زنده‏باد گفتگو ميان توده‏اى‏‏‏ها (١١) ژرفش تضاد در نظام حاكم شرايط عينى‏‏‏ تحول انقلابى‏‏‏

image_pdfimage_print

مقاله شماره 1388/4

ورود ميرحسين موسوى‏‏‏ به پهنه انتخابات رياست جمهورى‏‏‏ نشان ژرفش تضاد حاكم بر نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ حاكم بر كشور است.

پيروزى‏‏‏ نيروهاى‏‏‏ راستگرا در “نبرد كه بركه” پس از مرگ آيت‏الله خمينى‏‏‏ مى‏‏‏بايستى‏‏‏ با ايجاد يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ تثبيت مى‏‏‏شد. دسترسى‏‏‏ به اين هدف، با مقاومت سال ١٣٧٦ مردم و انتخاب محمد خاتمى‏‏‏ به رياست جمهورى‏‏‏ به جاى‏‏‏ ناطق نورى‏‏‏، به تعويق افتاد. مسدود ساختن امكان دگرگونى‏‏‏هاى‏‏‏ اصلاحى‏‏‏ در دوران هشت ساله رياست جمهورى‏‏‏ محمد خاتمى‏‏‏، پاسخى‏‏‏ بود به مقاومت مردم در برابر يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در انتخابات سال ١٣٧٦.

پيروزى‏‏‏ محمود احمدى‏‏‏نژاد در انتخابات رياست جمهورى‏‏‏ در سال ١٣٨٤، باوجود تضادهاى‏‏‏ موجود در حاكميت، نهايتاً به معناى‏‏‏ يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ در جمهورى‏‏‏ اسلامى‏‏‏ بود؛ يكدست شدنى‏‏‏ كه بلافاصله با تغيير قانون اساسى‏‏‏ و نقض غيرقانونى‏‏‏ عمده‏ترين اصل‏ زيربنايى‏‏‏ آن، يعنى‏‏‏ اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏‏ بيرون آمده از دل انقلاب مردمى‏‏‏- آزاديخواهانه و ملى‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏‏ بهمن ٥٧، همراه بود. فراهم نمودن شرايط نقض غيرقانونى‏‏‏ اصل ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏‏ را نيروهاى‏‏‏ راستگرايى‏‏‏ كه دست بالا را در حاكميت پيدا كرده بودند، با نقض پيگير و خشن بخش “حقوق ملت” در قانون اساسى‏‏‏ و در مركز آن اصل ٢٦، در دو دهه اخير فراهم نموده و به مورد اجرا گذاشتند.

باوجود يكدست شدن حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ با انتخاب محمود احمدى‏‏‏نژاد در انتخابات رياست جمهورى‏‏‏ دوره نهم، حاكميت نتوانست از ثبات ضرورى‏‏‏ و دلخواه نظام برخوردار گردد. علت‏هاى‏‏‏اين ناتوانى‏‏‏، پيچيده و تودرتو است. بررسى‏‏‏ اين علت‏ها، موضوع سطور كنونى‏‏‏ نيست. اما مى‏‏‏توان سرخط‏هاى‏‏‏ اين علت‏ها را، علت‏هاى‏‏‏ داخلى‏‏‏ وخارجى‏‏‏ دانست. در بخش علت‏هاى‏‏‏ داخلى‏‏‏، تداوم «نقض گسترده قانون» توسط حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ و از اين راه پايمال نمودن اصول قانونى‏‏‏ “حقوق ملت” از يك سو و همچنين نقض اصول دموكراتيك اقتصاد ملى‏‏‏ از راه پديد آوردن شرايط غارت مافيايى‏‏‏ و رانت‏خوارانه لايه‏هاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ حاكم كه نهاتياً به اجراى‏‏‏ بى‏‏‏پرده برنامه امپرياليستى‏‏‏ “خصوصى‏‏‏ و آزادسازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” انجاميد، از سوى‏‏‏ ديگر، دو عنصر بنيادين ژرفش بحران حاكم بر نظام را تشكيل مى‏‏‏دهند.

در شرايط كنونى‏‏‏، اجراى‏‏‏ اين سياست ضدملى‏‏‏ به‏ويژه به علت بحران نظام مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ با شكست روبرو شده است. سرمايه انباشت شده در دست غارتگران رانت‏خوار داخلى‏‏‏ براى‏‏‏ بلعيدن ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ و خصوصى‏‏‏سازى‏‏‏ شركت‏هاى‏‏‏ دولتى‏‏‏، از حجم ضرورى‏‏‏ برخودار نيست. توافق با سرمايه مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ بر سر شركت آن در غارت ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ به علت‏هاى‏‏‏ گوناگونى‏‏‏ با شتاب و كيفيت كافى‏‏‏ همراه نبوده است. بحران مالى‏‏‏ جهانى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ به مانع جدى‏‏‏ تازه‏اى‏‏‏ در اين زمينه دگرگون شده، تبديل شده است. واقعيتى‏‏‏ كه امكان عينى‏‏‏ مبارزه موفقيت‏آميز عليه اين برنامه امپرياليستى‏‏‏ را بهبود بخشيده است.

در چنين شرايط است كه وظيفه نيروهاى‏‏‏ ترقى‏‏‏‏خواه ايران در تشديد كوشش براى‏‏‏ تقويت و تحرك عامل ذهنى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ تحقق دگرگونى‏‏‏ در جهت به ثمر رساندن آماج‏هاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ به وظيفه‏اى‏‏‏ عمده و حياتى‏‏‏ تبديل شده است. دسترسى‏‏‏ به آماج‏هاى‏‏‏ كه راه رشد ترقى‏‏‏‏خواهانه ايران را مى‏‏‏گشايد.

تحت تاثير شرايط فوق، و به طور عينى‏‏‏، تضاد اصلى‏‏‏ ميان مردم زير سلطه و حاكميت ژرفش يافته است. اعتراف و در عين حال اعتراض به «قانون‏شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ گسترده»، اعتراف و اعتراض به برقرارى‏‏‏ سلطه «اسلام آمريكايى‏‏‏» بر شئون كشور، اعتراف و اعتراض به «دين متحجر» كه دگرانديشى‏‏‏ را نه يك «فرصت» ملى‏‏‏، بلكه «تهديد» به حساب مى‏‏‏آورد و… توسط نامزد انتخابات رياست جمهورى‏‏‏،  كه بايد از صافى‏‏‏ “نظارت استصوابى‏‏‏ شوراى‏‏‏ نگهبان” عبور كند، جز ژرفش تضاد اصلى‏‏‏ حاكم بر جامعه امروزى‏‏‏ ايران، هيچ معنايى‏‏‏ ندارد؛ جامعه‏اى‏‏‏ كه زير فشار شيوه‏هاى‏‏‏ «قانون‏شكنى‏‏‏ گسترده» حكومتى‏‏‏ از حق ابراز عقيده و بيان قانونى‏‏‏ محروم شده است؛ جامعه‏اى‏‏‏ كه در آن بخش كوچكى‏‏‏ از غارتگران رانت‏خوار سلطه خود را بر سرنوشت ميليون‏ها زن و مرد ميهن دوست و آزاديخواه ايرانى‏‏‏ و پشتيبانان راستين آماج‏هاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ و ضدامپرياليستى‏‏‏ بهمن ٥٧ مستولى‏‏‏ ساخته‏اند.

جامعه‏اى‏‏‏ كه براى‏‏‏ رشد و پيشرفت خود نياز به آزادى‏‏‏ و برخوردارى‏‏‏ از عدالت اجتماعى‏‏‏ دارد؛ رشد و پيشرفتى‏‏‏ كه تنها برپايه يك اقتصاد ملى‏‏‏ در خدمت منافع مردم و استقلال ملى‏‏‏ دست يافتنى‏‏‏ است. تحقق بخشيدن به اين خواست مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏، وظيفه روز نيروهاى‏‏‏ ميهن‏دوست و انقلابى‏‏‏ است.

گفتگو صميمانه ميان توده‏اى‏‏‏ها يك ضرورت تاريخى‏‏‏ است

در چنين فضايى‏‏‏ است كه گفتگو ميان توده‏اى‏‏‏ها با ديركرد و با سختى‏‏‏ و گرفتار در انواع حسابگرى‏‏‏هاى‏‏‏ محافظه‏كارانه و متاسفانه حتا كاسبكارانه به جريان مى‏‏‏افتد. هنگامى‏‏‏ كه شرايط عينى‏‏‏ براى‏‏‏ فراهم نمودن دگرگونى‏‏‏هاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ در كشور هر روز بيش‏تر پديد مى‏‏‏آيد و تضاد اصلى‏‏‏ در جامعه ژرفش مى‏‏‏يابد، گفتگوى‏‏‏ پراكنده ميان توده‏اى‏‏‏ها در سطح پيش‏پا افتاده و غيرسازنده قرار دارد. عقب ماندگى‏‏‏ نظرى‏‏‏ و سازمانى‏‏‏ نيروى‏‏‏ تحول و پيشرفت انقلابى‏‏‏ نسبت به رشد شرايط عينى‏‏‏ براى‏‏‏ دگرگونى‏‏‏هاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ چشمگير است. چنين وضعى‏‏‏ به سود نيروهاى‏‏‏ بازدارنده تحولات و پيشرفت‏هاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ عمل مى‏‏‏كند.

از اين روست كه وظيفه اصلى‏‏‏ در برابر جنبش توده‏اى‏‏‏ و حزب توده ايران، حزب طبقه كارگر ايران، به عنوان عمده‏ترين گردان تحولات انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ به ثمر رساندن آماج‏هاى‏ انقلاب مردمى‏‏‏- آزاديخواهانه و ملى‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏‏ بهمن ٥٧، وارد شدن به گفتگويى‏‏‏ صميمانه براى‏‏‏ دستيابى‏‏‏ به تحليلى‏‏‏ مستقل برپايه انديشه ماترياليسم تاريخى‏‏‏ و ديالكتيكى‏‏‏ از شرايط حاكم بر جامعه و مبارزات مردم مى‏‏‏باشد.

دستيابى‏‏‏ به چنين تحليل مستقل و همه‏جانبه و مستدل و علمى‏‏‏، به يك كار پروسواس جمعـى‏‏‏ نياز دارد. شكل كنونى‏‏‏ گفتگو‏هاى‏‏‏ پراكنده پاسخگوى‏‏‏ نياز جنبش توده‏اى‏‏‏ به كردار و عمل انقلابى‏‏‏ نيست. نبود برنامه مشخص براى‏‏‏ گفتگوها، سود بردن از همه داده‏ها براى‏‏‏ مواضع اعلام شده، بدفهمى‏‏‏هاى‏‏‏ متقابل در گفتگو‏ها و از مواضع يكديگر و گونه‏هاى‏‏‏ ديگرى‏‏‏ از كمبودها، مشخصه وضع حاكم بر گفتگو ميان توده‏اى‏‏‏ها است.

مهم‏تر از نكات بالا، نبايد ترديد داشت كه يكى‏‏‏ از عمده‏ترين تاكتيك‏هاى‏‏‏ ارتجاع داخلى‏‏‏ و خارجى‏‏‏ كوشش براى‏‏‏ پا نگرفتن چنين گفتگوى‏‏‏ سازنده‏اى‏‏‏ در جنبش توده‏اى‏‏‏ است. گفتگويى‏‏‏ كه براى‏‏‏ دست يافتن به يك تحليل مشخص و مستقل شرايط و يافتن شعارهاى‏‏‏ عمده و روز توسط آن براى‏‏‏ مبارزات انقلابى‏‏‏ گريزناپذير است.

بدون ترديد پا گرفتن گفتگو سازماندهى‏‏‏ شده در جنبش توده‏اى‏‏‏ به برملا شدن نيروهايى‏‏‏ خواهد انجاميد كه با برنامه‏هاى‏‏‏ غيرتوده‏اى‏‏‏ به پديد آوردن سازمان‏هاى‏‏‏ موازى‏‏‏ و رهبرتراشى‏‏‏ براى‏‏‏ حزب توده ايران، و از اين راه تحقق بخشيدن به برنامه ارتجاع،  مشغولند.

گفتگو سازمانداده شده ميان توده‏اى‏‏‏ها، مناسب‏ترين شيوه براى‏‏‏ جدا ساختن مواضع و نيروهاى‏‏‏ سره از ناسره در جنبش توده‏اى‏‏‏ است. ضرورت چنين گفتگوى‏‏‏ از خصلت و نقش تاريخى‏‏‏ جنبش توده‏اى‏‏‏ سرچشمه مى‏‏‏گيرد. بايد به اين واقعيت‏هاى‏‏‏ علمى‏‏‏ باور داشت. بايد باور داشت، كه حربه گفتگو رفيقانه، شيوه و الگوى‏‏‏ افزايش كيفيت نيروى‏‏‏ نو و ضامن رشد انديشه جمعى‏‏‏ در آن است. در اين زمينه اتفاق نظر كامل با نظريات در ميان گذاشته شده توسط هاتف رحمانى‏‏‏ در “بحثى‏‏‏ در ماهيت مدعيان” در “نويد نو” (اول اسفند ١٣٨٧) موجود است.

براى‏‏‏ روشن شدن مطلب به نكاتى‏‏‏ نظر افكنيم كه در برخى‏‏‏ ابرازنظرها بيان شده‏اند. “ب. الف. بزرگمهر” در تائيد تشديد بحران و ژرفش تضاد اصلى‏‏‏ حاكم بر ايران مى‏‏‏نويسد: «آش آنچنان شور شده كه خان هم فهميده است!» به نظر او، نكاتى‏‏‏ كه ميرحسين موسوى‏‏‏ در نظريات خود در نخستين سخنرانى‏‏‏ انتخاباتى‏‏‏ در ميان گذاشته، و نگارنده در مقاله “فرازهاى‏‏‏ نخستين سخنرانى‏‏‏ انتخاباتى‏‏‏ موسوى‏‏‏…” برجسته ساخته است، به درستى‏‏‏ نشان «آنچنان شور» شدن آش است، كه «خان هم فهميده است!»

ارزيابى‏‏‏ مشتركى‏‏‏ از ژرفش و تشديد تضاد اصلى‏‏‏ در جامعه ميان بزرگمهر و “فرهاد” (نگارنده اين سطور)، وجود دارد، اما گفتگو ميان آن دو در گِل گير كرده است. هنگامى‏‏‏ كه فرهاد مى‏‏‏گويد بايد تشديد تضاد را به وسيله مبارزاتى‏‏‏ براى‏‏‏ پديد آوردن هژمونى‏‏‏ طبقه كارگر در انقلاب ملى‏‏‏ و دموكرتيك به كار گرفت، او از نوشته فرهاد درك مى‏‏‏كند كه “پس بايد در انتخابات شركت و از موسوى‏‏‏ پشتيبانى‏‏‏ كرد”! و اضافه مى‏‏‏كند «استدلال شما را سست و نارسا مى‏‏‏بينم».

هنگامى‏‏‏ كه فرهاد با اشاره به «قانون‏شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ گسترده» اعمال شده توسط «اسلام آمريكايى‏‏‏ و اسلام متحجر»، ماهيت اوباشگرانه قانون شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ “حاكميت اوباشان” (كيانورى‏‏‏)  را برجسته مى‏‏‏سازد و در زيرعنوانى‏‏‏ خواستار «حمايت قانونى‏‏‏ از دگرانديشان» مى‏‏‏شود و «بازگرداندن خانه توده‏اى‏‏‏ها در خيابان شانزدهم آذر تهران را به آنان» طلب مى‏‏‏كند، يعنى‏‏‏ گفتگو عام و انتزاعى‏‏‏ موسوى‏‏‏ را درباره «قانون‏شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ گسترده»، به گفتگوى‏‏‏ با درونمايه زنده و درك پذير و شايسته پشتيبانى‏‏‏ از سوى‏‏‏ طبقه كارگر و همه انسان‏هاى‏‏‏ آزادى‏‏‏دوست دگرگون مى‏‏‏سازد و آن را پديده‏اى‏‏‏ ملموس و زنده مى‏‏‏ساز؛ و يا هنگامى‏‏‏ كه فرهاد «اسلام ناب محمدى‏‏‏» كه موسوى‏‏‏ پرچم آن را در سخنرانى‏‏‏ فوق خود به دوش گرفته، «تعهدى‏‏‏» «در برابر محترم شمردن حقوق قانونى‏‏‏ مردم و نيروهاى‏‏‏ پشتيبان انقلاب در برخوردارى‏‏‏ از حق بيان و نظر آزاد و حق ايجاد سازمان‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و سياسى‏‏‏- طبقاتى‏‏‏ خود» مى‏‏‏نامد، به عبارت ديگر، هنگامى‏‏‏ كه فرهاد در تائيد بيانيه “گفتمان مطالبه محور” فعالين و كوشندگان امضاء كننده در ايران، يكى‏‏‏ از «خواسته‏هاى‏‏‏ حداقل» بيانيه را مطرح مى‏‏‏سازد، اين ذن نزد بزرگمهر پديد مى‏‏‏آيد، كه گويا فرهاد مى‏‏‏پندارد كه «نيازهاى‏‏‏ جامعه ايرانى‏‏‏ را … اينچنين انتخاباتى‏‏‏ تامين» مى‏‏‏كند.

نتيجه و پيامد نارسايى‏‏‏ شكل گفتگوى‏‏‏ ميان توده‏اى‏‏‏ها، هدر رفتن نيرو و زمان است! هنگامى‏‏‏ كه بزرگمهر به درستى‏‏‏ مى‏‏‏نويسد: «… نيازهاى‏‏‏ برآورده نشده توده‏هاى‏‏‏ زحمتكش، ستمديده و به خاك سياه نشسته مردم ايران بسى‏‏‏ فراتر از دلگرم نمودن آن‏ها براى‏‏‏ شركت در چنين گزينش‏هايى‏‏‏ و برگزيدن اين يا آن فرد به جايگاهى‏‏‏ است كه تاكنون كم‏تر سودى‏‏‏ براى‏‏‏ آن‏ها در بر داشته است …»، انگشت بر روى‏‏‏ زخمى‏‏‏ مى‏‏‏گذارد، كه درمان آن تنها يك برش و تحول انقلابى‏‏‏ با هدف به ثمر رساندن آماج‏ها مردمى‏‏‏- آزاديخواهانه و ملى‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧ مى‏‏‏تواند باشد. تحولى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ كه با ژرفش تضاد حاكم بر جامعه، تضاد ميان حاكميت «نيروهاى‏‏‏ بورژوا- ليبرال … و گردش  به راست قطعى‏‏‏ حاكميت» (بزرگمهر) سرمايه‏دارى‏‏‏ از يك سو و مردم زير سلطه آن از سوى‏‏‏ ديگر، به طور عينى‏‏‏ به چالش روز جامعه ايرانى‏‏‏ تبديل شده است. تحول و پيشرفت انقلابى‏‏‏ كه بدون استقلال نظر و تحليل جنبش توده‏اى‏‏‏ و حزب آن، بدون مبارزه انقلابى‏‏‏ طبقه كارگر دست نيافتنى‏‏‏ است. ازاين‏روست كه برقرارى‏‏‏ هژمونى‏‏‏ طبقه كارگر در اين نبرد انقلابى‏‏‏ ضرورتى‏‏‏ عينى‏‏‏ يافته است. پراكندگى‏‏‏ نظرى‏‏‏ و سازمانى‏‏‏ نيروى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ مانع «تلاش ايثارگرانه در راه نوسازى‏‏‏ اجتماعى‏‏‏» است كه طبرى‏‏‏ آن را «عمل انقلابى‏‏‏» مى‏‏‏نامد. پيش شرط دست يافتن به «عمل انقلابى‏‏‏» را او گذار موفق از «مرحله آگاهى‏‏‏ و بررسى‏‏‏ تئوريك» مى‏‏‏داند و مى‏‏‏افزايد: «يعنى‏‏‏ بايد بينش انقلابى‏‏‏ داشته باشيم و چارچوب تاريخى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ عمل خود را بشناسيم.» (ا. طبرى‏‏‏، “درباره منطق عمل. چگونه مى‏‏‏توان به عمل اجتماعى‏‏‏ مبناى‏‏‏ علمى‏‏‏ بخشيد” آذر ١٣٦٠، تهران)

دست يابى‏‏‏ به درك تئوريك مورد نظر طبرى‏‏‏ نياز به شكل مناسب براى‏‏‏ گفتگو دارد. بايد با پديد آوردن متناسب‏ترين شرايط به اين كار پرداخت. اهميت پديد آوردن اين شرايط مناسب و متناسب، به‏ويژه در حال حاضر و با امكانات غيرمتناسب نظرى‏‏‏ و تئوريك جنبش توده‏اى‏‏‏، از اهميت بسيار بالاى‏‏‏ برخوردار است. گفتگو‏هاى‏‏‏ پراكنده و غيرسازنده كار به جايى‏‏‏ نمى‏‏‏برد.

كشاندن گفتگو به توافق بر سر آنكه چه كسى‏‏‏ توده‏اى‏‏‏ است و چه كسى‏‏‏ نيست، آنطور كه «نويد نو» پيشنهاد و بزرگمهر نيز متاسفانه از آن پيروى‏‏‏ مى‏‏‏كند، راهگشا نيست! راهگشا آنست كه رفيق عزيز خاورى‏‏‏ شرايط گفتگو صميمانه‏اى‏‏‏ را ميان توده‏اى‏‏‏ها زير چتر پدرانه خود پديد آورد.

در ابرازنظر ارسال شده توسط “محمد اميدوار” (كه بنا به گفته رفيق خاورى‏‏‏ مخدوش است. مسئول حزبى‏‏‏ چنين ابرازنظرى‏‏‏ را ارسال نداشته است) نيز نكاتى‏‏‏ پراهميت براى‏‏‏ گفتگو مشترك وجود دارد. او مى‏‏‏نويسد: «من به عنوان نماينده حزب از رفيق على‏‏‏ خاورى‏‏‏ مى‏‏‏خواهم كه با شما تماس و نظرات شما را در نامه مردم شماره آينده پاسخگو باشند.» اما شكل متناسب‏تر براى‏‏‏ گفتگوى‏‏‏ صميمانه اين شكل مى‏‏‏بود، اگر “محمد اميدوار” شرايط برگزارى‏‏‏ يك نشست يا يك سمينار را ايجاد مى‏‏‏نمود. دعوت به چنين سمينارى‏‏‏ مى‏‏‏توانست با صلاحديد رفقاى‏‏‏ مسئول حزبى‏‏‏، و در وحله اول با صلاحديد و تائيد رفيق عزيز خاورى‏‏‏، عملى‏‏‏ گردد. چنين سمينارى‏‏‏ مى‏‏‏توانست كارپايه‏اى‏‏‏ براى‏‏‏ درونمايه يك گفتگو صميمانه را فراهم سازد. ازجمله دستور كارى‏‏‏ براى‏‏‏ گفتگو پيشنهاد كند. شكل برگزاى‏‏‏ گفتگو را مورد توجه قرار دهد و مبارزه موثر عليه شقه شقه كردن و رهبرتراشى‏‏‏ براى‏‏‏ حزب توده ايران را سازمان دهد و …

چنين شيوه و الگويى‏‏‏ علمى‏‏‏ مى‏‏‏توانست با يك تحول انقلابى‏‏‏ در رابطه ميان توده‏اى‏‏‏ها، سطح گفتگو ميان آن‏ها را از ستيزه‏جويى‏‏‏، به كار پرثمر دستجمعى‏‏‏ علمى‏‏‏ افزايش دهد، كه «در اين راه كوهى‏‏‏ از مشكلات بايد از سر راه برداشته شود» (طبرى‏ همانجا).

مبارزه عينى‏‏‏ و واقعى‏‏‏ عليه كوشش ارتجاع داخلى‏‏‏ و جهانى‏‏‏ براى‏‏‏ پديد آوردن سازمان‏هاى‏‏‏ موازى‏‏‏ و رهبرتراشى‏‏‏ براى‏‏‏ حزب توده ايران، گشودن زمينه گفتگوى‏‏‏ صميمانه توسط ارگان‏هاى‏‏‏ حزبى‏‏‏ است. تنها در چنين زمينه‏اى‏‏‏ است كه كوشش ارتجاع را مى‏‏‏توان با اصوليتى‏‏‏ مبارزه‏جويانه افشا نمود و منزوى‏‏‏ ساخت.

قلعه‏ نشينى‏‏‏ فكرى‏‏‏ نويسنده نوشتار “بحثى‏‏‏ در ماهيت مدعيان”، “هاتف رحمانى‏‏‏”، در “نويد نو” اول اسفند ١٣٨٨، اگر چه داراى‏‏‏ نكاتى‏‏‏ درست و پذيرفتنى‏‏‏ مى‏‏‏باشد، پاسخگوى‏‏‏ گفتگو سياسى‏‏‏ ضرورى‏‏‏ درباره وظايف حزب توده ايران در شرايط كنونى‏‏‏ نيست. كشاندن گفتگو از درونمايه سياسى‏‏‏ به مسائل اساسنامه‏اى‏‏‏ در مطبوعات نمى‏‏‏تواند راهگشا باشد.

همه امكانات در خدمت نبرد طبقاتى‏‏‏

برگزارى‏‏‏ “انتخابات” در ايران براى‏‏‏ حزب توده ايران و خواستاران تحول انقلابى‏‏‏ در ايران، امكان شركت در مبارزه روز و دگرگونى‏‏‏ آن به مبارزه طبقاتى‏‏‏ در خدمت برقرارى‏‏‏ هژمونى‏‏‏ طبقه كارگر در انقلاب ملى‏‏‏ و دموكراتيك است.

بايد تنها از اين ديدگاه به مواضع ميرحسين موسوى‏‏‏ و يا هر نامزد انتخاباتى‏‏‏ ديگر نگريست. اعتراف موسوى‏‏‏ به «قانون‏شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ گسترده»، پشتيبانى‏‏‏ او از اصل‏هاى‏‏‏ ٤٣ و ٤٤ قانون اساسى‏‏‏ در نخستين سخنرانى‏‏‏ خود، تعهد اوست در برابر آماج‏هاى‏‏‏ انقلاب مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏ بهمن ٥٧. اين وجه سخنان او را بايد در پهنه نبرد اجتماعى‏‏‏ در ميان گذاشت و آن را به سطح نبرد طبقاتى‏‏‏ ميان نيروى‏‏‏ نو و كهنه دگرگون ساخت. سرباز زدن او از “تعهد”ها، سرباز زدن از «اسلام ناب محمدى‏‏‏» است، كه پرچم آن را او به دوش گرفته است. سرباز زدن كسانى‏‏‏ است كه با تعهدات اين چنانى‏‏‏ خود، رهبرى‏‏‏ انقلاب را در اختيار گرفتند و با اشتباه‏ها و عقب‏نشينى‏‏‏ها، راه سلطه نيروهاى‏‏‏ راستگرا را بر جامعه انقلابى‏‏‏ هموار ساختند.

اجراى‏‏‏ نكردن اصل ٢٦ قانون اساسى‏‏‏، جلوگيرى‏‏‏ از آزادى‏‏‏ فعاليت احزاب پشتيبان آماج‏هاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ و ضدامپرياليستى‏‏‏ انقلاب بهمن ٥٧، توطئه عليه حزب توده ايران، دستگيرى‏‏‏ و اعدام‏هاى‏‏‏ دستجمعى‏‏‏ مبارزان توده‏اى‏‏‏ و ديگر مبارزان و دگرانديشان مذهبى‏‏‏ و غيرمذهبى‏‏‏ پشتيبان اهدف انقلاب بهمن ٥٧، زمينه ساز «قانون‏شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ گسترده» بوده است كه اكنون جامعه ايرانى‏‏‏ را با بحران روبرو ساخته است.

اين گذشته اوباشگرانه و غيرقانونى‏‏‏ و قانون شكنانه است كه امكان برقرارى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ مافيايى‏‏‏ و رانت‏خوار را پديد آورده است. حاكميتى‏‏‏ كه به اعتراف موسوى‏‏‏ براى‏‏‏ راه يافتن به “سازمان جهانى‏‏‏ تجارت”، يعنى‏‏‏ پذيرفته شدن در كلوب و محفل سرمايه مالى‏‏‏ و كنسرن‏هاى‏‏‏ فراملى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏، اقتصاد ملى‏‏‏، توليد و تجارت و كسب و كار داخلى‏‏‏ را نابود ساخته است.

ناپايدارى‏‏‏ و يا ناتوانايى‏‏‏ موسوى‏‏‏ براى‏‏‏ اجراى‏‏‏ برنامه‏هاى‏‏‏ اعلام كرده خود در نخستين سخنرانى‏‏‏ انتخاباتى‏‏‏، اعتراف به ناتوانى‏‏‏ كسانى‏‏‏ است كه پرچم «اسلام ناب محمدى‏‏‏» را به دوش گرفته‏اند، ولى‏‏‏ قادر به حل تضاد اصلى‏‏‏ جامعه به سود مردم، به سود آماج‏ها مردمى‏‏‏- آزاديخواهانه و ملى‏‏‏- ضدامپرياليستى‏‏‏ انقلاب بهمن نيستند. شركت حزب توده ايران با مواضع انقلابى‏‏‏ در اين مبارزات اجتماعى‏‏‏- طبقاتى‏‏‏ است كه ضرورت برقرارى‏‏‏ هژمونى‏‏‏ طبقه كارگر در انقلاب ملى‏‏‏- دموكراتيك را براى‏‏‏ توده‏ها درك و لمس پذير مى‏سازد.

شركت كردن در مبارزه انتخاباتى‏‏‏، به معناى‏‏‏ شركت فعال و آفريننده در بيان و تبليغ و ترويج مواضع انقلابى‏‏‏ است و نه پشتيبانى‏‏‏ از اين يا آن نامزد انتخاباتى‏‏‏. براى‏‏‏ دست يافتن به مواضع انقلابى‏‏‏، نمى‏‏‏توان به جمع و تفريق نظريات حاكميت بسنده كرد، آنطور كه “راه‏توده” و “پيك‏نك” انجام مى‏‏‏دهند. اين شيوه تنها مى‏‏‏تواند جاى‏‏‏ اين عناصر وازده و چپ‏نما را در سايه اين يا آن لايه از حاكميت تعيين كند؛ هدفى‏‏‏ كه دنبال مى‏‏‏كنند. چنين شيوه‏اى‏‏‏ با شيوه توده‏اى‏‏‏ تعيين مواضع تفاوت كيفى‏‏‏ و ماهوى‏‏‏ دارد.

فقدان سياست روشن، صريح، مستقل و انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران در دوران كنونى‏‏‏ به باد در بادبان اين عوامل اجراى‏‏‏ برنامه شقه شقه كردن حزب تبديل شده است. رهبرتراشى‏‏‏ از عناصر شناخته شده و وابسته مى‏‏‏تواند تنها در شرايط فقدان رهبرى‏‏‏ علمى‏‏‏ و انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران به مورد اجرا گذاشته شود. كوشش براى‏‏‏ قرار دادن حزب توده ايران در كنار سلطنت طلبان توسط “راه‏توده” تنها به كمك مبهم و متزلزل بودن مواضع كنونى‏‏‏ حزب ممكن گشته است. در اين مورد به طور جداگانه صحبت خواهد شد، اما به‏منظور گرفتن باد از بادبان اين عناصر، بايد سياست انقلابى‏‏‏ را دوباره در حزب زنده كرد.

مبارزه طبقاتى‏‏‏- انقلابى‏‏‏

“رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏” فرمول و شعارى‏‏‏ بود در پيش از انقلاب بهمن ٥٧ براى‏‏‏ بيان مضمون حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ و بقاياى‏‏‏ نظام‏ و سامانه‏هاى‏‏‏ پيش از آن. همين وظيفه را نيز شعار و فرمول “رژيم ولايت فقيه” بازى‏‏‏ كرده و بيان درونمايه حاكميت نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ و بقاياى‏‏‏ نظام‏هاى‏‏‏ كهنه‏تر از آن در ايران مى‏‏‏باشد. هر دو، شكـل حاكميت طبقات و لايه‏هاى‏‏‏ سرمايه‎‏دارى‏‏‏ و ساختارهاى‏‏‏ پيشين را بيان مى‏‏‏كنند. اين شكل حاكميت، همانند شكل‏هاى‏‏‏ ديگر حاكميت نيروى‏‏‏ كهن در جامعه‏هاى‏‏‏ ديگر، بايد براى‏‏‏ فراهم نمودن دگرگونى‏‏‏هاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ افشا و درونمايه ضدمردمى‏‏‏ و واپسگرانه آن نشان داده شود.

به اين منظور بايد مبارزه تبليغى‏‏‏ و ترويجى‏‏‏ حزب طبقه كارگر در اين زمينه از تحرك نظرى‏‏‏ و انديشه‏اى‏‏‏ و ابتكار آفريننده مداوم برخوردار باشد. بايد محتوا و درونمايه ساختار و شكل حاكميت نيروى‏‏‏ كهن را در برونزد روزانه آن افشا نمود و تنها به تكرار “آيه”وار شعار بسنده نكرد.

اگر در كنفرانس ضد نژادپرستى‏‏‏ سازمان ملل، احمدى‏‏‏نژاد، رئيس جمهور، به نقل از مطبوعات كشورهاى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ همانند لوموند و … آمار قتل عام فلسطينى‏‏‏ها را در تجاوز اخير اسرائيل به نوار غزه بيان مى‏‏‏داشت و در پايان سخنانش مى‏‏‏گفت، كه “به نظر ما، اين جنايات مصداق نژادپرستى‏‏‏ و نشان اعمال اين سياست ضدانسانى‏‏‏ توسط دولت اسرائيل” است، كسى‏‏‏ جرئت نمى‏‏‏كرد جلسه كنفرانس را ترك كند. اما او كه يك انسان مذهبى‏‏‏ است، جز تكرار آيه‏وار آنچه آموخته است، بلد نيست، چيز ديگرى‏‏‏ براى‏‏‏ گفتن ندارد.

تكرار آيه‏وار شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” از اين‏رو غيرمجاز نيست، زيرا گويا در ايران سلطه ديكتاتورى‏‏‏ حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏ برقرار نمى‏‏‏باشد، بلكه از اين رو كه اين شعار به “آيه”اى‏‏‏ تبديل شده است، كه به كمك آن نمى‏‏‏توان به افشاى‏‏‏ واقعيت دردناك اعمال ديكتاتورى‏‏‏ طبقات و لايه‏هاى‏‏‏ حاكم سرمايه‏دارى‏‏‏ در ايران دست يافت. نشان دادن برونزد روزانه اين ديكتاتورى‏‏‏ و نشان دادن راه گذار از آن از طريق به ثمر رساندن آماج‏هاى‏‏‏ انقلاب ملى‏‏‏ و مردمى‏‏‏ بهمن، درونمايه نهفته در پشت اين شعار است و بايد به پرچم تبليغات و كار ترويجى‏‏‏ و توضيحى‏‏‏ نيروى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ تبديل شود، تا موثر گردد و بتواند برقرارى‏‏‏ هژمونى‏‏‏ طبقه كارگر در انقلاب ملى‏‏‏ و دموكراتيك را ممكن سازد. ترسيم روشن خط فاصل ميان سياست حزب توده ايران و اپوزيسيون سلطنت طلب از راست تا “چپ” را مى‏‏‏توان از اين راه عملى‏‏‏ ساخت.

تنها با چنين شيوه‏اى‏‏‏ است كه مى‏‏‏توان انديشه نهفته در درون اين شعار را به نيروى‏‏‏ مادى‏‏‏ دگرگون ساز، آنطور كه “نيلوفر” در ابراز نظر خود به درستى‏‏‏ در ميان مى‏‏‏گذارد، تبديل نمود. ازاين راه مى‏‏‏توان «نظام بورژوايى‏‏‏ و ليبرالى‏‏‏» را افشا نمود و نشان داد كه «متعهد به روند دموكراتيزه كردن حيات [اجتماعى‏‏‏] داخلى‏‏‏» نيست، آنطور كه “نيما رحمانى‏‏‏” در ابرازنظر خود در ميان مى‏‏‏گذارد.

تنها با چنين شيوه ايست كه مى‏‏‏توان در طول زمان هژمونى‏‏‏ طبقه كارگر را در انقلاب ملى‏‏‏ و دموكراتيك ممكن و نهادينه نمود. برخلاف اين مبارزه انقلابى‏‏‏، مبارزه تنها عليه شكل حاكميت سرمايه‏دارى‏‏‏، يعنى‏‏‏ تكيه به شيوه ديكتاتورى‏‏‏ اعمال زور و قانون شكنى‏‏‏ “رژيم ولايت فقيه”، به عبارت ديگر، تكيه تنهـا به وجه وظيفه دموكراتيك (جوانشير) وظايف حزب توده ايران، ما را اجباراً و عملاً در كنار نيروهاى‏‏‏ اپوزيسيون راست و پشتيبانان نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ با “سيمايى‏‏‏ دموكرات و مهربان” قرار مى‏‏‏دهد.

اين هنگامى‏‏‏ است كه مبارزه عليه درونمايه نظام سرمايه‏دارى‏‏‏، يعنى‏‏‏ نشان دادن دورنماى‏‏‏ نبرد جنبش انقلابى‏‏‏، كه همان وظيفه سوسياليستى‏‏‏ (جوانشير) حزب توده ايران را تشكيل مى‏‏‏دهد، كه مبارزه عليه شكل نظام سرمايه‏دارى‏ را از فاشيستى‏‏‏ترين تا دموكرات‏منش ترين آن نيز در بر مى‏‏‏گيرد، طبقه كارگر را در ميان توده نيروهاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ قرار مى‏‏‏دهد. جنبش كارگرى‏‏‏ را به ميان جريان نبردهاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ هدايت مى‏‏‏كند، كه طبرى‏‏‏ در شعر “آن جاودان” خواستار آن است. چنين شيوه و تاكتيك مبارزاتى‏‏‏، درونمايه مبارزه انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ دگرگونى‏‏‏ بنيادين نظام حاكم سرمايه‏دارى‏‏‏ را تشكيل مى‏‏‏دهد.

از اين طريق پيوند ميان وظايف روز و آنى‏‏‏ ودموكراتيك با وظايف دورنمايى‏‏‏ و آتى‏‏‏ و سوسياليستى‏‏‏ توسط حزب طبقه كارگر پديد مى‏‏‏آيد. پيوندى‏‏‏ كه محك خصلت انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران است.

اگر موسوى‏‏‏ مى‏‏‏خواهد مواضع “دموكراسى‏‏‏ انقلابى‏‏‏” را زنده كند، ما مخالف آن نيستيم و نمى‏‏‏توانيم باشيم. اما بلافاصله سطح خواست‏هاى‏‏‏ ما بايد متناسب با اين موضع‏گيرى‏‏‏ تنظيم شود. زيرا موضع‏گيرى‏‏‏ او نشان ژرفش تضاد اصلى‏‏‏ حاكم بر جامعه است. نشان آنست كه لايه‏هاى‏‏‏ بيش‏ترى‏‏‏ از مردم به پهنه نبردهاى‏‏‏ اجتماعى‏‏‏ وارد شده‏اند. بيان آنست كه روند عينى‏‏‏ پيشرفت‏هاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ ژرفش يافته و به پيش رفته است. برونزد اين واقعيت است، كه با پخته شدن شرايط عينى‏‏‏ تحولات انقلابى‏‏‏، “خطر” تحريم انتخابات توسط مردم براى‏‏‏ حاكميت رشد كرده است. نشان آنست كه بخش‏هايى‏‏‏ از حاكميت مى‏‏‏خواهد “سه ريال” را بدهد، تا “هفت ريال” را نجات دهد، كه امينى‏‏‏ در توصيف درونمايه “رفرم ارضى‏‏‏” دوران سلطنتى‏‏‏ بيان كرده بود.

ازاين‏روست كه انتقاد به «قانون‏شكنى‏‏‏هاى‏‏‏ گسترده» تنها هنگامى‏‏‏ انتقادى‏‏‏ واقعى‏‏‏ و صادقانه است، هنگامى‏‏‏ كه فعاليت آزاد سياسى‏‏‏ دگرانديشان پشتيبان آماج‏هاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏ انقلاب بهمن ممكن باشد؛ آزادى‏‏‏ فعاليت سياسى‏‏‏ نيروهاى‏‏‏ ملى‏‏‏- مذهبى‏‏‏، حزب توده ايران و همه نيروهاى‏‏‏ ميهن دوست از پشتيبانى‏‏‏ قانون برخوردار شوند؛ دفاتر آن‏ها به آن‏ها پس داده شود و از انتشار نشريات آنان جلوگيرى‏‏‏ نشود. براين پايه است كه نيروهاى‏‏‏ دگرانديش خواستار اجراى‏‏‏ بند بند مفاد بخش “حقوق ملت” در قانون اساسى‏‏‏ هستند. نكاتى‏‏‏ كه در بيانيه “مطالبه محور” كوشندگان داخل كشور در ميان گذاشته شده است.

نيروهاى‏‏‏ پشتيبان آماج‏هاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ و ملى‏‏‏ انقلاب بهمن البته خواستار تقويت نيروى‏‏‏ دفاعى‏‏‏ ايران و برخوردارى‏‏‏ كشور از حق استفاد صلح‏آميز از تكنولوژى‏‏‏ اتمى‏‏‏ هستند، اما نه با هدف پديد آوردن امكان غارت مافيايى‏‏‏ و رانت‏خوارانه سرمايه‏دارى‏‏‏ حاكم، كه با هدف برپايى‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏ و مردمى‏‏‏ و دموكراتيك نيرومند كه در آن بخش خصوصى‏‏‏ و تعاونى‏‏‏ از وسيع‏ترين امكانات و پشتيبانى‏‏‏ دولتى‏‏‏ و ملى‏‏‏ براى‏‏‏ رشد و شكوفايى‏‏‏ برخوردار است. اما نه با هدف غارت ثروت‏هاى‏‏‏ ملى‏‏‏ و متعلق به مردم  و نسل‏هاى‏‏‏ آينده كه در بخش دولتى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ اقتصاد انباشته شده است. اين ثروت وسيله پايدارى‏‏‏ استقلال اقتصادى‏‏‏ و نهايتاً تثبيت استقلال سياسى‏‏‏ كشور است. وسيله‏اى‏‏‏ پرتوان در برابر يورش سرمايه مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ است. ازاين‏رو بايد، همانگونه كه بيانيه “مطالبه محور” در ميان مى‏‏‏گذارد، زير كنترل شفاف اجتماعى‏‏‏ نهاده شود. تنها در چنين شرايطى‏‏‏ اين ثروت ملى‏‏‏ مى‏‏‏تواند مانند وزنه موثرى‏‏‏ در برابر ورود سرمايه خارجى‏‏‏ به كشور نقش ميهنى‏‏‏ و ملى‏‏‏ بازى‏‏‏ كرده و نگهدارنده استقلال اقتصادى‏‏‏ و نهايتاً سياسى‏‏‏ كشور باشد. تنها از اين راه خطر برقرارى‏‏‏ سلطه بلامنازع سرمايه مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ قابل دفع مى‏‏‏باشد. اين ثروت زمينه ساز نيروى‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏ ايران براى‏‏‏ شركت در تجارت جهانى‏‏‏ است؛ تجارتى‏‏‏ كه با قوانين استعمار و استثمارگرانه خود، بدون پشتوانه سرمايه نيرومند ملى‏‏‏، تنها و تنها در خدمت منافع سرمايه مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ عمل مى‏‏‏كند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *