رزمى‏ يك‏پارچه عليه اشغال حزب توده ايران از درون (٥) ”دو تاكتيك سوسيال دمكراسى‏ در انقلاب دموكراتيك“ (لنين) خطرى‏ كه حزب را تهديد مى‏كند آيا ما خواهيم توانست به انقلاب چيزى‏ بياموزيم؟ گشايش عرصه مقدورات وظيفه روز است براى‏ استقلال عمل بايد مبارزه كرد

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢٢ (١٠ مرداد) بخش نخست

واژه راهنما: انتقادى‏ راهنما. آموزش از “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى‏ در انقلاب دموكراتيك” براى‏ پيشبرد خيزش انقلابى‏ كنونى‏ مردم ايران. وظايف مبرم و عاجل حزب توده ايران در شرايط كنونى‏.

انتقاد و سرزنش به “توده‏اى‏ها” تشديد شده است. مضمون آن از دو بخش تشكيل مى‏شود.

يكى‏- گفته مى‏شود: «مى‏خواهيد زوركى‏ ثابت كنيد كه حق با شماست» … «هدفتان … چيزى‏ جز كسب حقانيت براى‏ خودتان نيست» … «پر حرفى‏ و به رخ كشيدن اطلاعات» … «از ماركس ماركس كردن هم تحليل ماركسيستى‏ بيرون نمى‏آيد» و …

دومى‏- اينكه: «شما جامعه ايران را اصلا نمى‏شناسيد» … «بگوئيد چه درك سياسى‏ از ايران داريد» … «هر قدر هم ديالكتيك درس دهيد پاسخ اين سوال نيست كه اوضاع امروز كشور چيست» و …

اگرچه انتقاد و سرزنش‏ها سازنده نيستند و اگر نتوان جهت درستى‏ به آن‏ها داد، مى‏توانند بحث و گفتگو را ميان توده‏اى‏ها به انحراف بكشانند؛ به عبارت ديگر، اگر هم انتقادها نشان بروز اعتراض ذهنى‏ منتقدان است، در عين حال اما همزمان نشان وجود دو نگرانى‏ عينى‏ در جنبش توده‏اى‏ مى‏باشد!

اين دو نگرانى‏ چه مضمونى‏ دارند؟

به نظر مى‏رسد مى‏توان دو زمينه عينى‏ و واقعى‏ براى‏ آن قائل شد:

اول- فقدان روشنى‏ و شفافيت و درستى‏ خط‏مشى‏ و سياست مبتنى‏ بر انديشه علمى‏ و ايدئولوژى‏ ماركسيستى‏- توده‏اى‏ در دوران كنونى‏ و

دوم- وجود تشتت نظرى‏ درباره كارپايه تئوريك و سازمانى‏ در حزب توده ايران و جنبش توده‏اى‏ در دوران كنونى‏.

خوشبختانه يكى‏ از ابرازنظرهاى‏ اخير، ضمن بيان مواضع انتقادى‏ خود نسبت به “توده‏اى‏ها”، كمكى‏ نيز براى‏ يافتن و دادن جهت درست به انتقادها ارايه داشته است. ابرازنظر كننده با نام “شوآن” ازجمله مى‏نويسد: «من معتقدم كه شما يكى‏ از مسببينى‏ هستيد كه بر طبل افتراق و جدايى‏ مى‏زنيد و معنى‏ اتحاد را هيچ وقت درك نخواهيد كرد.» سپس او تمنايى‏ را از “توده‏اى‏ها” مطرح مى‏سازد كه مى‏تواند كمك بزرگى‏ براى‏ دادن جهت درست به انتقادهاى‏ او و ديگران باشد و مى‏نويسد: «خواهش من از شما اين است كه از كلاسيك‏ها، “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى‏ …” (لنين) را دوباره مرور كنيد، تا شرايط ايران را بهتر درك كنيد.»

همانطور كه گفته شد، پيشنهاد “شوآن”، پيشنهادى‏ سازنده مى‏باشد و نگارنده بلافاصله به تمناى‏ منتقد تن داد و رساله لنين را نه تنها دوباره خواند، بلكه بلافاصله دريافت كه چقدر پراهميت است، اگر مضمون آن در نوشتارى‏ در ارتباط با نظريات مطرح درباره بحث درباره خطر «اشغال حزب توده ايران از درون» بارى‏ ديگر به علاقمندان ارايه شود.

كوشش خواهد شد جان‏مايه اين رساله پرارزش لنين (به علل تكنيكى‏ در سه بخش) ارايه شود. چكيده‏اى‏ از اثر زنده‏ياد جوانشير تحت عنوان “سيماى‏ مردمى‏ حزب توده ايران”(١) پيوند گسست‏ ناپذير وظيفه سوسياليستى‏‏ و دموكراتيك” نيز در سال ١٣٨٧ ارايه شده است. در آنجا نظريات لنين از رساله “وظايف سوسيال دموكرات‏هاى‏ روسيه” كه ديرتر نيز در اثر “دو تاكتيك …” براى‏ شرايط انقلابى‏ سال ١٩٠٥ به بعد راه مى‏يابد، توضيح داده شده است. مطالعه مجدد “سيماى‏ مردمى‏ حزب توده ايران” مى‏تواند براى‏ درك وظايف حزب توده ايران در شرايط كنونى‏ در ايران آموزنده باشد.

اهميت پيشنهاد “شوآن” در مطالعه دوباره “دو تاكتيك …” توسط “توده‏اى‏ها” و ديگر علاقمندان در اين نكته تبلور مى‏يابد كه به كمك آن مى‏توان به درك بهتر شرايط كنونى‏ خيزش انقلابى‏ مردم ميهن ما و همچنين شناخت وظايف در برابر حزب توده ايران به طور مشخص و در برابر همه نيروهاى‏ ذينفع در خيزش انقلابى‏ كنونى‏ مردم ميهن ما به طور عام، كمكى‏ جدى‏ باشد.

برنامه ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏

به جنبه ديگرى‏ از انتقاد نيز بايد توجهى‏ خاص داشت: “شوان” به درستى‏ نگرانى‏ خود را در اين باره مطرح مى‏سازد كه نوشتارها در “توده‏اى‏ها” خود به «مسببى‏ … كه بر طبل افتراق و جدايى‏» مى‏زند، تبديل شده است، به اقدامى‏ ضد هدفى‏ كه دنبال كرده kontraproduktiv و مى‏خواهد بر تشتت حاكم بر جنبش توده‏اى‏ فائق آيد. پرسشى‏ كه مطرح است اين پرسش است كه چگونه مى‏توان از اين خطر جلوگيرى‏ و يا لااقل آن را تقليل داد و باوجود اين نگرانى‏ واقعى‏ و عينى‏ را در جنبش توده‏اى‏ برطرف ساخت ؟

ترديدى‏ نيست كه برنامه ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ تحميل چند صدايى‏ به جنبش توده‏اى‏ و تداوم تشتت نظرى‏ و سازمانى‏ در آن است. اين برنامه ارتجاع، پرده دوم جنايت كشتار رهبران، كادرها، دانشمندان و اعضا و هواداران حزب در سال ١٣٦٧ مى‏باشد. تنها از اين طريق ارتجاع قادر است تاثير و دستاوردهاى‏ گذشته حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را در طول زمان خنثى‏ كرده و امكان تاثير گذاشتن حزب را بر روى‏ طبقه كارگر ايران و متحدان تاريخى‏ آن به صورت پيگيرى‏ محدود و يا حتى‏ ناممكن سازد. اين برنامه‏اى‏ است كه در كشورهاى‏ متعددى‏ به مورد اجرا گذاشته شده است و نبايد كوچك‏ترين ترديدى‏ در مورد كوشش ارتجاع براى‏ تكرار آن در ارتباط با جنبش انقلابى‏ طبقه كارگر ايران به خود راه داد.

بر اين پايه است كه مبارزه درون حزبى‏ براى‏ يافتن خط‏مشى‏ انقلابى‏- علمى‏، واقع‏بينانه- جسورانه و هوشمندانه در شرايط كنونى‏، مبارزه‏اى‏ دشوار مى‏باشد. لذا خطر و نگرانى‏ مورد نظر “شوآن”، از عينيت برخودار است و مى‏توان آن را در ظاهرامر، انتقادى‏ مستدل ارزيابى‏ نمود. “توده‏اى‏ها” با آگاهى‏ كامل به اين خطر، چاره كار را گفتگوى‏ روشن، صريح و متين ميان توده‏اى‏ها مى‏داند كه بايد در جوّى‏ دوستانه و درعين‏حال سختگير درباره مواضع نادرست عملى‏ گردد. صرفنظر از درجه موفقيت چنين گفتگوهايى‏، صرفنظر از امكان سواستفاده دشمن طبقاتى‏ از اين بحث‏ها، به نظر مى‏رسد، راهى‏ ديگر براى‏ انجام گفتگوها باقى‏ نمانده است، جز شكل كنونى‏ علنى‏. زيرا متاسفانه مسئول‏هاى‏ درجه اول حزب توده ايران، در درجه نخست رفيق محمد اميدوار، به ظيفه خود براى‏ سازماندهى‏ درون حزبى‏ اين گفتگوها عمل نمى‏كند. رفيق گرامى‏ على‏ خاورى‏ نيز ظاهراً در وضعى‏ قرار ندارد كه بتواند مهر خود را بر روند جارى‏ بگذارد.

توده‏اى‏هاى‏ صادقى‏ در همه جريان‏هاى‏ واقعاً موجود در جنبش توده‏اى‏ مبارزه مى‏كنند و نمى‏توانند درك كنند كه چرا بايد «تاختن»، آنطور كه “شوان” مبارزه انتقادى‏ درون حزبى‏ كنونى‏ را مى‏نامد، «درك» درستى‏ از شيوه براى‏ ايجاد وحدت نظرى‏ و سازمانى‏ باشد؟ اما به پايان سكوت غيرمستدل چگونه مى‏توان دست يافت كه مسئول‏هاى‏ حزبى‏ دنبال مى‏كنند؟

راه واقع‏بينانه و عملى‏ مبارزه با پراكندگى‏ نظرى‏ در حزب و جنبش توده‏اى‏، كدام راه است؟

پاسخ روشن و صريح است:

اول- حزب توده ايران و ارگان‏هاى‏ رهبرى‏ كننده آن براى‏ يافتن، پيشنهاد كردن و سازمان دادن شرايطى‏ كه بايد براى‏ برطرف ساختن تشتت حاكم ايجاد شود، وظيفه‏اى‏ بى‏ترديد دارند؛

دوم- بايد با تعيين نكات گرهى‏ مورد اختلاف، بحث و گفتگويى‏ سازنده درباره آن‏ها را سازمان داد و عملى‏ ساخت.

رهبرى‏ كنونى‏ حزب اما نه تنها به وظيفه خود در اين زمينه باور ندارد و به اين وظيفه اذعان نمى‏كند، و عملاً حتى‏ يك پيشنهاد نيز در اين زمينه ارايه نكرده است، بلكه به اعتراف رفيق مسئول اول كميته مركزى‏ حزب، محمد اميدوار، خواستار آن است كه شرايط كنونى‏ به حال خود گذاشته شده و تداوم يابد، تا در آينده‏اى‏ نامعلوم «تاريخ حكم خود را درباره درستى‏ يا نادرستى‏ راه طى‏شده، صادر نمايد!»

اين موضع عجيب و غريب را اين رفيق مسئول درجه اول حزبى‏ در صحبت تلفنى‏ به نگارنده اين سطور اظهار كرد، زمانى‏ كه نگارنده از او خواستار اقدامى‏ سازنده در زمينه ايجاد شروط براى‏ طرف ساختن تشتت در جنبش توده‏اى‏ شد!

بايد اميدوار بود كه اميدوار اين سخن را با نگاه از روزنى‏ تنگ به وظيفه خود در اين زمينه بر زبان رانده است … آيا مى‏توان اين اميدوارى‏ را «تاختن» به او ارزيابى‏ نمود؟ چرا نبايد اين «تاختن»، يا انتقادى‏ رفيقانه و با احساس مسئوليت را كوششى‏ براى‏ ايجاد زلزله در انديشه او درباره مسئوليت تاريخى‏اش ارزيابى‏ ننمود؟

چرا نبايد آن را كمكى‏ بزرگ براى‏ آن‏هايى‏ ارزيابى‏ نكرد كه سنت چندين دهه تاريخ حزب توده ايران را در مبارزه عليه اختلاف نظر در درون حزب، گويا فراموش كرده‏اند و تصور مى‏كنند كه تنها آن‏ها «حقيقت» را در تيول خود دارند؟ به شهادت اسناد حزبى‏ در هيچيك از دوران‏هاى‏ مبارزه حزب توده ايران، بحث و گفتگوى‏ درون حزبى‏ قطع نشده است. هيچ رفيق مسئولى‏ از بحث و گفتگو طفره نرفته است و هواداران و اعضاى‏ حزب را به انتظار «حكم تاريخ نشستن» دعوت نكرده است. جلسات “پرسش و پاسخ” در كلوب حزب بعد از پايه‏گذارى‏ حزب توده ايران در سال‏هاى‏ آغازين دهه بيست تا سال‏هاى‏ كوتاه مبارزه علنى‏ حزب پس از پيروزى‏ انقلاب بهمن، سنتى‏ ريشه دوانده‏تر از آن در حزب توده ايران است كه بتوان آن را به خاطر نداشت!

محمد اميدوار تنها كسى‏ نيست كه مايلست حل مساله تشتت نظرى‏ در درون حزب را به آينده‏اى‏ نامعلوم حواله دهد. على‏ خدايى‏ كه با نقض همه موازين اخلاقى‏ و توده‏اى‏، با دزديدن آرشيو “راه توده” دوره دوم، به انتشار غيرمجاز آن ادامه داده و بچه ناخلف آن “پيك‏نت” را نيز به راه انداخته است، تا به گفته خودش «كيهان لندنى‏ از چپ» را انتشار دهد، نيز مى‏نويسد بايد مساله وحدت حزب را به آينده نامعلوم حواله داد: «اين واقعيات جامعه ايران و چوب دردناك حوادث و رويدادها  … بستر وحدت را در حزب توده ايران فراهم مى‏آورد.» (٢٨/٠٨/١٣٨٧)

«جسارت فكر كردن»

آرى‏ نگارنده از اين انديشه به وحشت دچار مى‏گردد، زمانى‏ كه به قول رفيق گرامى‏ على‏ خاورى‏ به خود «جسارت فكر كردن» مى‏دهد و از خود مى‏پرسد، با كدام پيش‏شرط رفقاى‏ رهبرى‏ كنونى‏ مساله كوشش براى‏ وحدت حزب را حل شده مى‏پندارند و آن را چنين مى‏خواهند و مايلند آن را بر طاقچه تاريخ مبارزات خود قرار دهند؟

آيا مى‏توان اين اقدام را جرمى‏ نابخشودنى‏ در حق حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران ارزيابى‏ نمود و يا خواست و دعوت به گفتگوى‏ رفيقانه و مبارزه عليه تشتت نظرى‏ در حزب را كه تداوم آن تنها به سود ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ مى‏تواند باشد، بايد جرم ارزيابى‏ و اعلام كرد؟

واقعيت آن است كه اختلاف‏هاى‏ درون حزبى‏، تاريخ حزب را ساخته‏اند، راه حزب را روشن كرده‏اند، درست و سره را از نادرست و ناسره قابل تشخيص نموده و برنامه دشمن طبقاتى‏ را خنثى‏ ساخته‏اند.

آن‏ها كه در برابر انتقاد به دور خود “پيله” نشنيدن ايجاد مى‏كنند و گويا مغرورانه بلنداى‏ جا و مقام خود را جار مى‏زنند كه “ما راه خود را مى‏رويم، شما هم راه خود را برويد”، «بر طبل [تداوم] افتراق و جدايى‏ مى‏زنند». «به جاى‏‏ استقبال از خواهش براى‏ گفتگو ميان توده‏اى‏‏ها، آن را سواستفاده از صبر و شنوايى‏‏ ديگران مى‏‏نامند و خواستار آن مى‏‏شوند كه بايد “جسارت” داشت و براى‏‏ خود “هويت ديگرى‏” تعريف كرد». اين سخنان را هاتف رحمانى‏ كه بايد يكى‏ از مسئول‏هاى‏ درجه اول حزب توده ايران باشد، در نوشتار خود در “نويدنو” اسفند ١٣٨٧مطرح مى‏سازد. سخنان او هيچ معناى‏ ديگرى‏ ندارد، جز اينكه:‏ اقدام به انشعاب كنيد! (نگاه شود به مقاله ٨٨/٢٣ “گفتگويى‏ با مدعيان”http://www.tudeh-iha.com/?p=1040&lang=fa )

چنين شيوه‏اى‏ دانسته يا ندانسته، عمل به برنامه ارتجاع براى‏ تداوم و ابدى‏ ساختن تشتت در جنبش توده‏اى‏ است. لنين در “دو تاكتيك …” خواستار آنست كه فرد سياسى‏ با صراحت «و به زبان سياسى‏» (٣٩) و با روشنى‏ مواضع خود را اعلام دارد، انتقاد خود را بيان كند … از اين روى‏ نبايد صراحت ضرورى‏ را زير فشار “انتقاد” ناوارد، كنار گذاشت!

انتقاد “توده‏اى‏ها” به رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران و افشاگرى‏ها نسبت به “راه توده”- پيك نت و جريان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت”، صرفنظر از لحن ناكارآمد در بعضى‏موارد، تنها يك هدف را دنبال مى‏كند: مبارزه عليه تشتت نظرى‏ و سازمانى‏ و عليه اشغال حزب توده ايران از درون …

لنين در “دو تاكتيك …” از طريق نشان دادن نادرستى‏ خط‏مشى‏ اعمال شده توسط جريان منشويكى‏ در انقلاب دموكراتيك ١٩٠٧-١٩٠٥ روسيه، خط‏مشى‏ انقلابى‏ را مستدل مى‏سازد. بايد به اين شيوه لنينى‏ مبارزه درون حزبى‏ پايبند بود. به قول لنين «حقيقت مشخص است»، لذا انتقاد نيز  بايد مشخص باشد. ببينيم لنين در اين اثر بزرگ و آموزنده انتقاد خود را چگونه مطرح كرده و از آن چه درسى‏ براى‏ شرايط كنونى‏ ايران مى‏توان اتخاذ كرد.

“دو تاكتيك سوسيال دموكراسى‏ در انقلاب دموكراتيك”

مقدمه‏اى‏ توصيفى‏ از رساله: لنين با بيانى‏ ساده نظرياتش را در اين رساله (آثار منتخبه، جلد اول، ١٩٥٢، ترجمه م. پ. هرمز. در اين نوشتار شماره‏ها در پرانتز، همه‏جا شماره صفحه ترجمه است. تكيه از نگارنده با [تان] مشخص شده است) مطرح ساخته و مى‏گويد در «انقلاب دموكراتيك كه انقلاب بورژوايى‏» است و در آن «دموكراسى‏» نقش كليدى‏ و مركزى‏ ايفا مى‏سازد و از درون آن «جمهورى‏ بورژوايى‏» زائيده خواهد شد، وظيفه حزب طبقه كارگر اين وظيفه است كه استقلال و خط‏مشى‏ انقلابى‏- كارگرى‏ خود را از آن طريق حفظ كند كه با «مبارزه طبقاتى‏ آشكار» (٢١) از منافع طبقه كارگر، از دورنماى‏ سوسياليستى‏ رشد جامعه به دفاع برخيزد و «حتى‏ يك لحظه هم نبايد مبارزه ناگزير طبقاتى‏ پرولتاريا را از ياد برد» (١١٢)

به نظر او با چنين شيوه‏اى‏، مرز ميان مواضع طبقه كارگر كه از همه طبقات به تعميق «دموكراسى‏ واقعى‏ هم از نظر منافع بلاواسطه پرولتاريا و از نظر هدف نهايى‏ سوسياليسم» (١٧) نياز دارد، با ديگر لايه‏ها و طبقات بورژوازى‏ و خرده‏بورژوازى‏ مشخص و روشن مى‏گردد. در عين حال اين سياست مستقل از يك سو مانع «حل شدن» حزب طبقه كارگر در بورژوازى‏ و از سوى‏ ديگر مانع «در كنار بورژوازى‏ سلطنت‏طلب» قرار گرفتن پرولتاريا گشته و شرايط ايجاد شدن «اتحادهاى‏» اجتماعى‏ را با «بورژوازى‏ انقلابى‏ و جمهورى‏خواه [ايجاد مى‏كند] … بدون آنكه با آن درآميزيم (٤٥) و … [با اين شيوه قادر خواهيم شد] خرده‏بورژوازى‏ را كه قادر است با ما همدوش گام بردارد، رهبرى‏ نمايم». (٤٦)

برپايه اين «تاكتيك» بلشويكى‏ است كه لنين پرسش زير را در “پيشگفتار” اثر خود طرح مى‏كند: «آيا ما خواهيم توانست چيزى‏ به انقلاب بياموزيم؟» (٨)

لنين تفاوت عمده ميان تاكتيك بلشويكى‏ و منشويكى‏ را موضع منشويك‏ها مى‏داند كه «مطابق دلخواه دموكراسى‏ بورژوايى‏ است» (٦٥) و به معناى‏ آنست كه طبقه كارگر «آزادى‏ عمل خود را از دست بدهد» (٥٦). پيامد چنين تاكتيكى‏، افزايش «خطر بند وبست» (٦١) ميان لايه‏هاى‏ بورژوازى‏ به سود «سلطنت‏طلب‏ها» مى‏باشد.

براى‏ جلوگيرى‏ كردن از طول كلام، در سطور زير بخش‏هايى‏ از رساله كه براى‏ درك شرايط مبارزه كنونى‏ در ايران آموزنده هستند، نقل مى‏شوند. اينجا و آنجا ميان نقل قول‏ها اشاراتى‏ به شرايط كنونى‏ در مبارزه حزب توده ايران در خيزش انقلابى‏ مردم و بحث‏هاى‏ جارى‏ و مواضع مطرح در جنبش توده‏اى‏ در [] به عمل خواهد آمد.

پيشگفتار:

مسئله ايكه اكنون در مقابل حزب رزمنده سياسى‏ قرار دارد اينست كه آيا ما خواهيم توانست چيزى‏ به انقلاب بياموزيم؟ آيا ما خواهيم توانست از صحت آموزش سوسيال دموكراتيك خود و از ارتباط خود با يگانه طبقه تا آخر انقلابى‏، يعنى‏ پرولتاريا استفاده نمائيم تا مهر و نشان پرولتارى‏ به انقلاب بزنيم و انقلاب را نه در گفتار، بل در كردار به پيروزى‏ قطعى‏ و واقعى‏ برسانيم و نااستوارى‏، نيمه‏كارى‏ و خيانت بورژوازى‏ دموكرات را فلج گذاريم؟ (٨)

ما بايد بتوانيم وظايف اين قيام را صحيحاً معين نمايم … فرجام انقلاب منوط بآنست كه آيا طبقه كارگر نقش همدست بورژوازى‏ را بازى‏ خواهد كرد … يا نقش رهبر انقلاب توده‏اى‏ را. (٩)

شعارهاى‏ تاكتيكى‏ صحيح سوسيال دموكراسى‏، اكنون براى‏ رهبرى‏ توده‏ها داراى‏ اهميت ويژه ايست. در زمان انقلاب هيچ چيز خطرناكتر از اين نيست كه از اهميت شعارهاى‏ تاكتيكى‏ از لحاظ اصولى‏ دقيق، كاسته شود. … تدوين تصميمات تاكتيكى‏ صحيح براى‏ حزبى‏ كه مى‏خواهد پرولتاريا را طبق روح و اصول دقيق ماركسيسم رهبرى‏ نمايد، نه اينكه فقط دنبال حوادث گام بردارد، حائز اهميت است. (١٠)                ژوئيه ١٩٠٥  ن. لنين

١- يك مسئله سياسى‏ مبرم

پرولتارياى‏ انقلابى‏ … خواستار انتقال كامل قدرت حاكمه به دست مجلس موسسان است و براى‏ حصول اين مقصود نه فقط در راه حق انتخابات عمومى‏ و نه فقط در راه آزادى‏ تام تبليغات، بلكه علاوه بر آن در راه سرنگون ساختن فورى‏ حكومت تزارى‏ و تعويض آن با حكومت انقلابى‏ موقت نيز مجاهدت مى‏نمايد. (١٢) … بورژوازى‏ ليبرال … در ماهيت امر مى‏كوشد يك بندوبست حتى‏المقدور مسالمت‏آميزترى‏ بين تزار و توده انقلابى‏ بوجود آيد و آن هم بندوبستى‏ كه در نتيجه آن قدرت هر چه بيشتر به دست وى‏، يعنى‏ بورژوازى‏ و هر چه كمتر به دست توده انقلابى‏، يعنى‏ پرولتاريا و دهقانان بيفتد. (١٣) … انقلابى‏ كه در روسيه آغاز شده است، يعنى‏ جدايى‏ كامل و قطعى‏ و آشكار اكثريت عظيم مردم از دولت تزارى‏ … حال كه مردم از دولت جدا شده‏اند و توده بلزوم استقرار نظم جديد پى‏برده است، حزبى‏ كه هدف و منظور خود را سرنگون ساختن حكومت قرار داده است [«طرد رژيم ولايت فقيهه»]، ناگزير بايد در فكر اين باشد كه چگونه حكومتى‏ را جايگزين حكومت قديمى‏ … بنمايد [راه رشد آتى‏ چيست!].  … حزب پرولتارياى‏ آگاه بايد نكات زيرين را روشن نمايد، اولاً اهميت حكومت انقلابى‏ موقت …، ثانياً روش خود را نسبت به حكومت انقلابى‏ موقت، ثالثاً شرايط دقيق شركت سوسيال دموكراسى‏ را در اين حكومت؛ رابعاً شرايط فشار بر اين حكومت را از پائين … (١٤)

با توجه به اينكه: ١- خواه منافع بلاواسطه پرولتاريا و خواه منافع مبارزه آن در راه رسيدن به هدف‏هاى‏ نهايى‏ سوسياليسم، آزادى‏ سياسى‏ حتى‏المقدور كاملتر و … ايجاب مى‏نمايد؛ … كنگره سوم حزب كارگرى‏ سوسيال دموكرات روسيه مقرر مى‏دارد: الف- ضرورى‏ است … پرولتاريا اجراى‏ همه خواست‏هاى‏ فورى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ برنامه (برنامه حداقل) ما را از آن طلب خواهد نمود … [نفى‏ تز “مرحله‏”اى‏ بودن انقلاب كه خواست “آزادى‏” را به مفهوم انتزاعى‏ توخالى‏ از منافع سياسى‏- اقتصادى‏ طبقه كارگر جدا مى‏سازد كه بايد در «مرحله» بعدى‏ طرح گردند] (١٥)

٢- از قطعنامه كنگره سوم … در باره حكومت انقلابى‏ موقت. چه نتيجه‏اى‏ عايد ما مى‏گردد؟

سوسيال دموكراسى‏ … بايد مسائلى‏ را مطرح نمايد كه تحكم شرايط زمان [بوده] و بنا بر جريان عينى‏ تكامل اجتماعى‏ داراى‏ اهميت جدى‏ سياسى‏ مى‏باشند. [در كنار مساله آزادى‏، عدالت اجتماعى‏، يعنى‏ مساله‏هاى‏ «سياسى‏- اقتصادى‏» كه رهبرى‏ كنونى‏ حزب مى‏خواهد «به مرحله بعدى‏ موكول سازد»] …

اهميت حكومت انقلابى‏ موقت در انقلاب فعلى‏ و مبارزه عمومى‏ پرولتاريا چيست؟ «آزادى‏ سياسى‏ حتى‏المقدور كاملتر» … خواه از نقطه نظر منافع بلاواسطه پرولتاريا و خواه از نقطه نظر «هدف نهايى‏ سوسياليسم» … اين عمل حالا بخصوص صلاح و بموقع است، زيرا سلطنت‏طلبان … نيز اكنون زير لواى‏ «دموكراتيسم» عمل مى‏نمايند. (١٧)

ولى‏ چنانچه جنبه طبقاتى‏ تحول دموكراتيك [دموكراسى‏ براى‏ بورژوازى‏ يا طبقه كارگر در شرايط كنونى‏ در ايران نگاه شود به …] از نظر دور گردد … انقلاب سلطه بورژوازى‏ را تقويت مى‏نمايد … تلاش‏هاى‏ شديد بورژوازى‏ براى‏ اينكه «پيروزى‏هاى‏ دوره انقلاب را از چنگ پرولتاريا خارج سازد (١٩) [پيامد منطقى‏ بى‏توجهى‏ به «جنبه طبقاتى‏ تحول دموكراتيك» خواهد بود. امرى‏ كه در شرايط حاكم تناسب قوا و توطئه‏هاى‏ امپرياليستى‏ و ناپيگيرى‏ نيروهاى‏ صادق انقلابى‏ مسلمان در نبرد كه بر كه پس از پيروزى‏ انقلاب بهمن نيز نهايتاً به سود نيروهاى‏ “راستگرا” در ايران پايان يافت]

خط‏مشى‏ پرولتاريا نسبت به حكومت انقلابى‏ موقت بايد چگونه باشد؟ … ما بايد برنامه عمل اين حكومت را بر طبق شرايط عينى‏ لحظه تاريخى‏ و طبق وظايف دموكراسى‏ پرولتاريا معيت نمايم. اين برنامه شامل تمام برنامه حداقل حزب ما [تان]، يعنى‏ برنامه اصلاحات فورى‏ سياسى‏ و اقتصادى‏ است [«فورى‏» و نه موكول كردن آن به آينده نامعلوم!] كه از طرفى‏ در شرايط مناسبات اجتماعى‏ و اقتصادى‏ فعلى‏ كاملا قابل اجرا است [اجراى‏ سياست نوليبرال امپرياليستى‏ خصوصى‏سازى‏، اقتصاد كشور را به بحران كشانده است!] و از طرف ديگر براى‏ بر داشتن گام بعدى‏ بجلو و عملى‏ كردن سوسياليسم ضرورى‏ است. (٢٠)

موظف ساختن حكومت انقلابى‏ موقت به عملى‏ ساختن برنامه حداقل، [به معناى‏] به دور انداختن افكار بى‏معنى‏ نيمه آنارشيستى‏ است در باره اجراى‏ بيدرنگ برنامه حداكثر و به دست آوردن قدرت براى‏ انجام انقلاب سوسياليستى‏.  … فقط اشخاص كاملا جاهل ممكن است جنبه بورژوازى‏ تحول دموكراتيك را كه در حال عملى‏ شدن است از نظر دور دارند [نبايد از مد نظر دور داشت كه اصل‏هاى‏ اقتصادى‏ در ارتباط با بخش حقوق ملت در قانون اساسى‏ بيرون آمده از دل انقلاب بهمن، به طور عينى‏ گام تاريخى‏ فراترى‏ بود از تحول «بورژوازى‏» كه در اين سطور مورد نظر لنين است!] …. بدون آگاهى‏ و تشكل توده‏ها، بدون آماده نمودن و پرورش آن‏ها از مبارزه طبقاتى‏ آشكار بر ضد بورژوازى‏، كوچكترين سخنى‏ درباره انقلاب سوسياليستى‏ نمى‏تواند در ميان باشد. حتى‏ لحظه‏اى‏ هم نبايد هدف انقلاب سوسياليستى‏ كامل را از نظر دور داشت [تان]. (٢١)

٣- معناى‏ «پيروزى‏ قطعى‏ انقلاب بر تزاريسم» چيست؟

لنين در اين بخش، نظريات منشويك‏ها را مورد بررسى‏ و انتقاد قرار مى‏دهد و به نقل از ماركس درباره «تصميم» پارلمان فرانكفورت در آلمان در انقلاب دهقانى‏ سال ١٨٤٨ مى‏گويد: ماركس «ليبرال‏هاى‏ فرانكفورت» را با تازيانه طعنه‏هاى‏ بى‏رحمانه مى‏كوبيد كه كلمات زيبا بكار مى‏بردند، انواع «تصميمات» دموكراتيك اتخاذ مى‏نمودند، انواع آزادى‏ها «وضع مى‏نمودند»، ولى‏ عملاً قدرت را در دست شاه باقى‏ مى‏گذاشتند … (٢٧) [پذيرفتن شعار آزادى‏ و حقوق بشر سلطنت‏طلب‏ها در خيزش انقلابى‏ كنونى‏، بدون خواستار راه رشد ترقى‏خواهانه آينده شدن و بحث در اين باره را به آينده نامعلوم مكول كردن، شيوه‏اى‏ است براى‏ باقى‏ گذاشتن قدرت در دست «شاه» كه ماركس و لنين براى‏ دو مرحله متفاوت تاريخى‏ و در جريان دو انقلاب در آلمان و روسيه به نقد مى‏كشند]

لنين برداشت منشويك‏ها را در زيرنويس به نقل از قطعنامه كنگره توضيح مى‏دهد و مى‏نويسد: در اين قطعنامه به بقاى‏ جريانات گوناگونى‏ در داخل حزب ما اشاره مى‏شود كه «با اكونوميسم خويشاوندى‏ دارند» (٢٩) …. اكنون به ما پيشنهاد مى‏نمايند انقلاب را هم از پيش به طرزى‏ پاك و پاكيزه به سه مرحله تقسيم كنيم [تان]: … (٣٠) [انگار برداشت “مرحله‏”اى‏ بودن خيزش انقلابى‏ مردم ميهن ما توسط رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران مد نظر است!]

سخن بر سر اين نيست كه ممكن است موارد و شقوق گوناگونى‏ پيش آيد و ممكن است هم پيروزى‏ و هم شكست، هم راه مستقيم و هم راه‏هاى‏ پرپيچ و خم در پيش باشد، اكنون سخن بر سر اينست كه يك سوسيال دموكرات مجاز نيست ذهن كارگران را در خصوص راه واقعى‏ انقلابى‏ مشوب سازد و مجاز نيست … چيزى‏ را پيروزى‏ قطعى‏ انقلاب بنامد كه فاقد شرط اساسى‏ پيروزى‏ است. (٣٣) [سرنگونى‏ شاه “ولايت فقيه” را بطلبد و درباره جانشين آن، شاه “سرمايه” سكوت كند!]

٤- انحلال رژيم سلطنتى‏ و مسئله جمهورى‏

وظيفه‏ … برانداختن قطعى‏ تمام رژيم صنفى‏ سلطنتى‏ در مرحله [كنونى‏ مطرح است]. لنين با مقايسه ميان دو قطعنامه بلشويك‏ها و منشويك‏ها مى‏نويسد: در صورتيكه اين قسمت از دو قطعنامه با يكديگر مقايسه گردد، بلافاصله فرق اساسى‏ ذيل نمايان مى‏گردد. قطعنامه كنگره [بلشويكى‏]، ضمن اينكه پايه اجتماعى‏- اقتصادى‏ انقلاب را در دو كلمه توصيف مى‏نمايد [در شرايط كنونى‏ در ايران: “سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ حاكم”]، تمام توجه را به سوى‏ مبارزه صريحاً معين طبقات كه براى‏ نيل به پيروزى‏هاى‏ معين به عمل مى‏آيد، معطوف مى‏كند و وظايف پيكارجويانه پرولتاريا را در درجه اول اهميت قرار مى‏دهد. قطعنامه كنفرانس [منشويكى‏] ضمن اينكه پايه اجتماعى‏- اقتصادى‏ انقلاب را با طول و تفصيل و به طور مبهم و سر در گم تشريح مى‏نمايد [نگاه شود به مقاله سپاه پاسداران …، نامه مردم ٨٣١، ١٦ آذر ٨٨]، در خصوص مبارزه براى‏ نيل به پيروزى‏هاى‏ معين بسيار غيرواضح صحبت مى‏كند و در باره وظايف پيكارجويانه پرولتاريا مطلقاً سكوت اختيار مى‏نمايد … [در حالى‏ كه] ما [بلشويك‏ها مى‏گويم] براى‏ نيل به آزادى‏ كامل نه تنها با حكومت مطلقه، بلكه با بورژوازى‏ هم، هنگامى‏ كه تلاش خواهد نمود (و حتماً هم خواهد نمود) پيروزى‏هاى‏ ما را از چنگ ما خارج سازد، مبارزه خوايم كرد [“نامه مردم” صحبتى‏ از “انتقاد اقتصاد سياسى‏” نظام سرمايه‏دارى‏ به ميان آورده نمى‏شود. نگاه شود به مقاله ٨٩/٢١ http://www.tudeh-iha.com/?p=1256&lang=fa] (٣٦) قطعنامه كنگره [بلشويك‏ها] براى‏ نتيجه‏گيرى‏ در باره وظايف مترقى‏ طبقه پيشرو كه هم در انقلاب دموكراتيك مبارزه مى‏نمايد و هم در راه انقلاب سوسياليستى‏، اصول قديمى‏ و در عين حال هميشه تر و تازه ماركسيسم را (در باره ماهيت بورژوازى‏ انقلاب دموكراتيك)، به عنوان مقدمه يا محمل اول اختيار مى‏نمايد. ولى‏ قطعنامه كنفرانس [منشويك‏ها] همچنان در همان مقدمه باقى‏ مانده … و در اطراف آن اظهار فضل مى‏نمايد. اين تفاوت اتفاقاً همان تفاوتى‏ است كه مدتهاست ماركسيست‏هاى‏ روس را به دو جناح تقسيم مى‏كند… جناح اقتصادى‏ و جناح سياسى‏ … اكونوميست‏ها از مقدمات صحيح ماركسيسم در باره ريشه عميق اقتصادى‏ مبارزه طبقاتى‏، عموماً و بالاخص … اين نتيجه نو ظهور را مى‏گرفتند كه بايد از مبارزه سياسى‏ روى‏ برگرداند، از بسط و توسعه آن جلوگيرى‏ نمود. ميدان عمل آن را محدود ساخت و وظايف آن را تقليل داد. سياسيون برعكس، از همان مقدمات نتيجه ديگرى‏ مى‏گرفتند بدين‏قرار كه: هر اندازه اكنون ريشه‏هاى‏ مبارزه [اقتصادى‏] ما عميق‏تر باشد، به همان اندازه ما بايد اين مبارزه [سياسى‏] را وسيع‏تر، متهورانه‏تر، قطعى‏تر و با ابتكار بيشتر انجام دهيم. اكنون هم ما با همين جدل روبرو هستيم …. (٣٧) از اين مقدمات كه انقلاب دموكراتيك هنوز بهيچ‏وجه انقلاب سوسياليستى‏ نيست و بهيچ‏وجه فقط طبقات ندار نيستند كه به اين انقلاب «علاقمندند» و عميق‏ترين ريشه‏هاى‏ آن در حوائج و تقاضاهاى‏ غيرقابل گذشت تمام جامعه بورژوازى‏ من حيث‏المجموع قرار دارد، ما چنين نتيجه مى‏گيريم كه بنابراين، طبقه پيشرو بايد با تهور بيشترى‏ وظايف دموكراتيك خود را مطرح كند، با صراحت بيشترى‏ اين وظايف را تماماً بيان كند، … ولى‏ مخالفين ما … از همين مقدمات اينطور نتيجه مى‏گيرند كه نبايد نتايج دموكراتيك را تماماً [تان] بيان كند …. بلكه آن را در استناد مبهمى‏ …. به «جريان مبارزه متقابل» غرق كرد [به گفته رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران در آينده موكول داشت، زيرا به قول “راه توده”- پيك نت، اقدامى‏ ضد وحدت است و گويا بورژوازى‏ را مى‏رماند!]. اين زبان مردان سياسى‏ نيست، اين زبان مستوفيان ديوانى‏ است! … مثلاً براى‏ ما از «جريان مبارزه متقابل فيمابين عناصر جامعه بورژوازى‏ كه از لحاظ سياسى‏ آزاد شده است» سخن مى‏گويند … موظفيم به وظايفى‏ كه در مورد دفع فشار … بر عهده داريم، توجه عظيمى‏ معطوف داريم … نه اينكه اين وظايف سياسى‏ عاجل، مبرم و آنى‏ يك حزب مبارز را در لابلاى‏ استدلال‏هائى‏ كلى‏ غرق سازيم حاكى‏ از آنكه پس از دوران انقلاب فعلى‏ چه وضعى‏ پيش خواهد آمد و هنگاميكه «جامعه از لحاظ سياسى‏ آزاد شده‏اى‏» بوجود آمد، وضعيت چگونه خواهد بود، اكونوميست‏ها هم …. جهل خود را در مورد وظايف سياسى‏ آنى‏ پرده پوشى‏ مينمودند … (٣٩)

[:«مهم‏ترين هدف در اين مرحله ايجاد وسيع‏ترين جبهه ممكن در راستاى‏ هموار كردن گذار تحولات كشور بسوى‏ چارچوبى‏ دموكراتيك است كه در مراحل بعدى‏ آن احزاب و نيروهاى‏ سياسى‏ بتوانند در چارچوب موازين نظامى‏ دموكراتيك … فعاليت نمايند. ازاينرو حل ديگر تضادهاى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ ما بين طبقات كشورمان موكول به مراحل بعدى‏ است.» نامه مردم،  ٨٣١، ١٦ آذر ٨٨ مقاله “سپاه پاسداران …”]

انگار لنين انديشه «نظامى‏ دموكراتيك» در مقاله “سپاه پاسداران …” در “نامه مردم” را در نظر داشته است وقتى‏ در ادامه مى‏نويسد: اين عبارت كه حكومت موقت موظف خواهد بود مبارزه متقابل طبقات متضاد [«در چارچوب موازين نظامى‏ دموكراتيك»]  را «تنظيم نمايد» بى‏نهايت نادرست يا حداقل ناشيانه است … كه گويا ممكن است حكومت‏هائى‏ هم باشند كه ارگان مبارزه طبقاتى‏ نبوده، بلكه «تنظيم كننده» آن باشند …. چنين عبارتى‏ برازنده ماركسيست‏ها نيست. (٤١) … [بجاى‏ بيان وظايف مشخص] يك توصيف كلى‏ از جريان به ما عرصه مى‏دارند كه از وظايف مشخص فعاليت مـا چيزى‏ نمى‏گويد. (٤٢)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *