سخنی با نوید نو در باره اهمیت مبارزات دمکراتیک در پیشبرد اهداف برنامه ی حداقل کارگری حزب توده ایران

image_pdfimage_print

سخن روز شماره ۴۲/۹۸

۶ آبان ۱۳۹۸– ۲۸ اکتبر

مقاله ی نظرگیرِ انتشار یافته در نویدنو با عنوان اهمیت مبارزات دمکراتیک در پیشبرد اهداف برنامه ی حداقلی کارگری (۴ آبان ۱۳۹۸، ۲۷ اکتبر ۲۰۱۹) به درستی و با توانایی نقش حزب توده ایران را در نبرد دمکراتیک در ایران برجسته می‌سازد و نشان می دهد که این سیاست نقش تعیین کننده و تأثیر فرهنگی انکارناپذیر بر جامعه ی ایرانی داراست. مقاله این موضع تاریخی غرورآفرین را از درون برخورد به دو نظر مخالفان حزب طبقه کارگر نشان می‌دهد. مقاله همچنین از زبان «نوشته ی چلنگریان» خاطرنشان می‌سازد که «.. حزب توده [ایران] توانست .. با ترجمه ی تعداد قابل توجهی از آثار مارکس، انگلس و لنین .. اولین حزب مرجع در ارائه منابع تئوریکِ مارکسیستی در ایران باشد. ..».

این اعتراف دشمن را زنده یاد جوانشیر نیز در سیمای مردمی حزب توده ایران توضیح می‌دهد و با توصیف سرشت «ترازنوین» برای حزب توده ایران، جایگاه انقلابی آن را برجسته می‌سازد: «نخست اینکه اصول اساسی و انقلابی مارکسیسم را که احزاب انترناسیونال دوم به فراموشی سپرده بودند، از نو زنده می کردند؛ دوم، اینکه ضرورت های ناشی از آغاز دوران نوین در جامعهٔ بشری – دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم را [تکیه از من]– منعکس کرده و به این مناسبت مشخصات نوینی کسب می‌کردند.» (ص ۱۰)

بدون تردید مضمون مقاله در بخش نخست که نیمی از صفحه ها را در برمی گیرد در نشان دادن نبرد گذشته ی حزب توده ایران بسیار موفق است و باید همه جانبه مورد تأیید قرار گیرد. ازجمله و به ویژه باید نظر نقل شده از مانیفست کمونیستی مورد تأیید قرار گیرد که «وجه تمایز کمونیست‌ها با دیگر احزاب .. تنها در آن است که .. در مراحل گوناگون گسترش مبارزه میان پرولتاریا و بورژوازی همیشه بیانگر منافع جنبش در مجموع آن هستند [تکیه از من]. علت این موضع انقلابی حزب کمونیست در این امر نهفته است که طبقه ی کارگر با دفاع از منافع خاص خود به مدافع تاریخی منافع کل جامعه بدل شده است. در مورد مشخص ایران، همان‌طور که در مقاله ی نویدنو به درستی ذکر می‌شود، طبقه ی کارگر ایران به طبقه ای بدل شده است که باید وظایف تاریخی در برابر جامعه ایران را حل کند: «به بیان دیگر، امروز تکلیف ناتمام انقلاب های بورژوا- دمکراتیک پیشین، به تمامی بر عهده ی طبقه ی کارگر است ..» (ص۵).

انتقاداتی که اکنون به سیاست بخشی از رهبری حزب توده ایران وارد است، بکلی از سرشت دیگری برخوردار است از آنچه در نیمه اول مقاله در نویدنو مطرح و به طور غیرمستقیم به نگارنده و دیگر منتقدان نسبت داده می‌شود.

۱موضوع انتقاد به سیاست کنونی حزب که نگارنده مطرح می‌سازد و در مقاله با واژه‌های «چپ نما و سوپر انقلابی» معرفی می‌شود که مستدل نیست و بر واقعیت منطبق نیست، نقض سرشت انقلابیِ حزب طبقه ی کارگر ایران است. به آن مجزا پرداخته خواهد شد.

۲یکی از موارد عدول از موضع انقلابی در سیاست کنونی رهبری حزب تفسیر رابطه ی مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی است. جوانشیر اهمیت این رابطه را از زبان لنین در ص ۱۷ کتاب پیش گفته که مقاله نیز به آن استناد می کند، چنین خاطرنشان می‌سازد: «بار دیگر تکرار می کنیم که فعالیت دموکراتیک با فعالیت سوسیالیستی پیوند ناگسستنی [تکیه از لنین] دارد.»

اندیشه ی غیرانقلابی مضمون این رابطه را مکانیکی و نه دیالکتیکی درک می‌کند. از این رو به شیوه ی لوبی ایسم به جستجوی «میانگین زرین» برای حفظ تناسب میان دو وظیفه ی دمکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران می‌رود و می‌نویسد: «کسانی که شعارهای دمکراتیک حزب ..، پی‌گیری اهداف دمکراتیک توسط حزب .. [را به نادرست ارزیابی می کنند]، به این حقیقت توجه ندارند که حزب همواره و در طول تاریخ مبارزاتی اش به اهداف دمکراتیک اهمیت داده است [مورد اختلاف نیست! تکیه از من]، هر چند که ممکن است در برهه هایی از تاریخ خویش نتوانسته باشد آن ٬٬میانگین زرین٬٬ میان مبارزه دمکراتیک و مبارزات سوسیالیستی را به تمامی پی بگیرد.» (ص۵ و۶).

برداشت انقلابی از رابطه و پیوند میان مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی که حزب توده ایران به آن باور دارد به جستجوی کمیت ٬٬میانگین زرین٬٬ نمی‌رود که گویا ترازو را در ٬٬بالانس٬٬ نگه می دارد. انتقادی که رفیق عزیز پاسخ دهنده به انتقاد بانو اسدپور در نادرستی سیاست حزب توده ایران پذیرا می شود، پذیرش گویا نیافتن این ٬٬میانگین زرین٬٬ است. در آنجا و دیرتر نیز این اندیشه نتوانست یک مثقال هم به این میانگین گویا نادرست سیاست رهبری حزب در آن دوره اضافه کند و یا کم کند، تا به نظر او ٬٬میانگین زرینی٬٬ باشد که رهبری وقت حزب در مبارزات پس از انقلاب بهمن می بایستی می یافت، تا کار به شکست انقلاب نکشد.

اسلوب یافتن ٬٬میانگین٬٬ موضوع بررسی کنونی نیست. اهمیت دریافت اسلوب این جستجو، در درک برنامه ی استراتژیک حزب توده ایران در مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب پس از انقلاب بهمن نهفته است. با روشن شدن استراتژی سیاست حزب توده ایران در این دوره است که تثبیت حاکمیت به سود تعمیق انقلاب از سیاسی به اقتصادی بود، تعریف برای ٬٬میانگین زرین٬٬ یافت نخواهد شد. مساله مساله ای کمّی نیست، کیفی است!

در این مورد من در نامه‌ای نظرم را برای نویدنو نوشتم. به جای پاسخ تحلیلی به آن، رابطه ی میان خود و توده‌ای ها را ممنوع نمود. شکل دیگری از اخراج توده‌ای ها از غرفه حزب توده ایران. شاید به این نکته به طور مجزا بپردازم.

رابطه ی دیالکتیکی میان مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی حزب توده ایران که در بیان «پیوند ناگسستنی» و نه در «میانگین زرین» تبلور می یابد، آن طور که زنده یاد جوانشیر نیز به درستی برجسته می سازد، در این امر نهفته است که مبارزه ی پیگیرِ دمکراتیک در جریان نبرد طبقاتی در جامعه، سرشت رهایی بخش خود را بروز می‌دهد.

به سخنی دیگر، در شرایط کنونی در ایران به راه حل سوسیالیستی فرامی روید، رویده است. خواست پایان دادن به‌خصوصی سازی زندگی اجتماعی که خواستی فراتر از پایان سیاست «تعدیل ساختاری» است، نشان این فرارویدن است. نشان جستجوی راه حل ترقی خواهانه ای است که پس از خشونت سی ساله استثماری و نواستعماری نظام سرمایه داری وابسته به موضوع روز در ایران بدل شده است که همه لایه‌های مبارزان آن را فریاد می‌زنند. صرفنظر از فراز و نشیب های پیش رو، این «گرایش سوسیالیستی» (مارکس) «به طور ناخواآکاه» و لی همچنین «آگاهانه» به نوک پیکان نبرد طبقاتی در ایران در مرحله ی ملیدمکراتیک انقلاب بدل شده است. زحمتکشان درک می‌کنند که بدون گذار از نظام حاکم سرمایه داری، تحقق بخشیدن به مبارزه ی دمکراتیک ناممکن است، درک می‌کنند که گذار نیمه تمام، باری دیگر محدود می ماند به ظاهر ٬٬دمکراسی بورژوازی٬٬!

(در ارتباط با «گرایش سوسیالیستی» نگاه شود به نامه مارکس به انگلس مورخ ۲۵ مارس ۱۸۶۸ که در مقدمه برای مقاله ی نامه مردم با عنوان آیا مارکسیسم نگرشی پیرامون دگرگونی های ی آب و هوایی دارد؟ که در توده‌ای ها انتشار یافت.)

بدین ترتیب، بروز سرشت رهایی بخش مبارزه ی دمکراتیک پلِ انقلابی ارتباطی آن است، «پیوند ناگسستنی» آن است با مبارزه ی سوسیالیستی. این پلی انقلابی است، زیرا تغییر شرایط را ممکن می‌سازد که هدف اندیشه ی فلسفی حزب توده ایران است، باید باشد! کمیت مبارزه ی دمکراتیک نه! درک کیفیت مبارزه ی پیگیر دمکراتیک آری!

۳برداشت کمّی از مبارزه دمکراتیک و سوسیالیستی که در اندیشه ی ٬٬میانگین زرین٬٬ نهفته است، ناشی از این برداشت غیردیالکتیکی است که گویا روند مبارزه ی ترقی خواهی، به سخنی دیگر، روند تغییر در کلیت شرایط حاکم در ایران، دارای مرحله های پله پله مانند است. باید یکی را پس از دیگری برداشت تا دچار «چپ نمایی و سوپر انقلابی»گری نشد. گویا کسی مانند لنین که پیوند ناگسستنی را شکل بروز رابطه دیالکتیکی میان این دو مبارزه حزب توده ایران ارزیابی می کند، به «سوپرانقلابی» بدل می شود.

در مقاله ی دوران، مرحله و دوره کوشیده شد رابطه میان گام ها که باید در هر سنگر نبرد به پیروزی رسانده شود از یک سو، و هماهنگی میان گام ها در یک مرحله به مثابه ی یک کلیت، از سوی دیگر نشان داده شود. از این رو مبارزه ی دمکراتیک و سوسیالیستی را نمی‌توان به مفهوم «مرحله» متفاوت درک نمود و خواست گام به گام از آن بگذریم. آن ها فازهای مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب هستند. باید وحدت و پیوند میان آن‌ها را شناخت که تنها امکان برای درک مضون نبرد طبقاتی در نظام سرمایه داری است که باید به کمک آن، تغییر شرایط کل هستی اجتماعی را به ثمر رساند.

برداشت مرحله‌ای بودن مبارزه ی طبقاتی در همین مقاله ی نویدنو نیز ذکر و بر آن اذعان می‌شود. در ادامه در ص ۶ بر این نکته تأکید می‌شود که «درک حزب از دمکراسی، درکی کاملاً طبقاتی» است! به منظور توضیح این برداشت طبقاتی در ادامه گفته می‌شود: «برخلاف نیروهای لیبرال، [درک طبقاتی] در سطح آزادی‌های دمکراتیک [پس از دست یافتن به آن] متوقف نمی‌شود و تا دستیابی به حقوق دمکراتیک توده ها، که کاملاً خصلتی ضدسرمایه داری دارد، تعمیق می یابد و دقیقاً در اینجاست که پیوند مبارزات دمکراتیک و برنامه ی حداقلی کارگری شکل می‌گیرد.» بدین ترتیب ما با دو ٬٬مرحله٬٬ گام به گام روبرو هستیم: ٬٬مرحله مبارزه ی دمکراتیک و مرحله مبارزه سوسیالیستی٬٬ که باید پله پله برداشته شود!

تقسیم روند نبرد طبقاتی به مرحله های گام به گام که باید پله پله طی شود را می‌توان نزد نیروهای دیگری نیز یافت. در جریان شرکت در سمیناری در کلن، نگارنده با رفیق محمد رضا شالگونی آشنا شد. چند نامه میان ما در ارتباط با برنامه جایگزین پیشنهاد شده از طرف من به سمینار رد و بدل شد. در نامه‌ای که احتمالاً بی پاسخ خواهد ماند، ارزیابی از برداشت مرحله‌ای بودن مبارزه را که او برجسته ساخت، مورد توجه قرار دادم و نهایتاً دو پرسش طرح نمودم که در زیر نیز مطرح می‌کنم.

در آنجا نوشتم، شما «مرحله انقلاب ایران را مرحله ی «انقلاب سوسیالیستی» ارزیابی می کنید. ولی باوجود این ضروری می‌دانید فعلاً «از آلترناتیو سوسیالیستی» صحبتی به میان آورده نشود. به نظر شما، «تکرار هدف برنامه‌ای ما کمکی به روشن شدن مسائل متعددی که ما حالا با آن‌ها روبرو هستیم، نمی کند.» و اضافه کردم: «شما که به ضرورت ٬٬مبارزه فعال از همین امروز برای سوسیالیسم اعتقاد٬٬ دارید، اما با برجسته ساختن ٬٬وظایف دمکراتیک بسیار پر‌رنگ و مهم .. در ایران امروز٬٬ بر این باورید که باید با اولویت بخشیدن به نبرد برای ٬٬رهایی از چنگال رژیم تاریک اندیش حاکم٬٬، مبارزه ی سوسیالیستی را فعلاً تعطیل نمود، گرچه پیش تر از ٬٬من .. به درستی .. به مبارزه فعال از همین امروز برای سوسیالیسم اعتقاد دارم٬٬، سخن رفته است.» .. «شما تضاد موجود [میان واقعیت عینی و عقب‌ماندگی ذهنی چپ] را از این طریق غیرقابل حل می دانید، زیرا به درستی از آن گلایه دارید که ٬٬متاسفانه چپ سوسیالیستی هنوز در حاشیه میدان است و نه در میانه میدان رویارویی های بزرگ.٬٬»

شباهت نظرات شگفت انگیز است؟ این‌طور نیست؟

دو پرسشی که مطرح ساختم چنین اند:

دو پرسش را می‌توان اکنون مطرح ساخت. یکی- آیا مبارزه ی همزمان دمکراتیک و سوسیالیستی در نبرد برای «رهایی از چنگال رژیم تاریک اندیش حاکم» کمک و یا حتی ضروری است یا نه؟ دیگری، آیا عمل به وظیفه ی دمکراتیک و سوسیالیستی نیروی چپ ترقی خواه برای خروج آن از گل و لایی «حاشیه»ی شط مبارزه ی طبقاتی کنونی در ایران و قرار داشتن در مرکز شط خروشان این نبرد کمک و یا حتی ضروری است یا خیر؟ تدارک است برای «رویارویی های بزرگ» یا خیر؟

آیا اندیشه حاکم بر مقاله ی نویدنو به این دو پرسش مشخص پاسخی مشخص خواهد داد؟

باید امیدوار بود! اما نگرانی به جاست! تا هنگامی که انتشار مجله دنیا دوباره آغاز نشود، تا هنگامی که شرایط بحث درون حزبی میان توده‌ای ها در حزب توده ایران ایجاد نشود، تا هنگامی که به سیاست «خودی و غیرخودی» در حزب توده ایران پایان داده نشود و به این موضع افراطیِ برتری جویانه و نژادپرستانه ی راستگرا میان قایق نشینان و آن‌هایی که به ناحق به آب انداخته شده‌اند پایان داده نشود، انتظار دریافت پاسخ مشخص با نگرانی همراه خواهد بود. توده‌ای ها باید برای دریافت آن به مبارزه ی نظری ادامه دهند.

2 Comments

  1. فرهاد عاصمی

    «میانگین زرین» یا رابطه ی دیالکتیکی؟
    رفیق عزیزی جویا شده است که چرا «میانگین زرین» به عنوان شیوه ی لوبی ایسم تعریف شده است؟
    برای بررسی اسلوب کار لوبی ایسم در نظامِ سرمایه داری که درباره ی آن مقاله هایی در توده‌ای ها انتشار یافته است، اول اسلوب کارکرد اندیشه ی دیالکتیکی، منطق دیالکتیکی را مورد توجه قرار دهیم
    هدف اسلوب دیالکتیک ماتریالیستی در بررسی پدیده ی نشناخته، درک مضمون آن است. از این رو باید کلیت ساختار و کارکرد پدیده درک شود. باید با بررسی جزٔهای پدیده، رابطه میان آن‌ها و سوخت و سازشان با محیط پیرامون شناخته شود. از این طریق درک مضمون تاریخی پدیده ی در حال تغییر و شدن ممکن می‌شود. اندیشه از زیر رنگین کمان عبور می‌کند و به قله ی استه تیک منطق دیالکتیکی دست می‌یابد.
    ولی برای طی روند شناخت دیالکتیکی از پدیده ناشناخته باید از کجا آغاز کرد؟ از مهم‌ترین جزٔ پدیده! اما مهم‌ترین جزٔ کدام جزٔ است؟ بدین ترتیب روشن می‌شود که آغاز بررسی با تحلیل یک جز، آغازی موقتی است. از این رو می‌توان با هر جزئی بررسی را آعاز نمود. تنها اجازه نیست نقطه ی آغاز را مطلق گرانه مهم‌ترین جز ارزیابی کرد. شخصیت انسان بدون شناخت کارکرد مغز او ممکن نیست. ولی شناخت مغز او، تنها یک جز است از کل شخصیت انسان که هدف استراتژیک شناخت از هموزاپینس زاپینس را تشکیل می دهد. شناخت موجودی بیو- پسیکو- سوسیال!
    برداشت مارکسیستی از نبرد طبقاتی، به معنای درک روند ژرفش آن در جریان رشد تضاد اصلی در جامعه ی سرمایه داری است. این هدف، هدفمند است، در چارچوب یک استراتژی تعریف شده حرکت می‌کند. این هدف ولی هدف از پیش تعیین شده، به معنای هدفی تلئولوژیک و مبتنی بر سرنوشت نیست. یک امکان است. امکانی که انسان آگاه باید با نبرد سخت کوش و هوشمندانه خود آن را به واقعیت بدل سازد.
    برای نمونه در انقلاب بزرگ بهمن ۵۷ مردم میهن ما که حزب توده ایران آن را «انقلاب ملی- دمکراتیک» تعریف می کند، هدف استراتژیک تعمیق انقلاب از مرحله سیاسی – فاز نخست – به مرحله تغییرات اقتصادی- اجتماعی تعریف شده است. پیش شرط تحقق نوسازی جامعه – فاز سوم -، تثبیت حاکمیت انقلابی در فاز دوم انقلاب ۵۷ است. حزب توده ایران تمامی کوشش خود را برای تحقق بخشیدن به این استراتژی به حرکت درآورد و کلیه نیروی خود و هواداران خود را در این سو به کار گرفت. موفقیت این سیاست علمی در خدمت استراتژی تعیین شده، آنچنان عظیم و سترک بود که دشمن طبقاتی جز با سرکوب خونین جنبش توده‌ای نمی‌توانست از تعمیق انقلاب به فاز تغییرات بنیادین و نوسازی اقتصادی اجتماعی ممانعت کند. بررسی شرایط و توطئه های رنگارنگ و .. های مشابه که به پیروزی مشترک ارتجاع داخلی و خارجی علیه سیاست هوشمندانه حزب توده ایران انجامید، وظیفه ی این سطور نیست. تنها باید خاطرنشان ساخت که فقط با توجه به هدف استراژیک حزب توده ایران در سال‌ها می‌توان درباره ی کلیت استراتژیک مبارزه ی حزب اظهار نظر نمود. چیزی به آن افزود و یا از آن کاست!
    برخلاف منطقِ چنین اسلوب دیالکتیکی متکی بر جامعه شناسی ماتریالیسم دیالکتیک، اسلوب جستجوی «میانگین زرین» از نظر متدولوژیک، یک شیوه ی مکانیکی و از نظر فلسفی مبتنی است بر ذهن گرایی که در برداشت «تکثر حقیقت» حرکت می‌کند. اندیشه ی ذهن گرا – مانند کارل پوپر – موضع فرد- اندیویدم را از این رو با واژه ٬٬دمکراتیک٬٬ تعریف می‌کند و آن را «عین دمکراسی» قلمداد می سازد، زیرا ساختار طبقاتی جامعه را نفی می‌کند. از این طریق رشد و تغییر در روند ترقی خواهانه ی جامعه را نفی می‌کند. فرد و تکثر و بی همتایی فرد را مطلق می‌کند.
    در چنین شرایطی اندیشه ی ذهن گرا برای حل و فصل تقابل ها میان فردها در جامعه سرمایه داری، به جستجوی مکانیکی «میانگین زرین» می‌رود تا همه را ٬٬راضی٬٬ کند. هدف استراتژیک را از مد نظر دور می‌دارد. هدف استراتژیکی که باید به آن با شرکت تکثرها- فردهای بی همتا در نبردی هدفمند دست یافت. آن را به «حقیقت» بدل ساخت! اندیشه ذهن گرا حقیقت واحد عینی را که در توجه به «کلیت» روند ترقی خواهانه رشد جامعه ی بشری قابل شناخت است، با حقیقتِ ذهنی زاویه ی دید هر فرد- اندیودیوم تاخت می‌زند. به جستجوی مثقال هایی می‌رود که باید در «میانگین زرینی» جمع نمود که همه را شاد و راضی سازد. چنین برداشت و شیوه ی کارکرد، مضمون اسلوب لوبی ایسم در جامعه سرمایه داری ٬٬دمکراتیک٬٬ است!

  2. فرهاد عاصمی

    تعیین استراتژی، روندی عینی است

    این پرسش مطرح شده است که چرا شما گذار از دیکتاتوری را گامی استراتژیک در مرحله کنونی ارزیابی نمی کنید؟ علت آن که باید گذار از دیکتاتوری را به عنوان هدف استراتژیک در مرحله ی کنونی که حزب توده ایران مطرح می سازد، نادرست دانست که شما مطرح می سازید، چیست؟

    درباره ی هر دو نکته مهم که در پرسش مطرح شده است، در نوشتارهای اخیر نیز سویه هایی برشمرده شده و توضیح داده شده است. برای نمونه در مقاله تعریف مارکسیستی از دوران، مرحله و دوره یا فاز در تغییرات اجتماعی سخن رفت.
    در دوران بربریت و یا برده‌داری می‌توان مرحله های متفاوتی را نشان داد که کلیت تام و تمام، «مرحله»ای تام وتمام را تشکیل می دهند. در حالی که در یک دوره یا فاز، گامی از مرحله ی معینی طی می شود. برای نمونه زنده یاد احسان طبری در نوشته‌های فلسفی و اجتماعی برای انقلاب ملی- دمکراتیک بهمن، مانند همه انقلاب ها، سه فاز تصاحب قدرت، تثبیت سلطه ی نیروی انقلابی و دوره نوسازی جامعه را تشخیص می‌دهد که به آن اشاره شد. در کتاب خاکستر برای فونیکس، مارکسیست اقتصاددان و تاریخ شناس آلمانی یورگن کوشینسکی نیز به این نکته اشاره دارد. او به ویژه در این کتاب تغییرات اقتصادی را در دوران گذار از یک فرماسیون به فرماسیون دیگر مورد بررسی قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که دوران های گذار که او آن را «دوران تراسفورماسیون» می نامد، همیشه با عقب گردها در روند ترقی خواهی همراه بوده اند. او خواستار آن است که کمونیست‌ها از حادثه دردناک تاریخی پیروزی ضد انقلاب در اتحاد شوروی، جسارت انقلابی خود را از دست ندهند.

    استراتژی سرشتی عینی دارد!

    گذار از دیکتاتوری ولایی را در ایران نمی‌توان تنهـا از این رو به عنوان یک «مرحله» تام و تمام تاریخی دانست، زیرا با نظرات مارکسیستی، برای نمونه نزد احسان طبری در این باره در تضاد است. علت اصلی برای نادرستی این برداشت، سرشت ذهنی ٬٬تعریف٬٬ آن در این نظرات است. سرشت اراده گرایانه و غیرعلمی این نظرات است. مرحله ی انقلاب ملی- دمکراتیک مفهومی ذهنی نیست! تعریف ذهنی از وقایع نیست، که توسط حزب توده ایران برای انقلاب بهمن تئوریزه شده باشد. بلکه ٬٬تعریف٬٬ی است متکی بر سنگ پایه ی عینی روند ماتریالیسم تاریخی در ایران.
    با برداشت مارکسیستی- توده‌ای از مفهوم «مرحله»، پایبندی به علم ماتریالیسم تاریخی، پایبندی به تحلیل از عینیت روند تاریخی و دوری از ذهن و اراده گری، به سخن دیگر پایبندی به منطق دیالکتیک ماتریالیستی در تحلیل حفظ می شود.
    اندیشه ی تحلیل گر به منظور تئوریزه کردن واقعیت عینی از درون منطق دیالکتیک ماتریالیستی به نتیجه‌گیری می پردازد. اگر جنبش آزادی خواهی و استقلال طلبی در ایران که دویست سال است در برابر حل دو وظیفه ی «دمکراتیک» و «ملی» قرار دارد و باید برای تحقق بخشیدن به آن مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب را به ثمر برساند، منطق دیالکتیکی که طبری در نوشته‌های فلسفی تعریف می کند، حکم می‌کند که سنگر اول، سنگر تصاحب قدرت سیاسی و انداختن دیکتاتوری ولایی، مانند دیکتاتوری سلطنتی به ذباله دان تاریخ، یک هدف تاکتیکی و نه استراتژیک را تشکیل می دهد! دشواری پیروزی در این فاز، نیاز به ایجاد گسترده‌ترین اتحادهای ضد دیکتاتوری در جامعه داراست. این نیاز تاریخی ولی به معنای تبدیل شدن تضاد عمده ی دمکراتیک میان مردم و حاکمیت سرمایه داری به «تضاد اصلی» نیست که با حل آن ایران به مرحله ی کیفی جدید، به مرحله ی ملی- دمکراتیک انقلاب دست می یابد، آن طور که مقاله مورد بررسی در نویدنو مطرح می سازد. برای دست یابی به کیفیت جدید، باید فاز تثبیت حاکمیت انقلابی و نوسازی اقتصادی- اجتماعی هوشمندانه و منطبق با شرایط و امکان ها در ایران، در یک زمان نسبتاً طولانی تحقق یابد تا بتوان با غرور مدعی شد که انقلاب به ثمر رسانده شده است. جمهوری خلق چین هنوز در روند تحقق بخشیدن به مرحله ملی- دمکراتیک انقلاب چین است که آن را «سوسیالیسم چینی» نامیده اند. رفقای چینی متصورند که وظیفه ی ایجاد عدالت اجتماعی متوسط و تثبیت آزادی‌های قانونی را در بهم پیوستگی با نبرد برای استقلال ملی و پاره کردن همه ی بندهای نواستعماری به اقتصاد جهانی امپریالیستی تا سال ۲۰۵۰، صد سالگی پیروزی انقلاب ملی- دمکراتیک به سرانجام برسانند.
    بر پایه آنچه گفته شد قابل شناخت می‌گردد که تعریف گذار از دیکتاتوری ولایی در ایران به عنوان «مرحله» تعریفی ذهن گرا است و بر پایه علمیِ جامعه شناسی مارکسیستی قرار ندارد. به طریق اولی نتیجه‌گیری از تعریف غیرعلمی، یعنی اعلام سرشت استراتژیک برای گذار از دیکتاتوری نیز بر پایه ی علمیِ جامعه شناسی مارکسیستی قرار ندارد. مرحله گذار از دیکتاتوری ولایی در ایران، فاز نخست، فاز تصاحب قدرت سیاسی را در مرحله ی انقلاب ملی- دمکراتیک ایران تشکیل می دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *