احسان طبری در باره ی مرگ و زندگی
اندیشه ها و دریافتهای فلسفی عرصهٔ ویژهٔ خود را مالک اند: عرصهٔ تعمیم هائی که در آن ریاضی اندیشه با پرتوهای گریزان احساس انسانی در می آمیزد و از آن نوائی بر میخیزد که گاه شنفتنی است.
چرا نه؟ انسان نمیتوانست در برابر زوال خویش بی واکنش و خموش بماند. این راز، این رنج، این بیم پیوسته بر هستی طربناک و پرجوشش سایه افکند. و او درزیر این سایهٔ غلیظ کوشیده است تا از چونی و چرائی آن خبری کسب کند.
همراه اسطورهٔ عبوس مرگ، افسانهٔ دل انگیز جاودانی بودن پدید شده است و انسان، به نیروی وهمی که سرانجام آن را در باور مذاهب به » حقایق « تردید ناپذیر بدل ساخت، کوشید تا خود را از زوال قطعی و نهائی و ابدی » نجات بخشد « برای خود هستی آن سوی گوری تصور کند: بهشتی ، و دوزخی، گردشی در آسمانها، سیری در دیار سایه ها، بقائی مرموز با قالب مثالی، گذرانی در سرزمین اشباح و فروهرهای سرگردان.