‏ به آن‏ها وام مى‏دهد”؛ “دولت به سرمايه‏دارانى‏ كه خود ١٥ درصد در كشاورزى‏ سرمايه تامين كنند، ٨٥ درصد بقيه را بلاعوض مى‏پردازد” (آيندگان ١١ مهرماه ١٣٥٤). “حداقل مساحت زراعتى‏ نبايد كم‏تر از ٢٠ هكتار باشد” (آيندگان ١٨ مرداد ١٣٥٤) وغيره وغيره.  شرط براى‏ وام و كمك بلاعوض، بزرگ بودن است. …

يكى‏ ديگر از كانال‏هاى‏ بزرگ انتقال درآمد عمومى‏ به كيسه خصوصى‏ سرمايه‏داران نوخاسته، سرمايه‏گذارى‏هاى‏ عظيم دولت در زيرسازى‏ اقتصادى‏ است، كه استفاده از آن مجاناً به سرمايه‏داران بزرگ واگذار مى‏شود. دولت از بودجه عمومى‏ تامين آب، برق، راه، بندر، كانال‏كشى‏ و انواع هزينه‏هاى‏ كلان ديگر را پرداخت مى‏كند و سپس تاسيسات ايجاد شده را برايگان و يا تقريباً برايگان در اختيار سرمايه‏داران مى‏گذارد. و اين بدان معناست، كه دولت بخش بزرگى‏ از سرمايه ثابت را مجاناً به‏عهده مى‏گير و به سرمايه‏داران امكان مى‏دهد، كه با سرمايه كم، سود كلان بدست آورد.

انتقال موسسات سودآور دولتى‏ نيز از وسايل مهم سرمايه‏دارسازى‏ است. …

در كنار اين نوع انتقال‏هاى‏ مستقيم پول نفت و درآمد ملى‏ به سرمايه‏داران نوكيسه، انواع راه‏هاى‏ غيرمستقيم نيز وجود دارد، كه مهم‏ترين آن‏ها عبارت است از معافيت‏هاى‏ مالياتى‏، حمايت‏هاى‏ گمركى‏، و نظاير آن. …

در دستگاه دولتى‏ فاسد كنونى‏ هزاران راه غيرقانونى‏ نيز براى‏ انتقال ثروت‏هاى‏ ملى‏ به سرمايه‏داران وجود دارد …

از اين سرچشمه‏هاست كه خرپول‏هاى‏ نوكيسه و به‏ويژه بورژوازى‏ بوروكراتيك ايران در “بزرگ‏راه تمدن” يك‏شبه ره صدساله مى‏روند، در مصرف بى‏بندوبار، افسانه‏ها مى‏سازند و براى‏ “انتخاب زيباترين گربه” در گران‏ترين هتل‏ها شب‏نشينى‏ برپا مى‏كنند

ماركس فصل مربوط به “انباشت بدوى‏ سرمايه” را در جلد اول كاپيتال با اين جمله به‏پايان مى‏رساند: “سرمايه در جايى‏ متولد مى‏شود، كه از سر تا پا و ازتمام مساماتش خون وگند بيرون مى‏زند” (كاپيتال، جلد اول، ص ٦٨٩).

ترور فاشيستى‏ حاكم بر كشور ما، علاوه بر همه وظايف ديگر اجتماعى‏- سياسى‏ كه در جهت خدمت به امپرياليسم و سرمايه‏هاى‏ بزرگ به‏عهده دارد، نقش بسيار موثرى‏ در اين روند دردناك انباشت بدوى‏ سرمايه و دو قطبى‏ كردن جامعه ايفا مى‏كند. اين ترور از مهم‏ترين بخش‏هاى‏ فابريك پرولترسازى‏ و سرمايه‏دار سازى‏ است.

به‏طور قطع نقل‏قول از كتاب “اقتصاد سياسى‏ …” ف. م. جوانشير به افسانه طرح شده در كتاب پايان مى‏دهد كه گويا نقش «دولت مدرن» در ايران براى‏ انباشت سرمايه نقشى‏ جز در كشورهاى‏ ديگر، مثلاً ژاپن ايفا كرده است. همچنين با توجه به مطلب نقل شده مى‏توان با جسارت مدعى‏ شد، كه مطالب فوق به افسانه غيرطبقاتى‏ بودن ساختار جامعه و گويا غارت سرمايه‏داران در ايران «نزاع، طبقاتى‏ نيست» پايان مى‏بخشد، افسانه ساختارى‏ بودن و استقلال «سه سپهر اصلى‏ سرمايه‏دارى‏، سپهر علم و تكنولوژى‏ و سپهر سياسى‏ يا دستگاه دولتى‏» مورد ادعاى‏ كتاب را بى‏پايه و اساس مى‏كند و نشان مى‏دهد، كه دستگاه دولتى‏، ابزار فشار و زور طبقات و قشرها حاكم، صرفنظر از اشكال وجودى‏ و تظاهر فاشيستى‏ تا دمكراتيك آن، دستگاه “قهرطبقاتى‏” را تشكيل مى‏دهد. مطلب فوق غيرواقع‏بينانه بودن افسانه فقدان طبقه سرمايه‏دار و پرولتر، ازجمله در ايران را به اثبات مى‏رساند و ازاين‏طريق كارپايه برداشت ايدئولوژيك كليه نظريات مطرح شده در كتاب، كه از مكتب فرانكفورت به‏عاريه گرفته شده است، را از بيخ‏و بن بى‏پا مى‏سازد.

«تقسيم نفت را به ما بسپاريد»، كه كتاب به‏درستى‏ مورد خطاب و انتقاد قرار مى‏دهد، نه صداى‏ مردم، كه صداى‏ گروه‏ها و قشرهاى‏ مختلف سرمايه‏داران كشور است، كه با هدف غارت ثروت‏ ملى‏، ثروت مردم، كيسه‏ها و جيب‏هاى‏ فراخ و به قول جوانشير «بزرگ» خود را باز كرده‏اند.

انقلاب مردمى‏ و ضدسرمايه‏دارى‏ بهمن ٥٨ در ميهن ما بخشى‏ از ثروت‏هاى‏ غارت شده را به اموال عمومى‏ بازگرداند. حفظ و به‏كارگيرى‏ بهينه و مستدل و برنامه‏ريزى‏ شده اين ثروت كماكان وظيفه روز همه ميهن دوستان ايرانى‏ است. ازاين‏رو نيز بايد با هر كوشش براى‏ غارت مجدد ثروت‏هاى‏ ملى‏ و بخش دولتى‏ اقتصاد در ايران، كه مى‏تواند زمينه پرارزشى‏ براى‏ برپاداشتن يك اقتصاد ملى‏ مردمى‏ ايفا كند، كه در آن نقش چشمگيرى‏ نيز سرمايه‏دارى‏ ملى‏- خصوصي و ضدامپرياليستى‏ داراست، به مقابله برخاست. كوشش براى‏ خصوصى‏سازى‏ بخش دولتى‏، تحت عناوين «كوچك كردن» و «شفاف كردن» دولت وغيره، كه دستورات ثبت شده در نسخه نئوليبراليستى‏ جهانى‏سازى‏ امپرياليستى‏ است، كوششى‏ است براى‏ غارت ثروت‏هاى‏ ملى‏ ايران، ازجمله ثروت نفت توسط سرمايه مالى‏ امپرياليستى‏ و متحدان داخلى‏ آن. اثبات اين امر وظيفه مطالب صفحات بعدى‏ نوشته حاضر است، آنچه كه در اينجا بايد برجسته و خاطرنشان شود، اين نكته است، كه مبارزه طبقاتى‏ در ايران كنونى‏ بين جبهه قشرها و طبقات ملى‏ و ميهن‏دوست، از زحمتكشان و روشنفكران، زنان و مردان و جوانان گرفته تا سرمايه‏داران ملى‏، به‏ويژه بخش توليدي آن كه در طول اين سال‏ها از سرمايه و دانش نسبتاً وسيع و پيشرفته‏اي نيز برخوردار شده است، ازيك‏سو و جبهه متحدان سياست اقتصادى‏ نئوليبرال سرمايه‏مالى‏ امپرياليستى‏ از سوى‏ديگر در جريان است.

ديرتر نشان داده خواهد شد، كه نه بحث درباره «ساختار دولت شبه‏مدرن»، كه چگونگي پايان دادن به نقض خشن اصول اقتصادى‏ قانون اساسى‏ ايران و ضرورت تحقق يك برنامه “اقتصاد ملى‏” در چهارچوب شرايط مشخص داخلى‏ و نيازهاى‏ جامعه براى‏ توليد اشتغال و ثروت براى‏ مردم در چهارچوب قوانين ملى‏، وظيفه ميهنى‏ روز است. تمكين به دستوران سازمان‏هاى‏ جهانى‏ سرمايه‏مالى‏ امپرياليستى‏، سازمان تجارت جهانى‏، بانك جهانى‏ وغيره وغيره، ناقض منافع ملى‏ مردم ميهن ما مى‏باشد و بايد به آن پايان داد و از مجريان سياست نئوليبرال امپرياليستى‏ «خلع‏يد» كرد.

١٤- پوشش عرفاني- رازگونه

مثل ايرانى‏، “آب را گل‏آلود كردن و ماهى‏ گرفتن”، مصداق براى‏ عملكردى‏ است، كه با حرف‏هاى‏ زياد، مى‏خواهد اصل موضوع را ناگفته بگذارد و بر آن لباسى‏ مرموز- عرفانى‏ بپوشاند. يكى‏ از ويژگى‏هاى‏ نظريات مكتب فرانكفورت را همين شيوه انتقاد عرفانى‏- مرموز به پديده‏ها تشكيل مى‏دهد. پايه و اساس تئوريك اين نظريات را “تئورى‏ انتقادى‏” مورد نظر اين مكتب تشكيل مى‏دهد، كه ماهيتى‏ پوزيتويستى‏ و در خدمت حفظ وضع موجود دارد. نظريه “ديالكتيك نفى‏” نزد اين مكتب مى‏خواهد اثبات هر پديده را از طريق بيان آنچه كه آن پديده را تشكيل نمى‏دهد، عملى‏ سازد. در نظريات كتاب نيز كوشش مى‏شود، گويا فقدان حاكميت سرمايه‏دارى‏ تجارى‏ در ايران از اين طريق “نفى‏” شود، كه وجود ناهنجارى‏هاي اقتصادي- اجتماعي و ازجمله پديده «درآمدهاي رانتي» را ناشي از وجود «دولت شبه‏مدرن» القا كرده و آن را توجيه كند. نشان دادن اين اسلوب غيرعلمى‏ توسط كتاب وظيفه سطور زير است.

اكنون در ايران هم مد شده است، كه بجاي تحليل علمي و مستدل درباره پديده‏ها، انواع نام‏هاي مرموز، كه براي يافتن معناي آن بايد به چندين فرهنگ‏نامه مراجعه كرد، عنوان شود.  «لوياتان» (به زيرنويس شماره ٩ نگاه شود) و «بختك يا لوايتان» (ص ١٥) «اژدهاى‏ عظيم‏الجثه» (ص ١١٢) بنام «دولت شبه‏مدرن» و «وضعيت شبه‏مدرن»، «منظره شبه‏مدرن»، «جامعه شبه‏مدرن»، «نظام شبه‏مدرن» مطرح مى‏شود، تا اين نكته ساده بيان نشود، كه كدام قشرها و طبقات، طبقات حاكم را تشكيل مى‏دهند، كه اهرم بوروكراتيك دولت را در خدمت منافع خود قرار داده‏اند. به‏عبارت ديگر اين اصطلاحات كه از صفحات ٨٠ و ٨١ كتاب نقل شده است، مى‏كوشد، دانسته و يا ندانسته، نقش بازدارنده و منفى‏ و خودخواهانه سرمايه تجارى‏ را در ميهن ما بپوشاند و ما را با هيولايى‏ غيرقابل شناخت روبرو كند، كه براى‏ شكستن «طلسم» آن گويا بايد دست به دامن انواع نظريات “قرن بيستمى‏” (٢٢) شد!

«كشور ما از اواسط قرن نوزدهم به اين سو در طلسم ساختارى‏ دولت شبه‏مدرن گرفتار مانده است. دولت شبه‏مدرن ماهيتاً ضد توسعه است. … تا ماهيت ساختارى‏ دولت شبه‏مدرن فهم نگردد و … تغيير ساختار اين اژدهاى‏ عظيم‏الجثه، كه برتمامى‏ روابط اقتصادى‏ و اجتماعيمان چنبره زده است، [تحقق نيابد]، سرنوشت ما چندان تغييرى‏ نخواهد كرد.» (ص ١١٢).

براى‏ درك اين «ساختار شبه‏مدرن» و گشودن طلسم آن كافى‏ است به ويژگى‏ رشد جامعه ايرانى‏ در طول تاريخ، يعنى‏ آنچه كه به بيان ماركس به «دسپوتيسم شرقى‏» معروف شده است و همچنين به نقش سرمايه تجارى‏ در دو قرن اخير در ميهنمان نظرى‏ بيافكنيم و از اين طريق همچنين راه برون‏رفت از بن‏بست تاريخى‏ را بيابيم و به‏قول كتاب به شكستن «طلسم» سد رشد و توسعه و ترقى‏ اقتصادى‏- اجتماعى‏ جامعه ايرانى‏ نايل شويم.

همانطور كه پيش‏تر نيز بيان شد، بحث درباره «دولت شبه‏مدرن» توسط نظريه‏پردازان ديگرى‏ هم در ايران مطرح مى‏شود. (نگاه شود به زير نويس‏هاى‏ ٦ و ٩) اين نظريه‏پردازان نيز بررسى‏ «دولت شبه‏مدرن» و نقش آن را در عقب‏ماندگى‏ اقتصادى‏- اجتماعى‏ جامعه ايرانى‏ برجسته مى‏سازند، اما آن‏ها نيز همانند كتاب مورد بررسى‏ ما، در ارتباط با توضيح شرايطى‏ كه بر روند رشد “طبيعى‏” سرمايه‏دارى‏ و ايجاد “دولت مدرن” در ايران تاثير ويژه و منفى‏ خود را بجا گذاشته‏اند، يعني به نقش منفى‏ استعمارى‏ امپرياليسم در روند ايجاد شدن نظام سرمايه‏دارى‏ “غيرطبيعى‏” در ايران، تقريباً نمى‏پردازند. آن‏ها همچنين دچار اين توهم درباره فقدان طبقات در ايران هستند و مى‏پرسند «آيا مى‏توان به مفهوم غربى‏، اروپايى‏ و مدرن كلمه در ايران از طبقه سخن گفت؟» (٩)

١٥- ساختار عشيره‏اى‏

ساختار عشيره‏اى‏ و كوچنده- شبانى‏ جامعه ايرانى‏، شرايط اقليمى‏ و سرزمين فراخ فلات ايران اشكال نظام ويژه‏اى‏ را در اين سرزمين ايجاد كرده است، كه بايد آن را هم در شكل مشخص و خاص آن و هم در نقاط و نكات مشترك آن با نظام‏هاى‏ اجتماعى‏ در سرزمين‏هاى‏ ديگر شناخت. زنده‏ياد احسان طبرى‏ در اثر فوق‏الذكر خود (٧)، در توضيح «ويژگى‏ها و دگرگونى‏هاى‏ جامعه ايرانى‏ در پويه تاريخ» (همانجا، ص ١٢) با تكيه به نظرات ماركس و انگلس، در “مدخل” اثر خود، نگاهى‏ همه‏جانبه به اين نكته دارد، كه ارائه آن براى‏ بحث سودمند است.

طبرى‏ پس از اشاره به كوشش مورخين ماركسيست و غيرماركسيست، كه «ژرف و ريشه‏ياب به تاريخ جامعه‏اى‏ كه در فلات ايران طى‏ هزاران سال دوام آورده و دگرگونى‏ يافته»، نظر افكنده‏اند، ازجمله مى‏نويسد: «ستاره راهنماى‏ ما در تنظيم اين مدخل، همان گفتار پر ارجى‏ است، كه ما در سرلوحه [از ماركس] آورده‏ايم(٢٣)، يعنى‏ با آنكه تاريخ جوامع انسانى‏ از جهت ثبت قوانين اقتصادى‏- اجتماعى‏ خود از سلسه فرُماسيون‏ها [صورتبندى‏ها] معينى‏ (مانند زندگى‏ ابتدائى‏ اوليه و نظام دودمانى‏، نظام بردگى‏، نظام فئودال و نظام سرمايه‏دارى‏ و نظام سوسياليستى‏) مى‏گذرد، اشكال بروز اين نظام‏ها يا فرماسيون‏ها در تاريخ، تندى‏ و كندى‏ تحول آن‏ها، درآميختگى‏ اشكال كهن با اشكال نوين و ويژگى‏ اين اشكال باندازه‏اى‏ متنوع و رنگارنگ است، كه نبايد تنها به تحميل مصنوعى‏ يك مشت مقولات منطقى‏ بر تاريخ بسنده كرد، بلكه بايد منطقى‏ را از متن تاريخ، كلى‏ را از متن جزئى‏، عام را از متن تجربى‏ و آمپريك بيرون آورد و يا به‏اصطلاح ماركس در برخورد به “تنوع بى‏پايان” و “درجه‏بندى‏هاى‏ بى‏نهايتِ” يك “زيربناى‏ واحد”، كه “از جهت شرايط عمده” همانند است، روش آمپريك [تحليل مشخص] داشت.

خود ماركس در يك سلسله آثار خود، شيوه توليد آسيائى‏ و جامعه كهن آسيائى‏ را مورد تحليل قرار مى‏دهد و ازآنجمله مى‏نويسد: “شرايط اقليمى‏، وضع زمين، فضاى‏ عظيم، بيابانى‏ كه از صحراى‏ افريقا از طريق عربستان و ايران و هندوستان و تاتارستان، تا ارتفاعات فلات آسيا ممتد است، سيستم آبيارى‏ مصنوعى‏ را بكمك ترعه‏ها و تاسيسات آبيارى‏ [قنات]، پايه زراعت شرقى‏ كرده است … (و) … ضرورت بديهى‏ استفاده صرفه‏جويانه از آب … در شرق ناگزير مداخله قدرت متمركز دولت را مى‏طلبد. منشاء آن وظيفه اقتصادى‏، يعنى‏ به‏ويژه سازمان دادن امور عمومى‏، كه دولت‏هاى‏ آسيائى‏ مجبور بودند اجرا كنند، از همين جاست” (كليات، جلد ٩، ص ٣٤٧-٣٤٨). ماركس از همين منشاء “دسپوتيسم شرقى‏” را توضيح مى‏دهد. انگلس بر اساس همين تكامل قدرت دولتى‏ است، كه دولت ساسانيان را “سلطنت منتظم ايرانى‏ ساسانيان” مى‏نامد (كليات، جلد ٢١، ص ٤٩٤).

درواقع بغرنجى‏ ساختمان “ديوان‏ها” طى‏ قرن‏هاى‏ متمادى‏ در ايران پيش و پس از اسلام و تقسيم كار مفصلى‏ كه در ميان آن‏ها شده بود و سيستم خراج‏ها، كه مثلا در دوران ساسانى‏ به وسيله “واستريوشان سالار” و آماركاران يا تحصيلداران او جمع‏آورى‏ مى‏شد و گنجور و گهبدها (متخصصين حفظ مسكوكات و تبديل ماليات جنسى‏ به نقدى‏) آن‏ها را نگاه مى‏داشته‏اند و سپس براى‏ مخارج جنگى‏، دولتى‏، دربار وغيره مصرف مى‏كردند، در اروپاى‏ باخترى‏ بدين طرز همانند ندارد و يكى‏ از مختصات تكامل جامعه ماست.

لذا بجاى‏ جستجوى‏ اشكال يونانى‏- رومى‏ بردگى‏ در ايران، بجاى‏ يافتن اشكال فرانسوى‏- آلمانى‏ فئوداليسم در ايران، بجاى‏ جستجوى‏ شكل انگليسى‏- هلندى‏ رشد سرمايه‏دارى‏ در كشورما، بايد بدنبال يافتن آن اشكالى‏ رفت، كه در اين كشور پديد شده و با آنكه از جهت سرشت خود، پديده‏هاى‏ جوامع ديگر بشرى‏ را تكرار مى‏كند، از بسيار جهاتِ شكلِ بروز خود يگانه و ويژه است.(٢٤)

با توجه به اين نظريات است، كه بايد آنچه كه در نظريات مختلف و در كتاب «دولت شبه‏مدرن» و يا توسط نظريه‏پردازان ديگر «مدرنيته دولتى‏» ناميده مى‏شود، كه گويا هيولا و «لوياتان ايرانى‏» است، كه به سد راه رشد و ترقى‏ اجتماعى‏ ايران تبديل شده است، را بايد آن «شكلِ بروز يگانه و ويژه‏اى‏» ارزيابى‏ كرد، كه برآمده از مشخصات جامعه ايرانى‏ است و تحت تاثير شرايط داخلى‏ و خارجى‏ تاريخى‏ ايجاد شده‏ است. نقش استعماري امپرياليسم در اين روند، نقش تعيين كننده است.

با چنين شناخت ديالكتيكى‏، كه همان شناخت حقيقت در بستر بهم‏پيوستگى‏ و بهم‏تنيدگى‏هاى‏ همه‏جانبه و پرلايه و در حال تغيير و تبديل آن است، انديشه، به‏قول طبرى‏، آزاد مى‏شود از بند «مقولات» (به بيان كتاب «اعتباريات») در جريان جستجوى‏ علل ريشه‏اى‏ و عـلّـى‏ سخت‏جانى‏ آنچه كه «دولت شبه‏مدرن» در ايران ناميده مى‏شود و امكان مى‏يابد جايگزين و آلترناتيوضروري براي ايجادتغييرات ترقى‏جويانه و دمكراتيك را تشخيص دهد و به آن دست يابد. بازشدن راه انديشه مسلح به علم تاريخ- جامعه‏شناسى‏ ديالكتيكى‏، يعني ماترياليسم تاريخي و ماترياليسم ديالكتيكي، اجازه مى‏دهد، طبقاتى‏ بودن جامعه ايرانى‏ و «نزاع» در آن درك شود.

١٦- سرمايه تجارى‏ ايران و نقش آن

اما در ابتداء ببينيم گره‏هاى‏ رشد اقتصادى‏- اجتماعى‏ در جامعه ايرانى‏، كه گاه حتى‏ به گره‏هاى‏ كور مى‏مانند، در كدام مقاطع و تحت تاثير كدام عوامل و نيروها، و بدنبال كدام اشتباه‏ها، نارسائى‏ها و كمبودها ايجاد شده‏اند. از اين طريق هاله عرفاني- رازگونه «دولت شبه‏مدرن» گشوده شده، درك مضمون آن ممكن گشته و راه خروج از بن‏بست ايجاد شده، شناخته خواهد شد.

همانطور كه پيش‏تر نيز بيان شد، ماركس ظواهر امر وقايع را «هيروگليف» مى‏نامد و تصريح دارد، كه تنها پس‏از روشن شدن آنچه كه «هيروگليف» تظاهر آن، و نه انعكاس همه جوانب آن است، مضمون و ذات وقايع و پديده‏ها شناخته و بطور ديالكتيكى‏ درك مى‏شوند. آنچه كه در كتاب درباره نقش «دولت شبه‏مدرن»، كه گويا پديده‏اى‏ مرموز و غيرقابل شناخت است و يا نقش «بورژوازى‏ دولتى‏ جوان»-«مدرنيته‏اى‏ سوسياليستى‏، اما بومى‏» توسط نظريه‏پردازان ديگر (٢٥)  مطرح مى‏شوند، آن هيروگليفى‏ است، كه ظاهر امر را نشان مى‏دهد. بايد ديد در پس آن چه نهفته است، كدام منافع، منافع كدام قشرها و طبقات رودرروى‏ يكديگر به مصاف ايستاده‏اند و عمل مى‏كنند.

براى‏ درك اين منافع و شناخت قشرها با منافع متضاد در حاكميت بايد تقابل و تضاد بين بقاياي نظام فئودال- بزرگ‏زمينداري (با در اختيار داشتن زمين‏هاي زراعي بزرگ و حتي زمين‏هاي شهري موقوفه) و به‏ويژه بين قشرها سرمايه‏دارى‏ تجارى‏ ايران در طول سال‏هاى‏ طولانى‏ گذشته با اشكال پيشرفته‏تر سرمايه‏دارى‏، يعنى‏ سرمايه‏دارى‏ صنعتى‏، كه براى‏ تحكيم مواضع خود در ايران در طول ١٥٠ سال اخير كوشيده‏ است، مورد توجه قرار گيرد. به درازا كشيده شدن اين نبرد طبقاتى‏ در كشور ما تحت تاثير شرايط ويژه تاريخى‏ و زير فشار عوامل موثر مختلف داخلى‏ و خارجى‏، ازيك‏سو سخت‏جانى‏ عناصر گذشته و كهن و «سنتى‏» را نشان مى‏دهد، ازسويى‏ديگر، جهت راه رشدى‏ را مى‏نماياند، كه بايد جستجو شود. يعني برطرف ساختن همه موانع سر راه رشد صنعت و تكنولوژي در كشور. تنها بررسى‏ با چنين اسلوب علمي و برپايه جستجوي علل عـلّـي پديدهِ «به درازا كشيده شدن اين نبرد طبقاتي»، اين امكان را بوجود مى‏آورد، كه علل عدم موفقيت و ناتوانى‏ تا به امروز نيروهاى‏ ترقى‏‏خواه در غلبه كردن بر موانع نشان داده شود. كشف راه‏هاى‏ مشخص خروج از بن‏بست كنونى‏ نيز تنها پس‏از درك تضادها، سازش‏ها و تزلزل‏ها و مماشات‏هاى‏ غيراصولى‏ ممكن مى‏گردد.

براى‏ روشن‏تر شدن نقش سرمايه تجارى‏ در ايران و به‏ ويژه عملكردهاى‏ مثبت و منفى‏ تاريخى‏ آن نكاتى‏ از مقاله “سابقه تاريخى‏ بورژوازى‏ تجارى‏ بزرگ وابسته” كه در نامه مردم، اول دى‏ماه ١٣٥٩ در تهران به‏چاپ رسيد است (٢٦) مى‏تواند كمك باشد و ازاين‏رو در اينجا نقل مى‏شود:

«سرمايه بزرگ تجارى‏ تا اواسط قرن گذشته [تاريخ اروپايى‏] توانست نقش مترقى‏ در اعتلاى‏ اقتصاد ايران، از مرحله توليدِ دستى‏ پيشه‏ورى‏ به توليدِ مانوفاكتورى‏ داشته باشد. اين سرمايه مى‏توانست از كوشش‏هاى‏ اميركبير براى‏ ايجاد كارخانه‏هاى‏ جديدالتاسيس ماشينى‏ در فاصله سال‏هاى‏ ١٨٦٠- ١٨٥٠ استقبال بعمل آورد، ليكن ازآنجا كه سرمايه‏گذارى‏ در صنعت شامل چنان منفعتى‏ نبود، كه سرمايه تجارى‏ از راه مبادله كالا بدست مى‏آورد، تجار بزرگ آن زمان نه فقط از كوشش‏هاى‏ اميركبير استقبال نكردند، بلكه با توطئه‏ها به عقيم گذاشتن اولين تلاش‏ها در راه ايجاد صنايع ماشينى‏ در ايران نائل آمدند.

در نيمه دوم قرن نوزدهم، موازى‏ با تشديد نفوذ كالاهاى‏ خارجى‏ در بازار ايران، سرمايه بزرگ تجارى‏ باعث شد توليدات وسيع پيشه‏ورى‏- صنعتى‏ در ايران بكلى‏ متلاشى‏ گردد. همزمان با كسب منفعت از راه فروش كالاى‏ خارجى‏ در بازار ايران، سرمايه بزرگ تجارى‏ دست به خريد املاك و اراضى‏ زراعى‏ زد و كشاورزى‏ ايران را نيز در جهت تبعيت از بازار امپرياليستى‏ كشاند. بدينسان سرمايه بزرگ تجارى‏، به‏صورت سرمايه كمپرادور، يعنى‏ سرمايه ذينفع در توسعه نفوذ كالاى‏ بيگانه و وابستگى‏ ايران به بازار امپرياليستى‏، تبديل كشور ما به زائده توليد مواد خام كشاورزى‏ براى‏ بازار جهان سرمايه‏دارى‏ و ذينفع در حفظ نظام عقب‏مانده و وابسته ارباب- رعيتى‏شكل كامل به خود گرفت.

در انقلاب مشروطه كوشش‏هائى‏ براى‏ ايجاد صنايع ماشينى‏ در ايران بعمل آمد، ليكن اين‏بار نيز سرمايه بزرگ تجارى‏ اين كوشش‏ها را عقيم گذاشت. نه‏تنها در زمينه صنعتى‏ كردن، بلكه در زمينه اجتماعى‏ و سياسى‏ نيز سرمايه بزرگ تجارى‏ و نمايندگان آن در كنار فئودال‏ها و ملاكين بزرگ [و خان‏ها] قرار گرفتند و از تعميق انقلاب مشروطه بسود تامين استقلال و آزادى‏ و ترقى‏ ايران جلوگيرى‏ كردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *