مقاله شماره ١٣٩١ / ٢ (١٥ فروردين)
واژه راهنما: توده اي ستيزي رسانه هاي امپرياليستي. ”نبرد طبقاتي از بالا“!
در روزهاي اخير، رسانه ”كهنگار” بي بي سي با انتشار يك فيلم تهيه شده توسط فردي به نام محمد حسين دامن زن، كه در جريان صحبت ”كارشناسان“ حاضر در جلسه نمايش فيلم در تلويزيون بي بي سي به عنوان”مستند ساز“ معرفي شد، فيلمي از زنده ياد «رفيق مريم» به نمايش گذاشت. در پايان فيلم، ”كارشناسان“ بي بي سي در پاسخ به پرسش ها، آنچه از ”خوب“ و ”بد“ خواستند، درباره فيلم و در تعريف و تمجيد و همچنين ذم «مريم خانم»، گفتند، تا «رفيق مريم» را به فراموشي بسپارند.
اِعمال نبرد طبقاتي توسط طبقات حاكم، ”نبرد طبقاتي از بالا“، راه هايي گوناگون و تو درهمي را براي دستيابي و حفظ منافع خود برمي گزيند. يكي از اين راه ها، ”تصاحب“ ارزش ها، شخصيت ها و به ويژه نگارش تاريخ از موضع ”فاتحانه“ خود در زماني است كه مي پندارد به ”فتح“ نهايي دست يافته و قربانيان امكان دفاع از خود را ديگر ندارند.
در هفته ها و ماه هاي اخير جنبش توده اي، حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، اين «ققنوس مدافع آزادي و منافع طبقه كارگر ايران» با موجي جديد از اين نبرد طبقاتي ار ”بالا“ روبروست. رسانه هاي امپرياليستي از قبيل بي بي سي، تلويزيون آمريكا، راديو فردا و ديگران، توده اي ستيزي را به وظيفه فعال روز خود تبديل كرده و از به كارگيري هيچ ”ابزاري“ در خدمت به هدف خود ابايي ندارند.
”هشت مارس“، روز جهاني ”جنبش دموكراتيك زنان“ براي آزادي و تساوي حقوق كه يكي از پايه گذار آن در ايران، تو، «رفيق مريم» عزيز و گرامي هستي و كوشش براي ”تصاحب“ شكوهمندي از تبار ”اشرافيت“ كه به منافع طبقاتي خود پشت كرد، و به قول برتولد برشت، شاعر و انديشمند كمونيست آلماني درباره خودش كه به همين راه گام نهاد و آن را با سربلندي ”خيانت“ به منافع اشرافي در دفاع از منافع زحمتكشان ناميد، نمونه هايي براي اين تاريخ نويسي گويا ”فاتحانهِ“ ارتجاع است كه به قول زنده ياد احسان طبري، انديشه شان «از پر مگس فراتر نمي رود» (ا ط، ”بر مرداب تن، نيلوفر انديشه مي رويد“، سروده هاي زندان).
اكنون دشمن طبقاتي زمان آن را فرا رسيده مي پندارد، تو را، «زيبايي، خودسري و جسارتت» را به خيال خود مصادره و مانند ارزش هاي ديگر حزب طبقه كارگر تصاحب كند! بسي خوش خيالي و ناداني! توده اي ها و حزب پرافتخارشان اين ترفند را برملا كرده و هدف در پشت آن را افشا مي سازند.
شيوه مصادره كردن و تصاحب ارزش هاي طبقه كارگر و حزبش در كشورهاي ديگر نيز عملي مي شود. ”پوتين“، رئيس جمهور منتخب در روسيه نيز توانست به طور گذرا با دزديدن دو موضع ”ميهن دوستي“ و نقش ”ملي” به ارث رسيده از مبارزه بلشويكي در تاريخ قرن اخير اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي، آن ها را براي پيروزي در انتخابات اخير به سود سرمايه داري مافيايي حاكم ”مصادره“ كرده تا با پري بيگانه خود بآرايد، به اين اميد كه ارثيه مبارزات كمونيست هاي روسي و حزب طبقه كارگر اين كشور را در دفع تجاوز شانزده كشور متجاوز خارجي به سود ضدانقلاب در سال هاي ١٩١٨ تا ٢٠ و همچنين دفع تجاوز آلمان هيتلري در جنگ جهاني دوم، و پايه ريزي كشوري توانمند و ابرقدرت مدافع صلح و آزادي ”تصاحب“ كند. حزب كمونيست فدراتيو روسيه اكنون مبارزه عليه غارت ثروت هاي زحمتكشان توسط نظام سرمايه داري مافيايي كنوني، يعني دفاع از ”عدالت اجتماعي“ را به موضوع مركزي مبارزاتي خود تبديل ساخته و نهايتاً نقش تاريخي از كف داده را باز خواهد ستاند.
امپرياليسم انگلستان كه در كنار امپرياليسم آمريكا، در شرايط فقدان اتحاد جماهير شوروي در صحنه جهاني و به ويژه در شرايط سركوب مبارزه ملي، دموكراتيك، ميهن دوستانه و به طور واقعي ضدامپرياليستي در ايران به دست حاكميت سرمايه داري كنوني، توانسته و دوباره امكان يافته است ”كشتي هاي توپدار“ خود را به خليج فارس و ديگر آب هاي اطراف كشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره سابق خود ارسال دارد، شيوه ”بررسي“ و ”پژوهش“ خود را براي تصاحب ارزش هاي توده اي و متعلق به مبارزات طبقه كارگر ايران توسعه مي دهد. اين رسانه اكنون از طريق تشديد فعاليت تبليغاتي عليه حزب توده ايران، اين كوشش را به زندگي «رفيق مريم» نيز تسري داده و به آن هم محدود نكرده و نخواهد نمود. همين چند روزِ گذشته نيز اين رسانه امپرياليستي براي ”شريعتمداري“، بازپرس ملعون جمهوري اسلامي در برنامه ديگري فضا باز نمود تا به عنوان ”كارشناس“ مطلع به خدمت گرفته شود و براي مظلوم ترين چهره توده اي و تاريخ فرهنگي اخير ميهن ما، قرباني رژيم خودكامه سرمايه داري حاكم در ايران، زنده ياد احسان طبري نيز ”تاريخ بسازد“!
همه اين شيوه ها كه به مناسبت ٧٠ مين سالگرد بنيان گذاري حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران در رسانه هاي امپرياليستي، حتي با ظاهري آراسته و با برخوردي ”متين“ به خدمت گرفته مي شود، انواعي از شيوه هايي مي باشند كه دشمن طبقاتي در نبرد طبقاتي ”از بالا“ براي حفظ منافع خود به خدمت مي گيرد.
فيلمي كه از «رفيق مريم» نشان داده شد و در آغاز آن جمله «منو گير آوردين»، همراه با مقاومت و ننشستن «رفيق مريم» بر روي مبلي كه نشستن بر روي آن را ماموران امنيتي فيلمساز از او خواسته بودند و جمله «نمي خواهم كتاب وردارم»، «دستمو اينجا بگذارم يا نگذارم، بايد با دستور باشه؟»، «وقتي يك نفر را زير فشار بگذارن و حالا هم در فشارم … حالا هم چهار نفر نشستيد اينجا، منو مي پائيد …»، «مغازه ها را نمي خواهيد باز ببينيد، … در هر صورت دارين منو از گرسنگي از پاي در مي آوريد»، كه با خواندن شعر ”آي آدم ها كه بر ساحل نشسته ايد شاد و خندان …“، معناي خاص خود را يافت، وجود جو و فضاي خفقاني تهيه فيلم را برملا نمود كه نمي توانست حتي براي ”كارشناسان“ بي بي سي نيز پنهان مانده باشد.
جبر و زور و سواستفاده از وضعيت غيرمترقبه براي بانويي در حول و حوش ٩٠ سالگي كه تنها و بي پناه در چنگال عده اي مامور فيلمساز گرفتار است، كه حتي واژه بي شرمانه «خاله جان» را نيز به كار مي گيرند، تا به هدف برسند، براي ”كارشناسان“ بي بي سي علائمي را تشكيل ندادند كه شرايط نامناسب و جو فضاي ضدانساني حاكم بر فيلم را مورد انتقاد قرار دهند. انتقادها ”تكنيكي“ و در كمبود سطح ”تخصصي و كارشناسانهِ“ حرفه اي فيلم و فيلمساز باقي ماند. اين ”كارشناسان“ با اين شيوه برخورد نشان دادند كه وظيفه اي خاص را به عهده گرفته بودند و پا را از گليم خود بيرون نگذاشتند و همانند ديگراني در نمايشي مشابه، آن نگفتند كه بايد گفته مي شد! (نگاه شود به ”آنچه که گفته نشد!“ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1719)
آن ها به راحتي و با پذيرش آنچه كه شنيدند، وجود «منسوبي» را نيز در جمع چهارنفري بازجويان فيلمساز، پذيرفتند و اين برداشت خود را به ببنده القا نمودند!
خير، اين ”كارشناسان“ نخواستند و مجاز نبودند، سركشي و هشياري «رفيق مريم» را به وسيله اي عليه رژيمي تبديل سازند كه قربانيان خود را مورد سواستفاده ”فرهنگي“ نيز قرار مي دهد، چنانچه در همين رسانه امپرياليستي ”شريعتمداري“ ملعون نيز اجازه داشت چند روز بعد عليه زنده ياد احسان طبري نيز صحنه آرايي كرده و به هدف بي بي سي براي مبارزه با دشمن مشترك، حزب توده ايران، خدمت كند!
اما «رفيق مريم» مطمئن باش كه دوستارانت و آناني كه راهت را ادامه مي دهند، آن طور كه طبري در يكي ديگر از سروده هاي زندانش تحت عنوان ”رنج نامه هجران“ مي گويد: «عاشقانت، آه … آنان كه جام عشق را لاجرعه نوشيدند، آنان كه در راهت مردانه كوشيدند، آنان كه چون پروانه اي در گرد شمعت بي باك شوريدند، جوشن خونين رزمت را جانانه پوشيدند، …»، پيامت را دريافت كردند.
اعتراض تو، نفرت طبقاتي اي را كه تو به صورت سيلي اي به صورت آنان نواختي، ديدند، شناختند و درك كردند. بگذار جسارت تو را ”كارشناسان“ بي بي سي، ”كارشناسانه“، ناشي از «تبار اشرافي» تو بپندارند، ما مي دانيم كه موضع تو كه اعلام داشتي كه «ما با آرمان خودمان به اين انقلاب كمك كرديم»، موضع طبقاتي شخصيت استثنايي تو در دفاع از منافع زحمتكشان و منافع ملي ايران بود.
يكي از ”كارشناسان“ بي بي سي كه توانست با توصيف زيباشناسانه صحنه شكوهمند و استثنايي سالن پذيرايي تو را براي هنرمندان ايراني در سال هاي بيست قرن كنوني ترسيم كند و توانايي هنر توصيفي خود را به نمايش بگذارد و دل سخنگوي بي بي سي را نيز به شعف وادارد، اگر نمي توانست تضاد آن زندگي را با هستي كنوني تو در پايان همان قرن نديده انگارد، اما اگر هم مي خواست، مجاز نبود آن را به مثابه نشان موضع قاطع طبقاتي و مبارزاتي تو عليه دشمن طبقاتي توصيف كرده و حق انساني تو را به رسميت شناخته و به آن اذعان دارد. او اين امكان را داشت! زيرا پاسخ قاطع تو به پرسش بازجو كنندگان كه مي خواستند بدانند كه آيا «الان پشيمان نيستيد كه به اين راه آمديد؟»، جاي هيچ ترديدي را براي يك انسان صادق باقي نمي گذارد! پاسخ روشن و شفاف بود، گفتي: «اگر مي خواستم پشيمان بشم، ١٥ سال پيش [آنوقت كه با دستبند قپاني به سقف آويزان بودم و يا ناله «بچه ام» را مي شنيدم كه پاي لختش«شلاق مي خورد»] پشيمان مي شدم.»
”كارشناسان“ بي بي سي اگر مي خواستند موضع تو را درك كنند و پاي خود را از گليم پهن شده بيرون بگذارند، مي بايستي پرخاش تو را به بازجو كنندگان كه درباره اعتقاد تو به «مبداء» پرسيدند، آن را نشان پايداري و پاي زني تو شير زن در موضع انقلابي ات اعلام مي كردند كه گفتي: «شما حق چنين پرسشي را نداريد!»، شما حق تفتيش عقايد نداريد! اين دادگاه انگيزسيون كليسايي است، «زير فشارم، چهار نفر نشسته ايد اينجا و منو مي پائيد!» آري، اين وظيفه ”كارشناسان“ بي بي سي نيست، اين وظيفه ما توده اي ها و حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران است كه از سرمايه معنوي خود پاسداري كرده و آن را ارج نهد!
يكي از ”كارشناسان“ بي بي سي كه خود را به ندانستن مي زند و در فرستنده تبليغاتي امپرياليستي به كيانوري مي تازد و تهمت مي زند كه خود همه چيز را گفته، و با ظاهري مظلومانه با اشاره به سخن كيانوري كه با ديدن همسرش كه با دستبند قپاني به سقف آويزان است، مي پرسد: «مريم خانم» چه مي دانسته كه نبايد بگويد؟ او با اين پرسش، هزينه دعوتش را به تلويزيون بي بي سي مي پردازد!
”كارشناس“ بي بي سي اگر هم از نامه افشاگرانه كيانوري به خامنه اي بي خير است كه او در آن افشا مي كند كه از او مي خواسته اند اعتراف كند كه حزب توده ايران تدارك كودتايي را براي روز اول ماه مه ٦١ ديده است، لااقل مي بايستي پاسخ «رفيق مريم» را سيلي اي سخت به گونه خود احساس كند كه گفت: «ننوشتيم و نخواهم نوشت! اونا مي خواستن نسبت به حزب ابراز نفرت بكنم … از ما خواستن به حزب پشت بكنيم … كيا گفته هر كس به چرخ انقلاب نزديك تر است، بارش بيش تر است … با آرمان خودمان به اين انقلاب، به انقلاب مردم، كمك كرديم.»
«به خودم مي گفتم … بر سرم مي زدم و مي گفتم، خاك بر سرت، اگر تحمل نمي توني بكني … تمام آنچه را كشيدم جلوي من مي گذاشتند [و مي پرسيدند] تحمل آن را خواهم داشت؟ … اما انسان به مرور، قدم به قدم، آدم تحملش مي كند …»، آري «رفيق مريم» انسان ها در مبارزه با رشد وظايف، بزرگ مي شوند و قد مي كشند و به تهمتن هاي تاريخ بدل مي گردند!
«زندگي اينقدر گيرا است … اينقدر زيباست، و همه ناآگاه مي دانند كه وقتي رفتند، تمام شد …»
در ديداري كه به عنوان ديدار واپسين ارزيابي شد، موضع انساني، انقلابي و مقاومت شكست ناپذيرت را با صراحت برشمردي و اعلام كردي: «كياجان، اميدوارم همان طور كه بودي، مرد و مقاوم بموني!»
البته كه دفاع از اين مواضع طبقاتي وظيفه توده اي ها و حزبشان، حزب توده ايران است و نه هر ”كارشناس“ از راه رسيده!
اگر ”كارشناسان“ بي بي سي عشق تو را به خانواده ات، به «تبار اشرافيت»، بر جسته مي سازند، يا عشقت را به «طفلكي كياي من»، انگيزهِ موضع سياسي تو اعلام مي كنند، كه گويا «هم در مساله حزبي و شخصي [كيا] … قطب سياسي اوست …» و مي خواهند شخصيت تو را به «شخصيت يك زن [در سطح «خاله جان» محدود كنند كه در اين فيلم] داريم مي بينيم …»، به هيچ وظيفه ديگري عمل نمي كنند، جز وظيفه نفي موضع آگاهانه طبقاتي تو. نفي شخصيت استثنايي زني توانمند، هشيار و آگاهي كه با پذيرش مواضع طبقاتي طبقه كارگر، به منافع طبقاتي ”طبقه“ منشاء خود پشت نموده و راه دفاع از زحمتكشان را پذيرفته و تا گام پاياني به آن پايبند و متعهد و وفادار و توه اي سربلندي باقي مانده است.
بديهي است كه ذهن ”خورده بورژوامآبانه“ و ”كارشناسانه“ آن ها كه بر پايه حفظ نفع «خُرد كمّي ”من“» (نگاه شوه به ”سرگشتگي هاي انديشه در روند شناخت از خود-”من“ (فرد)“ http://www.tudeh-iha.com/lang/fa/archives/1738) قرار دارد، نمي تواند عشق تو به خانواده ات، به «طفلكي كياي من» را، به جز عشقي محدود و كمّي و فردي (انتولوژيك) ارزيابي كند و به طريق اولي چنين ذهني نمي تواند جنبه كيفي و آنتروپولوژيكي عشق به انسان را درك كند و آن را عشقي طبقاتي براي حفظ منافع طبقه كارگر ايران بداند!
آري وظيفه آن ها، نفي اين امكان است كه شخصيتي همانند تو، مي تواند از برادرش، از نصرت اله فيروز دفاع كند، اما باوجود اين به منافع طبقاتي اشرافيت سلطنتي پشت كرده باشد! همان طور كه درك نمي كنند كه عشق تو به «طفلك كياي من»، در عين بيان شكوهمندي احساس دروني و روحي به او به عنوان زوجت، عشق «به احترامي است كه كيانوري به زن داشت» و تو آن را ظاهراً براي اولين بار با اين كيفيت نوين از او دريافت كرده بودي و تا پايان حيات هر دوتان ادامه يافت و پاسخي بود به نزديكي روحي ات با او به عنوان رفيقي در مبارزه مشترك طبقاتي- سياسي!
عشقي كه بيان نمودي و تا پايان راه نيز ادامه داشت، جا به جا در سخنانت زنده بود. زوج اسپارتاكوس كه در كتابي به همين نام ”ميكرآ“ نام دارد، زماني كه بچه اسپارتاكوس را بر سر دست بلند نمود تا جلوي چشمان بي رمق او كه بر صليب ميخ شده بود گرفته و بگويد كه پسرش راهش را ادامه خواهد داد، ثمره عشق روحي- احساسي تن خود را همزاد ميوه عشق شايد ناآهانه طبقاتي خود براي ادامه نبرد، به او نشان داد و هستي انتولوژيكي (فردي) هر سه نفر را به هستي انساني، به هستي آنتروپولوژيكي گونه انساني كه بخشي از آن بودند، گره زد.
طبري در توضيح رابطه هستي فردي و گونه انساني در ”يادداشت ها و نوشته هاي فلسفي و اجتماعي“ (ص ١١٢) همين مضمون را چنين برمي شمرد: «پس اگر زندگي انسان و خود انسان را … در مقياس انفرادي آن … مورد بررسي قرار دهيم و به عوض آنكه در عرصه آفرينش و رزم و كمال تاريخي اش بنگريم، در گدازش و رنج و حرمان هاي انسانيش بيازمائيم، منظره اي به دست مي آوريم كه بي آنكه دروغين باشد، چندش آور است. ولي اگر زندگي را در مقياس تاريخي آن، به مثابه يك پديده منطقي و ضرور از تكامل ابدي مادّه جنبان در نظر گيريم، آنگاه منظره از بيخ و بن دگرگون مي شود. اينجا ديگر زندگي علفي گمنام و سپري و قطره اي خورد و ناچيز نيست، بلكه چمنزاري هميشه سبز و دريائي پيوسته جوشنده است. اينجا ديگر صفات زندگي با صلابت و عظمت تجلي مي كند. زندگي انساني به مقتدرترين و اعجازآميزترين مظاهر كارستان بي پايان طبيعت بدل مي گردد … آري زندگي انساني در اين مقطع، عظيم ترين و پرطنين ترين فتح ماده و ذروه كمال آن و سحرانگيزترين غزل در ديوان هستي است.»
بديهي است كه درك و دفاع از اين عشق، از اين «غزل در ديوان هستي»، وظيفه توده اي ها و حزبشان است!
موضع طبقاتي تو آنقدر روشن و شفاف بود كه هر ”عقل سليم” نيز آن را درمي يافت، جز ”كارشناسان“ بي بي سي كه وظيفه اي ديگر به عهده داشتند: نفي آن! آن ها نفرت تو را به خاندان پهلوي، در ارتباط با برخورد آن ها با خانواده ات عنوان نمودند. در نفي پرسشي كه بازپرس فيلمساز از تو كرده بود در ارتباط با علت انتخاب رضاخان براي كودتا و سلطنت به جاي «نصرت ميرزا» و باوجود اشاره تو به نقش سيد ضياء در همين ارتباط، ”كارشناسان“، ”كارشناسانه“ مساله علاقه تو را به خانواده برجسته ساختند و اضافه نمودند كه گويا بر خلاف ادعاي تو، «نصرت ميرزا» نيز قادر بوده است حتي بدتر از رضا پهلوي به انگلستان خوش خدمتي كند، نكته اي كه تو امكان مخالفت و يا تائيد آن را ديگر نداري.
نفرت تو به پهلوي ها اما در ارتباط قرار داشت با شيوه حكومت سلطنت ٢٥٠٠ ساله به عنوان شكلي از حاكميت عتيقه اي و عقب افتاده كه از نظر تاريخي، همانند شكل ولايت فقيه، مربوط به دوران قبيله اي رشد جوامع بشري مي باشد. اين شكل و مضمون حكومتي هم در شكل ”لائيك“- سلطنتي آن (شاه خدايي) و به طريق اولي در شكل ”ولايت فقيه“ آن (خداشاهي) كه شكلي كهنه تر و عقب افتاده تري نيز است، شكل و شيوه منسوخ حاكميت طبقاتي قرون وسطي است كه بايد به زباله دان تاريخ سپرده مي شد و تو تنها نكته قابل دفاع در عملكرد خميني را در نقش او در «سرنگوني سلطنت ٢٥٠٠ ساله» اعلام كردي و نشان دادي كه بر خلاف ادعاي ”كارشناسان“ بي بي سي، ما تنها سرگذشت «چند ساعت يك زن» عادي را در فيلم نديديم، بلكه با شخصيت بانوني به طور گذرا آشنا شديم كه ”كارشناسان“ او را خوشبختانه «مريم خانم» ناميدند و خط فاصل خود را با ما كه تو را «رفيق مردم» مي ناميديم و مي ناميم، روشن و شفاف بر جسته ساختند و جدا نمودند.
علت اين كه ”كارشناسان“ بي بي سي و انواع ديگر آن، موضع انساني- هومانيستيِ ماركسيست- توده اي ها را نفي مي كنند، ريشه در انديشه اي دارد كه بيان آن در اين سطور ضروري به نظر مي رسد. ضروري است نشان داده شود كه چرا ”كارشناسان“ بي بي سي و انواع ديگرشان، موضع بانوي در فيلم را نه بر پايه جايگاه هستي آگاهانه او، بلكه بر پايه منشاء ”اشرافي“ او توضيح مي دهند؟ بانويي كه دوستارانش او را «رفيق مريم» خطاب مي كنند و موضع آگاهانه زندگي شرافتمندانه و سربلند او را كه با پشت كردن به منافع منشاء طبقاتي- خانوادگي اش راه حزب توده ايران را انتخاب نمود، ارج مي نهند و با تحسين مي نگرند و سرمشق قرار مي دهند.
علت اين برخورد ”كارشناسانه“ را بايد در موضع نظري نژادپرستانه اي جستجو كرد كه در نظام سرمايه داري و همه نظام هاي طبقاتي ديگر وجود دارد. اين علت گاهي شفاف و زماني پوشيده در انديشه نظرپردازان و ”كارشناسان“ سرمايه داري خود را مي نماياند. اين انديشه نژادپرستانه طبقاتي را فردريش نيچه در عام ترين شكل آن و در ظاهر در برخوردي انتقادي به سرمايه داران با شفافيت كامل به صورت زير بيان مي كند: «ضعف صاحبان كارخانه ها و شركت هاي بزرگ بازرگاني، احتمالاً كمبود برخوردها و بروز نشان هايي نزد رفتار آنان است كه به كمك آن ها بتوانند خود را به عنوان نژاد برتر بشناسانند و بنمايانند. نشانه هايي كه شرط برجسته شدن افراد مي شوند؛ اگر آن ها رفتار بزرگ منشانه و ممتازانه خانواده اشرافي خود را حفظ كرده و به نمايش بگذارند، شايد آنوقت ديگر سوسياليسمي براي توده ها باقي نمي ماند. زيرا توده ها در اصل آماده براي هرنوع بردگي هستند، به شرط آنكه نژاد برتر نسبت به آن ها هميشه رفتاري از موضع برتر و فرماندهي نشان دهد كه بر پايه جايگاه خانواده اي كه در آن به دنيا آمده است احراز نموده و ناشي از رفتار اشراف منشانه منشاء خانوادگي آن ها مي باشد.» (نيچه، جلد ٢، ص ٦٥ . به نقل از ماير، سرگشتگي هاي انديشه در روند شناخت خود، ص ١٨٠).
«رفيق مريم» عزيز و گرامي، مقايسه اي كه ”كاشناسان“ بي بي سي ميان شكوهمندي ظاهري زندگي اشرافي گذشته با زندگي نحيف بازپسين تو انجام دادند، نشان نقش فرماندهي نژادپرستانه مبتني بر منشاء خانوادگي و زايش تو نيست، بلكه نشان موضع طبقاتي آگاهانه اي است كه در زندگي پربار و هدفمند خود در كنار ميليون ها مادر و زناني گذراندي و براي احياء و حفظ حقوق انساني آنان در نبردي سخت و افتخارآميز شركت داشتي. توده اي سربلندي كه در مبارزه براي تساوي حقوق زنان در جامعه ايراني و به عنوان شخصيتي استثنايي و تاريخي در نبرد براي حفظ منافع زحمتكشان ايران كوشيد و راه را نشان داد.
يكي از ”كارشناسان“ گويا كتابي در وصف سه زن ايراني نوشته است كه تو يكي از شخصيت هاي آن مي باشي. متاسفانه نگارنده هنوز آن كتاب را نخوانده است، باوجود اين بايد ترديد داشت كه نظريات ”كارشناسانه“ نويسنده كتاب در مورد شخصيت تاريخي تو در آن كتاب نيز سيبي باشد كه از تنه درخت انديشه او بسيار به دور افتاده باشد.