١٣٨٨ / ٢٣
تودهاىگرامى، هاتف رحمانى
در روزهاى اخير به كمك ب. الف. بزرگمهر با نوشتار شما تحت عنوان “بحثى در ماهيت مدعيان” در “نويد نو” (اول فروردين ١٣٨٧) آشنا شدم. در نوشتار نكات درست و پذيرفتنى وجود دارند، بهويژه هنگامى كه شما مواضع عام و تئوريك را توضيح مىدهيد. باوجود نكات پذيرفتنى فوق، شما در دو نكته به خطا مىرويد:
نخست- به شيوه علمى بررسى مشخص پديده، آنطور كه زندهياد احسان طبرى در ميان گذاشته، پايبند نيستيد؛
دوم- به يگانگى ديالكتيكى نظريات سياسى- ايدئولوژيك و موازين سازمانى حزب توده ايران براى تعيين هويت تودهاىها پايبند نيستيد.
اجازه دهيد، نظريات خود را در زير با شما و از طريق شما با ديگر تودهاىها در ميان بگذارم.
نگارنده ضرورى مىداند، نوشتار هنوز تدقيق نشده كنونى را پيش از انتشار، در اختيار شما قرار دهد، تا در صورت نياز، نظريات خود را پيش از انتشار نوشتار، به اطلاع برسانيد.
١- حق با شماست و در اين زمينه اتفاق نظر در كليت درونمايه نظر شما، نه در دقت فرمولبندىها، وجود دارد كه جنبش تاريخى- اجتماعى تودهاى، حزب توده ايران، ادامه دهند سياسى- ايدئولوژيك و سازمانى حزب كمونيست ايران و پيشكسوتان ديگر آن، «يك هستى اجتماعى، منطقى و حقيقى يك پارچه در جغرافياى ايران است. … [حزب توده ايران] كليتى تاريخى بر اين مبنا است كه اين حزب در تاريخ معينى وجود پيدا كرده و با فراز و فرودهاى تاريخى جامعه ايران حركت نموده، از وقايع تاريخى تاثير پذيرفته و بر رخدادهاى تاريخ اثر گذاشته است. شاهد دست آوردهاى گرانقدرى بوده و فلاكت شكستهاى گوناگونى را متحمل شده است. … نسلهاى مختلف جامعه ايران را به دامان گرفته، پرورش داده، و در عرصه مبارزه، آرمان رزم در راه آزادى، استقلال، عدالت اجتماعى و سوسياليسم را در آنها نهادينه كرده است …».
جوانشير واقعيت تاريخى هستى حزب توده ايران را در “سيماى مردمى حزب توده ايران”، سند حزبى مورد توافق همه تودهاىها، به گونهاى فشرده و با دقت موشكافانه علمى چنين برمىشمرد: «حزب ما از بطن جامعه ايران، از درون جنبش كارگرىآن (تكيه از نگارنده. ازاين پس: تان) كه پيوند ناگسستنى با جنبش دموكراتيك ضدامپرياليستى دارد، بيرون آمده است. اين حزب از يك سو وارث جنبش سوسيال- دموكراتيك دوره مشروطه، جنبشهاى انقلابى ضدامپرياليستى پس از اكتبر، حزب كمونيست ايران و محافل ارانى است و از سوى ديگر حاصل جنبش دموكراتيك ضدفاشيستى كه در كشور ما پس از سرنگونى رضاشاه پديد آمد.» (ص ٧٧)
يكپارچگى هستى حزب توده ايران و تاريخ آن و منطق درونى آن را جوانشير همانجا چنين برجسته مىسازد كه «تاريخ مبارزات زحمتكشان هر چه هست، همين است. زحمتكشان ايران تاريخ ديگرى ندارند». (ص ٧٨) تكيه بر يكپارچگى اين تاريخ، دست رد به سينه كسانى است كه براى پاره پاره كردن اين تاريخ و تقسيم پيروزىها و شكستها. مصادره فرازها به سود خود و فرودها به ديگرى، مىكوشند.
هانس هينس هولس، فيلسوف ماركسيست معاصر آلمانى، حزب كمونيست را يك «پديده تاريخى» ناميده و وجود آن را «شرط عمل سياسى صحيح» مىداند (ه. ه. هولس، “هويت تاريخى حزب” در “شكست و آينده سوسياليسم”). شرط عمل سياسى صحيح در پديده تاريخى مورد نظر هولس، به نظر احسان طبرى در رساله “درباره منطق عمل – چگونه مىتوان به عمل اجتماعى مبناى علمى داد” (تهران آذر ١٣٦٠) از آن رو يگانگى جداناپذيرى را در بر مىگيرد، كه «تاريخى و منطقى با هم يك جفت ديالكتيكى را تشكيل مىدهند.» به عبارت ديگر ناروشنى و بىثباتى در درونمايه پديده «تاريخى»، كه شما در نوشتار خود خاطرنشان مىسازيد، اجباراً به زير پا گذاردن «منطق» درونى آن مىانجامد و برعكس.
به عبارت ديگر، درونمايه سياسى- ايدئولوژيك خصلت حزب و ساختار اساسنامهاى و حقوقى آن يك جفت ديالكتيكى هستند كه هاتف رحمانى نيز با آن همداستان است.
با توجه به نكات بالاست كه درونمايه تئوريك- سياسى در ميان گذاشته شده در نوشتار “بحثى در ماهيت مدعيان”، صرفنظر از اندازه دقت فرمولبندى و گفتمان آن، مستدل و پذيرفتنى است و مىتوان آن را چنين بيان داشت: جنبش تودهاى، جنبش اجتماعى- انقلابى طبقه كارگر در سرزمين ايران بوده و بر انديشه علمى ماركسيسم- لنينيسم مبتنى است. اين جنبش، هستى اجتماعى يكپارچه و استوار بر منطقى درونى را در بر مىگيرد و از تاريخى بهمپيوسته و يكدست حقيقى- حقوقى برخوردار مىباشد.
٢- نوشتار در “نويد نو” «حقيقى بودن» جنبش تودهاى را به درستى ناشى از «زنده بودن» و «زيسمندى ارگانيك» آن مىداند كه «در بستر زمان پيش رفته و از وحدت سازمانى- تشكيلاتى، تربيتى، برنامه، تاكتيكها و استراتژىهاى سياسى ويژه خود برخوردار بوده است.»
درونمايه انديشه بالا را هولس در رساله پيش گفته، اينگونه ترسيم مىكند: «تئورى اين حزب [حزب كمونيست]، تئورى تاريخ است و بدين وسيله تاريخ خود او، كه با پيدايى پرولتاريا به عنوان طبقه آغاز مىشود، در روند مبارزه طبقاتى خود را گسترش مىدهد. در اين تاريخ تجربيات جمعبندى مىشوند و الگوهاى آيندهزا را پىمىريزند. آنچه اينجا و هم اكنون در نظر گرفته و انجام مىشود، بر زمينه اين تاريخ به واقعيت مىپيوندد.»
برپايه اين درونمايه، حق با “هاتف رحمانى” است، هنگامى كه مىنويسد: «هرگونه تفكيك مكانيكى در اين عناصر متشكله كليت حزب توده ايران، بهعنوان يك هستى اجتماعى، جفا به تاريخ اين سرزمين و ناسپاسى در برابر صدها [و] هزارها رزمنده تودهاى و انكار هويت حزب توده ايران و جعل تاريخ است.» به عبارت ديگر پاره پاره كردن هستى تاريخى، نهادن بخشى در برابر بخشى ديگر همانطور كه پيشتر نيز اشاره رفت، كارى ناشايست و غيرمجاز بوده، «تفكيكى مكانيكى» است. زيرا، به عنوان نمونه، پيروزى امروز، ازجمله ريشه در آموزش از اشتباه ديروز دارد.
آموزش از تاريخ، آموزش از تضادهاى شناخته نشده و يا نادرست درك شده است، با هدف پديد آوردن ژرفش در شناخت. همين و بس!
٣- يكى از جنبههاى هستى و هويت حزب توده ايران، وجه يكپارچگى نظرى و سازمانى آن است. «آشكار است كه جاى آن كه مدعى “تودهاى” بودن است، فقط مىتواند در پشتيبانى از وحدت سازمانى و سياسى حزب توده ايران متجلى باشد. … حزب توده ايران … در هر زمان، بنا به تحليل مشخص از شرايط جامعه ايران، داراى برنامه، شعارهاى تاكتيكى و استراتژي سياسى ويژهاى است … [كه] برآمد خرد جمعى متبلور در حزب توده ايران است. اين كليت حزب است كه ماهيت آن را تعيين مىكند و نه جمع اجزا[ى] آن … آنچه حزب توده ايران را تعين مىبخشد، همان تبلور خرد جمعى در برنامه واحد و تاكتيكها و استراتژىهاى حزب است، كه به صورت وحدت سازمانى، انظباط حزبى و دموكراسى درونى نمود مىيابد. … از همين رو است كه حزب قائم به فرد نيست … مىتواند محل تجمع ديدگاههاى متفاوت و گاه حتى متضادى باشد كه خود عامل پويايى هر حزب و سازمان است. تنوع ديدگاهها تنها بنا به تعهد به خرد جمعى و گزينش راى اكثريت با كاربست اصول اساسنامهاى حزب ترازنوين و مديريت آن توسط روش سانتراليسم دموكراتيك به زندگى مسالمت آميز زير سقف حزب ادامه دهند.» (هاتف رحمانى، همانجا).
متاسفانه، هاتف رحمانى در نوشتار “بحثى …” به اصلى كه خود به درستى بر آن انگشت مىگذارد، وفادار و پايبند باقى نمىماند. او برداشت بالا را تنها به دوره معينى از تاريخ «هستى» حزب توده ايران محدود مىسازد. دورهاى كه پشتيبانى از آن را، پشتيبانى از كليت و حقانيت حزب قلمداد مىسازد. به اين نكته در بخش «وضع استثنايى» حاكم بر هستى حزب توده ايران، باز خواهم گشت.
٤- در نوشتار هاتف رحمانى، همانطور كه در آغاز سطور كنونى نيز آورده شد، در ارتباط با عرصههاى مبارزه در برابر حزب توده ايران، مبارزه براى «سوسياليسم» در ميان گذاشته شده است. در آنجا گفته مىشود: «… و در عرصه مبارزه، آرمان رزم در راه آزادى، استقلال، عدالت اجتماعى و سوسياليسم را در آن نهادينه كرده است …».
در اين سطور و در هيچ سطر ديگرى، نويسنده به گونهاى مشخص به جايگاه انديشه ماركسيستى، به پايگاه تئوريك «تحليل مشخص از شرايط جامعه ايران»، كه طبرى به مثابه تبلور وظيفه علمى حزب توده ايران عنوان مىكند، اشارهاى ندارد. بايد اميدوار بود كه اين امر از سر سادهانگارى و نه بر مبنايى آگاهانه قرار دارد و او رزم در راه سوسياليسم را به مفهومى درك مىكند كه جوانشير در اثر پيشگفته در ميان مىگذارد. در زير به آن اشاره خواهم كرد.
ف. م. جوانشير در صفحه ٦٤ كتاب پيش گفته و بهمنظور توضيح وظيفههاى “حزب طرازنوين طبقه كارگر” بر اين نكته تكيه مىكند و آن را برجسته مىسازد كه «اصول سازمانى نمىتواند و نبايد جدا از اصول سياسى- ايدئولوژيك باشد.»
او وظيفههاى حزب را چنين برمىشمرد: ١- پشتيبانى از منافع طبقه كارگر و همه زحمتكشان؛ ٢- وفادارى به ماركسيسم- لنينيسم و ترويج و كاربرد آن در شرايط ويژه ايران؛ ٣- پايدارى بر سر مشى قاطع انقلابى؛ ٤- پيوند قاطع با تودهها و مبارزه براى برقرارى هژمونى طبقه كارگر؛ ٥- ميهندوستى انقلابى حزب توده ايران؛ و نهايتاً ٦- همبستگى جهانى پرولترى.
سپس او با اشاره به نظر لنين در اثر يك گام به پيش، دو گام به پس، مىنويسد (ص ٦٦): «اصول سازمانى حزب بايد از اصول ايدئولوژيك- سياسى آن حاصل شود. و حزب پرولترى سازمانى است كه در آن وحدت معنوى طبقه كارگر مبتنى بر اصول ماركسيسم به وسيله وحدت سازمانى تحكيم مىشود.»
صراحت فرمولبندى و بيان نياز به توضيح اضافى را برطرف مىسازد.
جوانشير در تائيد نظر خود، از اثر لنين نقل قول مىآورد: «پرولتاريا در مبارزه براى به دست گرفتن قدرت حاكمه سلاح ديگرى جز سازمان ندارد … فقط در سايه آن مىتواند به نيروى غلبهناپذير بدل گردد … كه اتحاد معنوى وى كه مبتنى بر اصول ماركسيسم است، به وسيله وحدت مادى سازمان كه ميليونها زحمتكش را در ارتش طبقه كارگر به يكديگر مىپيوند، تحكيم گردد.» (همانجا)
بدينترتيب جوانشير در اثر پيش گفته، وحدت ديالكتيكى «تاريخى و منطقى» مورد نظر طبرى را با دقت خاراگينِ علمى نشان مىدهد.
پس از آن، جوانشير به توضيح «اصول سازمانى حزب لنينى» مىپردازد و در نخستين بند آن اصل سانتراليسم- دموكراتيك را قرار مىدهد (ص ٦٨): «الف- سانتراليسم دموكراتيك، بهمثابه اساس سازمانى. ب- انضباط يكسان و محكم براى همه اعضاً حزب و جلوگيرى از هر نوع فراكسيونيسم و پشتيبانى از وحدت حزب. پ- رهبرى جمعى و مبارزه با كيش شخصيت. ت- نبرد آشتىناپذير با اپورتونيستها و سازشكاران و تصفيه مداوم حزب از اين گونه افراد. ث- انتقاد از خودِ جسورانه و پذيرش علنى اشتباهات. ج- استوارى در مراعات اصول ماركسيستى- لنينيستى و آمادگى براى كشف و كاربرد انعطافپذير وسايل تاكتيكى و شيوههاى مبارزه.»
احسان طبرى، به عنوان برجستهترين انديشمند ديالكتيسين حزب توده ايران، در رساله پيشگفته و در ارتباط با منطق عمل انقلابى پيش روى حزب توده ايران، در آذر ماه سال ١٣٦٠ در تهران، در شرايط مشخص و پرهيجان روزهاى نبرد طبقاتى- انقلابى حاكم بر ايران و تبلور آن در “نبرد كه بركه” در حاكميت برون آمده از درون انقلاب بهمن ٥٧، يا با بيان ديگر، به معناى شركت عاليترين سطح آگاهى انقلابى تجميع يافته در «هستى اجتماعى [حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران] با كليتى تاريخى، منطقى و حقيقى يكپارچه در جغرافياى ايران» (آنطور كه هاتف رحمانى در نوشتار خود هويت حزب توده ايران را فرموله مىكند)، در گفتگوى تئوريك براى تداوم و ژرفش انقلاب شركت كرده و مىگويد: «پيش از دست زدن به عمل انقلابى ما ناگزير با مرحله آگاهى و بررسى تئوريك روبرو هستيم.» او بررسى تئوريك را در بند نخست اين مرحله، چنين توضيح مىدهد: «نكته اول بدرستى روشن ساختن چارچوب تاريخى و اجتماعى فعاليت انقلابى بر اساس تئورى علمى است.» (تان)
اينكه احسان طبرى تئورى علمى را ماركسيسم- لنينيسم، ماترياليسم تاريخى و ماترياليسم ديالكتيكى مىداند، نياز به تاكيد ندارد.
بروز اين قلههاى انديشه علمى و انقلابى نزد احسان طبرى است كه ادعاى دشمنان حزب توده ايران را برملا مىكند؛ ياوه گويانى كه لاف مىزنند گويا او در زندان و با خواندن كتابهاى مذهبى اسلام آورده است!
پايبندى انديشه احسان طبرى به ماركسيسم- لنينيسم، همانند انديشه ديگر مسئولان و رهبران وقت حزب، و بسيار مهمتر، همانند پايبندى انديشه كليه تودهاىها در اين دوران، بروز و تبلور «هستى اجتماعى با كليتى تاريخى، منطقى و حقيقى يكپارچه [حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران] در جغرافياى ايران» مىباشد كه هاتف رحمانى در نوشتار خود آن را هويت حزب توده ايران مىنامد. هيچ كس توان آن را ندارد، حتى خطى از اسناد حزبى يا نوشتارهاى فردى ارايه دهد، كه برپايه آن، تشتت نظرى در كليت هستى تاريخى منطقى حزب توده ايران در اين دوران حكمفرما بوده است!
گفتگو و بررسى را پىگيريم
برجسته ساختن موضع حزب توده ايران بوسيله دو تن از برجستهترين رهبران تاريخ آن درباره ارتباط «هستى تاريخى و حقيقى» حزب توده ايران با پايگاه انديشهاى، با مبانى تئوريك و ايدئولوژيك و سازمانى حزب طبقه كارگر، ناتمام باقى خواهد ماند، چنانچه گوشههايى از موضع نورالدين كيانورى را در ارتباط با نكات درستى كه هاتف رحمانى در نوشتار خود در ميان گذاشته، به آن نيافزايم.
كيانورى پس از در ميان گذاشتن نظريات سياسى خود در سال ١٣٧٣، ازجمله درباره شعار “طرد رژيم ولايت فقيه”، كه در جاى خود به آن پرداخته خواهد شد، در ارتباط با «هستى تاريخى و حقيقى» حزب توده ايران و اهميت «يكپارچگى» نظرى و سازمانى آن در چهارچوب «مبتنى بر “مركزيت دموكراتيك”» در رساله تحليلى “سخنى با همه تودهاىها” (منتشر شده در “راهتوده” شماره ٢٤ و ٢٥. انتشار پس از طرح حضورى آن با رفيق عزيز على خاورى انجام شد)، چنين مىنويسد:
«نتيجه بگيريم: در مقابل سياست خانمان برانداز طرد ولايت فقيه، تنها يك راه وجود دارد: پشتيبانى از انقلاب در برابر ارتجاع در همه عرصهها و در همه صحنهها. [تان] …
و سرانجام …
همه آنچه تا بدينجا گفته و همه خواستها و سياستهاى ما، حتى اگر بهترين و كارآمدترين باشند، ياوهاى بيش نخواهد بود، اگر بر حزبى متحد و نيرومند و مجهز به ايدئولوژى و خطمشى انقلابى متكى نباشيم. … حزب پاره پاره، حزبى كه داراى وحدت اراده و عمل نباشد، نمىتواند منشاء اثر انقلابى گردد. [تان]
برخى رفقا، با توجه به مسائل موجود در حزب و نيز در جنبش بينالمللى كمونيستى و ازجمله با استناد به اقدام اخير حزب كمونيست فرانسه، معتقدند كه قبل از هر چيز، زمان مركزيت دموكراتيك به آخر رسيده است و بايد به فكر شكل جديدى از سازماندهى حزب بود. با اين نظر نمىتوان موافقت داشت. [تان] همه مىدانيم كه نه ايران، فرانسه است و نه حزب توده ايران، حزب كمونيست فرانسه. اگر كمونيستهاى فرانسوى پس از ٥٠ سال فعاليت در شرايط وجود آزادىهاى سياسى توانستهاند مرحله مركزيت دموكراتيك را پشت سر گذارند، ما هنوز اين مرحله را آغاز نكردهايم. آنچه امروز در مقابل حزب ما قرار دارد، تبديل شدن آن از حزبى عمدتاً مبتنى بر مركزيت [تان]، به حزبى واقعاً مبتنى بر “مركزيت دموكراتيك” است. پيشرفت در اين زمينه، تنها به خواست ما بستگى ندارد، بلكه به شرايط بيرون از خواست، وازجمله وجود آزادىهاى سياسى و اجتماعى، ميزان اتحاد طبقه كارگر و حمايت آنها از حزب خود، درجه آگاهىهاى اجتماعى و يك سلسله عوامل ديگر، وابسته است. بديهى است كه مىتوان در مورد شكل مركزيت دموكراتيك مناسب با شرايط ما و تناسب ميان مركزيت و دمكراسى بحثهاى سودمندى را انجام داد. اما، اينكه حاكميت اين اصل اساسى را از روابط درون حزب كنار بگذاريم، قابل پذيرش نيست [تان].
وضعيت كنونى، يك وضعيت استثنايى و حاصل انباشته شدن دراز مدت يك سلسله علل و عوامل عمدتاً استثنايى است. استثنا را تعميم ندهيم و از آن نتايج نادرست اتخاذ نكنيم. … و برون رفت از آن را، در كنار گذاشتن هويت سازمانى انقلابى خود نجويم. [تان]
چاره اوضاع كنونى، در پايهريزى حزب و تشكيلات ديگرى، به موازات تشكيلات حزب توده ايران، مسـلمـاً (تكيه از كيانورى) نيست، در دعوت كردن اعضاء به پذيرش بىچون و چراى سياستهاى نادرست موجود نيز نيست. … اين راه حل در حال حاضر، تنها مىتواند با مشاركت و متوسل به آراء و نظرات همه تودهاىها [تان]، يعنى همه كسانى كه در گذشته و يا امروز در حزب فعاليت داشته و هميشه به آرمانهاى آن وفادار بودهاند و امروز نيز آماده كار و فعاليت مىباشند، بدست آيد. …»
صراحت و دقت نظريات نياز به توضيح بيشتر را منتفى مىسازد.
تودهاى كيست؟
٥- اگرچه در بيان هاتف رحمانى در نوشتار خود در ارتباط با موازين تئوريك و ايدئولوژيك حزب توده ايران، ناروشنى و كمبود صراحت و دقت وجود دارد، مىتوان و بايد مواضع نظرى بيان شده او را نظريات يك تودهاى ارزيابى كرد. درعينحال مىتوان خواستار گفتگو براى ايجاد روشنى و دقت در بيان در نظريات او شد.
مىتوان از او و يا از تودهاىهاى همنظر او در همين جا پرسيد: برپايه چه استدلالى او نظريات خود را نظريات يك “تودهاى” مىداند، اما بخود اجازه مىدهد، نظريات فرهاد عاصمى در “تودهاىها” را كه با نظريات رهبران برجسته حزبى در هماهنگى است، نظريات يك تودهاى نداند؟
آيا او يا ديگرانى در اينباره استدلالى به ميان مىآورند؟ اجازه دهيد با هم به جستجوى اين “استدلالها” در نوشتار “بحثى در ماهيت مدعيان” برويم!
شيوه علمى بررسى، شيوه بررسى مشخص است!
٦- نوشتار در “نويد نو” (اول اسفند ١٣٨٧) به شيوه بررسى مشخص پديده پايبند نيست.
نظريهپرداز با هدف و با اين اميد كه كار استدلالى خود را آسان سازد، و در حالى كه روى سخنش با “تودهاىها” است، “تودهاىها” را، همانطور كه در زير نشان داده شده، با ديگرانى (راه توده، تارنگاشت عدالت، مهر …) در يك جوال مىريزد و مىكوبد، تا با كلى گويى از مسئوليت خود براى استدلال علمى درباره مواضع “تودهاىها” شانه خالى كند. مثل “براى ماهى گرفتن، آب را گلآلوده كردن”، تداعى مىشود.
٧- تا آنجا كه او در بحث عام در ارتباط با مسئله «انشعاب از حزب توده ايران» مىنويسد، محق است درباره سرنوشت انشعاب بنويسد: «انشعاب از حزب توده ايران، از خليل ملكىها گرفته تا بابك امير خسروىها … نصيبى جز بدنامى در بين تودهاىها، بلكه در افوه عمومى جامعه، براى مبتكران آنها نداشته است.» اين اما يك مسئله است.
در اين زمينه اتفاق نظر ميان نگارنده با هاتف رحمانى وجود دارد. يكى از وجههاى عمده كتاب “سيماى مردمى حزب توده ايران” نيز، توضيح و برخورد به انشعاب و كوششهاى انشعابى خليل ملكى، آپريم، جريانهاى مائوئيستى و … مىباشد. كيانورى نيز در رساله پيش گفته نيز با روشنى و صراحت مىنويسد كه مسـلمـاً اقدام انشعابى مردود است. جمله را يكبار ديگر بخوانيم: «چاره اوضاع كنونى، در پايهريزى حزب و تشكيلات ديگرى، به موازات تشكيلات حزب توده ايران، مسـلمـاً (تكيه از كيانورى) نيست …».
تمناى مداوم “تودهاىها” از رفيق عزيز على خاورى و از ديگر مسئولهاى حزبى براى هموار نمودن راه گفتگو ميان تودهاىها، كوچكترين وجه اشتراكى با “انشعاب” ندارد. درست كارى ضد انشعابى است (ديرتر به اين نكته پرداخته خواهد شد). كسى كه چنين ادعاى داشته باشد، ادعاى نادرست و غيرمستدلى را مطرح ساخته است.
٨- هنگامى كه نوشتار “نويد نو” مىكوشد در بيان خود يك همگونى غيرواقعى ميان «نامهايى چون راه توده، تارنگاشت عدالت، تارنگاشت مهر و نوزاد تازه پا به عرصه گذاشتهاى به نام “تودهاىها”» ايجاد كند، اين كار را با هدف فرار از بررسى مشخص پديده مشخص “تودهاىها”، انجام مىدهد. اين، فرار غيرمجازى از اسلوب كار علمى مورد نظر احسان طبرى در رساله پيش گفته اوست. اين اقدام، درواقع اقدامى با جنس ابهام گويى درباره مواضع تئوريك و ايدئولوژيك حزب توده ايران در نوشتار “نويد نو” است، در ارتباط با «عرصه مبارزه براى سوسياليسم» كه پيشتر به آن اشاره شد. او مىبايستى لااقل با يك جمله مضمون «سوسياليسم» مورد نظر خود را بيان مىكرد. احزاب سوسيال دموكراتيك و رفرميست هم دم از پرپايى “سوسياليسم” مىزنند.
«چارچوب تاريخى و اجتماعى فعاليت انقلابى بر اساس تئورى علمى» مورد نظر طبرى در رساله فوق، مربوط به بررسى هـر پديدهاى مىشود. «تحليل علمى فاكتهاى مربوط به وظيفه يا وظايف مشخص»، كه او در بند ٤ رساله خود توضيح مىدهد را طبرى در بررسى همه پديدهها ضرورى مىداند: «بينش انقلابى ما مىگويد، اسلوب ما بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص است.» او براى «اسلوب ما» هيچ شرط محدود كنندهاى قايل نيست. لذا اين اسلوب درباره بررسى پديده “تودهاىها” نيز به قوت خود باقى است. عدول از آن، عدول از اسلوب بررسى علمى حاكم بر هستى تاريخى و حقيقى حزب توده ايران است. “هاتف رحمانى” دچار اين اشتباه است و بايد، به بيان خودش، «فلاكت» آن را بپذيرد!
نمىتوان واقعيت «حقيقت مشخص»، در بحث كنونى «نوزاد تازه پا به عرصه گذاشتهاى به نام “تودهاىها”»، را با اسلوب انقلابى مورد نظر طبرى مورد بررسى قرار داد، هنگامى كه آن را با پديدههاى ديگر مخلوط نمود، آنطور كه در “نويد نو” انجام شده است. اين شيوه غيرمسئولانه است، زيرا فاكتها را به سود نظر خود دستكارى كردن است. در سطح درغلطيدن است. به واقعيت از روزنى تنگ نگريستن (طبرى) است.
طبرى براى نظر خود درباره ضرورت «بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص» در همان رساله استدلال مىكند. او در بند ٥ رساله مىنويسد: «فاكتها را اعم از اثباتى – كه فرضيه ما را ثابت مىكند – يا سلبى كه فرضيه ما را رد مىكند، بايد گرد آوريم؛ همـه [تان] فاكتها را! چون پديده غير از ماهيت است [تان]. ظاهر چيز ديگر و باطنامر چيز ديگر مىگويد. لذا خودمان خودمان را فريب ندهيم. ما به كنترل فاكها نيازمنديم. زيرا برخىها از جهت ذهنى گرايش به خوشبينى، ارادهگرايى، احساس كوه قدرتى دارند. … واقعيت تاريخى با حالت روحى شما كارى ندارد و در مسير خود مىرود.»
همانجا طبرى در بند قبل، بند ٤-، داشتن «فرضيه نخستين» را براى پژوهشگر مجاز مىداند، اما، همانطور كه نشان داده شد، در بند پنجم، بررسى همهجانبه همه فاكتها را گوشزد كرده و در بند ششم، توجه را به مسئله پراهميت ديگرى در بررسى جلب مىكند و مىنويسد: «در عين حال ما بايد به بررسى تكوينى و تاريخى پديده مورد توجه دست بزنيم. اين مطالعه تكوينى يا ژنهتيك ما را با خبر مىسازد كه جريان از كجا آغاز شده. چه مراحلى را گذرانده كه اينك به اينجا رسيده. اين بررسى تاريخ فاكتها به ما امكان نتيجهگيرى منطقى مىدهد. تاريخى و منطقى با هم يك جفت ديالكتيكى هستند.»
همانطور كه ديده مىشود، پايبندى به « اسلوب بررسى حقيقت مشخص در وضع مشخص»، امرى مستدل و الگويى علمى و انقلابى است، كه نمىتوان از سر سادهانگارى و ساده كردن كار بررسى، از آن چشمپوشى نمود. چنين چشمپوشى از اسلوب كار علمى و انقلابى، همانطور كه طبرى همانجا برجسته ساخت، «روح شما را فريب» مىدهد!
٩- برنامه نگارنده اين سطور، پيش از آشنا شدن با نوشتار “نويد نو”، بررسى تاكتيك و تقسيم كار جديدى بود كه ميان “راهتوده” و “پيكنت” به نظر مىرسد. اما چارهاى نماند و مىبايستى نخست نوشتار كنونى تنظيم مىشد.
دليل اين امر آن نيست، كه گويا افشاى “راهتوده” و برنامه سازمان سازى و رهبرتراشى مسئول آن، على خدايى براى حزب توده ايران، وظيفهاى پراهميت و درجه اول نيست. دليل عقب افتادن اين وظيفه پراهميت پيش روى “تودهاىها” اين نكته است كه بدون برقرار شدن مواضع انقلابى و علمى در انديشه و عملكرد حزب توده ايران، اصل مبارزه عليه برنامه ارتجاع براى پاره پاره كردن حزب در خطر است.
بهتر مىبود كه رفيق عزيز خاورى و ديگر مسئولهاى حزبى، با احساس حساسيت وضع، ايجاد امكان گفتگوى بين تودهاىها را در محيطى صميمانه بوجود مىآوردند، تمنايى كه “تودهاىها”، اين «نوزاد تازه پا به عرصه گذاشتهاى به نام “تودهاىها”» (پيام راديويى “پيك ايران” درباره نام “نويد” در سالهاى دور، آن بود، كه “نام نوزاد را نويد بگذاريد!”)، از اولين نوشتار خود در شهريور ١٣٨٧ داشته و در ميان گذاشته و مطرح ساخته است، اين تمنا بود و هست، كه رفيق عزيز خاورى راه گفتگو را ميان تودهاىها بگشايد!
گفتگو ميان تودهاىها، سوءاستفاده از وقت و توان رفقاى مسئول براى شنيدن نظريات نيست، تنها شيوه مبارزه با پاره پاره كردن حزب و رهبرتراشى براى آن است. اين تمنا «انشعاب» نيست، ضد انشعاب است! اين خواهش، پذيرش كوشش براى سازمان سازى موازى توسط راهتوده، تارنگاشت عدالت، تارنگاشت مهر همانقدر نيست، كه پذيرش عدول از اسلوب انديشه علمى و مبانى تئوريك و ايدئولوژى حزب توده ايران و يا بىتوجهى به اصول سازمانى و اساسنامهاى آن نمىباشد!
اين تمنا نه تنها انشعاب نيست، بلكه در هماهنگى كامل است با نظريات بيان شده در “نويد نو” در ارتباط با خصلت تودهاى بودن.
جنبش تودهاى در وضعى استثنايى قرار دارد
١٠- ترديدى در اين امر نبايد وجود داشته باشد، كه بر جنبش تودهاى يك وضع استثنايى حكمفرماست!
اين وضع استثنايى را هاتف رحمانى از زاويه ديد خود، اما بدرستى توضيح مىدهد، كه پيشتر نقل شد و مورد تائيد قرار گرفت كه يكى از جنبههاى هستى و هويت حزب توده ايران، وجه يكپارچگى نظرى و سازمانى آن است.
نبود چنين يكپارچگى، واقعيتى دردناك ولى واقعى است. «دلنگرانى» مستند نگارنده اين سطور است، كه در سايه عكس رحمان هاتفى مورد تمسخر هاتف رحمانى قرار مىگيرد! كوشش براى پديد آوردن امكان گفتگو ميان ديدگاههاى متفاوت و حتى متضاد است، كه عامل پويايى حزب مىباشد، كه تاكنون متاسفانه از طرف مسئولهاى حزبى پاسخ مثبتى به آن داده نشده است.
«آشكار است كه جاى آن كه مدعى “تودهاى” بودن است، فقط مىتواند در پشتيبانى از وحدت سازمانى و سياسى حزب توده ايران متجلى باشد. … حزب توده ايران … در هر زمان، بنا به تحليل مشخص از شرايط جامعه ايران، داراى برنامه، شعارهاى تاكتيكى و استراتژي سياسى ويژهاى است … [كه] برآمد خرد جمعى متبلور در حزب توده ايران است. اين كليت حزب است كه ماهيت آن را تعيين مىكند و نه جمع اجزا[ى] آن … كه به صورت وحدت سازمانى، انظباط حزبى و دموكراسى درونى نمود مىيابد. … از همين رو است كه حزب قائم به فرد نيست … مىتواند محل تجمع ديدگاههاى متفاوت و گاه حتى متضادى باشد كه خود عامل پويايى هر حزب و سازمان است. تنوع ديدگاهها تنها بنا به تعهد به خرد جمعى و گزينش راى اكثريت با كاربست اصول اساسنامهاى حزب ترازنوين و مديريت آن توسط روش سانتراليسم دموكراتيك به زندگى مسالمت آميز زير سقف حزب ادامه دهند.» (هاتف رحمانى، همانجا).
١١- سطور بالا، درونمايه نظريات درست هاتف رحمانى درباره زندگى درون حزبى است. زندگىاى كه اما سالهاست داراى وضعى ديگر، وضعى استثنايى است. از سالهايى پيش از انتشار “تودهاىها” و حتى “راه توده” دوره دوم، كه تا شماره ٩٥ آن تحت مسئوليت نگارنده منتشر شد.
همانطور كه در زير به تفصيل نشان داده مىشود، انتشار “راه توده” دوره دوم، كه تا شماره ٩٥ آن تحت مسئوليت نگارنده انتشار يافت و همچنين “تودهاىها” پيامد و ثمره حاكميت اين وضع استثنايى بر هستى حزب توده ايران است. آنهايى كه قادر به استدلال درباره مواضع نادرست سياسى خود نبوده و پاسخى در برابر انتقادات نداشتند، با نقض حقوق اساسنامهاى و تودهاى- انسانى نگارنده اين سطور، امكان تاثير گذارى محقانه براى او را بر سرنوشت حزب توده ايران، كه از دوازده سالگى در صفوف آن مبارزه كرده است، پايمال كردند. اين واقعيت ديرتر به كمك اسناد به اثبات رسانده خواهد شد. ازجمله نشان داده خواهد شد كه با نقض حق اساسنامهاى نگارنده به عنوان عضو كميته مركزى حزب، مانع شركت او در كنگره سوم حزب توده ايران شدند.
براى درك اين وضع استثنايى بايد به بررسى انگيزههاى آن پرداخت. براى درك اين علتها، همانطور كه طبرى در رساله بالا نشان داد، بايد ما به بررسى تكوينى و تاريخى آن بپردازيم.
بهتر مىبود، اگر سطور زير در فضاى نشست حزبى صميمانهاى مطرح مىشدند. اما وضع استثنايى حاكم، اين شيوه متناسبتر با منافع و مصالح حزب توده ايران را ممكن نساخت. لذا بايد به آن تن داد.
١٢- روندى تكوينى و تاريخى علتها
با برگزارى پلنوم هيجدهم، رهبرى حزب به عهده زندهياد حميد صفرى گذاشته شد كه پيشتر به انگيزه اختلاف نظر خود با سياست حزب توده ايران، بدون موافقت حزبى ايران را ترك كرده بود و حتى آماده نبود به عنوان عضو هيئت دبيران كميته مركزى حزب، براى شركت در پلنوم هفدهم و پشتيبانى از نظريات خود به ايران بازگردد.
سياست مورد تائيد تودهاىها در پشتيبانى از اهداف انقلاب مردمى- دموكراتيك و ملى- ضدامپرياليستى حزب توده ايران، يعنى واقعيت يكپارچه «هستى اجتماعى با كليتى تاريخى، منطقى و حقيقى» (هاتف رحمانى) حزب توده ايران، توسط اين رفيق، بدون استدلالى علمى درباره نادرستى آن، به كنار گذاشته شد. نگارنده اين سطور (فرهاد عاصمى)، سازمانده و مسئول سازمانهاى حزبى در خارج از كشور، موظف شد انتشار “راه توده” دوره اول را متوقف سازد. مسئوليت كليه سازمانهاى حزبى در كشورهاى باخترى را تحويل رفيق حميد صفرى بدهد. «پول حزب» را تحويل رفيق صفرى بدهد. امرى كه در دو وعده (در برلين با حضور رفيق خاورى، صفرى و عباس نديم و در پراگ با حضور رفيق خاورى و صفرى) انجام شد. اين پرداختها شامل پول حزب كه در حساب فريبرز بقايى بود نيز مىشود. مبلغ اين پول اما آن مبلغى نيست، كه فريبرز بقايى در نامه خود پس از برگزارى پلنوم وسيع آذر ١٣٨٧ به “نامه مردم” اعلام كرده است و «در رسانهها بازتاب يافته»، كه مورد استناد و منبع اطلاع هاتف رحمانى است.
بدنبال بازتاب نامه فريبرز بقائى در رسانههاى مورد استناد هاتف رحمانى، نگارنده در نامهاى جداگانه به رفيق على خاورى، توضيحات ضرورى درباره نامه بقائى اعلام داشته و گزارشى كه در گذشته در نشست مسئوليتدار حزبى ارايه شده بود را در اين نكته تدقيق نمود.
درباره منابع مورد استناد هاتف رحمانى و بهويژه نشريات حزبى، “آرمان” در ابرازنظر خود مىنويسد:
«… ٢- نامه مردم مىنويسد كه راه توده ساخته ساواما است. ٣- اين ادعا بر اساس مصاحبهيى از حميد احمدى (انور) است. ٤- ادعاى حميد احمدى (انور) بر اساس مصاحبهيى شفاهى با فريبرز بقائى است. ٥- فريبرز بقائى اين ادعا را برداشت شخصى حميد احمدى (انور) مىداند. من اين مصاحبه را شنيدهام و با نظر فريبرز بقائى موافقم. فريبرز بقائى تكذيبنامهيى در اين مورد [ادعاى احمدى] انتشار داده است. ٦- عليرغم اين تكذيبنامه، نامه مردم همچنان نظر حميد احمدى را ترويج مىكند. اين نوشته [توسط آرمان] نه به خاطر دفاع از راه توده، بلكه به خاطر دورى جستن از شيوه اتهامات “كيهانى” در نامه مردم [نوشته شده] است. ٧- سكوت شما در اين زمينه و مساله مالى (٦٠٠٠٠٠ مارك) اين حساب بانكى دكتر بقايى، كمك به تفرقه اندازان است. ٨- با آرزو روشن شدن حقيقت. آرمان»
ترسيمى روشنتر از وضع استثنايى در حزب ارانى، روزبهها، طبرىها، كيانورىها، جوانشيرها و … مىتوان ارايه داشت. احساس مسئوليت مسئولان حزبى در سطح “كيهانى” احساس مىشود، كه پايبند به هيچ مرز اخلاقى و حقوقى نيست.
همانطور كه اشاره رفت، گزارش مالى نگارنده به عنوان عضو كميته مركزى حزب توده ايران، مسئول سازمانهاى حزب توده ايران در كشورهاى باخترى و فرد مورد اعتمادى مالى رهبرى به زندان افتاده و شهيد شده حزب، در نشست مسئوليتدار با شركت دبير اول و دوم كميته مركزى حزب در سال ١٣٨٤ به جلسه ارايه و وجوه حزبى به طور كامل تحويل مسئول جديد مالى، زندهياد حميد صفرى شد. تكرار گزارش در يك نشست مسئوليتدار ديگر حزبى نيز بلامانع است.
نكته زير نيز نشان ديگرى از وضع استثنايى حاكم بر حزب است. از اين رو بيان آن آموزنده مىباشد. حميد احمدى (انور) يكى از تودهاىها بود كه پس از يورشها به خارج از كشور مهاجرت نمود. رهبرى انتخاب شده در پلنوم هيجدهم كميته مركزى، برخلاف تجربه گذشته حزب، احمدى را در كوتاهترين مدت به عنوان عضو هيئت اجرايى كميته مركزى منصوب و در كوتاهترين مدت نيز او را از مسئوليش عزل كرد. مواضع ديرتر حميد انورى خود گوياى نادرست بودن اقدام عجولانه رهبرى حزب در انتخاب افراد است. اين شيوه در موارد ديگرى نيز وجود داشته است، ازجمله برگماردن على خدايى و ديگران به مسئوليتها و بركنار ساختن آنها در كوتاه مدت. تجربه گذشته حزب توده ايران، تجربهاى ديگر بود. شخصيتهاى مبارزى از جنس بهزادىها، جوانشيرها، نيكآئينها سالها به عنوان كادرهاى حزبى و مشاور كميته مركزى فعاليت كردند تا در پلنوم شانزدهم و هفدهم به مسئوليتهاى سنگين ازجمله عضو هيئت دبيران حزب انتخاب شوند.
سلام،
با درود به مردم قهرمان ایران و انها که در انتخابات شرکت کرده و به آقای موسوی رای دادند. این روزها همانطوریکه مردم ما در نبرد خود دوستان و دشمنان خود را میبینند بد نیست نظری به مقالات از افراد مشکوکی مثل نگهدار و سازمان فدائان اکثریت ، نامه مردم، سایت صدایه مردم و فرد مشکوکی چون سهراب مژده انداخت . به چه حقی این نوجوانان کوتاه نگر به خود اجازه میدهند به مردمی نصیحت کنان که از آنها سالیانی جلوترند. میگویند شرم و وقاهت هم خوب چیزی هست. حل سوال اینست، چه کسی به احمدینژاد و حکومت فقیه کمک کرده ،
دوستان خود نتیجه گیری کنند
شما هم مانند رادیو زمان کودتای28 مرداد که آواز دلکش را پخش میکرد کار میکنید. حرفی ندارید؟ ادعای رهبری هم دارید!
آقایان در این شرایط حساس که خود مردم تکلیف ای روشنفکران جدا از خلق را مشخص کردند اگر هم با حالت شرمگینانه اطلاعیه می دهند حدالقل اثار توهم های قبلی را از صفحه سایت های خود پاک کنند نکنه هنوز ایمان نیاورده اند که انقلاب کار توده هاست ، نه مهدی فهمید اینا هنوز نفهمیدن!!!