سخنان نغز

image_pdfimage_print


احسان طبری در باره ی مرگ

سیسرون می گفت که چون انسان محکوم به مرگ است پس سعادت انسان امری است موهوم زیرا ضجهٔ جگر شکاف عدم، نوای ناتوان شادیها را فرو می بلعد. ناصر خسرو می گفت

مرگ بزرگ ترین عیب جهان است و دیگر معایب در برابر این عیب کلان سلیم و بی آزار به نظر می رسند. افسانه های یونانی از لعنت به مرگ و خدای مرگ آفرین انباشته است. متفکران و شاعران را این نکته سخت آزار می دهد که چرا سرنوشت چنین بازی شومی انسانها را مقرر داشته است: از خموشگاه عدم به سرای وجود بیایند، از لذات هستی، از زیبائیهای فلق و شفق، از زلال چشمه ها وشبنمها، از عطرچمنها و جنگلها، از لذت عشق و وصال، از گرمای کار و پیکار باخبر شوند و سپس از جمع یاران با صد خواری رانده گردند و به صورت لاشهٔ عفنی در دخمهٔ سیاهی بپوسند.

خیام بیش از همهٔ شاعران ما در قبال آنچه که ایرج آن را » عمل لغو « نامیده است متحیر و خشمناک است. خشم آنها برای آن است که برای جهان نگارنده ای خردمند به صورت خدای آسمانی تصور می کنند و سپس در عجبند که خدای آسمانها که خردمند و دادگر است چرا برای انسان چنین سرنوشتی مقرر داشته است. مرگ عناصر و مواد، مرگ گیاه، مرگ جانوران بی شعور و کم شعور در نظر آنان امری عادی است، ولی مرگ انسان برایشان غیر عادی است! می گویند: زیرا کسی جز انسان مرگ خود را از پیش نمی داند و پیوسته خود را در زیر این ساطورخون چکان احساس نمی کند و کسی نیز مثل انسان از لذت » بودن « و مکاشفات » شعور « بهره ور نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *