مقاله شماره: ١٣٩٢ / ١٦ (٨ خرداد)
واژه راهنما: «منطق» خط مشي انقلابي حزب توده ايران جايي براي دوگانگي غيرديالكتيكي در سياست تبليغي- ترويجي- آموزشي حزب طبقه كارگر باقي نمي گذارد. تشديدِ نظم يافتهِ فعاليتِ نظري- تئوريك حزب طبقه كارگر ايران از ضروري مبرم برخودار است! طرد متزلزل ترين و جلب صادق ترين و پايدارترين لايه هاي اجتماعي به مبارزه ضد سرمايه داري، به سخني ديگر، كمك به روند قطب بندي در انديشه حاكم بر جامعه كه به معناي كوشش براي برقراري هژموني انديشه انقلابي ماركسيستي- توده اي در جامعه است، تنها با پايبندي به وحدت فعاليت فعال و خلاق تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب طبقه كارگر ممكن مي گردد. انتخاب غير فعال رنگ لباس تا ارايه علني و تهاجمي راي!
آن طور که در نوشتار پیش نشان داده شد (نگاه شود به ”در مرحله نبرد ضددیکتاتوری در ایران مبارزه ضدسرمایه داری مجاز است؟“ «حرکت، وحدت اتصال و انفصال است»، ٣٠ ارديبهشت ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2051)، جای تردید نیست که مرحله ای بودن فرازمندی جامعه به معنای تعطیل قوانین دیالکتیکی نبرد طبقاتی برای رشد جامعه نیست. برای درک مفهوم نبرد ميان قطب های تضاد و پدیدار شدن سنتز تاریخی این نبرد، به جاست اگر واژه ای را که فیلسوف بزرگ آلمانی، فردریش هگل، برای نشان دادن دیالکتیک قانون نفی در نفی به کار برده است، توضیح داده شود. اهمیت درک همه سوُیه مضمون این مفهوم، برای درک این دیالکتیک راهگشاست. بی جهت هم نیست که لئو کفلر در اثر پراهمیتش با عنوان “تاریخ و دیالکتیک”، که نگارنده آن را ترجمه و در همین سایت منتشر نموده است نیز در بخشی از کتاب به تعریف و توضیح زبان هگل می پردازد (نگاه شود به ”بندهايي كه گسستن آن ها قلب را مي درد!“، شهريور ١٣٨٩ http://www.tudeh-iha.com/?p=1333&lang=fa و ترجمه فارسی کتاب ”تاريخ و ديالكتيك كه در مقاله شماره 89/30 در چند بخش در ”توده اي ها“ منتشر شده است http://www.tudeh-iha.com/?p=1342&lang=fa).
هگل واژه آلمانی aufheben را برای توضیح مفهوم نفی در نفی مورد نظرش به کار می گیرد. این واژه دارای سه معناست: برداشتن و بلند کردن (چيزي از جايي، از زمين)، حفظ کردن (محافظت، نگهداري، دلسوزي) و همچنين از درجه اعتبار ساقط کردن، یا نفی کردن. در مجموع، این واژه وضع پدیده ای را که «دخلش به ته کشیده» (احسان طبری، نبرد نو و کهن، نوشته های فلسفی، جلد اول)، با حفظ آنچه که در پدیده یکپارچگی فرازمندی آن را به دوش می کشد، از سطح كيفي نازل تر به سطح والاتر با کیفیتی نوین ارتقا می دهد و بازسازی و ادامه حیات آن را ممکن و تضمین می کند. نفی در نفی، ترکیبی است در فارسی که این روند فرازمندی پدیده را بیان می کند، نفی آنچه تاریخ بودگی ش پایان یافته و ادامه بودگی ش در سطحی والاتر کیفی (بغرنج تر و مركب تر) در حرکت مارپيچي فرازمندی پدیده، پاسخ تاریخی خود را می یابد.
زنده یاد احسان طبری در “نوشته های فلسفی و اجتماعی” (جلد دوم، ص 47) روند نفی در نفی پدیده را ناشی از «حرکت ساختاری و عملکردی … در درون سیستم معین» می داند که تحت «تاثیر اجزای سیستم های خارجی و اجزای سیستم داخلی است که منجر به دگرگون شدن ساختار و عمل کرد بخشی از سیستم مورد نظر می شود و هسته کیفیت نوین را در آن پدید می آورد. … هماهنگی سابق سیستم معین را مختل می کند» و در «یگانگی کیفی آن، دوگانگی، فرق، تمایز، تباین پدید می آورد تا منجر به پیدایش تضاد کیفیت نوخیز با کیفیت مادر می گردد.» طبری در صفحه 54 تا 59 در بحث در اطراف “کمیت، کیفیت و تغییر کمی به کیفی”، برداشت مارکسیستی- توده ای را گسترده تر توضیح می دهد و مساله «گرهگاه» تبدیل کمیت به کیفیت را در هر دو سو برمی شمرد و می نویسد: «تبادل کم به کیف و کیف به کم، هم افزایشی است و هم کاهشی، هم مع الواسطه است (از طریق تغییرات کیفی کوچک)، هم بلاواسطه، هم تنها از طریق کم است، هم تنها از طریق کیف (مانند متابولیسم یا جذب و دفع در بدن).» ارایه همه توضیح ها در اینجا سخن را به درازا می کشاند. شاید تنها اشاره به واژه استه تیک گرهگاه Umschlag مجاز باشد که به کمک آن می توان گذار انقلابی از وضع کیفی به وضع کیفی دیگر را برشمرد، بدون آنکه «سخن آوری [پرحرفی]» (همانجا ص 56) اضافی باشد.
دیالکتیک نبرد نو و کهن، در مرحله نبرد ضددیکتاتوری نیز از مفهوم واژه پیش گفته هگل سیراب می شود. برای این که بتوان این نبرد را از این مرحله به مرحله، و یا به سخن طبری جبهه ی بالاتر ارتقاء داد، باید حزب طبقه کارگر با سیاست خود هر سه سُویه مفهوم دیالکتیک این نبرد را برای مبارزان قابل شناخت و درک کند. به سخنی دیگر باید توضيح درباره نوک نیزه ترقی خواهی فرازمندی جامعه را به موضوع کار تبلیغی- ترویجی- آموزشی خود بدل سازد، تا قادر باشد برای مبارزان سیاست خود را قابل شناخت و درک کند. به سخن زنده یاد جوانشیر در کتاب سیمای مردمی حزب توده ایران، میان وظیفه دمکراتیک و سوسیالیستی حزب طبقه کارگر پیوند ایجاد سازد. هنگامی که گفته می شود که خط مشی حزب توده ایران مصوب ششمین کنگره آن، خط مشی انقلابی است، این سخن از این روی مستدل است که این پیوند را در مبارزه حزب ضروری و مستدل اعلام و آن را به مثابه بالاترین ارگان حزبی تصویب کرده است. امری که با تصویب ش، عمل به «منطق» ش را طلب می کند.
دیگر نمی توان به این «منطق» پایبند نماند و خود را موافق مصوبه کنگره ششم حزب نامید. البته اندیشه سوسیال دمکرات مایل نیست به این وظیفه عمل کند. باقی ماندن نوشتارها و مقالات آن ها در سطح توصیف وضع حاکم، بدون ایجاد پیوند حال با آینده در نبرد برای فرازمندی جامعه، دانسته یا ندانسته، از این ریشه سیراب می شود. موضع جانبدارانه- ترقي خواهانهِ انديشه انقلابي ماركسيستي- توده اي در آن «گم» شده و برباد رفته است. دیرتر و به طور مجزا برخی از این نوشتارها مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پرسشی که اکنون مطرح است، این پرسش است که اگر باید فعالیت تبلیغی- ترویجی و آموزشی حزب توده ایران از طریق پیوند میان وظیفه دموکراتیک و سوسیالیستی حزب، نوک نیزه نبرد نيروي نو و کهن را در مرحله نبرد ضدديكتاتوري تشکیل دهد، آنوقت به طور مشخص چگونه می توان به این وظیفه عمل کرد؟ آیا این عمل باید میان کار تبلیغی و ترویجی- آموزشی آن، جدایی و حتی تضادی ایجاد کند؟ به سخن دیگر، یکی را مطلق گرايانه به دیگری اولویت ببخشد، امروز تنها به تبلیغ علیه برنامه نولیبرال امپریالیستی بپرداز، ولی با سکوت در توضیح و مستدل ساختن ضرورت گذار از سرمایه داری در دوره مبارزه ضددیکتاتوری، روشنگري ترویجی- آموزشی خود را تعطیل کند؟ به افشاگری علیه برنامه نولیبرال بپردازد، ولی افشاگری علیه نظام سرمایه داری که مادر و زاینده این برنامه است را تعطیل کند و به فردای پس از سرنگونی دیکتاتوری حواله دهد؟ همان طور که “راه توده” و “عدالت” و … می خواهند مبارزه برای وحدت جنبش توده ای را به دست حوادث نامعلوم آینده بسپارند؟ و یا حتی می توان مدعی شد که باید تفاوت قایل شد میان کار تبلیغی- ترویجی- آموزشی برای توده ای ها از يك سو و به منظور جلب متحدان در نبرد ضددیکتاتوری از سوي ديگر؟
این نکات در زیر مورد بررسی قرار خواهد گرفت و به این پرسش ها پاسخ داده خواهد شد، اما پیش تر باید به یک پرسش پراهمیت دیگر پاسخ داد و آن این که منظور از نوک نیزه نبرد ميان نيروي نو و كهن چیست؟ این نوک نیزه در شرایط کنونی چگونه شناخته و درک می شود، چگونه باید آن را درک کرد؟ پرسشی که به طور مقدماتی در نوشتار پیش نیز به آن پرداخته شده بود.
منظور از نوک نیزه نبرد، شناخت تضاد اصلی در جامعه است. تضادی که بدون حل آن راه ترقی خواهی جامعه، راه فرازمندی آن گشوده نخواهد شد. این نوک نیزه، در جامعه ای که به طور عمده دارای نظم سرمایه داری است، توضیح نبرد کار و سرمایه است! نبرد ضدسرمایه داری است!
در شرایط مشخص کنونی ایران واقعيتي که برای نمونه با رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی به عنوان نامزد ریاست جمهوری باری دیگر مورد تائید و تاکید قرار گرفت، اين واقعيت است كه ارتجاع حاکم کنونی در نظام سرمایه داری وابستـه به نظام اقتصادی جهانی امپریالیسم قادر و مایل به کوچک ترین عقب نشینی در برابر خواست های قانونی مردم نیست. برخلاف نظر هاشمی رفسنجانی و برخی دیگر از اصلاح طلبان، ادامه راه تسلیم طلبانه اي كه آن ها كماكان پيشنهاد مي كنند، از این روی راه به جایی نمی برد، زیرا تضاد عمده و روز –- تضاد با ديكتاتوري حاكم — در ایران کنونی آن چنان تعمیق یافته است که به سطح تضاد اصلی فراروییده است! این به این معناست که گشایش راه فرازمندی جامعه ایرانی باید اکنون از «گرهگاه» سرنگونی دیکتاتوری نظام سرمایه داری حاكمِ وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي و رژیم ولایی- امنیتی آن بگذرد.
اين گذار بدون درك ضرورت گذار از نظام سرمايه داري وابسته به اقتصاد جهاني امپرياليستي ممكن نخواهد شد. ازجمله از اين روي، زيرا بدون مبارزه ضد سرمايه داري نمي توان كارگران را به طبقه آگاه پرولتاريا تبديل و به نبرد طبقاتي جلب نمود. طبقه اي كه بدون شركت آن در نبرد، پيروزيِ نبرد ممكن نمي گردد. انتشار سايت ”كلمه كارگري“ نشان شناخت اين امر توسط اصلاح طلبان نيز است!
به سخن ديگر، مبارزه ضد ديكتاتوري و ضد نظام سرمايه داري عملاً از يكپارچگي ديالكتيكي برخودار شده است. این واقعیت را می توان حتی در امكان تحقق يافتن ساده ترین خواست های طبقه کارگر نیز شناخت و درک کرد. در واقع حتی دریافت حقوق عقب مانده چندین ماهه کارگران که می تواند به صورت اصولي- قانوني از طریق مبارزه سندیکایی به ثمر رسانده شود، در شرايط كنوني حاكم بر ايران، تنها پس از سرنگونی رژیم دیکتاتوری ولایی- امنیتی ممکن خواهد شد، زيرا هر نوع فعاليت سنديكايي با برخورد خشنِ سركوبگرانه رژيم ولايي- امنيتي روبروست!
بازگشت به تجربه انقلاب بهمن ٥٧ مي تواند براي درك نزديكي و يا حتي بدل شدن سرشت تضاد عمدهِ روز در جامعه به سرشت تضاد اصلي در آن، به سخني ديگر به منظور درك تغيير تناسب در ديالكتيك ميان مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي به سود گذار از نظام سرمايه داري در نبرد طبقاتي كنوني، كمك بزرگي باشد. از اين روي نيز مبارزه ترويجي- آموزشي حزب توده ايران براي اقتصاد ملي- دمكراتيك با جهت گيري ضد سرمايه داري، همزمان با مبارزه افشاگرانه عليه رژيم سلطنتي- ساواكي و نشان دادن وابستگي هاي اقتصادي- سياسي و … آن در جريان انقلاب بهمن، براي توده هاي قابل شناخت و درك و موفقيت آميز بود.
به سخني ديگر، مي توان با جسارت مدعي شد كه تناسب ميان مبارزه دموكراتيك- ضدديكتاتوري و ملي- ضدامپرياليستي با گرايشي ضد سرمايه داري (كه در مرحله انقلاب ملي- دمكراتيك به معناي برپايي زيربناي اقتصاد ملي متشكل از سه بخش دولتي، خصوصي و تعاوني، مستقل از نظام سرمايه داري جهاني امپرياليستي است)، تقريباً به طور كامل به سود گذار از نظام حاكم سرمايه داريِ وابسته به اقتصاد جهاني كه نمود آن اجراي خشن و پيوشه وار برنامه نوليبرال است، تغيير يافته است.
سرنگوني رژيم ولايي- امنيتي و ايجاد زيربناي اقتصاد ملي- دمكراتيك عملاً به وحدت ديالكتيكي دست يافته اند. يكي بدون ديگري، قابل شناخت، درك و به طريق اولي قابل دسترسي نيست! تبليغ عليه ضرورت مبارزه براي سرنگوني ديكتاتوري، با فعاليت روشنگرانه و افشاگانه ترويجي و آموزشي عليه نظام غارتگر سرمايه داري عجين گشته و يكپارچه شده است!
خواست هاي بينابيني
بحثی که به سخن فیلسوف کهنسال آلمانی، روبرت اشتیگروالد «دعوای قدیمی» در جنبش کارگری است (نگاه شود به پیوند میان تبلیغ و ترویج- آموزش، وظیفه دمکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران!http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2002 فروردين ١٣٩٢)، این بحث است که دیالکتیک نبرد ضدسرمایه داری باید در هر جامعه مشخص، در چه سطحی، در اطراف کدام مساله های مشخص روز در آن جامعه و به کمک کدام راه حل های بینابینی انجام شود؟
اشتيگروالد موضع حزب كمونيست يونان را كه گذار از نظام سرمايه داري را تنها راه حل براي خروج از بحران حاكم بر جامعه يونان اعلام مي كند، از اين روي ”چپ روي“ ارزيابي نمي كند كه گويا حل بحران اقتصادي- اجتماعي در يونان، راه حل ديگري داراست! به نظر اشتيگروالد، اما اين هدف بدون طرح پيشنهادهاي بينابيني كه حزب كمونيست يونان آن را غيرضرور مي پندارد (مي پنداشت! از موضع رهبري جديد اطلاعي ندارم!)، ممكن نيست! به سخني ديگر، توضيح ديالكتيك نفي در نفي شرايط حاكم و ضرورت گذار از نظام سرمايه داري به منظور حل بحران اقتصادي- اجتماعي حاكم بر جامعه، و قابل شناخت و درك نمودن پيوند ايجاد شده ميان تضاد عمده روز و تضاد اصلي در كشور يونان، بدون به كمك گرفتن پيشنهادهاي بينابيني ممكن نيست.
پس، اشتباه ”چپ روي“ حزب كمونيست يونان، ناشي از تكيه غيرمجاز و يك سويه- مطلق گرانه بر فعاليت ترويجي- آموزشي به منظور گذار از سرمايه داري است! راست روي ”راه توده“و ديگران كه ناشي از عدم درك واقعيت حاكم بر جامعه است، تكيه يك سويه- مطلق گرايانه به انتخابات است به اميد «وادار كردن حاكميت به عقب نشيني»: «انتخابات و انتخاب، حق مردم و بزرگترين دستاورد انقلاب است و آن بزنگاهي است كه مردم مي توانند يقه حاكميت را گرفته و آن را به عقب نشيني وادار كنند [!!]». (راه توده ٤٠٨، ٢ خرداد ١٣٩٢). «يقه گرفتني» كه براي تحقق آن بايد پيش تر انقلاب كرد!! راست روي ”چپ نمايانه“ ”عدالت“ كه پس از رد صلاحيت مشايي، ديگر كلاً چيزي براي گفتن ندارد، يك سويه و مطلق گرانه در سكوت تظاهر مي كند!! بازگرديم به صحبت اصلي.
به عبارت ديگر، جدايي ميان وظيفه تبليغي و وظيفه ترويجي- آموزشي، يا در برابر هم قرار دادن آن ها (مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي)، به سخني ديگر كه همان معنا را مي رساند، نقض وحدت ديالكتيكي ميان وظيفه افشاگرانه تبليغي و روشنگرانهِ آموزشي، يا نقض وحدت وظيفه تبليغي و ترويجي- آموزشي، وظيفه دمكراتيك و سوسياليستي، آن اشتباه سنگيني است كه نبايد به آن تن داد. نقض اين وحدت ديالكتيكي، با ناتواني نسبت به جلب و فعال نمودن نيروهاي توده اي و ديگر پايبندان به انديشه ماركسيستي- لنينيستي همراه است و هم اين امكان را از نيروي نو سلب مي كند، بتواند با طرد مماشات طلب ترين و تسليم پذيرترين ”متحدان“ در هر لحظه از مرحله نبرد ضد ديكتاتوري، متحدان صادق و استوار و دورانديش ميهن دوست ضد ديكتاتوري را به سوي آماج گذار از نظام سرمايه داري هدايت كند.
طرد متزلزل ترين و جلب صادق ترين و پايدارترين لايه هاي اجتماعي به مبارزه ضد سرمايه داري، به سخني ديگر، كمك به روند قطب بندي در انديشه حاكم بر جامعه كه به معناي كوشش براي برقراري هژموني انديشه انقلابي ماركسيستي- توده اي در جامعه است، تنها با پايبندي به وحدت فعاليت فعال و خلاق تبليغي و ترويجي- آموزشي حزب طبقه كارگر ممكن مي گردد.
امري كه البتـه بدون تجربه خود آن ها ناممكن خواهد بود. لذا قرار داشتن در كنار آن ها در هر روز و در هر تجربه، ضروري است. اين درسي است كه بايد از تجربه ”جمعه سياه“ كه در آن بلشويك ها در كنار توده مردم روسيه كه براي تظلم خواهي راهي قصر تزار بودند، گرفت. در انتخابات رياست جمهوري در پيش نيز وضع بر همين منوال است. حزب توده ايران، انتخابات را در شرايط كنوني راه حل برطرف ساختن بحران اقتصادي- اجتماعي حاكم بر ايران نمي داند. اما اگر جريان اصلاح طلبي هنوز هم بخواهد به نامزدي راي دهد، بايد در كنارش بود و روز انتخابات را نيز به روز افشاي بازي ”مهندسي انتخابات“ تبديل نمود. ابتكارها كم نيستند! از انتخاب غير فعال رنگ لباس تا ارايه علني و تهاجمي راي مي تواند كمك باشد!
موضع حزب توده ایران در انتخاب پيشنهادهاي بينابيني از پیش باز روشن بوده و هست! حزب طبقه کارگر ایران با اعلام پیـونـد میان مبارزه دموکراتیک- سندیکایی کارگران- دهقانان- معلمان و در جمع، همه زحمتکشان یدی و فکری، به عبارت دیگر پيوند مبارزه به منظور دستیابی به حقوق مدنی زنان، جوانان، حقوق ملی خلق های ساکن این سرزمین، مبارزه برای حق کار، مسکن و …. زحمتکشان از یک سو، بـا مبارزه برای گذار از جامعه استثمارگر سرمایه داری از سوی دیگر، به سخنی دیگر پیوند میان مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی وظایف برنامه انقلابی حداقل کارگری خود، پرچم افراشته اندیشه مارکسیستی- توده ای را قریب به یک قرن افراشته نگه داشته و به آن پایبند است. بحثی که اکنون به طور مشخص مطرح است، چگونگی انجام این برنامه تبلیغی- ترویجی- آموزشی حزب در مرحله کنونی مبارزه ضددیکتاتوری است.
در این باره نیز نظر حزب توده ایران شفاف و صریح است! حزب طبقه کارگر به این هدف ها نه از طریق تن دادن به دوگانگی فعالیت انقلابی تبلیغی- ترویجی- آموزشی دست مي يابد، بلكه از طریق طرح پرسش ها و خواسته های بینابینیِ زحمتکشان و لایه های مختلف جامعه.
خواست های بینابینی به چه معناست؟
این خواست ها، خواست هایی هستند که کلیت نظام و حاکمیت آن را مورد پرسش قرار نمی دهند، اما به علت موضع مصمم ارتجاع برای تحمیل سلطه به سر رسیده خود، برای او قابل پذیرش نیستند! برای نمونه شرط محمد خاتمی برای نامزدی خود برای انتخابات ریاست جمهوری، یعنی آزادی رهبران “جنبش سبز” از اسارت غیرقانونی و آزادی زندان سیاسی از چنین سرشتی برخودار است. در حالی که نظر هاشمی رفسنجانی كه حتي پس از رد صلاحیتش از طرف او اعلام شد و در ادامه راه مماشات با ارتجاع حاکم است، دارای چنین سرشتی نیست. مبارزه علیه اجرای برنامه نولیبرال امپریالیستی و افشاگری علیه آن نيز از همين سرشت بينابيني برخودار است و … (نگاه شود همچنین به کوه زایید … «پر مگس» اوج اندیشه علی خدایی! «ای ژاژخایان دشمن کار، ای شمایانی که اندیشه تان از پر مگس فراتر نمی رود» (احسان طبری، شعر زندان)، بهمن ١٣٩١ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1943).
به کمک پیشنهادهای بینابینی، حزب طبقه کارگر قادر است، رابطه با لایه های بینابینی را حفظ و تحکیم کند، صداقت حزب توده ایران را در مبارزه برای اتحادهای اجتماعی برای آن ها قابل شناخت سازد و از این طریق راه هدایت این لایه ها را برای گذار از نظام سرمایه داری هموار سازد. بدون کوشش برای این هدف نهایی، ماندن در سطح «مقدورات» و «ممكنات»، در سطح انفصال در روند فرازمندی جامعه خواهد بود که در نوشتار پیش به آن پرداخته شد. (نگاه كن به ”تنظيم برنامه تبليغي، ترويجي- آموزشي نيازي مبرم و عاجل“ خرداد ١٣٩٢ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/2055)
سخن كوتاه. در خط مشي انقلابي حزب توده ايران پيوند ميان مبارزه دمكراتيك و سوسياليستي از «منطق» شناخت ماترياليسم تاريخيِ فرازمنديِ جامعه شناسيِ علمي – ماترياليسم تاريخي – ناشي مي شود. اين «منطق» جايي براي دوگانگي غيرديالكتيكي در سياست تبليغي- ترويجي- آموزشي حزب طبقه كارگر باقي نمي گذارد. مبارزه تبليغي در مطبوعات حزبي، در نامه مردم و ديگر نشريه هاي پايبند به خط مشي انقلابي حزب طبقه كارگر بايد به اين «منطق» پايبند بوده، تا سرشت ماركسيستي- توده اي خود را به منظور جلب نيروهاي ماركسيست- توده اي از يك سو و متحدان مرحله نبرد ضد ديكتاتوري از سوي ديگر نشان داده و كمك براي شناخت و درك آن ها از شرايط حاكم بر جامعه باشد. به نظر مي رسد كه تغيير بخشي از برنامه هاي انتشاراتي نشريات متعهد به خط مشي انقلابي حزب توده ايران و همچنين تشديدِ نظم يافتهِ فعاليتِ نظري- تئوريك حزب طبقه كارگر ايران از ضروري مبرم برخودار است!