مقاله شماره ١٣٨٩ / ٢٢ (١٠ مرداد) بخش نخست
واژه راهنما: انتقادى راهنما. آموزش از “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى در انقلاب دموكراتيك” براى پيشبرد خيزش انقلابى كنونى مردم ايران. وظايف مبرم و عاجل حزب توده ايران در شرايط كنونى.
انتقاد و سرزنش به “تودهاىها” تشديد شده است. مضمون آن از دو بخش تشكيل مىشود.
يكى- گفته مىشود: «مىخواهيد زوركى ثابت كنيد كه حق با شماست» … «هدفتان … چيزى جز كسب حقانيت براى خودتان نيست» … «پر حرفى و به رخ كشيدن اطلاعات» … «از ماركس ماركس كردن هم تحليل ماركسيستى بيرون نمىآيد» و …
دومى- اينكه: «شما جامعه ايران را اصلا نمىشناسيد» … «بگوئيد چه درك سياسى از ايران داريد» … «هر قدر هم ديالكتيك درس دهيد پاسخ اين سوال نيست كه اوضاع امروز كشور چيست» و …
اگرچه انتقاد و سرزنشها سازنده نيستند و اگر نتوان جهت درستى به آنها داد، مىتوانند بحث و گفتگو را ميان تودهاىها به انحراف بكشانند؛ به عبارت ديگر، اگر هم انتقادها نشان بروز اعتراض ذهنى منتقدان است، در عين حال اما همزمان نشان وجود دو نگرانى عينى در جنبش تودهاى مىباشد!
اين دو نگرانى چه مضمونى دارند؟
به نظر مىرسد مىتوان دو زمينه عينى و واقعى براى آن قائل شد:
اول- فقدان روشنى و شفافيت و درستى خطمشى و سياست مبتنى بر انديشه علمى و ايدئولوژى ماركسيستى- تودهاى در دوران كنونى و
دوم- وجود تشتت نظرى درباره كارپايه تئوريك و سازمانى در حزب توده ايران و جنبش تودهاى در دوران كنونى.
خوشبختانه يكى از ابرازنظرهاى اخير، ضمن بيان مواضع انتقادى خود نسبت به “تودهاىها”، كمكى نيز براى يافتن و دادن جهت درست به انتقادها ارايه داشته است. ابرازنظر كننده با نام “شوآن” ازجمله مىنويسد: «من معتقدم كه شما يكى از مسببينى هستيد كه بر طبل افتراق و جدايى مىزنيد و معنى اتحاد را هيچ وقت درك نخواهيد كرد.» سپس او تمنايى را از “تودهاىها” مطرح مىسازد كه مىتواند كمك بزرگى براى دادن جهت درست به انتقادهاى او و ديگران باشد و مىنويسد: «خواهش من از شما اين است كه از كلاسيكها، “دو تاكتيك سوسيال دموكراسى …” (لنين) را دوباره مرور كنيد، تا شرايط ايران را بهتر درك كنيد.»
همانطور كه گفته شد، پيشنهاد “شوآن”، پيشنهادى سازنده مىباشد و نگارنده بلافاصله به تمناى منتقد تن داد و رساله لنين را نه تنها دوباره خواند، بلكه بلافاصله دريافت كه چقدر پراهميت است، اگر مضمون آن در نوشتارى در ارتباط با نظريات مطرح درباره بحث درباره خطر «اشغال حزب توده ايران از درون» بارى ديگر به علاقمندان ارايه شود.
كوشش خواهد شد جانمايه اين رساله پرارزش لنين (به علل تكنيكى در سه بخش) ارايه شود. چكيدهاى از اثر زندهياد جوانشير تحت عنوان “سيماى مردمى حزب توده ايران”(١) پيوند گسست ناپذير وظيفه سوسياليستى و دموكراتيك” نيز در سال ١٣٨٧ ارايه شده است. در آنجا نظريات لنين از رساله “وظايف سوسيال دموكراتهاى روسيه” كه ديرتر نيز در اثر “دو تاكتيك …” براى شرايط انقلابى سال ١٩٠٥ به بعد راه مىيابد، توضيح داده شده است. مطالعه مجدد “سيماى مردمى حزب توده ايران” مىتواند براى درك وظايف حزب توده ايران در شرايط كنونى در ايران آموزنده باشد.
اهميت پيشنهاد “شوآن” در مطالعه دوباره “دو تاكتيك …” توسط “تودهاىها” و ديگر علاقمندان در اين نكته تبلور مىيابد كه به كمك آن مىتوان به درك بهتر شرايط كنونى خيزش انقلابى مردم ميهن ما و همچنين شناخت وظايف در برابر حزب توده ايران به طور مشخص و در برابر همه نيروهاى ذينفع در خيزش انقلابى كنونى مردم ميهن ما به طور عام، كمكى جدى باشد.
برنامه ارتجاع داخلى و خارجى
به جنبه ديگرى از انتقاد نيز بايد توجهى خاص داشت: “شوان” به درستى نگرانى خود را در اين باره مطرح مىسازد كه نوشتارها در “تودهاىها” خود به «مسببى … كه بر طبل افتراق و جدايى» مىزند، تبديل شده است، به اقدامى ضد هدفى كه دنبال كرده kontraproduktiv و مىخواهد بر تشتت حاكم بر جنبش تودهاى فائق آيد. پرسشى كه مطرح است اين پرسش است كه چگونه مىتوان از اين خطر جلوگيرى و يا لااقل آن را تقليل داد و باوجود اين نگرانى واقعى و عينى را در جنبش تودهاى برطرف ساخت ؟
ترديدى نيست كه برنامه ارتجاع داخلى و خارجى تحميل چند صدايى به جنبش تودهاى و تداوم تشتت نظرى و سازمانى در آن است. اين برنامه ارتجاع، پرده دوم جنايت كشتار رهبران، كادرها، دانشمندان و اعضا و هواداران حزب در سال ١٣٦٧ مىباشد. تنها از اين طريق ارتجاع قادر است تاثير و دستاوردهاى گذشته حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران را در طول زمان خنثى كرده و امكان تاثير گذاشتن حزب را بر روى طبقه كارگر ايران و متحدان تاريخى آن به صورت پيگيرى محدود و يا حتى ناممكن سازد. اين برنامهاى است كه در كشورهاى متعددى به مورد اجرا گذاشته شده است و نبايد كوچكترين ترديدى در مورد كوشش ارتجاع براى تكرار آن در ارتباط با جنبش انقلابى طبقه كارگر ايران به خود راه داد.
بر اين پايه است كه مبارزه درون حزبى براى يافتن خطمشى انقلابى- علمى، واقعبينانه- جسورانه و هوشمندانه در شرايط كنونى، مبارزهاى دشوار مىباشد. لذا خطر و نگرانى مورد نظر “شوآن”، از عينيت برخودار است و مىتوان آن را در ظاهرامر، انتقادى مستدل ارزيابى نمود. “تودهاىها” با آگاهى كامل به اين خطر، چاره كار را گفتگوى روشن، صريح و متين ميان تودهاىها مىداند كه بايد در جوّى دوستانه و درعينحال سختگير درباره مواضع نادرست عملى گردد. صرفنظر از درجه موفقيت چنين گفتگوهايى، صرفنظر از امكان سواستفاده دشمن طبقاتى از اين بحثها، به نظر مىرسد، راهى ديگر براى انجام گفتگوها باقى نمانده است، جز شكل كنونى علنى. زيرا متاسفانه مسئولهاى درجه اول حزب توده ايران، در درجه نخست رفيق محمد اميدوار، به ظيفه خود براى سازماندهى درون حزبى اين گفتگوها عمل نمىكند. رفيق گرامى على خاورى نيز ظاهراً در وضعى قرار ندارد كه بتواند مهر خود را بر روند جارى بگذارد.
تودهاىهاى صادقى در همه جريانهاى واقعاً موجود در جنبش تودهاى مبارزه مىكنند و نمىتوانند درك كنند كه چرا بايد «تاختن»، آنطور كه “شوان” مبارزه انتقادى درون حزبى كنونى را مىنامد، «درك» درستى از شيوه براى ايجاد وحدت نظرى و سازمانى باشد؟ اما به پايان سكوت غيرمستدل چگونه مىتوان دست يافت كه مسئولهاى حزبى دنبال مىكنند؟
راه واقعبينانه و عملى مبارزه با پراكندگى نظرى در حزب و جنبش تودهاى، كدام راه است؟
پاسخ روشن و صريح است:
اول- حزب توده ايران و ارگانهاى رهبرى كننده آن براى يافتن، پيشنهاد كردن و سازمان دادن شرايطى كه بايد براى برطرف ساختن تشتت حاكم ايجاد شود، وظيفهاى بىترديد دارند؛
دوم- بايد با تعيين نكات گرهى مورد اختلاف، بحث و گفتگويى سازنده درباره آنها را سازمان داد و عملى ساخت.
رهبرى كنونى حزب اما نه تنها به وظيفه خود در اين زمينه باور ندارد و به اين وظيفه اذعان نمىكند، و عملاً حتى يك پيشنهاد نيز در اين زمينه ارايه نكرده است، بلكه به اعتراف رفيق مسئول اول كميته مركزى حزب، محمد اميدوار، خواستار آن است كه شرايط كنونى به حال خود گذاشته شده و تداوم يابد، تا در آيندهاى نامعلوم «تاريخ حكم خود را درباره درستى يا نادرستى راه طىشده، صادر نمايد!»
اين موضع عجيب و غريب را اين رفيق مسئول درجه اول حزبى در صحبت تلفنى به نگارنده اين سطور اظهار كرد، زمانى كه نگارنده از او خواستار اقدامى سازنده در زمينه ايجاد شروط براى طرف ساختن تشتت در جنبش تودهاى شد!
بايد اميدوار بود كه اميدوار اين سخن را با نگاه از روزنى تنگ به وظيفه خود در اين زمينه بر زبان رانده است … آيا مىتوان اين اميدوارى را «تاختن» به او ارزيابى نمود؟ چرا نبايد اين «تاختن»، يا انتقادى رفيقانه و با احساس مسئوليت را كوششى براى ايجاد زلزله در انديشه او درباره مسئوليت تاريخىاش ارزيابى ننمود؟
چرا نبايد آن را كمكى بزرگ براى آنهايى ارزيابى نكرد كه سنت چندين دهه تاريخ حزب توده ايران را در مبارزه عليه اختلاف نظر در درون حزب، گويا فراموش كردهاند و تصور مىكنند كه تنها آنها «حقيقت» را در تيول خود دارند؟ به شهادت اسناد حزبى در هيچيك از دورانهاى مبارزه حزب توده ايران، بحث و گفتگوى درون حزبى قطع نشده است. هيچ رفيق مسئولى از بحث و گفتگو طفره نرفته است و هواداران و اعضاى حزب را به انتظار «حكم تاريخ نشستن» دعوت نكرده است. جلسات “پرسش و پاسخ” در كلوب حزب بعد از پايهگذارى حزب توده ايران در سالهاى آغازين دهه بيست تا سالهاى كوتاه مبارزه علنى حزب پس از پيروزى انقلاب بهمن، سنتى ريشه دواندهتر از آن در حزب توده ايران است كه بتوان آن را به خاطر نداشت!
محمد اميدوار تنها كسى نيست كه مايلست حل مساله تشتت نظرى در درون حزب را به آيندهاى نامعلوم حواله دهد. على خدايى كه با نقض همه موازين اخلاقى و تودهاى، با دزديدن آرشيو “راه توده” دوره دوم، به انتشار غيرمجاز آن ادامه داده و بچه ناخلف آن “پيكنت” را نيز به راه انداخته است، تا به گفته خودش «كيهان لندنى از چپ» را انتشار دهد، نيز مىنويسد بايد مساله وحدت حزب را به آينده نامعلوم حواله داد: «اين واقعيات جامعه ايران و چوب دردناك حوادث و رويدادها … بستر وحدت را در حزب توده ايران فراهم مىآورد.» (٢٨/٠٨/١٣٨٧)
«جسارت فكر كردن»
آرى نگارنده از اين انديشه به وحشت دچار مىگردد، زمانى كه به قول رفيق گرامى على خاورى به خود «جسارت فكر كردن» مىدهد و از خود مىپرسد، با كدام پيششرط رفقاى رهبرى كنونى مساله كوشش براى وحدت حزب را حل شده مىپندارند و آن را چنين مىخواهند و مايلند آن را بر طاقچه تاريخ مبارزات خود قرار دهند؟
آيا مىتوان اين اقدام را جرمى نابخشودنى در حق حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران ارزيابى نمود و يا خواست و دعوت به گفتگوى رفيقانه و مبارزه عليه تشتت نظرى در حزب را كه تداوم آن تنها به سود ارتجاع داخلى و خارجى مىتواند باشد، بايد جرم ارزيابى و اعلام كرد؟
واقعيت آن است كه اختلافهاى درون حزبى، تاريخ حزب را ساختهاند، راه حزب را روشن كردهاند، درست و سره را از نادرست و ناسره قابل تشخيص نموده و برنامه دشمن طبقاتى را خنثى ساختهاند.
آنها كه در برابر انتقاد به دور خود “پيله” نشنيدن ايجاد مىكنند و گويا مغرورانه بلنداى جا و مقام خود را جار مىزنند كه “ما راه خود را مىرويم، شما هم راه خود را برويد”، «بر طبل [تداوم] افتراق و جدايى مىزنند». «به جاى استقبال از خواهش براى گفتگو ميان تودهاىها، آن را سواستفاده از صبر و شنوايى ديگران مىنامند و خواستار آن مىشوند كه بايد “جسارت” داشت و براى خود “هويت ديگرى” تعريف كرد». اين سخنان را هاتف رحمانى كه بايد يكى از مسئولهاى درجه اول حزب توده ايران باشد، در نوشتار خود در “نويدنو” اسفند ١٣٨٧مطرح مىسازد. سخنان او هيچ معناى ديگرى ندارد، جز اينكه: اقدام به انشعاب كنيد! (نگاه شود به مقاله ٨٨/٢٣ “گفتگويى با مدعيان”http://www.tudeh-iha.com/?p=1040&lang=fa )
چنين شيوهاى دانسته يا ندانسته، عمل به برنامه ارتجاع براى تداوم و ابدى ساختن تشتت در جنبش تودهاى است. لنين در “دو تاكتيك …” خواستار آنست كه فرد سياسى با صراحت «و به زبان سياسى» (٣٩) و با روشنى مواضع خود را اعلام دارد، انتقاد خود را بيان كند … از اين روى نبايد صراحت ضرورى را زير فشار “انتقاد” ناوارد، كنار گذاشت!
انتقاد “تودهاىها” به رهبرى كنونى حزب توده ايران و افشاگرىها نسبت به “راه توده”- پيك نت و جريان شناخته شده در تارنگاشت “عدالت”، صرفنظر از لحن ناكارآمد در بعضىموارد، تنها يك هدف را دنبال مىكند: مبارزه عليه تشتت نظرى و سازمانى و عليه اشغال حزب توده ايران از درون …
لنين در “دو تاكتيك …” از طريق نشان دادن نادرستى خطمشى اعمال شده توسط جريان منشويكى در انقلاب دموكراتيك ١٩٠٧-١٩٠٥ روسيه، خطمشى انقلابى را مستدل مىسازد. بايد به اين شيوه لنينى مبارزه درون حزبى پايبند بود. به قول لنين «حقيقت مشخص است»، لذا انتقاد نيز بايد مشخص باشد. ببينيم لنين در اين اثر بزرگ و آموزنده انتقاد خود را چگونه مطرح كرده و از آن چه درسى براى شرايط كنونى ايران مىتوان اتخاذ كرد.
“دو تاكتيك سوسيال دموكراسى در انقلاب دموكراتيك”
مقدمهاى توصيفى از رساله: لنين با بيانى ساده نظرياتش را در اين رساله (آثار منتخبه، جلد اول، ١٩٥٢، ترجمه م. پ. هرمز. در اين نوشتار شمارهها در پرانتز، همهجا شماره صفحه ترجمه است. تكيه از نگارنده با [تان] مشخص شده است) مطرح ساخته و مىگويد در «انقلاب دموكراتيك كه انقلاب بورژوايى» است و در آن «دموكراسى» نقش كليدى و مركزى ايفا مىسازد و از درون آن «جمهورى بورژوايى» زائيده خواهد شد، وظيفه حزب طبقه كارگر اين وظيفه است كه استقلال و خطمشى انقلابى- كارگرى خود را از آن طريق حفظ كند كه با «مبارزه طبقاتى آشكار» (٢١) از منافع طبقه كارگر، از دورنماى سوسياليستى رشد جامعه به دفاع برخيزد و «حتى يك لحظه هم نبايد مبارزه ناگزير طبقاتى پرولتاريا را از ياد برد» (١١٢)
به نظر او با چنين شيوهاى، مرز ميان مواضع طبقه كارگر كه از همه طبقات به تعميق «دموكراسى واقعى هم از نظر منافع بلاواسطه پرولتاريا و از نظر هدف نهايى سوسياليسم» (١٧) نياز دارد، با ديگر لايهها و طبقات بورژوازى و خردهبورژوازى مشخص و روشن مىگردد. در عين حال اين سياست مستقل از يك سو مانع «حل شدن» حزب طبقه كارگر در بورژوازى و از سوى ديگر مانع «در كنار بورژوازى سلطنتطلب» قرار گرفتن پرولتاريا گشته و شرايط ايجاد شدن «اتحادهاى» اجتماعى را با «بورژوازى انقلابى و جمهورىخواه [ايجاد مىكند] … بدون آنكه با آن درآميزيم (٤٥) و … [با اين شيوه قادر خواهيم شد] خردهبورژوازى را كه قادر است با ما همدوش گام بردارد، رهبرى نمايم». (٤٦)
برپايه اين «تاكتيك» بلشويكى است كه لنين پرسش زير را در “پيشگفتار” اثر خود طرح مىكند: «آيا ما خواهيم توانست چيزى به انقلاب بياموزيم؟» (٨)
لنين تفاوت عمده ميان تاكتيك بلشويكى و منشويكى را موضع منشويكها مىداند كه «مطابق دلخواه دموكراسى بورژوايى است» (٦٥) و به معناى آنست كه طبقه كارگر «آزادى عمل خود را از دست بدهد» (٥٦). پيامد چنين تاكتيكى، افزايش «خطر بند وبست» (٦١) ميان لايههاى بورژوازى به سود «سلطنتطلبها» مىباشد.
براى جلوگيرى كردن از طول كلام، در سطور زير بخشهايى از رساله كه براى درك شرايط مبارزه كنونى در ايران آموزنده هستند، نقل مىشوند. اينجا و آنجا ميان نقل قولها اشاراتى به شرايط كنونى در مبارزه حزب توده ايران در خيزش انقلابى مردم و بحثهاى جارى و مواضع مطرح در جنبش تودهاى در [] به عمل خواهد آمد.
پيشگفتار:
مسئله ايكه اكنون در مقابل حزب رزمنده سياسى قرار دارد اينست كه آيا ما خواهيم توانست چيزى به انقلاب بياموزيم؟ آيا ما خواهيم توانست از صحت آموزش سوسيال دموكراتيك خود و از ارتباط خود با يگانه طبقه تا آخر انقلابى، يعنى پرولتاريا استفاده نمائيم تا مهر و نشان پرولتارى به انقلاب بزنيم و انقلاب را نه در گفتار، بل در كردار به پيروزى قطعى و واقعى برسانيم و نااستوارى، نيمهكارى و خيانت بورژوازى دموكرات را فلج گذاريم؟ (٨)
ما بايد بتوانيم وظايف اين قيام را صحيحاً معين نمايم … فرجام انقلاب منوط بآنست كه آيا طبقه كارگر نقش همدست بورژوازى را بازى خواهد كرد … يا نقش رهبر انقلاب تودهاى را. (٩)
شعارهاى تاكتيكى صحيح سوسيال دموكراسى، اكنون براى رهبرى تودهها داراى اهميت ويژه ايست. در زمان انقلاب هيچ چيز خطرناكتر از اين نيست كه از اهميت شعارهاى تاكتيكى از لحاظ اصولى دقيق، كاسته شود. … تدوين تصميمات تاكتيكى صحيح براى حزبى كه مىخواهد پرولتاريا را طبق روح و اصول دقيق ماركسيسم رهبرى نمايد، نه اينكه فقط دنبال حوادث گام بردارد، حائز اهميت است. (١٠) ژوئيه ١٩٠٥ ن. لنين
١- يك مسئله سياسى مبرم
پرولتارياى انقلابى … خواستار انتقال كامل قدرت حاكمه به دست مجلس موسسان است و براى حصول اين مقصود نه فقط در راه حق انتخابات عمومى و نه فقط در راه آزادى تام تبليغات، بلكه علاوه بر آن در راه سرنگون ساختن فورى حكومت تزارى و تعويض آن با حكومت انقلابى موقت نيز مجاهدت مىنمايد. (١٢) … بورژوازى ليبرال … در ماهيت امر مىكوشد يك بندوبست حتىالمقدور مسالمتآميزترى بين تزار و توده انقلابى بوجود آيد و آن هم بندوبستى كه در نتيجه آن قدرت هر چه بيشتر به دست وى، يعنى بورژوازى و هر چه كمتر به دست توده انقلابى، يعنى پرولتاريا و دهقانان بيفتد. (١٣) … انقلابى كه در روسيه آغاز شده است، يعنى جدايى كامل و قطعى و آشكار اكثريت عظيم مردم از دولت تزارى … حال كه مردم از دولت جدا شدهاند و توده بلزوم استقرار نظم جديد پىبرده است، حزبى كه هدف و منظور خود را سرنگون ساختن حكومت قرار داده است [«طرد رژيم ولايت فقيهه»]، ناگزير بايد در فكر اين باشد كه چگونه حكومتى را جايگزين حكومت قديمى … بنمايد [راه رشد آتى چيست!]. … حزب پرولتارياى آگاه بايد نكات زيرين را روشن نمايد، اولاً اهميت حكومت انقلابى موقت …، ثانياً روش خود را نسبت به حكومت انقلابى موقت، ثالثاً شرايط دقيق شركت سوسيال دموكراسى را در اين حكومت؛ رابعاً شرايط فشار بر اين حكومت را از پائين … (١٤)
با توجه به اينكه: ١- خواه منافع بلاواسطه پرولتاريا و خواه منافع مبارزه آن در راه رسيدن به هدفهاى نهايى سوسياليسم، آزادى سياسى حتىالمقدور كاملتر و … ايجاب مىنمايد؛ … كنگره سوم حزب كارگرى سوسيال دموكرات روسيه مقرر مىدارد: الف- ضرورى است … پرولتاريا اجراى همه خواستهاى فورى سياسى و اقتصادى برنامه (برنامه حداقل) ما را از آن طلب خواهد نمود … [نفى تز “مرحله”اى بودن انقلاب كه خواست “آزادى” را به مفهوم انتزاعى توخالى از منافع سياسى- اقتصادى طبقه كارگر جدا مىسازد كه بايد در «مرحله» بعدى طرح گردند] (١٥)
٢- از قطعنامه كنگره سوم … در باره حكومت انقلابى موقت. چه نتيجهاى عايد ما مىگردد؟
سوسيال دموكراسى … بايد مسائلى را مطرح نمايد كه تحكم شرايط زمان [بوده] و بنا بر جريان عينى تكامل اجتماعى داراى اهميت جدى سياسى مىباشند. [در كنار مساله آزادى، عدالت اجتماعى، يعنى مسالههاى «سياسى- اقتصادى» كه رهبرى كنونى حزب مىخواهد «به مرحله بعدى موكول سازد»] …
اهميت حكومت انقلابى موقت در انقلاب فعلى و مبارزه عمومى پرولتاريا چيست؟ «آزادى سياسى حتىالمقدور كاملتر» … خواه از نقطه نظر منافع بلاواسطه پرولتاريا و خواه از نقطه نظر «هدف نهايى سوسياليسم» … اين عمل حالا بخصوص صلاح و بموقع است، زيرا سلطنتطلبان … نيز اكنون زير لواى «دموكراتيسم» عمل مىنمايند. (١٧)
ولى چنانچه جنبه طبقاتى تحول دموكراتيك [دموكراسى براى بورژوازى يا طبقه كارگر در شرايط كنونى در ايران نگاه شود به …] از نظر دور گردد … انقلاب سلطه بورژوازى را تقويت مىنمايد … تلاشهاى شديد بورژوازى براى اينكه «پيروزىهاى دوره انقلاب را از چنگ پرولتاريا خارج سازد (١٩) [پيامد منطقى بىتوجهى به «جنبه طبقاتى تحول دموكراتيك» خواهد بود. امرى كه در شرايط حاكم تناسب قوا و توطئههاى امپرياليستى و ناپيگيرى نيروهاى صادق انقلابى مسلمان در نبرد كه بر كه پس از پيروزى انقلاب بهمن نيز نهايتاً به سود نيروهاى “راستگرا” در ايران پايان يافت]
خطمشى پرولتاريا نسبت به حكومت انقلابى موقت بايد چگونه باشد؟ … ما بايد برنامه عمل اين حكومت را بر طبق شرايط عينى لحظه تاريخى و طبق وظايف دموكراسى پرولتاريا معيت نمايم. اين برنامه شامل تمام برنامه حداقل حزب ما [تان]، يعنى برنامه اصلاحات فورى سياسى و اقتصادى است [«فورى» و نه موكول كردن آن به آينده نامعلوم!] كه از طرفى در شرايط مناسبات اجتماعى و اقتصادى فعلى كاملا قابل اجرا است [اجراى سياست نوليبرال امپرياليستى خصوصىسازى، اقتصاد كشور را به بحران كشانده است!] و از طرف ديگر براى بر داشتن گام بعدى بجلو و عملى كردن سوسياليسم ضرورى است. (٢٠)
موظف ساختن حكومت انقلابى موقت به عملى ساختن برنامه حداقل، [به معناى] به دور انداختن افكار بىمعنى نيمه آنارشيستى است در باره اجراى بيدرنگ برنامه حداكثر و به دست آوردن قدرت براى انجام انقلاب سوسياليستى. … فقط اشخاص كاملا جاهل ممكن است جنبه بورژوازى تحول دموكراتيك را كه در حال عملى شدن است از نظر دور دارند [نبايد از مد نظر دور داشت كه اصلهاى اقتصادى در ارتباط با بخش حقوق ملت در قانون اساسى بيرون آمده از دل انقلاب بهمن، به طور عينى گام تاريخى فراترى بود از تحول «بورژوازى» كه در اين سطور مورد نظر لنين است!] …. بدون آگاهى و تشكل تودهها، بدون آماده نمودن و پرورش آنها از مبارزه طبقاتى آشكار بر ضد بورژوازى، كوچكترين سخنى درباره انقلاب سوسياليستى نمىتواند در ميان باشد. حتى لحظهاى هم نبايد هدف انقلاب سوسياليستى كامل را از نظر دور داشت [تان]. (٢١)
٣- معناى «پيروزى قطعى انقلاب بر تزاريسم» چيست؟
لنين در اين بخش، نظريات منشويكها را مورد بررسى و انتقاد قرار مىدهد و به نقل از ماركس درباره «تصميم» پارلمان فرانكفورت در آلمان در انقلاب دهقانى سال ١٨٤٨ مىگويد: ماركس «ليبرالهاى فرانكفورت» را با تازيانه طعنههاى بىرحمانه مىكوبيد كه كلمات زيبا بكار مىبردند، انواع «تصميمات» دموكراتيك اتخاذ مىنمودند، انواع آزادىها «وضع مىنمودند»، ولى عملاً قدرت را در دست شاه باقى مىگذاشتند … (٢٧) [پذيرفتن شعار آزادى و حقوق بشر سلطنتطلبها در خيزش انقلابى كنونى، بدون خواستار راه رشد ترقىخواهانه آينده شدن و بحث در اين باره را به آينده نامعلوم مكول كردن، شيوهاى است براى باقى گذاشتن قدرت در دست «شاه» كه ماركس و لنين براى دو مرحله متفاوت تاريخى و در جريان دو انقلاب در آلمان و روسيه به نقد مىكشند]
لنين برداشت منشويكها را در زيرنويس به نقل از قطعنامه كنگره توضيح مىدهد و مىنويسد: در اين قطعنامه به بقاى جريانات گوناگونى در داخل حزب ما اشاره مىشود كه «با اكونوميسم خويشاوندى دارند» (٢٩) …. اكنون به ما پيشنهاد مىنمايند انقلاب را هم از پيش به طرزى پاك و پاكيزه به سه مرحله تقسيم كنيم [تان]: … (٣٠) [انگار برداشت “مرحله”اى بودن خيزش انقلابى مردم ميهن ما توسط رهبرى كنونى حزب توده ايران مد نظر است!]
سخن بر سر اين نيست كه ممكن است موارد و شقوق گوناگونى پيش آيد و ممكن است هم پيروزى و هم شكست، هم راه مستقيم و هم راههاى پرپيچ و خم در پيش باشد، اكنون سخن بر سر اينست كه يك سوسيال دموكرات مجاز نيست ذهن كارگران را در خصوص راه واقعى انقلابى مشوب سازد و مجاز نيست … چيزى را پيروزى قطعى انقلاب بنامد كه فاقد شرط اساسى پيروزى است. (٣٣) [سرنگونى شاه “ولايت فقيه” را بطلبد و درباره جانشين آن، شاه “سرمايه” سكوت كند!]
٤- انحلال رژيم سلطنتى و مسئله جمهورى
وظيفه … برانداختن قطعى تمام رژيم صنفى سلطنتى در مرحله [كنونى مطرح است]. لنين با مقايسه ميان دو قطعنامه بلشويكها و منشويكها مىنويسد: در صورتيكه اين قسمت از دو قطعنامه با يكديگر مقايسه گردد، بلافاصله فرق اساسى ذيل نمايان مىگردد. قطعنامه كنگره [بلشويكى]، ضمن اينكه پايه اجتماعى- اقتصادى انقلاب را در دو كلمه توصيف مىنمايد [در شرايط كنونى در ايران: “سرمايهدارى مافيايى حاكم”]، تمام توجه را به سوى مبارزه صريحاً معين طبقات كه براى نيل به پيروزىهاى معين به عمل مىآيد، معطوف مىكند و وظايف پيكارجويانه پرولتاريا را در درجه اول اهميت قرار مىدهد. قطعنامه كنفرانس [منشويكى] ضمن اينكه پايه اجتماعى- اقتصادى انقلاب را با طول و تفصيل و به طور مبهم و سر در گم تشريح مىنمايد [نگاه شود به مقاله سپاه پاسداران …، نامه مردم ٨٣١، ١٦ آذر ٨٨]، در خصوص مبارزه براى نيل به پيروزىهاى معين بسيار غيرواضح صحبت مىكند و در باره وظايف پيكارجويانه پرولتاريا مطلقاً سكوت اختيار مىنمايد … [در حالى كه] ما [بلشويكها مىگويم] براى نيل به آزادى كامل نه تنها با حكومت مطلقه، بلكه با بورژوازى هم، هنگامى كه تلاش خواهد نمود (و حتماً هم خواهد نمود) پيروزىهاى ما را از چنگ ما خارج سازد، مبارزه خوايم كرد [“نامه مردم” صحبتى از “انتقاد اقتصاد سياسى” نظام سرمايهدارى به ميان آورده نمىشود. نگاه شود به مقاله ٨٩/٢١ http://www.tudeh-iha.com/?p=1256&lang=fa] (٣٦) قطعنامه كنگره [بلشويكها] براى نتيجهگيرى در باره وظايف مترقى طبقه پيشرو كه هم در انقلاب دموكراتيك مبارزه مىنمايد و هم در راه انقلاب سوسياليستى، اصول قديمى و در عين حال هميشه تر و تازه ماركسيسم را (در باره ماهيت بورژوازى انقلاب دموكراتيك)، به عنوان مقدمه يا محمل اول اختيار مىنمايد. ولى قطعنامه كنفرانس [منشويكها] همچنان در همان مقدمه باقى مانده … و در اطراف آن اظهار فضل مىنمايد. اين تفاوت اتفاقاً همان تفاوتى است كه مدتهاست ماركسيستهاى روس را به دو جناح تقسيم مىكند… جناح اقتصادى و جناح سياسى … اكونوميستها از مقدمات صحيح ماركسيسم در باره ريشه عميق اقتصادى مبارزه طبقاتى، عموماً و بالاخص … اين نتيجه نو ظهور را مىگرفتند كه بايد از مبارزه سياسى روى برگرداند، از بسط و توسعه آن جلوگيرى نمود. ميدان عمل آن را محدود ساخت و وظايف آن را تقليل داد. سياسيون برعكس، از همان مقدمات نتيجه ديگرى مىگرفتند بدينقرار كه: هر اندازه اكنون ريشههاى مبارزه [اقتصادى] ما عميقتر باشد، به همان اندازه ما بايد اين مبارزه [سياسى] را وسيعتر، متهورانهتر، قطعىتر و با ابتكار بيشتر انجام دهيم. اكنون هم ما با همين جدل روبرو هستيم …. (٣٧) از اين مقدمات كه انقلاب دموكراتيك هنوز بهيچوجه انقلاب سوسياليستى نيست و بهيچوجه فقط طبقات ندار نيستند كه به اين انقلاب «علاقمندند» و عميقترين ريشههاى آن در حوائج و تقاضاهاى غيرقابل گذشت تمام جامعه بورژوازى من حيثالمجموع قرار دارد، ما چنين نتيجه مىگيريم كه بنابراين، طبقه پيشرو بايد با تهور بيشترى وظايف دموكراتيك خود را مطرح كند، با صراحت بيشترى اين وظايف را تماماً بيان كند، … ولى مخالفين ما … از همين مقدمات اينطور نتيجه مىگيرند كه نبايد نتايج دموكراتيك را تماماً [تان] بيان كند …. بلكه آن را در استناد مبهمى …. به «جريان مبارزه متقابل» غرق كرد [به گفته رهبرى كنونى حزب توده ايران در آينده موكول داشت، زيرا به قول “راه توده”- پيك نت، اقدامى ضد وحدت است و گويا بورژوازى را مىرماند!]. اين زبان مردان سياسى نيست، اين زبان مستوفيان ديوانى است! … مثلاً براى ما از «جريان مبارزه متقابل فيمابين عناصر جامعه بورژوازى كه از لحاظ سياسى آزاد شده است» سخن مىگويند … موظفيم به وظايفى كه در مورد دفع فشار … بر عهده داريم، توجه عظيمى معطوف داريم … نه اينكه اين وظايف سياسى عاجل، مبرم و آنى يك حزب مبارز را در لابلاى استدلالهائى كلى غرق سازيم حاكى از آنكه پس از دوران انقلاب فعلى چه وضعى پيش خواهد آمد و هنگاميكه «جامعه از لحاظ سياسى آزاد شدهاى» بوجود آمد، وضعيت چگونه خواهد بود، اكونوميستها هم …. جهل خود را در مورد وظايف سياسى آنى پرده پوشى مينمودند … (٣٩)
[:«مهمترين هدف در اين مرحله ايجاد وسيعترين جبهه ممكن در راستاى هموار كردن گذار تحولات كشور بسوى چارچوبى دموكراتيك است كه در مراحل بعدى آن احزاب و نيروهاى سياسى بتوانند در چارچوب موازين نظامى دموكراتيك … فعاليت نمايند. ازاينرو حل ديگر تضادهاى سياسى- اقتصادى ما بين طبقات كشورمان موكول به مراحل بعدى است.» نامه مردم، ٨٣١، ١٦ آذر ٨٨ مقاله “سپاه پاسداران …”]
انگار لنين انديشه «نظامى دموكراتيك» در مقاله “سپاه پاسداران …” در “نامه مردم” را در نظر داشته است وقتى در ادامه مىنويسد: اين عبارت كه حكومت موقت موظف خواهد بود مبارزه متقابل طبقات متضاد [«در چارچوب موازين نظامى دموكراتيك»] را «تنظيم نمايد» بىنهايت نادرست يا حداقل ناشيانه است … كه گويا ممكن است حكومتهائى هم باشند كه ارگان مبارزه طبقاتى نبوده، بلكه «تنظيم كننده» آن باشند …. چنين عبارتى برازنده ماركسيستها نيست. (٤١) … [بجاى بيان وظايف مشخص] يك توصيف كلى از جريان به ما عرصه مىدارند كه از وظايف مشخص فعاليت مـا چيزى نمىگويد. (٤٢)