تا روز قبل او را «عمو محمود» صدا می کردند و در غیاب پدر که به قتل رسیده بود، روی شانه های او تکیه می دادند؛ اما در یک شب همه چیز تغییر کرد. قاتل پدر پیدا شده بود و همه در جلو زندان ایستاده بودند تا او را ببینند و «عمو محمود» به بیرون زندان آمد. او دیگر قاتل بود، قاتل پدر و باید بار سنگین دشنام ها، بغض ها و نگاه های انتقام را تحمل می کرد. بهت، حسرت و تنفر در اوج خود از زبان فرزند مقتول بیان می شد:«با قاتل پدرم به دنبال قاتل پدرم بودم». این صحنه با موسیقی متن تاثیر گذار حسین علیزاده، صحنه ای از سریال «زیر تیغ» بود که در خاطره جمعی اکثر ما_حتی آن هایی که دیگر خاطرات صداوسیما را هم تحمل نمیکنند_ ثبت شده است. صحنه ای که برای من، تصویری از وضعیت پس از وقایع دی ماه سال ۹۶ است. کسانی که پیش از دی ماه در کنارشان ایستاده بودیم و به آن ها در انتخاب هایمان اعتماد می کردیم به یکباره تبدیل به بزرگترین دشمنان شدند. این شاید«پایان ماجرای» آن ها نباشد؛ اما قطعا پایان تاثیرگذاری آن ها در انسان های پس از دی ماه است. در تاریخ معاصر نیز رویدادهایی را می توان سراغ گرفت که نشانی از پایان فصل پیش، با تمام ویژگی هایش بوده اند. امضای فرمان مشروطیت و ۱۵خرداد سال ۴۲ وقایعی هستند که نشانه هایی از گسست از گذشته در آن وجود دارد. گسستی که اگرچه بازیگران قدیم همچنان درآن حضور داشتند؛ اما دیگر مجالی برای تاثیر آن ها وجود نداشت. این گسست را امروز هم می توان مشاهده کرد.
وقایع دی ماه سال ۹۶ با هر ماهیت و علتی، نشانه ی گسست از گذشته بود. گذشته ای که حتی یک روز پیش از آن هم ادامه داشت. حالا در دوره بعد از دی ماه، دیگر عرصه سیاست مانند گذشته نخواهد بود و این مهم ترین مساله ای است که در هر تحلیلی باید به آن توجه کرد. در این گسست است که نیروهای سیاسی مختلف، نقش و جایگاهشان تغییر می کند. اگر تا سال ۹۶ اصلاح طلبان حداقل در ظاهر، کنش گران اصلاح و جدال با حاکمیت محسوب می شدند، حالا آن ها در چشم مردمان پس از دی ماه به مدافعان وضعیت موجود تقلیل پیدا کرده اند. هر اشتباه کوچکشان با واکنشی وسیع در سطع جامعه روبه رو می شود و هر تحلیلی از آن ها را دفاع از وضع موجود تعبیر می کنند.
و چه کسی است که این نکته را در نیافته باشد که”کوبیدن بر در اصلاح طلبان پیام روشن تری برای دیواری که به آن تکیه داده اند دارد”. به نظر من، این شرایطی است که رادیکال های اصلاح طلب تاحدودی آن را درک کرده اند و همان ها نیز سخت در تکاپوی تغییر این شرایط یا به قول خودشان «بازسازی سرمایه اجتماعی» هستند. اما همانگونه که اکنون در کنار این بخاری، خیال های دور و درازم نمی تواند گرمای طبیعی تابستان را بازگرداند، بازگشت به گذشته دیگر برای اصلاح طلبان امکان پذیر نیست. اما این مساله ای است که آن ها باور ندارند و تلاش می کنند تا بار دیگر وضعیت گذشته را بازیابند؛ اما چگونه؟
باید به این نکته توجه داشت که همه چیز برای اصلاح طلبان در انتخابات معنا می شود. اگرچه پایان آن ها در انتخابات نبوده، اما تولد و زیستشان در انتخابات است و تنها بازگشت به انتخابات است که ممکن است روزی آن ها را نجات دهد. از این منظر، اصلاح طلبان برای فرار از فراموشی همیشگی از قدرت به انتخابات مجلس پیش رو چشم دوخته اند، و هیچ مساله ای مهم تر از بحث پیرامون آن، برایشان وجود ندارد. اما واضح و روشن است که خوشبین ترین اصلاح طلبان هم امیدی به پیروزی در انتخابات مجلس آتی ندارند و این مساله در پیام رهبر معنوی آن ها نیز آشکار است که گفته بود لیست دادن اهمیت ندارد و مهم حضور و رای دادن است. مسلم است که با این نگاه، پرداختن به بحث انتخابات عجیب است، اما توضیح خواهم داد که برای اصلاح طلبان به هیچ وجه انتخابات اخیر اهمیتی ندارد؛ بلکه خود انتخابات و انتخاب های آینده است که برایش سرمایه گذاری می کنند. انتخابات مجلس سال ۹۴ را بیاد آورید و همه چیز را درک خواهید کرد. انتخاباتی که رد صلاحیت آن حتی گسترده تر از انتخابات پس از مجلس ششم بود. چهره های اصلی اصلاح طلبان رد صلاحیت شدند و در اکثر نقاط کشور هیچ چهره شناخته شده ای، حتی در سطح محلی برای حضور در انتخابات مجلس وجود نداشت.
در این شرایط، اصلاح طلبان با شورای عالی سیاست گذاری فراگیرشان، “در انبار کاه بدنبال سوزنی می گشتند که اگر یارشاطرشان هم نبود، بار خاطرشان نباشد”. عجب آنکه آن ها در سراسر کشور لیست هایشان را برای مجلس پر کردند. برای مثال، در شهری که من بودم نماینده لیست اصلاح طلبان را در حال خرید در بازار یافتند و وارد لیست کردند. در آن سال، اعتراض به شورای نگهبان، انتقاد به ساختارها و روش های اصلاح طلبان، تحریم انتخابات و هرچیزی که به معنای دوری از آن باشد کم ترین بسامد را بین اصلاح طلبان داشت و دلیل آن هم واضح بود: اکثریت جامعه خواهان تغییر وضعیت از راه شرکت در انتخابات بودند و این شادی بزرگی برای اصلاح طلبان بود که می توانند جای مردان سیاست درخت بنشانند و همه به آن ها رای دهند. این مساله نکته مهمی در تحلیل رویکرد انتخاباتی اصلاح طلبان است. برای آن ها نه رد صلاحیت اهمیت دارد، نه تغییر رویکرد اصلاح طلبی و نه اصلاح ساختارهایشان؛ تنها رسیدن به قدرت از راه انتخابات است که آن ها را گرد هم می آورد و به همین دلیل، در شرایطی کنونی که مجالی برای همراهی جامعه با آن ها در راه شرکت در انتخابات وجود ندارد، باید به فکر انتخاب های بعدی باشند. به همین دلیل آن ها اولا با پررنگ کردن بحث رد صلاحیت ها به دنبال توجیه عدم اقبال جامعه نسبت به خود در انتخابات هستند و ثانیا با یادآوری مکرر گذشته، سعی میکنند دوگانه سازی بد و بدتر را زنده نگه دارند.
در مسیر این دوگانه سازی احتمالا مجلسی پر از تندروهای اصول گرا به آن ها کمک بیشتری خواهد کرد تا در انتخابات بعد روی آن تکیه کنند. گرچه اتفاق مهم دیگری که احتمالا آن ها در نظر گرفته اند بحث مذاکره با آمریکا است که شاید از شدت نارضایتی ها کم کند و دوباره تنور انتخابات به نفع آن ها داغ شود. به نظر من، این نقشه راه اصلاح طلبان برای بازگشت جامعه به صندوق های پلاستیکی رای است و در بیشتر دوره ها هم تکرار شده. اما همانگونه که در ابتدا توضیح دادم، این بار مساله بسیار متفاوت است و اکثریت جامعه گذشته خود را در«زیر تیغ» می نگرد و هر روز پس از دی ماه، برای خود یادآوری می کند که دشمنم در کنار من بود و به همین دلیل هم رویکرد منتقدان خودی اصلاح طلبان از همه مضحک تر مینماید. آن ها سعی دارند سازی را برای اصلاح طلبان کوک کنند که هرگز نواهای دلخواه آن ها را نداشته و نخواهد داشت. به نظر من، هرچند در دودهه اخیر این حکومت بود که به هر طریقی سعی داشت تا درهای سیاست را روی جامعه بسته نگاه دارد؛ اما پس از دی ماه، این جامعه است که برای همیشه درهای سیاست مرسوم را بسته و امکان بیرون آمدن هرچیزی از آن وجود دارد مگر اصلاح طلبی دوم خردادی.
مجتبی رحیمی – @