مقاله 1387/ 45 بخش هشتم
منابع
١- بيژن عبدالكريمى، محمد رضايى، “هگل يا ماركس. نقدى بر جريان روشنفكرى ايران”، انتشارات نقد فرهنگ ١٣٨٤ (از اين بهبعد در متن ص مربوطه)
٢- آندرآس گـدو Andras Gedö، ديالكتيك نفى يا نفى ديالكتيك، مكتب فرانكفورت در پرتوى ماركسيسم، ترجمه فارسى در تارنگاشت “تودهاىها” منتشر شده است. (از اين به بعد، م ف).
٣- «ماركسى»، بيان و گفتمان كتاب است براى اشاره به برداشت رشته ماركسولوژى Marxologie (Marxian)، يعنى رشته ماركسشناختى نزد نظريهپردازان بورژوازى. برداشت ماركسى و رشته ماركسولوژى مىكوشد نظريات ماركس را آنچنان تفسير كند و تعديل نمايد، كه در آن انديشه طبقاتى بودن جامعه و نبرد طبقاتى محو شوند. تقسيم جامعه به “ساختارها”، كه گويا موازى يكديگر و مستقل از هم وجود دارند، كه يكى از برداشتهاى عمده مكتب فرانكفورت است، و در كتاب وسيعاً بكار گرفته شده است، عمدهترين انديشه ضدماركسيستى است، كه ماركسولوگها براى توضيحات خود به آن متوسل مىشوند. ديرتر در متن به اين نكته پرداخته خواهد شد.
كتاب در مورد تفاوت بين برداشت «ماركسى» و ماركسيسم در صفحه ١٧ اذعان دارد: «ليكن بايد توجه داشت، وقتى از رويكرد ماركسى يك فرد در فهم مسائل ايران و نقد وى از رويكرد هگلى روشنفكران ايرانى سخن گفته مىشود، به هيچوجه نبايد اين برداشت را كرد، كه وى يك ماركسيست است.»
٤- در ارتباط با جدايىناپذير بودن برداشت پوزيتويستى و فلسفه زندگى، گدو (م ف) مىنويسد: «زمانى كه نزد آدورنو انديشه فلسفى عبارت است از انديشهاى كه در مدلها جريان دارد، آنوقت “ديالكتيك نفى” به انسامبل- گروهى از تحليلها مدلگونه تبديل مىشود. بدينترتيب او انديشه مدلگونه را بهمثابه انديشه مطلق فلسفى اعلام مىكند و آن را برپايه پوزيتويسم قرار مىدهد. انديشه مدلگونهاى كه در مخالفت با تئورى انعكاس قرار دارد». [تئورى انعكاس ظاهر منعكس شده در ذهن را كليت حقيقت نمىداند]. پوزيتويسم تصوير و ايدهاى كه ظاهر آن در ذهن منعكس شده و غيرهمهجانبه است را تحت عنوان “واقعيت عينى”، بهمثابه كل حقيقت مىپندارد و مىپذيرد. بدينترتيب “ديالكتيك نفى” در كنار پوزيتويسم به نبردى مشترك عليه انديشه علم فلسفه و عليه امكان شناخت عقلايى كليت دست مىزند. چنين پوزيتويسم پنهان، اسلوب “تئورى انتقادى” را – در عمل و نه در مواضع اعلام شده – فراگرفته و مالامال ساخته است.
٥- Georg Klaus und Manfred Buhr, Philosophisches Wörterbuch, Leipzig, Berlin 1964, S. 220
٦- حميدرضا جلايىپور، اصلاحات سه بعدى، روزنامه شرق ٢٣ آذر ١٣٨٤
٧- احسان طبرى، برخى بررسىها، جهانبينىها و جنبشهاى اجتماعى در ايران، ١٣٤٨، ص ٣٩٤
٨- H. H. Holz، جامعه مدنى و آگاهى پسامدرنيستى، ترجمه فارسى، نشر پيلا ١٣٨٤، ص ٢٣
٩- محمد قوچانى، لوياتان ايرانى، سياستنامه شرق، ٥ آذر ١٣٨٤. همچنين محمدرضا جلايىپور. نگاه شود به زير نويس شماره ٥
١٠- علاقمند را مىتوان به اين منظور به اثر لئو كفلر Leo Kofler، ديالكتيك و تاريخ، بخش ٢ و ٣ ، نشر Neue Impuls چاپ جديد ٢٠٠٣ آلمان، مراجعه داد.
١١- انديشمندان ايرانى همانند فارابى، ابن سينا و ديگران بيش از ١٠٠٠ سال پيش در زمينه دستيابي به مرحله عيني در ذهنگرايي در روند رشد آگاهي انسان قدمهاى پراهميتى برداشتهاند. نگاه كن به “جامعه مدنى و انديشه پسامدرنيستى”،زيرنويس شماره ٧، ص ١٥٦-١٥٠.
١٢- هگل در اثر خود “فنومنولوژى روح” به زمينه عرفانى- رازگونه تئورى شناخت و از اين طريق به ايدهآليسم پايبند باقى مىماند و حقيقت و عقل مذهبى را يكى قلمداد مىكند. «هگل طبيعت و عقلانيت را ازاينرو يكسان ارزيابى مىكند، زيرا هر دو “عملى هدفمند هستند” (كفلر، “ديالكتيك و تاريخ”، انتشارات نوى امپولز، آلمان، ٢٠٠٤). وحدت شناخت هستى و آگاهى برپايه تئورى شناخت براى هگل «چيز ديگرى نيست، جز بخود رسيدن و شناخت تاريخى از خود يافتن، كه مرحله به مرحله بوجود مىآيد و مرحلهاى از همان مراحل بروز و تظاهر روح است، كه يكسان است با جهان هستى» (همانجا)
١٣ – كفلر، همانجا ص ٤٩
١٤- كفلر، همانجا ص ٥٠ و ١١٢
١٥- كفلر، همانجا
١٦- كفلر همانجا
١٧- كفلر، همانجا ص ٢٣
١٨- ماكس وبر Max Weber سوسيولوژ بزرگ قرن بيستم آلمان در رشته جامعهشناسي- شناختي تجربي و يا جامعهشناسي بورژوايي است. ارزيابي مشخص روندهاي متفاوت اجتماعي، مضمون همه رشتههاي علم جامعهشناسي را تشكيل ميدهد. ماترياليسم تاريخي اسلوب عام جامعهشناسي است. اين درحالي است كه جامعهشناسي بورژوايي عمدتاً برپايه بررسي تجربي و توصيفي پديدههاي اجتماعى بسنده مي كند.
منظور كتاب از «نگاه ساختاري» و نسبت دادن آن به ماركس، به اين معناست، كه گويا ماركس تغييرات زيربنا را در طول تاريخ، زمينه اوليه تغييرات اجتماعي و روندهاي اجتماعي نميداند و براي اين تغييرات، همانند وبر، استقلال قائل است. برداشت «وبري» برداشتي ذهنگرايانه است، يعني عامل ذهنيت انسان را مطلق مىكند. چنين انتسابي به ماركس، كه يك انديشمند ديالكتيسين دقيق و سختگير است، نشان بىبندوباري و لااباليگري در ارزيابي انديشه ماركس است.
١٩- كارل ماركس، كاپيتال جلد اول، فارسى ص ٦٨٠
٢٠- ف. م. جوانشير،”اقتصاد سياسى، شيوه توليد سرمايهدارى (با ذكر نمونههايى از رشد سرمايهدارى در ايران”، ١٣٥٧، ص ١١٤
٢١- ف. م. جوانشير، همانجا ص ١١٥
٢٢- كتاب نظريات ماركس را «قرن نوزدهمى» (ص٣٢) و لذا كهنه شده مىنامد و بجاى آن مىخواهد نظريات هيدگر، و ديگر نظريهپردازان مكتب فرانكفورت، كه پدر روحانى آنها فردريش نيچه، مدافع “داروينسم اجتماعى” و ايدئولوژى نازيسم آلمان است، را به عنوان نظريات قرن بيستمى عنوان و به روشنفكران القا كند. براى كتاب نقش هيدگر به مثابه فيلسوفِ جامعهِ فاشيستى آلمانِ هيتلرى، شناخته شده است، بدون آنكه موضعى در برابر آن ابراز كند.
٢٣- يك زيربناى واحد، كه از جهت شرايط عمده همانند است، در پرتوى كيفيات بىنهايت مختلف آمپريك: شرايط طبيعى، مناسبات نژادى كه از خارج به تاثيرات تاريخى اثر مىكنند وغيره وغيره، مىتواند در بروز خود تنوع بىپايان و درجهبندىهاى بىنهايتى را نمودار سازد و تنها بهكمك تحليل اين كيفيات آمپريك است، كه مىتوان آن را درك كرد. (كارل ماركس- سرمايه، ج ٣، ص ٨٠٤)
٢٤- تكرار كل نوشتار طبرى در اينجا به طول كلام مىانجامد، مطالعه تمامى مطلب در اثر انديشمند ماركسيست معاصر ايرانى مىتواند براى فرد علاقمند براى درك تاريخ ايران بسيار سودمند باشد. اما نقل برخى از قسمتها لااقل در زيرنويس سودمند بنظر مىرسد و دراينجا ارائه مىشود: «در اين دوران هزاروپانصد ساله [پيش از اسلام] جامعه ايرانى چگونه جامعهاى بود؟ … يكى از ويژگىهاى اين جامعه طى هزاروپانصد سال؟ نوعى ثبات ساختمانى، درعين تغيير آن است! تغيير در آنستكه نظام دودمانى، يا نظام “ويس” اوليه، كه مبتنى بر رسوم پدرسالارى بود، از همان آغاز برخورد آرياها با تمدنهاى بومى و بهويژه از دوران ماد، زوال مىيابد و بجاى آن بتدريج شاه و شاهنشاه و دولت متمركز، شهرها، بازار و پيشهوران، بازرگانانى، روابط پولى، بردگى پديد مىگردد؛ و سپس اين جريان نيز بتدريج دگرگون مىشود و تيولدارى و فئوداليسم و اريستوكراتيسم و هيرارشى و شيوه كاست مانند طبقاتى ظهور مىكند. ولى از سوى ديگر ثبات در آنستكه بدون آنكه نظام دودمانى پدرسالارى ازميان برود و درحالىكه بسيارى از موسسات و موازين آن بجاست، بردگى پديد مىشود و بدون آنكه بردگى از ميان برود، مقررات جامعه هيرارشيك و اشرافى فئودال [عشيرهاى] و تيولدارى ظهور مىكند و همه در كنار هم و تا ديرى، حتى تا ديرى پس از استقرار اسلام زندگى مىكنند!» (ص١٥-١٤).
«… پروسه فئوداليزاسيون، كه از آن ديرتر سخن خواهيم گفت، خزان خزان پيش مىرود. دهقانان و شبانان عملاً بندگان و رعاياى محكوم بزرگان، آزادگان، ديهگانان و موبدان و هيريدانند. مخارج سنگين دربار، جنگ، آتشكده، مخارج زندگى سراپا تجمل و عيش يك اشرافيت فوقالعاده مغرور و فاسد و خونخواه بر دوش روستائيان و شبانان و پيشهوران تيرهروز است، كه ازيكسو بايد سفرههاى اشراف را با محصول كار خود رنگين كنند و ازسوىديگر مىبايست خود در ميدان جنگ و در جامهى سرباز طعمه شمشير دشمن قرارگيرند. …» (ص ١٨)
«تسلط هخامنشى بر سيستم آبيارى و املاك وسيع او، دسپوتيسم و استبداد سلطنتى را به حد اعلا مىرساند، كه ماركس آنرا “دسيوتيسم شرقى” مىنامد. اين دسپوتيسم خشن و خونين بهويژه در دوران ساسانى جنبهى غليظ تئوكراتيك (دينسالارى) نيز پيدا مىكند و شاه به موجودى ماوراء طبيعى بدل مىشود. …» (ص ٢٠)
«وقتى جريان تجزيه كمونها و بسط قدرت ديهگان و منصبداران صاحب تيول، يعنى پروسهى فئوداليزاسيون از اوائل ساسانيان قوت مىگيرد، واكنش دهقانان بهصورت گروش [ايمان آوردن] به روش مزدك درمىآيد. آرزوى بازگشت به “همبائى” و مساوات دهقانى در ريشه عدالتطلبى مزدكيانست. …
… مىتواند جامعه از جهت اقتصادى فئودالى باشد، ولى از جهت سياسى متمركز نباشد [ملوكالطوايفى باشد] …
و اما درباره فئوداليسم ايرانى بايد تصريح كرد، كه مسئلهى “زمينبستگى” دهقانان [آنطور كه در اروپا و روسيه وجود داشته] مطرح نبوده است و منظرهى فئوداليسم با همان رژيم “ارباب- رعيتى”، كه ما با آن در عهد خود روبرو بودهايم، تفاوتهاى مهمى نداشته است.» (ص٢٢)
«… “گبره” بهمعناى دهقان آزاد و “گبره پلاهه” بهمعناى دهقان بسته بهزمين و “مرهكوريه” بهمعناى رئيس ده … “كرتيه” بهمعناى ده مشاع، كه شايد با “گرد” پارسى درى همريشه باشد.» (ص٢٣) …
طبرى در نوشتار ديگرى تحت عنوان “درباره ملت و مسئله ملى”، درباره تشكيل “ملت”، كه در رساله محمد قوچانى نيز بدان پرداخته مىشود، ازجمله چنين مىنويسد: «با در آميختن و بههمپيوستن تدريجى بازارهاى متفرق محلى بهصورت بازار واحد و بزرگ ملى (كه بهويژه عامل عمده آن بازرگانان سرمايهدار هستند)، و با تبديل تقسيمكار اجتماعى در مقياس يك محل به تقسيمكار اجتماعى در مقياس يك كشور (كه در دوران تكامل سرمايهدارى انجام مىگيرد) اقوام و قبايل در اين ديگ عظيم اقتصادى مىجوشند و مجتمع اتنيك بزرگترى به نام مـلـت پديد مىشود، كه داراى چهار وجه مشتركِ پايدار است، يعنى زمين، زبان، فرهنگ، اقتصاد. بدينترتيب، چنانچه ماركس و انگلس متذكر مىگرديدند، سرمايهدارى به تفرقه قومى خاتمه مىدهد و اهالى را از نظر اقتصادى بههم پيوسته مىسازد و تمركز سياسى ايجاد مىكند و شرايط پيدايش و قوام ملتها را فراهم مىكند. … لنين مىگويد: “ملت محصول ناگزير و شكل ناگزير دوران بورژوازى تكامل اجتماعى است” (كليات، ج ٢٦، ص ٧٥). از آنجاكه تكامل سرمايهدارى در عرصه جهانى با ناموزونى و در ازمنه مختلف انجام مىگيرد، لذا تبديل اقوام به ملتها هم زمان نيست و از آنجمله در آسيا و آفريقا ديرتر از اروپا صورت مىپذيرد، زيرا استعمار تا حدود زياد تكامل عادى را در اين نواحى ترمز كرده است. ماركسيسم- لنينيسم تبعيت پيدايش مقوله ملت از سرمايهدارى را به عيان نشان داده است …» (مردم، ارگان مركزى حزب توده ايران، ٢٥ مرداد ١٣٥٨).
٢٥- محمد قوچانى در رساله فوقالذكر (نگاه كن به زيرنويس ٩) در فصل پنجم در بخش سوم، تحت عنوان «بورژوازى دولتى و دولت رانتى» درباره چگونگى پيدايش «طبقهاى جديد به نام بورژوازى دولتى در ايران» به تفصيل صحبت مىكند. او پس از توضيح نقش رضاخان و پسرش و “نهضت ملى ايران” در اين روند، كه در اشكال نزاع «حجره – بوتيك» كه همان نزاع بين «سنت – مدرنيته» بود و نزاع «حجره – فروشگاههاى زنجيرهاى»، كه نزاع بين «سنت با مدرنيته دولتى» بود، تظاهر كرد، درواقع حلقه مركزى علت و انگيزه عـلّـى نبردهاى اجتماعى، يعنى منافع طبقاتى و تضاد منافع قشرها مربوطه را عيان مىسازد.
رساله «گفتمان قالب [در] انقلاب اسلامى ١٣٥٧ [را گفتمان] عدالتخواهانه (سوسياليستى)» ارزيابى مىكند و هدف نمايندگان شركتكننده در انقلاب، كه آنها را «بورژوازى دولتى جوان» مىنامد، برقرارى «مدرنيتهاى سوسياليستى، اما بومى» اعلام مىدارد، كه مورد «حمايت آيتالله خمينى» نيز بود. …
رساله در ادامه مىنويسد: «منازعات اقتصادى به كابينه و سپس به حوزههاى علميه كشيده شد.» و پس از اشاره به «دغدغههاى شوراى نگهبان [كه] بهعنوان آخرين رنجمورههاى بورژوازى سنتى [بخوان اشكالتراشىهاى بورژوازى تجارى- بازارى] در برابر بورژوازى دولتى قلمداد كنيم. … در اين زمان آيتالله خمينى اجتهادى تازه در فقه شيعه انجام داد. اجتهادى كه عملاً مفهوم دولت مدرن را در سپهر سنتى ايران به رسميت شناخت.»
رساله اين حكم اجتهادى را برپايه «ولايت مطلقه» قرار مىدهد و آن را به نقل از آيتالله خمينى چنين توضيح مىدهد: «حكومت … به معناى ولايت مطلقه …، اهم احكام الهى است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد …حتى [بر] نماز و روزه و حج …» … «پس از اين فتوا، بورژوازى دولتى حكم شرعى نيز يافت …» .
بدينترتيب رساله به بيان و كلام خود آن نبرد طبقاتي را در ايران برمىشمرد، كه بين سرمايهداري تجاري- بازاري پايبند به «سنت» از يكسو، و بورژواي خواستار رشد صنعت، كه دولت مدرن يا «بورژوازي دولتي» است، جريان داشت و دارد. «بورژوازي دولتي» كه بخش عمده سرمايه اوليه انباشت شده در ايران را نيز در اختيار خود گرفته است. اين نبردي است، كه حزب توده ايران آن را “نبرد كه بر كه” ناميد.
در ادامه مطلب، رساله مىكوشد با برشمردن وقايع اجتماعى اين نكته را بهاثبات برساند، كه «چرخه دولت مطلقه – دولت مشروطه» در دو دهه اخير، كماكان ادامه دارد و ايندو متناوباً جانشين يكديگر مىشوند و بدنبال انتخابات دوره نهم رياست جمهورى و با روىكار آمدن و «بازگشت دولت سالاران جديد … بورژوازى دولتى … [ظاهراً به مفهومى كه آيتالله خمينى منظور داشت؟!]، پس از مشروطهاى، بارديگر مطلقه سربرآورده است» و گويا براى اين دور تسلسل و جابجايى پاندولى ابدى، پايانى متصور نيست و لذا تاريخ گويا ازپيش تعيين شده و محتوم و گريزناپذير است. خمودگى- دپرسيون و دلمردگىاى كه در آخرين جمله رساله خود را مىنماياند: «از مدرنيته دولتى، دولت مدرن به دست نمىآيد»، بيان عدم پيگيري نتايج از درون ارزيابي اوليه است! عدم پيگيراي كه در متن نوشته حاضر به اثبات رسانده خواهد شد.
٢٦- نامه مردم، اول دى ١٣٥٩
٢٧- در برابر واردات ٤٠ ميليارد دلارى در سال ٨٤، صادرات كشور در همين سال كمتر از ١٠ ميليارد دلار است (محمد شاهى عربلو، رئيس كميسيون اقتصادى مجلس، آفتاب يزد، ١٠ آذر ١٣٨٤).
٢٨- محمدرضا باهنر، نايب رئيس مجلس پنجم در مصاحبه با ماهنامه “صبح” (٧ بهمن ٧٥) اعلام كرد، كه تمام سرمايهگذارىها را بايد به سمت تجارت سوق داد: «… كشور ما در بخش تجارت براى يك تاجر بينالمللى شدن توان بسيار بالا و بالقوهاى دارد و من خيلى اميد ندارم كه در يك زمانى، صنعت و كشاوزى جواب خرجهاى مملكت را بدهد …، اما معتقديم در بخش ترانزيت و تجارت بينالمللى استعداد زيادى داريم و مىتوانيم پل ارتباطى بسيارى از كشورها باشيم …»
٢٩- در مصاحبه با “كيهان” (١٧ ارديبهشت ١٣٧٤) و در دفاع از سياست نئوليبراليسم امپرياليستى، محسن رفيقدوست، سرپرست وقت بنياد مستضعفان، اظهارات شاخصى درباره نقش سرمايه تجارى ايران در سالهاى پس از پيروزى انقلاب داشت. او چگونگى خصوصىسازى را برمىشمرد، كه از واحدهاى كوچك آغاز و به واحدهاى بزرگتر تسرى داده مىشود: «… ما در بنياد بهاين صورت عمل مىكنيم، كه اولاً سياست كلى ما واگذارى بخشهاى كوچكتر در صنايع و كشاورزى به بخش خصوصى و ورود به صنايع بزرگتر است …».
اين سياست همان سياستى است، كه ف. م. جوانشير در اثر خود “اقتصاد سياسى” در ارتباط با انباشت اوليه سرمايه و پرولترسازى برمىشمرد و پيشتر نقل شد و مجله تهران اكونوميست آن را «سرمايههاى كوچك اگر ضرر و زيان به جامعه نرساند، نفعى هم براى هيچكس ندارد!» مىداند.
مخالفت سرمايهدارى تجارى با رشد صنعت و پايهريزى صنايع مستقل ايرانى، يعنى سياستى كه از زمان اصلاحات دوران اميركبير دنبال كرده است، در جملات زير بهروشنى ديده مىشود. برنامه رفيقدوست براى دوران بعد از پيروزى احتمالي ناطقنورى در انتخابات رياست جمهورى سال ١٣٧٦، كه در مصاحبه فوق مطرح مىسازد، چنين است: «سازمان صنايع ملى ظرف دو سال آينده منحل مىشود. اصولا كار اجرائى توليدى جز در چند مورد كليدى در دستگاه دولتى، كه با سيستم دولتى اجرا مىشود، بازده خوبى ندارد … وزارتخانههاى ما بايد در آينده نزديك سياستگزار، برنامهريز و ناظر باشند.»
٣٠- در سال ٢٠٠٥ در جهان ٦٠ بليون يورو نقدينگي (از آن ١ر٤ بليون نقدينگي آلماني) سرمايهمالي امپرياليستي در جستجوي سود است. كنراد شولئر Conrad Schuhler، رئيس انستيتوي تحقيقات اقتصادي- اجتماعي، روزنامه UZ آلمان، ٤ نوامبر ٢٠٠٥. در سال ٢٠٠٨ اين رقم به بيش از ١٠٠ بليون يورو بالغ شده است.
به اين منظور كوشش براي توسعه بورسبازي در جهان به برنامه اصلي نظام سرمايهداري نئوليبرال تبديل شده است. خريدن و بلعيدن شركتهاي سودده در بورسها مسئله روز اين بازار مكاره امپرياليستي را تشكيل ميدهد. اين قمار اسپكولاتيو spekulativ موجب آن شده است، كه همانند نمونههاي گذشته، سرمايه در جستجوي سود، موجب تازاندن رشتههايي از صنعت بشود. امري كه در دوران كنوني درباره بخش الكترونيك بشدت به چشم ميخورد. توليد انبوه پيشرفته كالاهاي «ديجيتال» مورد نظر كتاب، با سقوط پيگير قيمتها در اين بخش همراه است. واقعيتي كه كتاب را برآن مىدارد، به اميد «رايگان» شدن كالا بنشيند و چنين وضعي را پيشگويي (و نه پيشبيني مستدل عقلايي و علمي) كند. برخلاف نظر كتاب، جورج فولبريت Georg Fülberth ، ماركسيست آلماني، با اشاره به وقايع مشابهه در طول حيات بورسها، وقوع فروپاشي سود اسپكولاتيو در بخش كالاهاي الكترونيكي را در چهارچوب نظام سرمايهداري محتمل و نه چندان دور مىداند. (جورج فولبريت، “سرمايه غارتگر”، روزنامه UZ آلمان، ١٠ فوريه ٢٠٠٦).
با فروپاشى ايدئولوژى و سياست نئوليبراليسم در سال ٢٠٠٨، مقاومت در برابر ديكته براى اجراى اين نسخه امپرياليستى از امكانات كيفى جديدى هم در كشورهاى متروپل و هم پيرامونى برخوردار شده است.
٣١- نظريات فردريش نيچه، فيلسوف آلماني نيمه دوم قرن نوزدهم، همزمان است با آغاز مرحله رشد انحصارات و برقراري رژيم امپرياليستي در نظام سرمايهداري. نظريات نژادپرستانه او پايه و اساس ايدئولوژي هارترين و متجاوزترين محافل امپرياليستي در كشورهاي سرمايهداري و راهگشاي نظامهاي نظامىگرا و فاشيستى در ايتاليا، اسپانيا، آلمان، و … شد. هدف، دسترسي به سود انحصاري و برقراري رژيم كلونياليستي در كشورهاي پيراموني بود. جنگ جهاني اول، كه در آن تركيه عثماني و ميليتاريزم ژاپون نيز شريك بود، برپايه اين نظريات ضدانساني و نژادپرستانه و در خدمت منافع امپرياليسم نظامىگر و هار عملي شد.
نيچه در آموزش «اخلاقيات» خود، «خواست دستيابي به قدرت» راتوجيه مىكند و آن را «اخلاق حاكمان» و «نخبگان» مىنامد، كه «همه مرزهاي خوب و بد» را پشت سر گذاشتهاند. «حيوان وحشي بور» blonde Bestie ، ديو «نژاد برتري» را در نظريات نيچه تشكيل مىدهد، كه به زمينه انديشه فاشيسم و نازيسم ايتاليايي و آلماني و… تبديل شد.
شرايط اعمال نسخه نئوليبرال در جريان جهانىسازي هارترين و متجاوزترين محافل امپرياليستي، شعار برتري «حيوان وحشي بور» را بر پرچم ايدئولوژي پسامدرنيستي منقوش كرده است، تا از اين طريق سياست نواستعماري خود را به مردم جهان تحميل كند. (به زيرنويس شماره ٤٣ نيز مراجعه شود)
٣٢- ورنر روگمر Werner Rügemer, „Die Berater”, transcript-Verlag 2004, S 189
٣٣- جامعه مدني و آگاهي پسامدرنيستي، نشر پيلا تهران ١٣٨٤، ص ٤٤
٣٤- قانون «گرايس سقوط سطح درصد سود» سرمايه. اين قانون مرز محدود كنندهاي براي سودورزي سرمايه را تشكيل مىدهد، كه مستقل از وضع حاكم اقتصادي موثر است. ماركس گرايش سقوط سطح درصد سود را «از هر نظر مهمترين … قانون اقتصاد سياسي مدرن مىنامد». هسته مركزي آن را جبري تشكيل مىدهد، كه ناشي از رقابت حاكم بر اقتصاد سرمايهداري است، كه موجب آن مىشود، كه سرمايهدار در دورانهاي كوتاهتري مجبور است به نوسازي و تجديد وسائل و ابزار توليدي بپردازد، بدون آنكه آنها از كار افتاده باشند.
٣٥ – هاينس ديتريش Heinz Dietrich im Interview, Marxistische Blätter, جزوه شماره ٢١، ٧ نوامبر ٢٠٠٥ منتشر در آلمان.
٣٦- جامعه مدنى و آگاهى پسامدرنيستى، زيرنويس شماره ٧، ص ٨٩-٨٧.
٣٧- توماس ميچر، نشريه آلمانى “اوراق ماركسيستى” شماه ٥ سال ٢٠٠٥، صفحه ٢٧.
٣٨- ورنر زپمان، “برداشت غيرعقلايى از جهان”، نشريه آلمانى “اوراق ماركسيستى” شماره ٥، سال ٢٠٠٥، صفحه ٤٦.
٣٩- پتر بورگر، نشريه آلمانى اوراق ماركسيستى شماره ٥، ٢٠٠٥، صفحه ٦٤.
٤٠- پتر بورگر، همانجا، صفحه ٦٨.
٤١- J. Ratzinger، كلاس درس درباره مسيحيت، مونيخ، بنگاه انتشاراتى Taschenbuchverlag 1973، ص١٦. بهنقل از رساله روبرتو فينشى Roberto Fineschi از نشريه آلمانى “اوراق ماركسيستى” صفحه ٨٦.
٤٢- توماس مچر، در رساله فوقالذكر “اوراق ماركسيستى شماره ٥، ٢٠٠٥، صفحه ٣٠.
٤٣- به نقل از صفحه ٢٨ ترجمه “تبارشناسي اخلاق”، اثر فردريش نيچه، ترجمه حسن فشاركي، به نقل از مقاله “مروري بر تبارشناسي اخلاق، اخلاق نيچهاي و فرهنگ ايراني” در روزنامه شرق، اول اسفند ١٣٨٤.
براى ادامه مطالعه متن زيرنويس به بخش جدا شده در پايان رساله مراجعه شود.
٤٤- ارائه و مستدل ساختن ضرورت غلبه بر نظام سرمايهدارى و پشت سرگذاشتن «بحران اجتماعى» ناشى از آن، ميتواند با نگاهي تنها به سطح اوضاع جهان در شرايط كنونيِ پس از فروپاشي كشورهاي سابق سوسياليستي تعجببرانگيز و حتي تحريكآميز بهنظر برسد. اما با توجه به «دو راه»ي كه كتاب در صفحه ٧٢ خود در برابر روشنفكران مطرح مىسازد، ضروري بهنظر مىرسد لااقل در زيرنويس نگاهي موشكافانه به دو راه مورد نظر ماركس، انگلس و روزا لوكزامبورگ افكنده شود، تا جوهر متفاوت انديشه بتواند خود را دقيقتر نشان دهد.
در كتاب گفته مىشود: «روشنفكران ما بايد دريابند، [كه] در برابر ما دو راه بيشتر وجود ندارد: يا با فهم صحيح از جهان مدرن، با اراده و برنامه خود صنعتى شويم و به قدرت تكنولوژيك دست يابيم، يا به يوغ قدرتهاي جهاني و به بردگي گردن نهيم.» «جهان مدرن» نامي است كه كتاب براي نظم غارتگر امپرياليستي دوران افول سرمايهدارى به كار مىبرد. بنا به ارزيابي كتاب، «قانونمندي»هاي نظام جهاني سرمايهداري سايه خشن و هولآنگيز خود را پهن كرده است و نجاتي از آن نيز متصور نيست.
براي مقايسه ارزيابي نظر فوق در كتاب “هگل يا ماركس” با ارزيابي روزآ لوكزامبورگ، در ضميمه دو بخشهايي از مقالهاي ارايه مىشود، كه به مناسبت مقاله تاريخي “چرا سوسياليسم؟” به قلم آلبرت اينشتين توسط نگارنده نگاشته شده است. مقاله اينشتين در سال ١٩٤٩ به رشته تحرير درآمده بود و در اولين شماره مجله آمريكايي Monthly Review نشر يافته بود. ترجمه اين مقاله در شماره ١، شهريور- مهر ١٣٨٤ نشريه “نقد نو” به چاپ رسيد.
٤٥- ماليات مستقيم بر درآمد صاحبان سرمايه در جمهورى فدرال آلمان در سال ١٩٧٧، ٣٠ درصد كل درآمد مالياتى كشور را تشكيل مىداد. همين درصد نيز سهم ماليات مستقيم كشور از دستمزد و حقوقها بود. سهمى كه امروز به ٣٥ درصد ارتقا يافته است، درحالىكه ماليات مستقيم بر ثروتمندان به ١٥ درصد تقليل يافته است (Klaus Höpcke در رساله “زمانى كه هستى آگاهى را معيوب مىكند” در كتاب “از سمت چپ جلو زده مىشود”، آلمان ٢٠٠٥، نشر Edition Ost).
٤٦- اين البته به اين معنا نيست، كه اين سازمانهاى خادم منافع امپرياليسم هر زمان كه لازم بدانند براى حفظ منافع خود به كشورهاى پيرامونى خواستهاى ديگر خود را تحميل نمىكنند. در پايان سال ٢٠٠٤ سازمان تجارت جهانى، كه شعار “تجارت آزاد” را بر پرچم خود نوشته است و از كشورهاى پيرامونى مىطلبد كه درهاى خود را بدون هر محدوديتي بر روى واردات از كشورهاى سرمايهدارى بگشايند، براى بنگلدش سهميه صادرات منسوجات نخى به كشورهاى متروپل تعيين كرد. در تابستان سال ٢٠٠٥ اتحاديه اروپا نيز چين را مجبور ساخت صادرات البسه را به اروپا محدود سازد. بدينترتيب مضمون نواستعمارى عملكرد اين سازمانهاى امپرياليستى و كوشش آنها براى استقرار سلطه خود بر اقتصاد كشورهاى پيرامونى يكبار ديگر افشا شد.