“راست”های ایران و آمریکا مکمل و نیازمند یکدیگرند!

image_pdfimage_print

“دیگ خاور میانه” هنوز باید بجوشد

طاهر برهون

• امروزه مبارزه ضدامپریالیستی واقعی از معبر و مسیر مبارزه با حاکمانی میگذرد که با اقدامات نابخردانه و ضدملی، جاده صاف کن و توجیه کننده تهاجمات کنسرن های نفت و اسلحه به منطقه و میلیتاریزاسیون تاریخی خاورمیانه شده اند. در سوریه با ایجاد دوگانه یا اسد – یا داعش، افکار عمومی را به سود اسد چرخاندند. ما اما مجبور به پذیرش دوگانه یا ترامپ – یا خامنه ای نیستیم، آنها دو لبه یک قیچی اند! …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
شنبه  ۱۴ ارديبهشت ۱٣۹٨ –  ۴ می ۲۰۱۹

قرار گرفتن نام “سپاه پاسداران” در لیست گروههای تروریستی از طرف ترامپ، موجد احساسات به کلی متفاوت و متنافر در میان افکار عمومی ایرانیان شد. جدا از بخش “کاسه لیسان” حرفه ای، “لباس پاسدار پوشان” ریایی و سوداگران “تحریم و جنگ” که بر روال معمول و به اعتبار مثل معروف دزد بازار آشفته میخواهد، مجال و مفر تازه ای برای جلوه گری یافتند، در بخش دیگری اما که هنوز باورمند به گفتمان و پارادایم “جهان دو قطبی” مانده اند و در سیمای جمهوری اسلامی “رژیمی ضدامپریالیسی” را خواب میبینند، آنچنانکه بخشی از ما نیروهای “چپ” را نیز در بدایت امر مسحور و مبهوت خود نموده بود، موجی از احساسات کاذب میهن پرستی را بر انگیخت. همزمان موج واقعی تری از شادی “قابل فهم” در بخش دیگر و نه چندان کم جامعه ایرانی به شمول بخشی از نیروهای سیاسی و حداقل در فضای مجازی را دامن زد.
این شادی “قابل فهم” است، چرا که مردم ایران سپاه پاسداران را که اتفاقا و با کمی اغماض میتوان نام آنرا ترجمه نام نیروهای اس اس، یعنی جنایتکارترین و البته وفادارترین نیروی هیتلری دانست (Schutz-Staffel که به فارسی میشود سپاه محافظ!) به عنوان حاضرترین و در میدانترین نیروی پای کار جمهوری اسلامی در تمام این چهار دهه، در سرکوب هر صدای اعتراضی و ترور و حذف مخالفین نظام در داخل و خارج، نقش درجه یک داشته است، میشناسند. 
این موج به ویژه در کردستان که از حضور پرنکبت این باند، هنوز زخمهای عمیق و ماندگاری بر تن و جان دارد، بازتاب گسترده تری داشت. چهره این باند جنایتکار را میتوان به نحو اکمل در آئینه کردستان دید. قتل و جنایت و تجاوز، محاکمات و اعدامهای فراقانونی، آتشپاشی و کشتار روستاهای قارنا و قهلاتان و ایندرقاش، ترور رهبران به نام و صدها کادر و فعالان کمتر به نام کرد در خاک اقلیم کردستان، کشتار روزانه کولبران، موشک پرانی به اقامتگاه نیروهای مخالف در خاک اقلیم کردستان، تخریب محیط زیست و… مثنوی هفتاد من کاغذی است که هنوز باید توسط کمیته های ملی حقیقت یاب و پس از پایان این رژیم، بررسی و دادرسی شود.
دگردیسی این باند از یک نیروی صرفا نظامی، به ویژه در بیست ساله اخیر، به یک کارتل و مونوپل اقتصادی – نظامی – امنیتی – فرهنگی و سیاسی ملی و فرامنطقه ای و اظهار و اعمال نظر در تمامی عرصه های حیات اجتماعی ایران، سبب شده است که به حق، در انظار ملت ایران منفور، و مسبب افلاس همه جانبه کنونی شناخته شود.
اما این “شادی قابل فهم” تنها اعلام و تبارز نفرت از سر احساسات نیست. بسیار طبیعیست در نظامی که هر گونه امکان جابجایی متمدنانه و امروزین قدرت سیاسی را مسدود و عملا غیرممکن کرده است، چشم داشتن به نیرویی بیرونی و قدرقدرت تر، توهم گشایش و رهایی بپرورد که گناه آن بی کم و کاست بر گردن رژیم است. در ناخودآگاه بسیارانی تکرار کیس عراق و ایجاد تغیراتی در جهات ایدال، امید و حتی آرزو پرورده است.    
ریشه این شادی، نهفته در آتشفشان “خشم مقدسی” است که بیصبرانه منتظر فرصت و مفر بروز است که سر تا پای رژیم را به زیر بکشد و این را خود رژیم بهتر از ما میداند. 
اما آیا این تمام داستان است؟ این نامگذاری اگر از طرف سازمانها و نهادهای معتبر بین المللی و حقوق بشری و یا کشورها و دولتهای خوشنام و یا لااقل کمتر بدنام (اگر پیدا شود!) صورت میگرفت، بیگمان پیروزی معنوی و سیاسی بزرگی می بود. از بد حادثه این نامگذاری توسط باند بدنام ترامپ (به قول نوام چومسکی که آنرا خطری برای بشریت میداند) که خود عصاره و تجسم سیاستهای تهاجمی سرمایه داری معاصر و “نیولیبرالیسم محتضر” است، اعلام شده. و این کمی جای تامل و مداقه دارد!
پس از فروپاشی اتحاد شوروی، جرج بوش پدر در مصاحبه ای گفت: “ما از نابودی یک رقیب سیاسی و ایدئولوژیک قدرتمند خوشحال شدیم، اما روز بعد به فکر فرو رفتیم” – نقل به معنی –
او حق داشت چرا که دکترین و تمام سیستم دفاعی (در واقع تهاجمی) ایالات متحده آمریکا بر اساس وجود یک رقیب یا دشمن، طراحی شده و میشود تا بتوان سیاستهای نظامی – امنیتی خود را توجیه و تحت عنوان دفاع از منافع و امنیت ملی به افکار عمومی داخل و خارج بفروشند. این از پارادکسهای نمونه وار تاریخ است که سالها تلاش کردند برای نابودی شوروی، اما خود “سقوط شوروی” این ابزار توجیه سیاستهای میلیتاریستی را از دست آنها ستاند.
اما برآمد “اسلام سیاسی” از ایران و سپس در منطقه خاورمیانه، موهبتی آسمانی بود که به سرعت جای خطر کمونیزم را گرفت. شعار “سبزها میآیند” جای شعار “سرخ ها میآیند” را پر کرد. کانالیزه کردن خشم و اعتراض فروخورده مردمان منطقه از سیاستهای استعماری کهنه و نو، به طرف خشن ترین قرائت از دین در دستور روز قرار گرفت. نقش سازمانهای جاسوسی غرب در ایجاد و تقویت و جهت دهی سازمانهای رادیکال و قارچ گونه اسلامی اینک دیگر “راز عیان”ی است که بر زبان برخی دست اندرکاران دولتهای پی در پی آمریکایی لغزیده است (برژنسکی، هلاری کلینتون و…)   
آمریکا در پی حل مسائل و بحرانهای خاورمیانه نیست، چرا که از قبل آن نه تنها میلیاردها دلار نفتی کشورهای منطقه را به جیب کنسرنهای اسلحه فروشی میسپارد، بلکه با امید تسلط بر منابع گوناگون زیرزمینی منطقه، در پی احراز جایگاه بلامنازع ژئواستراتژیک در مناقشات آتی با روسیه و چین است.
آمریکا بر آتش خاورمیانه “نفت” میپاشد. نقل مکان سفارتش از اورشلیم به بیت المقدس، شناسایی اشغال “ارتفاعات جولان”، تایید سیاست شهرکسازی دولت اسراییل در مناطق اشغالی، همگی در جهت تقویت اسلام رادیکال و آتش تهیه تبلیغاتی است برای شیادانی همچون خامنه ای، که سوار بر این امواج، شعور پایینترین لایه های مردمان منطقه را به بازی بگیرند و بر تن جوانان نسل آینده “جلیقه های مرگ” بپوشانند.

آمریکا سالهاست که نه تنها یکی از بزرگترین احزاب سیاسی کردستان ترکیه یعنی پ.ک.ک. را در لیست سازمانهای تروریستی خود دارد (میتوان با سیاستهای این سازمان موافق یا مخالف بود)، بلکه پس از احراز شکست نظامی داعش، با اعلام خروج به غایت نامسئولانه و غیرکارشناسانه و فرصت طلبانه از کردستان سوریه، با همه جانفشانیها و پیکار افسانه وار نیروهای “ڕۆژئاوا” به ویژه در حماسه “کوبانی”، در عمل آماده سازی زمینه ی سیاسی و اخلاقی بازگشت نیروهای همپیمان خود به آغوش جلاد دمشق را رقم زد (تاکنون). مخالفت تا پایان با “رفراندوم استقلال کردستان عراق” و چشم فروبستن بر تهاجم نیروهای حشد شعبی به “کرکوک” و اشغال آن توسط نیروهایی که آشکارا رو به قبله جمهوری اسلامی نماز میگذارند، همگی نشان ازین دارند که آمریکا سودای دیگری در سر دارد.

به باور من، آمریکا با اعلام نام سپاه پاسداران در لیست سازمانهای تروریستی، جایگاه این سازمان جهنمی را در مناسبات و معادلات قدرت میان باندهای حکومتی جمهوری اسلامی ایران، “بر کشید” و تقویت کرد!
سپاه پاسداران و فرمانده آن خامنه ای را که به درستی به عنوان مسبب اصلی افلاس کنونی در افکار و انظار مردم ایران محکوم و باید پاسخگو میبودند، غسل تعمید داد و بدین ترتیب زمینه قدرت یابی بی رقیب سپاه را بویژه پس از مرگ “فرمانده” آماده تر کرد. رقابت درونی فرماندهی سپاه بین دو جناح ایدئولوژیک -ضد آمریکایی – ضد اسراییلی و جناح “تاجر و ثروتمند” شده سپاه، میتواند تا حدود زیادی سایه روشن نوع تعامل و رفتار آینده را، بنمایاند و در هر دو صورت به اهداف متنوع و پیچیده آمریکا یاری برساند: یا جنگ یا تسلیم. این بازی برای آمریکا دوسر برد است.
کلیدواژه “دشمن” در جای جای صحبتهای خامنه ای، فقط بیانگر افکار مالیخولیایی رهبری خودشیفته نیست، بلکه فراافکنی ناتوانی ذاتی سیستم در پاسخگویی به مطالبات معوقه و پوششی بر خیانت به آرمانها و اهداف اولیه مردم در انقلاب ٥٧ است که چیزی نبود غیر از: استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی.
ترامپ و خامنه ای هر کدام به دلایل خود، نیازمند یکدیگرند. هر دو در پی تقویت “رادیکالیزم اسلامی” در منطقه هستند و روی “پاس” یکدیگر “گل” میکنند!       

با این نگاه ، موجبی برای “هلهله” و شادی از قرار گرفتن نام سپاه در لیست گروههای تروریستی باقی نیست، چرا که این خود پرده ای از یک نمایش و سناریوی متعفن نانوشته (شاید هم نوشته)، نه میان دو دشمن، بلکه دو بازیگر در دو سوی یک میدان است. یکی در توهم ایجاد “هلال شیعی” و تقویت “محور مقاومت” و “آزادی قدس”، ملیونها دلار نفتی و هزاران جان مردمان منطقه و ایران را به باد فنا میدهد و دیگری برای مقابله با این “خطر” به منطقه نیرو و اسلحه میفرستد و میفروشد. 

به باور من، امروزه مبارزه ضدامپریالیستی واقعی از معبر و مسیر مبارزه با حاکمانی میگذرد که با اقدامات نابخردانه و ضدملی، جاده صاف کن و توجیه کننده تهاجمات کنسرن های نفت و اسلحه به منطقه و میلیتاریزاسیون تاریخی خاور میانه (به شمول ایران و کردستان) شده اند. با در نظرداشت تجربیات منطقه و جهان، با دست رد بر سینه هرگونه دخالت خارجی و به طریق اولا نظامی، تشدید مبارزات هر دم فزاینده اقشار و طبقات محروم و مستاصل مردم ایران علیه نظام ولایت فقیه، باید صدای مستقل آزادی و عدالت اجتماعی خواهان را به گوش جهان رساند.

در سوریه با ایجاد دوگانه یا اسد – یا داعش، افکار عمومی را به سود اسد چرخاندند. ما اما مجبور به پذیرش دوگانه یا ترامپ – یا خامنه ای نیستیم، آنها دو لبه یک قیچی اند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *