رزمى‏ يك‏پارچه عليه اشغال حزب توده ايران از درون (٣) آنجا كه توده‏اى‏ها به وظيفه خود عمل نكنند، رويزيونيسم جاى‏ خود را مى‏گشايد!

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٩ / ١٨ (١١ تير)

واژه راهنما: مبارزه عليه اشغال حزب توده ايران از درون. انگلس و سرشت طبقاتى‏ پرولتاريايى‏ حزب. بود و نبود هستى‏ حزب. حزب پرولتاريايى‏ توانمند و با اعتماد به نفس. آزادى‏ در “نظام اقتصاد بازار آزاد”. آزادى‏ از ديدگاه طبقه كارگر. موضع رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران در زمينه آزادى‏ و عدالت اجتماعى‏. ارزيابى‏ “مرحله‏اى‏” از روند خيزش انقلابى‏ موضعى‏ تسليم‏طلبانه و پوزيتويستى‏. اشتباه سياسى‏ يا موضعى‏ آگاهانه و در خدمت برنامه ارتجاع براى‏ اشغال حزب توده ايران از درون.

براى‏ نشان دادن خطر عاجل اشغال حزب توده ايران از درون، و مبارزه عليه آن، بايد از كجا آغاز كرد؟ چطور مى‏توان اشتباه‏هاى‏ احتمالى‏ سياسى‏ و نظرى‏ را از دنبال كردن آگاهانه خط و مشى‏ انحرافى‏ جدا نمود و آن را تميز داد؟ چگونه مى‏توان هسته واقع‏بينانه را در نظريه «سياست عرصه مقدورات است» از مضمون تسليم‏طلبانه آن جدا كرده و در خدمت هدف انقلابى‏ قرار داد؟ پرسشى‏هايى‏ مسئولانه و در خدمت شناخت سره از ناسره در جنبش توده‏اى‏ و به ويژه ضرورى‏ براى‏ تحليل وضع حاكم بر رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران. رفقايى‏ كه بدون استدلال از پذيرش مسئوليت خود در اين زمينه طفره مى‏روند!

فردريش انگلس كمى‏ پيش از مرگ خود در نامه‏اى‏ به سوسياليست دانماركى‏ گرزون ترير و در ارتباط با مساله “اتحادهاى‏ اجتماعى‏” و شركت در انتخابات، از پيش‏شرطى‏ صحبت مى‏كند كه مى‏تواند براى‏ آغاز بررسى‏ وضع مسلط بر خط و مشى‏ رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران و نشان دادن مواضع آن كمك باشد. انگلس اين پيش‏شرط را بدين‏گونه برمى‏شمرد: «… بشرط آنكه، سرشت طبقاتى‏ پرولتاريايى‏ حزب از طريق آن [سازش‏ها و اتحادها] به خطر نيفتد» (كليات ماركس- انگلس، جلد ٣٧، ص ٣٢٦).

انگلس محك توافق بر سازش‏هاى‏ اجتماعى‏ را بسيار بلند و شكوهمند قرار مى‏دهد: حفاظت از «سرشت طبقاتى‏ پرولتاريايى‏ حزب»، يعنى‏ كليت هستى‏ جنبش طبقاتى‏ پرولتاريا و بود و نبود حزب آن. بدين‏ترتيب به نظر فردريش انگلس كه در اين نامه از موضع ماركس و خودش صحبت مى‏كند: «براى‏ آنكه در روز سرنوشت‏ساز، پرولتاريا براى‏ پيروزى‏ از توان كافى‏ برخوردار باشد، ضرورى‏ است  – و اين نكته موضع م[اركس] و من را از سال ١٨٤٧ تشكيل داده است -، كه حزبى‏ متمايز از همه احزاب ديگر برپا شود، حزبى‏ در برابر آن‏ها، حزبى‏ طبقاتى‏ با اعتماد بنفس به خود.» صحبت بر سر بود و نبود هستى‏ چنين حزبى‏ مطرح است. انگلس به چيزى‏ كم‏تر قانع نيست.

چگونه مى‏توان در كوشش براى‏ برپايى‏ “اتحاد” در دوران كنونى‏ خيزش انقلابى‏ مردم، در عين داشتن موضعى‏ سازنده براى‏ ايجاد شدن اتحاد، مانع به خطر افتادن سرشت طبقاتى‏ حزب طبقه كارگر، حزب توده ايران شد؟ چگونه مى‏توان به عنوان حزب طبقه كارگر ايران، به خواست عمومى‏ ضرورت «همكارى‏ و هم‏يارى‏» مورد نظر همه نظريه‏پردازان عمل كرد، اما به دنباله‏روى‏ آن‏ها تبديل نشد؟

همانطور كه ديده مى‏شود، مساله مطرح بيش از آن از اهميت محتوايى‏ برخودار است كه بتوان با انشا نويسى‏ درباره «سياست صحنه مقدورات است» (هاتف رحمانى‏) و يا «بگذار تاريخ حكم خود را درباره مواضع صادر كند» كه رفيق محمد اميدوار در گفتگوى‏ تلفنى‏ مطرح مى‏سازد، موافقت داشت. اميدوار با تن ندادن به گفتگو ميان توده‏اى‏ها، و با سپردن قضاوت درباره وظيفه مبارزه عليه اشغال حزب توده ايران از درون به «تاريخ»، راهى‏ را پيشنهاد مى‏كند كه مى‏تواند يكى‏ از عمده‏ترين شيوه‏هاى‏ اشغال حزب توده ايران از درون باشد كه توسط ارتجاع داخلى‏ و جهانى‏ دنبال مى‏گردد.

چرا بايد به جاى‏ اتخاذ موضع دلسوزانه و مبارزه‏جويانه عليه خطر عينى‏ (نگاه شود به مقاله شماره ١٦ سال ١٣٨٩ “فروپاشى‏ سوسياليسم و تسخير احزاب كمونيستى‏ از درون. رويزيونيسم سلاح تسخير احزاب كمونيستى‏” http://www.tudeh-iha.com/?p=1236&lang=fa)، به نفى‏ وظيفه عاجل پرداخت، با كدام استدلال رفيق محمد اميدوار، نشسته بر كرسى‏ دبير اولى‏ حزب توده ايران، اين نكته را با يك حركت دست نفى‏ كرده و اين مبارزه را غيرضرورى‏ مى‏نماياند؟

آيا چنين موضعى‏، اگر آگاهانه اتخاذ شده باشد، نمى‏ تواند خود يكى‏ از شيوه‏ها براى‏ اشغال حزب توده ايران از درون توسط ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ باشد؟

پيوند آزادى‏ و عدالت اجتماعى‏، محكى‏ انقلابى‏!

هسته اصلى‏، موضوع مركزى‏ و “عمده‏ترين تضاد” در شرايط كنونى‏ خيزش انقلابى‏ مردم ميهن ما چيست؟ به طور قطع و با قاطعيت مى‏توان گفت: مساله آزادى‏! بايد به شرايط خفقان و ديكتاتورى‏ پايان داد! بايد حقوق ملت را در برخوردارى‏ از آزادى‏هاى‏ دموكراتيك قانونى‏ برقرار ساخت، بايد حاكميت خلق را برپا نمود!

در اين زمينه نزد همه گروه‏هاى‏ شركت كننده در خيزش انقلابى‏ مردم وحدت نظر و “اتحاد” برقرار است.

اما “مردم” داراى‏ منافع ديگرى‏ نيز هستند. وجود منافع متفاوت ديگر، پديده‏اى‏ عينى‏ است. پديده‏اى‏ كه ناشى‏ از جايگاه طبقاتى‏ هر گروه و لايه از “مردم” در جامعه است. وجود منافع متفاوت طبقاتى‏ بر مبنى‏ جايگاه آن‏ها در جامعه مستدل مى‏گردد. منافع متفاوت لايه و طبقات در ايران در طيفى‏ از خواست‏ها كه در يك سر آن، منافع صاحبان سرمايه و در سر ديگر آن منافع طبقه كارگر و دهقانان و ديگر زحمتكشان يدى‏ و فكرى‏ در بخش‏هاى‏ خدماتى‏ كه جز فروش نيروى‏ كار خود “سرمايه”اى‏ در اختيار ندارند، تظاهر مى‏كند.

برقرارى‏ كدام سطح از “آزادى‏”، پاسخگوى‏ نياز سرمايه‏داران پيش گفته مى‏باشد؟ پاسخ روشن و صريح است: آن “آزادى‏” كه از طريق يك “انتخابات آزاد” تحت نظارت مراجع بين‏المللى‏ در ايران برقرار شود! “انتخابات آزاد” براى‏ «نظامى‏ دموكراتيك» در چهارچوب “اقتصاد بازار آزاد”.

جريان‏هاى‏ سلطنت‏طلب و جمهورى‏خواه و “چپ” غيرانقلابى‏، دقيقاً خواست فوق را در تبليغات خود مطرح مى‏سازند. كافى‏ است يك بار به رسانه‏هاى‏ تبليغاتى‏ امپرياليستى‏ همانند صداى‏ آمريكا، بى‏ بى‏ سى‏ و ديگران و يا به “سايت”هاى‏ آن‏ها مراجعه نمود تا ترديدى‏ درباره مضمون خواست و شعارهاى‏ آن‏ها نداشت.

اين جريان‏ها درباره مساله “عدالت اجتماعى‏” كلمه‏اى‏ بر زبان نمى‏آورند. اين امرى‏ طبيعى‏ است. زيرا رشد عدالت اجتماعى‏ به سود لايه‏ها و طبقات «اقشار متوسط و كم‏درآمد اجتماع» كه موسوى‏ در بيانيه ١٨ خود مطرح مى‏سازد، به معناى‏ تقليل و يا حتى‏ حذف سودهاى‏ ويژه و استثنايى‏ براى‏ سرمايه است.

براى‏ لايه‏هاى‏ پيش گفته در بيانيه جنبش سبز و به‏ويژه براى‏ طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان وضع متفاوت است. طبقه كارگر نيز بدون حق برخودارى‏ از آزادى‏هاى‏ دموكراتيك و قانونى‏ فاقد زمينه قانونى‏ دفاع از منافع صنفى‏ و طبقاتى‏ خود است. وضعى‏ كه اكنون بر ايران حاكم است و نشان مى‏دهد كه طبقه كارگر از همه لايه‏ها و طبقات اجتماعى‏ ديگر بيش‏تر به آزادى‏، همانند هوا براى‏ تنفس (انگلس)، نياز دارد.

بدون روشن بودن دورنما و شرايط و چگونگى‏ رشد عدالت اجتماعى‏، نه تنها هيچ تضمينى‏ وجود ندارد كه “آزادى‏” مد نظر سرمايه‏داران با بهبود شرايط زندگى‏ زحمتكشان همراه باشد، بلكه تنها متكى‏ به “آزادى‏” مد نظر سرمايه‏داران، وضع “عدالت اجتماعى‏” در جامعه به طور مداوم بدتر و نابسامان‏تر مى‏شود. بيكارى‏ و فقر رشد مى‏يابد، شكاف ميان سطح ثروت در دست لايه‏هاى‏ فوقانى‏ با توسعه روزافزون فقر نزد زحمتكشان و لايه‏هاى‏ ميانى‏ جامعه توسعه مى‏يابد. در فاصله مقاله شماره ١٧ تا اين مقاله (١٨)، اطلاعات تكميلى‏ درباره توسعه ثروت و فقر در آلمان انتشار يافته است. در حالى‏ كه طبق گزارش موسس آمريكايى‏ Boston Consulting  رشد مليونرها در آلمان از سال ٢٠٠٨ تا ٢٠٠٩ رقم ٢٣% و رشد فقر ٣% بوده است و   ١٤% مردم اين كشور (از هر هفت نفر، يك نفر) زير مرز فقر زندگى‏ مى‏كنند، طبق گزارش انستيتوى‏ اقتصادى‏ آلمانى‏ DIW كه وابسته به محافل صاحبان سرمايه در آلمان است، از سقوط درآمد ٧٠% لايه‏هاى‏ ميانى‏ مردم اين كشور در همين مدت خبر مى‏دهد.

در شرايط تعميق بحران ساختارى‏ نظام سرمايه‏دارى‏ دوران افول در كليت خود است كه اهميت سخنان انگلس برجسته‏تر مى‏شود. انگلس با روشنى‏ و صراحت اعلام مى‏دارد كه تنها در شرايط وجود يك «حزب پرولتاريايى‏ توانمند و با اعتماد به نفس»، مى‏تواند «در روز سرنوشت‏ساز، پرولتاريا براى‏ پيروزى‏ از توان كافى‏ برخوردار» بوده و لااقل بخشى‏ از حقوق و خواست‏هاى‏ خود را به نظام سرمايه‏دارى‏ تحميل كند.

همين طور كه ديده مى‏شود، در اينجا منظور از «روز سرنوشت‏ساز»، روز پيروزى‏ انقلاب سوسياليستى‏ نيست، بلكه براى‏ نمونه روزى‏ مورد نظر است كه به برداشت “نامه مردم”، «مرحله بعدى‏» در روند خيزش انقلابى‏ مردم ميهن ما فرا رسيده است. يعنى‏ روز پس از «ايجاد وسيع‏ترين جبهه ممكن» مورد نظر رهبرى‏ كنونى‏ حزب و برگزارى‏ “انتخابات آزاد” كه تحت نظارت مراجع بين‏المللى‏ انجام و زمينه برقرارى‏ “اقتصاد بازار آزاد” ايجاد شده است. «مرحله بعدى‏»اى‏ كه به نظر رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران، گويا تنها در چارچوب آن «مساله‏هاى‏ سياسى‏- اجتماعى‏ ديگر»، ازجمله مساله پراهميت راه رشد كشور مطرح مى‏باشند.

در “نامه مردم” شماره ٨٣١، ١٦ آذر ١٣٨٨ در مقاله “سپاه پاسداران و تاملى‏ بر نقش بورژوازى‏ بوركراتيك و پيامدهاى‏ تسلط آن بر اقتصاد ايران”، برداشتِ گويا مرحله‏اى‏ بودن مبارزات مردم چنين توضيح داده شده است: «نكته اصلى‏ در شرايط كنونى‏ كشور، وجود گرايش قوى‏ كل اين اقشار [طيفى‏ از اقشار اجتماعى‏] بسوى‏ دموكراسى‏ و آزادى‏هاى‏ اجتماعى‏ است …».

در اين “مرحله”، “نامه مردم” نه تنها ضرورى‏ نمى‏داند به برجسته ساختن جوانب ديگر زندگى‏ طبقه كارگر و متحدان آن بپردازد و توضيح دهد كه كارگران براى‏ دسترسى‏ به چه خواستى‏ نياز به “آزادى‏” دارند، بلكه همانند نمايندگان سرمايه‏داران و رسانه‏هاى‏ امپرياليستى‏ تنها به برجسته ساختن و محدود ساختن خواست‏ها در خيزش انقلابى‏ به مساله «دموكراسى‏ و آزادى‏هاى‏ اجتماعى‏» پرداخته و به آن “قناعت” مى‏كند و مساله پراهميت براى‏ طبقه كارگر و متحدان آن، يعنى‏ مساله “عدالت اجتماعى‏” را مسكوت مى‏گذارد. سكوتى‏ كه اگر آگاهانه باشد، در پشت آن علت عينى‏ و واقعى‏ براى‏ پذيرفتن موضع تجديدنظرطلبانهِ حفظ شرايط سرمايه‏دارى‏ در كشور نهفته است. نبايد فراموش كرد كه در مقاله شماره ١٦ سال ١٣٨٨ (http://www.tudeh-iha.com/?p=1236&lang=fa) سارا واگن كنشت به اثبات مى‏رساند كه عامل خارجى‏ بدون وجود آمادگى‏ عنصر داخلى‏ قادر به اشغال حزب از دورن نيست!

تفاوت كار تبليغى‏ و ترويجى‏ رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، نسبت به رسانه‏هاى‏ امپرياليستى‏ در چه نكته‏اى‏ تظاهر مى‏كند؟ پرسشى‏ كه پاسخ خود را مى‏طلبد!

در ادامه مطلب كه در آن به مساله “مرحله” بعدى‏ پرداخته مى‏شود، “نامه مردم” مى‏نويسد: «به عبارت ديگر مهمترين هدف در اين مرحله ايجاد وسيع‏ترين جبهه ممكن در راستاى‏ هموار كردن گذار تحولات كشور بسوى‏ چارچوبى‏ دموكراتيك است كه در مراحل بعدى‏ آن احزاب و نيروهاى‏ سياسى‏ و اجتماعى‏ بتواند در چارچوب موازين نظامى‏ دموكراتيك و آزاد، بدور از خشونت و سركوب حكومتى‏ فعاليت نمايند. ازاينرو حل ديگر تضادهاى‏ سياسى‏- اقتصادى‏ مابين طبقات كشورمان موكول به مراحل بعدى‏ است [تكيه از نگارنده].»

اين رهبرى‏ نه تنها به ضرورت ايجاد پيوند ميان وظيفه دموكراتيك و سوسياليستى‏ حزب عمل نمى‏كند، بلكه در برخورد تائيدآميز به بيانيه ١٨ ميرحسين موسوى‏ درباره “منشور جنبش سبز” نيز موضع “مرحله‏اى‏” بودن خيزش انقلابى‏ را تكرار و موضع سرمايه‏داران را مورد تاكيد قرار مى‏دهد. در سايت حزب توده ايران، ٢٥ خرداد ١٣٨٩، در ارتباط با “بيانيه هيجدهم مير حسين موسوى‏ و منشور جنبش سبز” چنين آمده است:‌ «… مبارزه در راه كسب آزادى‏هاى‏ دموكراتيك و حقوق فردى‏ و اجتماعى‏ مردم ميهن ما از مراحل مختلفى‏ عبور مى‏كند …».

رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران موضع گويا “مرحله‏اى‏” بودن روند خيزش انقلابى‏ مردم را در مقاله “نامه مردم” شماره ٨٣١ (آذر ١٣٨٨) مستدل نمى‏سازد. هيچ استدلالى‏ مطرح نمى‏كند كه چرا بايد از خواست سرمايه‏داران پيروى‏ و دنباله‏روى‏ كرد. اين استدلال كه «وجود گرايش قوى‏ كل اين اقشار [طيفى‏ از اقشار اجتماعى‏] بسوى‏ دموكراسى‏ و آزادى‏هاى‏ اجتماعى‏» دليل كافى‏ براى‏ واقع‏بينانه بودن موضع رهبرى‏ كنونى‏ و عملكردى‏ در «عرصه مقدورات» است، به معناى‏ نفى‏ وظيفه او براى‏ كار تبليغى‏ و ترويجى‏ درباره دفاع از عدالت اجتماعى‏ و توضيح ضرورت اتخاذ راه رشد ترقى‏خواهانه آينده كشور نمى‏باشد. چنين شيوه و عملكردى‏ نقش حزب طبقه كارگر را به دنباله‏روى‏ از “ديگران” تقليل مى‏دهد. اپورتونيسم نابِ فاقد تحليل و ارزيابى‏ مستقل! برباد دادن «سرشت طبقاتى‏ پرولتاريايى‏ حزب» و «اعتماد به نفس حزبى‏ متمايز از همه احزاب ديگر»! كه انگلس مى‏طلبد.

روشن نيست كه به نظر اين رهبرى‏، چرا طرح مساله عدالت اجتماعى‏ و راه رشد آينده ايران، «آرمانى‏ غيرتاريخى‏» را در شرايط كنونى‏ تشكيل مى‏دهد كه گويا «تحقق ناپذير است»، آنطور كه هاتف رحمانى‏ مدعى‏ است؟ اگر حزب توده ايران به توضيح ضرورت طرح خواست عدالت اجتماعى‏ و راه رشد ترقى‏خواهانه كشور هماره و اكنون نيز نپردازد، بايد رسانه‏هاى‏ امپرياليستى‏ و مدافعان “اقتصاد بازار آزاد” به آن بپردازند؟ اگر هم واقعاً وضع چنين مى‏بود كه گويا با تبليغات حزب توده ايران، خيزش انقلابى‏ هدف خود را به مساله عدالت اجتماعى‏ تسرى‏ نمى‏داد و دسترسى‏ به عدالت اجتماعى‏ نسبى‏ ممكن نمى‏بود، حتى‏ در چنين وضع فرضى‏ هم نفى‏ وظيفه حزب براى‏ تبليغ در اين زمينه غيرمجاز و غيرمنطقى‏ است. ناگفته نماند كه دفاع از عدالت اجتماعى‏ در “بيانيه جنبش سبز” نشان مطرح بودن آن در اين “مرحله” از مبارزات مردم بوده و برداشت “نامه مردم” فاقد زمينه عينى‏ در جامعه است!

با روشن شدن افتراقى‏ موضع رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران درباره “آزادى‏” و “عدالت اجتماعى‏”، مى‏تواند بررسى‏ اين موضع‏گيرى‏ در ارتباط با شرايط حاكم بر ايران، حتى‏ آنطور كه اين رهبرى‏ آن را ارزيابى‏ مى‏كند، براى‏ بحث كنونى‏ راهگشا باشد. يك سطر پيش‏تر در همين مقاله، اين رهبرى‏ مضمون خيزش انقلابى‏ در جريان را در ايران به عنوان يك “تحول انقلابى‏” ارزيابى‏ مى‏كند: «حزب ما … همواره بر اين واقعيت كه رژيم ولايت فقيه سد راه تحول جامعه ايران به سوى‏ آزادى‏، عدالت اجتماعى‏ و حق خدشه‏ناپذير حاكميت مردم بوده و در چارچوب اين رژيم هرگز اصلاحات صورت نخواهد پذيرفت، تاكيد نموده است …». در اين موضع‏گيرى‏، دو نكته مورد تاكيد قرار داده شده است: يكى‏، اين نكته كه مرحله تغييرات اصلاحى‏ در ايران پايان يافته، و ديگرى‏، تاكيد بر اين امر كه تحولى‏ انقلابى‏ در پيش است كه با حذف «رژيم ولايت فقيه» همراه مى‏باشد!

به عبارت ديگر، رهبرى‏ كنونى‏حزب توده ايران در موضع دفاع از خيزش انقلابى‏ مردم، ترديدى‏ باقى‏ نمى‏گذارد كه در انتظار تحولى‏ انقلابى‏، در انتظار «روز سرنوشت‏ساز»ى‏ در ايران است كه به قول ماركس در هر روز آن بيست سال انباشت شده است! اما حتى‏ در چنين لحظه تاريخى‏ رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران خود را ملزم نمى‏داند در همين نوشتار ٢٥ خرداد ١٣٨٩ و در تائيد بيانيه هيجدهم ميرحسين موسوى‏ نيز كوچك‏ترين موضعى‏ درباره “عدالت اجتماعى‏” و چگونگى‏ برپايى‏ آن اتخاذ كند، درباره راه رشد آينده ايران سخنى‏ بر زبان آورد؟! اين رهبرى‏ وارث حزب حيدر عمواقلى‏ها، ارانى‏ها، روزبه‏ها و صدها وصدها ماركسيست- توده‏اى‏ دانشمند و مبارزى‏ كه جان در راه انجام توصيه پيش گفته ماركس و انگلس براى‏ برپايى‏«حزب پرولتاريايى‏ توانمند و با اعتماد به نفس» و آماده براى‏ «روز سرنوشت‏ساز» باخته‏اند، خود را مجاز نمى‏بيند لااقل در سطح مطرح شده در بيانيه موسوى‏ به سود “عدالت اجتماعى‏” و دفاع از منافع بلافصل طبقه كارگر موضع بگيرد و آن را مطرح سازد و تنها به نقل كردن جمله‏اى‏ عام از بيانيه موسوى‏ قناعت مى‏كند.

در چنين وضعى‏ است كه تز “هاتف رحمانى‏” كه بايد لااقل يكى‏ از نزديك‏ترين كادرها و مسئول‏ها به رفيق محمد اميدوار باشد، درباره «سياست عرصه مقدورات است»(!) مفهوم تسليم‏طلبانه خود را نشان مى‏دهد و افشا مى‏شود! او در نامه اول خود (نگاه شود به مقاله شماره يك ١٣٨٩ تحت عنوان “سياست عرصه مقدورات است، آرمان‏هاى‏ غيرتاريخى‏ تحقق‏ناپذيرند”http://www.tudeh-iha.com/?p=1138&lang=fa) به “توده‏اى‏ها” ايراد مى‏گيرد كه به طور غيرواقع‏بينانه به دنبال «آرمان والاى‏ انقلابى‏» سرگردان است و درك نمى‏كند كه سياست هنر عمل در چارچوب مقدورات مى‏باشد. رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران، اعتقاد و باورى‏ به امكان و وظيفه براى‏ توسعه «مقدورات» ندارد؟

موضع پوزيتويستى‏ و در تائيد شرايط حاكم در نظام سرمايه‏دارى‏ نزد رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران بر پايه اين بى‏باورى‏ و ملزم نبودن آن به مبارزه براى‏ توسعه «مقدورات» مستدل و افشا مى‏شود. به اين نكته باز خواهيم گشت و نشان خواهيم داد كه به انتظار «حكم تاريخ نشستن» محمد اميدوار، دبير اول رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران درباره نتايج توطئه ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ براى‏ اشغال حزب توده ايران از درون نيز ريشه در همين موضع پوزيتويستى‏ دارد. در غير اين صورت، مسئوليت سنگين مبارزه عليه برنامه ارتجاع به او حكم مى‏كرد، در دفاع از موضع خود و نشان دادن نادرستى‏ موضع متقابل، به استقبال بحث و گفتگو ميان توده‏اى‏ها برود!

باز گرديم به ادامه بررسى‏!  نكته جالب، آموزنده و در عين حال افشاگر براى‏ شناخت موضع رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران در نقل قول از “بيانيه حنبش سبز”، آن نكته‏اى‏ است كه از بيانيه موسوى‏ نقل نمى‏شود! مطلب را بشكافيم:

ميرحسين موسوى‏ در بخش “عدالت، آزادى‏ و برابرى‏” در “بيانيه جنبش سبز”‌، دو بند ٣ و ٤ را به توضيح نظريات خود درباره “عدالت اجتماعى‏” اختصاص داده است. در بند ٣، درباره مقوله “برابرى‏” موضع مى‏گيرد و خواستار «توزيع عادلانه امكانات» و ايجاد «رفاه و عدالت اجتماعى‏ براى‏ همه مردم ايران» مى‏شود. او امكانات را به «امكانات … اقتصادى‏، سياسى‏، اجتماعى‏ و چه در ابعاد ديگر حيات انسانى‏» تقسيم مى‏كند.

به نظر او «نظام حاكم بر كشور»، تنها اگر نظامى‏ «كاملا مستقل و فارغ از وابستگى‏ به نهادها و قدرت‏هاى‏ سياسى‏، طبقاتى‏ و اقتصادى‏ … در عرصه داخلى‏ و خارجى‏» باشد، قادر به «گسترش عدالت در جامعه» و «توسعه اقتصادى‏ و ترقى‏ كشور به نحوى‏ كه رفاه و عدالت اجتماعى‏ براى‏ همه مردم ايران فراهم شود»، خواهد بود.

بدين‏ترتيب او تقسيم عادلانه امكانات و استقلال برنامه رشد اقتصادى‏- اجتماعى‏ را تنها زمانى‏ ممكن مى‏داند كه تنها در جهت منافع طبقاتى‏ يك يا چند گروه در جامعه نباشد. او چنين وضعى‏ را پيش‏شرط ايجاد شدن رفاه و عدالت اجتماعى‏ «براى‏ همه مردم ايران» مى‏داند.

بديهى‏ است با چنين موضعى‏ مدافعال “نظام اقتصاد بازار آزاد” نمى‏توانند موافق باشند. نه محافل داخلى‏ سرمايه‏داران مجرى‏ سياست نوليبرال امپرياليستى‏ «در عرصه داخلى‏» و نه مدافعان اين سياست «در عرصه خارجى‏». نه سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ حاكم و سرمايه‏داران سلطنت‏طلب و نه “چپ” سوسيال دموكرات و همچنين مدافعال امپرياليست آن‏ها نمى‏توانند با چنين موضعى‏ موافقت داشته باشند، و به شهادت ابرازنظر هاى‏ انجام شده در رسانه‏هاى‏ تبليغاتى‏ امپرياليستى‏ و در سايت‏هاى‏ متفاوت، نه تنها موافق نيستند، بلكه عليه دفاع موسوى‏ از اصل ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏ موضع مى‏گيرند. آن‏ها خواستار دولتى‏ مجرى‏ برنامه امپرياليستى‏ “خصوصى‏ و آزادسازى‏ اقتصادى‏” هستند تا “اقتصاد بازار آزاد” در كشور تحكيم گردد.

در بند ٤ بيانيه هيجدهم، موسوى‏ به مواضع پيش گفته در بند ٣، كه بيانى‏ عام را تشكيل مى‏داد، محتوايى‏ تاريخى‏- جانبدارانه و مشخص مى‏بخشد. او در عين بيان ضرورت «تامين خواست‏ها و مطالبات به حق [تكيه از نگارنده] تمامى‏ اقشار و طبقات اجتماع»، از اين مرز گامى‏ فراتر برمى‏دارد و «بر پيوند با اقشار متوسط و كم‏درآمد اجتماع  – كه در برابر فشارهاى‏ اجتماعى‏/ سياسى‏ ضعيف‏تر هستند – تاكيد» مى‏كند.

براى‏ موسوى‏ «نظام حاكم بر كشور» كه در بند ٣ هنوز از ظاهرى‏ گويا فراطبقاتى‏ و به اصطلاح “دولتى‏ متشكل از متخصصين” و … برخوردار است كه «كاملا مستقل و فارغ از وابستگى‏ به نهادها و قدرت‏هاى‏ سياسى‏، طبقاتى‏ و اقتصادى‏ … در عرصه داخلى‏ و خارجى‏» عمل مى‏كند، در بند ٤ گامى‏ فراتر برمى‏دارد. اگر بيان او در بند ٣، بيانى‏ است كه انتزاعى‏ “توخالى‏” را تشكيل مى‏دهد، در بند ٤ سيمايى‏ مشخص و تاريخى‏ مى‏يابد. «تاكيد» و «پيوند» [تكيه از نگارنده] با خواست و نيازهاى‏ «اقشار متوسط و كم‏درآمد اجتماع»، به توخالى‏ بودن انتزاع «نظام حاكم بر كشور» پايان مى‏بخشد و آن را مشخص، شفاف و براى‏ زحمتكشان قابل شناخت و قابل دفاع مى‏سازد. به نظامى‏ با «تائيد» و «پيوند» با منافع پايمال شده آن‏ها تبديل مى‏شود. منافعى‏ كه يك بار با انقلاب بزرگ بهمن ٥٧ تثبيت و تضمين شده بودند و با پيروزى‏ “نيروهاى‏ راستگرا” و برقرارى‏ سلطه سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ و رآنت‏خوار دوباره پايمال شده‏اند!

البته كه چنين نظامى‏، نظام سوسياليستى‏ نمى‏باشد، بلكه نظامى‏ سرمايه‏دارى‏ است. لذا كسى‏ نمى‏تواند سطور فوق را به وسيله‏اى‏ عليه ميرحسين موسوى‏ تبديل كرده و او را به كمونيست بودن متهم كند. اما «نظام حاكم بر كشور» كه مد نظر بيانيه است، آن نظام سرمايه‏دارى‏ نيست كه بتواند بر پايه “اقتصاد بازار آزاد” قرار داشته باشد. نظامى‏ كه تنها در خدمت انباشت سود و سرمايه بوده و مجرى‏ سياست نوليبرال امپرياليستى‏ است. در غير اين صورت، نظام مد نظر “بيانيه جنبش سبز” نمى‏توان سرشت استقلال‏گرانه خود را «در عرصه داخلى‏ و خارجى‏» حفظ كرده و آن را قربانى‏ “اقتصاد بازار آزاد” نسازد.

به عبارت ديگر موضع “بيانيه جنبش سبز” و موضعگيرى‏ هيجدهم موسوى‏ از نظر تاريخى‏ گامى‏ فراتر از “نظام اقتصاد بازار آزاد” برمى‏دارد. پايبندى‏ او به حفظ اصل‏هاى‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏ اين گام فراتر را مستدل ساخته و مورد تاكيد قرار مى‏دهد. همچنين موضع او در همين بيانيه عليه “نظارت استصوابى‏” در ارتباط با قابل تجديدنظر اعلام داشتن قانون اساسى‏، در هماهنگى‏ و هم‏نوايى‏ با دفاع از “عدالت اجتماعى‏” به سود «اقشار متوسط و كم‏درآمد اجتماع»، سرشت “انقلابى‏” بيانيه را نشان داده و مستدل مى‏سازد. سرشتى‏ انقلابى‏ كه «عرصه مقدورات» اپورتونيستى‏ و پوزيتويستى‏ را شكسته و با برجسته ساختن استقلال حاكميت برآمده از انقلاب بهمن ٥٧ «در عرصه داخلى‏ و خارجى‏»، ضرورت تداوم روند انقلاب ٥٧ را مستدل ساخته و بايد اميدوار بود كه تضمين مى‏كند. موضعى‏ كه ازجمله توسط حبيب‏الله پيمان نيز در مصاحبه‏اى‏ مورد تائيد و تكيد قرار گرفته است. (نگاه شود همچنين به مقاله شماره ٣١ سال ١٣٨٨ تحت عنوان “نگاهى‏ فشرده به اوضاع كشور”http://www.tudeh-iha.com/?p=1090&lang=fa)

اين سرشت انقلابى‏ بيانيه جنبش سبز را بايد براى‏ طبقه كارگر توضيح داد و تشريح نمود تا آن را به عرصه مبارزات روز جلب نمود! رهبرى‏ كنونى‏ حزب در موضع‏گيرى‏ تائيد‏آميز نسبت به “بيانيه جنبش سبز” ضرورت توجه به منافع طبقه كارگر را بر زبان مى‏راند، ولى‏ به همين اقدام صورى‏ و ظاهرى‏ بسنده مى‏كند!

سكوت به چه معناست؟

هدف از ارزيابى‏ و تجزيه و تحليل ماترياليست تاريخى‏ و ديالكتيكى‏ در سطور فوق، مستدل ساختن ضرورت دفاع حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران از بيانيه هيجدهم موسوى‏ نيست. رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران با نوشتار ٢٥ خرداد خود به اين وظيفه، همانطور كه اشاره شد، به طورى‏ صورى‏ و در ظاهر عمل كرده است. “توده‏اى‏ها” نيز در مقاله شماره ١٧ سال ١٣٨٩ “نبردى‏ آشتى‏ناپذير بر سر منافع اقتصادى‏ …” http://www.tudeh-iha.com/?p=1241&lang=fa موضع ماركسيستى‏- توده‏اى‏ را در اين باره بيان داشته و تكرار آن در اينجا ضرورى‏ نيست.

هدف از نگارش اين سطور نشان دادن چيزى‏ ديگر در موضع‏گيرى‏ رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران مى‏باشد، نشان دادن نكاتى‏ است كه جايشان در نوشتار ٢٥ خرداد رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران خالى‏ است. تهى‏ بودنى‏ كه در تضاد است با موضع‏گيرى‏ و سرشت انقلابى‏ حزب طبقه كارگر كه انگلس در نامه پيش گفته خود برجسته مى‏سازد.

در اين موضع‏گيرى‏ نكاتى‏ مفقود شده‏اند‏ كه اگر بر پايه اشتباه ارزيابى‏ قرار نداشته باشند، بيان سرشت تجديدنظرطلبانه- رويزيونيستى‏ و تسليم‏طلبانه- اپورتونيستى‏ اين رهبرى‏ بوده و موضع سوسيال دموكراتيك آن را افشا مى‏سازند.

در نوشتار ٢٥ خرداد چنين آمده است: «در بيانيه هيجدهم ميرحسين موسوى‏ با تجربه‏اندوزى‏ از مبارزه يكسال اخير، حقوق و منافع زحمتكشان و طبقات محروم جامعه بطور كلى‏ مورد توجه قرار گرفته، در منشور قيد مى‏شود: “توزيع عادلانه امكانات چه در بعد اقتصادى‏، سياسى‏، اجتماعى‏ و چه در ابعاد ديگر حيات انسانى‏، ازجمله اهداف خدشه ناپذير جنبش سبز است …  با عنايت به لزوم تامين خواست‏ها و مطالبات به حق تمامى‏ اقشار و طبقات اجتماع، بر پيوند با اقشار متوسط و كم درآمد اجتماعى‏ …” تاكيد دارد.»

نكته اساسى‏ حذف شده از بيانيه در اين نقل قول در نوشتار ٢٥ خرداد رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران، حذف سرشت «نظام حاكم بر كشور» در بيانيه موسوى‏ است! كه پيش‏تر توضيح و نشان داده شد. يعنى‏ جنبه‏اى‏ كه بيان دارا بودن موضع روشن و مشخص بيانيه در برابر محتواى‏ نظام آينده مى‏باشد. نظامى‏ كه با توجه با مواضع اعلام شده در بيانيه موسوى‏، نمى‏تواند نظامى‏ مبتنى‏ بر “اقتصاد بازار آزاد” تحت عنوان «موازين نظامى‏ دموكراتيك»، انتزاعى‏ توخالى‏ و مبهم بوده و نقش مجرى‏ سياست نوليبرال امپرياليستى‏ را ايفا سازد. نظامى‏ كه براى‏ حفظ «حقوق و منافع زحمتكشان و طبقات محروم جامعه» اجبارا بايستى‏ داراى‏ موضعى‏ ضد اين برنامه امپرياليستى‏ دارا بوده و سياستى‏ مردمى‏ و ملى‏ را به مورد اجرا بگذارد.

محتواى‏ تاريخى‏- جانبدارانه و مشخص مد نظر “بيانيه جنبش سبز”، همانطور كه نشان داده شد، محتوايى‏ در تاكيد منافع لايه‏هاى‏ «متوسط و كم‏درآمد اجتماع» مى‏باشد. به عبارت ديگر از منظر ماترياليسم تاريخى‏، محتوايى‏ طبقاتى‏ مى‏باشد كه داراى‏ مضمونى‏ ترقى‏خواهانه و “مردمى‏” است. مضمونى‏ كه در انطباق است با محتواى‏ “مردمى‏” انقلاب بهمن ٥٧.

همانطور كه نشان داده شد، سكوت رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران درباره سرشت نظام آينده و درباره مساله عدالت اجتماعى‏ و كوشش براى‏ محدود ساختن سرشت نظام آينده تنها به خصلت «دموكراتيك» براى‏ آن، موضع اين رهبرى‏ را به سطح موضع دفاع از منافع لايه‏هاى‏ سرمايه‏دارى‏ تنزل داده و «سرشت طبقاتى‏ پرولتاريايى‏ حزب» را پايمال و نابود مى‏كند. تنها فاصله آن با موضع براى‏ نمونه “راه توده”- پيك نت در اين نكته خلاصه مى‏شود، كه “راه توده”- پيك نت از رقبا و همدستان “مذهبى‏” سابق حاكميت مافيايى‏ سرمايه‏دارى‏ در ايران دفاع مى‏كند و “نامه مردم” از سرمايه‏داران سلطنت‏طلب تا جمهورى‏خواه “لائيك” در خارج از كشور!

آيا اينست آن «سرشت پرولتاريايى‏ طبقاتى‏» مورد نظر انگلس در نامه پيش گفته او به ترير؟

خواستى‏ كه در مقاله “نامه مردم” شماره ٨٣١، ١٦ آذر ١٣٨٨ مطرح شده است در اين زمينه روشنگر است. در آنجا رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران خواستار «چارچوبى‏ دموكراتيك» براى‏ دوران «پس از روز سرنوشت‏ساز» شده است. به نظر اين رهبرى‏، «هدف [از] ايجاد كردن وسيع‏ترين جبهه ممكن در مرحله كنونى‏ … هموار كردن گذر تحولات كشور بسوى‏ چارچوبى‏ دموكراتيك است».

«چارچوب موازين نظامى‏ دموكراتيك» براى‏ حاكميت طبقاتى‏ در جامعه سرمايه‏دارى‏، به نظر رهبرى‏ كنونى‏ از هيچ ويژگى‏ “طبقاتى‏” و “تاريخى‏” ديـگر برخودار نيست. فاقد هرنوع ويژگى‏ است كه مى‏توان آن را با محك “ماترياليسم تاريخى‏” سنجيد و به ارزيابى‏ از آن پرداخت. فقدان طرح مساله عدالت اجتماعى‏ و دفاع طبقاتى‏ از آن در ابرازنظر ١٦ آذر ١٣٨٨، موضع‏گيرى‏ را به موضع‏گيرى‏ مطلق‏گرايانه، يك‏سويه و ضدديالكتيكى‏- ضدپرولتاريايى‏ تبديل مى‏سازد. در اين موضع‏گيرى‏ «آرمان والاى‏ طبقه كارگر» كه “انوشه هاتفى‏” در ابراز نظر خود در برابر موضع “هاتف رحمانى‏” مطرح مى‏سازد (نگاه شود به مقاله شماره ٤ سال ١٣٨٩ تحت عنوان “كارپايه تئوريك مناسب براى‏ شرايط كنونى‏ خيزش انقلابى‏ مردم، جايگاه آرمان والاى‏ طبقه كارگر در جنبش كنونى‏ كجاست؟” http://www.tudeh-iha.com/?p=1148&lang=fa) هيچ جايگاه و مدافعى‏ ندارد!؟

درست در اين سكوت است كه ظرافت تفاوت ميان اشتباه سياسى‏ و موضعى‏ تجديدنظر طلبانه و اپورتونيستى‏ در خدمت حفظ نظام سرمايه‏دارى‏ كه در پس «چارچوب موازين نظامى‏ دموكراتيك» پنهان شده است، بر ملا و افشا مى‏شود!

شيوه سكوت غيرمجاز، به قول مداحان و مدافعان نظام سرمايه‏دارى‏، “بازى‏ با كارت بسته” است. پراگماتيسمى‏ ناب در خدمت منافع طبقاتى‏ سرمايه‏دارى‏. در طول تاريخ اين شيوه همه آن‏هايى‏ بوده است كه “مردم” را براى‏ دسترسى‏ به اميال خود “به كار گرفته‏اند”. همه انقلاب‏هاى‏ دهقانى‏ هزاره و سده‏هاى‏ گذشته، در همه كشورها با دنبال شدن از همين شيوه به سود حاكمان فئودال پايان يافته است. پيروزى‏ كليساى‏ كاتوليك در قرن ٥ و ٦ تاريخ اروپايى‏ و همچنين جلب حزب سوسيال دمكرات آلمان براى‏ تائيد بودجه جنگ اول جهانى‏ و … از همين شيوه بهره جسته است.

بديهى‏ است كه سرمايه‏دارانى‏ كه مايلند با حذف سرمايه‏دارى‏ مافيايى‏ حاكم در ايران به برقرارى‏ حاكميت خود دست يابند، بكوشند ناهنجارترين تضاد اجتماعى‏ را مطلق ساخته و آن را به تنها هدفى‏ تبديل سازند كه گويا پس از برطرف شدن آن، خوشبختى‏ به ايران باز خواهد گشت. عجيب نيست كه مطلق ساختن هدف “آزادى‏” و “حقوق بشر” آمريكايى‏ متداول در نظام “اقتصاد بازار آزاد” براى‏ آن‏ها تنها ابزار به چنگ آوردن قلب و انديشه توده‏ها باشد. به “بحث”‏ها و “گزارش”‏ها در راديو وتلويزيون‏هاى‏ تبليغاتى‏ امپرياليستى‏ كه تماماً در خدمت گروه‏هاى‏ فوق قرار دارد، بايد نگريست و در آن‏ها دقيق شد، تا درستى‏ برداشت فوق را شناخت و درك كرد.

اين در حالى‏ است كه حزب توده ايران بدون كوشش براى‏ تعميق شناخت و درك طبقه كارگر و ديگر زحمتكشان و لايه‏هاى‏ ميانى‏ جامعه، زنان، جوانان، روشنفكران، مبارزان خلق‏ها براى‏ برخودارى‏ از برابرى‏ حقوق و … از واقعيت نبرد طبقاتى‏ در جامعه، قادر به جلب اعتماد و اعتقاد آن‏ها نخواهند بود. سكوت در اين عرصه توسط رهبرى‏ كنونى‏ حزب توده ايران، داراى‏ هيچ‏گونه توجيه منطقى‏ نيست. بدون اتخاذ موضعى‏ روشن و صريح و شفاف، “اتحاد”هاى‏ اجتماعى‏ به قول لنين از محتوايى‏ «مبهم» بر خوردار خواهند بود (نگاه شود به مقاله ١٢ سال ١٣٨٧ “مساله اتحادها”http://www.tudeh-iha.com/?p=386&lang=fa كه در آن نظر لنين نقل شده است: «پيش از آنكه متحد شويم، بايد نخست مرزها را با قاطعيت و صراحت تمام مشخص كنيم. در غير اين صورت، اتحاد ما فقط مفهوم موهومى‏ خواهد بود كه بر تشتت موجود پرده مى‏كشد.» لنين، كليات به آلمانى‏، جلد ٤، ص ٣٢٩). چنين موضعى‏ نشان فقدان اعتماد بنفس حزب طبقه كارگر بوده و «سرشت طبقاتى‏ پرولتاريايى‏ حزب» را نابود كرده و به خاك مى‏سپارد!

اتخاذ مواضع روشن، صريح و مبتنى‏ بر ارزيابى‏ مستقل حزب طبقه كارگر بايد در دو صحنه عملى‏ شود. صحنه‏اى‏ در برابر “اتحاد”هاى‏ اجتماعى‏ و صحنه اصلى‏ در برابر پرولتاريا و متحدان طبقاتى‏ آن. درك ديالكتيك اين دو صحنه و اتخاذ مشى‏ و شيوه‏اى‏ كه بايد به كار گرفت، از اهميت مركزى‏ برخودار است تا از يك سو حزب طبقه كارگر به دنباله‏رو اين يا آن جريان در نظام سرمايه‏دارى‏ تبديل نشود و به گرداب رويزيونيسم و اپورتونيسم درنغلطد و از سوى‏ ديگر دچار چپ‏روى‏ و دگماتيسم نشود. راه باريك و خطرناكى‏ كه به قول زنده‏ياد سياوش كسرايى‏ جاده‏اى‏ لغزنده است و اغلب بايد در شب تاريك و طوفانى‏ از آن گذشت. براى‏ آنكه بتوان اين راه سهمگين را با موفقيت طى‏ كرد، بايد از مواضع علمى‏- انقلابى‏ ماركسيستى‏- توده‏اى‏ عدول نكرد.

پذيرش مقوله “آزادى‏” به عنوان مقوله‏اى‏ استراتژيك كه براى‏ نمونه “راه توده”- پيك‏ نت مدعى‏ آن است (نگاه شوده به مقاله شماره ٢٧ سال ١٣٨٨ “وظيفه امروز ما آزادى‏ است”http://www.tudeh-iha.com/?p=1075&lang=fa)، عدول از مواضع علمى‏- انقلابى‏ ماركسيستى‏- توده‏اى‏ و پذيرش نظريات رويزيونيستى‏- اپورتونيستى‏ “مكتب فرانكفورت و … مى‏باشد. نظرياتى‏ كه آزادى‏ را از محتواى‏ طبقاتى‏ آن خالى‏ كرده و آن را مطلق مى‏سازند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *