رزمى‏‏‏ يك‏پارچه عليه اشغال حزب توده ايران از دورن (٤) خط و مشى‏‏‏ رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران! ”انتقاد اقتصاد سياسى‏‏“، اهرم ارتقاى‏‏ سطح آگاهى‏‏ طبقاتى‏‏

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢١ (٢٨ تير)

واژه راهنما: محكى‏‏ براى‏‏ شناخت خط و مشى‏‏ سوسيال دمكرات. تضاد ميان خط و مشى‏‏ رهبرى‏‏ كنونى‏‏ با سياست اعلام شده در اسناد حزبى‏‏. فلج جنبش كارگرى‏‏ و سلب ابتكار عمل از آن. «متحدين» در مرحله كنونى‏‏‏ كيانند؟ “اتحاد عمل” با حفظ استقلال سياست. مضمون سكوت درباره “انتقاد اقتصاد سياسى‏‏”، اهرم ارتقاى‏‏ سطح آگاهى‏‏ طبقاتى‏‏.

در سند كنگره چهارم حزب توده ايران (بهمن ١٣٧٦)، ارزيابى‏‏‏ حزب «از مرحله رشد اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ جامعه» ارايه شده است. طبق اين ارزيابى‏‏‏، كنگره چهارم «مرحله كنونى‏‏‏ انقلاب ايران را مرحله دموكراتيك و ملى‏‏‏» ارزيابى‏‏‏ مى‏‏‏كند «و معتقد است كه تداوم و پيروزى‏‏‏ نهايى‏‏‏ اين انقلاب در گروى‏‏‏ نقش اساسى‏‏‏ و تعيين كننده طبقه كارگر و توان نيروهاى‏‏‏ سياسى‏‏‏ طبقه كارگر در رهبرى‏‏‏ چنين جنبشى‏‏‏ است. حزب توده ايران … معتقد است كه نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ در هر شكل سياسى‏‏‏ آن، در كشور ما قادر به حل معضلات عقب‏ماندگى‏‏‏ و بى‏‏‏ عدالتى‏‏‏ دهشتناكى‏‏‏ كه سراپاى‏‏‏ جامعه را فرا گرفته است، نيست و ايران تنها با تحديد رشد سرمايه‏دارى‏‏‏ و سمت‏گيرى‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏ مى‏‏تواند خود را از زنجيرهاى‏‏‏ فقر … رها سازد.»

سند كنگره چهارم درباره «مهم‏ترين وظيفه در شرايط كنونى‏‏‏» چنين تاكيد مى‏‏‏كند: «حزب توده ايران، در شرايط كنونى‏‏‏، مهم‏ترين وظيفه نيروهاى‏‏‏ مترقى‏‏‏ و آزادي‏خواه كشور را پايان دادن به رژيم “ولايت فقيه” و روى‏‏‏ كار آمدن يك دولت ائتلاف ملى‏‏‏، ارزيابى‏‏‏ مى‏‏‏كند و معتقد است مهم‏ترين گام در اين راه، ايجاد يك جبهه وسيع مردمى‏‏‏ و ضدديكتاتورى‏‏‏ است.»

نقل قول ارايه شده از سند كنگره چهارم حزب را هاتف رحمانى‏‏‏ در نامه دوم خود به نگارنده از اين روى‏‏‏ ضرورى‏‏‏ دانسته بود، زيرا نگارنده در نوشتارهاى‏‏‏ متعددى‏‏‏ و با توضيح محتواى‏‏‏ كتاب “سيماى‏‏‏ مردمى‏‏‏ حزب توده ايران” اثر زنده‏ياد جوانشير، بر ضرورت ايجاد پيوند ميان وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏ حزب توده ايران، پاى‏‏‏فشرده است. بر اين پايه است كه هاتف رحمانى‏‏‏ در ادامه مى‏‏‏نويسد: «همان‏طور كه مشاهده مى‏‏‏شود، در اين برنامه مرحله انقلاب، سمت‏گيرى‏‏‏ تحول اجتماعى‏‏‏ و متحدين اين مرحله با دقت علمى‏‏‏ بيان شده است.» او سپس در توضيح پايبندى‏‏‏ حزب توده ايران به مفاد سند كنگره چهارم، برجسته مى‏‏‏سازد: «گذشته از برنامه حزب، صدها مقاله در تك تك موارد … در نامه مردم با جزئيات كامل و با بررسى‏‏‏ زوايا، ابعاد و ضرورت‏هاى‏‏‏ هر يك از موضوعات درج شده است.»

نگارنده از هاتف رحمانى‏‏‏ تمنا كرد، برخى‏‏‏ از اين مقالات را در اختيار بگذارد، تا بررسى‏‏‏ بر روى‏‏‏ نكات مشخص مد نظر هر دو طرف گفتگو انجام گيرد و به بحث پاگرفته تحت عنوان «بيان موضع، گفتگو ميان توده‏اى‏‏‏هاست»، محتوايى‏‏‏ مشخص ببخشد. او چنين نكرد. مصّرانه نكرد. او حتى‏‏‏ نامه‏نگارى‏‏‏ دوستانه‏اى‏‏‏ كه آغاز شده بود را بدون ارايه دليل و به طور غيرمترقبه، انگار زير فشار دستورى‏‏،‏ قطع نمود. اما كار بررسى‏‏‏ سياست و خط و مشى‏‏‏ رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران نمى‏‏‏توانست قطع شود و نشد. ازجمله در مقالات شماره ٥ و از ١٥ تا ١٨ سال ١٣٨٩ جوانبى‏‏‏ از اين بررسى‏‏‏ ارايه شد. اين بررسى‏‏‏ها هر بار جوانبى‏‏‏ بيش‏تر از خط و مشى‏‏‏ حاكم بر سياست رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران را نشان داده و به نگرانى‏‏ نزد توده‏اى‏‏ها براى‏‏ خطر اشتغال حزب از درون ‏افزود.

سلطه موضع پوزيتويستى‏‏‏ حاكم بر نظريات رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران، در مقاله شماره٨٩/١٨ “توده‏اى‏‏‏ها” نشان داده شد. در اين مقاله به‏ويژه نكاتى‏‏‏ از مضمون «مرحله كنونى‏‏‏ انقلاب ايران» كه در سند كنگره چهارم ذكر شده است، مورد بررسى‏‏‏ قرار گرفته است. اين بررسى‏‏‏ نشان مى‏‏‏دهد كه خط و مشى‏‏‏ رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران از ديدگاه ماترياليسم تاريخى‏‏‏، حتى‏‏‏ از موضع “بيانيه جنبش سبز” عقب‏تر قرار داشته و در تضاد است با تعريف كنگره چهارم حزب توده ايران از «مرحله كنونى‏‏‏ انقلاب ايران». در نوشتار حاضر، مضمون «مرحله كنونى‏‏‏ انقلاب ايران» از منظر مساله «متحدين» مورد توجه قرار مى‏‏‏گيرد، تا نشان داده شود كه چگونه سياست و خط و مشى‏‏‏ كنونى‏‏‏ رهبرى‏‏‏ حاكم بر حزب در اين مورد نيز با سند كنگره چهارم در تضاد قرار دارد.

«متحدين» در مرحله كنونى‏‏‏ كيانند؟

در “نامه مردم” شماره ٨٣١، ١٦ آذر ١٣٨٨ در مقاله “سپاه پاسداران و تاملى‏‏‏ بر نقش بورژوازى‏‏‏ بوروكراتيك …” درباره «هدف مرحله» كنونى‏‏‏ چنين گفته مى‏‏‏شود: «به عبارت ديگر مهمترين هدف در اين مرحله ايجاد وسيع‏ترين جبهه ممكن در راستاى‏‏‏‏ هموار كردن گذار تحولات كشور بسوى‏‏‏‏ چارچوبى‏‏‏‏ دموكراتيك [تكيه از نگارنده] است كه در مراحل بعدى‏‏‏‏ آن احزاب و نيروهاى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏ و اجتماعى‏‏‏‏ بتواند در چارچوب موازين نظامى‏‏‏‏ دموكراتيك و آزاد [؟!]، بدور از خشونت و سركوب حكومتى‏‏‏‏ فعاليت نمايند. ازاينرو حل ديگر تضادهاى‏‏‏‏ سياسى‏‏‏‏- اقتصادى‏‏‏‏ مابين طبقات كشورمان موكول به مراحل بعدى‏‏‏‏ است [تكيه از نگارنده].»

توصيه «حل ديگر تضادهاى‏‏ سياسى‏‏- اقتصادى‏‏ ما بين طبقات … به مراحل بعدى‏‏» در ارزيابى‏‏ پيشين مقاله “نامه مردم” در تضاد آشتى‏‏ناپذير قرار دارد با مصوبه “نوزدهمين سمينار بين‏المللى‏‏ كمونيستى‏‏” درباره «وظايف احزاب كمونيست». اين سمينار در ارديبهشت امسال در بروكسل برگزار شد. مصوبه پيش گفته با راى‏‏ ٤٤ حزب شركت كننده، ازجمله «نماينده حزب توده ايران» به تصويب رسيد. در آنجا چنين آمده است: «بحران سراسرى‏‏ سيستم سرمايه‏دارى‏‏، احزاب كمونيست را وامى‏‏ دارد [موظف مى‏‏سازد] تا نقش پيش‏آهنگ طبقه كارگر را كاملا به عهده بگيرند … و هدايت آنان را به راه انقلاب سوسياليستى‏‏ [سازمان دهند] … كمونيست‏ها بايد از هر فرصتى‏‏ كه دست مى‏‏ دهد [تكيه از نگارنده – براى‏‏ عملى‏‏ ساختن اين وظيفه] بهره بردارى‏‏ كنند. پرداختن به مبارزه طبقاتى‏‏ فرصت والايى‏‏ خواهد بود براى‏‏ تربيت نسل جديدى‏‏ از كادرها. …» (به نقل از سايت “نامه مردم”!)

همانطور كه در مقاله ٨٩/١٨ در “توده‏اى‏‏‏ها” نيز بيان شد، موضع‏گيرى‏‏‏ فوق در “نامه مردم”، در تضاد با مصوبه سمينار ٤٤ حزب كمونيستى‏‏، پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏‏ حزب را از آن طريق نقض مى‏كند كه‌ به طور مكانيكى‏‏‏ و بدون ارايه هرنوع استدلالى‏‏‏، خيزش انقلابى‏‏‏ مردم را لااقل به دو مرحله تقسيم مى‏كند.

تاكيد بر گويا “مرحله‏اى‏‏‏‏” بودن خيزش انقلابى‏‏‏، تكرار موضع سرمايه‏داران است

آن‏ها مايلند ساختار اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ را حفظ كنند. از اين روى‏‏‏ مى‏‏‏خواهند با دست‏يافتن به خواست “حداقل”، تنها به جابجايى‏‏‏ قدرت در لايه‏هاى‏ حاكميت بسنده كرده و به برقرارى‏‏ سلطه لايه‏هاى‏‏ جديدى‏‏ از سرمايه‏داران نايل شوند. انقلاب فوريه ١٩١٧ در روسيه هم با سرنگونى‏‏‏ رژيم استبدادى‏‏‏ تزار و برقرارى‏‏‏ حاكميت “دولت موقت” تحت رهبرى‏‏‏ منشويك‏ها، به نياز سرمايه‏داران براى‏‏‏ پايان بخشيدن به ديكتاتورى‏‏‏ فردى‏‏‏ تزار دست يافته و در عين حال، بقاى‏‏‏ نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ تحت رهبرى‏‏‏ نمايندگانشان در دولت موقت را نيز تضمين كرده بود. طبقه كارگر و حزب بلشويك‏ها به رهبرى‏‏‏ لنين اما شعار تعميق انقلاب و انتقال قدرت سياسى‏‏‏ به شوراها را مطرح و براى‏‏‏ تحقق آن به تداركى‏‏ طولانى‏‏ پرداخته بودند.

براى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به اين هدف، بلشويك‏ها سياست مستقل خود را در طول تمام سال‏ها اعمال كرده و توانسته بودند از اين طريق رهبرى‏‏‏ طبقه كارگر و زحمتكشان روستا و … را به دست آورده و به كمك آن، تداوم و تعميق انقلاب را ممكن سازند. خواستى‏‏ كه بر آن در سند كنگره چهارم حزب توده ايران نيز تاكيد شده است. سمينار پيش گفته ٤٤ حزب كمونيست نيز همين «وظيفه» را به تصويب رسانده است!

بايد تصديق كرد، ايران امروز، روسيه ١٩١٧ نيست. اين يك واقعيت است. وجود اين واقعيت اما به معناى‏‏‏ نادرست بودن ضرورت مبارزه براى‏‏‏ تعميق خواست‏هاى‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏ مردم در شرايط كنونى‏‏‏ ايران نيست. بحثى‏‏‏ كه در نوشته‏ هر گروهى‏‏ نيز مطرح گشته و رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران نيز در موضع‏‏گيرى‏‏‏ به سود بيانيه هيجدهم موسوى‏‏‏ نيز بر اين امر تاكيد و تائيد دارد كه خيزش انقلابى‏‏‏ مردم ميهن ما نياز به توسعه پايگاه اجتماعى‏‏‏ خود دارد، تا بتواند سكون كنونى‏‏‏ را پشت سر بگذارد. در آنجا آمده است: «در بيانيه هيجدهم ميرحسين موسوى‏‏‏ با تجربه‏اندوزى‏‏‏ از مبارزه يكسال اخير، حقوق و منافع زحمتكشان و طبقات محروم جامعه بطور كلى‏‏‏ مورد توجه قرار گرفته است …».

به عبارت ديگر، ضرورت تعميق خواست‏هاى‏‏‏ خيزش انقلابى‏‏‏ و ترك محدويت مبارزه تنها براى‏‏‏ برقرارى‏‏ “آزادى‏‏‏”، مورد تائيد رهبرى‏‏‏ كنونى‏ حزب توده ايران‏‏ در ٢٥ خرداد ١٣٨٩ نيز است. واقعيتى‏‏‏ كه در تضاد قرار دارد با برداشت “مرحله‏اى‏‏‏” بودن خيزش انقلابى‏‏‏ و آماج‏هاى‏‏‏ آن توسط همين رهبرى‏.

هدف فلج جنبش كارگرى‏‏ و سلب ابتكار عمل از آن

برداشت “مرحله‏اى‏‏‏” بودن «روند جارى‏‏‏ زندگى‏‏‏» (ماركس) در مبارزات اجتماعى‏‏‏ و به طريق اولى‏‏‏ در خيزش انقلابى‏‏‏ كنونى‏‏‏ مردم ميهن ما، برداشتى‏‏‏ مكانيكى‏‏‏، اراده‏گرايانه و هدفمند است. مكانيكى‏‏‏، زيرا به جريان واقعيت زندگى‏‏‏ بى‏‏‏توجه است و مايل است آن را در چارچوب “الگويى‏‏‏” اراده‏گرايانه محدود سازد. الگويى‏‏ كه در انطباق است با منافعِ سرمايه‏دارى‏‏‏ به منظور‏ ابدى‏‏‏ ساختن اين نظام استثمارگر. هدف آن، حفظ “مرحله” كنونى‏‏‏ رشد جامعه ايرانى‏‏‏ است؛ موضعى‏‏‏ هدفمندانه و پوزيتويستى‏‏‏ كه در خدمت حفظ شرايط موجود مى‏‏‏باشد. اين برداشت با منطق ديالكتيكى‏‏‏ نبرد طبقاتى‏‏‏ كه به طور مداوم و با رشد آگاهى‏‏ اجتماعى‏‏ طبقه كارگر تعميق مى‏‏يابد، در تضاد قرار دارد. نمونه روند خيزش انقلابى‏‏‏ كنونى‏‏‏ در ايران در تائيد منطق ديالكتيكى‏‏ بوده و يك‏بار ديگر درستى‏‏ آن را به اثبات مى‏‏‏رساند.

دست را در دامن انتظار قرار دادن و منتظر رسيدن قطار به ايستگاه يا “مرحله” سوسياليسم نشستن است كه لنين در “چه بايد كرد؟” مورد انتقاد قرار مى‏‏‏دهد. اين انتقاد، انتقادى‏‏ بجاست، زيرا برداشت “مرحله” از مبارزات اجتماعى‏‏، جنبش كارگرى‏‏‏ را فلج كرده و ابتكار عمل را از آن سلب مى‏‏‏كند.

اتخاذ اين موضع رويزونيستى‏‏‏ و اپورتونيستى‏‏‏ است كه هاتف رحمانى‏‏ را بر آن مى‏‏‏دارد مدعى‏‏‏ شود، «سياست عرصه مقدورات است»، بدون آنكه «جاى‏‏‏ والاى‏‏‏آرمان انقلابى‏‏‏ طبقه كارگر» (انوشه هاتفى‏‏‏ نگاه شود به مقاله ٨٩/٤ http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa و شماره ١) را در آن تعيين كرده باشد. موضعِ‏ تجديدنظرطلبانه و سازشكارانه است كه محمد اميدوار را مجبور مى‏‏‏سازد «خاك در چشم حقيقت» (هاتف رحمانى‏‏‏، خطاب به نگارنده) بپاشد و توصيه كند كه براى‏‏‏ شناخت درستى‏‏‏ و يا نادرستى‏‏‏ سياست و خط و مشى‏‏‏ رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران بايستى‏‏‏ در انتظار «حكم تاريخ» نشست. به نظر اين مسئول‏هاى‏‏‏ درجه اول رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران، در شرايط فعلى‏‏ گويا انديشه ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏ قادر نيست خط و مشى‏‏‏ انقلابى‏‏‏، علمى‏‏‏ و مستدل‏‏ ارايه دهد كه قادر باشد قلب و مغز “متحدان” تاريخى‏‏‏ طبقه كارگر را تصاحب و آن‏ها را به ضرورت نبرد اجتماعى‏‏‏ با آماج‏هايى‏‏‏ فراتر از خواست سرمايه‏داران معتقد سازد!

«ايجاز فرزند باور است» (احسان طبرى‏‏‏، “شعر و رويا” در مجموعه “ريگ‏ها و الماس‏ها”). شكوهمندى‏‏‏، موضع جانبدارانه و مبارزه‏جويانه در اين شعر طبرى‏‏‏، آموزگار سه نسل از توده‏اى‏‏‏ها، در برداشت و ارزيابى‏‏‏ رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران جايى‏‏‏ ندارد.

از نظر تئوریک‏‏، برداشت “مرحله”اى‏‏ بودن مبارزه در نظام سرمايه‏دارى‏‏، موضعى‏‏ ايده‏آليستى‏‏ و ضدعلمى‏‏‏ است. ديالكتيك ميان تداوم و برش Kontinuitaet   و  Diskontinuitaet را در نبرد اجتماعى‏‏‏ نقض مى‏‏‏كند. برداشت مرحله‏اى‏‏‏ بودن «روند جارى‏‏‏ زندگى‏‏‏» (ماركس) و مبارزات اجتماعى‏‏‏ در چارچوب نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ از آن روى‏‏‏ برداشتى‏‏‏ مكانيكى‏‏‏ و ضدديالكتيكى‏‏‏ است، زيرا مى‏‏كوشد تغيير انقلابى‏‏‏ يا برش Diskontinuitaet در تغيير ساختار صورتبندى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏ را كه برشى‏‏‏ كيفى‏‏‏ و انقلابى‏‏‏ است، به دوران تغييرات تدريجى‏‏‏، كه در آن پيوند درونى‏‏‏ و ماهوى‏‏‏ Kontinuitaet در پديده (يا در مظام اجتماعى‏‏) حفظ مى‏‏‏شود، منتقل ‏سازد. لنين در “بازمانده‏هاى‏‏‏ فلسفى‏‏‏” مى‏‏‏گويد: «حركت ماده زمانى‏‏‏ با برش همراه است كه گذار ماده از مرزى‏‏‏ تحقق مى‏‏‏يابد كه خط فاصل ميان كيفيت‏هاى‏‏‏ متفاوت ماده را تشكيل مى‏‏‏دهد.»

جابجايى‏‏ حاكميت در لايه‏هاى‏‏ متفاوت سرمايه‏داران، در عين حفظ نظام سرمايه‏دارى‏‏، خط فاصل ميان كيفيت‏هاى‏‏ متفاوت در نظام نيست. تغيير در شكل بروز كيفيت واحد مى‏‏باشد. دموكراسى‏‏ و فاشيسم اشكال به شدت متفاوت حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ هستند. جايگزينى‏‏ اوباما به جاى‏‏ بوش، در شكل اعمال قدرت طبقاتى‏‏ نظام سرمايه‏دارى‏‏ در آمريكا تغيير ايجاد كرد، در محتواى‏‏ آن خير!

با اين كوشش هدفمند، حفظ شرايط حاكم ممكن مى‏‏گردد و هم‏زمان، سرشت انقلابى‏‏ تغيير‏ كيفى‏‏ Diskontinuitaet صورتبندى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ نفى‏‏‏ مى‏‏‏گردد.

نظر و توضيحات طبرى‏‏‏ در اين زمينه در مقاله شماره ٨٨/٢٥ زنده‏باد انقلاب (نه انقلاب مخملى‏‏) http://www.tudeh-iha.com/?p=1053&lang=fa براى‏‏‏ خواننده علاقمند توضيح داده شده و در اينجا تكرار نمى‏‏‏شود.

پذيرش “مرحله”اى‏‏ بودن روند نبرد دموكراتيك توسط حزب طبقه كارگر، سرشت انقلابى‏‏‏ مبارزه روز حزب را نفى‏‏‏ مى‏‏‏كند كه بنا به سرشت خود، خواستار ژرفش نبرد اجتماعى‏‏‏ در جريان و توسعه دستاوردهاى‏‏‏ آن در چارچوب نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ بوده و بنا بر منافعش، “يورش نهايى‏‏ براى‏‏‏ شكافتن سقف آسمان” را در خدمت منافع كل جامعه دنبال مى‏‏‏كند. سند كنگره چهارم حزب به درستى‏‏ به اين يورش نهايى‏‏ توجه خاص دارد! توجهى‏‏ كه با خط و مشى‏‏ كنونى‏‏ رهبرى‏‏ حزب نفى‏‏ مى‏‏شود.

رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران مى‏‏‏خواهد با “مرحله‏”اى‏‏‏ اعلام داشتن مبارزات كنونى‏‏‏ در ايران، مانع بر سر روند ژرفش تضاد اجتماعى‏‏‏ ايجاد كند. لااقل مى‏‏كوشد كم‏كارى‏‏ و فقدان ابتكار عمل خود را از نظر تئوريك گويا توجيه كند. اين در حالى‏‏‏ است كه در سند كنگره چهارم، حزب «مرحله كنونى‏‏‏ انقلاب ايران را مرحله دموكراتيك و ملى‏‏‏» ارزيابى‏‏‏ مى‏‏‏كند «و معتقد است كه تداوم و پيروزى‏‏‏ نهايى‏‏ [تكيه از نگارنده]‏ اين انقلاب در گروى‏‏‏ نقش اساسى‏‏‏ و تعيين كننده طبقه كارگر و توان نيروهاى‏‏‏ سياسى‏‏‏ طبقه كارگر در رهبرى‏‏‏ چنين جنبشى‏‏‏ است. (تكيه از نگارنده) حزب توده ايران … معتقد است كه نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ در هر شكل سياسى‏‏‏ آن، در كشور ما قادر به حل معضلات عقب‏ماندگى‏‏‏ و بى‏‏‏ عدالتى‏‏‏ دهشتناكى‏‏‏ كه سراپاى‏‏‏ جامعه را فرا گرفته است، نيست و ايران مى‏‏تواند خود را تنها با تحديد رشد سرمايه‏دارى‏‏‏ و سمت‏گيرى‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏ از زنجيرهاى‏‏‏ فقر … رها سازد.» اين جمله برگرفته شده از اسناد گذشته حزب توده ايران و نقل آن در سند كنگره چهارم حزب، در تضاد ماهوى‏‏ قرار دارد با خط و مشى‏‏ كنونى‏‏ حاكم بر سياست رهبرى‏‏ كنونى‏‏ حزب.

براى‏‏‏ دسترسى‏‏‏ به هدف بيان شده در سند كنگره چهارم حزب مى‏‏‏بايستى‏‏‏ حزب توده ايران تمام همّ خود را براى‏‏‏ طرح خواست طبقه كارگر، براى‏‏‏ ايجاد پيوند ميان خواست دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏ عنوان شده در سند كنگره چهارم حزب معطوف دارد. مى‏‏‏بايستى‏‏‏ با برجسته ساختن منافع طبقه كارگر و مستدل ساختن قرار داشتن آن در خدمت تامين منافع كل جامعه (مانيفست كمونيستى‏‏‏) پيش‏شرط ضرورى‏‏‏ براى‏‏‏ ژرفش و تداوم نبرد انقلابى‏‏‏ را بوجود آورد. نكته‏اى‏‏‏ كه همانطور كه نشان داده شد، به شناخت عمومى‏‏‏ در خيزش انقلابى‏‏‏ نيز تبديل شده است.

برداشت رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران درباره “مرحله”‏اى‏‏ بودند روند خيزش انقلابى‏‏،‏ داراى‏‏‏ دو عنصر است كه با وظيفه مطرح شده در سند كنگره چهارم در تضاد قرار دارند.

يكـى‏‏‏، توجيه پايمال نمودن سرشت انقلابى‏‏‏، مبارزه‏جويانه و تهاجمى‏‏‏ خط و مشى‏‏ و سياست حزب توده ايران در برخورد انتقادى‏‏ و افشاگرانه نسبت به نظام سرمايه‏دارى‏‏‏. امرى‏‏‏ كه در خط و مشى‏‏‏ و سياست تسليم‏طلبانه و سوسيال دمكرات رهبرى‏‏ كنونى‏‏‏ تظاهر مى‏‏‏كند. قرار داشتن اين رهبرى‏‏ در كنار سلطنت‏طلب‏ها و … بيان همين واقعيت است.

مساله «اتحادهاى‏‏‏» اجتماعى‏‏‏ را اين رهبرى‏‏‏ مايل است در چنين چارچوب حل و فصل كند.

“اتحاد” در چارچوب دنباله‏روى‏‏‏ و نه «اتحاد» با داشتن ارزيابى‏‏‏ مستقل و طبقاتى‏‏‏ و آگاهانه و قاطع، آنطور كه لنين مى‏‏طلبد: «روشن و صريح» در محتوا و نرمش در شكل “اتحاد عمل”! نرمش در پراتيك اتحاد عمل در ارتباط با متزلزل‏ترين، گذرايى‏‏ترين و موقتى‏‏ترين “متحد” كه لنين ضرورت جلب آن هم به جنبش را در “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى‏‏” مستدل ساخته و توضيح مى‏‏دهد.

“اتحاد” پيشنهاد شده توسط رهبرى‏‏ كنونى‏‏ حزب توده ايران براى‏‏ برپايى‏‏ «جامعه دموكراتيك»، “اتحادى‏‏‏” استراتژيك است، همانطور كه “دموكراسى‏‏‏” نيز هدفى‏‏‏ استراتژيك را براى‏ اين رهبرى‏‏ و براى‏‏‏ “راه توده”- پيك نت تشكيل مى‏‏‏دهد. تفاوت تنها در صفت “لائيك” و “مذهبى‏‏” بودن متحدان ريشه دارد.

و دومـى‏‏‏، حفظ شرايط موجود نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ است كه بيان خط و مشى‏‏‏ پوزيتويستى‏‏‏ جريان سوسيال دموكرات حاكم شده بر رهبرى‏‏‏ حزب توده ايران بوده و بيان خطر عاجل «اشغال حزب توده ايران از دورن» است!

براى‏‏‏ تغييرات در پيش، تنها به جابجايى‏‏‏ لايه‏هاى‏‏‏ حاكم سرمايه‏دارى‏‏ در حكومت- دولت‏ “قناعت” مى‏‏‏شود. پذيرفتن “دموكراسى‏‏‏” نه به عنوان وسيله براى‏‏‏ پيشبرد نبرد طبقاتى‏‏‏ در شرايط كنونى‏‏‏، بلكه همانند “راه‏توده”- پيك نت على‏‏ خدايى‏‏‏ به عنوان هدف “استراتژيك” تلقى‏‏‏ مى‏‏‏شود كه هيچ معناى‏‏‏ سياسى‏‏‏ ديگرى‏‏‏ ندارد، جز اتخاذ موضع پوزيتويستى‏‏‏. اين تبديل شدن حزب توده ايران به ابزار سياست سرمايه‏دارى‏‏‏ است كه از طريق «اشغال حزب توده ايران از درون» عملى‏‏‏ مى‏‏گردد. عجيب هم نيست كه مواضع اين رهبرى‏‏‏ در كنار مواضع سلطنت‏طلب‏ها، جمهورى‏‏‏خواهان و به اصطلاح “چپ” سوسيال دمكرات شده در خارج از كشور قرار داد. همانطور كه مواضع “راه توده”- پيك نت در كنار مواضع لايه‏هايى‏‏ از حاكميت سرمايه‏دارى‏‏ مافيايى‏‏ در ايران قرار دارد.

رهبرى‏‏‏‏ كنونى‏‏‏‏ حزب توده ايران هيچ استدلالى‏‏‏‏ در نوشتارها و موضع‏گيرى‏‏هاى‏‏ خود ارايه نمى‏‏دهد، كه چرا بايد از خواست سرمايه‏داران پيروى‏‏‏‏ و دنباله‏روى‏‏‏‏ كرد؟ همانطور كه “راه توده”- پيك نت نيز استدلال نمى‏‏‏كند و جريان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت” نيز نمى‏‏‏گويد، چرا بايستى‏‏‏ از اين به اصطلاح «خرده‏بورژوازى‏‏‏ ضدامپرياليست» دنباله‏روى‏‏‏ كرد، در حالى‏‏ كه داراى‏‏‏ سياست اقتصادى‏‏‏ ضدملى‏‏‏ بوده، به مجرى‏‏‏ رسمى‏‏‏ سياست نوليبرال امپرياليسم تبديل شده و با پايمال ساختن آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ قانونى‏‏‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن، ديكتاتورى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ را بر زندگى‏‏‏، «بر جان و مال مردم» (موسوى‏‏‏) مسلط ساخته است؟

سكوت و عدم ارايه استدلال مشخص توسط جريان‏هاى‏‏ سه‏گانه فوق درباره خط و مشى‏‏ خود، بى‏‏علت نيست! از روى‏‏ نادانى‏‏ نيست! علت آن ناتوانى‏‏ در مستدل ساختن خط و مشى‏‏ اعمال شده بر پايه انديشه ماركسيستى‏‏- توده‏اى‏‏ است! استدلال نمى‏‏‏شود كه چرا بايد كوشش حزب طبقه كارگر، كوششى‏‏‏ براى‏‏‏ رشد و تعميق خيزش انقلابى‏‏‏ مردم نباشد. كوتاهى‏‏‏ در اين زمينه، دنباله‏روى‏‏‏ از سياست و خواست سرمايه‏دارى‏‏‏ است.  (نگاه شود همچنين به مقاله شماره ٨٩/ ١٨).

مضمون «وسيع‏ترين جبهه ضداستبدادى‏‏»

در سطور زير مساله «وسيع‏ترين جبهه» را مورد توجه قرار مى‏‏‏دهيم كه نكته دوم را در مقاله پيش گفته “نامه مردم” تشكيل مى‏‏دهد. همانطور كه ديده خواهد شد، مساله اتحاد اجتماعى‏‏‏ مد نظر اين مقاله، قالبى‏‏‏ است براى‏‏‏ مضمون «چارچوبى‏‏‏‏ دموكراتيك» كه دسترسى‏‏ به آن توسط خيزش انقلابى‏‏ مردم تبليغ و توصيه مى‏‏‏شود. نشان داده خواهد شد، كه عليرغم مصوبه كنگره چهارم و وظيفه عمده تاريخى‏‏‏ حزب توده ايران در مبارزات اجتماعى‏‏‏، كه عبارت است از  طرح مواضع مستقل طبقه كارگر و دفاع از آن، رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب هدف‏ ديگرى‏‏ را دنبال مى‏‏‏كند.

به اين منظور به بررسى‏‏‏ مقاله “در استقبال از اول ماه مه، كارگران در جبهه متحد ضد استبدادى‏‏‏ مى‏‏‏رزمند” مى‏‏‏پردازيم. اين موضع‏گيرى‏‏‏ در ارتباط با روز جهانى‏‏‏ نبرد طبقه كارگر، از طرف رهبرى‏‏‏ كنونى‏‏‏ حزب توده ايران در سال كنونى‏‏ انتشار يافته و وظيفه آن بيان نقش و مبارزه طبقه كارگر «در جبهه متحد ضد استبدادى‏‏‏» است و مى‏‏‏تواند يكى‏‏‏ از «صدها مقاله در تك تك مواردى‏‏‏ [باشد كه] در نامه مردم با جزئيات كامل و با بررسى‏‏‏ زوايا، ابعاد و ضرورت‏هاى‏‏‏ هر يك از موضوعات درج شده است» كه هاتف رحمانى‏‏‏ در نامه دوم خود خطاب به نگارنده عنوان مى‏‏‏كند.

ببينيم در مقاله به مناسبت اول ماه مه كدام «ضرورت» مبارزاتى‏‏‏ براى‏‏‏ طبقه كارگر در نظر گرفته و پيشنهاد مى‏‏‏شود و از آن براى‏‏‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران چه رهنمودى‏‏‏ استخراج مى‏‏‏گردد!

نيمى‏‏‏ از مقاله تشكيل مى‏‏شود از بازگويى‏‏‏ وقايع و فاكت‏ها درباره نابودى‏‏‏ اشتغال، عقب افتادن پرداخت دستمزدها، اخراج كارگران اعتصابى‏‏‏، وضع بحرانى‏‏‏ صنايع ملى‏‏‏ مانند نفت و ذوب آهن اصفهان، پارچه‏بافى‏‏‏، چوب، كاغذ، غذايى‏‏‏، چاى‏‏‏، پرورش طيور و در پايان، مقاله به توصيف بحران اشتغال در «ميان كارگران بخش روستايى‏‏‏» مى‏‏پردازد. از داده‏ها اين نتيجه‏گيرى‏‏‏ درست ارايه مى‏‏‏شود كه بـحران حاكم بر شالوده اقتصادى‏‏‏ كشور، «بيانگر واقعيت موجود در واحدهاى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏- توليدى‏‏‏ ايران است.»

توجه شود: در ١٩ سطر از نوشتار ٤٤ سطرى‏‏ در ارگان مركزى‏‏ حزب توده ايران‏ درباره «در استقبال از اول ماه مه …» وضع بحرانى‏‏‏ اقتصاد‏ كشور و به تبع آن فاجعه‏بار بودن زندگى‏‏‏ كارگران در رشته‏هاى‏‏‏ مختلف صنعتى‏‏‏، كشاورزى‏‏‏ و … توصيف مى‏‏‏شود. بدينترتيب و بنا به تعريف زنده‏ياد احسان طبرى‏‏‏ در “يادداشت‏ها و نوشته‏هاى‏‏‏ فلسفى‏‏‏ و اجتماعى‏‏‏”، گام نخست يك بررسى‏‏‏ علمى‏‏ در چارچوب نوشتارى‏‏ يك صفحه‏اى‏‏ در روزنامه‏، يعنى‏‏‏ فاكتوگرافى‏‏ و برشمردن و توضيح داده‏ها و واقعيت امر، با دقت‏ برداشته مى‏‏‏شود. اكنون زمان تجزيه و تحليل داده‏ها فرامى‏‏‏رسد. يعنى‏‏‏ مرحله دوم بررسى‏‏‏ علمى‏‏‏. پاسخ به اين پرسش كه انديشه ديالكتيكى‏‏ از داده‏ها به چه ارزيابى‏‏ نايل مى‏‏شود. ببينيم در اين زمينه چه نكاتى‏‏‏ مورد توجه قرار گرفته‏اند؟

خواننده دقيق در ٢٣ سطر ديگر حتى‏‏‏ يــك جمله نيز درباره تجزيه وتحليل داده‏ها نمى‏‏‏يابد. وضع بحرانى‏‏‏ حاكم بر اقتصاد كشورى‏‏‏ از “جهان سوم‏”، نوشتارى‏‏‏ در ارگان مركزى‏‏‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران به مناسبت روز اول ماه مه ١٣٨٩، فاقد حتى‏‏‏ يك سطر مى‏‏باشد كه در آن درباره علل ريشه‏اى‏‏‏ و علّى‏‏‏ ايجاد شدن اين بحران در نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ حاكم بر ميهن ما ايران، صحبتى‏‏ مطرح و افشاگرى‏‏ شده باشد!

برخورد انتقادى‏‏‏ به “اقتصاد سياسى‏‏‏” سرمايه‏دارى‏‏‏ كه ستون فقرات و تاروپود تجزيه و تحليل “كاپيتال” را در اثر دورانساز كارل ماركس تشكيل مى‏‏‏دهد، حتى‏‏‏ سايه‏اى‏‏‏ هم در اين نوشتار ندارد. واژه “نظام سرمايه‏دارى‏‏‏” حتى‏‏‏ يك‏بار نيز بكار گرفته نمى‏‏‏شود و از اين طريق عمل به «وظيفه سوسياليستى‏‏‏» نوشتار صفر است.

قطعاً اكنون نويسنده و نويسندگان مقاله به سختى‏‏‏ و با درشتى‏‏‏ زبان به انتقاد گشوده و مى‏‏‏گويند “توده‏اى‏‏‏ها” «خاك به چشم حقيقت» مى‏‏‏پاشد! مى‏‏‏خواهد كتمان كند كه در سطر ٧ بخش دوم نوشتار پرسيده شده است: «عامل و مسبب اين نابسامانى‏‏‏ها در بخش مربوط به كار و كارگرى‏‏‏ و همچنين بحران فزاينده اقتصادى‏‏‏ را در كجا بايستى‏‏‏ جستجو كرد؟» و به پرسش چنين پاسخ داده شده است: «بايد آن را بدون ترديد در ماهيت دولت احمدى‏‏‏نژاد [تكيه از نگارنده] به عنوان نماينده انگلى‏‏‏ترين بخش سرمايه‏دارى‏‏‏ در كشور يافت كه پس از انقلاب چنگ بر قدرت سياسى‏‏‏ و اقتصادى‏‏‏ كشور انداخته‏اند. كلان سرمايه‏دارى‏‏‏ تجارى‏‏‏ … سرمايه‏دارى‏‏‏ تازه به دوران رسيده بوروكراتيكى‏‏‏ … كه بخش اصلى‏‏‏ آن لباس سپاه پاسداران بر تن دارد. اين دو طيف از سرمايه‏دارى‏‏‏ [بخوان از سرمايه‏داران] كه حامى‏‏‏ دولت احمدى‏‏‏نژادند، به انضمام عناصر وابسته به بيت ولايت فقيه، …».

همانطور كه ديده مى‏‏‏شود، در نوشتار، “انتقاد اقتصاد سياسى‏‏‏”، يعنى‏‏ برخوردى‏‏ انتقادى‏‏‏ و افشاگرانه به نظام غارتگر سرمايه‏دارى‏‏‏، اصلاً طرح نمى‏‏‏شود. ماركسيست- توده‏اى‏‏ها اما آموخته‏اند كه تنها “انتقاد اقتصاد سياسى‏‏‏” سلاح و اهرم تبديل ساختن كارگران زير ستم و فشار و استثمار به طبقه كارگر است، به قول ماركس اهرم ارتقاى‏‏‏ سطح آگاهى‏‏‏ كارگران و رشد “كارگر بخودى‏‏‏ خود، به كارگر به عنوان طبقه پرولتاريا” است. انتقادى‏‏‏ كه همان وظيفه روزانـه “سوسياليستى‏‏‏” حزب طبقه كارگر را تشكيل داده كه مى‏‏‏بايستى‏‏‏ در پيوند با وظيفه “دموكراتيك” و بايد در «هر فرصتى‏ كه دست مى‏دهد» (سمينار احزاب كمونيست!)‌ عملى‏‏‏ گردد. “وظيفه دموكراتيك”، يعنى‏‏‏ مبارزه دموكراتيك عليه شرايط حاكم به منظور دست يافتن به خواست‏هاى‏‏‏ روزانه طبقه كارگر، مانند برخودار شدن از آزادى‏‏‏هاى‏‏ قانونى‏‏، حق داشتن سنديكا و اعتصاب كردن ازجمله براى‏‏ دريافت حقوق عقب‏افتاده، ارتقاى‏‏‏ دستمزد، بيمه، سنديكاى‏‏‏ مستقل و … مبارزه دموكراتيكى‏‏ كه بايد در پيوند با “وظيفه سوسياليستى‏‏”، زمينه‏ساز ارتقاى‏‏ سطح آگاهى‏‏ كارگران بوده و پيش‏شرط ايدئولوژيك‏ گذار از نظام فرتوت سرمايه‏دارى‏‏ را ايجاد كند‏، صاف و ساده در نوشتار ارگان مركزى‏‏‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران به مناسبت «استقبال از اول ماه مه …» وجود ندارد، “گم” شده است، صفر است! سياست انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران به سياست تسليم‏طلبانه و تجديدنظرطلبانه سوسيال دموكرات تبديل شده است!

لبه تيز انتقاد در اين نوشتار نامه مردم و نه تنها در اين يك نوشتار‏، محدود مى‏‏‏شود به وظيفه “دموكراتيك” حزب، يعنى‏‏‏ انتقاد به “دولت”. وظيفه‏اى‏‏‏ كه ديگر گروه‏هاى‏‏‏ ضد دولت احمدى‏‏‏نژاد نيز به طور مداوم به آن مشغول هستند. به رسانه‏هاى‏‏‏ تبليغاتى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ گوش دهيد، تارنگاشت‏ها، وبلاگ‏ها انواع جريان‏هاى‏‏‏ سلطنت‏طلب، جمهورى‏‏‏خواه و به اصطلاح “چپ” سوسيال دمكرات شده را ورق بزنيد، به لوموند ديپلوماتيك فرانسوى‏‏‏ (كه على‏‏ خدايى‏‏‏ براى‏‏‏ آن در “راه توده”- پيك نت تبليغ مى‏‏‏كند!)، به اشپيگل آلمانى‏ (كه عناصر‏‏ مشكوك فراماسونرى‏‏- درويشخانه‏اى‏‏‏ به ترجمه مطالب و انتشار آن‏ها در اينترنت مشغولند) و … بنگريد، آنوقت به آسانى‏‏‏ مى‏‏‏توانيد دريابيد كه فاكت‏ها و داده‏ها در ٩ سطر اول نوشتار را مى‏‏‏توان كم و بيش در همه آن‏ها نيز يافت و خواند و متوجه شد كه لبه تيز حمله به دولت احمدى‏‏‏نژاد، سپاه پاسداران و بيت ولايت فقيه نيز در همه آن‏ها، با مطالب در نوشتار ارگان مركزى‏‏‏ حزب توده ايران در انطباق كامل ، در «هم‏دلى‏‏‏» كامل قرار دارد.

يك نكته مشترك ديگر نيز در همه نوشته‏هاى‏‏‏ ارگان‏هاى‏‏‏ برشمرده شده وجود دارد. نشان سرشت مشترك نوشتارها است. اين نكته، فقدان “انتقاد اقتصاد سياسى‏‏‏” كه مد نظر ماركس است، مى‏باشد. فقدان برداشت ماركسيستى‏‏‏- توده‏اى‏‏‏، فقدان مورد پرسش قرار دادن و افشا ساختن صورتبندى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏، فقدان عمل به وظيفه سوسياليستى‏‏‏ حزب طبقه كارگر! كه در مصوبه سمينار پيش گفته ٤٤ حزب كمونيستى‏‏ در ارديبهشت امسال در بلژيك نيز بر آن تاكيد شده است!

فقدان نكته بيان شده در نوشتار نامه مردم به مناسبت «استقبال از اول ماه مه …» در نتيجه‏گيرى‏‏‏ نوشتار نيز براى‏‏ توده‏اى‏‏ها به طور دردناكى‏‏ به چشم مى‏‏‏خورد. نوشتار خطاب به «كارگران و زحمتكشان!» به چنان نتيجه‏گيرى‏‏‏ از نوشتار‏ مى‏‏‏پردازد كه مى‏‏‏توانسته از هر نشريه و وبلاگ ديگرى‏‏‏ سرهم‏بندى‏‏‏ شده باشد: «كارگران و زحمتكشان! دولت محمود احمدى‏‏‏نژاد، بنا به ماهيت خود، قادر نيست هيچ‏گونه گشايش مثبتى‏‏‏ در زندگى‏‏‏ شما ايجاد كند. [زيرا] دولت كودتا، دولت تجار بزرگ و نوسرمايه‏داران وابسته به سپاه پاسداران و آقازاده‏هاى‏‏‏ بيت ولى‏‏‏ فقيه است. راه برون رفت از بحران سياسى‏‏‏، اقتصادى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ [كه گويا ناشى‏‏‏ از سرشت نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ نيست!] و وضعيت خطرناك كنونى‏‏‏، همدلى‏‏‏ و عمل مشترك همه نيروهاى‏‏‏ سياسى‏‏‏ و ميهن دوست، زنان، دانشجويان، روشنفكران و در راس آن شما، طبقه كارگر قهرمان ايران، در يك جبهه واحد ضد استبدادى‏‏‏ براى‏‏‏ به عقب‏راندن اين نيروهاى‏‏‏ ارتجاعى‏‏‏ از ساختار سياسى‏‏‏ كشور [تكيه از نگارنده] و در نهايت، باز كردن راه براى‏‏‏ ايجاد تحولات ملى‏‏‏ و دموكراتيك و پايدار و عدالت محور است. در جهت گشودن و هموار كردن چنين راهى‏‏‏ فعاليت كنيم.»

در سطور پايانى‏‏‏ فراخوان به طبقه كارگر براى‏‏‏ تشديد مبارزه، حتى‏‏‏ سايه‏اى‏‏‏ نيز از خواست‏هاى‏‏‏ ويژه طبقه كارگر وجود ندارد. انگار نويسنده فراخوان «آرمان والاى‏‏ طبقه كارگر» را «به نسيان جاويد» سپرده است. استعاره زيبايى‏‏ كه طبرى‏‏ در سروده زندانش “به آن كس كه به او مى‏‏انديشم” براى‏‏ بيان ناباورى‏‏ خود، به كار مى‏‏گيرد! *

ناباورى‏‏ در اين‏ باره كه در “نامه مردم”، در ارتباط با روز اول ماه مه، نه خواست‏هاى‏‏‏ دموكراتيك طبقه كارگر، و نه خواست سوسياليستى‏‏‏  خروج «در نهايت» از نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ فرتوت دوران افول كه در برنامه كنگره چهارم حزب عنوان مى‏‏‏شود، طرح شده‏اند و به بالطبع اثرى‏‏‏ نيز از كوشش براى‏‏‏ پشت سر گذاشتن نظام سرمايه‏دارى‏‏ در آن يافت نمى‏‏‏شود!

مطرح نمى‏‏‏شود كه مى‏‏‏بايستى‏‏‏ چه كوششى‏‏‏ براى‏‏‏ «تداوم و پيروزى‏‏‏ نهايى‏‏‏ …» كه در سند كنگره چهارم به عنوان آماج و وظيفه حزب توده ايران تعيين شده است، به عمل آيد؟

با كدام استدلال مى‏‏‏بايستى‏‏‏ آماج انقلابى‏‏ و دورنماى‏‏‏ سوسياليستى‏‏‏ را مطرح ساخت، جز با طرح خواست‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏ طبقه كارگر، كه از منافع كل جامعه دفاع مى‏‏‏كند (مانيفست كمونيستى‏‏‏)؟ چرا نبايستى‏‏‏ به ارزيابى‏‏‏ كنگره چهارم پايبندى‏‏‏ عملى‏‏‏ داشت؟ به نظر رفيق محمد اميدوار، براى‏‏‏ پاسخ به اين پرسش، بايستى‏‏‏ «در انتظار حكم تاريخ نشست»! و يا او پاسخى‏‏‏ براى‏‏‏ طرح دارد؟

«جوينده را حق است كه بانگ كند» (احسان طبرى‏‏‏، “شعر و رويا” همانجا).

* «به آن كس كه به او مى‏‏انديشم

گاه با خود مى‏‏گويم:

“اين در براى‏‏ هميشه بسته خواهد ماند؟

و هيچ‏گاه گشوده نخواهد شد؟

و ياخته‏هاى‏‏ زمين،

در انجماد اين برف سنگين،

عقيم خواهد گشت؟

مگر مورچگان در دهليز نمناك و تيره زمين،

توشه‏اى‏‏ ابدى‏‏ اندوخته‏اند؟

آه …، اگر درختان برهنه توسكا،

پوشش سبز حيات را در حجم بلند ذهن خود،

به نسيان جاويد بسپرند!

و دودكش علم شده بر فرق خانه،

على‏‏الدوام،

از كار بماند!

زخم‏هايم را،

دردهايم را

با كدامين مرهم التيام بخشم؟

سمند سركش آرزوهاى‏‏ دور و نزديك را

با كدامين كمند در بند كشم،

چگونه بر آتش جهانسوز درونم،

خاكستر سرد مردگان را بپاشم؟

ترانه‏هايم را و زمزمه‏هاى‏‏ خلوت دلم را براى‏‏ كه بخوانم؟

ترانه‏هايم را براى‏‏ كه بخوانم؟”

…»                  احسان طبرى‏‏ سروده‏هاى‏‏ زندان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *