”راه توده“ چه هدفى‏‏ را دنبال مى‏‏كند

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٨/ ٧

ميان “راه توده” و “پيك نت” تقسيم كار جديدى‏‏ پديد آمده است.

تا گذشته نه چندان دور، محتواى‏‏ نوشتارهاى‏‏ اولى‏‏ به سطح دومى‏‏ رسانده شده بود و هر دو برنامه «سردبير راه توده» را به مورد اجرا گذاشته بودند. برنامه او انتشار يك نشريه «كيهان لندن از “چپ”» است. به خاطر پافشارى‏‏ او بر تحقق بخشيدن به اين برنامه براى‏‏ نشريه حزبى‏‏ راه توده، نگارنده اين سطور شماره نخستين دوره دوم نشريه را در مهرماه ١٣٧١ بدون شركت على‏‏ خدايى‏‏ منتشر كرد. تنها پس از انتشار شماره اول نشريه بدون شركت او، در ظاهر تمكين كرد و برنامه انتشار يك نشريه توده‏اى‏‏، با محتواى‏‏ مشابه دوره اول راه توده را پذيرفت.

دوره اول راه توده بنا به تصويب ارگان مربوطه حزبى‏‏ در ايران، به مسئوليت نگارنده و با پشتكار بسيارى‏‏ از مبارزان توده‏اى‏‏ به طور هفتگى‏‏ در صد شماره منتشر شد و در مقاله‏اى‏‏ در آخرين شماره خود، تحت عنوان “شبچراغ”، «با خوشحالى‏‏ خبر انتشار مجدد “نامه مردم”، ارگان مركزى‏‏ حزب توده ايران را چاپ كرد و به حيات مطبوعاتى‏‏ خود پايان بخشيد» (به نقل از شماره اول راه توده، دوره دوم، مهرماه ١٣٧١).

با پذيرش برداشت نگارنده توسط على‏‏ خدايى‏‏ درباره محتوا و درونمايه يك نشريه توده‏اى‏‏، صفحه اول شماره نخست نشريه كه در آن تنها يك مقاله با عنوان “سلامى‏‏ دوباره” چاپ شده بود، كه سطور پيشين، سطور آغازين آن را تشكيل مى‏‏دهد، با سيمايى‏‏ “ژورناليستى‏‏” تنظيم و دوباره چاپ شد.

ديد ژورناليستى‏‏ او كه در تمام سال‏هاى‏‏ انتشار راه توده دوره دوم (تا شماره ٩٥) درونمايه گفتگو و بحث ميان ما بود، نهايتاً با غصب آرشيو راه توده و انتقال غيرمجاز آن از محل نشريه توسط على‏‏ خدايى‏‏، آن شد، كه رفيق عزيز خاورى‏‏ گفته بود. او در ديدار پيش از انتشار راه توده دوره دوم، هنگامى‏‏ كه نگارنده خبر شركت على‏‏ خدايى‏‏ را در كار نشريه به او داد، به عنوان هشدار  گفت: «خواهى‏‏ ديد كه سرت كلاه خواهد گذاشت»!

اين تاريخ روند تكوينى‏‏ “راه توده” از شماره ٩٦ به بعد آن است، كه بالاخره روزى‏‏ بايد بيان مى‏‏شد. نشريه‏اى‏‏ كه على‏‏ خدايى‏‏ خود را «سردبير» آن مى‏‏داند و مى‏‏خواهد از اين راه براى‏‏ خودش يك تاريخ «هفدهه ساله» دست و پا كند. در اينجا، آگاهى‏‏ و شناخت از برنامه دگرگون ساختن راه توده از نشريه‏اى‏‏ توده‏اى‏‏ كه در آن كوشش مى‏‏شد ديدگاه‏ها و خط‏مشى‏‏ حزب توده ايران در ميان گذاشته و مطرح شوند، به نشريه‏اى‏‏ همانند «كيهان لندن از “چپ”»، عنوانى‏‏ كه على‏‏ خدايى‏‏ براى‏‏ درونمايه نشريه پيشنهاد مى‏‏كرد، ضرورى‏‏ است. اين آگاهى‏‏ و شناخت به ما كمك مى‏‏كند تا با گوشه‏هايى‏‏ از برنامه شقه شقه نمودن حزب توده ايران آشنا شده و آن را درك و دريافت.

وجود راه توده دوره دوم را زنده‏ياد نورالدين كيانورى‏‏ در رساله “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” «مغتنم» ارزيابى‏‏ كرده بود، زيرا نشريه كوشيده بود، ضمن حفظ سرشت انقلابى‏‏ حزب توده ايران، ضرورت شركت در نبرد طبقاتى‏‏ آن دوران را مستدل سازد و جلوى‏‏ رانده شدن حزب توده ايران به كناره جريان نبرد اجتماعى‏‏ را بگيرد.

نشريه‏اى‏‏ كه اكنون با سواستفاده از نام به طور غيرمجاز به خدمت گرفته شده، و با نقض سرشت انقلابى‏‏ حزب توده ايران مى‏‏كوشد ارزيابى‏‏ كيانورى‏‏ از سال ١٣٧٣ را به طور غيرتاريخى‏‏ به شرايط امروز منتقل كرده و آن را در خدمت حفظ منافع بخشى‏‏ (و يا «فراكسيون»ى‏‏، كه در نوشتار “راه توده” عنوان مى‏‏شود) از حاكميت در برابر بخش يا «فراكسيون» ديگر نهد، آماج ديگرى‏‏ را دنبال مى‏‏كند، كه به آن به هنگام خود پرداخته خواهد شد.

با مرگ نورالدين كيانورى‏‏، روند علنى‏‏ شدن مواضع پنهان نگه داشته شده و اعمال خودسرانه على‏‏ خدايى‏‏، ازجمله انتشار مطالبى‏‏ از محافل راست ايرانى‏‏ در آمريكا و مصاحبه با راديوى‏‏هاى‏‏ آمريكايى‏‏ و …، تدارك اجراى‏‏ برنامه تبديل نشريه توده‏اى‏‏ به “راه توده” به عنوان يك «”كيهان لندن” از چپ»، شدت گرفت و پس از شماره ٩٦ آن توسط على‏‏ خدايى‏‏ به طور كامل بمورد اجرا گذاشته شد. انتشار نوشتارى‏‏ از “صدرالدين الهى‏‏” كه از استادان او در دانشگاه بوده است، درباره بزرگداشت افسران توده‏اى‏‏ اعدام شده در زمان شاه، اولين اقدام علنى‏‏ در اين زمينه بود، كه بدون موافقت نگارنده به صفحه‏هاى‏‏ راه توده راه يافت. روندى‏‏ كه ادامه يافت و ادامه آن نقض اهداف حزب توده ايران بود.

هدف از نگارش اين سطور توضيح كليه جوانبى‏‏ كه بايد در اين زمينه بيان شود، نيست. هدف فراهم نمودن زمينه براى‏‏ ورود به اصل مطلب، يعنى‏‏ تقسيم كار جديد ميان “راه توده” و “پيك نت” است؛ تقسيم كارى‏‏ كه در آن ظاهراً به “راه توده” جايگاهى‏‏ براى‏‏ “گفتگوى‏‏ تئوريك- سياسى‏‏” سپرده شده و همزمان “پيك نت” سياست “ژورناليستى‏‏” و انتشار ارزيابى‏‏هايى‏‏ در سطح رويدادها و پديده‏ها و جمع و تفريق نظريات شخصيت‏هاى‏‏ مسئول در حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در ايران، از نوع مطالب منتشر شده در “كيهان لندن” و يا ارايه شده توسط “نورى‏‏زاده”ها و ديگر نظريه‏پردازان در تلويزيون صداى‏‏ آمريكا (فا او آ) ادامه دارد.

اين به اين معنا نيست كه گويا با اين تقسيم كار، نوشتارها در “راه توده” از اصوليت انديشه و اسلوب كار توده‏اى‏‏ برخوردار شده‏اند؛ نكته‏اى‏‏ كه بايد در زير نشان داد و به اثبات رساند. اين تقسيم كار به آن معناست كه كوشش مى‏‏شود در “راه توده”، همان مطلب در ميان گذاشته شده در “پيك نت” با آب و رنگى‏‏ تحليلى‏‏ و با نقل گفته‏هايى‏‏ از ماركس و لنين در ميان گذاشته شود.

پيش‏تر استفاده از نام و نظريات ماركس و لنين را سردبير “راه توده” در ابراز نظر ١٣٧٨ر٠٨ر٢٨ خود كه با نام مستعار “الهى‏‏” مزين شده بود، تكرار «طوطى‏‏وار و مثل كلاس درس به آقا معلم پس» دادن ناميده بود. (نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=450&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=507&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=512&lang=fa ).

باقى‏‏ ماندن در سطح و ظاهرامر رويدادها را ماركس شيوه «نظاره‏گر ظاهربين» (ماركس) مى‏‏نامد. اين شيوه، ابزار القاى‏‏ “ژورناليستى‏‏” نظريات حاكم را در كشورهاى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ تشكيل مى‏‏دهد. اين شيوه غيرديالكتيكى‏‏ قادر به شناخت و درك و دريافت كليت واقعيت نيست. به عبارت ديگر قادر نيست “حقيت” «روندجارى‏‏ زندگى‏‏» (ماركس) را شناخته و درك كند و دريابد.

در برابر جنبش توده‏اى‏‏ پاسخ به دو پرسش مطرح است.

يكى‏‏- گفتگو درباره راه برطرف نمودن پديده ساختگى‏‏ پراكندگى‏‏ و پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏، كه به اهرمى‏‏ در اختيار نيروهاى‏‏ واپسگرا داخلى‏‏ و جهانى‏‏ براى‏‏ تكه تكه نمودن حزب توده ايران تبديل شده و چگونگى‏‏ مبارزه با آماج نيروهاى‏‏ واپسگرا براى‏‏ پديد آوردن سازمان‏هاى‏‏ موازى‏‏ با چهره‏اى‏‏ توده‏اى‏‏ و رهبرتراشى‏‏ براى‏‏ آن‏ها؛ و

ديگرى‏‏ گفتگو درباره شيوه‏هاى‏‏ برطرف نمودن سردگمى‏‏ تئوريك و همدستانى‏‏ در زمينه “اصلى‏‏ترين تضاد” حاكم بر جامعه ايران در دوران كنونى‏‏.

موضع هر توده‏اى‏‏ و هر جريان توده‏اى‏‏ در برابر اين دو آماج، سنگ محك ذهنى‏‏ و عينى‏‏ توده‏اى‏‏ بودن و ايستادگى‏‏ بر موضعى‏‏ توده‏اى‏‏ است.

زيرا، اولى‏‏ بيان شناخت فريبكارى‏‏ نيروهاى‏‏ واپسگرا و اراده راسخ و انقلابى‏‏ براى‏‏ مبارزه عليه آن بوده و دومى‏‏، تنها حلقه‏اى‏‏ است كه با دستيابى‏‏ به آن، سرشت انقلابى‏‏ حزب توده ايران حفظ و اسلوب مبارزاتى‏‏ آن پى‏‏گرفته مى‏‏شود. به گفته طبرى‏‏ «عمل انقلابى‏‏» در آن هنگام پى‏‏گرفته مى‏‏شود. شناخت واقع‏بينانه “اصلى‏‏ترين تضاد”، توده‏اى‏‏ها را در شرايط دريافت روشنفكرانه ضرورت پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏ حزب توده ايران قرار مى‏‏دهد. درك و دريافت تئوريك تفاوت ميان “اصلى‏‏ترين تضاد” و “عمده‏ترين تضاد” از يك سو و دريافت انطباق اين دو تضاد در شرايط كنونى‏‏ بر يكديگر از سوى‏‏ ديگر، تنها با شناخت علمى‏‏ “اصلى‏‏ترين تضاد” ممكن مى‏‏گردد. به اين نكته ديرتر بازمى‏‏گرديم.

ضرورت پيوند ميان وظيفه دموكراتيك، آنى‏‏ و تاكتيكى‏‏ (كوتاه بردى‏‏) با وظيفه سوسياليستى‏‏، آتى‏‏ و استراتژيك (دور بردى‏‏) براى‏‏ حفظ سرشت انقلابى‏‏ حزب را جوانشير در “سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران” توضيح مى‏‏دهد و آن را مستدل مى‏‏سازد.

شناخت توده‏اى‏‏ و علمى‏‏ از “اصلى‏‏ترين تضاد” در دوران كنونى‏‏ در ايران، ضامن پديد آمدن دوباره و اثربخشى‏‏ سرشت انقلابى‏‏ حزب توده ايران در مبارزات اجتماعى‏‏ از يك سو و دستيابى‏‏ به خط‏مشى‏‏ و تحليل مستقل و علمى‏‏ از وظايف آنى‏‏ و آتى‏‏ در برابر حزب و جنبش توده‏اى‏‏ و كل جنبش آزاديخواهى‏‏ و ملى‏‏ مردم ايران، از سوى‏‏ ديگر است.

على‏‏ خدايى‏‏ در نظرى‏‏ كه ابراز و در آن مبارزه با هدف برطرف نمودن پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ را غيرضرور اعلام نموده بود و مى‏‏خواست القا كند، كه برطرف شدن پراكندگى‏‏ وپراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ را بايد به دست حوادث آينده سپرد. اكنون كه در گفتگو و ستيز‏هاى‏‏ انجام شده ميان توده‏اى‏‏ها براى‏‏ همه توده‏اى‏‏ها روشن شده است، كه مبارزه با پراكندگى‏‏ نظرى‏‏، يكى‏‏ از عمده‏ترين آماج‏هاى‏‏ مبارزاتى‏‏ حزب توده ايران را در دوران كنونى‏‏ تشكيل مى‏‏دهد و مبارزه با برنامه نيروهاى‏‏ واپسگرا كه هدف آن تكه تكه كردن حزب توده ايران مى‏‏باشد، از اهميت محورى‏‏ در مبارزات جنبش توده‏اى‏‏ برخوردار شده است. آنوقت روشن و قابل درك نيز شده است كه آن فرد و جريانى‏‏ كه به اين گفتگو تن نمى‏‏دهد، خود خود را به عنوان مجرى‏‏ برنامه نيروهاى‏‏ واپسگرا بر ملا مى‏‏سازد. آرى‏‏،  با روشنگرى‏‏هاى‏‏ انجام شده، على‏‏ خدايى‏‏ و “راه توده” او بصرافت افتاده براى‏‏ نظر خود، يعنى‏‏ سپردن برطرف شدن پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ حزب به دست حوادث نامعلوم آينده، توجيه تئوريك سرهم‏بندى‏‏ كند. انگار “توصيه”هايى‏‏ در ضرورت اين امر دريافت شده، مسئله “سازمان سازى‏‏” و “رهبرتراشى‏‏” را به عنوان موضوع بحث در جنبش توده‏اى‏‏ بپذيرد.

پذيرش مبارزه با برنامه ارتجاع هدف نيست، كه خاك ريختن به چشم توده‏اى‏‏ها هدف است؛ به اين ترتيب كه اين برداشت را ساختگى‏‏ اعلام كرده و به توجيه “تئوريك” آن بپردازد كه گويا برنامه برملا شده نيروهاى‏‏ واپسگرا، ساخته ذهن تئورى‏‏بافان «توطئه حزب سازى‏‏» بوده و زمينه عينى‏‏ ندارد.

راز سر بمهر ضرورت «غصب آرشيو» راه توده اكنون خود را روشن‏تر و صريح‏تر مى‏‏نماياند و نشان مى‏‏دهد كه پيگيرى‏‏ انتشار نشريه حزبى‏‏ راه توده با همان عنوان، به گفته على‏‏ خدايى‏‏، «بدون حساب و كتاب» انجام نشده است. «غصب بايگانى‏‏» و كاربرد غيرمجاز نام نشريه توده‏اى‏‏، گامى‏‏ بوده است در جهت تحقق بخشيدن به برنامه نيروهاى‏‏ واپسگرا!

نوشتار “دفاع از قانون اساسى‏‏، گامى‏‏ به جلو يا فرار به عقب؟” (شماره ٢١٩، ٢٠٠٩ر٠٤ر٢٠) در خدمت آماج‏هاى‏‏ پيش‏گفته قرار دارد، كه در زير به آن پرداخته خواهد شد.

نوشتار «”نبرد كه بر كه” در ج. اسلامى‏‏ به پايان رسيده؟» (همانجا) نيز در خدمت توجيه “تئوريك” خدشه‏دار كردن و نهايتاً از ميان برداشتن سرشت انقلابى‏‏ حزب توده ايران قرار دارد، از اين طريق كه “اصلى‏‏ترين تضاد” حاكم بر جامعه ايران را، به جستار “آزادى‏‏ها” محدود نمايد و از اين راه سرشت ضدانقلابى‏‏ و ضدملى‏‏ و استقلال شكنانه سياست حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ را در اجراى‏‏ برنامه امپرياليستى‏‏ “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏”، كه “راه توده” پيش‏تر از آن پشتيبانى‏‏ نموده بود ( نگاه شود به http://www.tudeh-iha.com/?p=708&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=729&lang=fa )، توجيه كرده و براى‏‏ حفظ آن استدلال “تئوريك” ارايه دهد.

“راه توده” در نفى‏‏ ديالكتيك يك‏پارچگى‏‏ “اصلى‏‏ترين تضاد” در دوران كنونى‏‏ در ايران كه از دو بخش پايمال شدن “حقوق ملت” (در مركز آن اصل ٢٦) و دستبرد غيرقانونى‏‏ اصل‏هاى‏‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏ تشكيل مى‏‏شود ( نگاه شود ازجمله به http://www.tudeh-iha.com/?p=259&lang=fa و http://www.tudeh-iha.com/?p=879&lang=fa ) با “تارنگاشت عدالت” همنواست. تنها تفاوت، تفاوت در دفاع از لايه‏هاى‏‏ مختلف حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ از سوى‏‏ هر كدام است.

متاسفانه، اين نشريه در ارتباط با “اصلى‏‏ترين تضاد” و جداسازى‏‏ ميان دو بخش تجدايى‏‏ناپذير آن، با “نامه مردم” نيز از همنوايى‏‏ برخوردار است و مانند آن “اصلى‏‏ترين تضاد” را به بخش آزادى‏‏ها محدود مى‏‏سازد. آيا اين وضع هشدارى‏‏ براى‏‏ “نامه مردم” نيست؟ چه آسان مى‏‏توان ناخواسته در كنار مجريان برنامه ارتجاع براى‏‏ شقه شقه كردن حزب توده ايران قرار گرفت.

جالب اين نكته است كه نوشتار “پيوند دمكراسى‏‏ و عدالت در دوران ما”، عنوانى‏‏ كه مى‏‏تواند به خواننده اين نكته را القا سازد كه گويا “راه توده” به پيوند وظيفه دموكراتيك و آنى‏‏ و آتى‏‏- سوسياليستى‏‏ كه جوانشير در “سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران” به‏مثابه سرشت انقلابى‏‏ حزب مستدل مى‏‏سازد، پايبند است. اما نوشتار همانند نوشتارهاى‏‏ ديگر وظيفه‏اى‏‏ جز توجيه دعواى‏‏ ميان لايه‏هاى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ حاكم ندارد. درونمايه ژورناليستى‏‏ با عنوان توده‏اى‏‏ از تنه درخت انديشه توده‏اى‏‏ آنقدر دور است، كه نمى‏‏تواند سيبى‏‏ باشد كه از درخت انديشه انقلابى‏‏ حزب توده ايران بزير افتاده باشد.

شيوه آب را گل‏آلود كردن، يا فرار از تحليل مشخص

“راه توده” در نوشتار “دفاع از قانون اساسى‏‏ …” و پس از آنكه بر ضرورت پشتيبانى‏‏ از آزادى‏‏ها و حقوق مصرح در آن را براى‏‏ مبارزه با “ولايت فقيه” پا مى‏‏فشارد و اين مبارزه را «براى‏‏ ايجاد امكان براى‏‏ مهار و قانونمند كردن و در نهايت بوجود آوردن شرايط پشت سر گذاشتن آن در سمتى‏‏ مترقى‏‏» ضرورى‏‏ مى‏‏داند و مى‏‏آموزاند كه ولايت فقيه زائيده حاكميت «طبقات اجتماعى‏‏ حاكم [است]» و نه برعكس، مسئله «حزب سازى‏‏» را در ارتباط با سياست حاكميت جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ مطرح مى‏‏سازد. به عبارت ديگر “راه توده” بعد از كلى‏‏گويى‏‏هايى‏‏ در ارتباط با قانون اساسى‏‏ وغيره، كه مى‏‏توان در آن‏ها نكات درستى‏‏ را مورد تائيد قرار داد، به نتيجه‏گيرى‏‏هايى‏‏ مى‏‏پردازد كه ارتباطى‏‏ با صغرا و كبراهايش ندارد. اين شيوه، آن شيوه ژورناليستى‏‏ كيهان لندن از “چپ” است. نوشتار در توضيح نكات ياد شده، بى‏‏ مقدمه به نفى‏‏ خطر «حزب سازى‏‏» توسط حاكميت ج. اسلامى‏‏ مى‏‏پردازد و براى‏‏ تطهير حاكميت ارتجاعى‏‏ و «قانون شكن» (موسوى‏‏) و به قول كيانورى‏‏ «حكومت اوباشان»، مى‏‏نويسد: «از مدعيان “توطئه حزب سازى‏‏” بايد پرسيد، اگر واقعا جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ قصد داشته يك حزب چپ يا “توده‏اى‏‏” در چارچوب قانون اساسى‏‏ بوجود آورد، پس چرا در اين ١٥ سال اين كار را نكرد؟ چرا على‏‏الحساب به همان نهضت آزادى‏‏ و گروه‏هاى‏‏ ملى‏‏ و مذهبى‏‏ … اجازه فعاليت نمى‏‏دهد؟ …»

فقدان آزادى‏‏ها، پايمال نمودن اصول دموكراتيك قانون اساسى‏‏ توسط حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ و ضرورت مبارزه با ولايت فقيه، نكاتى‏‏ كه نوشتار “راه توده” به عنوان مقدمه براى‏‏ ورود به بحث خطر «توطئه حزب سازى‏‏» اين حاكميت مطرح مى‏‏سازد، چه ارتباط تكوينى‏‏ يا به قول طبرى‏‏ ژنه‏تيك Genese با برنامه واپسگرايان درون و برون ايران براى‏‏ پديد آوردن سازمان‏هاى‏‏ موازى‏‏ به اصطلاح توده‏اى‏‏ دارد؟ چگونه بايد از وجود سيب، براى‏‏ نفى‏‏ وجود گلابى‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏ كرد؟

براى‏‏ درك فريبكارى‏‏ واپسگرايان درون و برون ايران براى‏‏ “حزب سازى‏‏” و ايجاد جايگزين براى‏‏ حزب توده ايران، بايد گفتگو و بررسى‏‏ را از جايى‏‏ ديگر آغاز كرد و نگذاشت خاك به چشمانمان بپاشند!

در نخستين نوشتار منتشر شده در “توده‏اى‏‏ها” تحت عنوان “چرا انتشار توده‏اى‏‏ها ضرورى‏‏ شده است؟” (http://www.tudeh-iha.com/?p=178&lang=fa)،  به «نابودى‏‏ فيزيكى‏‏ جنبش‏هاى‏‏ انقلابى‏‏» از سوى‏‏ نيروهاى‏‏ واپسگرا اشاره شد. جنايتى‏‏ كه با هدف محدود و يا غيرممكن ساختن «امكان تداوم مبارزه منسجم و متشكل» مبارزان لااقل براى‏‏ دورانى‏‏، انجام مى‏‏شود. سپس در نوشتار برنامه تكميلى‏‏ براى‏‏ اين جنايت برشمرده مى‏‏شود، كه عبارتست از برنامه «جا انداختن جايگزين‏هاى‏‏‏ انحرافى‏‏. از “چپ” رفرميست و سوسيال دموكراتيك كه خواستار آشتى‏‏‏ طبقاتى‏‏ است، تا “چپ” ماوراءانقلابى‏‏‏ و انقلابى‏‏‏نما.» نبايد جنايتكارى‏‏ را كه صدها انسان فرهيخته و انقلابى‏‏ را در يك روز اعدام مى‏‏كند، در حفظ منافع خود نادان پنداشت.

چنين است طيفى‏‏ از اقدامات نيروهاى‏‏ واپسگرا كه بايد خلاء ايجاد شده به دنبال سركوب فيزيكى‏‏ حزب توده ايران را پر سازد. برنامه‏اى‏‏ كه با «قتل‏عام توده‏اى‏‏‏ها و رهبران و دانشمند اسير آن در سال ١٣٦٧ در زندان‏هاى‏‏‏جمهورى‏‏‏ اسلامى‏‏‏ آغاز شد، بايد ازجمله با ايجاد و دامن زدن به پراكندگى‏‏ نظرى‏‏‏ و تشكيلاتى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏» تكميل گردد.

كسى‏‏ كه اين برنامه نيروهاى‏‏ واپسگرا را كتمان مى‏‏كند، كسى‏‏ كه نقش “تينك تانك”هاى‏‏ نيروهاى‏‏ واپسگرا را نفى‏‏ مى‏‏كند، نمى‏‏تواند هم پشتيبان برطرف ساختن پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ و حزب توده ايران باشد و “راه توده” نيز در اين ميان نيست. (“تينگ تانك” نام موسسه‏هاى‏‏ توليد كننده انديشه و برنامه‏هاى‏‏ تاكتيكى‏‏ و استراتژيك براى‏‏ حفظ حاكميت امپرياليستى‏‏ است. برژينسكى‏‏ يكى‏‏ از نمايندگاه زبده اين تينك تانك‏ها است.)

پرسش‏ پيش گفته نوشتار “راه توده” از سر نادانى‏‏ نيست! هدف “راه توده” نمى‏‏تواند جز تحميق زحمتكشان و خاك در چشمشان ريختن باشد! البته كه  «جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ قصد [ندارد] يك حزب چپ يا “توده‏اى‏‏” در چارچوب قانون اساسى‏‏ بوجود آورد»، بلكه نيروهاى‏‏ واپسگرا در كليت خود مى‏‏خواهند هنگامى‏‏ كه چاره‏ى‏‏ باقى‏‏ نماند و سركوب خشن و آشكار توده‏اى‏‏ها به هر علتى‏‏ ديگر ممكن نشد، سازمانى‏‏ در خدمت حفظ منافع خود برپا نمايند كه همانند “تربچه‏هاى‏‏ پوك”، برونزدى‏‏ سرخ و درونمايه‏اى‏‏ پوك و ضدانقلابى‏‏ داشته باشد. نياز به “راه توده”ها، به تارنگاشت “عدالت”ها و … از چنين قانونمندى‏‏ انديشه واپسگرانانه سرچشمه مى‏‏گيرد. اين يك فريبكارى‏‏ واقعى‏‏ بوده و نه از ذهنيت بيمارگونه «توطئه حزب سازى‏‏» توده‏اى‏‏ها سرچشمه نمى‏‏گيرد. چرا بايد نيروهاى‏‏ واپسگرا از چنين برنامه‏اى‏‏ پيروى‏‏ نكنند، آنطور كه “راه توده” مى‏‏خواهد القا كند؟

«غصب بايگانى‏‏» نشريه حزبى‏‏ راه توده و راه‏ انداختن “راه توده” جعلى‏‏ از سوى‏‏ على‏‏ خدايى‏‏، خواست اعلام شده او درباره سپردن وحدت نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ حزب توده ايران به دست حوادث نامعلوم آينده، داستانسرايى‏‏ها و «يادمانده» نويسى‏‏هاى‏‏ ژورناليستى‏‏ او در “راه توده” و …، همه و همه فراهم نمودن عملى‏‏ اجراى‏‏ نهايى‏‏ چنين برنامه‏اى‏‏ براى‏‏ زمانى‏‏ است كه نيروهاى‏‏ واپسگرا ضرورت تحقق آن را براى‏‏ حفظ منافع خود اجتناب‏ناپذير تشخيص دهند! اينكه گويا تاكنون گويا انجام نشده، دليل مقنعى‏‏ براى‏‏ آن نيست كه چنين برنامه‏اى‏‏ را در آينده در دست ندارند! “استدلالى‏‏” كه “راه توده” براى‏‏ نادرست اعلام داشتن برداشت توده‏اى‏‏ها درباره فريبكارى‏‏ سازمان سازى‏‏ و رهبرتراشى‏‏ نيروهاى‏‏ واپسگرا به خدمت مى‏‏گيرد، استدلال نيست، خاك توى‏‏ چشم پاشيدن به سبك ژورناليستى‏‏ كيهان لندن است. فقدان سيب را دليل براى‏‏ وجود گلابى‏‏ جازند، بكار گرفتن بشدت ناشيانه شيوه استقرايى‏‏ نتيجه‏گيرى‏‏ است. در اين “استدلال” حتى‏‏ سرسوزنى‏‏ هم از “چپ” ديگر وجود ندارد. “راه توده” بيش از آن در سطح مى‏‏غلطد، كه شناخت هدف‏هاى‏‏ آن براى‏‏ توده‏اى‏‏ها مشكل باشد!

براى‏‏ دسترسى‏‏ به هدف «حزب سازى‏‏» در اختيار و در خدمت منافع خود، برنامه‏ريزان چاره‏اى‏‏ ندارند، بايد “سخنى‏‏”، “منطقى‏‏”، استدلالى‏‏” براى‏‏ اينگونه سازمان‏ها بيافرينند، تاريخى‏‏ دست و پا كنند؛ چهره‏هايى‏‏ با سيماى‏‏ متفكر و “چپ”، با الفاظى‏‏ شسته و روفته، با خاطرات و «يادمانده‏هاى‏‏» جذاب و پر آب و تاب، با “عكس و تفصيلات”، براى‏‏ آن سرهم‏بندى‏‏ كرده و بپرورانند و …

“راه توده” حاضر نيست صفحه‏اى‏‏ بدون عكس رهبران حزب توده ايران منتشر سازد، اما در عين حال آماده نيست براى‏‏ به كرسى‏‏ نشاندن نظريات آن‏ها با پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ به مبارزه برخيزد. يكى‏‏ از عمده‏ترين وجه‏هاى‏‏ مضمون و درونمايه پيام كيانورى‏‏ در رساله “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” مبارزه با پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ حزب توده ايران است. او با صراحت مخالفت خود را با چنين وضعى‏‏ اعلام مى‏‏كند. رساله‏اى‏‏ كه “راه توده” آن را در هر شماره خود نشر مى‏‏دهد و برپايه كپى‏‏بردارى‏‏ ناشيانه از آن، نوشتار “سياسى‏‏- تئوريك” تنظيم مى‏‏كند.

با اين سياست “راه توده” مى‏‏كوشد با پنهان شدن در پشت نظريات و عكس آن‏ها، به تحريف “ژورناليستى‏‏” مبارزات آن‏ها پردازد. بيان «يادمانده»ها به نحوى‏‏ كه انگار نويسنده، خود ناظر و شريك وقايع بوده است، جز به مورد اجرا گذاشتن برنامه نيروهاى‏‏ واپسگرا نيست!

احسان طبرى‏‏ در سروده زندانش تحت عنوان “اخگران اسفند” و در خطاب به حزب توده ايران راه و شيوه «عمل انقلابى‏‏» را نشان مى‏‏دهد و در عين حال بـدل آن را ناگفته افشا مى‏‏كند. افشا مى‏‏كند كه دشمن مى‏‏تواند با شيوه تظاهر تهى‏‏ از انديشه توده‏اى‏‏، با پنهان شدن در پشت ظواهر، حقيقت را پنهان سازد و حقانيت انديشه و تاريخ توده‏اى‏‏ را مسخ كند. او در “درباره منطق عمل” گفته است كه «پديده غير از ماهيت است».

او پشتيبانى‏‏ از محتواى‏‏ انقلابى‏‏ انديشه توده‏اى‏‏ را ازجمله چنين مى‏‏پردازد:

اخـگـران اسفنـد

«…

اى‏‏ پنهانِ آشكار!

يادت را، هرگز در صندوق‏خانه قلبم،

پنهان نخواهم داشت.

يادت را در قاب نخواهم گرفت،

خشكيده چون نعش بر ديوار،

يا چون يك اتفاق ناگوار،

براى‏‏ يك روز مبادا،

در دفتر خاطراتم نخواهم نگاشت.

…»

در هم‏نوايى‏‏ موزون واژه‏ها، طبرى‏‏ بيان سرشت انقلابى‏‏، بيان درونمايه هستى‏‏ حزب را برمى‏‏شمرد و از پنهان شدن ژورناليستى‏‏ در پشت تابلوى‏‏ حزب توده ايران برحذر مى‏‏دارد.

آنكس كه به حقانيت نظريات حزب توده ايران باور دارد، امروز و حالا براى‏‏ برطرف ساختن پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏ مبارزه مى‏‏كند. اين محك شناخت سره از ناسره است!

اكنون على‏‏ خدايى‏‏، مهرنگ و ديگران فرياد مى‏‏زنند، “چرا تهميت مى‏‏زنى‏‏!”

حق دارند، بايد اين ادعا را مستند ساخت! بايد ارتباط‏هاى‏‏ نامشروع را شفاف در برابر چشم بينده و انديشه روشن توده‏اى‏‏ها قرار داد. بايد نشان داد، كه واقعا اين اقدامات، يعنى‏‏ ياد آورى‏‏ “ژورناليستى‏‏” نظريات حزب توده ايران، فراهم نمودن روز «مبادا!» است. روزى‏‏ كه بتوانند اهرم پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ در حزب توده ايران و جنبش توده‏اى‏‏ را به وسيله اجراى‏‏ برنامه نيروهاى‏‏ واپسگراى‏‏ داخلى‏‏ و جهانى‏‏ براى‏‏ تكه تكه كردن حزب توده ايران، براى‏‏ برپايى‏‏ سازمانى‏‏ در خدمت هدف «كيهان لندن از چپ» بكار گيرند.

دو نكته كه در آغاز نوشتار هم به آن اشاره شد، نشان و معيار براى‏‏ برنامه ارتجاعى‏‏ است:

نخست- تن ندادن به بحث درباره ضرورت مبارزه با پراكندگى‏‏ نظرى‏‏ و سازمانى‏‏ در حزب توده ايران و جنبش توده‏اى‏‏، همين امروز؛

دوم زيرپانهادن آگاهانه سرشت انقلابى‏‏ حزب توده ايران از اين طريق، كه براى‏‏ گفتگو مشخص درباره “اصلى‏‏ترين تضاد” حاكم بر جامعه در دوران كنونى‏‏ آماده نبودن و در به جاى‏‏ آن، به طرح “اصلى‏‏ترين تضاد”ى‏‏ پرداختن كه در خدمت حفظ شرايط حاكم قرار دارد. تضادى‏‏ كه مى‏‏تواند تضادى‏‏ كه مى‏‏تواند تضاد “عمده” و روز باشد، اما اصلى‏‏ترين تضاد، تضادى‏‏ كه دورنماى‏‏ مبارزه را نشان مى‏‏دهد و راه رشد ترقى‏‏خواهانه جامعه را مى‏‏گشايد، نيست. پيوند آن را بايد با دورنماى‏‏ مبارزه در هر جمله و انديشه‏اى‏‏ نشان داد و برقرار نمود، تا سرشت انقلابى‏‏ انديشه بروز داده شود.

داستان برتولد برشت درباره “دايره قفقازى‏‏” را همه مى‏‏شناسد. مادرى‏‏ كه براى‏‏ تكه تكه نشدن فرزندش، از فرزند به سود مادر دروغين صرفنظر مى‏‏كند. چطور مى‏‏تواند يك توده‏اى‏‏ صادق و پايبند به منافع و مصالح حزب «دل‏نگران» پراكندگى‏‏ حاكم نبوده و خواستار مبارزه با آن نباشد؟ محك عينى‏‏ توده‏اى‏‏ بودن، چاپ و انتشار عكس رهبران آن نيست، پايبند بودن به نظريات آنان و درك تاريخى‏‏ از آن‏ها است!

چطور مى‏‏تواند يك توده‏اى‏‏ صادق، “سيماى‏‏ مردمى‏‏ حزب توده ايران” را در نشريه‏اش منتشر سازد، اما به استدلال علمى‏‏ جوانشير درباره ضرورت ايجاد پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏، ميان وظيفه آنى‏‏ و آتى‏‏ در برابر حزب توده ايران بى‏‏تفاوت باشد، بيش از آن، آن را آگاهانه نقض كند و در نوشتار “پيوند ناگزير دمكراسى‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏ در دوران ما” بنويسد: «ما در دورانى‏‏ زندگى‏‏ مى‏‏كنيم كه در آن مبارزه براى‏‏ صلح و دمكراسى‏‏ عمده‏ترين اشكال مبارزه ضدامپرياليستى‏‏ است»، يعنى‏‏ آگاهانه، با سكوت از كنار برنامه اقتصادى‏‏ امپرياليستى‏‏ براى‏‏ همه كشورهاى‏‏ جهان بگذرد؟ سياست “آزادى‏‏ بازار”، سياست “خصوصى‏‏ و آزادسازى‏‏ اقتصادى‏‏” و ديگر هدف‏هاى‏‏ غارتگران امپرياليسم براى‏‏ تبديل كشورهاى‏‏ پيرامونى‏‏ به مستعمره‏هاى‏‏ نوليبرالى‏‏ را مسكوت بگذارد؟

پشتيبانى‏‏ از آزادى‏‏هاى‏‏ قانونى‏‏ مصرح در قانون اساسى‏‏ ايران، همان «مبارزه براى‏‏ صلح و دمكراسى‏‏» است كه “راه توده” برمى‏‏شمرد و البته اين مبارزه، «مبارزه ضد امپرياليستى‏‏» مى‏‏باشد. اما تنها و از آن مهم‏تر “عمده‏ترين” مبارزه نيست، كه “راه توده” مدعى‏‏ است.

در شرايط كنونى‏‏ در ايران “اصلى‏‏ترين تضاد” به “عمده‏ترين” تضاد نيز تبديل شده است. سرمايه‏دارى‏‏ حاكم براى‏‏ آنكه بتواند به حاكميت خود ادامه دهد، چاره‏اى‏‏ ندارد، جز آنكه به مجرى‏‏ اعمال برنامه نوليبرال امپرياليستى‏‏ تبديل شود و تسليم سلطه امپرياليستى‏‏ گردد. اين تسليم، استقلال اقتصادى‏‏ و نهايتاً سياسى‏‏ ايران، دستاورد انقلاب بهمن را برباد خواهد داد و ميهن ما را به مستعمره نوليبرال امپرياليست‏ها تبديل مى‏‏سازد. حفظ استقلال اقتصادى‏‏ و نهايتاً سياسى‏‏ و جلوگيرى‏‏ از تبديل شدن ايران به نومستعمره ليبرالى‏‏، تنها با مبارزه براى‏‏ تلفيق دو وجه تضاد عمده روز، وجه آزادى‏‏هاى‏‏ دموكراتيك قانونى‏‏ و اقتصادى‏‏ ملى‏‏ و ضدامپرياليستى‏‏ قابل دسترسى‏‏ است. مبارزه تنها براى‏‏ “آزادى‏‏ها” استقلال سياسى‏‏ جنبش توده‏اى‏‏ را نابود مى‏‏سازد و آن را به خادم سياست «فراكسيون»هاى‏‏ حاكميت سرمياه‏دارى‏‏ تبديل مى‏‏سازد. مبارزه تنها براى‏‏ “آزادى‏‏ها”، تنها به جاگزينى‏‏ «فراكسيون‏ها» در حاكميت خواهد انجاميد. بى‏‏تفاوت از اينكه كدام فراكسيون، از درون حاكميت كنونى‏‏ و يا از “اپوزيسيون” خارج از كشور، دست بالا بيابد، مجرى‏‏ همان سياست امپرياليستى‏‏ خواهد بود. سلطه امپرياليسم را دوباره برقرار خواهد ساخت. استقلال اقتصادى‏‏ و سياسى‏‏ ايران را برباد خواهد داد.

تنها در شرايط مبارزه براى‏‏ هر دو خواست آزادى‏‏ و عدالت اجتماعى‏‏، شرايط تحرك توده‏هاى‏‏ زحمتكش و ميهن دوستان انقلابى‏‏ پديد خواهد شد و بهبود خواهد يافت و انگيزه دگرگونى‏‏هاى‏‏ انقلابى‏‏ بوجود خواهد آمد و تاثير خود را بر نبردهاى‏‏ اجتماعى‏‏ و طبقاتى‏‏ خواهد گذاشت.

بحران مالى‏‏ امپرياليسم، بحران اضافه توليد، بحران فقر روزافزون ميلياردها انسان در جهان كه آن روى‏‏ ثروتمند شدن درصد كوچكى‏‏ در قطب ديگر است، بحران محيط زيست ناشى‏‏ از توليد براى‏‏ دستيابى‏‏ به سود براى‏‏ سرمايه، بحران تحميل شده به بشريت از راه ادامه سياست جنگ طلبانه امپرياليسم، و …، بيان بحران مناسبات و صورتبندى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ در دوران كنونى‏‏ است.

باوجود بحران ساختارى‏‏ حاكم بر صورتبندى‏‏ اقتصادى‏‏- اجتماعى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ دوران افول، بقاى‏‏ آن از اين رو مورد پرسش توده‏هاى‏‏ دربند آن قرار نگرفته است، زيرا نيروى‏‏ سرنگون كننده، سازمان نيافته و قادر نيست “توپ آورورآ” را بغرش درآورد.

از اين رو وظيفه عمده و روز كوشش براى‏‏ پديد آوردند اين نيروى‏‏ محركه دگرگونى‏‏هاى‏‏ انقلابى‏‏ در جهان و ايران است. براى‏‏ دسترسى‏‏ به اين هدف، بايد پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏ را برقرار كرد؛ تجربه انقلابى‏‏‏اى‏‏ كه در برابر چشمان ما در برخى‏‏ از كشورهاى‏‏ منطقه كارئيب و آمريكاى‏‏ مركزى‏‏ و جنوبى‏‏ در جريان است. پرچمدار اين نبرد كوباى‏‏ انقلابى‏‏ است!

نظام سرمايه‏دارى‏‏ با شيوه توليد چپاولگرانه خود با هدف انباشت سود و سرمايه، به خطر جدى‏‏ براى‏‏ نابودى‏‏ بشريت تبديل شده است. اگر شصت و پنج سال پيش با پرتاب بمب‏هاى‏‏ اتمى‏‏ توسط آمريكا بر سر مردم ناكازاكى‏‏ و هيروشيما، سلاح كشتار جمعى‏‏ براى‏‏ نابودى‏‏ زندگى‏‏ بر روى‏‏ زمين در اختيار نظام غارتگر سرمايه‏دارى‏‏ قرار گرفت، اكنون شيوه توليد سرمايه‏دارى‏‏، به اهرم جديد با دورنماى‏‏ نابودى‏‏ زندگى‏‏ بر روى‏‏ زمين، تبديل شده است. چگونه مى‏‏تواند يك نشريه توده‏اى‏‏ كه گويا «مبارزه ضدامپرياليستى‏‏» را در نوشتارى‏‏ سياسى‏‏- تئوريك مستدل مى‏‏سازد، مى‏‏تواند اين بخش از هستى‏‏ نظام چپاولگر سرمايه‏دارى‏‏ كه مادر سياست جنگ طلبى‏‏ آن است را “فراموش” كند و با سكوت از كنار آن بگذرد؟

اين سكوت در خدمت حفظ منافع آن لايه‏هايى‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ است كه مجريان نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏ در ايران هستند!

همه نشريات به اصطلاح “انتقادى‏‏” در خدمت نظام سرمايه‏دارى‏‏، همه آن‏هايى‏‏ كه نوعى‏‏ از انواع “تربچه‏هاى‏‏ پوك” را تشكيل مى‏‏دهند، درباره بحران ساختارى‏‏ نظام سرمايه‏دارى‏‏، درباره تبديل شدن شيوه توليد سرمايه‏دارى‏‏ به خطر براى‏‏ زندگى‏‏ بر روى‏‏ زمين سكوت مى‏‏كنند. به اصطلاح مواضع انتقادى‏‏ مى‏‏گيرند و انواع عكس‏هاى‏‏ “خشكيده در قاب را بر ديوار” آويزان مى‏‏كنند، تا با پنهان شدن در پشت آن‏ها، نكته اساسى‏‏ را مسكوت بگذارند: يعنى‏‏، زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ را مسكوت بگذارند و در پشت گفته‏هايشان پنهان سازند!

با اين مسكوت گذاشتن زيربناى‏‏ اقتصادى‏‏ نظام، سرشت انقلابى‏‏، سرشت «تغيير دهنده» (طبرى‏‏) حزب توده ايران از بين مى‏‏رود. و اين، درونمايه برنامه‏اى‏‏ است كه نيروهاى‏‏ واپسگرا و نظريه‏پردازان و تحليل‏گران آن را دنبال مى‏‏كنند. به مقالات “لوموند ديپلوماتيك” كه “راه توده” تبليغ انتشار آن را به زبان فارسى‏‏ به عهده گرفته است، نظرى‏‏ بيافكنيد. آنوقت مى‏‏بينيد، كه فاكت و داده‏ها در آن فراوان است (و بايد از آن‏ها براى‏‏ افشاى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ بهره جست)، اما نتيجه‏گيرى‏‏ ها همگى‏‏ در خدمت حفظ شرايط حاكم است!

آرى‏‏، «غصب آرشيو» راه توده، با هدف تبديل “راه توده” ازجمله به مبلغ “لوموند ديپلوماتيك” فارسى‏‏ عملى‏‏ شد!

بگذاريد با نمونه‏اى‏‏ از نوشتار «”نبرد كه بر كه” … به پايان رسيده؟» در “راه توده” (همانجا) شيوه فوق را مورد بررسى‏‏ قرار دهيم. در آنجا هم، به شيوه “تارنگاشت عدالت” و نظريه‏پرداز ارشد آن، ا. آذرنگ كه از نگارنده پرسيده بود، «آيا انقلاب بهمن شكست خورده است؟»، به جاى‏‏ «تحليل مشخص شرايط مشخص» كه به نظر احسان طبرى‏‏ در رساله “درباره منطق عمل”، شيوه و اسلوب علمى‏‏ بررسى‏‏ و تحليل «حقيقت» است، شيوه برخورد شابلونى‏‏ و كارتگورى‏‏ گونه را مطرح ساخته و پاسخ به پرسش «شكست انقلاب» را طلب مى‏‏كند: «ازجمله مسائل مهمى‏‏ كه بايد درباره آن بحث كرد، مسئله شكست يا عدم شكست انقلاب و نبرد “كه بر كه” در انقلاب ايران است.»

تكرار «طوطى‏‏وار» و تجديد چاپ رساله نورالدين كيانورى‏‏ از سال ١٣٧٣ تحت عنوان “سخنى‏‏ با همه توده‏اى‏‏ها” در “راه توده”، بدون برخوردى‏‏ تاريخى‏‏ به آن، كه به معناى‏‏ تبديل آن به “نعش خشك كرده و قاب شده بر ديوار” است كه طبرى‏‏ از آن در سروده‏ زندانش برحذر مى‏‏دارد، با اين هدف انجام مى‏‏شود كه ضرورت «دفاع از قانون اساسى‏‏» و شركت در «نبرد كه بر كه» را به باور خود القا كرده و مستدل سازند. و سپس از آن به اين نتيجه برسند، كه سياست “راه توده” گويا پايبند به سياست انقلابى‏‏ حزب توده ايران است.

البته كه نبرد طبقاتى‏‏ در ايران پايان نيافته است. در چنين صورتى‏‏، مضمون “مانيفست كمونيستى‏‏” پوچ بود كه تاريخ جوامع را، تاريخ نبرد طبقاتى‏‏ اعلام كرده است. به كار گرفتن اصطلاح “نبرد كه بر كه” در ايران پس از پيروزى‏‏ انقلاب بهمن از سوى‏‏ حزب توده ايران با هدف بيان انعكاس نبرد طبقاتى‏‏ در جامعه، در حاكميت بيرون آمده از انقلاب بهمن انجام شد. در حاكميت هنوز يكدستى‏‏ ايجاد نشده بود. آن “نبرد كه بر كه”، با پيروزى‏‏ راستگرايان و يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ در جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ ايران، به مرحله جديدى‏‏ نايل شده است؛ نبردى‏‏ كه اكنون ميان «فراكسيون‏هاى‏‏ مختلف» سرمايه‏دارى‏‏ در حاكميت، كه “راه توده” در همين نوشتار به آن اشاره دارد، جريان دارد، نبرد امروز، ديگر آن “نبرد كه بر كه” آن دوران نيست. فراكسيون‏هاى‏‏ متشكل و يكدست شده حاكميت سرمايه‏دارى‏‏، عليرغم تضادهاى‏‏ ميان خود، در جبهه مشتركى‏‏ عليه طبقه و لايه‏هاى‏‏ ديگر اجتماعى‏‏ به اعمال نبرد طبقاتى‏‏ از بالا مشغول هستند.

درك غيرتاريخى‏‏ از سخنان كيانورى‏‏ در اين نكته نهفته است، كه شرايط كنونى‏‏ با شرايط سال ١٣٧٣ كه كيانورى‏‏ برمى‏‏شمرد، هم سان اعلام مى‏‏شود. موضع كيانورى‏‏ در آن سال در دفاع از هدف‏هاى‏‏ مردمى‏‏ و ملى‏‏ انقلاب بهمن قرار داشت. همانطور كه او در نتيجه‏گيرى‏‏ خود در آن رساله بيان مى‏‏كند. دفاع از اين هدف‏ها امروز، بايد در تركيبى‏‏ ديگر از نيروهاى‏‏ و لايه‏هاى‏‏ اجتماعى‏‏ عملى‏‏ گردد. آن كس و آن نيرويى‏‏ كه مى‏‏خواهد در اين نبرد شركت داشته باشد، بايد خط‏مشى‏‏ خود را هـم در ارتباط با “حقوق ملت” و هـم اصل ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏ روشن سازد. بايد خواستار كنترل دموكراتيك و موثر مردم بر شئون كشور و برقرارى‏‏ خرد جمعى‏‏ باشد. بايد خواستار حذف اصل عتيقه‏اى‏‏ “ولايت فقيه”، همانطور كه حزب توده ايران در سال ١٣٥٨ خواستار شده است، از قانون اساسى‏‏ گردد.

دسترسى‏‏ به تحليل مشخص شرايط اين نبرد، تنها با بررسى‏‏ علمى‏‏ “اصلى‏‏ترين تضاد” در دوران كنونى‏‏ ممكن است، كه همانطور كه اشاره شد، به “عمده‏ترين تضاد” نيز تبديل شده است و از دوبخش “آزادى‏‏” و “عدالت اجتماعى‏‏” تشكيل مى‏‏گردد و تنها با به ثمر رساندن اهداف انقلاب بهمن ٥٧ دست يافتنى‏‏ است.

تفكيك دو بخش “اصلى‏‏ترين تضاد” جامعه ايران در دوران كنونى‏‏، بازگشت از اهداف انقلاب “ملى‏‏- دمكراتيك” بهمن ٥٧ است. بازگشت به انقلاب بورژوايى‏‏ است كه در خدمت منافع چپاولگرى‏‏ سرمايه‏دارى‏‏ مى‏‏باشد. بازگشت و دگرگونى‏‏ ضدانقلابى‏‏ است!

برداشت ديگرى‏‏ از نظريات كيانورى‏‏ در شرايط كنونى‏‏، جابجايى‏‏ يك به يك وغيرتاريخى‏‏ نظريات كيانورى‏‏ به شرايط حاكم كنونى‏‏ و قرار دادن نظريات او در خدمت حفظ شرايط موجود، يعنى‏‏ حفظ سيطره يكدست شده حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ است و تبديل آن به عكس خشكيده در قاب است. پشتيبانى‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ خواستار همكارى‏‏ با امپرياليسم، به اميد دريافت تضمين براى‏‏ بقاى‏‏ خود، است!

تن ندادن به «بررسى‏‏ مشخص شرايط مشخص»، يعنى‏‏ تن ندادن به بحث درباره شناخت و درك “اصلى‏‏ترين تضاد”، پيش شرط است براى‏‏ طرح انحرافى‏‏ مسئله آزادى‏‏هاى‏‏ مصرح در قانون اساسى‏‏ به عنوان تنهـا آماج مبارزاتى‏‏. خواستى‏‏ كه از طرف اپوزيسيون راست سلطنت طلب و “چپ” از سلطنت طلب تا جمهورى‏‏خواه در خارج از كشور مورد تائيد قرار مى‏‏گيرد و “راه توده” را در همانجايى‏‏ قرار مى‏‏دهد، كه آن‏ها قرار دارند: در صف حفظ كنندگان شرايط موجود، حفظ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏. تفاوت تنها در دفاع از «فراكسيون‏ها» است و بس!

4 Comments

  1. بهداد

    پرسش‏ پیش گفته نوشتار “راه توده” از سر نادانى‏‏ نیست! هدف “راه توده” نمى‏‏تواند جز تحمیق ‏زحمتکشان و خاک در چشمشان ریختن باشد! البته که «جمهورى‏‏ اسلامى‏‏ قصد [ندارد] یک حزب چپ یا ‏‏“توده‏اى‏‏” در چارچوب قانون اساسى‏‏ بوجود آورد»، بلکه نیروهاى‏‏ واپسگرا در کلیت خود مى‏‏خواهند هنگامى‏‏ که ‏چاره‏ى‏‏ باقى‏‏ نماند و سرکوب خشن و آشکار توده‏اى‏‏ها به هر علتى‏‏ دیگر ممکن نشد، سازمانى‏‏ در خدمت حفظ ‏منافع خود برپا نمایند که همانند “تربچه‏هاى‏‏ پوک”، برونزدى‏‏ سرخ و درونمایه‏اى‏‏ پوک و ضدانقلابى‏‏ داشته باشد. ‏نیاز به “راه توده”ها، به تارنگاشت “عدالت”ها و … از چنین قانونمندى‏‏ اندیشه واپسگرانانه سرچشمه مى‏‏گیرد. ‏این یک فریبکارى‏‏ واقعى‏‏ بوده و نه از ذهنیت بیمارگونه «توطئه حزب سازى‏‏» توده‏اى‏‏ها سرچشمه نمى‏‏گیرد. چرا ‏باید نیروهاى‏‏ واپسگرا از چنین برنامه‏اى‏‏ پیروى‏‏ نکنند، آنطور که “راه توده” مى‏‏خواهد القا کند؟

    آقای عاصمی، منظور و مقصود شما از بيان هم‌زمان «راه توده» با «تارنگاشت عدالت» (نیاز به “راه توده”ها، ‏به تارنگاشت “عدالت”ها و … از چنین قانونمندى‏‏ اندیشه واپسگرانانه سرچشمه مى‏‏گیرد)در اين ‏مقاله چيست؟
    آيا شما نمی‌دانيد که تارنگاشت عدالت با «راه توده»، چه آن زمان که شما همکار و صحنه‌گردان آن بوديد، چه اين ‏زمان که جبهۀ خود را (برای چه منظوری؟!) عوض کرده ايد، مرزبندی مشخص و اصولی دارد؟
    هدف شما از اين تهمت و افترا چيست؟ اگر ذره‌ای صداقت داريد، نبايد از اين اتهام‌ها خجالت کشيده و شرم ‏کنيد؟
    ‏«تئوری توطئه»، که شما آن را از نامۀ مردم و دست‌اندرکاران آن به عاريه گرفته ايد، موضوع تازه‌ای نيست.‏
    توده‌ای‌ها (منظورم وبلاگ شما نيست) در هر کجا که قرار دارند، مؤظفند از در راه حفظ و پاکيزگی حزبشان ‏بکوشند. به عبارتی ديگر، از يک سو هوشيار باشند که صفوف خود را از عناصر متزلزل، وازده و اپورتونيست پاک ‏سازند و از سوی ديگر راه نفوذ مستقيم پليس را نيز سد کنند. (با اين تذکر که همين عناصر ممکن است بعدها ‏خود به مزدور و خادم پليس تبديل شوند)‏

    سابقه نفوذ دستگاه‌های پليسی در احزاب کارگری در سطح جهان و از جمله در حزب توده‌ی ايران، برای بسياری ‏روشن است و بايد نسبت به آن همواره هشدار داد. موضوع بر سر سوءاستفاده ناشيانه، نابخردانه و موزيانه از ‏اين امر درست است، هنگامی که به بهانه و دست‌آويزی برای پاکسازی و تسويه‌حساب با کسانی تبديل شود، ‏که هنوز به انديشه، سنن و ايدئولوژی انقلابی حزب توده‌ی ايران باورمندند و در راه تحقق آن می‌کوشند.‏

    شما متأسفانه با اين نوع مقايسه و تعميم فله‌ای و غيراصولی، اوج بی‌اطلاعی و ناآگاهی خود را از روندهای ‏جاری در حزب نشان داديد. ‏

  2. حواس جمع

    جناب عاصمی
    وقتی از شما خواسته شد زير اسامی مجعول پنهان نشويد، داد و فرياد راه انداختيد که اينکارها پليسی است. خوسبختانه بعداز چند ماه مجبور شديد هويت واقعی خود را نشان دهيد.
    عالی است!
    راستی مگر شما با علی خدائی آن نامه موسوم به نامه آ.گ را منتشر نکرديد؟ مگر شما تا کودتای خدائی و بيرون انداختن شما از راه توده، يکی از دو گرداننده، و تامين کنده نيازهای مالی راه توده نبوديد؟
    مگر اين شما نبوديد که بر خلاف همه موازين نام يک نشريه حزبی را مصادره کرديد؟
    مگر نوشته های خودتان د آن دوران يادتان رفته؟
    متاسفانه برخورد نادرست نامه مردم به راه توده وعمده کردن جوانب پليسی امور بجای مبارزه نظری و ايدئولوژيک با آن نشريه، به شما امکان داده است که در اين مرحله از اين در وارد شويد.
    توده ای های راستين تجربيات دو دهه گذشته را فراموش نمی کنند.
    مگر حزب لنين را از درون و با وعده رسيدن به سوسياليسم منفجر نکردند؟ خطر از بيرون و از درون حزب ما را تهديد می کند، تنها راه مقابله با اين تهديدات پای بندی به جهان بينی و ايدئولوژی حزب، معرفی تاريخ آنه به نسل جوان و تلاش برای به روز کردن تئوری عام انقلابی و انطباق آن با شرايط مشخص کشور ماست. امری که چهره امثال شما و راه توده و متحدان شما در هيات سياسی کنونی رابا همه نقاط مشترکتان در برابر جنبش قرار خواهد داد.

  3. ارمان

    اقای عاصمی عزیز!
    شما مینویسید که رفیق عزیز خاورى‏‏ پیش از انتشار راه توده دوره دوم، هنگامى‏‏ که نگارنده خبر شرکت على‏‏ خدایى‏‏ را در کار نشریه به او داد، به عنوان هشدار گفت: «خواهى‏‏ دید که على‏‏ خدایى‏‏ سرت کلاه خواهد گذاشت»!
    این جای تعجبی ندارد. به احتمال زیاد وی جمله مشابه ای درباره شما به على‏‏ خدایى‏‏ گفته است. «خواهى‏‏ دید که فرهاد عاصمی سرت کلاه خواهد گذاشت»!
    سیاست اقایان خاوری و صفری پس از پلنوم ١٨ همواره سیا ست تفرقه اندازی بوده است و همه را به جان هم انداختن. همین چند هفته پیش در نامه مردم درباه نشریه ای که شما خود را موسس ان میدانید چه نوشتند؟
    شما مینویسید که نگارنده این سطور شماره نخستین دوره دوم نشریه “راه توده” را در مهرماه ١٣٧١ بدون شرکت على‏‏ خدایى‏‏ منتشر کرد. نامه مردم مینویسد که نشریه “راه توده” با کمک ساواما راه اندازی شده است. اقای عاصمی عزیز! با طناب رفیق عزیز خاورى‏‏ به ته چاه نروید : «خواهى‏‏ دید که على خاورى هم مثل على‏‏ خدایى‏‏ سرت کلاه خواهد گذاشت»!
    ارمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *