مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢٤ (٢٧ مرداد) بخش نخست
واژه راهنما: شيوه لنينى تحليل. ديالكتيك رابطه طبقه كارگر و حزب آن با طبقات و نيروهاى ديگر در انقلاب دموكراتيك. آموزشى از تجارب خلقهاى ديگر براى مبارزه امروز طبقه كارگر ايران در انقلاب ملى- دموكراتيك. موضع “نامه مردم” التقاتى، متضاد، غيرمستقل و ماوراى طبقاتى. مضمون طبقاتى “اتحاد”. اهميت پرچم افراشته نظريات طبقه كارگر براى برپايى “اتحاد”. نبردى يكپارچه عليه برنامه ارتجاع. عنصر ملى- ضدامپرياليستى نبرد آزاديبخش دوران كنونى، مبارزه عليه نوليبراليسم و دفاع از دستاوردهاى مترقى در قانون اساسى ايران است.
«تامين آزادىهاى دموكراتيك يكى از الويتهاى مبارزه در راه طرد رژيم استبدادى كنونى و حركت به سمت ايجاد تحولات به سود تودههاى محروم جامعه است … به باور ما، سازماندهى سياسى جامعه به قصد [برپايى] دموكراسى و اعمال حاكميت واقعى مردم و تامين حقوق عام دموكراتيك بهويژه براى زحمتكشان و تودههاى محروم جامعه، زمينههاى ضرور براى دگرگونىهاى بنيادين به شمار مىآيد و در خدمت آماجهاى مرحله انقلاب ملى- دموكراتيك قرار دارد و اين مهم با حراج ثروتهاى ملى، شكلگيرى نهادهاى غيردموكراتيك ناشى از خصوصىسازى صنايع مادر و راهبردى، بهويژه نفت و گاز در تقابل قرار داشته و ناممكن است.» (نامه مردم، شماره ٨١٨).
“هاتف رحمانى” كه لااقل بايد يكى از مسئولهاى نزديك به رفيق محمد اميدوار، دبير اول كميته مركزى حزب توده ايران باشد، نخواست به تمناى نگارنده پاسخى مثبت دهد و از «صدها مقالهاى» كه در آن گويا نظريات رهبرى كنونى حزب درباره مسالههاى مطرح در ايران توضيح داده شدهاند، چندى را بنامد تا گفتگوى به جريان افتاده بر روى مسالههاى مشخص متمركز گردد. “شيبا هجرى” اين كمبود را در ابراز نظرى در ارتباط با مقاله شماره ٨٨/٢٢ “تودهاىها” با عنوان “خاطره زندان شما” (http://www.tudeh-iha.com/?p=1028&lang=fa)، جبران كرده و نظر رهبرى كنونى حزب را كه در آغاز نوشتار نقل شد، مطرح ساخته و مىنويسد: «بهتر است كه نامه مردم شماره ٨١٨ را در رابطه با مبارزه براى تامين حقوق و آزادىهاى دموكراتيك بخوانيد و درك ماترياليست علمى را در شرايط مشخص ايران بفهميد». در مقالات گذشته (ازجمله مقاله ٨٩/٢٢http://www.tudeh-iha.com/?p=1261&lang=fa) با تكيه به نظريان لنين در “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى” و آموزش از آن براى مسالههاى مطرح در ايران نكاتى به بحث گذاشته شدند. در سطور زير موضع نقل شده از “نامه مردم” شماره ٨١٨ را از ديدگاه انديشه لنينى مورد بررسى قرار مىدهيم، به اين اميد كه كمكى باشد براى نزديكى و وحدت نظرى در جنبش تودهاى.
بدون ترديد ميان شرايط حاكم بر روسيه در سالهاى انقلابى ١٩٠٥ تا ١٩٠٧ با شرايط كنونى در ايران تفاوتهاى بسيارى وجود دارد. باوجود اين مىتوان از نظريات لنين براى شرايط امروز ايران بسيارى آموخت، زيرا انقلابى بزرگ روس و يكى از بانيان سوسياليسم علمى، همانند ماركس و انگلس، منطق «ماترياليسم علمى [ديالكتيكى]» را كه شيبا هجرى اهميت آن را در ابرازنظر خود به درستى برجسته مىسازد، در تحليل شرايط انقلاب دموكراتيك روسيه با وسواس علمى بهكار مىبرد و سرشت عامِ منطق ديالكتيكى را در مبارزه روزانه طبقاتى مىآموزاند. همين شيوه را ماركس ازجمله در اثر دورانساز خود “سرمايه” به كار برده است. ماركس اصول بررسى ديالكتيكى را نه در اين اثر و نه در اثرى ديگر برمىشمرد، اما تجزيه و تحليل او از صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى، “انتقاد اقتصاد سياسى” ارايه شده در اين اثر در هر سطر، پاراگراف و صفحه، بر پايه منطق ديالكتيكى انجام شده است. از اين روى مىتوان شيوه تحليل ديالكتيكى را بهمثابه يك اسلوب methodologie، با مطالعه “سرمايه” نيز آموخت.
لنين در “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى در انقلاب دموكراتيك”، ديالكتيك رابطه طبقه كارگر و حزب آن را با طبقات و نيروهاى ديگر در مبارزه براى «تامين آزادىهاى دموكراتيك … [عليه] رژيم استبدادى … و حركت به سمت تحولات به سود تودههاى محروم [بخوان طبقه كارگر و متحدان آن در] جامعه …» (نامه مردم شماره ٨١٨) توضيح مىدهد. نكاتى كه در مقاله “نامه مردم” به عنوان مساله مركزى نبرد كنونى در ايران اعلام مىشود. به عبارت ديگر، مبارزه عليه “استبداد طبقات حاكم” و «تامين آزادىهاى دموكراتيك» مضمون “تضاد عمده” را در انقلاب روسيه آن دوران و هم ايران كنونى تشكيل مىدهد. مبارزهاى كه در آن لايهها و طبقات متفاوتى ذينفع بوده و حضور دارند. مساله “اتحادهاى اجتماعى” ميان اين لايهها و طبقات در آن دوران در روسيه و هم در ايران كنونى محتوا و مضمون “رابطه” ميان آنها را تشكيل مىدهد.
مساله اتحاد ميان لايهها و طبقات ذينفع در ايران كنونى در سطور پيش گفته مقاله نامه مردم با صراحت مطرح نشدهاند، اما ازجمله در مقاله “سپاه پاسداران …” (نامه مردم شماره ٨٣١، ١٦ آذر ١٣٨٨) مساله اتحادهاى اجتماعى مطرح شدهاند. به نظر “نامه مردم” براى دسترسى به هدف، به اتحادى در «وسيعترين جبهه ممكن» نياز است: «مهمترين هدف در اين مرحله ايجاد وسيعترين جبهه ممكن در راستاى هموار كردن گذار تحولات كشور بسوى چارچوبى دموكراتيك است كه در مراحل بعدى آن احزاب و نيروهاى سياسى بتوانند در چارچوب موازين نظامى دموكراتيك … فعاليت نمايند. ازاينرو حل ديگر تضادهاى سياسى- اقتصادى ما بين طبقات كشورمان موكول به مراحل بعدى است.»
شباهت و انطباق اسلوبى (١) مضمون مبارزه و (٢) اتحادها در هر دو دوران و در هر دو كشور با بررسى در سطور پيش به اثبات مىرسد و امكان آموزش از نظريات لنين در اثر “دو تاكتيك …” را بهمثابه آموزشى “عام”، مجاز مىدارد. آموزشى از تجارب خلقهاى ديگر، براى مبارزه امروز طبقه كارگر ايران در انقلاب ملى- دموكراتيك.
لنين در اين اثر نسبت به هر دو “مضمون” برشمرده شده در پيش، نظر روشن وصريح خود را بيان مىدارد. او “مضمون” «دموكراتيك» انقلاب را برمىشمرد و سرشت آن را انقلابى عليه استبداد نظام سرمايهدارى عقبافتاده «آسيايى» با شكل حاكميت استبدادى قرونوسطى تزار اعلام مىكند. او انقلاب را «انقلاب دموكراتيكى كه انقلاب بورژوايى» بوده و در آن «دموكراسى» نقش كليدى و مركزى ايفا مىكند و از درون آن «جمهورى بورژوايى» زائيده خواهد شد، اعلام مىدارد.
همه اين ويژگىها با شرايط خيزش انقلابى كنونى مردم ايران در انطباق كامل هستند. استبداد قرونوسطى با شكل عتيقهاى “ولايت فقيه” متعلق به دوران قبيلهاى رشد جامعه بشرى، شكل حاكميت سرمايهدارى مافيايى را تشكيل مىدهد. اضافه بر آن، اين رژيم از اين روى از نظر تاريخى از رژيم تزاريسم ارتجاعىتر و واپسنگرانهتر است، زيرا پايمال كننده دستاوردهاى ترقىخواهانه و ملى- ضدامپرياليستى انقلاب بزرگ بهمن نيز مىباشد. اجراى برنامه نوليبرال امپرياليستى توسط اين رژيم، آن را به “متحد طبيعى” منافع سرمايه مالى امپرياليستى تبديل ساخته است. سرشت ضدملى اين رژيم قرون وسطايى ريشه در اين اشتراك منافع عينى داشته و افشاگر موضع تبليغاتى به اصطلاح “ضدامپرياليستى” آن است!
لنين وظيفه حزب طبقه كارگر را در انقلاب «دموكراتيك»، وظيفهاى دوگانه اعلام مىدارد:
اول- حفظ استقلال و خطمشى انقلابى- كارگرى كه بايد از طريق «مبارزه طبقاتى آشكار» (ص ٢١ ترجمه پورهرمزان، از اين به بعد شمارهها در پرانتز، شماره صفحههاى ترجمه هستند) با دفاع از منافع آنى- «بلاواسطه» طبقه كارگر و از دورنماى سوسياليستى رشد جامعه تحقق يابد. لنين تاكيد مىكند كه «حتى يك لحظه هم نبايد مبارزه ناگزير طبقاتى پرولتاريا را از ياد برد» (١١٢)
دوم- پيششرط براى اتحادهاى اجتماعى. به نظر لنين با حفظ استقلال و خطمشى مستقل كارگرى، مرز ميان مواضع طبقه كارگر كه از همه طبقات بيشتر به تعميق «دموكراسى واقعى هم از نظر منافع بلاواسطه پرولتاريا و از نظر هدف نهايى سوسياليسم» (١٧) در انقلاب «دموكراتيك» نياز دارد، با ديگر لايهها و طبقات بورژوازى و خردهبورژوازى مشخص و روشن مىگردد.
به نظر لنين، سياست مستقل از يك سو مانع «حل شدن» حزب طبقه كارگر در بورژوازى و از سوى ديگر مانع قرار گرفتن پرولتاريا «در كنار بورژوازى سلطنتطلب» گشته و شرايط ايجاد شدن «اتحادهاى» اجتماعى را با «بورژوازى انقلابى و جمهورىخواه [ايجاد مىكند] … بدون آنكه با آن درآميزيم (٤٥) و … [با اين شيوه ما امكان خواهيم يافت] خردهبورژوازى را كه قادر است با ما همدوش گام بردارد، رهبرى نمايم». (٤٦)
بدين ترتيب به نظر لنين برپاداشتن «وسيعترين جبهه» در انقلاب «دموكراتيك» (برخلاف برداشت مطرح شده در “نامه مردم” شماره ٨١٨)، از مرزى محتوايى و مضمونى روشن و صريحى برخودار است. در مقاله “نامه مردم” مرزهاى «طبقاتى» در «وسيعترين جبهه» نه طرح و نه بر حفظ آنها پافشارى مىشود. اين به معناى پذيرش رهبرى بورژوازى سلطنتطلب، يعنى ارتجاعىترين بخش بورژوازى متحد امپرياليسم مىباشد؛ عملاً پذيرش برنامه سياسى رسانههاى امپرياليستى از نوع صداى آمريكا، بىبىسى و … از كار در مىآيد و حزب طبقه كارگر در جرگه بورژوازى «حل» مىشود.
پرچم افراشته انديشه انقلابى طبقه كارگر، آنطور كه لنين در “دو تاكتيك …” نشان مىدهد، نوك نيزه انديشهِ تعميق انقلاب «دموكراتيك» را تشكيل مىدهد و «گم شدن» آن سلب امكان تعميق انقلاب از يك سو و «حل» شدن طبقه كارگر و حزب آن در جرگه بورژوازى سلطنتطلب است.
همانطور كه ديده مىشود، لنين استقلال و طبقاتى- كارگرى بودن خطمشى حزب طبقه كارگر را در انقلاب «دموكراتيك» به عنوان مركزثقل سياست حزب ارزيابى كرده و وجود آن را پيششرط برپايى «اتحادهاى اجتماعى» لازم با ديگر لايهها و طبقات ذينفع در انقلاب «دموكراتيك» اعلام مىكند.
پيششرط استقلال و سرشت طبقاتى- كارگرى خطمشى داراى دو وظيفه است:
يكـى- از يك سو وظيفه آن ممانعت كردن از «حل شدن» حزب طبقه كارگر «در بورژوازى» مىباشد. اين وظيفه، مرز و خصلت طبقاتى مبارزه اجتماعى را خاطرنشان كرده و به كوشش بورژوازى براى نفى خصلت طبقاتى جامعه پاسخى روشنگرانه مىدهد. “انتزاع آسمانى”(ماركس)- ايدهآليستى شعار “آزادى” و “برابرى” بورژوازى انقلابى را بر شرايط عينى جامعه طبقاتى و «روند جارى زندگى» (ماركس) واقعى منتقل و آن را بر پاهاى “ماترياليسم تاريخى” قرار داده و خصلت تاريخى آزادىهاى بورژوازى را متبلور مىسازد. آزادى و برابرى در برابر قانون ديگر انتزاعى توخالى و ماوراى طبقاتى نبوده، بلكه مفهومى زنده و تعريف شدهاى را تشكيل مىدهد. زيرا با پرسش “آزادى براى كه؟” همراه بوده و با آن تكميل مىگردد!
مفهوم آزادى و برابرى در برابر قانون كه دستاورد بزرگ انقلاب «دموكراتيك» بورژوازى انقلابى است، اكنون به مفهوم آزادى و برابرى براى طبقه كارگر و زحمتكشان در نظام سرمايهدارى تبديل مىشود. خواست “عدالت اجتماعى” براى طبقه كارگر كه تنها با فروش نيروى كار خود مىتواند به زندگى ادامه دهد و در نظريات بورژوازى انقلابى با مفهوم مبهم “برادرى” مطرح شده بود، اكنون به شكوفايى مشخص و عينى “حقوق اجتماعى”، حق كار، مسكن، بيمهها، تشكل سنديكايى وسياسى و … طبقه كارگر رشد مىكند و متبلور مىشود.
وظيفه ديگر- شرط برپايى اتحاد ضرورى با «بورژوازى انقلابى و جمهورىخواه» را در انقلاب «دموكراتيك» تشكيل مىدهد. اتحادى با مرزهايى روشن و چشمگير: «بدون آنكه با آن درآميزيم» (٤٥) كه در مقاله پيش گفته “نامه مردم” شماره ٨٣١ گم و «حل» شده است.
فراتر از اتحاد گذرايى با بورژوازى انقلابى، لنين استقلال خطمشى كارگرى را پيششرط اتحادهاى پيگير و دورنمادار اجتماعى با نيروهايى اعلام مىكند كه بنا به سرشت طبقاتى خود قادر هستند «همدوش» طبقه كارگر گام بردارند و مىگويد پرچم افراشته خطمشى مستقل كارگرى حزب طبقه كارگر اين امكان را براى ما بوجود مىآورد بتوانيم «خردهبورژوازى [بهطور عمده دهقانان] را كه قادر است با ما همدوش گام بردارد، رهبرى نمايم». (٤٦)
همانطور كه ديده مىشود، انديشه لنين كليت بهمپيوسته و بهمتنيدهِ ديالكتيكىاى را تشكيل مىدهد. در آن مىتوان دو ويژگى را تشخيص داد. يكى ويژگى طبقاتى- كارگرى انديشه. منطق روشنِ طبقاتى در دفاع از منافع طبقه كارگر و موضع جانبدارانه و هدفمند آن در هر لحظه براى دوست و دشمن عيان و روشن است. لنين در “دو تاكتيك …” نيز همين نكته را با نقل ارزيابى “استرووه”، نماينده بورژوازى، درباره نظريات منشويكها و بلشويكها، برجسته مىسازد. براى استرووه موضع منشويكى قابل پذيرش است، در حالى كه او با موضع بلشويكى بشدت مخالفت مىكند.
ويژگى دوم در نظريات لنين، اسلوب علمى بررسى و نتيجهگيرىهاى اوست.
اسلوب علمى به اين معناست كه انديشه مطرح شده از آغاز تا انتهاى بررسى و تحليل، زنجيرهاى از علت و معلولها را تشكيل مىدهد كه بهطور منطقى تداوم و رشد انديشه را تشكيل داده و آن را نشان مىدهند.
اين رشته منطقى- علمى نتيجهگيرى لنين را در “دو تاكتيك …” دنبال كنيم:
اول- وظيفه شركت در انقلاب «دموكراتيك» بورژوازى براى طبقه كارگر نقطه آغاز حركت انديشه را تشكيل مىدهد. دوم- نتيجهگيرى از آن با طرح ديالكتيك رابطه با لايههاى متفاوت بورژوازى پاسخ داده مىشود. سوم- اين پاسخ در هماهنگى با جهت ماترياليسم تاريخى رشد جامعه قرار دارد. چهارم- «حل نشدن» در بورژوازى، فاصله با بورژوازى سلطنتطلب و جستجوى اتحاد با بورژوازى انقلابى، همگى از انديشه «تعميق انقلاب دموكراتيك»، يعنى از انديشه ماترياليسم تاريخى رشد جامعه هدايت مىشوند. (در برداشت ماوراى طبقاتى «وسيعترين جبهه ممكن» نزد “نامه مردم” انديشه ماترياليسم تاريخى حضور ندارد!) پنجم- لنين برجسته مىسازد كه طبقه كارگر «بيشتر از بورژوازى از آزادىهاى دموكراتيك سود مىبرد»، زيرا طبقه كارگر از امكانها و ساختارهاى سازمانى طبقاتى در چارچوب دموكراسى بورژوازى بهره مىگيرد و شرايط گذار از نظام سرمايهدارى را مهيا مىسازد. ششم- از واقعيت «سود بيشتر» طبقه كارگر در انقلاب «دموكراتيك»، لنين به اين نتيجهگيرى منطقى- علمى نايل مىگردد كه بايد به پشتيبانى از بورژوازى انقلابى در برابر بورژوازى سلطنتطلب برخاست و با آن به وحدت عمل و اتحاد رسيد، «با آن همدوش» شد. هفتم- سياستى كه تنها با برجسته ساختن مواضع طبقاتى طبقه كارگر ممكن است. زيرا از اين طريق نزديكترين متحدان طبيعى- طبقاتى، يعنى دهقانان- خردهبورژوازى بنا به جايگاه طبقاتى دو گانه خود مىتواند با دور شدن از مواضع بورژوازى و نزديك شدن به مواضع پرولتاريا به سطحى از رشد دستيابد كه رهبرى طبقه كارگر را بپذيرد. هشتم- اين واقعيت موجب انفراد بورژوازى سلطنتطلب از سويى و جلب بورژوازى انقلابى به مواضع هرچه بيشتر انقلابى شده، امرى كه به تعميق انقلاب كمك مىكند.
تصويب اصلهاى آزادىها و حقوق دموكراتيك در بخش “حقوق ملت” و همچنين اصلهاى اقتصادى ٤٣ و ٤٤ در قانون اساسى بيرون آمده از دل انقلاب بهمن ٥٧، ناشى از حضور اكثريت نمايندگانِ طبقه كارگر در “مجلس خبرگان” نبود، بلكه ناشى از تحقق يافتن اين سياست لنينى توسط حزب توده ايران در روند انقلاب بهمن ٥٧ در شرايط مساعد جهانى بود.
اهميت يادآورى اين نكته كه خردهبورژوازى و دموكراسى انقلابى در شرايط مورد نظر لنين در “دو تاكتيك …”، يعنى در شرايط حضور و تاثير پرچم افراشته نظريات و مواضع پرولتاريا مىتواند حتى بدون حضور عينى حزب طبقه كارگر در رهبرى انقلاب، به دورى از مواضع بورژوازى و نزديكى به مواضع طبقه كارگر گرايش يابد و تحولات اجتماعى را در جهت منطق ماترياليسم تاريخى سوق دهد، تائيدى است بر اسلوب علمى حاكم بر انديشه لنين و نتيجهگيرىهاى منطقى- علمى آن. ويژگى علمى انديشه لنين و درستى سياست حزب توده ايران در جريان انقلاب بهمن ٥٧ با اين منطق علمى به اثبات مىرسد و براى هر خواننده بىطرف، براى دوست و دشمن به آسانى قابل شناخت است.
آيا مىتوان در انديشه حاكم بر مقاله «”نامه مردم” شماره ٨١٨» نيز چنين رشته منطقى- ديالكتيكى- علمى را يافت و نشان داد؟ مقالهاى كه شيبا هجرى آن را درسى برجسته براى شناخت از يك ارزيابى برپايه «ماترياليسم علمى» مىنامد و آموختن از آن را «در رابطه با مبارزه براى تامين حقوق و آزادىهاى دموكراتيك … [توصيه مىكند كه به كمك آن مىتوان ارزيابى برپايه] ماترياليست علمى را در شرايط مشخص ايران فهميد».