ديالكتيك نبرد درون حزبى‏‏! «ارتقاى‏ كمّى‏ و كيفى‏ مبارزه»

image_pdfimage_print

مقاله شماره ٨٩ / ٣٢ (١٦ مهر)

واژه راهنما: نبرد درون حزبى‏ بر سر خط‏مشى‏ انقلابى‏، روندى‏ پرتضاد، هشيارانه، ظريف و رفيقانه. نگرش انتقادى‏ به «تضاد اصلى‏»، كيفيت مبارزه و راه رشد آتى‏.

تاكنون ابراز نظرهاى‏‏ متفاوتى‏‏ نسبت به مقاله “جنبش مردمى‏‏، واقعيت‏هاى‏‏ عينى‏‏ و نقش زحمتكشان” منتشره در نامه مردم شماره ٨٤٩ از طرف افراد، نيروها، تارنگاشت‏ها و … به عمل آمده است. بررسى‏‏ اين ابرازنظر‏ها مى‏‏تواند كمكى‏‏ باشد در روند رشد انديشه ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ براى‏‏ تحكيم وحدت انديشه انقلابى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏.

در كنار خرسندى‏‏هاى‏‏ نشان داده شده، نظريات و مواضع منفى‏‏ ابراز شده از ويژگى‏‏ خاصى‏‏ برخوردار هستند. اين ويژگى‏‏ خاص، بروز نگرانى‏‏ محافلى‏‏ است كه مخالف ايجاد شدن وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ هستند. صرفنظر از ابرازنظرهاى‏‏ فاقد “انديشه”، از نوع نظر “آشنا”، كه با تقلب راه انتشار در “توده‏اى‏‏ها” را بر روى‏‏ خود گشوده بود و علاوه بر سطح “انديشه” نازل حاكم بر آن، از فرهنگ نازل بيان نيز برخودار بود، مواضع ديگرى‏‏ نيز مطرح شده‏اند كه نگرش دقيق‏تر به آن‏ها مى‏‏تواند آموزنده و براى‏ پيشبرد نبرد انديشه‏ در درون حزب كمك باشد.

جريان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت” از يك سو با دستپاچگى‏‏ عليه مقاله پيش گفته نامه مردم موضعى‏‏ انتقادى‏‏ اتخاذ كرد، اما تاكنون به جز يك تقلب در نقل مطلب‏، انتقاد مشخصى‏‏ عليه مضمون مقاله طرح نكرده است؛ از سويى‏‏ ديگر اين جريان مى‏‏كوشد با بازانتشار برخى‏‏ از اسناد حزبى‏‏ كه گويا در تائيد سياست تحميل شده به توده‏اى‏‏هاى‏‏ صادق در اين تارنگاشت قرار دارند، تائيدى‏‏ براى‏‏ سياست رسمى‏‏ شده خود در دفاع از دولت احمدى‏‏نژاد دست و پا كند. دفاعى‏ كه فاقد هر نوع زمينه استدلالى‏ مى‏باشد. علت ناتوانى‏ براى‏ استدلال به سود سياست ضدمردمى‏ و ضدملى‏ حاكميت كنونى‏ سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ و دولت احمدى‏نژاد در اين تارنگاشت، از ريشه علّى‏ فقدان استدلال آب مى‏خورد. پناه بردن به نظريات اين يا آن شخصيت و يا اسناد گذشته حزبى‏، “ظاهرامر” ناتوانى‏ در ارايه انتقادى‏ استدلال در باره ضرورت تائيد سياست حاكميت كنونى‏ در اين تارنگاشت است!

اخيراً، ظاهراً زير فشار توده‏اى‏هاى‏ صادق در اين تارنگاشت، انتشار برخى‏ مواضع مخالف، ازجمله نظريات ميرحسين موسوى‏ نيز در تارنگاشت “عدالت” عملى‏ مى‏شود. اين شيوه “التقاتى‏” به نظر گامى‏ به جلو مى‏باشد، اما از نظر سرشتى‏، با برخورد ماركسيستى‏- توده‏اى‏ سرسازگارى‏ ندارد. زيرا موضع ماركسيستى‏ حزب طبقه كارگر، موضع “هم اين” و “هم آن” نيست و نمى‏تواند باشد. موضع ماركسيستى‏، موضعى‏ “انتقادى‏” است! موضعى‏ كه بر پايه استدلال متكى‏ و مبتنى‏ بر انديشه ماترياليسم ديالكتيكى‏ و ماترياليسم تاريخى‏ قرار دارد و بر آن استوار مى‏باشد. اگر مى‏توان براى‏ درست بودن دفاع از سياست حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ كنونى‏ استدلالى‏ ارايه داد و درستى‏ آن را به اثبات رساند، بايد هم از آن دفاع نمود. داشتن موضع طبقاتى‏ هيچ معناى‏ ديگرى‏ ندارد و نمى‏تواند داشته باشد.

اسناد حزبى‏‏ كه بازانتشار هر كدام از آن‏ها به خودى‏‏ خود اقدامى‏‏ مثبت است، از زمينه تاريخى‏‏ به كلى‏‏ متفاوتى‏‏ نسبت به شرايط كنونى‏‏ حاكم بر ايران برخوردارند و لذا نمى‏‏توانند پاسخگوى‏‏ يك به يك و مستقيم ارزيابى‏‏ مساله‏هاى‏‏ حاد امروزى‏‏ باشند. بايد توانست از مضمون آن‏ها براى‏‏ كمك به رشد شرايط كنونى‏‏ در ايران كمك گرفت، كمكى‏‏ كه اما با تكرار مكانيكى‏‏ آن‏ها به دست نمى‏‏آيد. اين حكم عمومى‏ در باره اسنادى‏ كه تارنگاشت عدالت منتشر كرده است نيز صدق مى‏كند. در زمان ضرورى‏‏ به اين نكته پرداخته خواهد شد.

اگرچه انتشار اسناد حزبى‏ درواقع وظيفه شعبه تبليغات و انتشارات حزب توده ايران است، ولى‏ بايد از تارنگاشت عدالت براى‏ بازانتشار گه‏گاهى‏ اين اسناد، كه به اميد تقويت موضع خود عملى‏ مى‏شود، تشويق به عمل آورد. باوجود اين نبايد فراموش شود كه انتشار همه اسناد حزبى‏، چنان كه در گذشته نيز انجام شده است، براى‏ مبارزه روز توده‏اى‏ها و پژوهش‏هاى‏ آينده در باره تاريخ حزب از اهميت برجسته برخودار هستند. حزب توده ايران تنها يـك تاريخ دارد. تاريخى‏ انباشته از پيروزى‏ها و شكست‏ها، فرازها و نشيب‏ها، “خوب”ها و “بد”ها. و ايـن، تاريخ يكتاى‏ جنبش كارگرى‏ و ترقى‏خواهى‏ ميهن ماست! بايد با اين تاريخ، با اين گذشته يكتا، برخوردى‏ استوار بر اصوليت، مسئولانه و از سر عشق داشت!

يكى‏‏ از مطالب انتقادى‏‏ نسبت به مضمون مقاله “جنبش مردمى‏‏ …” كه بررسى‏‏ دقيق آن مى‏‏تواند در پيشبرد نبرد براى‏‏ ايجاد شرايط وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ كمك باشد، نوشتارى‏‏ است كه ب. بزرگمهر تحت عنوان “گامى‏‏ آگاهانه به پيش يا پيمودن راه كهنه؟” در تارنگاشت خود  (مورخ ٢٦ سپتامبر ٢٠١٠) منتشر كرده است.

نوشتار پاسخى‏‏ است به پرسشى‏‏ كه از بزرگمهر در باره مقاله پيش گفته شده است. وى‏ ضمن اشاره به اين پرسش، مى‏نويسد: «در پاسخ وى‏‏، نوشتم: “… درونمايه و روح جستار، همچنان همان موضعگيرى‏‏ نادرست پيشين است. جز اين هم نمى‏‏ تواند باشد؛ زيرا دگرگونى‏‏ آن سياست، نيازمند بازنگرى‏‏ ريشه‏اى‏‏ و همه سويه است كه من در توانشان نمى‏‏بينم. يك گام به جلو و دو سه گام به پس! من اينگونه مى‏‏بينم.”»

بدين ترتيب، فشرده ارزيابى‏‏ بزرگمهر از مضمون كلى‏‏ نوشتار نامه مردم، عبارتست از: «يك گام به جلو و دو سه گام به پس!». اگر اين ارزيابى‏ نشان برخورد افتراقى‏ به مضمون مقاله نامه مردم است، باوجود اين، موضع افتراقى‏ بازتابى‏‏ درخور در نوشتار نمى‏يابد، زيرا حتى‏‏ كلمه‏اى‏‏ در باره «يك گام به جلو» در نوشتار يافت نمى‏‏شود!

لئو كفلر كه ترجمه كتاب او تحت عنوان “تاريخ و ديالكتيك” بتدريج در “توده‏اى‏‏ها” در حال انتشار است، درك كليت را محك پايبندى‏‏ به ارزيابى‏‏ ديالكتيكى‏‏ از هر پديده‏اى‏‏ اعلام مى‏‏كند. او براى‏‏ توضيح نظر ماركس در باره سير شناخت و درك پديده و موضوع مورد بررسى‏‏، مى‏‏نويسد براى‏‏ انديشه ماركسيستى‏‏ «كليت هم مشخص است». مشخص بودن كليت مورد بررسى‏‏ اما چگونه به وجود مى‏‏آيد؟ او نظر ماركس را برمى‏‏شمرد: كليت در ابتدا انتزاعى‏‏ «توخالى‏‏» است. پديده مورد بررسى‏‏، مقاله پيش گفته نامه مردم، در ابتدا تنها عنوانى‏‏ است. براى‏‏ درك آن، بايد به ارزيابى‏‏ اجزاى‏‏ آن پرداخت. پس از شناخت اجزا و برش‏ها و جنبه‏هاى‏‏ متفاوت آن و درك رابطه بهم‏تنيده و بهم‏پيوسته آن‏ها، كليت در ابتدا «توخالى‏‏»، با مضمون «پر» شده، زيرا درك شده، در برابر ما قرار مى‏‏گيرد. ديگر مقاله تنها از عنوان آن تشكيل نمى‏‏شود، بلكه روند سير انديشه تحليلگر و نظريه‏پرداز در آن، خواننده را با خود به همه زواياى‏‏ مقاله برده و از اين طريق شناخت اوليه او را از «ظاهرامر»، از سطح پديده، از عنوان مقاله، به عمق، به مضمون به قول بزرگمهر «درونمايه» مقاله هدايت كرده است. «ظاهرامر» و «مضمون» به وحدت ديالكتيكى‏‏ دست يافته‏اند و پديده «درك» شده است.

در چنين لحظه‏اى‏‏ است كه بزرگمهر بعد از سير خود در مقاله پيش گفته نامه مردم، به ارزيابى‏‏ خود از مضمون درك شده مقاله نايل گشته و حكم خود را صادر مى‏‏كند: «يك گام به جلو و دو سه گام به پس!»

براى‏‏ بزرگمهر اما ظاهرا «يك گام به جلو» از آن چنان ارزش محتوايى‏‏ برخودار نمى‏‏شود كه نيازى‏‏ به طرح آن ديده شود. او آن را قابل اغماض مى‏‏داند. كفلر با چنين برداشتى‏‏ از اين روى‏‏ موافق نيست، زيرا اين شيوه را نه تنها نسبت به انسان شركت كننده در نبرد براى‏‏ دست‏يابى‏‏ به واقعيت و درك آن، ناجوانمردانه ارزيابى‏‏ مى‏‏كند، بلكه مهم‏تر، آن را برداشتى‏‏ غيرعلمى‏‏- ضدديالكتيكى‏‏ ارزيابى‏‏ مى‏‏كند كه در خدمت شناخت واقعيت- حقيقت نيست. او براى‏‏ نمونه در بخش هفتم كتاب تحت عنوان “ديالكتيك شيءشدن”، و در توضيح «خصلت واقعى‏‏ متضاد انساندوستى‏‏ قديمى‏‏ بورژوازى‏‏ [دوران طلوع]» از «موارد استثنايى‏‏» خبر مى‏‏دهد كه در همان زمان نيز نسبت به طبقاتى‏‏ بودن ايدئولوژى‏‏ «انساندوستى‏‏ بورژوازى‏‏» اشاره دارند. او مى‏‏نويسد: «اين درست است كه مى‏‏توان از يك خود گول‏زدنِ قهرمانانهِ انساندوستانهِ بورژوازى‏‏ صحبت كرد كه واقعا به آرمان خود در باره جامعه بورژوازى‏‏ آزاد و هماهنگ باور داشته و آن را زمينه شكوفايى‏‏ غيرقابل تصور شخصيت انسانى‏‏ كليه اعضاى‏‏ جامعه مى‏‏پنداشته است. اما واقعيت سرمايه‏دارى‏‏ قوى‏‏تر از آرزوها بود، آرزوهايى‏‏ كه خواستار غلبه انتقادى‏‏ بر محدوديت‏هاى‏‏ ايجاد شده توسط فئوداليسم مى‏‏شد؛ … درست به همين علت نيز تعداد كمى‏‏ از انديشمندان اين دوران توانستند موضعى‏‏ انتقادى‏‏ … بيابند؛ در تنگنا و بر سر دو راهه و محضورى‏‏ كه قرار داشتند، اغلب شق اول تائيد مالكيت بورژوازى‏‏ را انتخاب كردند [و با حق انتخاب كردن مردم فاقد مالكيت در مجلس اول و دوم بعد از پيروزى‏‏ انقلاب كبير فرانسه مخالفت كردند!  – چنان كه در انقلاب بورژوايى‏‏ انگلستان در قرن پيش از آن نيز -].

كفلر سپس با برجسته ساختن موارد استثنايى‏‏ «يك گام به جلو» در روند انقلاب كبير فرانسه مى‏‏نويسد: «از اين رو، موارد استثنايى‏‏ بسيار قابل ستايش هستند. ما بايد در باره نظريات آن‏ها بيش‏تر تعميق كنيم، زيرا ستايش آنان كه حقشان است، در واقع زمينه تاريخى‏‏اى‏‏ را ارايه مى‏‏دهد كه به كمك آن، استثنايى‏‏ و عميق بودن نظريات ماركس خود را به بهترين وجه نشان مى‏‏دهد.» در مورد بحث مشخص كنونى‏‏ ما، سير بغرنج و پرتضاد نبرد براى‏‏ ايجاد وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ «را به بهترين وجه نشان مى‏‏دهد» و راه تداوم آن را قابل شناخت و درك مى‏‏سازد.

