مقاله شماره: ۲۷ ( ۶ خرداد ۱٣۹۷ )
واژه ی راهنما: سیاسی– تئوری
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5944
مي توان پذيرفت كه پراكندگي مبارزات اعتصابي كارگران، معلمان، به سخني ديگر زحمتكشان يدي و فكري در ايران پايان مي يابد. نشان اين امر، آغاز مبارزه لايه هاي جديدي از زحمتكشان است كه تاكنون مي پنداشتند و اميدوار بودن از سقوط در ورطه ي فقر مطلق بر كنار بمانند. با توسعه سريع اعتصاب كارگران راننده كاميون و كاميون داران زحمتكش در روزهاي اخير در كشور، عينيت رشد ژرفش نبرد طبقاتي در ايران انكار ناپذير است.
اين روند عجيب و خارج از انتظار نيست. علت اين امر تشديد استثمار نظام سرمايه داري در مرحله نئوليبرال آن است. هدف استثمارگرانه ي اقتصاد سياسي امپرياليستي كه در برنامه ي “آزاد سازياقتصادي” خلاصه مي شود، به معناي نابودي كامل حقوق قانوني زحمتكشان است. اين سوداگران ميخواهند با ثروت اندوزي استثمارگرانه ي خود، مساله ي “مالكيت” را به طور بازگشت ناپذير به سود خود”حل” كنند.
به اين منظور سرمايه سوداگر مي كوشد زحمتكشان را قانع سازد تا داوطلبانه به تشديد استثمار خود تن دهند. مي كوشد به اين هدف از طريق تحميل ايدئولوژي حاكمان به محكومان دست يابد. مي كوشدمحكومانِ زحمتكش قانع شوند كه اگر قادر به تامين نيازهاي خود نيستند، علت را بايد در كم كاري و كمبود تخصص و ناتوانايي خود و نه در شرايط سلطه ي استثمار “سرمايه” جستجو كنند.
قانع نمودن ايدئولوژيكي زحمتكشان به تن دادن به دستمزد و شرايط برده وار كار روزانه، هفته و عمر،ازجمله در اشكال اجاره ي نيروي كار از طريق شركت هاي واسطه اي، و يا دامن زدن به رقابت ميان زحمتكشان و نابودي همبستگي ميان آن ها از طريق ايجاد بيگانه ستيزي و اختلاف هاي مذهبي و قومي عملي مي شود كه ابزارهاي سيطره ي نئوليبرالي در نظام سرمايه داري دوران افول هستند.
مقوله ي “اجاره ي نيروي كار” را اسلام ارتجاعي در ايران مقوله اي “مذهبي” اعلام مي كند و آن را«اقتصاد اسلامي» مي نامد! هم خوني «اقتصاد اسلامي» و نئوليبرال امپرياليستي داراي چنين ريشه ي ارتجاعي است.
در چنين شرايط است كه از يك سو روند ژرفش نبرد طبقاتي در ايران قابل شناخت مي گردد، ولي از سوي ديگر، امكان رشد خطري ايجاد مي شود كه در برخي از ابراز نظرهاي اخير (رفقا احسان، ابي، اميد)مطرح شده و خطري غيرقابل انكار است.
خطر «بر موج اعتراض مردم سوار شدن نيروهاي افراطي»، اجراي «سياست ضد آمريكايي حاكميت» را مسئول بحران دانستن، «اجراي خصوصي سازي “غيرواقعي”» را علت بحران قلمداد كردن به جاي مضمون نقض مالكيت توده ها، «هم گامي با روسيه و چين و ديگر كشورهاي درگير با آمريكا» را مسئول بحران دانستن و امثال آن. چنين نمونه ها نشان خطري عنوان مي شود كه به طور عيني در جامعه ي كنوني ايران قابل شناخت است.
بي ترديد سختي شرايط نبردِ نيروهاي چپ در دوران كنوني براي روشنگري وسيع در سطح كل جامعه و انتقال آگاهي طبقاتي به درون طبقه كارگر، تاثير نقش مخرب مذهب ارتجاعي و سواستفاده ي آن از باورهاي مذهبي مردم و زحمتكشان ازجمله علل ايجاد شدن چنين وضعي در جامعه ايراني است. با وجوداين نبايد علت عمده ي ديگر را براي ايجاد شدن امكان خطر گرايش به راست در جامعه فراموش شود. وضعي كه در ابراز نظر رفقاي توده اي بسياري مطرح شده است. آن ها عقب ماندن شرايط ذهني را از رشد شرايط عيني براي چنين وضعي مسئول مي دانند.
نبرد طبقاتي و ژرفش آن در سال هاي اخير عمدتاً به طور ناخود آگاه و به طور عيني پيش مي تازد. درحالي كه ذهنيت راهبردي آگاهانه براي تجهيز مبارزه زحمتكشان يدي و فكري و لايه هاي خرده بوژوازي زحمتكش لنگ لنگان به دنبال آن مي رود. تضاد ميان سطح واقعيت عيني و عقب ماندگي ذهني انقلابي درروند رهايي بخش كنوني انكارناپذير و عنصر ايجاد شدن احساس خطري است كه “چپ” با آن روبروست!
ريشه ايجاد شدن اين احساس خطر را بايد در مطلق سازي روند اصلاحي براي تغييرات بنيادين نزد بخشهايي از طيف چپ در جامعه ارزيابي نمود كه با ناتواني چپ انقلابي در ارايه جايگزين راهبردي براي شرايط حاكم در ايران همراه و تكميل شده است! پيامد عقب ماندن رشد ذهنيت انقلابي از رشد عينيِ شرايط انقلابي و احساس خطر پا قرص كردن راست در ايران عمدتاً از ريشه ي مشتركي سيرآب مي شود : ناتواني چپ انقلابي در ارايه ي جايگزين براي شرايط كنوني!
گرچه ذهنيت راهبردي براي خروج ميهن مان ايران از بحران اقتصادي- اجتماعي كنوني گام هاي پرتواني برداشت است، نتواسته است با شفافيت و قاطعيت پرچم مبارزه ي اقتصادي را عليه اقتصاد سياسي نئوليبرال ديكته شده توسط امپرياليسم برافرازد. در نتيجه، زحمتكشان و توده هاي مبارزه ستاره ي راهنماي ضروري را در سمت “چپ” صحنه ي نبرد آن چنان درخشان نمي يابد كه وجود آن براي اين مرحله از نبرد ضروري است.
نگرش انتقادي به «آلودگي هاي نئوليبرالي جوانان كارگر» و يا خطر كشانده شدن «اعتصاب كاميونداران» در ايران به راست، همانند نمونه ي آن «در شيلي» كه در ابراز نظرها مطرح مي گردد، به گفته ي ماركس، «اهرم ارزيابي و تصحيحِ شناخت» از واقعيت است- بايد باشد (ولفگانگ يانزن، دفاترماركسيستي ١٨/٣، ص ١٠٢). هدفِ انتقاد، «ترسيم ساختار ديالكتيكي شناخت در تجربه مشخص است،نفي ديالكتيكي شناختِ لحظه ي تاريخي به منظور ارتقاي آن به مرحله ي فراتر است» (همانجا).
بدون ترديد جز حزب توده ايران، هيچ جريان سياسي- تاريخي ديگر در ايران قادر نيست به پرسش پيش درباره ي مبارزه با خطر به راست كشانده شدن نبرد توده ها پاسخ علمي- انقلابي بدهد. اين وظيفه تاريخي در برابر حزب طبقه كارگر ايران قرار دارد. وظيفه اي كه تاكنون متاسفانه از پاسخي شفاف و صريح برخوردار نشده است. تزلزل در اين زمينه انكارناپذير است و مي تواند كشنده و فاجعه بار از كار درآيد.
طرح نكردن استدلالي درباره ي ضرورت سكوت رهبري كنوني حزب توده ايران در برابر وظيفه ي روز نسبت به سرنوشت جنبش انقلابي، موجب دامن زدن به حدس و گمان درباره ي علت سكوت مي شود. همزمان اما به مانع اصلي بدل مي گردد، بتوان در بحث و گفتگو با توده ي مردم برنامه ي شايسته اي را براي خروج از بحران همه ي جانبه ايران يافت و آن را به پرچم مبارزه و ستاره ي راهنماي جهت گيري نبرد روز بدل نمود.
طرح اقتصاد سياسي ملي- دمكراتيك و استدلال براي صحتِ درستي آن براي مرحله ي كنوني نبرد به منظور پايان دادن به رژيم ديكتاتوري و تدارك نو و بازسازي اقتصادي- اجتماعي ترقي خواهانه، مردمي-دمكراتيك و ملي- ضدامپرياليستي ايران تنها از عهده ي حزب طبقه كارگر ايران بر مي آيد. كوتاهي در اين زمينه قابل بخشش نيست.
نشانی اینترنتی این مقاله: https://tudehiha.org/fa/5944
٥ خرداد ١٣٩٧ – ٢٦ مه ٢٠١٨