سخن روز شماره: ۱۰۱ (۱۶ بهمن ۱٣۹۷)
این که کمک نیروهای نظامی ایران به سوریه به طور عینی به شکست نقشه امپریالیسم برای تجزیه سوریه کمک کرده است درست است. ولی این برابر با یک کاربرد و کارکرد برنامه ریزی شده ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی نیست.
در این شکی نیست که سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر پایه جنگ مذهبی استوار است. به نظر نگارندهسیاست خارجی جمهوری اسلامی در سوریه همیشه و از همان روز نخست بر این پایه بوده است. از همان آغاز آن ها بر علوی بودن رژیم سوریه تاکید داشته اند و حتا یکی از سرداران پیشین سپاه آقای رفیق دوست گفت که به همین خاطر لیبی و قذافی از کمک جمهوری اسلامی برخوردار نشد. همین سیاست شیعوی در حمایت جمهوری اسلامی از شورشیان حوثی هاییمن که مذهب شیعه گونه دارند نیز تکرار می شود.
به همین دلیل هم جمهوری اسلامی نه تنها با حمله نظامی و اشغال عراق زیر حکومت سنی ها اعتراضی نکرد بلکه نمونه های فراوانی از همکاری رژیم ولایت فقیه با نیروهای اشغالگر وجود دارد. همین سیاست در سرنگونی طالبان سنی مذهب در افغانستان نیز تکرار شد. بنابراین می بینیم که سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر اساس شیعه گری استواربوده و هست و نه بر پایه مبارزه با امپریالیسم.
ولی اینطور به نظر می رسد که برخی ها سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در سوریه در آغاز درست و با سمت گیری ضدامپریالیستی می دانند. آن ها حضور نظامی جمهوری اسلامی در سوریه را شرکت در دفاع از حق حاکمیت ملی مردم سوریه و تمامیت ارضی آن، و علیه برنامه ی امپریالیستی به منظور پاره پاره کردن کشورها می دانند. ولی بر این باورند که اکنون سیاست خارجی جمهوری اسلامی از خط ضدامپریالیستی پیشینه دور شده است.
اگر این فرض درست باشد پس باید روشن شود که از چه زمانی و به چه دلیل این سیاست ضدامپریالیستی یک مرتبه به جنگ مذهبی تقلیل یافته است.
اگر قبول داشته باشیم که خصلت های ضدامپریالیستی واقعی از خاستگاه طبقاتی ویژه ای بر می خیزد، پس باید روشن کنیم که چه جابجایی طبقاتی در حاکمیت ایران بوجود آمده است که خصلت های ضدامپریالیستی آن را به خصلت ارتجاعی ایجاد جنگ مذهبی تبدیل کرده است. بیاید این گره را کمی بیشتر باز کنیم.
جنگ داخلی امپریالیستی در سوریه در سال ۲۰۱۱ شروع شده است و ناظران سیاسی معتقدند که پس از چند ماه جمهوری اسلامی نخست توسط حزب الله لبنان و سپس به گونه مستقیم درگیر جنگ داخلی در سوریه شده است. در آن زمان، همزمان است با میانه دوره دوم ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد پس از کودتا علیه کاندیدای جنبش سبز است که با دخالت مستقیم ولایت فقیه انجام شد. بنابراین اگر کمک جمهوری اسلامی به سوریه خصلت ضدامپریالیستی داشته است، پس ما باید مانند “عدالت” معتقد باشیم که مجموعه حکومت در آن زمان در دست نیروهای خرده بورژوازی بوده است که می تواند خصلت واقعی ضدامپریالیستی داشته باشد و نه در دست بورژوازی تجاری، بوروکراتیک و مالی که برای تقسیم منابع دزدیده شده از توده ها با امپریالیسم در اینجا و آنجا درگیرمی شود.
خلاصه این که باید ثابت کرد که فرمان رهبری جمهوری اسلامی از سال ۲۰۱۱ و تا چندی پیش در دست نیروهای خرده بورژوازی و یا بورژوازی ملی با خصلت ضدامپریالیستی بوده است. ولی اکنون، ناگهان حکومت به دست بورژوازی تجاری، بوروکراتیک و مالی افتاده است که همزمان با باز کردن بازارهای میهن و حراج سرمایه ملی و پیوست با بورژوازی جهانی به جنگ مذهبی در سوریه می پردازد.
از سوی دیگراگر ما بخواهیم که خصلت طبقاتی کشورها را از دخالت نظامی جدا کنیم و مدعی شویم که کمک نظامی جمهوری اسلامی به سوریه ربطی به خصلت طبقاتی رژیم ندارد پس ما چگونه می توانیم از همکاری کُردهای سوریه با نیروهای نظامی آمریکایی انتقاد کنیم. ما از کُردهای سوریه انتقاد می کنیم که از درک خصلت امپریالیستی امریکا عاجز هستند و یا آن را ندیده می گیرند و به همین دلیل همکاری با نیروهای نظامی آمریکایی را به سود منافع ملی کُردهای سوریه می دانند. به زبان دیگر کمک نظامی امریکا به کُردهای سوریه نمی تواند از خصلت امپریالیستی آن جدا باشد.
و ما این را هم می دانیم که هر تضادی با امپریالیسم ماهیت ضدامپریالیستی ندارد. برای نمونه حکومت شوینیستی ترکیه به هیچ وجه اجازه تشکیل یک کُردستان در کنار مرزهای خود را به کُردهای سوریه نمی دهد و باز هم ما این را می دانیم که امریکا برای تامین منافع خود در سوریه پس از شکست نیروهای دست نشانده داعش نیروهای نظامی کُردهای سوریه را تشویق به همکاری با نیروهای نظامی امریکا کرده است. بنابراین مخالفت اردوغان با امریکا که از زاویه شوینیستی انجام می گیرد، او و حکومت ترکیه را ضدامپریالیسم نمی کند. امپریالیسم تنها یک مقولهی سیاسی نیست بلکه بیشتر از آن یک مقوله اقتصادی است. حکومت ترکیه با تمام تاروپود به اقتصاد جهانی سرمایه داری وابسته است، عضو پیمان تجاوزگر ناتو به رهبری امریکا است و با دوستان و دست نشاندگان امریکا در منطقه همکاری نزدیک دارد.
البته این به این معنا نیست که نیروهای مترقی درونی و جهانی از تضادهای میان دیکتاتور و امپریالیسم سود نجویند. همان طور که روسیه و دولت بولیواری ونزوئلا از تضاد میان اردوغان و امریکا بهره می جویند و جمهوری بولیواری ونزوئلا هم از تضاد میان دیکتاتوری ایران و امپریالیسم امریکا سود می برد و برده است.
این که کمک نیروهای نظامی ایران به سوریه به طور عینی به شکست نقشه امپریالیسم برای تجزیه سوریه کمک کرده است درست است. ولی این برابر با یک کاربرد و کارکرد برنامه ریزی شده ضدامپریالیستی جمهوری اسلامی نیست.
ما یک بار برای همیشه باید برای خود روشن کنیم که آیا کسانی که سرمایه های میهن را به سرمایه جهانی ارزانی می کنند، آیا کسانی که با برنامه نئولیبرالیستی اقتصاد به اجرای دستورهای بانک جهانی و صندوق بین اللملی پول می پردازند و صنعت های بنیانی کشور را به پشیزی می فروشند، آیا کسانی که برای خشنودی سرمایه جهانی کارگر را به شلاق می گیرند، می توانند ضدامپریالیسم باشند؟
به زبان دیگر آیا ضدخلق می تواند ضدامپریالیسم باشد؟ نیروهای ضدخلق به دلیل های گوناگون می توانند در این و یا آن مورد با امپریالیسم اختلاف نظر و تضاد منافع داشته باشند (همان گونه که امپریالیست ها با هم تضاد منافع دارند). ولی این اختلاف ها و تضاد ها در حدی نیست که بتوان آن ها را ضدامپریالیستی خواند. یک حکومت ضدامپریالیستی با اجرای برنامه ملی و دموکراتیک، با تقویت تولید داخلی و بالا بردن سطح زندگی زحمتکشان به منافع جهانی و درونی امپریالیسم ضربه می زند. جمهوری اسلامی پس از سال های نخستین انقلاب و به ویژه پس از حذف و تحریف اصل های مترقی اقتصادی و دموکراتیک قانون اساسی به راه همکاری با امپریالیسم جهانی تن در داده است.
به همین خاطر سیاست “نه دیکتاتور و نه امپریالیسم” که نشانگر خط مستقل “چپ”های مارکسیست است بسیار مهم است. این گونه است که “چپ”های مارکسیست بدون توجه به این که دیکتاتوری تا چه اندازه ستمگری کند و سازماندهی توده ها تا چه اندازه سخت باشد دست به سوی امپریالیسم برای کمک دراز نمی کنند. ما هرگز برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه به امپریالیسم ها اجازه نمی دهیم که ایران را کشتارگاه مردم ما کنند. همان گونه که به بهانه مبارزه با امپریالیسم به رژیم ولایت فقیه اجازه نمی دهیم که مردم را برای نان و آزادی خواهی سرکوب کند.
سرنوشت غم انگیز کُردهای ناسيونالیست سوريه باید درس بزرگی برای نیروهای راست روی باشد که به کژروی دچار شده اند. هرگز نباید برای به دست آوردن آزادی با امپرياليسم جنايتکار هم سو شد. و هرگز نباید به بهانه حفظ استقلال میهن با دیکتاتوری مذهبی سرمایه داری جمهوری اسلامی هم سنگر شد. دیکتاتوری مذهبی سرمایه داری جمهوری اسلامی با اجرای برنامه های سرمایه مالی جهانی در میهن زمان درازی است که استقلال میهن ما را برای ادامه زندگی زالویی خود به امپریالیست ها فروخته است.
پاسخ رژيم سرمايه داری جمهوری اسلامی در برابر فشار اقتصادی و تحریک های امپریالیستی ایست برنامه های نئولیبرالیستی و خودداری از درگیری در جنگ های مذهبی نیست. این رژیم بنا بر ماهیت سرمایه داری خود با بهره برداری از حربه امپریالیسم می كوشد که برنامه لیبرالیستی اقتصادی و خصوصی سازی و سرکوب مردم و فشار بر سازمان های كارگری و مدنی را افزایش و گسترش دهد. و باز هم این رژیم بنا بر ماهیت مذهبی خود تلاشی برای تنش زدایی نمی کند بلکه هم سو با سازمان های نظامی امپریالیستی با سیاست شیعوی خود بر ضد منافع مردم میهن به گسترش درگیری های مذهبی می پردازد.
مقاله با توانایی دیالکتیک سیاست ملی- ضد امپریالیستی را موشکافی می کند و نمایان می سازد. استه تیک شناخت دشمن اصلی، یعنی امپریالیسم را در نبرد رهایی بخش خلق ها نمایان می سازد و آن را در ارتباط قرار می دهد با سیاست ارتجاعی با آب و رنگ دروغین که می خواهد خود را جانشین سیاست ضد امپریالیستی جا بزند.
قله ی این استه تیک مارکسیستی- توده ای در نقل زیر خود می نماید:
به همین خاطر سیاست “نه دیکتاتور و نه امپریالیسم” که نشانگر خط مستقل “چپ”های مارکسیست است بسیار مهم است. این گونه است که “چپ”های مارکسیست بدون توجه به این که دیکتاتوری تا چه اندازه ستمگری کند و سازماندهی توده ها تا چه اندازه سخت باشد دست به سوی امپریالیسم برای کمک دراز نمی کنند. ما هرگز برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه به امپریالیسم ها اجازه نمی دهیم که ایران را کشتارگاه مردم ما کنند. همان گونه که به بهانه مبارزه با امپریالیسم به رژیم ولایت فقیه اجازه نمی دهیم که مردم را برای نان و آزادی خواهی سرکوب کند.