ا. محجوبیان
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
دوشنبه ۴ شهريور ۱٣۹٨ – ۲۶ اوت ۲۰۱۹

لاله و آزیتا بهزادی دیروز در کنار پدر، امروز در جستجوی نشانه ای از او
لاله بهزادی، زبانشناس رشتهی عربی، آرام و اندیشناک سخن میگوید. “ردپاها بهراحتی پنهان کردنی نیستند. آنها سرانجام روزی در جامعه نمایان خواهند شد.” سی سال پس از قتل منوچهر، پدرِ لاله و آزیتا، با هم زیر سایهی دیوار برلین مینشینیم. لاله بهزادی در این محله که میته نام دارد در سال ۱۹۸۷ دیپلمش را گرفت و خواهرش آزیتا، اکنون روانشناس در بیمارستان شاریتِه، هفت سال پس از آن. پدر آنان در سالهای ۱۹۶۰ به جمهوری دموکراتیک آلمان مهاجرت نمود و در لایپزیگ با بریگیته اشتارک همسر آتیاش آشنا شد.
“ما به جستجوی قبر پدرمان ادامه خواهیم داد”. این پیام دو زنی است که خود تهران را دیدهاند. هنگامیکه خانوادهی بهزادی پس از سقوط شاه در سال ۱۹۷۹ / ۱۳۵۷ عازم ایران شد، آزیتا چهار و نیم ساله بود و لاله ده. عزیمتی توأم با یکدنیا امید به ایرانی نو. پس از یک ربع قرن مهاجرت، منوچهر بهزادی بهعنوان سردبیر روزنامه مردم، روزنامهای که او در لایپزیگ بهطور گاهنامه منتشر مینمود، فعالیت مطبوعاتی خود را در تهران از سر گرفت. دختران منوچهر به یاد میآورند که پدرشان سرشار از شوق و انرژی بود. کشور در آستانهی تحولاتی عمیق بود و نمود آن در پیدایش احزاب، روزنامهها و انجمنها تبلور مییافت.
اما دیری نپایید که امید به ایرانی تکثرگرا خود را چون خیالی دور نشان داد و به دستگیری نیروهای چپ روزبهروز افزوده شد. بهزادی بههمراه سایر اعضای رهبری حزب کمونیست توده [ایران] در بهمن ۱۳۶۱ دستگیر گردید. جرم او به اصطلاح جاسوسی بهنفع اتحاد شوروی بود. او را در زندان اوین، زندانی که در زمان شاه بهلحاظ شیوههای شکنجهاش مشهور بود، در سلول انفرادی حبس نمودند.
بنابه گفتههای همبندانش او را ساعتها زیر ضربهی شلاق گرفتند و درحالیکه دستانش را از پشت بسته بودند، آویختنش. در سال ۱۹۸۳ / ۱۳۶۲ برنامهای تحت عنوان میزگرد زندان از شبکههای تلویزیون پخش شد که طی آن افرادی جمهوری اسلامی را ستایش نمودند و راه خود را بیراهه و عبث نامیدند. از بهزادی هم تصاویری در میان است. او در این شوی تلویزیونی توضیحی پیرامون فعالیتش میدهد. آثار شکنجه در دیدگان آنها پنهان نیست.
بریگیته بهزادی پیش از دستگیری همسرش بههمراه دخترانش به برلین شرقی بازگشت. خطرِ اقامت در تهرانِ تحت حکومت اسلامی دیگر بسیار جدی شده بود. خطرات ناشی از زندگی مخفی همسرش و تفتیشهای مدام منزل میتوانست برای دو دخترش آسیبرسان باشد. دختر بزرگ او لاله بخاطر میآورد که چگونه شوق و ذوق ابتدای انقلاب به فضایی سنگین بدل گردید و روزبهروز از حقوق دمکراتیک مردم کاسته میشد، از محدودیتهای انتخاب لباس نزد بانوان تا آزادی رسانهها و تجمعات.
بیست و پنج نامه از زندان. این تمام آن چیزی است که از دوران زندان بهزادی برای همسر و دو دخترش به یادگار باقی مانده است. نامههایی نگاشتهشده برروی برگهای شامل هفت سطر، و در پشت برگه هفت سطر برای نوشتن پاسخ. به نظر لاله جملات تکراری پدرش در این نامهها گواه بر شکنجههایی است که بر او اعمال گشته است. تنها برادرش سیروس اجازه ملاقات با او را داشت و اخباری که او از این ملاقاتها به همسر منوچهر در آلمان میرساند حاکی از وخیمتر شدن تدریجی وضعیت جسمی منوچهر بود.
در تابستان ۱۹۸۸ / ۱۳۶۷ تماس زندانیان با خانوادههایشان قطع گردید. بعدها روشن شد که در آن زمان یک کشتار دستهجمعی سازمان داده میشده است. زندانیان براساس تعلق سازمانی دستهبندی شدند و به بازجویی روانه گردیدند. دیگر از اتهام جاسوسی خبری نبود. بهجای آن کمیته بازپرسی پیرامون اعتقادات مذهبی و خواندن نماز پرسوجو میکرد. تمام این اقدامات نشانگر عهدشکنی رهبر انقلاب، آیتالله روحالله خمینی به اهداف انقلاب بود.
اعدامها بلافاصله پس از پایان جنگ ایران و عراق، و پس از حمله مسلحانه هزاران شورشی سازمان مجاهدین خلق [ایران] به شهر کرمانشاه شروع شد. براساس گزارشات رسیده به سازمان عفو بینالملل در فاصله شهریور ۱۳۶۷ تا دهمین سالگرد انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۶۷ بیش از ۵۰۰۰ نفر بدون حتی یک محاکمه رسمی اعدام گردیدند. در اوج موج قتلعامها هر نیم ساعت زندانیان را پنج یا شش نفره بهوسیله جرثقیلهای تدارکدیدهشده میآویختند. آنگاه که این شیوه “آهسته” تشخیص داده شد، مسئولین به تیرباران زندانیان روی آوردند. شیوهای که پیشتر بهدلیل صدای شلیک و عیانشدن قتلعام از آن امتناع ورزیده میشد. برای حمل اجساد به محل قبرهای دستهجمعی به کامیونها و بالگردها نیاز افتاد.
در نوامبر ۱۹۸۸ / آبان ۱۳۶۷ مسئولین زندان به سیروس بهزادی اطلاع دادند که او میتواند جهت دریافت بازماندهی وسایل شخصی برادرش به زندان مراجعه کند. گواهی رسمی فوت هرگز صادر نشد. در سال ۱۹۹۱ / ۱۳۸۰ وزارت امور خارجه ایران بنابه درخواست سفارت آلمان در تهران “مرگ نامبرده” را تایید کرد. تابهامروز لاله و آزیتا بهزادی از نحوهی مرگ پدرشان بیاطلاعاند و نمیدانند خاکجای پدرشان کجاست. احتمالا پیکر بیجان او نیز چون هزاران قربانی دیگر این کشتار بزرگ، در قبرستان خاوران در حومهی تهران با خاک پوشانده شده است.
اما نه خانوادههای قربانیان، این کشتار بزرگ را به فراموشی میسپارند و نه سازمان عفو بینالملل. در گزارش منتشرهی آوریل ۲۰۱۸، سازمان توانست بهکمک تصویربرداری ماهوارهای اثبات نماید که در سراسر کشور یا ساختمانسازیهای جدید در محل گورهای دستهجمعی در دست اقدام است و یا با خاک یکسان کردن آنها. به نظر سازمان عفو بینالملل هدف ازبین بردن آثار جرم است. آثار جرمی که بر ابعاد این اقدام جنایتکارانه نور میافکند. ازآنجاکه این اماکن تحت کنترل مدام قرار دارند میتوان گمان برد که نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی در زدودن بقایای کشتار همنظرند.
سازمان غیردولتی Justice for Iran (عدالت برای ایران) معتقد است که باقیمانده اجساد قربانیان زندان اوین در ۱۹۸۸ / ۱۳۶۷ در ۱۲۰ گور دستهجمعی در سراسر کشور پخش شده است. از مجموعهی گورستانها حداقل هفت عدد از آنها در فاصلهی سالهای ۲۰۰۳ / ۱۳۸۲ تا ۲۰۱۷ / ۱۳۹۶ ازبین رفتهاند. بستگان قربانیان تاکنون از برگزاری مراسم سوگواری جمعی در اماکن عمومی محروم ماندهاند. آنها همچنین اجازهی گذاشتن گل یا نوشتهای در این اماکن را ندارند. اماکنی که در آنها خفتن ابدی عزیزانشان را محتمل میدانند. هر نوع خاطره و یادآوری باید که محو شود. هر نوع تقاضا برای پرداختن به ابعاد این شبیخون باید که مکتوم بماند.
در درازمدت مقامات حکومتی بازندهاند. خواهران بهزادی بهیقین در سپتامبر، چون هر ساله، در کنار مادرشان از قربانیان یاد خواهند کرد. و آزیتا بهزادی مطمئن است که “سرانجام روزی ابعاد این حوادث از عمق تاریکی سر برآورده و همه چیز آشکار خواهد شد. سرانجام روزی نسلی به نسلی دیگر پاسخگو خواهد بود.” لاله خواهر بزرگ او گفتههای آزیتا را تایید کرده و اضافه میکند: “تصور کنیم که ایرانیان روزی حکومتی جدید استقرار نمایند. آن زمان است که سوالهای بیپاسخ ماندهی تاریخ از کشوهای بستهی خاموشی به روی میز روشن دادخواهی کشانده خواهد شد.” البته تابهامروز توطئه سکوت سیاست اصلی در رأس جمهوری اسلامی بوده است. “صرفنظر از اینکه تا چه میزان دولتهای سه دههی گذشته خود را اصلاحطلب خواندهاند، در یک امر اما مشترکند: پیرامون کشتار گستردهی زندان اوین هرگز موضعی نگرفتهاند.”
برگرفته از مجله عفو بینالملل مورخ ۲۶/۷/۲۰۱٨
مترجم: ا. محجوبیان
غزل
از عزیزان رفته رفته شد تهی این خاکدان
یک تن از آیندگان نگرفت جای رفتگان
عالم از اهل سعادت یک قلم خالی شده است
زان همایون طایران مانده است مشتی استخوان
نیست جز سنگ مزار از نامداران بر زمین
نقش پایی چند بر جا مانده است از کاروان
زیر گردون راست کیشان را نمی باشد قرار
منزل آسایش تیرست بیرون از کمان
باز می گردد به جان بی نفس سوی عدم
هر که در ملک وجود آید ز روشن گوهران
ما به این ده روزه عمر از زندگی سیر آمدیم
خضر چون تن داد، حیرانم، به عمر جاودان؟
پیش ازین بر رفتگان افسوس می خوردند خلق
می خورند افسوس در ایام ما بر ماندگان
مستی غفلت شعور از خلق صائب برده است
تا که پیش از مرگ برخیزد ازین خواب گران؟
(صائب تبریزی)