مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢١ (٢٨ تير)
واژه راهنما: محكى براى شناخت خط و مشى سوسيال دمكرات. تضاد ميان خط و مشى رهبرى كنونى با سياست اعلام شده در اسناد حزبى. فلج جنبش كارگرى و سلب ابتكار عمل از آن. «متحدين» در مرحله كنونى كيانند؟ “اتحاد عمل” با حفظ استقلال سياست. مضمون سكوت درباره “انتقاد اقتصاد سياسى”، اهرم ارتقاى سطح آگاهى طبقاتى.
در سند كنگره چهارم حزب توده ايران (بهمن ١٣٧٦)، ارزيابى حزب «از مرحله رشد اقتصادى- اجتماعى جامعه» ارايه شده است. طبق اين ارزيابى، كنگره چهارم «مرحله كنونى انقلاب ايران را مرحله دموكراتيك و ملى» ارزيابى مىكند «و معتقد است كه تداوم و پيروزى نهايى اين انقلاب در گروى نقش اساسى و تعيين كننده طبقه كارگر و توان نيروهاى سياسى طبقه كارگر در رهبرى چنين جنبشى است. حزب توده ايران … معتقد است كه نظام سرمايهدارى در هر شكل سياسى آن، در كشور ما قادر به حل معضلات عقبماندگى و بى عدالتى دهشتناكى كه سراپاى جامعه را فرا گرفته است، نيست و ايران تنها با تحديد رشد سرمايهدارى و سمتگيرى سوسياليستى مىتواند خود را از زنجيرهاى فقر … رها سازد.»
سند كنگره چهارم درباره «مهمترين وظيفه در شرايط كنونى» چنين تاكيد مىكند: «حزب توده ايران، در شرايط كنونى، مهمترين وظيفه نيروهاى مترقى و آزاديخواه كشور را پايان دادن به رژيم “ولايت فقيه” و روى كار آمدن يك دولت ائتلاف ملى، ارزيابى مىكند و معتقد است مهمترين گام در اين راه، ايجاد يك جبهه وسيع مردمى و ضدديكتاتورى است.»
نقل قول ارايه شده از سند كنگره چهارم حزب را هاتف رحمانى در نامه دوم خود به نگارنده از اين روى ضرورى دانسته بود، زيرا نگارنده در نوشتارهاى متعددى و با توضيح محتواى كتاب “سيماى مردمى حزب توده ايران” اثر زندهياد جوانشير، بر ضرورت ايجاد پيوند ميان وظايف دموكراتيك و سوسياليستى حزب توده ايران، پاىفشرده است. بر اين پايه است كه هاتف رحمانى در ادامه مىنويسد: «همانطور كه مشاهده مىشود، در اين برنامه مرحله انقلاب، سمتگيرى تحول اجتماعى و متحدين اين مرحله با دقت علمى بيان شده است.» او سپس در توضيح پايبندى حزب توده ايران به مفاد سند كنگره چهارم، برجسته مىسازد: «گذشته از برنامه حزب، صدها مقاله در تك تك موارد … در نامه مردم با جزئيات كامل و با بررسى زوايا، ابعاد و ضرورتهاى هر يك از موضوعات درج شده است.»
نگارنده از هاتف رحمانى تمنا كرد، برخى از اين مقالات را در اختيار بگذارد، تا بررسى بر روى نكات مشخص مد نظر هر دو طرف گفتگو انجام گيرد و به بحث پاگرفته تحت عنوان «بيان موضع، گفتگو ميان تودهاىهاست»، محتوايى مشخص ببخشد. او چنين نكرد. مصّرانه نكرد. او حتى نامهنگارى دوستانهاى كه آغاز شده بود را بدون ارايه دليل و به طور غيرمترقبه، انگار زير فشار دستورى، قطع نمود. اما كار بررسى سياست و خط و مشى رهبرى كنونى حزب توده ايران نمىتوانست قطع شود و نشد. ازجمله در مقالات شماره ٥ و از ١٥ تا ١٨ سال ١٣٨٩ جوانبى از اين بررسى ارايه شد. اين بررسىها هر بار جوانبى بيشتر از خط و مشى حاكم بر سياست رهبرى كنونى حزب توده ايران را نشان داده و به نگرانى نزد تودهاىها براى خطر اشتغال حزب از درون افزود.
سلطه موضع پوزيتويستى حاكم بر نظريات رهبرى كنونى حزب توده ايران، در مقاله شماره٨٩/١٨ “تودهاىها” نشان داده شد. در اين مقاله بهويژه نكاتى از مضمون «مرحله كنونى انقلاب ايران» كه در سند كنگره چهارم ذكر شده است، مورد بررسى قرار گرفته است. اين بررسى نشان مىدهد كه خط و مشى رهبرى كنونى حزب توده ايران از ديدگاه ماترياليسم تاريخى، حتى از موضع “بيانيه جنبش سبز” عقبتر قرار داشته و در تضاد است با تعريف كنگره چهارم حزب توده ايران از «مرحله كنونى انقلاب ايران». در نوشتار حاضر، مضمون «مرحله كنونى انقلاب ايران» از منظر مساله «متحدين» مورد توجه قرار مىگيرد، تا نشان داده شود كه چگونه سياست و خط و مشى كنونى رهبرى حاكم بر حزب در اين مورد نيز با سند كنگره چهارم در تضاد قرار دارد.
«متحدين» در مرحله كنونى كيانند؟
در “نامه مردم” شماره ٨٣١، ١٦ آذر ١٣٨٨ در مقاله “سپاه پاسداران و تاملى بر نقش بورژوازى بوروكراتيك …” درباره «هدف مرحله» كنونى چنين گفته مىشود: «به عبارت ديگر مهمترين هدف در اين مرحله ايجاد وسيعترين جبهه ممكن در راستاى هموار كردن گذار تحولات كشور بسوى چارچوبى دموكراتيك [تكيه از نگارنده] است كه در مراحل بعدى آن احزاب و نيروهاى سياسى و اجتماعى بتواند در چارچوب موازين نظامى دموكراتيك و آزاد [؟!]، بدور از خشونت و سركوب حكومتى فعاليت نمايند. ازاينرو حل ديگر تضادهاى سياسى- اقتصادى مابين طبقات كشورمان موكول به مراحل بعدى است [تكيه از نگارنده].»
توصيه «حل ديگر تضادهاى سياسى- اقتصادى ما بين طبقات … به مراحل بعدى» در ارزيابى پيشين مقاله “نامه مردم” در تضاد آشتىناپذير قرار دارد با مصوبه “نوزدهمين سمينار بينالمللى كمونيستى” درباره «وظايف احزاب كمونيست». اين سمينار در ارديبهشت امسال در بروكسل برگزار شد. مصوبه پيش گفته با راى ٤٤ حزب شركت كننده، ازجمله «نماينده حزب توده ايران» به تصويب رسيد. در آنجا چنين آمده است: «بحران سراسرى سيستم سرمايهدارى، احزاب كمونيست را وامى دارد [موظف مىسازد] تا نقش پيشآهنگ طبقه كارگر را كاملا به عهده بگيرند … و هدايت آنان را به راه انقلاب سوسياليستى [سازمان دهند] … كمونيستها بايد از هر فرصتى كه دست مى دهد [تكيه از نگارنده – براى عملى ساختن اين وظيفه] بهره بردارى كنند. پرداختن به مبارزه طبقاتى فرصت والايى خواهد بود براى تربيت نسل جديدى از كادرها. …» (به نقل از سايت “نامه مردم”!)
همانطور كه در مقاله ٨٩/١٨ در “تودهاىها” نيز بيان شد، موضعگيرى فوق در “نامه مردم”، در تضاد با مصوبه سمينار ٤٤ حزب كمونيستى، پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى حزب را از آن طريق نقض مىكند كه به طور مكانيكى و بدون ارايه هرنوع استدلالى، خيزش انقلابى مردم را لااقل به دو مرحله تقسيم مىكند.
تاكيد بر گويا “مرحلهاى” بودن خيزش انقلابى، تكرار موضع سرمايهداران است
آنها مايلند ساختار اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى را حفظ كنند. از اين روى مىخواهند با دستيافتن به خواست “حداقل”، تنها به جابجايى قدرت در لايههاى حاكميت بسنده كرده و به برقرارى سلطه لايههاى جديدى از سرمايهداران نايل شوند. انقلاب فوريه ١٩١٧ در روسيه هم با سرنگونى رژيم استبدادى تزار و برقرارى حاكميت “دولت موقت” تحت رهبرى منشويكها، به نياز سرمايهداران براى پايان بخشيدن به ديكتاتورى فردى تزار دست يافته و در عين حال، بقاى نظام سرمايهدارى تحت رهبرى نمايندگانشان در دولت موقت را نيز تضمين كرده بود. طبقه كارگر و حزب بلشويكها به رهبرى لنين اما شعار تعميق انقلاب و انتقال قدرت سياسى به شوراها را مطرح و براى تحقق آن به تداركى طولانى پرداخته بودند.
براى دسترسى به اين هدف، بلشويكها سياست مستقل خود را در طول تمام سالها اعمال كرده و توانسته بودند از اين طريق رهبرى طبقه كارگر و زحمتكشان روستا و … را به دست آورده و به كمك آن، تداوم و تعميق انقلاب را ممكن سازند. خواستى كه بر آن در سند كنگره چهارم حزب توده ايران نيز تاكيد شده است. سمينار پيش گفته ٤٤ حزب كمونيست نيز همين «وظيفه» را به تصويب رسانده است!
بايد تصديق كرد، ايران امروز، روسيه ١٩١٧ نيست. اين يك واقعيت است. وجود اين واقعيت اما به معناى نادرست بودن ضرورت مبارزه براى تعميق خواستهاى خيزش انقلابى مردم در شرايط كنونى ايران نيست. بحثى كه در نوشته هر گروهى نيز مطرح گشته و رهبرى كنونى حزب توده ايران نيز در موضعگيرى به سود بيانيه هيجدهم موسوى نيز بر اين امر تاكيد و تائيد دارد كه خيزش انقلابى مردم ميهن ما نياز به توسعه پايگاه اجتماعى خود دارد، تا بتواند سكون كنونى را پشت سر بگذارد. در آنجا آمده است: «در بيانيه هيجدهم ميرحسين موسوى با تجربهاندوزى از مبارزه يكسال اخير، حقوق و منافع زحمتكشان و طبقات محروم جامعه بطور كلى مورد توجه قرار گرفته است …».
به عبارت ديگر، ضرورت تعميق خواستهاى خيزش انقلابى و ترك محدويت مبارزه تنها براى برقرارى “آزادى”، مورد تائيد رهبرى كنونى حزب توده ايران در ٢٥ خرداد ١٣٨٩ نيز است. واقعيتى كه در تضاد قرار دارد با برداشت “مرحلهاى” بودن خيزش انقلابى و آماجهاى آن توسط همين رهبرى.
هدف فلج جنبش كارگرى و سلب ابتكار عمل از آن
برداشت “مرحلهاى” بودن «روند جارى زندگى» (ماركس) در مبارزات اجتماعى و به طريق اولى در خيزش انقلابى كنونى مردم ميهن ما، برداشتى مكانيكى، ارادهگرايانه و هدفمند است. مكانيكى، زيرا به جريان واقعيت زندگى بىتوجه است و مايل است آن را در چارچوب “الگويى” ارادهگرايانه محدود سازد. الگويى كه در انطباق است با منافعِ سرمايهدارى به منظور ابدى ساختن اين نظام استثمارگر. هدف آن، حفظ “مرحله” كنونى رشد جامعه ايرانى است؛ موضعى هدفمندانه و پوزيتويستى كه در خدمت حفظ شرايط موجود مىباشد. اين برداشت با منطق ديالكتيكى نبرد طبقاتى كه به طور مداوم و با رشد آگاهى اجتماعى طبقه كارگر تعميق مىيابد، در تضاد قرار دارد. نمونه روند خيزش انقلابى كنونى در ايران در تائيد منطق ديالكتيكى بوده و يكبار ديگر درستى آن را به اثبات مىرساند.
دست را در دامن انتظار قرار دادن و منتظر رسيدن قطار به ايستگاه يا “مرحله” سوسياليسم نشستن است كه لنين در “چه بايد كرد؟” مورد انتقاد قرار مىدهد. اين انتقاد، انتقادى بجاست، زيرا برداشت “مرحله” از مبارزات اجتماعى، جنبش كارگرى را فلج كرده و ابتكار عمل را از آن سلب مىكند.
اتخاذ اين موضع رويزونيستى و اپورتونيستى است كه هاتف رحمانى را بر آن مىدارد مدعى شود، «سياست عرصه مقدورات است»، بدون آنكه «جاى والاىآرمان انقلابى طبقه كارگر» (انوشه هاتفى نگاه شود به مقاله ٨٩/٤ http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa و شماره ١) را در آن تعيين كرده باشد. موضعِ تجديدنظرطلبانه و سازشكارانه است كه محمد اميدوار را مجبور مىسازد «خاك در چشم حقيقت» (هاتف رحمانى، خطاب به نگارنده) بپاشد و توصيه كند كه براى شناخت درستى و يا نادرستى سياست و خط و مشى رهبرى كنونى حزب توده ايران بايستى در انتظار «حكم تاريخ» نشست. به نظر اين مسئولهاى درجه اول رهبرى كنونى حزب توده ايران، در شرايط فعلى گويا انديشه ماركسيستى- تودهاى قادر نيست خط و مشى انقلابى، علمى و مستدل ارايه دهد كه قادر باشد قلب و مغز “متحدان” تاريخى طبقه كارگر را تصاحب و آنها را به ضرورت نبرد اجتماعى با آماجهايى فراتر از خواست سرمايهداران معتقد سازد!
«ايجاز فرزند باور است» (احسان طبرى، “شعر و رويا” در مجموعه “ريگها و الماسها”). شكوهمندى، موضع جانبدارانه و مبارزهجويانه در اين شعر طبرى، آموزگار سه نسل از تودهاىها، در برداشت و ارزيابى رهبرى كنونى حزب توده ايران جايى ندارد.
از نظر تئوریک، برداشت “مرحله”اى بودن مبارزه در نظام سرمايهدارى، موضعى ايدهآليستى و ضدعلمى است. ديالكتيك ميان تداوم و برش Kontinuitaet و Diskontinuitaet را در نبرد اجتماعى نقض مىكند. برداشت مرحلهاى بودن «روند جارى زندگى» (ماركس) و مبارزات اجتماعى در چارچوب نظام سرمايهدارى از آن روى برداشتى مكانيكى و ضدديالكتيكى است، زيرا مىكوشد تغيير انقلابى يا برش Diskontinuitaet در تغيير ساختار صورتبندى اقتصادى- اجتماعى را كه برشى كيفى و انقلابى است، به دوران تغييرات تدريجى، كه در آن پيوند درونى و ماهوى Kontinuitaet در پديده (يا در مظام اجتماعى) حفظ مىشود، منتقل سازد. لنين در “بازماندههاى فلسفى” مىگويد: «حركت ماده زمانى با برش همراه است كه گذار ماده از مرزى تحقق مىيابد كه خط فاصل ميان كيفيتهاى متفاوت ماده را تشكيل مىدهد.»
جابجايى حاكميت در لايههاى متفاوت سرمايهداران، در عين حفظ نظام سرمايهدارى، خط فاصل ميان كيفيتهاى متفاوت در نظام نيست. تغيير در شكل بروز كيفيت واحد مىباشد. دموكراسى و فاشيسم اشكال به شدت متفاوت حاكميت سرمايهدارى هستند. جايگزينى اوباما به جاى بوش، در شكل اعمال قدرت طبقاتى نظام سرمايهدارى در آمريكا تغيير ايجاد كرد، در محتواى آن خير!
با اين كوشش هدفمند، حفظ شرايط حاكم ممكن مىگردد و همزمان، سرشت انقلابى تغيير كيفى Diskontinuitaet صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى نفى مىگردد.
نظر و توضيحات طبرى در اين زمينه در مقاله شماره ٨٨/٢٥ زندهباد انقلاب (نه انقلاب مخملى) http://www.tudeh-iha.com/?p=1053&lang=fa براى خواننده علاقمند توضيح داده شده و در اينجا تكرار نمىشود.
پذيرش “مرحله”اى بودن روند نبرد دموكراتيك توسط حزب طبقه كارگر، سرشت انقلابى مبارزه روز حزب را نفى مىكند كه بنا به سرشت خود، خواستار ژرفش نبرد اجتماعى در جريان و توسعه دستاوردهاى آن در چارچوب نظام سرمايهدارى بوده و بنا بر منافعش، “يورش نهايى براى شكافتن سقف آسمان” را در خدمت منافع كل جامعه دنبال مىكند. سند كنگره چهارم حزب به درستى به اين يورش نهايى توجه خاص دارد! توجهى كه با خط و مشى كنونى رهبرى حزب نفى مىشود.
رهبرى كنونى حزب توده ايران مىخواهد با “مرحله”اى اعلام داشتن مبارزات كنونى در ايران، مانع بر سر روند ژرفش تضاد اجتماعى ايجاد كند. لااقل مىكوشد كمكارى و فقدان ابتكار عمل خود را از نظر تئوريك گويا توجيه كند. اين در حالى است كه در سند كنگره چهارم، حزب «مرحله كنونى انقلاب ايران را مرحله دموكراتيك و ملى» ارزيابى مىكند «و معتقد است كه تداوم و پيروزى نهايى [تكيه از نگارنده] اين انقلاب در گروى نقش اساسى و تعيين كننده طبقه كارگر و توان نيروهاى سياسى طبقه كارگر در رهبرى چنين جنبشى است. (تكيه از نگارنده) حزب توده ايران … معتقد است كه نظام سرمايهدارى در هر شكل سياسى آن، در كشور ما قادر به حل معضلات عقبماندگى و بى عدالتى دهشتناكى كه سراپاى جامعه را فرا گرفته است، نيست و ايران مىتواند خود را تنها با تحديد رشد سرمايهدارى و سمتگيرى سوسياليستى از زنجيرهاى فقر … رها سازد.» اين جمله برگرفته شده از اسناد گذشته حزب توده ايران و نقل آن در سند كنگره چهارم حزب، در تضاد ماهوى قرار دارد با خط و مشى كنونى حاكم بر سياست رهبرى كنونى حزب.
براى دسترسى به هدف بيان شده در سند كنگره چهارم حزب مىبايستى حزب توده ايران تمام همّ خود را براى طرح خواست طبقه كارگر، براى ايجاد پيوند ميان خواست دموكراتيك و سوسياليستى عنوان شده در سند كنگره چهارم حزب معطوف دارد. مىبايستى با برجسته ساختن منافع طبقه كارگر و مستدل ساختن قرار داشتن آن در خدمت تامين منافع كل جامعه (مانيفست كمونيستى) پيششرط ضرورى براى ژرفش و تداوم نبرد انقلابى را بوجود آورد. نكتهاى كه همانطور كه نشان داده شد، به شناخت عمومى در خيزش انقلابى نيز تبديل شده است.
برداشت رهبرى كنونى حزب توده ايران درباره “مرحله”اى بودند روند خيزش انقلابى، داراى دو عنصر است كه با وظيفه مطرح شده در سند كنگره چهارم در تضاد قرار دارند.
يكـى، توجيه پايمال نمودن سرشت انقلابى، مبارزهجويانه و تهاجمى خط و مشى و سياست حزب توده ايران در برخورد انتقادى و افشاگرانه نسبت به نظام سرمايهدارى. امرى كه در خط و مشى و سياست تسليمطلبانه و سوسيال دمكرات رهبرى كنونى تظاهر مىكند. قرار داشتن اين رهبرى در كنار سلطنتطلبها و … بيان همين واقعيت است.
مساله «اتحادهاى» اجتماعى را اين رهبرى مايل است در چنين چارچوب حل و فصل كند.
“اتحاد” در چارچوب دنبالهروى و نه «اتحاد» با داشتن ارزيابى مستقل و طبقاتى و آگاهانه و قاطع، آنطور كه لنين مىطلبد: «روشن و صريح» در محتوا و نرمش در شكل “اتحاد عمل”! نرمش در پراتيك اتحاد عمل در ارتباط با متزلزلترين، گذرايىترين و موقتىترين “متحد” كه لنين ضرورت جلب آن هم به جنبش را در “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى” مستدل ساخته و توضيح مىدهد.
“اتحاد” پيشنهاد شده توسط رهبرى كنونى حزب توده ايران براى برپايى «جامعه دموكراتيك»، “اتحادى” استراتژيك است، همانطور كه “دموكراسى” نيز هدفى استراتژيك را براى اين رهبرى و براى “راه توده”- پيك نت تشكيل مىدهد. تفاوت تنها در صفت “لائيك” و “مذهبى” بودن متحدان ريشه دارد.
و دومـى، حفظ شرايط موجود نظام سرمايهدارى است كه بيان خط و مشى پوزيتويستى جريان سوسيال دموكرات حاكم شده بر رهبرى حزب توده ايران بوده و بيان خطر عاجل «اشغال حزب توده ايران از دورن» است!
براى تغييرات در پيش، تنها به جابجايى لايههاى حاكم سرمايهدارى در حكومت- دولت “قناعت” مىشود. پذيرفتن “دموكراسى” نه به عنوان وسيله براى پيشبرد نبرد طبقاتى در شرايط كنونى، بلكه همانند “راهتوده”- پيك نت على خدايى به عنوان هدف “استراتژيك” تلقى مىشود كه هيچ معناى سياسى ديگرى ندارد، جز اتخاذ موضع پوزيتويستى. اين تبديل شدن حزب توده ايران به ابزار سياست سرمايهدارى است كه از طريق «اشغال حزب توده ايران از درون» عملى مىگردد. عجيب هم نيست كه مواضع اين رهبرى در كنار مواضع سلطنتطلبها، جمهورىخواهان و به اصطلاح “چپ” سوسيال دمكرات شده در خارج از كشور قرار داد. همانطور كه مواضع “راه توده”- پيك نت در كنار مواضع لايههايى از حاكميت سرمايهدارى مافيايى در ايران قرار دارد.
رهبرى كنونى حزب توده ايران هيچ استدلالى در نوشتارها و موضعگيرىهاى خود ارايه نمىدهد، كه چرا بايد از خواست سرمايهداران پيروى و دنبالهروى كرد؟ همانطور كه “راه توده”- پيك نت نيز استدلال نمىكند و جريان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت” نيز نمىگويد، چرا بايستى از اين به اصطلاح «خردهبورژوازى ضدامپرياليست» دنبالهروى كرد، در حالى كه داراى سياست اقتصادى ضدملى بوده، به مجرى رسمى سياست نوليبرال امپرياليسم تبديل شده و با پايمال ساختن آزادىهاى قانونى بيرون آمده از دل انقلاب بهمن، ديكتاتورى سرمايهدارى مافيايى را بر زندگى، «بر جان و مال مردم» (موسوى) مسلط ساخته است؟
سكوت و عدم ارايه استدلال مشخص توسط جريانهاى سهگانه فوق درباره خط و مشى خود، بىعلت نيست! از روى نادانى نيست! علت آن ناتوانى در مستدل ساختن خط و مشى اعمال شده بر پايه انديشه ماركسيستى- تودهاى است! استدلال نمىشود كه چرا بايد كوشش حزب طبقه كارگر، كوششى براى رشد و تعميق خيزش انقلابى مردم نباشد. كوتاهى در اين زمينه، دنبالهروى از سياست و خواست سرمايهدارى است. (نگاه شود همچنين به مقاله شماره ٨٩/ ١٨).
مضمون «وسيعترين جبهه ضداستبدادى»
در سطور زير مساله «وسيعترين جبهه» را مورد توجه قرار مىدهيم كه نكته دوم را در مقاله پيش گفته “نامه مردم” تشكيل مىدهد. همانطور كه ديده خواهد شد، مساله اتحاد اجتماعى مد نظر اين مقاله، قالبى است براى مضمون «چارچوبى دموكراتيك» كه دسترسى به آن توسط خيزش انقلابى مردم تبليغ و توصيه مىشود. نشان داده خواهد شد، كه عليرغم مصوبه كنگره چهارم و وظيفه عمده تاريخى حزب توده ايران در مبارزات اجتماعى، كه عبارت است از طرح مواضع مستقل طبقه كارگر و دفاع از آن، رهبرى كنونى حزب هدف ديگرى را دنبال مىكند.
به اين منظور به بررسى مقاله “در استقبال از اول ماه مه، كارگران در جبهه متحد ضد استبدادى مىرزمند” مىپردازيم. اين موضعگيرى در ارتباط با روز جهانى نبرد طبقه كارگر، از طرف رهبرى كنونى حزب توده ايران در سال كنونى انتشار يافته و وظيفه آن بيان نقش و مبارزه طبقه كارگر «در جبهه متحد ضد استبدادى» است و مىتواند يكى از «صدها مقاله در تك تك مواردى [باشد كه] در نامه مردم با جزئيات كامل و با بررسى زوايا، ابعاد و ضرورتهاى هر يك از موضوعات درج شده است» كه هاتف رحمانى در نامه دوم خود خطاب به نگارنده عنوان مىكند.
ببينيم در مقاله به مناسبت اول ماه مه كدام «ضرورت» مبارزاتى براى طبقه كارگر در نظر گرفته و پيشنهاد مىشود و از آن براى حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران چه رهنمودى استخراج مىگردد!
نيمى از مقاله تشكيل مىشود از بازگويى وقايع و فاكتها درباره نابودى اشتغال، عقب افتادن پرداخت دستمزدها، اخراج كارگران اعتصابى، وضع بحرانى صنايع ملى مانند نفت و ذوب آهن اصفهان، پارچهبافى، چوب، كاغذ، غذايى، چاى، پرورش طيور و در پايان، مقاله به توصيف بحران اشتغال در «ميان كارگران بخش روستايى» مىپردازد. از دادهها اين نتيجهگيرى درست ارايه مىشود كه بـحران حاكم بر شالوده اقتصادى كشور، «بيانگر واقعيت موجود در واحدهاى اقتصادى- توليدى ايران است.»
توجه شود: در ١٩ سطر از نوشتار ٤٤ سطرى در ارگان مركزى حزب توده ايران درباره «در استقبال از اول ماه مه …» وضع بحرانى اقتصاد كشور و به تبع آن فاجعهبار بودن زندگى كارگران در رشتههاى مختلف صنعتى، كشاورزى و … توصيف مىشود. بدينترتيب و بنا به تعريف زندهياد احسان طبرى در “يادداشتها و نوشتههاى فلسفى و اجتماعى”، گام نخست يك بررسى علمى در چارچوب نوشتارى يك صفحهاى در روزنامه، يعنى فاكتوگرافى و برشمردن و توضيح دادهها و واقعيت امر، با دقت برداشته مىشود. اكنون زمان تجزيه و تحليل دادهها فرامىرسد. يعنى مرحله دوم بررسى علمى. پاسخ به اين پرسش كه انديشه ديالكتيكى از دادهها به چه ارزيابى نايل مىشود. ببينيم در اين زمينه چه نكاتى مورد توجه قرار گرفتهاند؟
خواننده دقيق در ٢٣ سطر ديگر حتى يــك جمله نيز درباره تجزيه وتحليل دادهها نمىيابد. وضع بحرانى حاكم بر اقتصاد كشورى از “جهان سوم”، نوشتارى در ارگان مركزى حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران به مناسبت روز اول ماه مه ١٣٨٩، فاقد حتى يك سطر مىباشد كه در آن درباره علل ريشهاى و علّى ايجاد شدن اين بحران در نظام سرمايهدارى مافيايى حاكم بر ميهن ما ايران، صحبتى مطرح و افشاگرى شده باشد!
برخورد انتقادى به “اقتصاد سياسى” سرمايهدارى كه ستون فقرات و تاروپود تجزيه و تحليل “كاپيتال” را در اثر دورانساز كارل ماركس تشكيل مىدهد، حتى سايهاى هم در اين نوشتار ندارد. واژه “نظام سرمايهدارى” حتى يكبار نيز بكار گرفته نمىشود و از اين طريق عمل به «وظيفه سوسياليستى» نوشتار صفر است.
قطعاً اكنون نويسنده و نويسندگان مقاله به سختى و با درشتى زبان به انتقاد گشوده و مىگويند “تودهاىها” «خاك به چشم حقيقت» مىپاشد! مىخواهد كتمان كند كه در سطر ٧ بخش دوم نوشتار پرسيده شده است: «عامل و مسبب اين نابسامانىها در بخش مربوط به كار و كارگرى و همچنين بحران فزاينده اقتصادى را در كجا بايستى جستجو كرد؟» و به پرسش چنين پاسخ داده شده است: «بايد آن را بدون ترديد در ماهيت دولت احمدىنژاد [تكيه از نگارنده] به عنوان نماينده انگلىترين بخش سرمايهدارى در كشور يافت كه پس از انقلاب چنگ بر قدرت سياسى و اقتصادى كشور انداختهاند. كلان سرمايهدارى تجارى … سرمايهدارى تازه به دوران رسيده بوروكراتيكى … كه بخش اصلى آن لباس سپاه پاسداران بر تن دارد. اين دو طيف از سرمايهدارى [بخوان از سرمايهداران] كه حامى دولت احمدىنژادند، به انضمام عناصر وابسته به بيت ولايت فقيه، …».
همانطور كه ديده مىشود، در نوشتار، “انتقاد اقتصاد سياسى”، يعنى برخوردى انتقادى و افشاگرانه به نظام غارتگر سرمايهدارى، اصلاً طرح نمىشود. ماركسيست- تودهاىها اما آموختهاند كه تنها “انتقاد اقتصاد سياسى” سلاح و اهرم تبديل ساختن كارگران زير ستم و فشار و استثمار به طبقه كارگر است، به قول ماركس اهرم ارتقاى سطح آگاهى كارگران و رشد “كارگر بخودى خود، به كارگر به عنوان طبقه پرولتاريا” است. انتقادى كه همان وظيفه روزانـه “سوسياليستى” حزب طبقه كارگر را تشكيل داده كه مىبايستى در پيوند با وظيفه “دموكراتيك” و بايد در «هر فرصتى كه دست مىدهد» (سمينار احزاب كمونيست!) عملى گردد. “وظيفه دموكراتيك”، يعنى مبارزه دموكراتيك عليه شرايط حاكم به منظور دست يافتن به خواستهاى روزانه طبقه كارگر، مانند برخودار شدن از آزادىهاى قانونى، حق داشتن سنديكا و اعتصاب كردن ازجمله براى دريافت حقوق عقبافتاده، ارتقاى دستمزد، بيمه، سنديكاى مستقل و … مبارزه دموكراتيكى كه بايد در پيوند با “وظيفه سوسياليستى”، زمينهساز ارتقاى سطح آگاهى كارگران بوده و پيششرط ايدئولوژيك گذار از نظام فرتوت سرمايهدارى را ايجاد كند، صاف و ساده در نوشتار ارگان مركزى حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران به مناسبت «استقبال از اول ماه مه …» وجود ندارد، “گم” شده است، صفر است! سياست انقلابى حزب توده ايران به سياست تسليمطلبانه و تجديدنظرطلبانه سوسيال دموكرات تبديل شده است!
لبه تيز انتقاد در اين نوشتار نامه مردم و نه تنها در اين يك نوشتار، محدود مىشود به وظيفه “دموكراتيك” حزب، يعنى انتقاد به “دولت”. وظيفهاى كه ديگر گروههاى ضد دولت احمدىنژاد نيز به طور مداوم به آن مشغول هستند. به رسانههاى تبليغاتى امپرياليستى گوش دهيد، تارنگاشتها، وبلاگها انواع جريانهاى سلطنتطلب، جمهورىخواه و به اصطلاح “چپ” سوسيال دمكرات شده را ورق بزنيد، به لوموند ديپلوماتيك فرانسوى (كه على خدايى براى آن در “راه توده”- پيك نت تبليغ مىكند!)، به اشپيگل آلمانى (كه عناصر مشكوك فراماسونرى- درويشخانهاى به ترجمه مطالب و انتشار آنها در اينترنت مشغولند) و … بنگريد، آنوقت به آسانى مىتوانيد دريابيد كه فاكتها و دادهها در ٩ سطر اول نوشتار را مىتوان كم و بيش در همه آنها نيز يافت و خواند و متوجه شد كه لبه تيز حمله به دولت احمدىنژاد، سپاه پاسداران و بيت ولايت فقيه نيز در همه آنها، با مطالب در نوشتار ارگان مركزى حزب توده ايران در انطباق كامل ، در «همدلى» كامل قرار دارد.
يك نكته مشترك ديگر نيز در همه نوشتههاى ارگانهاى برشمرده شده وجود دارد. نشان سرشت مشترك نوشتارها است. اين نكته، فقدان “انتقاد اقتصاد سياسى” كه مد نظر ماركس است، مىباشد. فقدان برداشت ماركسيستى- تودهاى، فقدان مورد پرسش قرار دادن و افشا ساختن صورتبندى اقتصادى- اجتماعى سرمايهدارى، فقدان عمل به وظيفه سوسياليستى حزب طبقه كارگر! كه در مصوبه سمينار پيش گفته ٤٤ حزب كمونيستى در ارديبهشت امسال در بلژيك نيز بر آن تاكيد شده است!
فقدان نكته بيان شده در نوشتار نامه مردم به مناسبت «استقبال از اول ماه مه …» در نتيجهگيرى نوشتار نيز براى تودهاىها به طور دردناكى به چشم مىخورد. نوشتار خطاب به «كارگران و زحمتكشان!» به چنان نتيجهگيرى از نوشتار مىپردازد كه مىتوانسته از هر نشريه و وبلاگ ديگرى سرهمبندى شده باشد: «كارگران و زحمتكشان! دولت محمود احمدىنژاد، بنا به ماهيت خود، قادر نيست هيچگونه گشايش مثبتى در زندگى شما ايجاد كند. [زيرا] دولت كودتا، دولت تجار بزرگ و نوسرمايهداران وابسته به سپاه پاسداران و آقازادههاى بيت ولى فقيه است. راه برون رفت از بحران سياسى، اقتصادى- اجتماعى [كه گويا ناشى از سرشت نظام سرمايهدارى نيست!] و وضعيت خطرناك كنونى، همدلى و عمل مشترك همه نيروهاى سياسى و ميهن دوست، زنان، دانشجويان، روشنفكران و در راس آن شما، طبقه كارگر قهرمان ايران، در يك جبهه واحد ضد استبدادى براى به عقبراندن اين نيروهاى ارتجاعى از ساختار سياسى كشور [تكيه از نگارنده] و در نهايت، باز كردن راه براى ايجاد تحولات ملى و دموكراتيك و پايدار و عدالت محور است. در جهت گشودن و هموار كردن چنين راهى فعاليت كنيم.»
در سطور پايانى فراخوان به طبقه كارگر براى تشديد مبارزه، حتى سايهاى نيز از خواستهاى ويژه طبقه كارگر وجود ندارد. انگار نويسنده فراخوان «آرمان والاى طبقه كارگر» را «به نسيان جاويد» سپرده است. استعاره زيبايى كه طبرى در سروده زندانش “به آن كس كه به او مىانديشم” براى بيان ناباورى خود، به كار مىگيرد! *
ناباورى در اين باره كه در “نامه مردم”، در ارتباط با روز اول ماه مه، نه خواستهاى دموكراتيك طبقه كارگر، و نه خواست سوسياليستى خروج «در نهايت» از نظام سرمايهدارى فرتوت دوران افول كه در برنامه كنگره چهارم حزب عنوان مىشود، طرح شدهاند و به بالطبع اثرى نيز از كوشش براى پشت سر گذاشتن نظام سرمايهدارى در آن يافت نمىشود!
مطرح نمىشود كه مىبايستى چه كوششى براى «تداوم و پيروزى نهايى …» كه در سند كنگره چهارم به عنوان آماج و وظيفه حزب توده ايران تعيين شده است، به عمل آيد؟
با كدام استدلال مىبايستى آماج انقلابى و دورنماى سوسياليستى را مطرح ساخت، جز با طرح خواستهاى دموكراتيك و سوسياليستى طبقه كارگر، كه از منافع كل جامعه دفاع مىكند (مانيفست كمونيستى)؟ چرا نبايستى به ارزيابى كنگره چهارم پايبندى عملى داشت؟ به نظر رفيق محمد اميدوار، براى پاسخ به اين پرسش، بايستى «در انتظار حكم تاريخ نشست»! و يا او پاسخى براى طرح دارد؟
«جوينده را حق است كه بانگ كند» (احسان طبرى، “شعر و رويا” همانجا).
* «به آن كس كه به او مىانديشم
…
گاه با خود مىگويم:
“اين در براى هميشه بسته خواهد ماند؟
و هيچگاه گشوده نخواهد شد؟
و ياختههاى زمين،
در انجماد اين برف سنگين،
عقيم خواهد گشت؟
مگر مورچگان در دهليز نمناك و تيره زمين،
توشهاى ابدى اندوختهاند؟
آه …، اگر درختان برهنه توسكا،
پوشش سبز حيات را در حجم بلند ذهن خود،
به نسيان جاويد بسپرند!
و دودكش علم شده بر فرق خانه،
علىالدوام،
از كار بماند!
زخمهايم را،
دردهايم را
با كدامين مرهم التيام بخشم؟
سمند سركش آرزوهاى دور و نزديك را
با كدامين كمند در بند كشم،
چگونه بر آتش جهانسوز درونم،
خاكستر سرد مردگان را بپاشم؟
ترانههايم را و زمزمههاى خلوت دلم را براى كه بخوانم؟
ترانههايم را براى كه بخوانم؟”
…» احسان طبرى سرودههاى زندان