در زندگی روزمره و محاسبات ساده، روش تفکر متافیزیکی، “عقل سلیم”، کافی است. اما نقص اساسی این شیوه تفکر این است که قادر به درک حرکت و تکامل نیست و تمام تضادها و تناقضات را رد می کند. متافیزیک ارسطویی نه تنها بر الهیات مسیحی تأثیر گذاشته است، بلکه بخش بزرگی از تفکر فلسفی اروپایی را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
طبری دیالکتیک و منطق صوری (متافیزیک) را مانند ریاضیات عالی و حساب می داند. دیالکتیک به مسائل روزمره زندگی محدود نمی شود، بلکه سعی می کند به درک فرآیندهای پیچیده تر و گسترده تر برسد.
ارسطو برای اولین بار قوانین منطق صوری را توسعه داد و سیستم منطقی او از ان زمان توسط متافیزیکدانان به عنوان تنها روش ممکن تفکر علمی پذیرفته شده است.
استنتاج منطقی ارسطویی “A” را برابر با “A” می داند.
اصل “A” برابر است با “A” از یک طرف نقطه شروع تمام دانش است، از سوی دیگر، این نیز نقطه شروع برای تمام اشتباهاتی است که در دانش ما وجود دارد. در واقع، “A” برابر با “A” نیست. همه چیز از نظر اندازه، وزن، رنگ و غیره تغییر می کند. هیچ چیز همیشه با خودش برابر نیست. متافیزیک می گوید که در یک زمانی “A” برابر با “A” بود.
چگونه باید یک “نقطه آغاز در زمان” را درک کنیم، هنگامی که همه چیز در زمان وجود دارد: و هستی خود یک فرآیند پیوسته تغییر است – زمان عنصر اساسی وجود است.
مانند پرسش زندگی و مرگ؟ زندگی از کی آغاز می شود و کی به پایان می رسد؟ مرگ یک رویداد ساده نیست، بلکه یک فرایند طولانی است که هراکلیتوس قبلا درک کرد: “آن چیزی که در ما وجود دارد، زنده و مرده، خواب و بیدار، جوان و پیر است؛ با یک تغییر چیز دیگری می شود.”