مقاله شماره ١٣٨٨/ ٧
ميان “راه توده” و “پيك نت” تقسيم كار جديدى پديد آمده است.
تا گذشته نه چندان دور، محتواى نوشتارهاى اولى به سطح دومى رسانده شده بود و هر دو برنامه «سردبير راه توده» را به مورد اجرا گذاشته بودند. برنامه او انتشار يك نشريه «كيهان لندن از “چپ”» است. به خاطر پافشارى او بر تحقق بخشيدن به اين برنامه براى نشريه حزبى راه توده، نگارنده اين سطور شماره نخستين دوره دوم نشريه را در مهرماه ١٣٧١ بدون شركت على خدايى منتشر كرد. تنها پس از انتشار شماره اول نشريه بدون شركت او، در ظاهر تمكين كرد و برنامه انتشار يك نشريه تودهاى، با محتواى مشابه دوره اول راه توده را پذيرفت.
دوره اول راه توده بنا به تصويب ارگان مربوطه حزبى در ايران، به مسئوليت نگارنده و با پشتكار بسيارى از مبارزان تودهاى به طور هفتگى در صد شماره منتشر شد و در مقالهاى در آخرين شماره خود، تحت عنوان “شبچراغ”، «با خوشحالى خبر انتشار مجدد “نامه مردم”، ارگان مركزى حزب توده ايران را چاپ كرد و به حيات مطبوعاتى خود پايان بخشيد» (به نقل از شماره اول راه توده، دوره دوم، مهرماه ١٣٧١).
با پذيرش برداشت نگارنده توسط على خدايى درباره محتوا و درونمايه يك نشريه تودهاى، صفحه اول شماره نخست نشريه كه در آن تنها يك مقاله با عنوان “سلامى دوباره” چاپ شده بود، كه سطور پيشين، سطور آغازين آن را تشكيل مىدهد، با سيمايى “ژورناليستى” تنظيم و دوباره چاپ شد.
ديد ژورناليستى او كه در تمام سالهاى انتشار راه توده دوره دوم (تا شماره ٩٥) درونمايه گفتگو و بحث ميان ما بود، نهايتاً با غصب آرشيو راه توده و انتقال غيرمجاز آن از محل نشريه توسط على خدايى، آن شد، كه رفيق عزيز خاورى گفته بود. او در ديدار پيش از انتشار راه توده دوره دوم، هنگامى كه نگارنده خبر شركت على خدايى را در كار نشريه به او داد، به عنوان هشدار گفت: «خواهى ديد كه سرت كلاه خواهد گذاشت»!
اين تاريخ روند تكوينى “راه توده” از شماره ٩٦ به بعد آن است، كه بالاخره روزى بايد بيان مىشد. نشريهاى كه على خدايى خود را «سردبير» آن مىداند و مىخواهد از اين راه براى خودش يك تاريخ «هفدهه ساله» دست و پا كند. در اينجا، آگاهى و شناخت از برنامه دگرگون ساختن راه توده از نشريهاى تودهاى كه در آن كوشش مىشد ديدگاهها و خطمشى حزب توده ايران در ميان گذاشته و مطرح شوند، به نشريهاى همانند «كيهان لندن از “چپ”»، عنوانى كه على خدايى براى درونمايه نشريه پيشنهاد مىكرد، ضرورى است. اين آگاهى و شناخت به ما كمك مىكند تا با گوشههايى از برنامه شقه شقه نمودن حزب توده ايران آشنا شده و آن را درك و دريافت.
وجود راه توده دوره دوم را زندهياد نورالدين كيانورى در رساله “سخنى با همه تودهاىها” «مغتنم» ارزيابى كرده بود، زيرا نشريه كوشيده بود، ضمن حفظ سرشت انقلابى حزب توده ايران، ضرورت شركت در نبرد طبقاتى آن دوران را مستدل سازد و جلوى رانده شدن حزب توده ايران به كناره جريان نبرد اجتماعى را بگيرد.
نشريهاى كه اكنون با سواستفاده از نام به طور غيرمجاز به خدمت گرفته شده، و با نقض سرشت انقلابى حزب توده ايران مىكوشد ارزيابى كيانورى از سال ١٣٧٣ را به طور غيرتاريخى به شرايط امروز منتقل كرده و آن را در خدمت حفظ منافع بخشى (و يا «فراكسيون»ى، كه در نوشتار “راه توده” عنوان مىشود) از حاكميت در برابر بخش يا «فراكسيون» ديگر نهد، آماج ديگرى را دنبال مىكند، كه به آن به هنگام خود پرداخته خواهد شد.
با مرگ نورالدين كيانورى، روند علنى شدن مواضع پنهان نگه داشته شده و اعمال خودسرانه على خدايى، ازجمله انتشار مطالبى از محافل راست ايرانى در آمريكا و مصاحبه با راديوىهاى آمريكايى و …، تدارك اجراى برنامه تبديل نشريه تودهاى به “راه توده” به عنوان يك «”كيهان لندن” از چپ»، شدت گرفت و پس از شماره ٩٦ آن توسط على خدايى به طور كامل بمورد اجرا گذاشته شد. انتشار نوشتارى از “صدرالدين الهى” كه از استادان او در دانشگاه بوده است، درباره بزرگداشت افسران تودهاى اعدام شده در زمان شاه، اولين اقدام علنى در اين زمينه بود، كه بدون موافقت نگارنده به صفحههاى راه توده راه يافت. روندى كه ادامه يافت و ادامه آن نقض اهداف حزب توده ايران بود.
هدف از نگارش اين سطور توضيح كليه جوانبى كه بايد در اين زمينه بيان شود، نيست. هدف فراهم نمودن زمينه براى ورود به اصل مطلب، يعنى تقسيم كار جديد ميان “راه توده” و “پيك نت” است؛ تقسيم كارى كه در آن ظاهراً به “راه توده” جايگاهى براى “گفتگوى تئوريك- سياسى” سپرده شده و همزمان “پيك نت” سياست “ژورناليستى” و انتشار ارزيابىهايى در سطح رويدادها و پديدهها و جمع و تفريق نظريات شخصيتهاى مسئول در حاكميت سرمايهدارى در ايران، از نوع مطالب منتشر شده در “كيهان لندن” و يا ارايه شده توسط “نورىزاده”ها و ديگر نظريهپردازان در تلويزيون صداى آمريكا (فا او آ) ادامه دارد.
اين به اين معنا نيست كه گويا با اين تقسيم كار، نوشتارها در “راه توده” از اصوليت انديشه و اسلوب كار تودهاى برخوردار شدهاند؛ نكتهاى كه بايد در زير نشان داد و به اثبات رساند. اين تقسيم كار به آن معناست كه كوشش مىشود در “راه توده”، همان مطلب در ميان گذاشته شده در “پيك نت” با آب و رنگى تحليلى و با نقل گفتههايى از ماركس و لنين در ميان گذاشته شود.
پيشتر استفاده از نام و نظريات ماركس و لنين را سردبير “راه توده” در ابراز نظر ١٣٧٨ر٠٨ر٢٨ خود كه با نام مستعار “الهى” مزين شده بود، تكرار «طوطىوار و مثل كلاس درس به آقا معلم پس» دادن ناميده بود. (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=450&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=507&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=512&lang=fa ).
باقى ماندن در سطح و ظاهرامر رويدادها را ماركس شيوه «نظارهگر ظاهربين» (ماركس) مىنامد. اين شيوه، ابزار القاى “ژورناليستى” نظريات حاكم را در كشورهاى سرمايهدارى تشكيل مىدهد. اين شيوه غيرديالكتيكى قادر به شناخت و درك و دريافت كليت واقعيت نيست. به عبارت ديگر قادر نيست “حقيت” «روندجارى زندگى» (ماركس) را شناخته و درك كند و دريابد.
در برابر جنبش تودهاى پاسخ به دو پرسش مطرح است.
يكى- گفتگو درباره راه برطرف نمودن پديده ساختگى پراكندگى و پراكندگى نظرى در جنبش تودهاى، كه به اهرمى در اختيار نيروهاى واپسگرا داخلى و جهانى براى تكه تكه نمودن حزب توده ايران تبديل شده و چگونگى مبارزه با آماج نيروهاى واپسگرا براى پديد آوردن سازمانهاى موازى با چهرهاى تودهاى و رهبرتراشى براى آنها؛ و
ديگرى – گفتگو درباره شيوههاى برطرف نمودن سردگمى تئوريك و همدستانى در زمينه “اصلىترين تضاد” حاكم بر جامعه ايران در دوران كنونى.
موضع هر تودهاى و هر جريان تودهاى در برابر اين دو آماج، سنگ محك ذهنى و عينى تودهاى بودن و ايستادگى بر موضعى تودهاى است.
زيرا، اولى بيان شناخت فريبكارى نيروهاى واپسگرا و اراده راسخ و انقلابى براى مبارزه عليه آن بوده و دومى، تنها حلقهاى است كه با دستيابى به آن، سرشت انقلابى حزب توده ايران حفظ و اسلوب مبارزاتى آن پىگرفته مىشود. به گفته طبرى «عمل انقلابى» در آن هنگام پىگرفته مىشود. شناخت واقعبينانه “اصلىترين تضاد”، تودهاىها را در شرايط دريافت روشنفكرانه ضرورت پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى حزب توده ايران قرار مىدهد. درك و دريافت تئوريك تفاوت ميان “اصلىترين تضاد” و “عمدهترين تضاد” از يك سو و دريافت انطباق اين دو تضاد در شرايط كنونى بر يكديگر از سوى ديگر، تنها با شناخت علمى “اصلىترين تضاد” ممكن مىگردد. به اين نكته ديرتر بازمىگرديم.
ضرورت پيوند ميان وظيفه دموكراتيك، آنى و تاكتيكى (كوتاه بردى) با وظيفه سوسياليستى، آتى و استراتژيك (دور بردى) براى حفظ سرشت انقلابى حزب را جوانشير در “سيماى مردمى حزب توده ايران” توضيح مىدهد و آن را مستدل مىسازد.
شناخت تودهاى و علمى از “اصلىترين تضاد” در دوران كنونى در ايران، ضامن پديد آمدن دوباره و اثربخشى سرشت انقلابى حزب توده ايران در مبارزات اجتماعى از يك سو و دستيابى به خطمشى و تحليل مستقل و علمى از وظايف آنى و آتى در برابر حزب و جنبش تودهاى و كل جنبش آزاديخواهى و ملى مردم ايران، از سوى ديگر است.
على خدايى در نظرى كه ابراز و در آن مبارزه با هدف برطرف نمودن پراكندگى نظرى در جنبش تودهاى را غيرضرور اعلام نموده بود و مىخواست القا كند، كه برطرف شدن پراكندگى وپراكندگى نظرى و سازمانى را بايد به دست حوادث آينده سپرد. اكنون كه در گفتگو و ستيزهاى انجام شده ميان تودهاىها براى همه تودهاىها روشن شده است، كه مبارزه با پراكندگى نظرى، يكى از عمدهترين آماجهاى مبارزاتى حزب توده ايران را در دوران كنونى تشكيل مىدهد و مبارزه با برنامه نيروهاى واپسگرا كه هدف آن تكه تكه كردن حزب توده ايران مىباشد، از اهميت محورى در مبارزات جنبش تودهاى برخوردار شده است. آنوقت روشن و قابل درك نيز شده است كه آن فرد و جريانى كه به اين گفتگو تن نمىدهد، خود خود را به عنوان مجرى برنامه نيروهاى واپسگرا بر ملا مىسازد. آرى، با روشنگرىهاى انجام شده، على خدايى و “راه توده” او بصرافت افتاده براى نظر خود، يعنى سپردن برطرف شدن پراكندگى نظرى و سازمانى حزب به دست حوادث نامعلوم آينده، توجيه تئوريك سرهمبندى كند. انگار “توصيه”هايى در ضرورت اين امر دريافت شده، مسئله “سازمان سازى” و “رهبرتراشى” را به عنوان موضوع بحث در جنبش تودهاى بپذيرد.
پذيرش مبارزه با برنامه ارتجاع هدف نيست، كه خاك ريختن به چشم تودهاىها هدف است؛ به اين ترتيب كه اين برداشت را ساختگى اعلام كرده و به توجيه “تئوريك” آن بپردازد كه گويا برنامه برملا شده نيروهاى واپسگرا، ساخته ذهن تئورىبافان «توطئه حزب سازى» بوده و زمينه عينى ندارد.
راز سر بمهر ضرورت «غصب آرشيو» راه توده اكنون خود را روشنتر و صريحتر مىنماياند و نشان مىدهد كه پيگيرى انتشار نشريه حزبى راه توده با همان عنوان، به گفته على خدايى، «بدون حساب و كتاب» انجام نشده است. «غصب بايگانى» و كاربرد غيرمجاز نام نشريه تودهاى، گامى بوده است در جهت تحقق بخشيدن به برنامه نيروهاى واپسگرا!
نوشتار “دفاع از قانون اساسى، گامى به جلو يا فرار به عقب؟” (شماره ٢١٩، ٢٠٠٩ر٠٤ر٢٠) در خدمت آماجهاى پيشگفته قرار دارد، كه در زير به آن پرداخته خواهد شد.
نوشتار «”نبرد كه بر كه” در ج. اسلامى به پايان رسيده؟» (همانجا) نيز در خدمت توجيه “تئوريك” خدشهدار كردن و نهايتاً از ميان برداشتن سرشت انقلابى حزب توده ايران قرار دارد، از اين طريق كه “اصلىترين تضاد” حاكم بر جامعه ايران را، به جستار “آزادىها” محدود نمايد و از اين راه سرشت ضدانقلابى و ضدملى و استقلال شكنانه سياست حاكميت سرمايهدارى را در اجراى برنامه امپرياليستى “خصوصى و آزادسازى اقتصادى”، كه “راه توده” پيشتر از آن پشتيبانى نموده بود ( نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=708&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=729&lang=fa )، توجيه كرده و براى حفظ آن استدلال “تئوريك” ارايه دهد.
“راه توده” در نفى ديالكتيك يكپارچگى “اصلىترين تضاد” در دوران كنونى در ايران كه از دو بخش پايمال شدن “حقوق ملت” (در مركز آن اصل ٢٦) و دستبرد غيرقانونى اصلهاى ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى تشكيل مىشود ( نگاه شود ازجمله به http://www.tudeh-iha.com/?p=259&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=879&lang=fa ) با “تارنگاشت عدالت” همنواست. تنها تفاوت، تفاوت در دفاع از لايههاى مختلف حاكميت سرمايهدارى از سوى هر كدام است.
متاسفانه، اين نشريه در ارتباط با “اصلىترين تضاد” و جداسازى ميان دو بخش تجدايىناپذير آن، با “نامه مردم” نيز از همنوايى برخوردار است و مانند آن “اصلىترين تضاد” را به بخش آزادىها محدود مىسازد. آيا اين وضع هشدارى براى “نامه مردم” نيست؟ چه آسان مىتوان ناخواسته در كنار مجريان برنامه ارتجاع براى شقه شقه كردن حزب توده ايران قرار گرفت.
جالب اين نكته است كه نوشتار “پيوند دمكراسى و عدالت در دوران ما”، عنوانى كه مىتواند به خواننده اين نكته را القا سازد كه گويا “راه توده” به پيوند وظيفه دموكراتيك و آنى و آتى- سوسياليستى كه جوانشير در “سيماى مردمى حزب توده ايران” بهمثابه سرشت انقلابى حزب مستدل مىسازد، پايبند است. اما نوشتار همانند نوشتارهاى ديگر وظيفهاى جز توجيه دعواى ميان لايههاى سرمايهدارى حاكم ندارد. درونمايه ژورناليستى با عنوان تودهاى از تنه درخت انديشه تودهاى آنقدر دور است، كه نمىتواند سيبى باشد كه از درخت انديشه انقلابى حزب توده ايران بزير افتاده باشد.
شيوه آب را گلآلود كردن، يا فرار از تحليل مشخص
“راه توده” در نوشتار “دفاع از قانون اساسى …” و پس از آنكه بر ضرورت پشتيبانى از آزادىها و حقوق مصرح در آن را براى مبارزه با “ولايت فقيه” پا مىفشارد و اين مبارزه را «براى ايجاد امكان براى مهار و قانونمند كردن و در نهايت بوجود آوردن شرايط پشت سر گذاشتن آن در سمتى مترقى» ضرورى مىداند و مىآموزاند كه ولايت فقيه زائيده حاكميت «طبقات اجتماعى حاكم [است]» و نه برعكس، مسئله «حزب سازى» را در ارتباط با سياست حاكميت جمهورى اسلامى مطرح مىسازد. به عبارت ديگر “راه توده” بعد از كلىگويىهايى در ارتباط با قانون اساسى وغيره، كه مىتوان در آنها نكات درستى را مورد تائيد قرار داد، به نتيجهگيرىهايى مىپردازد كه ارتباطى با صغرا و كبراهايش ندارد. اين شيوه، آن شيوه ژورناليستى كيهان لندن از “چپ” است. نوشتار در توضيح نكات ياد شده، بى مقدمه به نفى خطر «حزب سازى» توسط حاكميت ج. اسلامى مىپردازد و براى تطهير حاكميت ارتجاعى و «قانون شكن» (موسوى) و به قول كيانورى «حكومت اوباشان»، مىنويسد: «از مدعيان “توطئه حزب سازى” بايد پرسيد، اگر واقعا جمهورى اسلامى قصد داشته يك حزب چپ يا “تودهاى” در چارچوب قانون اساسى بوجود آورد، پس چرا در اين ١٥ سال اين كار را نكرد؟ چرا علىالحساب به همان نهضت آزادى و گروههاى ملى و مذهبى … اجازه فعاليت نمىدهد؟ …»
فقدان آزادىها، پايمال نمودن اصول دموكراتيك قانون اساسى توسط حاكميت سرمايهدارى و ضرورت مبارزه با ولايت فقيه، نكاتى كه نوشتار “راه توده” به عنوان مقدمه براى ورود به بحث خطر «توطئه حزب سازى» اين حاكميت مطرح مىسازد، چه ارتباط تكوينى يا به قول طبرى ژنهتيك Genese با برنامه واپسگرايان درون و برون ايران براى پديد آوردن سازمانهاى موازى به اصطلاح تودهاى دارد؟ چگونه بايد از وجود سيب، براى نفى وجود گلابى نتيجهگيرى كرد؟
براى درك فريبكارى واپسگرايان درون و برون ايران براى “حزب سازى” و ايجاد جايگزين براى حزب توده ايران، بايد گفتگو و بررسى را از جايى ديگر آغاز كرد و نگذاشت خاك به چشمانمان بپاشند!
در نخستين نوشتار منتشر شده در “تودهاىها” تحت عنوان “چرا انتشار تودهاىها ضرورى شده است؟” (http://www.tudeh-iha.com/?p=178&lang=fa)، به «نابودى فيزيكى جنبشهاى انقلابى» از سوى نيروهاى واپسگرا اشاره شد. جنايتى كه با هدف محدود و يا غيرممكن ساختن «امكان تداوم مبارزه منسجم و متشكل» مبارزان لااقل براى دورانى، انجام مىشود. سپس در نوشتار برنامه تكميلى براى اين جنايت برشمرده مىشود، كه عبارتست از برنامه «جا انداختن جايگزينهاى انحرافى. از “چپ” رفرميست و سوسيال دموكراتيك كه خواستار آشتى طبقاتى است، تا “چپ” ماوراءانقلابى و انقلابىنما.» نبايد جنايتكارى را كه صدها انسان فرهيخته و انقلابى را در يك روز اعدام مىكند، در حفظ منافع خود نادان پنداشت.
چنين است طيفى از اقدامات نيروهاى واپسگرا كه بايد خلاء ايجاد شده به دنبال سركوب فيزيكى حزب توده ايران را پر سازد. برنامهاى كه با «قتلعام تودهاىها و رهبران و دانشمند اسير آن در سال ١٣٦٧ در زندانهاىجمهورى اسلامى آغاز شد، بايد ازجمله با ايجاد و دامن زدن به پراكندگى نظرى و تشكيلاتى در جنبش تودهاى» تكميل گردد.
كسى كه اين برنامه نيروهاى واپسگرا را كتمان مىكند، كسى كه نقش “تينك تانك”هاى نيروهاى واپسگرا را نفى مىكند، نمىتواند هم پشتيبان برطرف ساختن پراكندگى نظرى در جنبش تودهاى و حزب توده ايران باشد و “راه توده” نيز در اين ميان نيست. (“تينگ تانك” نام موسسههاى توليد كننده انديشه و برنامههاى تاكتيكى و استراتژيك براى حفظ حاكميت امپرياليستى است. برژينسكى يكى از نمايندگاه زبده اين تينك تانكها است.)
پرسش پيش گفته نوشتار “راه توده” از سر نادانى نيست! هدف “راه توده” نمىتواند جز تحميق زحمتكشان و خاك در چشمشان ريختن باشد! البته كه «جمهورى اسلامى قصد [ندارد] يك حزب چپ يا “تودهاى” در چارچوب قانون اساسى بوجود آورد»، بلكه نيروهاى واپسگرا در كليت خود مىخواهند هنگامى كه چارهى باقى نماند و سركوب خشن و آشكار تودهاىها به هر علتى ديگر ممكن نشد، سازمانى در خدمت حفظ منافع خود برپا نمايند كه همانند “تربچههاى پوك”، برونزدى سرخ و درونمايهاى پوك و ضدانقلابى داشته باشد. نياز به “راه توده”ها، به تارنگاشت “عدالت”ها و … از چنين قانونمندى انديشه واپسگرانانه سرچشمه مىگيرد. اين يك فريبكارى واقعى بوده و نه از ذهنيت بيمارگونه «توطئه حزب سازى» تودهاىها سرچشمه نمىگيرد. چرا بايد نيروهاى واپسگرا از چنين برنامهاى پيروى نكنند، آنطور كه “راه توده” مىخواهد القا كند؟
«غصب بايگانى» نشريه حزبى راه توده و راه انداختن “راه توده” جعلى از سوى على خدايى، خواست اعلام شده او درباره سپردن وحدت نظرى و سازمانى حزب توده ايران به دست حوادث نامعلوم آينده، داستانسرايىها و «يادمانده» نويسىهاى ژورناليستى او در “راه توده” و …، همه و همه فراهم نمودن عملى اجراى نهايى چنين برنامهاى براى زمانى است كه نيروهاى واپسگرا ضرورت تحقق آن را براى حفظ منافع خود اجتنابناپذير تشخيص دهند! اينكه گويا تاكنون گويا انجام نشده، دليل مقنعى براى آن نيست كه چنين برنامهاى را در آينده در دست ندارند! “استدلالى” كه “راه توده” براى نادرست اعلام داشتن برداشت تودهاىها درباره فريبكارى سازمان سازى و رهبرتراشى نيروهاى واپسگرا به خدمت مىگيرد، استدلال نيست، خاك توى چشم پاشيدن به سبك ژورناليستى كيهان لندن است. فقدان سيب را دليل براى وجود گلابى جازند، بكار گرفتن بشدت ناشيانه شيوه استقرايى نتيجهگيرى است. در اين “استدلال” حتى سرسوزنى هم از “چپ” ديگر وجود ندارد. “راه توده” بيش از آن در سطح مىغلطد، كه شناخت هدفهاى آن براى تودهاىها مشكل باشد!
براى دسترسى به هدف «حزب سازى» در اختيار و در خدمت منافع خود، برنامهريزان چارهاى ندارند، بايد “سخنى”، “منطقى”، استدلالى” براى اينگونه سازمانها بيافرينند، تاريخى دست و پا كنند؛ چهرههايى با سيماى متفكر و “چپ”، با الفاظى شسته و روفته، با خاطرات و «يادماندههاى» جذاب و پر آب و تاب، با “عكس و تفصيلات”، براى آن سرهمبندى كرده و بپرورانند و …
“راه توده” حاضر نيست صفحهاى بدون عكس رهبران حزب توده ايران منتشر سازد، اما در عين حال آماده نيست براى به كرسى نشاندن نظريات آنها با پراكندگى نظرى در جنبش تودهاى به مبارزه برخيزد. يكى از عمدهترين وجههاى مضمون و درونمايه پيام كيانورى در رساله “سخنى با همه تودهاىها” مبارزه با پراكندگى نظرى و سازمانى حزب توده ايران است. او با صراحت مخالفت خود را با چنين وضعى اعلام مىكند. رسالهاى كه “راه توده” آن را در هر شماره خود نشر مىدهد و برپايه كپىبردارى ناشيانه از آن، نوشتار “سياسى- تئوريك” تنظيم مىكند.
با اين سياست “راه توده” مىكوشد با پنهان شدن در پشت نظريات و عكس آنها، به تحريف “ژورناليستى” مبارزات آنها پردازد. بيان «يادمانده»ها به نحوى كه انگار نويسنده، خود ناظر و شريك وقايع بوده است، جز به مورد اجرا گذاشتن برنامه نيروهاى واپسگرا نيست!
احسان طبرى در سروده زندانش تحت عنوان “اخگران اسفند” و در خطاب به حزب توده ايران راه و شيوه «عمل انقلابى» را نشان مىدهد و در عين حال بـدل آن را ناگفته افشا مىكند. افشا مىكند كه دشمن مىتواند با شيوه تظاهر تهى از انديشه تودهاى، با پنهان شدن در پشت ظواهر، حقيقت را پنهان سازد و حقانيت انديشه و تاريخ تودهاى را مسخ كند. او در “درباره منطق عمل” گفته است كه «پديده غير از ماهيت است».
او پشتيبانى از محتواى انقلابى انديشه تودهاى را ازجمله چنين مىپردازد:
اخـگـران اسفنـد
«…
اى پنهانِ آشكار!
يادت را، هرگز در صندوقخانه قلبم،
پنهان نخواهم داشت.
يادت را در قاب نخواهم گرفت،
خشكيده چون نعش بر ديوار،
يا چون يك اتفاق ناگوار،
براى يك روز مبادا،
در دفتر خاطراتم نخواهم نگاشت.
…»
در همنوايى موزون واژهها، طبرى بيان سرشت انقلابى، بيان درونمايه هستى حزب را برمىشمرد و از پنهان شدن ژورناليستى در پشت تابلوى حزب توده ايران برحذر مىدارد.
آنكس كه به حقانيت نظريات حزب توده ايران باور دارد، امروز و حالا براى برطرف ساختن پراكندگى نظرى در جنبش تودهاى مبارزه مىكند. اين محك شناخت سره از ناسره است!
اكنون على خدايى، مهرنگ و ديگران فرياد مىزنند، “چرا تهميت مىزنى!”
حق دارند، بايد اين ادعا را مستند ساخت! بايد ارتباطهاى نامشروع را شفاف در برابر چشم بينده و انديشه روشن تودهاىها قرار داد. بايد نشان داد، كه واقعا اين اقدامات، يعنى ياد آورى “ژورناليستى” نظريات حزب توده ايران، فراهم نمودن روز «مبادا!» است. روزى كه بتوانند اهرم پراكندگى نظرى و سازمانى در حزب توده ايران و جنبش تودهاى را به وسيله اجراى برنامه نيروهاى واپسگراى داخلى و جهانى براى تكه تكه كردن حزب توده ايران، براى برپايى سازمانى در خدمت هدف «كيهان لندن از چپ» بكار گيرند.
دو نكته كه در آغاز نوشتار هم به آن اشاره شد، نشان و معيار براى برنامه ارتجاعى است:
نخست- تن ندادن به بحث درباره ضرورت مبارزه با پراكندگى نظرى و سازمانى در حزب توده ايران و جنبش تودهاى، همين امروز؛
دوم – زيرپانهادن آگاهانه سرشت انقلابى حزب توده ايران از اين طريق، كه براى گفتگو مشخص درباره “اصلىترين تضاد” حاكم بر جامعه در دوران كنونى آماده نبودن و در به جاى آن، به طرح “اصلىترين تضاد”ى پرداختن كه در خدمت حفظ شرايط حاكم قرار دارد. تضادى كه مىتواند تضادى كه مىتواند تضاد “عمده” و روز باشد، اما اصلىترين تضاد، تضادى كه دورنماى مبارزه را نشان مىدهد و راه رشد ترقىخواهانه جامعه را مىگشايد، نيست. پيوند آن را بايد با دورنماى مبارزه در هر جمله و انديشهاى نشان داد و برقرار نمود، تا سرشت انقلابى انديشه بروز داده شود.
داستان برتولد برشت درباره “دايره قفقازى” را همه مىشناسد. مادرى كه براى تكه تكه نشدن فرزندش، از فرزند به سود مادر دروغين صرفنظر مىكند. چطور مىتواند يك تودهاى صادق و پايبند به منافع و مصالح حزب «دلنگران» پراكندگى حاكم نبوده و خواستار مبارزه با آن نباشد؟ محك عينى تودهاى بودن، چاپ و انتشار عكس رهبران آن نيست، پايبند بودن به نظريات آنان و درك تاريخى از آنها است!
چطور مىتواند يك تودهاى صادق، “سيماى مردمى حزب توده ايران” را در نشريهاش منتشر سازد، اما به استدلال علمى جوانشير درباره ضرورت ايجاد پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى، ميان وظيفه آنى و آتى در برابر حزب توده ايران بىتفاوت باشد، بيش از آن، آن را آگاهانه نقض كند و در نوشتار “پيوند ناگزير دمكراسى و عدالت اجتماعى در دوران ما” بنويسد: «ما در دورانى زندگى مىكنيم كه در آن مبارزه براى صلح و دمكراسى عمدهترين اشكال مبارزه ضدامپرياليستى است»، يعنى آگاهانه، با سكوت از كنار برنامه اقتصادى امپرياليستى براى همه كشورهاى جهان بگذرد؟ سياست “آزادى بازار”، سياست “خصوصى و آزادسازى اقتصادى” و ديگر هدفهاى غارتگران امپرياليسم براى تبديل كشورهاى پيرامونى به مستعمرههاى نوليبرالى را مسكوت بگذارد؟
پشتيبانى از آزادىهاى قانونى مصرح در قانون اساسى ايران، همان «مبارزه براى صلح و دمكراسى» است كه “راه توده” برمىشمرد و البته اين مبارزه، «مبارزه ضد امپرياليستى» مىباشد. اما تنها و از آن مهمتر “عمدهترين” مبارزه نيست، كه “راه توده” مدعى است.
در شرايط كنونى در ايران “اصلىترين تضاد” به “عمدهترين” تضاد نيز تبديل شده است. سرمايهدارى حاكم براى آنكه بتواند به حاكميت خود ادامه دهد، چارهاى ندارد، جز آنكه به مجرى اعمال برنامه نوليبرال امپرياليستى تبديل شود و تسليم سلطه امپرياليستى گردد. اين تسليم، استقلال اقتصادى و نهايتاً سياسى ايران، دستاورد انقلاب بهمن را برباد خواهد داد و ميهن ما را به مستعمره نوليبرال امپرياليستها تبديل مىسازد. حفظ استقلال اقتصادى و نهايتاً سياسى و جلوگيرى از تبديل شدن ايران به نومستعمره ليبرالى، تنها با مبارزه براى تلفيق دو وجه تضاد عمده روز، وجه آزادىهاى دموكراتيك قانونى و اقتصادى ملى و ضدامپرياليستى قابل دسترسى است. مبارزه تنها براى “آزادىها” استقلال سياسى جنبش تودهاى را نابود مىسازد و آن را به خادم سياست «فراكسيون»هاى حاكميت سرمياهدارى تبديل مىسازد. مبارزه تنها براى “آزادىها”، تنها به جاگزينى «فراكسيونها» در حاكميت خواهد انجاميد. بىتفاوت از اينكه كدام فراكسيون، از درون حاكميت كنونى و يا از “اپوزيسيون” خارج از كشور، دست بالا بيابد، مجرى همان سياست امپرياليستى خواهد بود. سلطه امپرياليسم را دوباره برقرار خواهد ساخت. استقلال اقتصادى و سياسى ايران را برباد خواهد داد.
تنها در شرايط مبارزه براى هر دو خواست آزادى و عدالت اجتماعى، شرايط تحرك تودههاى زحمتكش و ميهن دوستان انقلابى پديد خواهد شد و بهبود خواهد يافت و انگيزه دگرگونىهاى انقلابى بوجود خواهد آمد و تاثير خود را بر نبردهاى اجتماعى و طبقاتى خواهد گذاشت.
بحران مالى امپرياليسم، بحران اضافه توليد، بحران فقر روزافزون ميلياردها انسان در جهان كه آن روى ثروتمند شدن درصد كوچكى در قطب ديگر است، بحران محيط زيست ناشى از توليد براى دستيابى به سود براى سرمايه، بحران تحميل شده به بشريت از راه ادامه سياست جنگ طلبانه امپرياليسم، و …، بيان بحران مناسبات و صورتبندى سرمايهدارى در دوران كنونى است.
باوجود بحران ساختارى حاكم بر صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى دوران افول، بقاى آن از اين رو مورد پرسش تودههاى دربند آن قرار نگرفته است، زيرا نيروى سرنگون كننده، سازمان نيافته و قادر نيست “توپ آورورآ” را بغرش درآورد.
از اين رو وظيفه عمده و روز كوشش براى پديد آوردند اين نيروى محركه دگرگونىهاى انقلابى در جهان و ايران است. براى دسترسى به اين هدف، بايد پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى را برقرار كرد؛ تجربه انقلابىاى كه در برابر چشمان ما در برخى از كشورهاى منطقه كارئيب و آمريكاى مركزى و جنوبى در جريان است. پرچمدار اين نبرد كوباى انقلابى است!
نظام سرمايهدارى با شيوه توليد چپاولگرانه خود با هدف انباشت سود و سرمايه، به خطر جدى براى نابودى بشريت تبديل شده است. اگر شصت و پنج سال پيش با پرتاب بمبهاى اتمى توسط آمريكا بر سر مردم ناكازاكى و هيروشيما، سلاح كشتار جمعى براى نابودى زندگى بر روى زمين در اختيار نظام غارتگر سرمايهدارى قرار گرفت، اكنون شيوه توليد سرمايهدارى، به اهرم جديد با دورنماى نابودى زندگى بر روى زمين، تبديل شده است. چگونه مىتواند يك نشريه تودهاى كه گويا «مبارزه ضدامپرياليستى» را در نوشتارى سياسى- تئوريك مستدل مىسازد، مىتواند اين بخش از هستى نظام چپاولگر سرمايهدارى كه مادر سياست جنگ طلبى آن است را “فراموش” كند و با سكوت از كنار آن بگذرد؟
اين سكوت در خدمت حفظ منافع آن لايههايى از حاكميت سرمايهدارى است كه مجريان نسخه نوليبرال امپرياليستى در ايران هستند!
همه نشريات به اصطلاح “انتقادى” در خدمت نظام سرمايهدارى، همه آنهايى كه نوعى از انواع “تربچههاى پوك” را تشكيل مىدهند، درباره بحران ساختارى نظام سرمايهدارى، درباره تبديل شدن شيوه توليد سرمايهدارى به خطر براى زندگى بر روى زمين سكوت مىكنند. به اصطلاح مواضع انتقادى مىگيرند و انواع عكسهاى “خشكيده در قاب را بر ديوار” آويزان مىكنند، تا با پنهان شدن در پشت آنها، نكته اساسى را مسكوت بگذارند: يعنى، زيربناى اقتصادى سرمايهدارى را مسكوت بگذارند و در پشت گفتههايشان پنهان سازند!
با اين مسكوت گذاشتن زيربناى اقتصادى نظام، سرشت انقلابى، سرشت «تغيير دهنده» (طبرى) حزب توده ايران از بين مىرود. و اين، درونمايه برنامهاى است كه نيروهاى واپسگرا و نظريهپردازان و تحليلگران آن را دنبال مىكنند. به مقالات “لوموند ديپلوماتيك” كه “راه توده” تبليغ انتشار آن را به زبان فارسى به عهده گرفته است، نظرى بيافكنيد. آنوقت مىبينيد، كه فاكت و دادهها در آن فراوان است (و بايد از آنها براى افشاى سرمايهدارى بهره جست)، اما نتيجهگيرى ها همگى در خدمت حفظ شرايط حاكم است!
آرى، «غصب آرشيو» راه توده، با هدف تبديل “راه توده” ازجمله به مبلغ “لوموند ديپلوماتيك” فارسى عملى شد!
بگذاريد با نمونهاى از نوشتار «”نبرد كه بر كه” … به پايان رسيده؟» در “راه توده” (همانجا) شيوه فوق را مورد بررسى قرار دهيم. در آنجا هم، به شيوه “تارنگاشت عدالت” و نظريهپرداز ارشد آن، ا. آذرنگ كه از نگارنده پرسيده بود، «آيا انقلاب بهمن شكست خورده است؟»، به جاى «تحليل مشخص شرايط مشخص» كه به نظر احسان طبرى در رساله “درباره منطق عمل”، شيوه و اسلوب علمى بررسى و تحليل «حقيقت» است، شيوه برخورد شابلونى و كارتگورى گونه را مطرح ساخته و پاسخ به پرسش «شكست انقلاب» را طلب مىكند: «ازجمله مسائل مهمى كه بايد درباره آن بحث كرد، مسئله شكست يا عدم شكست انقلاب و نبرد “كه بر كه” در انقلاب ايران است.»
تكرار «طوطىوار» و تجديد چاپ رساله نورالدين كيانورى از سال ١٣٧٣ تحت عنوان “سخنى با همه تودهاىها” در “راه توده”، بدون برخوردى تاريخى به آن، كه به معناى تبديل آن به “نعش خشك كرده و قاب شده بر ديوار” است كه طبرى از آن در سروده زندانش برحذر مىدارد، با اين هدف انجام مىشود كه ضرورت «دفاع از قانون اساسى» و شركت در «نبرد كه بر كه» را به باور خود القا كرده و مستدل سازند. و سپس از آن به اين نتيجه برسند، كه سياست “راه توده” گويا پايبند به سياست انقلابى حزب توده ايران است.
البته كه نبرد طبقاتى در ايران پايان نيافته است. در چنين صورتى، مضمون “مانيفست كمونيستى” پوچ بود كه تاريخ جوامع را، تاريخ نبرد طبقاتى اعلام كرده است. به كار گرفتن اصطلاح “نبرد كه بر كه” در ايران پس از پيروزى انقلاب بهمن از سوى حزب توده ايران با هدف بيان انعكاس نبرد طبقاتى در جامعه، در حاكميت بيرون آمده از انقلاب بهمن انجام شد. در حاكميت هنوز يكدستى ايجاد نشده بود. آن “نبرد كه بر كه”، با پيروزى راستگرايان و يكدست شدن حاكميت سرمايهدارى در جمهورى اسلامى ايران، به مرحله جديدى نايل شده است؛ نبردى كه اكنون ميان «فراكسيونهاى مختلف» سرمايهدارى در حاكميت، كه “راه توده” در همين نوشتار به آن اشاره دارد، جريان دارد، نبرد امروز، ديگر آن “نبرد كه بر كه” آن دوران نيست. فراكسيونهاى متشكل و يكدست شده حاكميت سرمايهدارى، عليرغم تضادهاى ميان خود، در جبهه مشتركى عليه طبقه و لايههاى ديگر اجتماعى به اعمال نبرد طبقاتى از بالا مشغول هستند.
درك غيرتاريخى از سخنان كيانورى در اين نكته نهفته است، كه شرايط كنونى با شرايط سال ١٣٧٣ كه كيانورى برمىشمرد، هم سان اعلام مىشود. موضع كيانورى در آن سال در دفاع از هدفهاى مردمى و ملى انقلاب بهمن قرار داشت. همانطور كه او در نتيجهگيرى خود در آن رساله بيان مىكند. دفاع از اين هدفها امروز، بايد در تركيبى ديگر از نيروهاى و لايههاى اجتماعى عملى گردد. آن كس و آن نيرويى كه مىخواهد در اين نبرد شركت داشته باشد، بايد خطمشى خود را هـم در ارتباط با “حقوق ملت” و هـم اصل ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى روشن سازد. بايد خواستار كنترل دموكراتيك و موثر مردم بر شئون كشور و برقرارى خرد جمعى باشد. بايد خواستار حذف اصل عتيقهاى “ولايت فقيه”، همانطور كه حزب توده ايران در سال ١٣٥٨ خواستار شده است، از قانون اساسى گردد.
دسترسى به تحليل مشخص شرايط اين نبرد، تنها با بررسى علمى “اصلىترين تضاد” در دوران كنونى ممكن است، كه همانطور كه اشاره شد، به “عمدهترين تضاد” نيز تبديل شده است و از دوبخش “آزادى” و “عدالت اجتماعى” تشكيل مىگردد و تنها با به ثمر رساندن اهداف انقلاب بهمن ٥٧ دست يافتنى است.
تفكيك دو بخش “اصلىترين تضاد” جامعه ايران در دوران كنونى، بازگشت از اهداف انقلاب “ملى- دمكراتيك” بهمن ٥٧ است. بازگشت به انقلاب بورژوايى است كه در خدمت منافع چپاولگرى سرمايهدارى مىباشد. بازگشت و دگرگونى ضدانقلابى است!
برداشت ديگرى از نظريات كيانورى در شرايط كنونى، جابجايى يك به يك وغيرتاريخى نظريات كيانورى به شرايط حاكم كنونى و قرار دادن نظريات او در خدمت حفظ شرايط موجود، يعنى حفظ سيطره يكدست شده حاكميت سرمايهدارى است و تبديل آن به عكس خشكيده در قاب است. پشتيبانى از حاكميت سرمايهدارى خواستار همكارى با امپرياليسم، به اميد دريافت تضمين براى بقاى خود، است!
تن ندادن به «بررسى مشخص شرايط مشخص»، يعنى تن ندادن به بحث درباره شناخت و درك “اصلىترين تضاد”، پيش شرط است براى طرح انحرافى مسئله آزادىهاى مصرح در قانون اساسى به عنوان تنهـا آماج مبارزاتى. خواستى كه از طرف اپوزيسيون راست سلطنت طلب و “چپ” از سلطنت طلب تا جمهورىخواه در خارج از كشور مورد تائيد قرار مىگيرد و “راه توده” را در همانجايى قرار مىدهد، كه آنها قرار دارند: در صف حفظ كنندگان شرايط موجود، حفظ حاكميت سرمايهدارى. تفاوت تنها در دفاع از «فراكسيونها» است و بس!
پرسش پیش گفته نوشتار “راه توده” از سر نادانى نیست! هدف “راه توده” نمىتواند جز تحمیق زحمتکشان و خاک در چشمشان ریختن باشد! البته که «جمهورى اسلامى قصد [ندارد] یک حزب چپ یا “تودهاى” در چارچوب قانون اساسى بوجود آورد»، بلکه نیروهاى واپسگرا در کلیت خود مىخواهند هنگامى که چارهى باقى نماند و سرکوب خشن و آشکار تودهاىها به هر علتى دیگر ممکن نشد، سازمانى در خدمت حفظ منافع خود برپا نمایند که همانند “تربچههاى پوک”، برونزدى سرخ و درونمایهاى پوک و ضدانقلابى داشته باشد. نیاز به “راه توده”ها، به تارنگاشت “عدالت”ها و … از چنین قانونمندى اندیشه واپسگرانانه سرچشمه مىگیرد. این یک فریبکارى واقعى بوده و نه از ذهنیت بیمارگونه «توطئه حزب سازى» تودهاىها سرچشمه نمىگیرد. چرا باید نیروهاى واپسگرا از چنین برنامهاى پیروى نکنند، آنطور که “راه توده” مىخواهد القا کند؟
آقای عاصمی، منظور و مقصود شما از بيان همزمان «راه توده» با «تارنگاشت عدالت» (نیاز به “راه توده”ها، به تارنگاشت “عدالت”ها و … از چنین قانونمندى اندیشه واپسگرانانه سرچشمه مىگیرد)در اين مقاله چيست؟
آيا شما نمیدانيد که تارنگاشت عدالت با «راه توده»، چه آن زمان که شما همکار و صحنهگردان آن بوديد، چه اين زمان که جبهۀ خود را (برای چه منظوری؟!) عوض کرده ايد، مرزبندی مشخص و اصولی دارد؟
هدف شما از اين تهمت و افترا چيست؟ اگر ذرهای صداقت داريد، نبايد از اين اتهامها خجالت کشيده و شرم کنيد؟
«تئوری توطئه»، که شما آن را از نامۀ مردم و دستاندرکاران آن به عاريه گرفته ايد، موضوع تازهای نيست.
تودهایها (منظورم وبلاگ شما نيست) در هر کجا که قرار دارند، مؤظفند از در راه حفظ و پاکيزگی حزبشان بکوشند. به عبارتی ديگر، از يک سو هوشيار باشند که صفوف خود را از عناصر متزلزل، وازده و اپورتونيست پاک سازند و از سوی ديگر راه نفوذ مستقيم پليس را نيز سد کنند. (با اين تذکر که همين عناصر ممکن است بعدها خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند)
سابقه نفوذ دستگاههای پليسی در احزاب کارگری در سطح جهان و از جمله در حزب تودهی ايران، برای بسياری روشن است و بايد نسبت به آن همواره هشدار داد. موضوع بر سر سوءاستفاده ناشيانه، نابخردانه و موزيانه از اين امر درست است، هنگامی که به بهانه و دستآويزی برای پاکسازی و تسويهحساب با کسانی تبديل شود، که هنوز به انديشه، سنن و ايدئولوژی انقلابی حزب تودهی ايران باورمندند و در راه تحقق آن میکوشند.
شما متأسفانه با اين نوع مقايسه و تعميم فلهای و غيراصولی، اوج بیاطلاعی و ناآگاهی خود را از روندهای جاری در حزب نشان داديد.
جناب عاصمی
وقتی از شما خواسته شد زير اسامی مجعول پنهان نشويد، داد و فرياد راه انداختيد که اينکارها پليسی است. خوسبختانه بعداز چند ماه مجبور شديد هويت واقعی خود را نشان دهيد.
عالی است!
راستی مگر شما با علی خدائی آن نامه موسوم به نامه آ.گ را منتشر نکرديد؟ مگر شما تا کودتای خدائی و بيرون انداختن شما از راه توده، يکی از دو گرداننده، و تامين کنده نيازهای مالی راه توده نبوديد؟
مگر اين شما نبوديد که بر خلاف همه موازين نام يک نشريه حزبی را مصادره کرديد؟
مگر نوشته های خودتان د آن دوران يادتان رفته؟
متاسفانه برخورد نادرست نامه مردم به راه توده وعمده کردن جوانب پليسی امور بجای مبارزه نظری و ايدئولوژيک با آن نشريه، به شما امکان داده است که در اين مرحله از اين در وارد شويد.
توده ای های راستين تجربيات دو دهه گذشته را فراموش نمی کنند.
مگر حزب لنين را از درون و با وعده رسيدن به سوسياليسم منفجر نکردند؟ خطر از بيرون و از درون حزب ما را تهديد می کند، تنها راه مقابله با اين تهديدات پای بندی به جهان بينی و ايدئولوژی حزب، معرفی تاريخ آنه به نسل جوان و تلاش برای به روز کردن تئوری عام انقلابی و انطباق آن با شرايط مشخص کشور ماست. امری که چهره امثال شما و راه توده و متحدان شما در هيات سياسی کنونی رابا همه نقاط مشترکتان در برابر جنبش قرار خواهد داد.
اقای عاصمی عزیز!
شما مینویسید که رفیق عزیز خاورى پیش از انتشار راه توده دوره دوم، هنگامى که نگارنده خبر شرکت على خدایى را در کار نشریه به او داد، به عنوان هشدار گفت: «خواهى دید که على خدایى سرت کلاه خواهد گذاشت»!
این جای تعجبی ندارد. به احتمال زیاد وی جمله مشابه ای درباره شما به على خدایى گفته است. «خواهى دید که فرهاد عاصمی سرت کلاه خواهد گذاشت»!
سیاست اقایان خاوری و صفری پس از پلنوم ١٨ همواره سیا ست تفرقه اندازی بوده است و همه را به جان هم انداختن. همین چند هفته پیش در نامه مردم درباه نشریه ای که شما خود را موسس ان میدانید چه نوشتند؟
شما مینویسید که نگارنده این سطور شماره نخستین دوره دوم نشریه “راه توده” را در مهرماه ١٣٧١ بدون شرکت على خدایى منتشر کرد. نامه مردم مینویسد که نشریه “راه توده” با کمک ساواما راه اندازی شده است. اقای عاصمی عزیز! با طناب رفیق عزیز خاورى به ته چاه نروید : «خواهى دید که على خاورى هم مثل على خدایى سرت کلاه خواهد گذاشت»!
ارمان
مگر نه اینکه جفت شما علی خدایی و عاصمی از حزب بیرون نکردند