در دیدگاه مارکسیستی، امپریالیسم مرحلهای از سرمایهداری است که در آن انحصارهای بزرگ با دولتهای سرمایهداری پیشرفته در هم آمیخته و سرمایههای خود را برای بیشینهسازی سود به خارج میفرستند. آنها بر کشورهای کمتوان با ساختارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی پسمانده چیرگی مییابند. امروز، ایالات متحده و اتحادیه اروپا دو قدرت بزرگ امپریالیستی هستند، اما منافع آنها همیشه همسو نیست، بهویژه با تغییر توازن نیروهای جهانی به سود کشورهای جنوب جهانی، این تضادها پررنگتر شده است.
در هشت دهه گذشته، ایالات متحده و اروپا همکاری امپریالیستی نزدیکی داشتهاند. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا با رهبری ناتو از اروپا در برابر سوسیالیسم پاسداری کرد و آن را شریک کلیدی در گسترش سرمایهداری دانست. در دوران جنگ سرد و پس از فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، این دو قدرت امپریالیستی همپیمانانی با منافع مشترک بودند. بااینحال، همواره رهبری این همکاری در دست ایالات متحده بوده است.
با رویکار آمدن ترامپ، نگاه آمریکا به اروپا تغییر کرد. ترامپ نقش استراتژیک اروپا را مانند دوران جنگ سرد مهم نمیداند. با گسترش اتحادیه اروپا و نیرومندتر شدن آن، ترامپ اروپا را بیشتر رقیب میبیند تا شریک. سیاستهای او، از جمله تأکید بر ناسیونالیسم اقتصادی، کنترل مستقیم تجارت و افزایش هزینههای نظامی اروپا، نشاندهنده شکاف میان این دو قدرت امپریالیستی است.
اکنون ایالات متحده و اتحادیه اروپا در رقابت بر سر تجارت جهانی، فناوری و نفوذ ژئوپلیتیکی قرار دارند. درگیری میان ترامپ و اتحادیه اروپا را میتوان از دید رقابتهای جهانی سرمایهداری و تغییر در ساختارهای قدرت بررسی کرد. رویکرد “نخست آمریکا” ترامپ، بازنگری پیمانهای بینالمللی را در پی داشته است. او وابستگی اروپا به نیروی نظامی آمریکا در ناتو را نادرست میداند و خواستار افزایش هزینههای نظامی اروپا است. همزمان، آمریکا میخواهد صادرات خود را در اروپا افزایش دهد، بهویژه در شرایطی که هر دو قدرت در تلاشاند تا در برابر چین بایستند.