دیالکتیک انقلاب ملی- دموکراتیک و راه رشد غیرسرمایه داری

image_pdfimage_print

مقاله شماره: ١٣٩١ / ٢٧ (١٨ مهر)

واژه راهنما: وجود «اردوگاه قدرتمند سوسياليستي» پيش شرط اجرايي بودن راه رشد غيرسرمايه داري نيست. اثر «لكه هاي مادرزادي نظام سرمايه داري» بر پوست ما. «در مبارزه انقلابي، اختلاف و مبارزه اصولي مجاز است … در مبارزه، حق و ناحق، دوست و دشمن خصوصي مطرح نيست، اصل مسئلهِ مطرح است.» (احسان طبري، ”چهره يك انسان انقلابي“، ص ٣١). ضرورت بازگويي «هماهنگي دروني» انديشه آموزگار هزاران توده اي كه «هر تار آن به رنج از روان جدا شده» و در عمق كهكشان مي درخشد. در كجا سپيداري محق است؟

در ارتباط با نوشتار «گفتگو ميان توده اي ها (پنج)، «برنامه حداقل كارگري» (جوانشير، ”سيماي مردمي حزب توده ايران“)، «امواج جوشاني كه دايم در ميان مانند» (احسان طبري، ”آن جاودان“)» (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1815)، احمد سپيداري در روز ٨ اكتبر ٢٠١٢ در دو نوبت مي نويسد: «مقاله جالب و پر از نكات درست و نقل قول هاي قابل ستايش است، اما من متوجه نشدم كه بالاخره احمد سپيداري از ديد شما چه گفته بود و نظر او در مورد انقلاب ملي دموكراتيك با شما چه تفاوت مشخصي داشت، تا بفهمم چرا شما درست تر اين منظر را ديده و تحليل كرده ايد؟ نسخه راه رشد غيرسرمايه داري فرمولبندي شده توسط اساتيد سياسي اقتصادي اتحاد شوروي منوط به وجود اردوگاه قدرتمند سوسياليستي بوده است. در شرايط امروز كه اين اردوگاه فرو ريخته است، كدام تئوريسيني اين تئوري را بازبيني و به روز كرده است، لطفا اگر هست و من نمي دانم، منابع را اعلام كنيد. اگر خودتان داريد يك بحث را به دوراني متفاوت استقرا مي دهيد، اولا بفرمائيد، ثانيا بگوييد كه چه بازنگري اي در آن با توجه به چنين تغييرات عظيمي در سطح جهاني و گستاخي حيرت انگيز سرمايه داري جهاني انجام داده ايد. اگر داريد عينا به همان رجوع مي كنيد، غيرمنطقي مي نمايد. توصيه مي كنم يكبار ديگر وابستگي آن تئوري به وجود اردوگاه قدرتمند سوسياليستي را مطالعه كرده، با ما به بحث بگذاريد.»

در ادامه و در نوبت دوم چنين آمده است: «در ضمن، براي اطلاع شما بگويم كه احمد سپيداري بسيار طبري مي خواند، سخت به آن علاقمند و از ديدن نقل قول هاي آن بزرگوار در نوشته شما هم بسيار شادمان شده است. نمي دانم چرا براي بي اعتبار كردن او از اعتبار به مراتب بزرگ تر استادمان طبري مايه گذاشته ايد و چرا فكر كرديد او حتما طبري را نمي خواند و نمي شناسد …؟ نفهميدم علت اين نكته را. گاه حس مي كنم در متن نوشته هايتان در صديد خوش تر بدرخشيد تا بهتر باورتان كنند. مشكل در آن است كه دستور العمل انقلاب هر چقدر هم زيبا و پرنگار نوشته شود، تنها وقتي عملي مي شود كه عملي و كاربردي تنظيم شده باشد.»

خُب، سپيداري گرامي، اجازه دهيد از بخش دوم شروع كنم:

١- اين احساس خوشايندي خواهد بود هنگامي كه شما آنجا و من اينجا، طبري مي خوانيم، و بياد بياوريم كه در جاي ديگر همتايي نيز زير آسمان كبود به همين كار مشغول است. اگر شما به جا، آنچه را كه از «استادمان» مي خوانيد، در نوشتارهايتان نقل كنيد، من هم مانند شما خوشحال و خشنود خواهم شد، بدون آنكه به خودم اجازه دهم باور كنم كه شما نقل از طبري را به منظور «بي اعتبار كردن» من انجام داده ايد.

زنده ياد احسان طبري، سه كتاب شعر دارد. او در «سراينده گويد» در ”از ميان ريگ ها و الماس ها“، انديشه هاي طرح شده در «ترانه هاي خوابگونه» را انديشه هايي اعلام مي كند كه «از پالايشگاه انديشه خود من گذشته است». «استادمان» در ادامه مي نويسد: «اين آفرينشي است متمركز و دردناك كه در موفق ترين نمونه هاي خود، به قول فرخي، هر تار آن به رنج از روان جدا شده است. شايد گاهي موزاييكي از آن، اگر در چارچوب سخني، نثري، نقل قولي جاي گيرد، بهتر بتواند هماهنگي دروني خود را نشان دهد. …».

علت نقل قول از طبري توسط نگارنده، همان طور كه شما به درستي تشخيص داده ايد، استفاده از «اعتبار … استادمان» مي باشد. بايد اذعان كنم كه اين «استفاده» تنها براي عمل به توصيه او براي نقل «موزاييكي … به رنج از روان جدا شده» و از «پالايشگاه انديشه» او گذشته، نيست. مساله از عمق بيش تري برخوردار است كه او، با متانت و تواضع بيان مي كند: «شايد گاهي [نقل] موزاييكي … بهتر بتواند هماهنگي دروني خود را نشان دهد. …». اما به طور قطع اين«استفاده»،  كوششي هم نيست به منظور «خوش تر درخشيدن».

مي نويسيد: «گاه حس مي كنم در متن نوشته هايتان در صديد خوش تر بدرخشيد تا بهتر باورتان كنند.» حق با شماست، در جامعه سرمايه داري كه در آن ”رقابت“ اصل است، پديد آمدن چنين «حس» و برداشتي غيرطبيعي نمي باشد. لنين چنين «حس» و برداشت را پيامد «لكه هاي مادرزادي نظام سرمايه داري» مي نامد كه اثرش بر پوست همه وجود دارد. اما اگر چنين برداشتي مغرضانه نيست، كه در مورد مشخص سخنان شما ترديد ندارم كه نمي باشد، آنوقت بايد مستدل و قابل درك باشد. درست به علت چنين برداشت غيرمستدلي در باره برداشت من توسط شما در مقاله «نكته هايي درباره ”سياست“ و ”سياست ورزي“ چپ- ٦» (٥ ماه مه ٢٠١٢ در نويدنو)، به نقل از طبري در نوشتار ”گفتگو ميان توده اي ها (٥) …“ ازجمله چنين آمد: «در مبارزه انقلابي، اختلاف و مبارزه اصولي مجاز است … در مبارزه، حق و ناحق، دوست و دشمن خصوصي مطرح نيست، اصل مسئلهِ مطرح است.» (احسان طبري، ”چهره يك انسان انقلابي“، ص ٣١). تاسف بار است كه شما كماكان بر موضع غيرمستدل خود پاي مي فشاريد! راستي چرا خود را مجبور مي بينيد، بر اين موضع غيرمستدل و غيرقابل درك پاي بفشاريد؟

ببينيد، نقل قول شما از اثر كلاسيك لنين در مقاله «بازخواني ضرور بيماري كودكي ”چپ روي“ در كمونيسم» (نويدنو) را حتماً نبايستي به مثابه كوشش شما براي «خوش تر درخشيدن» ارزيابي نمود. ضرورت ارايه نقل قول در مقاله، همان طور كه اشاره شد، امري عميق تر از درخشيدن فرد است.

نقل قول از طبري، تنهـا به خاطر جلب «باور» خواننده نيست، فراتر از آن، تنهـا زندگي كردن با احسان طبري هم نيست. سپيداري گرامي، «نقل قول هاي آن بزرگوار»، يكي از راه هاي آموختن انديشه ديالكتيكي او نيز است كه او با تواضع آن را «هماهنگي دروني» انديشه خود مي نامد. آموزشي كه به درد هر توده اي و هر پايبند به انديشه ”چپ“ نيز مي خورد و از اين روي در اغلب نوشته ها و آنجا كه شعورم و خاطره ام اجازه مي دهد، «موزاييك»ها را به كار مي گيرم. كاري كه تنها از آثار طبري نمي كنم و نبايد كرد. ما آموزگارهاي بسياري در چنته داريم! اين «استفاده» بايد اما همه جانبه باشد. در نقل قولي كه شما در مقاله پيش گفته در نويدنو از لنين آورده بوديد، همان طور كه در نوشتار ”كنگره ششم حزب توده ايران، پيش به سوي جبهه گسترده ضدديكتاتوري، با كدام آماج، با كدام شعار“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1765) نشان داده شد، بند نخست نظر لنين در ارزيابي از قلم افتاده و از اين طريق سرشت ديالكتيكي، «هماهنگي دروني» انديشه لنين نقض شده بود.

٢- نتيجه گيري شما كه گويا ارايه «موزاييكي» از طبري به منظور «بي اعتبار كردن» احمد سپيداري انجام مي شود، همان طور كه بيان شد، نتيجه گيري غيرمستدلي است. اين نتيجه گيري، نتيجه گيريي ”استقرايي“ غير مستدلي است.

”حيدر“ در ارتباط با همين نوشتار، در ابرازنظري كه در ”توده اي ها“ نيز منتشر شد، تحت عنوان تعريف ”استقراء، استدلال استقرائي، استدلال تقليلي- استقرائي“، نوشتاري را ارسال نمود. او در آن نتيجه گيري استقرايي مستدل را توضيح مي دهد. وجود پيش شرط اثبات شده، شرط نتيجه گيري مستدل اسقرايي مي باشد. به عبارت ديگر، مي بايستي پيش تر اين ”تز“ اثبات شده باشد كه «بي اعتبار كردن» فرد هدف نوشتار مي باشد، تا بتوان از آن به اين نتيجه نايل شد كه پس، نمونه ارايه شده مي تواند به مثابه دليل پذيرش چنين هدفي پذيرفته شده و ”تز“ را به اثبات برساند.

٣- زنده ياد منوچهر بهزادي، سردبير نامه مردم تا پايان انتشار ٥١٧ شماره آن در تهران پس از پيروزي انقلاب، به آن هايي كه پرسشي مي كردند كه در باره آن در ارگان حزب مطالبي منتشر شده بود، به شوخي مي گفت، ”خودت را لو دادي! معلوم ميشه مردم رو نخواندي!“

حالا مي توان اين شوخي را تكرار كرد و به شما يادآوري كرد كه نوشتارها در باره پرسش تكراري «نسخه راه رشد غيرسرمايه داري» را در ”توده اي ها“ مطالعه نكرده ايد. شايد هم ”گناهي“ نداريد. پس از آن كه هيئت تحريريه ”نويدنو“ صلاح ندانست همه پاسخ ها به شما در نويدنو بازانتشار يابد، مطالب ارايه شده در ”توده اي ها“، براي شما ناشناخته ماند!؟

پرسش تكراري چنين است: «نسخه راه رشد غيرسرمايه داري فورمولبندي شده توسط اساتيد سياسي اقتصادي اتحاد شوروي منوط به وجود اردوگاه قدرتمند سوسياليستي بوده است. در شرايط امروز كه اين اردوگاه متاسفانه فرو ريخته است، كدام تئوريسيني اين تئوري را بازبيني و به روز كرده است. …».

همان طور كه بيان شد، در نوشتارهاي متعددي از جمله دو پرسش تكراري امروزي شما مورد توجه قرار گرفته و به ويژه در نوشتار ”گفتگو ميان توده اي ها (دو)، ماركسيسم- لنينيسم آئين نيست، رهنمود عمل است! علت هاي عيني دوران گذار از سرمايه داري به سوسياليسم“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1773)، در نوشتار ”گفتگو ميان توده اي ها (سه)، تحكيم يكپارچگي حزب توده ايران نيازي مبرم! مبارزه مشترك هدفمند با كارپايه نظري- سياسي مشترك (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1777)، در نوشتار ”تضادهاي حل نشده در راه رشد غيرسرمايه داري، تنظيم يك برنامه مشخص براي راه رشد غيرسرمايه داري براي ايران“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1789)، در نوشتار ”گفتگو ميان توده اي ها (چهار)، عمده ترين آماج پيش رو، «به نبرد مي روم و شمشيرم چوبينه است: شمشير واژه ها، در پاسداري انديشه خود، چروكيده ام» (احسان طبري، با پچپچه پاييز، ص ٧) (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1794) و بازهم در نوشتار ”مشكلات اقتصادي ايران زائيده نظام سرمايه داري است (١)“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1819) پاسخ به پرسش هاي شما در باره مساله راه رشد غيرسرمايه داري از جوانب مختلف مورد توجه قرار گرفته است.

در ”گفتگو ميان توده اي ها (سه)، …“ از جمله چنين آمده است: ٢- در يك نكته ديگر نيز سپيداري محق است، وقتي مي نويسد: «تكرار صدها باره اصطلاح ”سمت گيري سوسياليستي“ تنها با استنادهاي تئوريك تاريخي آن و بدون توضيح مفهوم آن در شرايط معاصر، يا فرض گرفتن امكان بكارگيري راه غير سرمايه داري در دوران فروپاشي اردوگاه سوسياليستي (وجود سوسياليسم واقعا موجود را خود بنيانگذاران آن تئوري محوري اساسي و تعيين كننده تلقي كرده بودند) قطعا كمكي به درك مساله پيش رو نمي كند.»

در تائيد اين موضع واقع بينانه نزد اوست [نزد شماست] كه در نوشتار ”بدون هدف مشخص، جنبش را نمي توان هدايت كرد“ (http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1768)، در پاسخ به خواست بجاي او [شما]، چنين آمده است: «زيربناي اقتصادي تثبيت شده در قانون اساسي، يعني اصل هاي ٤٣ و ٤٤، تنها در تلفيق و تركيب با اصل هاي مندرج در بخش ”حقوق ملت“، بازگوي مفهوم و مضمون سرشت ملي- دموكراتيك انقلاب بهمن مي باشد. اين برنامه زيربناي اقتصادي بيرون آمده از دل انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، به معناي گذاشتن سنگ بناي ساختمان سوسياليسم در ايران نيست. درعين حال اما اين اصل ها، نقطه عطف و نشان ترديدناپذير گـذار تاريخي انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ از مرحله راه رشد سرمايه داري و به ويژه نسخه نوليبراليسم آن است. اين زيربنا نشان سرشت ضدسرمايه داري انقلاب بهمن و آغاز حركت در جهت سمت گيري به سوي راه رشد سوسياليستي است. حركتي كه با تجريه سي سال گذشته، بدون ترديد تنها با حذف اصل هاي واپس گرانه و ارتجاعي از آن [قانون اساسي]، در وحله نخست اصل ”ولايت فقيه“، ممكن خواهد بود.»

به طور قطع مي توان سطور فوق را به مثابه بيان ”نظري مشخص“ در ارتباط با «توضيح مفهوم [”سمت گيري سوسياليستي“] در شرايط معاصر» براي ايران ارزيابي نمود [كه شما باري ديگر در باره آن مي پرسيد!]. بديهي است كه چنين بياني، كلام آخر نيست و مي تواند برپايه بحث هاي رفيقانه، تصحيح و تكميل گردد. اما لااقل بياني براي بحث، از نوع «سرفصل»هاي مورد نظر سپيداري مي باشد. …»

در همين نوشتار، به بخش ديگري از نظر شما نيز پرداخته مي شود كه تكرار آن در اينجا سودمند است، زيرا به مساله گويا هدف «بي اعتبار كردن» بر مي گردد: «٣- پس از روشن شدن نكته هاي مورد توافق، بايد به نكته اي كه در آن سپيداري محق نيست نيز اشاره اي داشت. اي كاش اين اشاره در آن «رسانه و فضاي مناسب»ي ممكن مي بود كه او به حق برمي شمرد. اما بيان آن در اين سطور، قطعا نه با هدف «تخريب» و نه با دنبال كردن «مسائل ديگري» انجام مي شود. نگارنده اين اطمينان را به او مي دهد!

او در سطور نقل شده در بالا مي نويسد: «تكرار صدها باره اصطلاح ”سمت گيري سوسياليستي“ تنها با استنادهاي تئوريك تاريخي آن و بدون توضيح مفهوم آن در شرايط معاصر، يا فرض گرفتن امكان بكارگيري راه غير سرمايه داري در دوران فروپاشي اردوگاه سوسياليستي (وجود سوسياليسم واقعا موجود را خود بنيانگذاران آن تئوري، محوري اساسي و تعيين كننده [براي اجرايي بودن راه رشد غيرسرمايه داري] تلقي كرده بودند) [تكيه از من] قطعا كمكي به درك مساله پيش رو نمي كند.».

تكرار بيش از اين را در اينجا ضروري نمي بينم و شما را به نوشتارها مراجعه مي دهم.

در ارتباط با پرسش در مورد «كدام تئوريسيني اين تئوري را بازبيني و به روز كرده است …»، شما را به ويژه به نوشتار ”مشكلات اقتصاي ايران زائيده نظام سرمايه داري است (١)“ جلب مي كنم. توجه ويژه به اين نوشتار از اين روي نيز پراهميت است كه تنظيم بخش دوم آن كه ارايه طرحي مشخص براي راه رشد غيرسرمايه داري در شرايط مشخص كنوني ايران و جهان خواهد بود، تنها با همكاري همه توده اي ها علاقمند و صاحب نظر و به طريق اولي كارشناس اقتصادي ماركسيست ممكن خواهد بود. طرح برنامه براي كنگره ششم حزب نيز به آن اشاره دارد. بايد اميدوار بود كه به منظور تنظيم يك برنامه اقتصادي براي اقتصاد ملي ايران در مرحله انقلاب ملي- دموكراتيك، كنگر ششم قرار ضروري را صادر كرده است و مسئولان حزبي براي تحقق آن خواهند كوشيد. اميدوارم در جريان چنين امر بزرگي بتوان نكات ناروشن ديگر، حل و فصل شوند. شايد در اين چهارچوب زمينه برطرف شدن سوتفاهمات براي شما ايجاد شود.

٤- ديالكتيك انقلابي ملي- دموكراتيك و راه رشد غيرسرمايه داري

شما مساله راه رشد غيرسرمايه داري را براي كشورهايي كه در آن انقلاب ملي- دموكراتيك به پيروزي رسيده باشد، مانند ايران، در ارتباط مستقيم با وجود «اردوگاه قدرتمند سوسياليستي» ممكن مي دانيد و مي پنداريد كه بودن «اردوگاه قدرتمند سوسياليستي» پيش شرط اجرايي بودن اين راه رشد اقتصادي- اجتماعي مي باشد. اين نكته را بارها در نوشتارهايتان برجسته ساخته ايد.

اين برداشت كه برداشتي مطلق گرايانه است، ديگر شرايط، از جمله شرايط مشخص تاريخي را مورد توجه قرار نمي دهد. قناعت فكري غيرمستدل ”چپ“ به چنين برداشت مطلق گرايانه، به ويژه از اين روي نادرست است، زيرا عملاً تن دادن به موضعي تسليم طلبانه از كار در مي آيد. براي نمونه، چنين موضعي، اميد و خوش بيني مبارزه جويانه و انقلابي ٥٥ درصد از مردم ونزوئلا كه دو روز پيش باري ديگر هوگو چاوز را به رياست جمهوري انتخاب كردند، تا مبارزه انقلابي را به منظور برپايي سوسياليسم در ونزوئلا ادامه دهد، نفي كرده و مهر تائيد بر موضع دشمنان داخلي و خارجي انقلاب مردم ونزوئلا مي زند! فراتر از آن، ”تز” «پايان تاريخ» را مورد تائيد و «گستاخي حيرت انگيز سرمايه داري جهاني» را براي اعمال سلطه سركوبگرانه خود كه شما خاطرنشان كرده ايد، گستاخي اي موجه ارزيابي مي كند و عملاً مبارزه عليه آن را نفي و ناممكن اعلام مي كند.

روند جاري انقلابي در ونزوئلا براي برپايي سوسياليسم هنگامي كه «اردوگاه قدرتمند سوسياليستي» وجود ندارد، نادرستي پذيرش پيش شرط بيان شده را براي اجرايي بودن اين راه رشد اقتصادي- اجتماعي، عملاً به اثبات مي رساند.

هنگامي كه پيش شرط گام گذاشتن در راه رشد غيرسرمايه داري، تنها وجود «اردوگاه قدرتمند سوسياليستي» تصور شود، بديهي است كه در شرايط نبود اين عامل مثبت، آنوقت مي بايستي هم راه رشد سرمايه داري را تنها راه ممكن پنداشت. امري كه عملاً در دوران كنوني، تمكين كردن به برنامه امپرياليستي نوليبراليسم از كار در مي آيد! با چنين موضعي، ديگر نفي تئوريك و عملي برنامه حزب توده ايران براي تحقق بخشيدن به مرحله ملي- دموكراتيك انقلاب، كه طرح برنامه نوين حزب بر آن تاكيد دارد، قانونمند است. اين نكات از جمله در نوشتارهاي پيش گفته نيز مورد توجه قرار گرفته بودند. شايد هيئت تحريريه نويدنو با توجه به وسعت ابهام و ناروشني ها، بازانتشار آن را صلاح بداند.

به منظور درك ضرورت مبارزه براي تحقق بخشيدن به راه رشد غيرسرمايه داري براي ايران، كه در وحله نخست وظيفه اي در برابر اعضا و هواداران حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است، مي توان از بررسي تاريخي انقلاب ملي- دموكراتيك آغاز كرد.

انقلاب اكتبر را لنين به درستي انقلاب سوسياليستي تعريف نمود، زيرا رهبري آن در اختيار حزب طبقه كارگر روسيه، قرار داشت. مي دانيم كه به دنبال هجوم شانزده كشور امپرياليستي پس از پيروزي انقلاب اكتبر ١٩١٧ به كشور جوان شوراها، لنين ”اقتصاد جنگي“ را اعلام كرد. در اين سال ها حتي براي مدتي و اينجا و آنجا، پول نيز از ”اقتصاد كمونيستي“ حذف شد. اين در حالي است كه بلافاصله پس از دفع خطر هجوم نظامي، لنين سياست اقتصادي كشور را آگاهانه تغيير داد. براي او به زودي روشن شد كه ”راه رشد سرمايه داري تحت رهبري حزب كمونيست“، بايد جايگزين ”اقتصاد كمونيستي“ گردد، به ويژه آنكه شرايط در كشورهاي ديگر در اروپا، امكان پيروزي انقلاب در آن كشورها را نابود ساخته بود. برنامه اقتصادي ”نپ“ در اين دوران از طرف لنين طراحي و به مورد اجرا گذاشته شد.

وضع در انقلاب چين، با توجه به تجربه در اتحاد شوروي، متفاوت بود. نظر و نتايج تحقيقات هلموت پترز كه از جمله در نوشتار ”مشكلات اقتصادي ايران زائيده نظام سرمايه داري است“ ارايه شده است (پيش تر نيز خلاصه اي از كتاب او منتشر شده بود. ترجمه بخشي از آن نيز در دست تهيه است)، نشان مي دهد كه تعريف ”ملي- دموكراتيك“، به جاي ”انقلاب سوسياليستي“ براي انقلاب چين كه تحت رهبري حزب كمونيست در جريان بود و در سال ١٩٤٩ به پيروزي نايل شد، اتفاقي نبوده و از جمله به دنبال تجربه انقلاب اكتبر عملي شده است. مائوتسه تنگ كه اين تعريف را از انقلاب چين ارايه داده بود، مدت ها در برابر فشار كمينترن كه زير نفوذ استالين خواستار انجام اصلاحات در ده ها در مناطق آزاد، يعني برپايي كلخوز در آن ها بود، مقاومت نمود.  اگر چه او بعدها در جريان ”انقلاب فرهنگي“ با برپايي ”كمون“ها، به تعريف خود از انقلاب ملي- دموكراتيك“ پشت پا زد، نبايستي به منطقي كه در تعريف او نهفته است كه بيان برداشت لنيني از انقلاب ملي- دموكراتيك مي باشد، بي توجه بود.

انقلاب ملي- دموكراتيك، انقلابي است كه در آن نيروهاي اجتماعي متفاوتي حضور دارند. حزب توده ايران براي رهبري انقلاب بهمن ٥٧ مردم ميهن ما، شكل رهبري ”جبهه متحد خلق“ را پيشنهاد نمود. چنين شكلي در كشورهاي اروپاي شرقي، از جمله در آلمان دموكراتيك نيز حفظ شد. اقتصاد سياسي اين كشورها، ازجمله در آلمان دموكراتيك، نيز به قول شما «تلفيقي» بود. طبق برنامه ”سيستم نوين اقتصادي“ در آلمان دموكراتيك كه پايه ريز آن والتر اولبريشت بود، واحدهاي اقتصادي غيردولتي حضور داشتند و فعال بودند. آن ها مورد حمايت دولت بودند. هاري نيك در اثرش كه در همان نوشتار پيش گفته معرفي شده است، در توضيح برنامه ”سيستم نوين اقتصادي“ كه زير فشار اتحاد شوروي به مورد اجرا گذاشته نشد، مطالب بسياري ارايه مي دهد. از جمله نشان مي دهد كه بخش دولتي اقتصاد نقشي بدون جايگزين در دوران رشد اقتصادي در سطح ايفا مي سازد، در حالي كه بخش خصوصي و تعاوني در اقتصادِ ”مختلط“ يا ”تلفيقي“ مي تواند نقش بزرگي در مرحله رشد اقتصادي در عمق ايفا كند. از اين روي حمايت دولتي از بخش خصوصي توليدي و خدماتي در اين مرحله ضروري است. توجه طرح برنامه نوين حزب توده ايران به اين نكته، توجهي مستدل، علمي و واقع بينانه است!

«آساني است كه سخت پياده مي شود»! (برتولد برشت)

به عبارت ديگر، اقتصاد سياسي در جامعه اي كه در آن انقلاب ملي- دموكراتيك به پيروزي رسيده است، مي تواند تنها اقتصاد- سياسي به قول شما «تلفيقي» و يا راه رشد با گرايش سوسياليستي باشد. حضور «قدرتمند كشورهاي سوسياليستي» مي تواند شرط كمكي براي رشد و شكوفايي آن باسد، اما پيش شرط نيست!

در ايران ”جبهه متحد خلق“ برپا نشد، برعكس نيروهاي راستگرا توانستند قدرت خود را تحكيم بخشند و انقلاب را به شكست بكشانند. اين تجربه منفي تاريخي كه به طور عمده به دنبال تغيير روزافزون تناسب قوا به سود ارتجاع داخلي و خارجي تحقق يافت، نه تنها به معناي نادرستي راه رشد غيرسرمايه داري نمي باشد، بلكه برعكس، تجربه ايست در تائيد و تاكيد بر ضرورت پذيرفتن و عمل به آن.

قانون اساسي بيرون آمده از دل انقلاب بهمن ٥٧، زيربناي چنين راه رشدي را تثبيت كرده است. لذا مبارزه براي تحقق آن، كماكان وظيفه روز همه ميهن دوستان و در راس آن توده اي ها مي باشد. بايد كار تبليغي و ترويجي در اين زمينه را تشديد نمود، متحدان ميهن دوستان را قانع و باورمند به آن كرد و انقلاب بهمن را به سرانجام منطقي آن رساند.

حق با شماست، آنچه كوشيدم با واژه هايي حتي المقدور ساده بيان كنم، آن طور كه نوشته ايد، «دستور العمل انقلاب» است كه «هر چقدر هم زيبا و پرنگار نوشته شود، تنها وقتي عملي مي شود كه عملي و كاربردي تنظيم شده باشد»، به بياني ديگر، وقتي آگاهانه و با برنامه اي واقع بينانه تدارك ديده شده و با جسارت و قاطعيت انقلابي، در عين نرمش و توجه به شرايط، به ويژه توجه به سطح آگاهي عمومي و آگاهي متحدان دور و نزديك تحقق بخشيده شود. اين، به قول برشت، آن «آساني است كه سخت پياده مي شود»!

 

٥- يك جمله آخر در باره پرسش شما در ارتباط با «تئوريسين»هايي كه باوجود «گستاخي حيرت انگيز سرمايه داري جهاني»، «اين تئوري را بازبيني و به روز كرده» اند: نام برخي از آن ها در نوشتار پيش گفته ”مشگلات اقتصادي ايران زائيده نظام سرمايه داري است“ ارايه شده است. پيش از نوشتن اين سطور، تعداد كتاب هايي را كه در اين زمينه در اختيار هست، شمردم، پانزده كتاب! و اين تنها بخشي از ادبيات ماركسيستي در اين زمينه است. تعداد مقاله ها و رساله ها بسيار بيشتر است.

اگر نمي خواهيم با قناعت فكري غيرمستدل و غيرمجاز، توصيه «استادمان» را به فراموشي بسپاريم، «… كنون از ماست پريدن، كنون بر ماست بگذشتن» (احسان طبري، ”فرسايش در خزان“، «نثر موزون شاعرانه»، سروده زندان).

احسان طبري اوج چنين پرش و گذار را در سروده ديگرش در زندان به شيوه «نثر موزون شاعرانه» نگاشته و خطاب به ”اخگران اسفند“ فرياد مي زند. ارايه اين «موزاييك» از «پالايشگاه انديشه» طبري در اين سطور مي تواند كمكي باشد براي درك عمق ضرورت بازگويي «هماهنگي درونيِ» انديشه آموزگار هزاران توده اي كه «هر تار آن به رنج از روان جدا شده» و تا عمق كهكشان مي درخشد: «… اي پنهان آشكار! يادت را هرگز در صندوق خانه قلبم پنهان نخواهم داشت، يادت را در قاب نخواهم گرفت، خشكيده چون نعش بر ديوار، يا چون يك اتفاق ناگوار، براي يك روز مبادا، در دفتر خاطراتم نخواهم نگاشت. …» (احسان طبري، ”اخگران اسفند“، «نثر موزون شاعرانه»، سروده زندان). *

اخـگـران اسفنـد

اى برزگر بذرهاى پاك! اى كِشتكار بسيط خاك! اى زنده جاويد در مغاك!

آن‏ زمان كه تو را شناختم، هيچ‏گاه با تنهايى خويش نساختم.

تو گنج رمز رنج ‏هائى، تو چراغ روشن كومه ذهن مائى، خورشيد از فروغ جاودانى انديشه ‏هايت، به چاه سياه غرب  درغلتيد. آسمان در سنگينى جاذبه افكارت، بر خاك تيرة زمين زانو زد و زمين در نهفتِ گل آرزويت خوار شد.

اى پنهان آشكار!

يادت را هرگز در صندوق‏ خانه قلبم پنهان نخواهم داشت. يادت را در قاب نخواهم گرفت، خشكيده چون نعش بر ديوار، يا چون يك اتفاق ناگوار، براى يك روز مبادا، در دفتر خاطراتم نخواهم نگاشت.

يادت را مى نهم هر روز، در كيف مدرسه كودكان، در لابلاى اوراق سپيد دفترهايشان، چون گلبرگ ‏هاى گل سرخ، مى نهم يادت را در ترنم عاشقانه باد، در بلنداى قامت شمشاد، در نى نى هر نگاه، در انعطاف هر گل و گياه، در جام خونين شقايق‏ها، در آزادگى جنگلان سرو، در پرش شورانگيز هر تذرو.

زمزمه مىكنم يادت را، در ذهن مادرى كه جگرگوشه‏ اش را خون ‏آلود به خاك سپرده است، در خلوت آن دخترى كه در فراقت اشك ‏هاى بى حساب ريخت.

يادت را، در كوله ‏بار زندگيم مى نهم، چون دوره ‏گردى در كوى و برزن خلوت و خاموش روستا هاى غم‏گرفته، آواز مى دهم يادت را، در تمركز انسانى شهرها. منفجر مىكنم در آواز دسته جمعى دختران شاليكار  –                            كه تا زانو در گل فرو رفته‏اند، در معادن سياه ذغال شمال، در گنبدهاى نفتى جنوب، در كومه سرد و حقير ايلات چادرنشين غرب، در صحارى بى برگ و پوشش شرق.

يادت را، چون پيچكى، مى رويانم بر فراز ديوارهاى شهر، بر كابل ‏هاى زنگ خانه‏ها، در انعكاس بى وقفه آينه‏ ها.

يادت را، هر پگاه بر چهره مى زنم، چون آب، تا برجهانَدم از خواب.

يادت را چون گرده نان، بر سفره طعام خويش مى نهم هر روز، و هر روز در آينه يادت، گيسوان بلند معشوقم را شانه مى كنم.

من آب مى دهم، تشنگان دشت را آب مى دهم، رمز سراب مى دهم.

من عاشق بى خانه را، من بلبل آواره را، با تو جواب مى دهم.

من گنبد دوّار را، من كودك گهوارهِ را هم با تو تاب مى دهم.

                          ***

در من روان شو!

در عروق خون گرفته‏ام، بر زبان دوخته‏ ام، بر قلب نفروخته‏ ام، اى ماه، اى دليل راه، در اين شبان سياه، در اين خزان تباه، مرا بخواه، مرا بخواه!

One comment

  1. احمد سپیداری

    با سلام و تشکر از وقتی که گذاشتید و توضیحاتی که دادید. اینکه نوید نو چه سیاستی برای انتشار مقالاتش بکار بگیرد مسئولیتش با خودش است. من هیچ مسئولتی در این رابطه ندارم. تنها یک نوینده و نحلیلگری هستم که با آن سایت همکاری می کنم.
    من به راه رشد سرمایه داری اعتقادی ندارم. این را کلا از ذهنتان درو بریزید. برای راه رشد سرمایه داری که اینجا مطلب نمی نویسند. جاهای نان و آب تری وجود دارد که همه می دانیم. قطعا هدف همه کمونیست ها رسیدن به سوسیالیسم است. آنچه من با آن مخالفم این است که به جای نادانسته هامان به صورت مصنوعی شبه دانسته هایی مربوط به روزگاران دیگر بگذاریم و تصور کنیم راه حل همه چیز را داریم.
    راه رشد غیر سرمایه داری یا سمت گیری سوسیالیستی باید در دوران ما بازتعریف شود. ظاهرا شما هم این را به نوعی پذیرفته اید.
    اگر رهبری حزب کمونیست را لازمه پیروزی «انقلاب ملی دمکراتیک» بدانیم، به نظر من باید متوجه بود با آن شرایط فاصله داریم. من این را نمی گویم که چیزی را توجیه کنم، این واقعیتی است که در مقابل ماست که حق نداریم آن را مثله کنیم تا در صندوق الگوهای ما بگنجد. حال که فاصله داریم چه باید بکنیم؟
    فکر کنم نظرات من روشن و صریح است. بهتر است راهکار ارائه دهیم یا بپذیریم بحث باز شده قابل تاملی است که باید روی آن کار شود.
    اگر شما هم همین را می گویید و من بد فهمیده ام، باید برداشت های خود را اصلاح کنیم. اگر نه شما می گویید در شرایطی هستیم که می توانیم به زودی رهبری مبارزات مردم ایران را به دست بگیریم، دیگر جای صحبتی نمی ماند. راه رشد سرمایه داری با رهبری نیروهای دمکراتی که الیانوفسکی فورمولبندی کرده بود بر اساس وجود اتحادشوروی سوسیالیستی قدرتمند بود. نگوییم نبود… روشن تر از این حرف هاست. (معمولا ما راه رشد غیر سرمایه داری را به این منظور بکار می برده ایم-شما هم همین را گفته اید. آن زمان خمینی بود… این دوره حتما موسوی شاگرد ایشان.)
    من نوشته های بزرگان را بدین دلیل مشخص بکار نمی برم (آن مقاله چپ روی استثنا بود نه قاعده) زیرا بیشتر افراد خواننده این نوشته ها برداشت های مشخصی را دارند که به جای صحبت های ما در ذهنشان بالا می آید و البته بخشی از این برداشت ها به روز نیست. اگر تصور کنیم جهان هیچ تغییری از زمان آن بزرگان نکرده، یعنی فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی چیزی را عوض نکرده، البته دیگر مشکلی نیست. ولی چون به باور من کرده ، معمولا از آن اجتناب می کنم و کلی کار کرده ام که به زبانی متفاوت بنویسم تا متفاوت بودن آن باعث تفکر تازه ای شود.
    این را هم بگویم که این نوشته های کامنت مانند در زیر نوشته شمارمقاله های تحلیلی با دقت لازمه چنین نوشته هایی نیست. برای این است که خوراکی برای بحث هایتان بدهم، که ظاهرا موفق هم بوده است. پس تقاضا دارم به جای ریز کردن آن ها بر مفهوم کلی شان تکیه کنید و نقطه نظرات خود را باز هم مدون تر و روش تر کنید. شما که چنین انگیزه ای دارید و چنین تلاش مستمری را کرده اید باید این کار را ادامه دهید. به نظر من اگر ادامه دهیم این امکان هست که قانون اساسی جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم و به راه های تازه ای فکر کنیم. موفق باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *