در شب ۲۵ منتهی به ۲۶ فوریه سال ١۹۹۲، شهر خوجالی جمهوری آذربایجان با حمله تروریسم بینالمللی مواجه گردید. این شهر قبل از حمله ۲۷۵٠٠ نفر جمعیت داشت.
در نتیجه این حمله شبانه، ۶١٣ نفر، از جمله، ۶٣ کودک، ١٠۶ زن، ۷٠ نفر پیر کشته شد، ۸ خانواده بطور کامل محو گردید، ۲۵ کودک هر دو والدین و ١٣٠ کودک دیگر نیز یکی از والدین خود را از دست داد. ۴۸۷ نفر دیگر، از جمله آنها ۷۶ کودک به تیر زهرآگین مهاجمان مجروح گردیدند. ١۲۷۵ نفر به اسارت برده شد. از سرنوشت ۱۵٠ نفر از اسرا، از جمله ۶۸ زن و ۲۶ کودک تاکنون هیچ اطلاعی در دست نیست…
این است خلاصه ماوقع و شرح مختصر فاجعه انسانی شب ۲۵ فوریه در شهر خوجالی آذربایجان، که واقعیت آن را هیچ کس، هیچ نهاد، هیچ دولتی در داخل یا خارج تا کنون مورد تردید قرار نداده است.
اما، ذکر مصیبت بدون توضیح و شناحت علت وقوع آن، بدون شناسایی و معرفی آمران و عاملان آن، نه تنها مشکلی را حل نمیکند، حتی باعث تداوم و استمرار فاجعه در ابعادی بسیار گستردهتر نیز میگردد. همانگونه که در جهان پسااتحاد شوروی شاهدیم.
در مدت قریب سه و نیم دهه گذشته جریان سلطه، مبلغان و رسانههای جمعی آن در ارتباط با فجایع رخداده در محدوده اتحاد شوروی بدون ارائه هیچ دلیل، سند، مدرک یا نشانهای بلاوقفه بر طبل اتهام علیه دولت، نیروهای انتظامی و ارتش این کشور میکوبند و در غیاب اتحاد شوروی و پس از مثله کردن آن، سعی میکنند روسیه را به همین ترتیب مقصر همه گناهان قلمداد نمایند. اما دادگاه تاریخ بسیار سریع تناقض یاوههای آنها را ثابت کرد و نشان داد که هیچ عقل سلیمی نمیتواند بپذیرد که چرا اتحاد شوروی ناگهان صمیمت، دوستی، برادری، همپیوندی صدها خلق ساکن خود را، حاصل مبارزه متحدانه و مشترک همه آنها را به کینه و دشمنی و نفاق بین همان خلقها، بین خلقهای تاریخا همسایه فرارویانید؛ به جنگهای قومی- قبیلهای میان ملتها و خلقها دامن زد؟! امروز هر کسی که به چنین اراجیف و جعلیات جریان مسلط باور کند، بیتردید یا ابله و ناقصالعقل است یا مغرضی است که در زیر علم دشمنان بشریت سینه میزند!
فاجعه خوجالی نه فقط فاجعه خلق آذربایجان، بلکه، یکی دیگر از هولناکترین فجایع ضدبشری منجر به مثله کردن و محو اتحاد شوروی از نقشه سیاسی جهان در سایر جمهوریهای سابقا متحد بود، که از سوی همان مراکز قدرت طراحی و فرماندهی شد؛ همان مراکزی که از بدو پیدایش برای تأمین و تضمین منافع نامشروع خود، همواره بر مبنای سیاست «تفرقه بیانداز، حکومن کن» حرکت میکنند؛ همان مراکز قدرت که بیش از تمامی بمبهای متفقین در جنگ جهانی اول بر سر مردم کامبوج بمب ریختند و سپس، به یاری دروغهای رسانهای خمرهای سرخ را متهم نمودند؛ مراکز قدرتی که میلیونها نفر از خلقهای کره و ویتنام را بخاک و خون کشیدند؛ در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم فرمان بمباران اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن را صادر کردند؛ همان مراکز قدرت که در غیاب اتحاد شوروی، در اقصاء نقاط جهان دهها میلون انسان را قتلعام نمودهاند؛ آلبانی بیدفاع و کل اروپای شرقی را به اشغال و تحت سیطره خود درآوردند؛ یوگسلاوی را تکه- پاره کردند؛ سودان، بزرگترین کشور آفریقایی را دو پاره نمودند؛ کشور لیبی را بکلی ویران و بعنوان یک کشور بکلی حذف کردند؛ به اشغال تقریبا ۲٠ ساله افغانستان همچنان ادامه میدهند؛ عراق را به اشغال درآوردند، ویران کردند؛ در سوریه سنگ روی سنگ باقی نگذاشتهاند؛ یمن را محاصره کرده، خلق آن را یا در اثر گرسنگی دادن یا در زیر بمبارانهای جنونآمیز بطور روزمره کشتار میکنند؛ همان مراکز قدرت که همین امروز برای تبدیل کردن ونزوئلا به کره، کاموج، ویتنام یا سوریه جدید از دست زدن به هیچ دسیسه و توطئهای ابا ندارند؛ همان مراکز قدرت که با کوبیدن بر طبل تفاوتهای دینی- مذهبی، جنگهای همه بر علیه همه به راه میاندازند؛ کشورها را به هرج و مرج و آشوب میکشند تا چند صباح دیگری بموجویت نحس خود ادامه دهد و… و بالاخره، همان مراکز سلطهگر که بشریت جهان را بکلی از امنیت و آرامش محروم ساختهاند.
طراحان، فرماندهان و آمران فاجعه خوجالی و دیگر فجایع هولناکتر از آن در گوشه- گوشه جهان در واشینگتن، لندن، پاریس، تلآویو و سایر مراکز فرماندهی جنگ نشستهاند. برای آنها اجرای طرحها و تأمین منافعشان مهم است نه نام و عنوان مجری طرحهایشان!
یاد قربانیان فاجعه خوجالی و همه قربانیان طرحها و منافع امپریالیستی گرامی!
نابود باد جنگ!
زنده باد ضلح!
برقرار باد دوستی، برادری و برابری همه ملتها و خلق جهان!
ا. م. شیری
۶ اسفند- حوت ۱٣۹۷