بر اين پايه است كه مى‏‏توان چشم بستن غيرقابل توجيه بزرگمهر كه فاقد حتى‏ يك ارزيابى‏‏ از اين‏ «يك گام به جلو» در مقاله پيش گفته نامه مردم است را به زبان كفلر «يك خود گول زدن قهرمانانه» ارزيابى‏ كرد، ولى‏ نمى‏توان آن را كمكى‏‏ براى‏‏ پيشبرد روند وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ ارزيابى‏‏ نمود و اين كوتاهى‏‏ را كمبودى‏‏ جدى‏‏ در ابراز نظر ندانست.

ما خواهيم ديد كه اين كمبود مى‏‏تواند راه رشد انديشه و در نتيجه تداوم عملكرد ضرورى‏ را در مبارزه براى‏‏ وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ سخت و يا حتى‏‏ براى‏‏ دورانى‏‏ مسدود سازد. همچنين مى‏‏تواند چنين شيوه‏اى‏‏ حتى‏‏ مدافعان واقعى‏‏ وحدت نظرى‏‏ را از روند جارى‏‏ جدا و از جريان پرشور تاريخ عقب بياندازد.

بزرگمهر در نوشتار خود با ارايه دو نقل قول از مقاله نامه مردم، مضمون طرح شده در آن‏ها را مورد انتقاد قرار داده و موضع خود را در باره اين نكات توضيح مى‏‏دهد. نظريه‏پرداز، با ارزيابى‏‏ از «تضاد اصلى‏‏» حاكم بر جامعه ايران در مرحله كنونى‏‏، آن طور كه در مقاله نامه مردم مطرح مى‏‏شود، موافق نيست و براى‏‏ توضيح موضع انتقادى‏‏ خود از مقاله سطور زير را نقل مى‏‏كند: «… در مرحله كنونى‏‏ تهديد و دست اندازى‏‏ نيروى‏‏ خارجى‏‏، هر چند خطرناك، ولى‏‏ در مقطع كنونى‏‏ تضاد اصلى‏‏ و عامل تعيين كننده مبارزات مردم كشورمان [! تكيه از نگارنده] نيست. بلكه تضاد اصلى‏‏، تضاد اكثريت قشرها و طبقات جامعه ايران با روبناى‏‏ سياسى‏‏ ديكتاتورى‏‏ و زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ بغايت ضد ملى‏‏ آن است. واضع است كه اين تضاد آشتى‏‏ناپذير بين مردم و ديكتاتورى‏‏ حاكم، جامعه ما را به تحرك در آورده است و بنا به ديالكتيك حركت هر چيزى‏‏، تحولات آن نيز مرحله‏اى‏‏ خواهد بود و اولين مرحله طرد رژيم ولايى‏‏ و گذر به مرحله دموكراتيك ملى‏‏ است.»

بزرگمهر بدون آنكه موضع انتقادى‏‏ خود را در باره ارزيابى‏‏ از «تضاد اصلى‏‏» مقاله نامه مردم مستدل و تضاد اصلى‏‏ را از ديدگاه خود مطرح سازد، نقل قول خود را از مقاله نامه مردم رها ساخته و به نكته بعدى‏‏ در باره «اقتصاد ملى‏‏» در آن مى‏‏پردازد. از اين شاخ به آن شاخ پريدن، پيش از درك رابطه موضوع مطرح شده با نكات ديگر در مقاله، البته نمى‏‏تواند براى‏‏ درك كليت موضوع مورد بررسى‏‏، براى‏‏ درك «درونمايه» مقاله پراهميت نامه مردم، كمك باشد. «فرديت انسان»، تنها در وحدت حضور او در «جامعه» قابل درك است. «جزء» تنها در وجود و ارتباطات بهم‏تنيده آن با جزهاى‏‏ ديگر در «كليت» قابل درك است.

در نقل قول پيش گفته از مقاله “جنبش مردمى‏‏، واقعيت‏هاى‏‏ عينى‏‏ و نقش زحمتكشان”، دو نكته وجود دارد. يكى‏‏ مساله «تضاد اصلى‏‏» در جامعه كنونى‏‏ و ديگرى‏‏، «ديالكتيك» حل انقلابى‏‏ اين تضاد. در مقاله نامه مردم مضمون و تظاهر اين تضاد توضيح داده شده است. جمله «تضاد اكثريت قشرها و طبقات جامعه ايران با روبناى‏‏ سياسى‏‏ ديكتاتورى‏‏ و زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ بغايت ضد ملى‏‏ آن»، جمع‏بندى‏‏ است از جوانب تضاد اصلى‏‏ كه در چند صفحه توضيح داده شده است. اگر هم در باره «قشرها و طبقات جامعه»، آنطور كه نظريه‏پرداز مدعى‏‏ است، در مقاله توضيحى‏‏ داده نشده بود  – كه البته چنين نيست و مقاله حتى‏‏ با طرح نقش زحمتكشان در روند رشد جنبش كنونى‏‏ مردم آغاز مى‏‏شود و نسبت به «بى‏‏توجهى‏‏ به خواسته‏هاى‏‏ زحمتكشان و حذف نيروهاى‏‏ سياسى‏‏شان در مبارزه با استبداد» هشدار مى‏‏دهد و همچنين در باره لايه‏هاى‏‏ حاكم سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ وسيعاً صحبت مى‏‏كند -، به عبارت ديگر، اگر مقاله نامه مردم به طور ذهنى‏‏ با ضعف مضمونى‏‏ مورد نظر منتقد نيز برخودار مى‏‏بود و در باره موضع «قشرها و طبقات جامعه» سخنى‏‏ هم به ميان نياورده بود، تغييرى‏‏ در واقعيت وجود «تضاد اصلى‏‏» در مرحله كنونى‏‏ رشد اجتماعى‏‏ ايران به عنوان «تضاد اكثريت قشرها و طبقات جامعه ايران با روبناى‏‏ سياسى‏‏ ديكتاتورى‏‏ و زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ بغايت ضد ملى‏‏ آن» وارد نمى‏‏شد. بدين‏ترتيب مى‏‏توان ناوارد بودن انتقاد در اين زمينه را اثبات شده ارزيابى‏‏ كرده و واقعيت عينى‏ «تضاد اصلى‏» برشمرده شده را مورد تائيد قرار داد!

نكته دوم مطرح در مقاله در باره ديالكتيك حل انقلابى‏‏ تضاد اصلى‏‏، به عبارت ديگر پاسخ به اين پرسش است كه نبرد عليه خطر تجاوز نظامى‏‏ امپرياليسم از كدام راه مى‏‏گذرد را مورد بررسى‏ قرار دهيم.

نظر مقاله در اين زمينه نيز مشخص بوده و از صراحت لازم برخوردار است. مبارزه عليه خطر امپرياليستى‏‏ و دفع آن، مبارزه‏اى‏‏ در كنار رژيم حاكم نبوده، بلكه از راه مبارزه عليه آن رژيم ديكتاتورى‏‏ ممكن و دست‏يافتنى‏‏ است: «بار ديگر در كشورمان تاريخ در حال تكرار شدن است و تضاد اصلى‏‏ در ابتدا در درون كشور است …» كه بايد حل شود. اين «مرحله» از سير روند آزادى‏‏بخش، يعنى‏‏ مبارزه با امپرياليسم از راه تغيير انقلابى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ حاكم، باز هم برخلاف برداشت منتقد و نگرش‏هاى‏‏ نادرست گذشته در جنبش توده‏اى‏‏، مرحله‏اى‏‏ جدا از كل روند نيست، بخشى‏‏ جدايى‏‏ناپذير و بهم‏تنيده آن را تشكيل مى‏‏دهد. مرحله‏اى‏‏ از نظر زمانى‏‏ “نخستين” را تشكيل نمى‏‏دهد‏ كه به قول لنين، گويا «پس از رسيدن قطار به ايستگاه» آن، زمان مرحله ديگر آغاز مى‏‏شود. (كفلر با زيبايى‏‏ و شفافيت شايسته تحسين همانجا نشان مى‏‏دهد كه برخلاف منطق صورى‏‏، در منطق ديالكتيكى‏‏، در روند علّى‏‏ ايجاد شدن پديده، نقش زمان‏ حضور جوانب مختلف، الزاماً در انطباق با زنجير علّى‏‏ برپايى‏‏ پديده فرار ندارد!) از اين روى‏ در مقاله، «شكل» بيان با «مضمون» در تضاد قرار ندارد. از اين روى‏‏ نيز “مرحله” نمى‏‏تواند تنها به حل مساله «آزادى‏‏» در جامعه محدود بماند كه اپوزيسيون مدافع “حقوق بشر آمريكايى‏‏” خواستار آن است. بلكه، همان طور كه در مقاله پيش گفته نامه مردم به وسعت و همه جانبه نشان داده مى‏‏شود، در ارتباط تنگاتنگ با «اقتصاد ملى‏‏» به سود زحمتكشان بايد حل شود.

بيان «مرحله» در اين ارزيابى‏‏، برشمردن شكـل سير تحول، formale Genese و نه بيان علّى‏‏ ايجاد شدن مضمون تاريخى‏ تحول  kausale Genese مى‏‏باشد. مقاله در اين رابطه به طور بسيار دقيقى‏‏ جا و مضمون مردمى‏ و ملى‏ مساله «اقتصاد ملى‏‏» را در نبرد روز مردم مورد بررسى‏‏ و پژوهش قرار داده و محتواى‏‏ پرتضاد آن را برمى‏‏شمرد:

از يك سو نتايج خانمان برانداز اجراى‏‏ سياست امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏سازى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” اجرا شده در زمان هاشمى‏‏، خاتمى‏‏ و تبديل آن به سياست رسمى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ يك‏دست شده بعد از سال ١٣٨٤ برشمرده و نشان داده مى‏‏شود، و از سوى‏‏ ديگر، نقش پراهميت سه بخش اقتصاد دولتى‏‏، تعاونى‏‏ و خصوصى‏‏ برجسته گشته و بر ضرورت حفظ تعادل ميان آن‏ها در «اقتصاد ملى‏‏» براى‏‏ «سياست‏هاى‏‏ كلان اقتصادى‏‏ كشور» انگشت گذاشته مى‏‏شود.

آنچه كه بزرگمهر «عبارت پردازى‏‏» لابد بى‏‏محتوا مى‏‏نامد و مايل است آن را خلاف «سمتگيرى‏‏ با راه رشد سوسياليستى‏‏» بنماياند، از درون مضمون مقاله پرمايه “جنبش مردمى‏‏، واقعيت‏هاى‏‏ عينى‏‏ و نقش زحمتكشان” برنمى‏‏آيد، بلكه پيامد برداشت مكانيكى‏‏ نظريه‏پرداز از «راه رشد سوسياليستى‏‏» براى‏‏ ايران در شرايط كنونى‏‏ مى‏‏باشد. مضمون “راه رشد سوسياليستى‏‏” در شرايط مشخص كنونى‏‏ ايران، بدون ترديد دفاع از اصل‏هاى‏‏ اقتصادى‏‏ در قانون اساسى‏‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن دفاع و احياى‏ زيربناى‏ اقتصادى‏ ملى‏ و دموكراتيك مى‏‏باشد. هر برداشتى‏‏ ديگر از اين شعار، برداشتى‏‏ مكانيكى‏‏ از ماترياليسم تاريخى‏‏ و لذا چپ‏روانه است، زيرا به سطح آگاهى‏‏ توده‏هاى‏‏ ميليونى‏‏ زحمتكشان در شرايط كنونى‏‏ رشد جامعه بى‏‏توجه باقى‏‏ مى‏‏ماند.

«دو سه گام به پس!»

بزرگمهر كه تاكنون توضيح «يك گام به جلو» را به خواننده مديون باقى‏ مانده است، در ادامه نوشتارش به طرح انتقادى‏‏ مى‏‏پردازد كه مى‏‏توان و بايد با آن موافق بود.

او به كمبود كمّى‏‏ و نارسايى‏‏ كيفى‏‏ انديشه و عملكرد «نيروهاى‏‏ چپ» از بهره گرفتن از «بن‏بستى‏‏ كه بويژه نيروهاى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ ليبرال ايران به آن دچار هستند»، اشاره مى‏‏كند. اين انتقادى‏ واقع‏بينانه، ولى‏‏ مبهم بوده و در سطح كلى‏‏گويى‏‏ باقى‏‏ مى‏‏ماند. در اين امر، توضيحات در چند سطر پائين‏تر نظريه‏پرداز نيز تغييرى‏‏ اصولى‏‏ ايجاد نكرده است، زمانى‏‏ كه مى‏‏نويسد: «… دشوارى‏‏ كار حزب يا هر سازمان سياسى‏‏ چپى‏‏ كه بخواهد برپايه سوسياليسم علمى‏‏ كار انجام دهد، در لحظه كنونى‏‏ و در آينده، پديدار نمودن پيوندهاى‏‏ هر چه بيشتر و نزديك‏تر با پيشروترين كارگران و زحمتكشان است. كار گروهى‏‏ روشنفكر، بدون كمترين پيوند بايسته با بهترين و پيشروترين نمايندگان طبقه كارگر همين مى‏‏شود كه مى‏‏بينيد: يارگيرى‏‏هاى‏‏ روشنفكرانه چه درون و چه بيرون سازمان حزبى‏‏؛ توى‏‏ سرهم زدن و به دور گشتن و اميد به آنكه آزادى‏‏هاى‏‏ سياسى‏‏ (لابد به كوشش بورژوا- ليبرال‏ها يا بدتر از آن دخالت نيروهاى‏‏ بيگانه!) فراهم شود تا بتوان به كار در ميان توده‏هاى‏‏ مردم پرداخت …».

او از موضع انتقادى‏‏ و تمسخرآميز در توضيح مضمون نقل قول مى‏‏نويسد: از «”شاهكار” نوشتار در بخش پايانى‏‏ و نتيجه‏گيرى‏‏ نوشتار»، كه از آن لابد مى‏‏توان گشتن در بر همان پاشنه را دريافت، كه به آن اشاره دارد، از مقاله نامه مردم چنين نقل مى‏‏كند: «تجربه نزديك به شش دهه ستم شاهى‏‏ و سركوبگرى‏‏ ارتجاع تاريك انديش ولايى‏‏ نشان مى‏‏دهد كه فقط [! تكيه از نگارنده] در آينده‏اى‏‏ روشن و در امان از سركوب، شكنجه و حذف فيزيكى‏‏ مى‏‏توان به شكل فعال و خلاقانه در راستاى‏‏ سوسياليسم، منافع زحمتكشان و عدالت اجتماعى‏‏ مبارزه كرد … گذار از استبداد، پيش زمينه لازم تحول نيروهاى‏‏ مولده و مبارزه سياسى‏‏ سازمان يافته توده زحمتكشان با مناسبات توليدى‏‏ ناعادلانه سرمايه‏دارى‏‏ است.»

بزرگمهر، نگران تداوم مواضع قبلى‏‏ اعلام شده در “نامه مردم”، تفاوت كيفى‏‏ برداشت كنونى‏‏ در نوشتار “جنبش مردمى‏‏ …” را نسبت به برداشت پيشين، در نمى‏‏يابد. او بهم‏تنيدگى‏‏ دو وظيفه مبارزه عليه ارتجاع داخلى‏‏ و خارجى‏‏، عليه سياست اقتصادى‏ ديكته شده توسط ارگان‏هاى‏ امپرياليستى‏ (بانك جهانى‏، صندوق بين‏المللى‏ پول، سازمان تجارت جهانى‏ و …) و دفاع از اقتصاد ملى‏ و مردمى‏ پايمال شده توسط حاكميت ولايى‏ سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏، مبارزه براى‏ ارتقاى‏ نبرد براى‏ “آزادى‏” به سطح طبقاتى‏ و تلفيق آن با “عدالت اجتماعى‏” كه مقاله برمى‏‏شمرد، و ازجمله موثر بودن و موفق بودن مبارزه عليه امپرياليسم را تنها با گذار از دالان براندازى‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ اعلام مى‏كند، دريافت نمى‏‏كند. حل ديالكتيكى‏ تضاد ميان همه آماج‏هاى‏ پيش گفته، تنهـا با درك ديالكتيكى‏‏ وحدت مبارزه همزمان عليه ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ قابل درك است. موضعى‏‏ كه در سخننان ميرحسين موسوى‏‏ نيز در ارتباط با «دفاع ملى‏» برجسته مى‏‏گردد: «آنچه مربوط به جنبش سبز است، واكنش به هرگونه تهديدى‏‏ از سوى‏‏ بيگانگان، با حفظ حد و مرز با اقتدارگرايان، است. همه ما به صورتى‏‏ بى‏‏پرده و صريح از منافع ملى‏‏ خود دفاع خواهيم كرد.»

بى‏‏توجهى‏‏ به كليت مقاله پراهميت “جنبش مردمى‏‏ …” كه در آن مواضع دفاع روشن طبقاتى‏‏ از منافع طبقه كارگر‏ يكى‏‏ از اركان اساسى‏‏ مقاله و دقيقاً جان‏مايه كيفيت نگرش جديد حزب توده ايران را به رابطه ميان مساله “آزادى‏‏” و “عدالت اجتماعى‏‏” تشكيل مى‏‏دهد، رابطه‏اى‏‏ كه در نگرش تاكنون در مراحل گام به گام و بدون ارتباط باهم مطرح مى‏‏شدند، مى‏‏تواند با بدفهمى‏‏ مضمون مقاله همراه شود كه بزرگمهر به آن دچار شده است.

در واقع هم بايد در ابتدا ممكن مى‏بوده است كه درستى‏‏ “تز” مطرح شده در مقاله پرمايه “جنبش مردمى‏‏، واقعيت‏هاى‏‏ عينى‏‏ و نقش زحمتكشان” به اثبات رسانده شود، تا بتوان پذيرفت كه گويا مبارزه براى‏‏ سوسياليسم‏ در برابر حزب توده ايران، فقـط در شرايط «دموكراتيك‏ترين جمهورى‏‏ بورژوازى‏‏» (لنين) ممكن و قابل اجرا است؟! بديهى‏‏ است كه نمى‏‏توان با اين “تز” سوسيال دموكراتيك موافقت داشت و از مبارزه اكنون و امروز براى‏‏ آينده سوسياليستى‏‏، براى‏‏ تلفيق وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏ صرفنظر نمود! چنين برداشتى‏‏ به محاق سپردن عمده‏ترين وظيفه حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، نفى‏‏ علت عـلّـى‏‏ ضرورت وجود آن در جامعه ايرانى‏‏ مى‏‏بوده است كه اين روزها شصت و نهمين سالگرد آن را توده‏اى‏‏ها بزرگ مى‏‏دارند.

نكته پراهميت كه از مدّنظر بزرگمهر به دور مانده است، و اين نكته هسته مركزى‏‏ پرتضاد بودن سير روند برطرف شدن تشتت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ را تشكيل مى‏‏دهد، اين واقعيت است كه مقاله، همان طور كه پيش‏تر نيز برشمرده شد، از آغاز تا پايان خود از يك سو به مساله ضرورت تلفيق دو وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏ حزب توده ايران توجه مى‏‏كند، آن را مى‏‏پروراند و از سوى‏‏ ديگر، و براى‏‏ ارزيابى‏‏ كنونى‏‏ پراهميت، سازماندهى‏‏ مبارزه سياسى‏‏- طبقاتى‏‏ را بر پايه تلفيق ديالكتيكى‏‏ اين دو وظيفه براى‏‏ ارتقاى‏‏ سطح آگاهى‏‏ و از اين طريق جلب طبقه كارگر به مبارزه روز، ضرورى‏ ارزيابى‏ كرده و آن را با روشنى‏ مطرح و راه دسترسى‏‏ به آن را برمى‏‏شمرد و نشان مى‏‏دهد. يك‏پارچگى‏ و بهم‏پيوستگى‏ مبارزه سياسى‏- طبقاتى‏، مبارزه دموكراتيك- سوسياليستى‏ در افريقاى‏ جنوبى‏، كه در شرايط حاكم به اين كشور از طرف دبيركل حزب كمونيست اين كشور، جو اسلوو، “مبارزه ملى‏- طبقاتى‏” ناميده مى‏شود، در مقاله‏اى‏ توضيح داده شده است. (ترجمه اين مقاله بدون طرح عنوان آن در تارنگاشت “عدالت” انتشار يافته است)

او نشان مى‏دهد كه چرا «محتواى‏ طبقاتى‏ مبارزه ملى‏ و محتواى‏ ملى‏ مبارزه طبقاتى‏» در شرايط موجود در افريقاى‏ جنوبى‏ تفكيك ناپذير هستند.

بازگرديم به بررسى‏ مقاله پراهميت “جنبش مردمى‏، واقعيت‏هاى‏ عينى‏ و نقش زحمتكشان” در نامه مردم شماره ٨٤٩.

در صفحه اول، مقاله در ارزيابى‏‏ از دموكراسى‏‏، درونمايه دموكراسى‏‏ را از سطح ليبرالى‏‏ ارتقا داده و مضمون طبقاتى‏‏ آن را چنين برجسته مى‏‏سازد: «مقصود از دموكراسى‏‏ در اين جا، تنها شكل پارلمانى‏‏ آن براى‏‏ بازى‏‏ و مانور سياسى‏‏ و يا در حد مرتبه‏هاى‏‏ اجراى‏‏ انتخابات و حفظ آراى‏‏ مردم از دستبرد نيست [كه موضوع اساسى‏‏ خيزش انقلابى‏‏ مردم در سال گذشته را تشكيل مى‏‏داد!]، بلكه حيطه بسيار وسيع‏ترى‏‏ را در بر مى‏‏گيرد [تكيه از نگارنده]، مانند: آزادى‏‏هاى‏‏ فعاليت‏هاى‏‏ سياسى‏‏، اجتماعى‏‏، سنديكايى‏‏ و مطبوعاتى‏‏ است كه با آن‏ها مردم در تعيين سرنوشت كشور شريك مى‏‏شوند، و به طور مستقيم ناظر بر شفافيت و قانونيت عملكرد نهادهاى‏‏ حكومتى‏‏ و بخش خصوصى‏‏ مى‏‏توانند باشند. [به عبارت ديگر، نه شعار “انتخابات آزاد” تحت كنترل اين يا آن موسسه، بلكه آرى‏ به “آزادى‏‏ انتخاب” در ارتباط با پيش‏شرط‏هاى‏‏ آن! مقاله سپس خاطرنشان مى‏‏سازد] بايد توجه داشت كه دموكراسى‏‏ و آزادى‏‏هاى‏‏ اجتماعى‏‏ مقولاتى‏‏ عينى‏‏اند كه در خلاء و يا تنها بر مبانى‏‏ معنوى‏‏ يا ذهنى‏‏ [اخلاقى‏‏] ايجاد نمى‏‏شوند و پايدار نمى‏‏مانند [به عبارت ديگر تنها مقولاتى‏ ايدئولوژيك نيستند!]. [مقاله با تاكيد اضافه مى‏‏كند] مهم‏تر آنكه درجه اعتبار و اهميت اين مقولات در بين قشرها و طبقات اجتماعى‏‏ به طور عمده متاثر از رابطه اين قشرها و طبقات با توليد و ثروت مادى‏‏ جامعه است [ايجاد رابطه ديالكتيكى‏ ميان ذهن و عين، ميان ايدئولوژى‏ و زيربناى‏ اقتصادى‏ نظام حاكم! تكيه از ن.]. براى‏‏ مثال، در زندگى‏‏ روزانه طيف متنوع زحمتكشان، مخصوصا قشرهاى‏‏ فرودست، آنان با چنان بى‏‏عدالتى‏‏ و حق كشى‏‏يى‏‏ رو به رويند  كه قانون شكنى‏‏ و حركات ضد دموكراتيك رژيم در شرايط مشخصى‏‏ ممكن است در افق ديدگاه سياسى‏‏ آنان چشمگير نباشد [زيرا در پس نظريات مذهبى‏، سنتى‏ و … پنهان شده]. [و نتيجه‏گيرى‏‏ مى‏‏كند:] بنابراين، حركت جامعه به سوى‏‏ دموكراسى‏‏ بدون در برداشتنِ تغييرات بنيادى‏‏ اقتصادى‏‏ در راستاى‏‏ مطالبات اين قشرهاى‏‏ زحمتكش [وحدت مبارزه ايدئولوژيك و اقتصادى‏، وحدت آزادى‏ و عدالت اجتماعى‏]، در عمل با چالش‏هاى‏‏ آنان ارتباط پيدا نمى‏‏ كند. انسان‏ها به صورت گروهى‏‏ زمانى‏‏ به عرصه مبارزه در راه تغييرات روبنايى‏‏ مانند دموكراسى‏‏ و آزادى‏‏ اجتماعى‏‏ وارد مى‏‏شوند كه اين مبارزه نه تنها نياز معنوى‏‏شان را به آزادى‏‏ها تامين كند، بلكه امكان كسب حداقلى‏‏ از خواسته‏هاى‏‏ مادى‏‏ خود را نيز در آن لمس كنند.»

ديالكتيك بهم‏تنيدگى‏‏ “ذهنيت” و “عينيت”، بهم تنيدگى‏‏ “ايدئولوژى‏‏” و “شرايط مادى‏‏” هستى‏‏ كه در بخش ششم كتاب “تاريخ و ديالكتيك” توسط كفلر برشمرده و نشان داده مى‏‏شود، در اوج انديشه تئوريك- سياسى‏‏ ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ و در كوتاه‏ترين بيان در سطور پيش گفته بازگو مى‏‏شود: «انسان‏ها به صورت گروهى‏‏ زمانى‏‏ به عرصه مبارزه در راه تغييرات روبنايى‏‏ مانند دموكراسى‏‏ و آزادى‏‏ اجتماعى‏‏ وارد مى‏‏شوند كه اين مبارزه نه تنها نياز معنوى‏‏شان را به آزادى‏‏ها تامين كند، بلكه امكان كسب حداقلى‏‏ از خواسته‏هاى‏‏ مادى‏‏ خود را نيز در آن لمس كنند».

در صفحه دوم مقاله پيش گفته نامه مردم، مضمون مقاله باز هم دقيق‏تر و روشن‏تر شده، وابستگى‏‏ و بهم‏تنيدگى‏‏ فعاليت‏هاى‏‏ روشنگرانه را براى‏‏ ارتقاى‏‏ سطح آگاهى‏‏ طبقه كارگر، به عبارت ديگر درونمايه نبرد سياسى‏‏- طبقاتى‏‏ را در اين ارتباط برمى‏‏شمرد: «… به اهميت فعاليت‏هاى‏‏ روشن‏گرانه، همه جانبه و سازمان يافته بر پايه برنامه‏يى‏‏ اقتصادى‏‏- اجتماعى‏‏ كه جوابگوى‏‏ خواسته‏هاى‏‏ مبرم توده زحمتكشان است مى‏‏توان [از اين طريق] پى‏‏برد. به عبارت ديگر، بايد براى‏‏ برخى‏‏ از قشرهاى‏‏ زحمتكشان و فرودستان اين آزادى‏‏ها و دموكراسى‏‏ را از پرده بيرون آورد و در باره آن‏ها روشنگرى‏‏ كرد. … بايد به توده‏ زحمتكشان نشان داد كه صحنه مبارزه مقابله آنان با گروه‏هاى‏‏ مافياى‏‏ اقتصادى‏‏ است كه تار و پود آن اتحاد نامقدس سرمايه‏دارى‏‏ تجارى‏‏ و سرمايه‏دارى‏‏ بوروكراتيك بغايت فاسد است كه سپاه نيروى‏‏ مسلط بر آن است و كشور را به ويرانى‏‏ مى‏‏كشاند. … [روشنگرى‏‏هايى‏‏ كه به عنوان وظيفه سياسى‏‏ «نماينده طبقه كارگر» و فراتر از آن اعلام و برجسته مى‏‏شود كه] واضح است كه بهترين روش افشاگرى‏‏ در ميان زحمتكشان بر پايه ارائه برنامه جايگزين اقتصادى‏‏ مترقى‏‏ مى‏‏تواند باشد.» و با نشان دادن سيماى‏‏ غارتگرانه و مضمون طبقاتى‏‏ سياست نوليبرال امپرياليستى‏‏ و افشاى‏‏ خطرات اين برنامه براى‏‏ اقتصاد ملى‏‏ و مترقى‏‏، فاجعه اجراى‏‏ اين برنامه را توسط حاكميت مافيايى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ برجسته نموده و هشدار مى‏‏دهد: «نبايد بى‏‏ اعتناء به اين واقعيت‏ها [نتايج اجراى‏‏ اين برنامه توسط حاكميت ولايى‏‏] تنها به انتقاد به جنبه‏هاى‏‏ ضد دموكراتيك، ناكارآمدى‏‏ و عقب‏ماندگى‏‏ روبناى‏‏ سياسى‏‏ رژيم بسنده كرد …».

بديهى‏‏ است كه نمى‏‏توان براى‏‏ انديشه برشمرده شده كه در عمل، چگونگى‏‏ سازماندهى‏‏ مبارزه روز سياسى‏‏- طبقاتى‏‏ را در شرايط كنونى‏‏ ايران همانند رشته مرواريدى‏‏ به نخ مى‏‏كشد و «به شكل فعال و خلاقانه» ترسيم مى‏‏كند، برداشتى‏‏ در سطح را پذيرفت كه نقل قول پيش گفته به درستى‏‏ القا مى‏‏كند و بزرگمهر ظاهر آن را به عنوان مضمون آن پذيرفته است. بلكه بايد وجود چنين بخش در غلطيده در سطح را در مقاله، بيش‏تر نمايش نبرد پرتضادى‏‏ ارزيابى‏‏ نمود كه روند رشد وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ طى‏‏ مى‏‏كند، و در سوى‏‏ درست و در تقويت پيشبرد اين نبرد، قلم زد!

بر اين پايه است كه همان طور كه اشاره شد، مى‏‏توان چشم بستن غيرقابل توجيه بزرگمهر را از ارزيابى‏‏ حتى‏‏ «يك گام به جلو» در مقاله پيش گفته نامه مردم، كمكى‏‏ براى‏‏ پيشبرد روند وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ ارزيابى‏‏ نكرد و اين كوتاهى‏‏ را كمبودى‏‏ جدى‏‏ در ابراز نظر دانست. اين كمبود مى‏‏تواند راه رشد انديشه و در نتيجه تداوم عملكرد را در مبارزه براى‏‏ وحدت نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ سخت و يا حتى‏‏ براى‏‏ دورانى‏‏ مسدود سازد. همچنين مى‏‏تواند چنين شيوه‏اى‏‏ حتى‏‏ مدافعان واقعى‏‏ وحدت نظرى‏‏ را از روند جارى‏‏ جدا و از جريان پرشور تاريخ عقب نگه دارد.

«ارتقاى‏‏ كيفى‏‏ و كمى‏‏ مبارزه كنونى‏‏»

يك هسته شايان توجه در بيان «يك گام به جلو و دو سه گام به پس!» نزد بزرگمهر وجود دارد، اگر چه در ارتباط مستقيم با نوشتار او نيست. اين كه سير پرتضاد روند ايجاد شدن وحدت نظرى‏‏ در حزب توده ايران هنوز بايد مسافتى‏‏ را هم از نظر زمانى‏‏ و هم انديشه‏اى‏‏ طى‏‏ كند، مى‏‏توان در دو نمونه زير مشاهده كرد. گزارش “سمينار احزاب سياسى‏‏ ايران …” و نتيجه‏گيرى‏‏ در باره وظايف روز در اعلاميه كميته مركزى‏‏ حزب توده ايران به مناسبت شصت و نهمين سالگرد پايه‏گذارى‏‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران (نامه مردم شماره ٨٥٢).

گزارش سمينار، گزارشى‏‏ سياسى‏‏ نيست. نقل توصيفى‏‏ واقعه است. برشمردن ظاهرامر، ناميدن دعوت كننده و سازمان‏هاى‏‏ شركت كننده، محل و تاريخ جلسه، خبر طرح نظر هر سازمان توسط نماينده آن در جلسه و تكرار برخى‏‏ از نام‏هاى‏‏ نمايندگان. توضيحات در باره سياست حزب در سطح رئوس مطالب كه براى‏‏ خوانندگان نامه مردم شناخته شده است، تغييرى‏‏ در اين برداشت نمى‏‏دهد كه گزارش در سطح «واقعيت‏امر» حادثه برگزارى‏‏ سمينار “جنبش مردمى‏‏ كشورمان از نگاه احزاب و سازمان‏هاى‏‏ سياسى‏‏” باقى‏‏ مانده است. موضعى‏‏ «نظاره‏گر ظاهربين»، آن طور كه ماركس اين شيوه را مى‏‏نامد. كفلر در كتاب پيش گفته، در بخش پنجم با عنوان “ساختار ديالكتيكى‏‏ قوه ادراكه، قوه ادراكه چگونه عمل مى‏‏كند؟” به توضيح تضاد ميان “واقعيت‏امر” و “حقيقت”، ميان شكل و محتوا- مضمون مى‏‏پردازد و نشان مى‏‏دهد كه شيوه توصيفى‏‏ ظاهرامر، امكان شناخت مضمون را ارايه نداده، امكان شناخت واقعيت و درك حقيقت را ايجاد نمى‏‏سازد. طبرى‏‏ نيز مى‏‏گويد: ظاهر و مضمون پديده يكى‏‏ نيستند!

خواننده گزارش نامه مردم، از “حقيقت” آنچه كه در سمينار گذشته است با خبر نمى‏‏گردد و از آن به برداشتى‏‏ تجهيز كننده براى‏‏ مبارزه روزانه خود دست نمى‏‏يابد. زيرا اين گزارش فاقد روشنگرى‏‏، افشاگرى‏‏ و يا موضعى‏‏ انتقادى‏‏ است. به عبارت ديگر، گزارش فاقد مضمونى‏‏ خلاق و مبارزه‏جويانه است، به خصلت “انتقادى‏‏” انديشه ماركس- انگلس و لنين (نگاه شود به مقاله شماره ٨٩/٢٨ بندهایى‏‏‏‏‏ که گسستن آن‏ها، قلب را مى‏‏‏‏‏درد! آموزش اندیشه مارکس، انگلس و لنین، وظیفه‏اى‏‏‏‏‏ عاجل در برابر حزب توده ایران http://www.tudeh-iha.com/?p=1333&lang=fa) پايبند نيست.

تنها برداشت از اين گزارش مى‏‏تواند آن باشد كه هر نماينده‏اى‏‏ مواضع خود را اعلام داشته است، كه مى‏‏توان با محتواى‏‏ آن از طريق مراجعه به اسناد آن سازمان در نشرياتشان، آشنا شد، بدون آن كه بتوان از “مواضع انتقادى‏‏”، از روند پرتضاد نزديكى‏‏، از مضمون ديالكتيكى‏‏ “نفى‏‏ در نفى‏‏” اين يا آن نظر در جريان سيمنار از طريق اين گزارش با خبر شد. بسيار خوب، شايد گفته شود كه وظيفه گزارش انتقال اين مضمون نبوده است، پس وظيفه آن چه بوده است؟انگلس با نگاه انتقادى‏‏‏ در ارتباط با “سوسياليست‏هاى‏‏ واقعى‏‏” به چنين شيوه‏اى‏ اشاره دارد و آن را «موضع مداحى‏‏» مى‏‏نامد. نقل سخن انگلس از بخش هفتم كتاب “تاريخ و ديالكتيك” مى‏تواند آموزنده باشد: «تنها، به اين امر اكتفا مى‏‏كنند كه يا توصيفات فلسفى‏‏ ارايه كنند و يا برخى‏‏ از وقايع ناگوار و ريشه‏هاى‏‏ اجتماعى‏‏ آن را به طور خسته كننده‏اى‏‏ به دنبال يكديگر رديف كنند». نمونه ديگر، نتيجه‏گيرى‏‏ در اعلاميه كميته مركزى‏‏ حزب توده ايران در سال ٦٩ پايه‏گذارى‏‏ حزب است، در روزهايى‏‏ كه در آن، انقلابى‏‏ترين شرايط پس از پيروزى‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ در كشور حكمفرماست؛ تضاده عمده در جامعه تشديد و تعميق يافته است؛ مساله‏هاى‏‏ بسيارى‏‏، ازجمله مسا‏له‏ سازماندهى‏‏ مبارزه طبقه كارگر براى‏‏ تعميق كيفى‏‏ جنبش مردمى‏‏ و ملى‏‏ در برابر حزب توده ايران قرار دارد؛ مساله خطر تجاوز نظامى‏‏، مبارزه براى‏‏ صلح و دفاع ملى‏‏، براى‏‏ دفاع از سلامت و آزادى‏‏ رهبران مردمى‏‏ جنبش و …، مسا‏له‏هاى‏‏ حاد و مبرم روز را تشكيل مى‏‏دهند؛ در چنين دوران‏هايى‏ كه در آن بوى‏‏ «انباشت بيست سال، در يك روز» (ماركس) به مشام مى‏‏رسد! در چنين دوران‏هايى‏، نياز به موضع‏گيرى‏‏ قاطع‏تر، صراحت بيان بيش‏تر، موضع‏گيرى‏‏ روشنگرانه و انقلابى‏‏ هست كه با بيان “دو سطرى‏‏” عام‏ترين فرمولبندى‏‏ها، قابل دسترسى‏‏ نيست! اعلاميه حزب در چنين شرايطى‏‏ بايد دستيابى‏‏ به “مغز و قلب‏ها” را هدف قرار دهد، بايد شورانگيز و شكوهمند، در عين حال، روشنگر، مستدل، راهگشا و مبارزه‏جويانه فرمولبندى‏‏ شود!

يادواره پايه‏گذارى‏ حزب توده ايران سلاح نبرد طبقه كارگر است كه نمى‏تواند همانند «قاب … خشكيده چون نعش بر ديوار» آويخته شود. طبرى‏ مى‏طلبد كه آن را «هر روز در كيف مدرسه كودكان، در لابلاى‏ اوراق سپيد دفترهاشان [نهيم و آن را] هر پگاه بر چهره [زنيم]، چون آب و چون گرده نان، بر سفره طعام خويش [نهيم] هر روز». اين روزها به قول ماركس «بندهايى‏ [هستند] كه گسستن آن‏ها، قلب را مى‏درد!» اين روزها سلاح نبرد طبقه كارگر هستند!در اعلاميه مى‏‏خوانيم: «نافرمانى‏‏ همگانى‏‏ و تحريم گسترده همه نهادهاى‏‏ وابسته به استبداد و همچنين ادامه اعتراض‏هاى‏‏ مردمى‏‏، گسترش و تحكيم وحدت در صفوف نيروهاى‏‏ اجتماعى‏‏ مدافع جنبش و در ميان نيروهاى‏‏ سياسى‏‏ ملى‏‏ و مردمى‏‏ ازجمله راه‏هاى‏‏ ادامه موثر و ارتقاى‏‏ كيفى‏‏ و كمى‏‏ مبارزه كنونى‏‏ است.

شايد گفته شود، هدف اعلاميه كميته مركزى‏‏ كار تبليغى‏‏ و ترويجى‏‏ در زمينه وظايف روز نبوده است! پس وظيفه آن چه بوده است؟

يكى‏‏ از نكاتى‏‏ كه «ارتقاى‏‏ كيفى‏‏ و كمى‏‏ مبارزه كنونى‏‏»، آن را به نكته‏اى‏‏ گره‏اى‏‏ و در عين حال پرتضاد تبديل ساخته است، مساله «دفاع ملى‏‏» از ايران است؛ مساله مبارزه براى‏‏ حفظ صلح و ممانعت كردن از تجاوز نظامى‏‏ به ايران. «دفاع ملى‏‏» كه به درستى‏‏ توسط ميرحسين موسوى‏‏ به عنوان وظيفه همه ايرانى‏‏ها اعلام شده است، و بايد از يك سو در مرزبندى‏‏ با رژيم استبدادى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ حاكم عملى‏‏ گردد، از سوى‏‏ ديگر اما نمى‏‏تواند فاقد مرزى‏‏ روشن با آن بخش از “اپوزيسيون” نباشد، كه خواستار حل مساله “آزادى‏‏” به مفهوم “حقوق بشر آمريكايى‏‏” است.

كدام استدلال مى‏‏تواند طرح مساله «دفاع ملى‏‏»، دفاع از سلامت و آزادى‏‏ رهبران جنبش سبز و يا نشان دادن وظيفه اپوزيسيون “مدافع حقوق بشر آمريكايى‏‏” در موضع‏گيرى‏‏ عليه تجاوز نظامى‏‏ امپرياليسم و اسرائيل به ايران را در اعلاميه به مناسبت شصت و نهمين سالگرد پايه‏گذارى‏‏ حزب توده ايران نادرست ارزيابى‏‏ كند؟ با چه استدلالى‏‏ نبايد در اين اعلاميه از اين “اپوزيسيون” كه رسانه‏هاى‏‏ امپرياليستى‏‏ از قبيل بى‏‏بى‏‏سى‏‏ و صداى‏‏ آمريكا را در اختيار دارد، طلب نكرد، براى‏‏ ممانعت كردن از تبديل شدن ايران به عراق و افغانستان، از ايالات متحده آمريكا و متحد منطقه‏‏اى‏‏ آن، خواستار برداشتن انگشت مسئولان اين كشورها از روى‏‏ ماشه پرتاب موشك براى‏‏ بمباران مراكز تعيين شده در ايران شوند، آن طور كه فيدل كاسترو، رهبر انقلاب كوبا نيز در اولين روز حضورش در مجلس اين كشور پس از قريب به چهار سال بيمارى‏‏ انجام داد؟

با هشيارى‏، ظرافت و رفيقانه، نبرد درون حزبى‏ براى‏ وحدت انديشه و سازمان حزبى‏ را به پيش بريم!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *