سخن روز شماره: ۱۰۸ (۲۰ اسفند ۱٣۹۷)
مقاله ی افشاگرانه و در عین حال ترویجی- روشنگرانه ی “کنکاشی در راهکارهای مبارزه برای تقویت نقش جنبش کارگری- سندیکایی در لحظه کنونی“ (نامه مردم ۱۳ اسفند ۱۳۹۷) تبلوری است از توانایی اندیشمندان تودهای برای رهبری جنبش انقلابی در «لحظه کنونی» در ایران. صلابت نظری و استدلالی مقاله، مطالعه ی آن را به لذتی غرورآمیز بدل می سازد.
در این مقاله دو «راهکار» ارتجاعی و در خدمت حفظ شرایط حاکم کنونی افشا می گردد. همانجا نشان داده میشود که «راهکار [دفاع] صرفاً از جنبه صنفی و رفاهی جنبش اعتراضی کارگران ..» و «راهکار سازماندهی [طبقه کارگر و مبارزات اعتراضی] از بالا»، کوشش های ارتجاعی هستند به منظور دفع «حضور توده های کارگر در مبارزات جاری». هدف هر دو «راهکار»، تبدیل کردن «جنبش سندیکایی موجود زحمتکشان و اعتراض های روبه گسترش کارگری به زاییده جناح ها حکومتی» است که با هدف خدمت حفظ منافع آنها و بقای حاکمیتشان عملی می گردد.
با چنین افشاگری و روشنگری پرتوان، مقاله در ادامه به طرح «راهکار» انقلابی می پردازد. مقاله راهکار انقلابی را شفاف و با صراحت چنین ترسیم می کند: «در اوضاع حساس کنونی مهمترین مسأله در مبارزات کارگری و سندیکایی تکیه به توده های کارگر و سازماندهی و رهبری اعتراض ها است.»
مقاله «تکیه به توده های کارگر» را برای سازماندهی و رهبری اعتراض ها، در برابر کوشش راهکارهای ارتجاعی قرار میدهد. نکتهای که تفاوت ماهوی میان راهکار ارتجاعی و انقلابی را قابل شناخت می سازد. سره را از ناسره جدا می کند. تضاد اصلی میان سازمان های «زرد» و انقلابی را برجسته می سازد.
این تضاد در این نکته متبلور میگردد که کوشش راهکار ارتجاعی به گام های صدقه گونه و تشکیل «کمیته ها و صندوق ها و از این قبیل امور» خلاصه میشود که همراه است با «بی توجهی به بدنه کارگری» و مبارزات و خواست های آن. در حالی که راهکار انقلابی با تکیه به پدیده ی «حضور توده های کارگر در مبارزات جاری»، آن را به عنوان خط سرخ در نبرد طبقاتی جاری برجسته می سازد. به سخنی دیگر «پراتیک انقلابیِ» توده ها را (مارکس) در مرکزتوجه قرار میدهد و نمونه ی «تجربه مبارزه کارگران شکر هفت تپه، پولاد اهواز، هپکو اراک، ماشین سازی تبریز، تکنسین ها و کارگران فنی برق و توانیر و نیز فرهنگیان ..» را برای توصیف روند برمی شمرد.
بدین ترتیب تضاد اصلی میان راهکار انقلابی و ارتجاعی در قرار داشتن منافع طبقه کارگر در برابر منافع حاکمان برجسته می شود. همانطور که مقاله نشان می دهد، راهکار ارتجاعی میکوشد مبارزات را در سطح «صنفی و رفاهی» منجمد سازد. در حالی که در نبرد طبقاتی جاری در ایران «توده های کارگر» در مبارزات اعتراضی- اعتصابی خود با هشیاری به «تلفیق خواست های سیاسی و صنفی [پرداخته] و مخالفت در برابر اقدام های ضد کارگری رژیم» را به آماج های راهکار انقلابی خود بدل ساخته اند. امری که ناشی از آگاهی طبقاتی رشد یافته زحمتکشان ایران است. مبارزه ی هدفمند کارگران در ایران به ثبوت می رساند که زحمتکشان یدی و فکری در ایران با شناخت منافع طبقاتی خود به سطح طبقه کارگر ایران فرارویده اند.
مقاله به درستی از واقعیت بروز شخصیت و هویت تاریخی طبقه کارگر ایران در مبارزات اخیر، به این نتیجهگیری به جا میرسد و آن را برجسته میسازد که از اهمیت راهبردی برخوردار است. مقاله بر این پایه بر ضرورت تقویت راهکار انقلابی پای می فشارد.
در عین حال مقاله با ارزیابی از سطح کمّی توسعه ی مبارزات، هشدار میدهد که باید «گام های بلند و امیدوار کننده»را در مبارزات اعتراضی کنونی بیش از توان آن پربها نداد. باید اما این گام ها را که نشان «میزان معینی از آمادگی در توده های کارگر در سطح کارگاه ها و کارخانه ها» است، تقویت نمود «و در جهت قوام و تقویتش همه جانبه مبارزه کرد». از این رو مقاله خواستار آن است «که باید راهکاری را برجسته و عمده ساخت که تکیه به توده های وسیع کارگران و سازماندهی آنان محور و کانون اصلی آن [راهکار] باشد».
مقاله با توجه به محدودیت «گام ها»ی مبارزاتی تاکنون، و به منظور گذار از محدودیت آن ها، به درستی بر «اهمیت پیوند اعتراض های پراکنده به یکدیگر» اشاره می کند و خاطر نشان میسازد که باید «در هر تجمع، اعتصاب، تحصن و گردهمایی بر آن [سراسری شدن مبارزه] پافشاری کرد». به سخنی دیگر، مقاله اهمیت همبستگی گردان های متفاوت کارگری را در مبارزات خواستار می گردد.
مقاله به درستی سراسری شدن مبارزه را در سطح کشور به مثابه ی رشد کیفی مبارزات ارزیابی می کند. رشدی که با تبدیل شدن شعار مرکزی خواست ها مبنی بر پایان بخشیدن به روند «خصوصی سازی زندگی اجتماعی» به شعار سراسری، از مضمونی انقلابی برخوردار میگردد به منظور تغییرات بنیادین در ایران.
این ارزیابی را مقاله به معنای روشنگری، ترویج و تئوریزه کردن نظری موضع حزب توده ایران در این باره می داند که چرا مبارزه ی دمکراتیک- مطالباتی و سیاسی- سوسیالیستی در جامعه ی طبقاتی از وحدتی جدایی ناپذیر برخوردارند؟ چرا مبارزه ی پیگیر دمکراتیک الزاماً به مبارزه ی سوسیالیستی فرا می روید؟
روند سراسری شدن مبارزه در ایران از طریق «پیوند اعتراض های پراکنده به یکدیگر» و «تلفیق خواست های سیاسی و صنفی و مخالفت در برابر اقدام های ضد کارگری رژیم» را مقاله دو وجه راهکار انقلابی ارزیابی میکند که به کمک آن میتوان مبارزه را در شرایط کنونی در ایران به پیش برد و «بنیه جنبش کارگری و توأم با آن بنیه جنبش ضد استبدادی را تقویت کرد». و به درستی اضافه می کند: «سازماندهی اعتصاب ها، طرح شعارهای صحیح و منطبق با ظرفیت و توانِ جنبش، وظیفهای درنگ ناپذیر بوده و هست.»
بدون تردید مقاله با توانایی اشکال و ساختار گذار از محدودیت «گام ها»ی مبارزاتی را نشان می دهد و ضرورت چنین گذاری را در ایران با شفافیت ترسیم میکند و درستی آن را به ثبوت می رساند. شناخت سه عنصر مبارزاتیِ پراهمیت در توصیف وضع، یعنی «پیوند اعتراض های پراکنده به یکدیگر» و «تلفیق خواست های سیاسی و صنفی و مخالفت در برابر اقدام های ضد کارگری رژیم» که در اجرای اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی تظاهر میکند و عملی می شود، شناختی ضروری و کمک کننده است برای توسعه ی نبرد طبقاتی در سطح جامعه که «فقط و فقط با مبارزه متحد و متشکل و اتحادِ عمل فراگیر ..» میتواند به سلاح واقعی «مقاومت در برابر یورش رژیم» تبدیل گردد و مؤثر واقع شود
.
پرسشی که مطرح است، این پرسش است که چرا باید این «راهکار» انقلابی تنها در مبارزه علیه تصمیمات «شورای عالی کار برای تعیین دستمزد ۹۸» به کار گرفته شود؟ که در پایان مقاله به صورت رهنمود طرح می گردد!
چرا باید مبارزه زحمتکشان که در شرایط کنونیِ نبرد طبقاتی در ایران به سطح خواست گذار از «خصوصی سازی زندگی اجتماعی» فرارویده است، با توجه به منطق درست راهکار انقلابی برشمرده شده توسط مقاله، تنها به مبارزه برای تعیین «دستمزد ۹۸» محدود گردد؟ مگر تعیین «دستمزد» پنج بار زیر مرز فقر و فشار استثمارگرانه ی «مقررات زدایی» که هدف آن نابودی حقوق قانونی و انسانی کارگران است، ابزار ایجاد شرایط «خصوصی سازی زندگی اجتماعی» را در ایران تشکیل نمی دهد؟ مگر این شناخت برای کارگران از طریق «پیوند میان خواست صنفی و سیاسی» ایجاد نشده است؟ چرا باید با محدود ساختن «راهکار» انقلابی که از درون «پراتیک انقلابی» بخش فعال و مبارزه جوی کارگران بیرون آمده و فرارویده است، به اهرم تجهیز طبقه ی کارگران ایران و ایجاد شرایط خواست سراسری شدن مبارزه قرار نگیرد؟ مگر «تکیه به توده های کارگر [به منظور] سازماندهی و رهبری اعتراض ها» به معنی حرکت اندیشه و عمل از خواست مشخص طرح شده توسط آنها نیست، به معنی «طرح شعارهای صحیح و منطبق با ظرفیت و توان جنبش، [که] وظیفه درنگ ناپذیر است» نیست که مقاله به درستی در پایان خود طلب می کند.
چرا طرح خواست و «شعار» پایان دادن به خصوصی سازی زندگی کمک به ایجاد همبستگی کارگران در سراسر ایران نیست؟ همبستگی کارگران آیا در جهت جلب نیروهای بینابینی و متحدان دورتر طبقه کارگر در نبرد ضد دیکتاتوری نخواهد بود؟
چرا باید نگران بود که طرح خواست کارگران علیه «خصوصی سازی زندگی اجتماعی» که اکنون در مراکز تولیدی، فرهنگی، بازنشستگان، زنان و دانشجویان و دیگر لایههای میهن دوست اجتماعی مطرح است و بازتاب آن را میتوان در همه ی مبارزات یافت، گویا زودرس و نادرست است؟ و نباید آن را به شعار مرکزی و سراسری برای جنبش اعتراضی- اعتصابی بدل نمود؟
چرا می پنداریم که طرح خواست پایان بخشیدن به خصوصی سازی زندگی اجتماعی به «تشدید شدن مبارزه و به کارگیری سلاح اعتصاب» کمک نمیرساند و «راه تأمین منافع صنفی و سیاسی کارگران و زحمتکشان» را نمی گشاید و «سازماندهی، اتحاد عمل، مبارزه با رژیم ولایت فقیه» که جمله ی پایانی مقاله نظرگیر نامه مردم را تشکیل می دهد، پرتوان تر به پیش نمی راند؟
آیا حذف خواست پایان دادن به خصوصی سازی زندگی اجتماعی در مبارزات کنونی در ایران، راهکار انقلابی را به راهکاری بدل نمیسازد که مانند دو راهکار ارتجاعی توصیف شده در مقاله، راهکار حفظ شرایط حاکم از کار در آید؟
آیا بدون پیوند و تلفیق مبارزه ی ضد دیکتاتوری و ضد اقتصاد سیاسی امپریالیستی- اسلامی، مبارزه ی توده های زحمتکش با خطر انحراف به سوی حفظ شرایط بازتولید دیکتاتوری با سیمایی دیگر پس از گذار از بنبست کنونی بدل نمی شود؟ که پیامد آن حفظ نظام سرمایه داری وابسته به اقتصاد جهانی امپریالیستی خواهد بود و با برباد رفتن استقلال اقتصادی- سیاسی ایران، کشور را به نومستعمره ی امپریالیسم بدل خواهد کرد
آیا استدلالی قابل طرح وجود دارد که نشان دهد و مستدل سازد که می توان بدون مبارزه برای برپایی جبهه متحد خلق، به هدف هایی که ما برای جبهه ضد دیکتاتوری قائل هستیم دست یافت؟!