زنده‏باد بحث بين توده‏اى‏ها (٢) ذمش گفتى‏، حسنش نيز بگو!

image_pdfimage_print

مقاله شماره ١٣٨٧/٤٢

پاسخ به دو ابرازنظر ب. الف. بزرگمهر

“توده‏اى‏ها” براى‏ خود وظيفه مشخصى‏ قائل شده است. واقعيت عينى‏ و تاسف‏انگيز تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏، انگيزه انتشار “توده‏اى‏ها” بوده است، به اين اميد كه در جهت وظيفه عينى‏ همه توده‏اى‏ها در مبارزه انقلابى‏ عليه تشتت نظرى‏ و سازمانى‏ در جنبش توده‏اى‏ قرار داشته باشد.

به منظور جهت دادن بحث به سوى‏ هدف فوق، بايد از پراكنده‏گويى‏ اجتناب شده و نيرو صرف غيرعمده نگردد. ازاين‏رو ابرازنظرهايى‏ كه در خدمت هدف فوق نباشند، منتشر نخواهند شد. اما براى‏ نكاتى‏ كه در دو ابرازنظر خود مطرح ساخته‏ايد از صميم قلب تشكر مى‏كنم.

١- براى نگاه انتقادى كه به پيشگفتار مقاله “ديالكتيك نفى، يا نفى ديالكتيك مكتب فرانكفورت در پرتوى ماركسيسم” (http://www.tudeh-iha.com/?p=659&lang=fa) داشته‏ايد، تشكر مىكنم.

حق با شماست، غلظت و بيان مطلب در جمله‏اى‏ كه شما از پیشگفتار مقاله دیالکتیک نفی مطرح ساخته‏ايد و احتمالاً نمونه‏هاى‏ بيش‏ترى‏ از آن را مى‏توان در بقيه مطلب نيز يافت، مى‏تواند براى‏ هر خواننده قابل هضم فكرى‏ نباشد، به‏ويژه اگر براى‏ اولين بار با موضع سروكار مى‏يابد، آنهم از قلم غيرمتخصصى‏ همانند نگارنده مطلب.

باوجود اين مى‏توان اميدوار بود كه مطالعه كل پاراگرافى‏ كه شما يك جمله آن را مورد نقد قرار داده‏ايد، كمكى‏ به هضم مضمون مطلب باشد. پاراگراف در ارتباط است با انديشه تئوريك “چپ‏ نو” در سال‏هاى‏ ٦٠ و ٧٠ قرن گذشته. در آنجا آمده است: «دهه ٦٠ و ٧٠ قرن بيستم، در اروپا و به‏ِويژه در فرانسه و آلمان سال‏هاى‏‏ اوج جنبش دانشجويى‏‏- روشنفكرى‏‏ بود، كه خود را مستقل از نبرد طبقاتى‏‏ در جامعه، آرى‏‏ مافوق آن مى‏‏پنداشت و براى‏‏ خود به‏مثابه “نخبـگان” و “فرهيختـگان” جامعه، نقش نيروى‏‏ محركه و موتور براى‏‏ تغييرات اجتماعى‏‏ قائل بود. “چپ نو” نامى‏‏ بود كه اين جنبش بر خود نهاده بود و “تئورى‏‏ انتقادى‏‏” را پرچم انديشه خود اعلام كرده بود. دو عنصر “ديالكتيك نفى‏‏” و پوزيتويسم پنهان، مضمون فلسفى‏‏ و تئوريك “تئورى‏‏ انتقادى‏‏” را تشكيل مى‏‏دهند. در آن، “ديالكتيك نفى‏‏” پوششى‏‏ است براى‏‏ سنتز بين فلسفه زندگى‏‏ و پوزيتويسم. نتيجه الزامى‏‏ ديالكتيك نفى‏‏، “تئولوژى‏‏ نفى‏‏” است كه در آن “مطلقيت”، عنصر اساسى‏‏ اتوپياى‏‏ فلسفى‏‏- آنتروپولوژيكى‏‏ مى‏‏باشد.»

البته امكان توضيح مفصل در پيشگفتار درباره تئورى‏ انتقادى‏، پوزيتيويسم، اتوپياى‏ فلسفى‏- آنتروپولوژيكى‏، و …، كه زمينه نظرى‏ را در جنبش “چپ نو” تشكيل مى‏داد، وجود داشت، اما مى‏توانست سخن را در آنجا بيش از حد طولانى‏ سازد. درعين‏حال، سطح مطلب در كليت آن مى‏تواند براى‏ خواننده علاقمند انگيزه ادامه مطالعه و جستجو در منابع ديگر را بوجود آورد. و بايد اميدوار بود كه چنين باشد.

بهرجهت از محبت و توجه شما يك بار ديگر تشكر كرده و انتقاد شما درباره تكنيك ترجمه كردن را آويزه گوش نموده و كوشش خواهد شد در آينده طبق توصيه شما عمل شود: «آنچه كه خود برداشت و در ذهن خود هضم كرده‏ايد [را] بر كاغذ بياوريد …».

ذمش گفتى‏، حسنش هم بگو

دوست داشتنى‏ مى‏بود، اگر در ابرازنظر خود، نظرتان را در اين باره هم بيان مى‏كرديد، كه آيا طرح نظريات “مكتب فرانكفورت” و انديشه تئوريك و ايدئولوژيك نهفته در پشت آن در “توده‏اى‏ها” را اصلاً مثبت ارزيابى‏ مى‏كنيد، يا خير؟

نگارنده ضرورت طرح انديشه ضدماركسيستى‏ فوق را براى‏ افشاى‏ اهداف سياسى‏ نهفته در پس آن، يعنى‏ انتقال انديشه سوسيال دموكراتيك راست به درون جنبش “چپ” به طور عام و نفوذ آن در حزب توده ايران به طور خاص، ضرورتى‏ مبرم ارزيابى‏ مى‏كند و خوشحال مى‏شود، اگر شما نيز با اطلاعات وسيع تئوريك و فلسفى‏ و قدرت بيان و استدلال علمى‏اى‏ كه در شما وجود دارد، به سهم خود در اين زمينه فعال باشيد.

٢- در ارتباط با  مسئله تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏، شما متنى‏ را به ابرازنظر خود افزوده‏ايد: «حزب توده ايران، متحد و نيرومند»، با عنوان “حزب از نگاه يك آدم ساده!” (http://www.farhangetowsee.com/209/209-8.htm). اين متن پيش‏تر، تصور مى‏كنم در تارنگاشت عدالت، انتشار يافته بود.

جالب است كه نوشته شما، مصداق درجه يكى‏ از به خدمت گرفتن اسلوب “ديالكتيك نفى‏” مى‏باشد. انگيزه مثبت در انتخاب اين اسلوب را مى‏توان پذيرفت. ظاهراً انتخاب اسلوب از ديد زيباشناسانه طرح مسئله بوده است.

باوجود اين از انتشار آن در “توده‏اى‏ها” صرفنظر شد، زيرا به نظر نگارنده در آن دو كمبود ديده مى‏شود.

يك- فقدان برخورد مشخص در نوشته است به هدف اعلام شده “توده‏اى‏ها” درباره ضرورت مبارزه انقلابى‏ با واقعيت دردناك تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏.

با مطالعه مطلب، خواننده كماكان در برابر اين پرسش قرار مى‏گيرد، كه به نظر شما، بالاخره بايد براى‏ برطرف ساختن تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ كوشيد يا خير؟ و پاسخ آن را در مطلب ارسال شده نمى‏يابد. البته اين كمبود قابل برطرف ساختن مى‏باشد. با استفاده از فرصت پيش آمده، تمناى‏ مستقيم از شما براى‏ موضع‏گيرى‏ در اين ‏باره به ويژه ازاين‏رو پراهميت است، زيرا از پيش‏شرط دانش تئوريك و ايدئولوژيك توانا براى‏ موضع‏گيرى‏ به وفور برخوردار هستيد.

دو- خواننده در پايان مطالعه نوشته شما با عنوان “حزب از نگاه يك آدم ساده!”، با پرسش زير روبروست، كه آيا طرح مسئله پراهميت مبارزه انقلابى‏ عليه تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ به كمك اسلوب ديالكتيك نفى‏، نمى‏تواند از اين طريق دستيابى‏ به وحدت نظرى‏ و سازمانى‏ را مورد پرسش قرار دهد، كه دسترسى‏ به اين هدف را، دسترسى‏ به چيزى‏ نامفهوم و عرفانى‏ تبديل مى‏سازد؟

به كار گرفتن اسلوب ديالكتيك نفى‏ توسط ماركسيست‏ها غيرمجاز نيست. به‏ويژه زمانى‏ كه ضرورت بيان نكته‏اى‏ از نگاه زيباشناسانه و يا آموزشى‏ و يا علمى‏ احساس شود. براى‏ مثال، نگارنده در كار شغلى‏ خود، در مواردى‏ و به منظور تشخيص بيمارى‏ مورد آزمايش، از اين طريق حيطه انديشه شناسنده را تنگ مى‏نمودم، كه به نفى‏ آن بيمارى‏هايى‏ در نمونه برداشته شده مى‏پرداختم، كه علائم آن‏ها به طور قطع در نمونه وجود نداشت. از اين طريق، تعداد بيمارى‏هايى‏ كه مى‏بايستى‏ در  تشخيص افتراقى‏ differential بدان انديشيد، محدود و محدودتر مى‏شد.

استفاده از اسلوب ديالكتيك نفى‏ در اين موارد، براى‏ تشخيص نهايى‏ بيمارى‏ كافى‏ نبود. براى‏ تشخيص نهايى‏ بيمارى‏، ضرورت مطلق داشت و دارد، كه با كشف علائم قطعى‏ و اثبات شده، يعنى‏ برپايه بررسى‏ علمى‏، اظهارنظر نهايى‏ انجام شود.

در مورد مبارزه انقلابى‏ با تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ نيز پاى‏فشردن بر اسلوب علمى‏ تحليل شرايط و وضع حاكم، ضرورى‏ و اجتناب ناپذير است. اسلوب ديالكتيك نفى‏ و انواع ديگر آن كه زمينه نظرى‏ را در احزاب كارگرى‏ غيرانقلابى‏، همانند سوسيال دموكراسى‏ راست و انواع احزاب “كارگرى‏” از جنس حزب كارگر انگليس و… تشكيل مى‏دهد، جهت انديشه شناسنده را منحرف مى‏سازد و نهايتاً به “نرم” شدن انديشه ايدئولوژيك منجر مى‏گردد.

به كارگيرى‏ اين اسلوب در احزاب انقلابى‏ كارگرى‏ كه خود را وفادار به انديشه ماركسيسم- لنينيسم اعلان كرده‏اند، و تارنگاشت عدالت نيز آن را بر صفحه خود نقش نموده است، مى‏تواند نهايتاً همان «اشغال از درون» ازكار درآيد، كه زنده‏ياد جوانشير در اثر برجسته تئوريك و سياسى‏ “سيماى‏ مردمى‏ حزب توده ايران” برمى‏شمرد.

«اعجاز فرزند باور است» (طبرى‏)

نگارنده ترديد ندارد كه راه دسترسى‏ به وحدت انديشه و عمل در جنبش توده‏اى‏ و حزب آن، حزب توده ايران، راهى‏ ناهموار و طولانى‏ خواهد بود. براى‏ آن نياز به انديشه هوشمند، خلاق و مبتكر وجود دارد، كه نگارنده در شما سراغ دارد. اميدوارم شما هم بتوانيد هفت چكمه آهنين و هفت عصاى‏ آهنين تهيه كنيد و هم‏ره راه شويد. ضرورت اين هم‏رهى‏ به‏ويژه ازاين‏رو به چشم مى‏خورد، زيرا برخورد تارنگاشت عدالت به موضع مبارزه انقلابى‏ با تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏، تاكنون موضعى‏ منفى‏ بوده است.

يك كلام آخر! تارنگاشت عدالت بخشى‏ از كتاب “سيماى‏ مردمى‏ حزب توده ايران” را منتشر ساخته است. اين اقدامى‏ قابل تحسين بوده و نگارنده به سهم خود آن را ارج مى‏نهد و متشكر است. مايلم تقاضا و تمنا براى‏ درج كامل اثر را از طريق شما به مسئولان تارنگاشت برسانم. “توده‏اى‏ها” متاسفانه از امكان تكنيكى‏ انتشار اثر برخوردار نيست.

آنچه كه اما در «توضيح عدالت» در ارتباط با انتشار بخشى‏ از كتاب جوانشير مفهوم نشد، انگيزه انتشار آن بود. منظور از جمله «به اين اميد [كه انتشار] در محك زدن تفسيرهاى‏ مدعيان “پيوند وظيفه سوسياليستى‏ و دموكراتيك” موثر افتد» چيست؟

١- آيا شما و تارنگاشت عدالت به ضرورت اين پيوند باور نداريد؟

٢- در درستى‏ نظر جوانشير، كه استوارى‏ و وحدت انديشه و عمل حزب را ناشى‏ از تجربه و پراتيك مبارزاتى‏ چهل ساله حزب توده ايران در پيوند زدن بين دو وظيفه فوق مى‏داند، ترديد داريد؟

٣- جوانشير موفقيت حزب را در دو عرصه فوق، ناشى‏ از پايبندى‏ و وفادارى‏ حزب به انديشه انقلابى‏ ماركسيسم- لنينيسم مى‏داند، آيا ترديدى‏ در اين زمينه براى‏ تارنگاشت عدالت وجود دارد؟

بديهى‏ است كه بايد نكات برشمرده فوق از اثر جوانشير را به شرايط روز منتقل ساخت، نه يك به يك، بلكه با پايبندى‏ به ديالكتيك ماركسيستى‏. در اين زمينه، مواضع ازجمله تارنگاشت عدالت، بايد بتواند نقد را تحمل كرده و صميمانه با آن برخورد و در صورت ضرورت پاسخگو باشد. متاسفانه تاكنون اين شيوه از طرف برخى‏ از نظريه‏پردازان تارنگاشت رعايت نشده است. تا آنجا كه اين ظن را بوجود آورده كه گويا به “وظيفه” عمل مى‏شود.

اگر جز اينست كه نگارنده اميدوار است، چنين باشد، آنوقت بايد بحث درباره مسائل پيش‏رو را سازمان داد و با لحنى‏ صميمانه به پيش برد. در اين بحث بايد هدف، برطرف ساختن تشتت نظرى‏ در جنبش توده‏اى‏ باشد. «اين باياى‏ تاريخ‏ است» (طبرى). زيرا مضمون مبارزه انقلابى‏ با برنامه ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏ را تشكيل مى‏دهد. مبارزه عليه برنامه ايجاد تشتت و ابدى‏ ساختن آن در جنبش توده‏اى‏. مبارزه عليه «سرمايه‏گذارى‏ براى‏ سود ماد‏ام‏العمر» توسط ارتجاع داخلى‏ و خارجى‏.

براين‏پايه است كه بارى‏ ديگر صميمانه از شما و از طريق شما از تارنگاشت عدالت تمنا مى‏كنم، نظر روشن وصريح خود را درباره ضرورت مبارزه انقلابى‏ با تشتت نظرى‏ حاكم بر جنبش توده‏اى‏ اعلام داشته و همزمان پيشنهاد براى‏ سازماندهى‏ بحث را ارايه دهيد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *