سخن‏گو از انقلاب(II) نگاهى‏‏‏ به گزارش هيئت سياسى‏‏‏ ك. م. حزب توده ايران، آذر ١٣٨٧

image_pdfimage_print

مقاله شمار ١٣٨٧/٤٤ (بخش دوم)

در بخش “تحولات سياسى‏‏‏ كشور و مواضع نيروهاى‏‏‏ گوناگون”، “گزارش …” به برشمردن توصيف گرانه شمارى‏‏‏ از ظواهرامرها مى‏‏‏پردازد و آن‏ها را دليل پيروزى‏‏‏ احمدى‏‏‏نژاد در انتخابات پيشين اعلام مى‏‏‏كند. اين ظواهرامر عبارتند از: «درك نادرست از واقعيات جامعه، ارزيابى‏‏‏ ناصحيح از امكانات جنبش و سطح سازمان يافتگى‏‏‏ آن، يعنى‏‏‏ اين درك كه جنبش مردمى‏‏‏ آماده به چالش كشيدن جدى‏‏‏ ارتجاع و به زير كشيدن حاكميت، و شعار شركت در انتخابات و حمايت از معين، “پائين‏تر” از سطح خواست‏هاى‏‏‏ جنبش مردمى‏‏‏ است، در كنار برخوردهاى‏‏‏ فرقه گرايانه و جدا كردن “خودى‏‏‏ها” از “غيرخودى‏‏‏ها”، و در نهايت، تن دادن به برنامه‏هاى‏‏‏ ارتجاع، از سوى‏‏‏ دولت اصلاح طلبان، ثمرات فاجعه بارى‏‏‏ را براى‏‏‏ مردم ما به همراه داشت.» ؟؟!!

در سطور فوق، “گزارش …” به برشمردن اشكال حاكم بر نارسايى‏هايى‏ مى‏پردازد، كه به موفقيت احمدى‏نژاد در انتخابات منجر شدند. براى‏ مثال «ارزيابى‏ ناصحيح از امكانات» و يا جداكردن «خودى‏ از غيرخودى‏ها» ظاهر پديده عللى‏ را تشكيل مى‏دهند، كه ارزيابى‏ ناصحيح و يا جدا سازى‏ غيراصولى‏ را توسط آن‏ها موجب مى‏شوند. ارزيابى‏ ناصحيح مى‏تواند مثلاً به خاطر در اختيار نداشتن فاكت‏ها و داده‏ها همانقدر بوجود آيد، كه به علت ارزيابى‏ جانبدارانه غيرمجاز و يا بى‏توجهى‏ به عمده و غيرعمده بودن داده‏ها، نتيجه بشود. به عبارت ديگر شيوه توصيفى‏ برشمردن ظواهرامر، كه تنها توجه به اشكال بروز و يا قالب‏ها مى‏باشد، به پربها دادن و يا حتى‏ مطلق‏گرايى‏ نقش شكل ايجاد شدن formale Genese پديده‏ها مى‏انجامد. اين شيوه بيان اسلوب انديشه نظاره‏گرظاهربين مورد نظر ماركس را تشكيل مى‏دهد، كه قادر به درك عمق علت علّى‏ وجود و شدن kausale Genese پديده‏ها نمى‏باشد.

در سطور فوق در “گزارش …”، انديشه تحليل‏گر مى‏خواهد درواقع به توضيح علل ريشه‏اى‏ شكست جنبش اصلاحات در پايان دوره هشت ساله رياست جمهورى‏‏‏ محمد خاتمى‏‏‏ بپردازد. انديشه نظاره‏گرظاهربين اما قادر به درك عمق نبرد طبقاتى‏‏‏ در جامعه نيست و لذا به رديف كردن ظواهرامر بسنده مى‏كند.

هدف اين سطور ارزيابى‏‏‏ از علل شكست “جنبش اصلاحات” نيست. اشاراتى‏‏‏ در مقالات ديگر در اين زمينه شده است. تنها يك نكته را بايد در اينجا در ارتباط با علل شكست جنبش اصلاحات برجسته ساخت، و آن، بى‏‏‏ توجهى‏‏‏ اين جنبش است به رابطه و پيوند گسست ناپذير دو وجه اصلى‏ترين عرصه مبارزات مردم ميهن ما. بى‏توجهى‏ به پيوند مبارزه براى‏‏‏ دست‏يابى‏‏‏ به آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و قانونى‏‏‏ مصرح در قانون اساسى‏‏‏ ج. ا. ايران، (كه برنامه جنبش اصلاحات بود) با مبارزه براى‏‏‏ يك اقتصاد ملى‏‏‏ و دموكراتيك. اين بى‏‏‏توجهى‏‏‏ اصلاح‏طلبان به ديالكتيك اين دو وجه جداناپذير در اصلى‏‏‏ترين تضاد حاكم بر جامعه در دوران كنونى‏‏‏، ناشى‏‏‏ از موضع نظرى‏‏‏- ايدئولوژيك مورد قبول آنان است، كه درك از ضرورت ايجاد پيوند بين مبارزه براى‏‏‏ آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و اقتصاد ملى‏‏‏ و دموكراتيك را برنمى‏‏‏تابد.

امكان شناخت ضرورت سازماندهى‏‏‏ مردم براى‏‏‏ دفاع از اصل ٤٤ قانون اساسى‏‏‏ به‏مثابه يك آماج طبقاتى‏‏‏، انديشه حزب توده ايران است. اين انديشه توانست تنها نزد آن نيروهاى‏‏‏ مسلمان انقلابى‏‏‏ نيز بوجود آيد، كه گذار از نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ را هدف خود قرار داده بودند. انصراف از دست يابى‏‏‏ به اين هدف توسط بسيارى‏‏‏ از اين نيروها در شرايط فعلى‏، ناشى‏‏‏ از بى‏‏‏باورى‏‏‏ آن‏ها به امكان دسترسى‏‏‏ به چنين هدفى‏‏‏ در دوران كنونى‏‏‏ است. بدون ترديد سردرگمى‏‏‏ تئوريك و نظرى‏‏‏ در اين زمينه نقش عمده‏اى‏‏‏ نزد آن‏ها ايفا مى‏‏‏كند. اهميت پافشارى‏‏‏ حزب توده ايران بر ضرورت پيوند بين اهداف آنى‏‏‏ و آتى‏‏‏ جنبش در شرايط كنونى‏‏‏، پاسخ به نياز تئوريك ديگر نيروهاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ نيز هست، كه فاقد شناخت روشن و صريح از مبارزه طبقاتى‏‏‏ جارى‏‏‏ مى‏‏‏باشند.

اگر نمى‏‏‏توان درك نكردن ضرورت پيوند بين منافع دموكراتيك و حقوق دموكراتيك، پيوند وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏، پيوند وظايف آنى‏‏‏ و آتى‏‏‏ جنبش مردم را به “جنبش اصلاحات” خرده گرفت، بايد آن را كمبود كيفى‏‏‏ در “گزارش …” ك. م. حزب توده ايران به پلنوم وسيع، آذر ١٣٨٧ ارزيابى‏‏‏ نمود.

در “انتخابات پيش‏رو و مواضع ما”، “گزارش …” خود را مجبور مى‏‏‏بيند، نكات متفاوتى‏‏‏ را مطرح سازد. بخشى‏‏‏ از آن‏ها پاسخ به نيروهاى‏‏‏ ديگر است، كه مانورهاى‏‏‏ گذشته سياسى‏‏‏، كه به عنوان حزب توده ايران اعلام شده بود را “چپ‏روانه” و “راست‏روانه” ارزيابى‏‏‏ كرده بودند، كه “گزارش …” به آن اشاره دارد. بدون آنكه از مفاد “گزارش …” نام و مواضع اين نيروها منتقد قابل تشخيص نيست. اين امر بيان مبهم گويى‏ در “گزارش …” مى‏باشد. برخورد انتقادى‏ به سياست نيروهاى‏ ديگر، بايد برخوردى‏ شفاف و قابل كنترل براى‏ خواننده‏اى‏ هم باشد كه براى‏ اولين بار با اسناد حزبى‏ روبرو مى‏شود.

مشكلى‏‏‏ كه “گزارش …” مى‏‏‏كوشد با مانور در توضيح و بيان از عهده آن برآيد، همان مشكل است، كه در توجيه عدول از سياست “تحريم انتخابات” (كه در خرداد ١٣٧٦ اعمال شد) و توجيه تعديل در شعار “طرد رژيم ولايت فقيه” با آن روبروست. اين در حالى‏‏‏ است كه سياست سنتى‏‏‏ حزب توده ايران در ارتباط با انتخابات در رژيم سلطنتى‏‏‏- ساواكى‏‏‏ و يا مانورهاى‏‏‏ “اصلاح‏طلبانه” آن، آنچنان روشن و صريح است، كه هيچ نيازى‏‏‏ به بندبازى‏‏‏ و مانور وجود ندارد. در پاراگراف اول صفحه ٩ نامه مردم شماره ٨٠٦ اين مانور و تعديل برشمرده شده چنين بيان مى‏‏‏شود: «… حزب ما همواره با اتكا به ابزار علمى‏‏‏ بررسى‏‏‏ تحولات طبقاتى‏‏‏ جامعه، درك همه تاريك و روشن‏ها و بغرنجى‏‏‏هاى‏‏‏ مبارزه در كشورى‏‏‏ كه بخش عمده‏يى‏‏‏ از جمعيت آن را قشرهاى‏‏‏ بينابينى‏‏‏ تشكيل مى‏‏‏دهند و با در نظر داشتن منافع طبقه كارگر و زحمتكشان كشور، سياست‏هاى‏‏‏ خود را تعيين كرده است و در آينده نيز چنين خواهد كرد. بر اين اساس، تعيين سياست ما براى‏‏‏ شركت در اين يا آن انتخابات بر شرايط ويژه كشور و امكان تاثير گذارى‏‏‏ توده‏ها بر روند حوادث كشور استوار است، و نه بر فرمول‏هاى‏‏‏ مكانيكى‏‏‏ غيرقابل تغيير تا سرنگونى‏‏‏ رژيم جمهورى‏‏‏ اسلامى‏‏‏.»

قرار دادن موضع‏گيرى‏ شركت يا تحريم انتخابات در برابر «سرنگونى‏ رژيم»، موضعى‏ مكانيكى‏ است. چنين موضعى‏ قادر به درك ديالكتيك “مبارزه انتخاباتى‏” و “سرنگونى‏ رژيم” نيست. موضع ديالكتيكى‏، رابطه بين دو پديده را درك مى‏كند و لذا مبارزه انتخاباتى‏ را وسيله‏اى‏ براى‏ تدارك دسترسى‏ به هدف سرنگونى‏ ارزيابى‏ كرده و آن را به خدمت مى‏گيرد. اگرچه در “گزارش …” ديالكتيك فوق با روشنى‏ و صراحت بيان نمى‏شود، اما مى‏توان به اين برداشت نايل شد، كه آموزش از اشتباه‏هاى‏ گذشته، اتخاذ شده است.

سياست “تحريم انتخابات”، تنها زمانى‏‏‏ مجاز است، كه ارتجاع مى‏‏‏كوشد باد بادبادن انقلاب و يورش در جريان مردم را به سنگرهاى‏‏‏ خود گرفته و آن را منحرف سازد. در چنين شرايط است كه ارتجاع با پوزخند مبارزان و توده‏ها روبرو مى‏‏‏گردد. در چنين شرايطى‏‏‏ است كه جنبش انقلابى‏‏‏ و عمده‏ترين گردان آن، حزب توده ايران بايد دست رد به ترفند انتخابات زده ونبرد انقلابى‏‏‏ را به پايان ظفرمند آن برساند.

در دوران‏هايى‏‏‏ كه جنبش انقلابى‏‏‏ دچار ركود و بى‏‏‏تحركى‏‏‏ است، شركت در نبرد اجتماعى‏‏‏ در جريان نمايشات انتخاباتى‏‏‏، وسيله موثرى‏‏‏ مى‏‏‏تواند باشد براى‏‏‏ به جريان انداختن، براى‏‏‏ ايجاد تحرك انقلابى‏‏‏ در بين نيروهاى‏‏‏ مردمى‏‏‏. از اين امكان بايد براى‏‏‏ پيشبرد نبرد طبقاتى‏‏‏ بهره گرفت. حزب توده ايران اصلاحات نيم‏بند ارضى‏‏‏ و ديگر “اصلاحات” زمان شاه- امينى‏‏‏ را به خواست تعميق اصلاحات ارضى‏‏‏ تبديل نمود، دفاع از منافع زنان زحمتكش را در چهارچوب ادعاى‏‏‏ رژيم براى‏‏‏ دادن حق انتخاب به زنان خواستار شد و غيره.

انتخابات پيش‏رو را نيز بايد به صحنه طرح خواست‏هاى‏‏‏ مردمى‏‏‏ تبديل نمود. رابطه جدايى‏‏‏ناپذير آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و قانونى‏‏‏ و خواست برپايى‏‏‏ اقتصاد ملى‏‏‏ و دموكراتيك را برجسته ساخت و تفهيم نمود. برنامه مردمى‏‏‏ و انقلابى‏‏‏ براى‏‏‏ دولت آينده ارايه و در تبليغات نشر داد (١٣٨٧/٣٧http://www.tudeh-iha.com/?p=696&lang=fa). بايد از روابط گسترده بين ايران و كوبا، بين ايران و كشورهاى‏‏‏ منطقه درياى‏‏‏ كارئيب و ديگران دفاع نمود. اما بايد همچنين اعلام كرد كه اين سياست بدون پشتوانه دموكراتيك و ترقى‏‏‏خواهانه مردم ايران، سياستى‏‏‏ نيم‏بند و نازا مى‏‏‏باشد. بدون پايبندى‏‏‏ به آزادى‏‏‏هاى‏‏‏ دموكراتيك و حقوق دموكراتيك مردم ايران، سياست خارجى‏‏‏ ضدامپرياليستى‏‏‏ تهى‏‏‏ از واقعيت و تهى‏‏‏ از محتوا مى‏‏‏باشد.

همانطور كه در مقاله ” زمینه‏هاى‏‏‏‏‏ لازم براى‏‏‏‏‏ برگزارى‏‏‏‏‏ انتخاباتى‏‏‏‏‏ آزاد” (http://www.tudeh-iha.com/?p=354&lang=fa) نشان داده شده است، محك براى‏‏‏ راى‏‏‏ دادن در روز انتخابات، محك انتخاب بين «علم و خرافات» است!

“تحولات جهان”

“گزارش …” با توضيح «بحران مالى‏‏‏ و اقتصادى‏‏‏ بى‏‏‏سابقه در كشورهاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏» آغاز مى‏‏‏شود، و به برشمردن «تلاش نيروهاى‏‏‏ صلح‏طلب و مترقى‏‏‏ جهان … [براى‏‏‏] نظمى‏‏‏ جايگزين، نظمى‏‏‏ عادلانه و مردمى‏‏‏، نظمى‏‏‏ صلح‏طلبانه و قابل دوام، نظمى‏‏‏ در راستاى‏‏‏ سوسياليسم …» مى‏‏‏پردازد. پس از اين مقدمه كه فرازهاى‏‏‏ آن نقل شد، “گزارش …”، “بحران مالى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏‏‏” را برمى‏‏‏شمرد. در ارزيابى‏‏‏ از بحران مالى‏‏‏ گفته مى‏‏‏شود: «نشانه‏هايى‏‏‏ جدى‏‏‏ در دست است، كه اين بحران مرحله آغازين دوره ركود همه‏جانبه سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏‏‏ است.»

«ركود سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏‏‏» به چه معناست؟ به اين معناست كه بحران مالى‏‏‏ جهانى‏‏‏، روند اعطاى‏‏‏ اعتبارات بانكى‏‏‏ را در اين كشورها فلج كرده، كه نتيجه آن، ورشكستگى‏‏‏ بخش “اقتصاد توليدى‏‏‏” است. با اين استدلال دولت‏هاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ در كشورهاى‏‏‏ مختلف بيش از ٥٠ بليون يورو (٥٠ هزار ميليارد يورو) از درآمدهاى‏‏‏ مالياتى‏‏‏ سال‏هاى‏‏‏ آينده كشورهاى‏ خود را به عنوان چتر پوششى‏‏‏ براى‏‏‏ سرمايه مالى‏‏‏ امپرياليستى‏‏‏ در اختيار بانك‏هاى‏‏‏ ورشكسته گذاشتند. باوجود اين تقسيم نجومى‏‏‏ ثروت از پائين به بالا، روند اعطاى‏‏‏ اعتبارات به بخش توليدى‏‏‏ اقتصاد  به جريان نيافتاد و بحران در بخش توليدى‏‏‏ اقتصاد روزانه عميق‏تر مى‏‏‏گردد و ورشكستگى‏‏‏ها و بيكارى‏‏‏ها تشديد مى‏‏‏شود. براى‏ مثال دولت اوباما با برنامه ٦٠٠ ميليارد دلارى‏‏‏ و دولت آلمان ٥٠ ميليارد يورويى‏‏‏ مى‏‏‏خواهد با سرمايه‏گذارى‏‏‏ مستقيم دولت، چرخه توليدى‏‏‏ را در جريان نگه دارد.

خصلت راهكارهاى‏ خروج از بحران

آنچه كه در “گزارش …” درباره توصيف بحران مالى‏‏‏ و توليدى‏‏‏ و ارايه راهكارها مطرح شده است، اين پرسش را مطرح مى‏‏‏سازد، كه ارزيابى‏‏‏ “گزارش …”، ارايه ارزيابى‏‏‏ كدام محافل و نظريه‏پردازان است؟ براى‏‏‏ پاسخ به اين پرسش، مى‏‏‏توان از ارايه راه‏هاى‏‏‏ خروج از بحران مالى‏‏‏ كمك گرفت، كه در “گزارش …” مطرح مى‏‏‏شوند. در آنجا آمده است: «نيروهاى‏‏‏ ترقى‏‏‏‏خواه و مدافع طبقه كارگر در كشورهاى‏‏‏ مختلف جهان، برپايه تحليل‏هاى‏‏‏ مشخص و بر پايه شرايط عينى‏‏‏ سعى‏‏‏ بر نتيجه‏گيرى‏‏‏هاى‏‏‏ ضرور سياسى‏‏‏- ايدئولوژيك در رابطه با بحران مالى‏‏‏- اقتصادى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ و افشاء ناتوانايى‏‏‏هاى‏‏‏ ذاتى‏‏‏ آن و تنظيم برنامه مبارزاتى‏‏‏ خود هستند.»

نيروهاى‏‏‏ مدافع طبقه كارگر در جهان را مى‏‏‏توان بر دو دسته بزرگ تقسيم كرد. يكى‏‏‏ احزاب سوسيال دمكراتيك، سوسياليست و انواع چپ غيرانقلابى‏‏‏ و ديگرى‏‏‏ احزاب انقلابى‏‏‏ طبقه كارگر، يعنى‏‏‏ احزاب پايبنده به «نتيجه‏گيرى‏‏‏هاى‏‏‏ ضرور سياسى‏‏‏- ايدئولوژيك» برپايه انديشه سوسياليسم علمى‏‏‏ هستند. در “گزارش …” اين مرز ديده نمى‏‏‏شود. همه چيز يك كاسه و برخلاق توصيه لنين «ناروشن و بدون صراحت» مطرح مى‏‏‏گردد.

به بررسى‏‏‏ “گزارش …” ادامه دهيم: «اين بحران افشاگر نادرستى‏‏‏ تمامى‏‏‏ تبليغات دو دهه اخير نوليبراليسم در رابطه با توان سرمايه‏دارى‏‏‏ براى‏‏‏ تنظيم عملكرد بازار و غلبه بر تضادهاى‏‏‏ ذاتى‏‏‏ خود است.» در اين جمله بر ورشكستگى‏‏‏ و فروپاشى‏‏‏ ايدئولوژيك و عملكرد سياسى‏‏‏ نوليبراليسم صحه گذاشته مى‏‏‏شود. نكته‏اى‏‏‏ كه در عملكرد شمارى‏‏‏ از سياستمداران كشورهاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏، ازجمله نخست وزير دولت كارگرى‏‏‏ انگلستان كه به عنوان اولين دولتى‏‏‏ كه به انتقال بانك‏هاى‏‏‏ ورشكسته به مالكيت دولتى‏‏‏- اجتماعى‏‏‏ پرداخت، و همتاهاى‏‏‏ ديگر آن در اسپانيا و حتى‏‏‏ آلمان نيز ديده مى‏‏‏شود. به قول معروف، “تشت بى‏‏‏آبرويى‏‏‏ بر سر هر گذرگاه و كوچه زده شده است” و آن را مى‏‏‏توان حتى‏‏‏ در نشريات سرمايه‏دارى‏‏‏ بزرگ آلمان نيز خواند. ازجمله در روزنامه فرانكفورته آلگمينه. روزنامه سرمايه‏دارى‏‏‏ بزرگ آلمان طبق اصول ١٤ و ١٥ قانون اساسى‏‏‏ آلمان خواستار انتقال مالكيت اين بانك‏هاى‏‏‏ ورشكسته به مالكيت عمومى‏‏‏ شده است. قطعا نمى‏‏‏توان اين محافل را مدافعان «طبقه كارگر» دانست.

در عين حال كه بايد افشاگرى‏‏‏ عليه نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ را در “گزارش …” مورد تائيد قرار داد و آن را مثبت ارزيابى‏‏‏ نمود، بايد نگاهى‏‏‏ ژرف‏تر به پيشنهادهاى‏‏‏ طرح شده «جايگزين» داشت، تا توانست نسبت به ارزيابى‏‏‏ “گزارش …” از «بى‏‏‏سابقه‏ترين بحران» نظام سرمايه‏دارى‏‏‏، برداشت واقع‏بينانه‏ و دقيق و علمى‏‏‏ بدست آورد. در ادامه جمله پيشين “گزارش …” آمده است: «مبارزه زحمتكشان در كشورهاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ به موازات خواست جايگزين‏هاى‏‏‏ ترقيخواه مى‏‏‏بايست بر راستاى‏‏‏ سد كردن كوشش‏هاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ براى‏‏‏ انتقال همه هزينه‏هاى‏‏‏ بحران بدوش قشرهاى‏‏‏ زحمتكش جامعه، و خواست اعمال مقررات و قوانين ضرور براى‏‏‏ عملكرد بازارهاى‏‏‏ مالى‏‏‏ و اقتصادى‏‏‏ باشد.»   بدين‏ترتيب،

براى‏‏‏ مبارزه زحمتكشان در “گزارش …” دو هدف مطرح مى‏‏‏شوند: يكى‏‏‏ «خواست جايگزين ترقى‏‏‏خواه» و ديگرى‏‏‏ «سد كردن كوشش‏هاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ براى‏‏‏ انتقال همه [!] هزينه‏هاى‏‏‏ بحران بدوش قشرهاى‏‏‏ زحمتكش جامعه».

«سد كردن كوشش‏هاى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ براى‏‏‏ انتقال همه [!] هزينه‏هاى‏‏‏ بحران بدوش قشرهاى‏‏‏ زحمتكش جامعه» در “گزارش …” به چه معناست؟ پاسخ «روشن وصريح» است. دو نظريه اقتصادى‏‏‏ در قرن بيستم توسط اقتصاددانان سرمايه‏دارى‏‏‏ طرح شده است. نظريه كينز و نظريه نوليبراليسم. با شكست دومى‏‏‏، اكنون همين اقتصاددانان كه تا ديروز گلوى‏‏‏ خود را براى‏‏‏ “آزادى‏‏‏ اقتصاد” پاره مى‏‏‏كردند و نماينده سياسى‏‏‏ آن‏ها، جورج بوش، مفهوم “آزادى‏‏‏” را مترادف با “آزادى‏‏‏ بازار” اعلام كرده بود، اكنون خواستار بازگشت به سياست اقتصادى‏‏‏ كينز مى‏‏‏باشند، كه شكست آن در دهه ٧٠-٦٠ قرن گذشته، اعمال سياست نوليبراليسم را توجيه‏پذير ساخت. نظريه كينز خواستار سرمايه‏گذارى‏‏‏ دولت با قرض از بانك‏هاى‏‏‏ خصوصى‏‏‏ است. دولتى‏‏‏ كه خود پيش‏تر درآمدهاى‏‏‏ مالياتى‏‏‏ آينده كشور را به عنوان “كمك”و چترهاى‏‏‏ بليون دلارى‏‏‏ حفاظت از بانك‏هاى‏‏‏ ورشكسته، در اختيار آن‏ها گذاشته بود، تا گويا “توليد به جريان” بيفتد. مى‏‏‏خواهند با اين ترفند چنين القا كنند، كه گويا «همه» هزينه‏ها بر دوش زحمتكشان انداخته نخواهد شد!

كلام طولاى‏‏‏تر از آن شد، كه بتوان بخش‏هاى‏‏‏ ديگر “گزارش …” در ارتباط با “تحولات جهان” را مورد توجه قرار داد. در اينجا تنها به اين نكته اشاره مى‏‏‏شود كه ماركس در جلد اول “كاپيتال” كه در آن مسئله خصلت بحران‏زاى‏‏‏ نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ را مورد پژوهش قرار مى‏‏‏دهد و علل آن را شكافته و نشان مى‏‏‏دهد، از آن صحبت مى‏‏‏كند، كه اين خصلت بحران‏زاى‏‏‏ نظام سرمايه‏دارى‏‏‏، «ضرورت گذرايى‏‏‏» بودن نظام را به اثبات مى‏‏‏رساند و به طور عملى‏‏‏ آن را به مرز رشد تاريخى‏‏‏ آن ميراند. به نظر ماركس در هر بحران ادوارى‏‏‏، درصدى‏‏‏ از بحران ساختارى‏‏‏ پا مى‏‏‏گيرد و رشد مى‏‏‏كند. بحث روز بين نظريه‏پردازان ماركسيستى‏‏‏، آرى‏‏‏ وظيفه روز اين نظريه‏پردازان (ازجمله در اسناد حزب توده ايران!)، پاسخ به اين پرسش است، كه آيا بحران «بى‏‏‏سابقه» كنونى‏‏‏، بحران ساختارى‏‏‏ در مرز رشد تاريخى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ هست، يا خير؟ اين بحث، بحثى‏‏‏ پايان يافته نيست. پايان نيافتگى‏‏‏ اين بحث اما عمده نمى‏‏‏باشد. نكته عمده اين نكته است، كه اولاً، طرح اين بحث توسط احزاب انقلابى‏‏‏ و تبديل نمودن آن به موضوع انديشه حاكم در جامعه،‏‏ انجام شود، كه وظيفه روز است. اين وظيفه روز است، زيرا عبارت است از برقرار نمودن پيوند گسست ناپذير بين وظيفه دموكراتيك و آنى‏‏‏ و روز جنبش، به عبارت ديگر ايجاد پيوند و ارتباط در مبارزه عليه ريختن “همه” هزينه بحران بر دوش زحمتكشان، با وظيفه آتى‏‏‏، با وظيفه سوسياليستى‏‏‏ در دفاع از منافع طبقه كارگر، كه همان ترسيم ضرورت گذار انقلابى‏‏‏ از نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ به سوسياليسم مى‏‏‏باشد. طرح چنين بحثى‏‏‏ در “گزارش …”، دليل خصلت انقلابى‏‏‏ “گزارش …” مى‏‏‏باشد، نشان حفظ خصلت انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران، نشان مرز جدايى‏‏‏ آن با انديشه سوسيال دموكراتيك مى‏‏‏باشد و مضمون انقلابى‏‏‏ «خواست ترقى‏‏‏خواه»ى‏‏‏ را به اثبات مى‏‏‏رساند. اين، آن آفتابى‏‏‏ است، كه ظهور آن، دليل كافى‏‏‏ بر وجود آفتاب مى‏‏‏باشد!

بخش دوم نكته عمده بحث پايان نيافته بين نظريه پردازان ماركسيست، كه به آن در سطور بالا اشاره رفت، ارايه پيشنهادها براى‏‏‏ سازماندهى‏‏‏ گذار از سرمايه‏دارى‏‏‏ توسط نيروهاى‏‏‏ انقلابى‏‏‏ است. با توجه با اين بحث مى‏‏‏توان به ارايه پيشنهادها با محتوايى‏‏‏ كيفى‏‏‏ و نوين براى‏‏‏ ترسيم راه رشد جامعه دست يافت. بدون طرح بحث عمده در “گزارش”، پيشنهاد براى‏‏‏ پايان دادن به اجراى‏‏‏ نسخه نوليبرال امپرياليستى‏‏‏ در ايران البته نمى‏‏‏تواند جايى‏‏‏ هم در “گزارش …” بيابد، كه نيافته هم! اگرحزب توده ايران خواستار پايان بخشيدن به اجراى‏‏‏ اين سياست ورشكسته نشود، كه راه رشد ترقى‏‏‏خواهانه كشور را مسدود ساخته است. چه كسى‏‏‏ بايد چنين خواستى‏‏‏ را مطرح سازد؟ اگر حزب توده ايران اين خواست را اكنون مطرح نسازد، كى‏‏‏بايد خواستار اين امر گردد؟

در چنين شرايطى‏ است كه اهميت برقرارى‏ رابطه بين خواست دموكراتيك و سوسياليستى‏، كه پيش‏تر به آن پرداخته شده بود، شناخته مى‏شود. وظيفه سنگين در برابر انديشه ماركسيستى‏! پيشنهاد متقابل در برابر پيشنهاد سرمايه‏دارى‏ چيست؟

دولت حافظ منافع طبقه كارگر و كل مردم، يعنى‏ دولت سوسياليستى‏، درآمدهاى‏ مالياتى‏ از كار و كوشش مردم را خود مستقيماً در خدمت دفع بحران و رشد اقتصادى‏ به سود مردم به كار مى‏گيرد. چنانچه دولت جمهورى‏ خلق چين با قرار دادن بودجه يك بليون دلارى‏ براى‏ توسعه بخش‏هاى‏ مركزى‏ و غربى‏ كشور و بهبود خدمات اجتماعى‏ به بحران جهان سرمايه‏دارى‏، پاسخ شايسته مى‏دهد. چنين دولتى‏ انگل و زالوهاى‏ خون‏آشام سرمايه مالى‏ را به زباله‏دان تاريخ مى‏اندزد.

در انديشه پوزيتويستى‏‏‏ سوسيال دموكراتيك و انواع مختلف چپ غيرانقلابى‏‏‏، «پيوند گسست ناپذير وظايف آنى‏‏‏ و آتى‏‏‏، بين وظايف دموكراتيك و سوسياليستى‏‏‏» محلى‏‏‏ از اعراب ندارد و اين عجيب هم نيست. انتقال اين انديشه غيرانقلابى‏‏‏ به اسناد حزب توده ايران، عجيب و غريب است! جايگزين ساختن آن براى‏‏‏ انديشه انقلابى‏‏‏ حزب توده ايران، نقض صريح برنامه و اساسنامه حزب توده ايران است. تبليغ براى‏‏‏ چنين سياستى‏‏‏ توسط هيئت سياسى‏‏‏ كميته مركزى‏‏‏ حزب توده ايران، كه خود را حافظ خصلت انقلابى‏‏‏ و علمى‏‏‏ هستى‏‏‏ صد ساله جنبش ترقى‏‏‏خواهى‏‏‏ نوين مردم ميهن ما اعلام نموده و با ژستى‏‏‏ مغرورانه از هر بحث صميمانه بين توده‏اى‏‏‏ها سرباز مى‏‏‏زند، عجيب و غريب مى‏‏‏باشد!

آنچه كه تحت عنوان «خواست جايگزين ترقى‏‏‏خواه» در برابر ورشكستگى‏‏‏ و فروپاشى‏‏‏ ايدئولوژيك و سياسى‏‏‏ نسخه ضدمردمى‏‏‏ نوليبراليسم در “گزارش …” ارايه مى‏‏‏شود، بيانى‏‏‏ بكلى‏‏‏ مبهم و رازناك و عرفانى‏‏‏ است. بيانى‏‏‏ است درست در خدمت نفى‏‏‏ ضرورت براى‏‏‏ جستجو و بيان «روشن وصريح» محتوا و مضمون خواست انقلابى‏‏‏ توده‏ها، يعنى‏‏‏ خواست براى‏‏‏ پايان بخشيدن به نظام غارتگر سرمايه‏دارى‏‏‏.

«خواست جايگزين ترقى‏‏‏خواه»، فرمول و گفتمانى‏‏‏ رازگونه از موضع پوزيتويستى‏‏‏ و تائيد آميز براى‏‏‏ شرايط موجود و در خدمت حفظ آن مى‏‏‏باشد. موضعى‏‏‏ كه مى‏‏‏توان آن را در كليه نشريات احزاب كارگرى‏‏‏ غيرماركسيستى‏‏‏ و سوسيال دموكراتيك راست و غيره يافت. (انتقال آن به اسناد حزب توده ايران وفادار به انديشه ماركسيسم- لنينيسم غيرمجاز و مردود است.)

«خواست اعمال مقررات و قوانين ضرور براى‏‏‏ عملكرد بازارهاى‏‏‏ مالى‏‏‏ و اقتصادى‏‏‏» نيز توصيف مبهمى‏‏‏ است درباره تعديل “آزاد سازى‏‏‏ اقتصادى‏‏‏” كه هسته عمده ايدئولوژى‏‏‏ نوليبراليسم را تشكيل مى‏‏‏دهد. قرار است خود دست‏اندكاران اين بانك‏ها، طرح قوانين محدود كننده براى‏‏‏ خود را تنظيم و ارايه كنند!!؟؟. و اين، تنها راهكار عملى‏‏‏ ممانعت از انتقال «همه» هزيبنه‏ها به دوش زحمتكشان است، كه حاكمان نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ آن را هر روزه با آب و تاب در رسانه‏هاى‏‏‏ عمومى‏‏‏ اين كشورها مطرح مى‏‏‏سازند.

سخن‏گو از انقلاب، از گردش بزرگ

در ارتباط با «بحران بى‏‏‏سابقه»، انديشه تحليل‏گر در “گزارش …” حتى‏‏‏ يك بار نيز ارتباطى‏‏‏ بين بحران نظام مالى‏‏‏ سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏‏‏ با ايدئولوژى‏‏‏ حاكم شده بر اقتصاد ايران برقرار نمى‏‏‏سازد، كه اجراى‏‏‏ همين نسخه امپرياليستى‏‏‏ را در ايران هدف خود اعلام كرده و با حكم حكومتى‏‏‏ آيت‏الله خامنه‏اى‏‏‏ اجراى‏ آن را به سياست رسمى‏‏‏ و يك دست سرمايه‏دارى‏‏‏ حاكم بر ايران تبديل نموده و بر آن نام “انقلاب اقتصادى‏‏‏” نهاده است.

نقض سنت حزب توده ايران در زمينه شكل تنظيم “گزارش …”، يعنى‏‏‏ پيروى‏‏‏ نكردن از اسلوب ارزيابى‏‏‏ از عام به خاص، از اوضاع جهان به اوضاع ايران، اكنون تاثير خود را بروز مى‏دهد و مى‏نماياند. به عبارت ديگر، هيچ نوع ارتباط و نتيجه‏گيرى‏‏‏ از بحران عام نظام سرمايه‏دارى‏‏‏ جهانى‏ ‏ در بررسى‏‏‏ اوضاع جامعه ايران در “گزارش …” وجود ندارد.

بيان اين نكته، تنها گريزى‏‏‏ بود. بازگرديم به كالبدشكافى‏‏‏ انديشه تحليل‏گر در “گزارش …”.

از طرفى‏ ديگر، عدم درك خصلت استعمارگرانه نسخه امپرياليستى‏ در ارتباط با اقتصاد و استقلال اقتصادى‏ ايران، در فقدان محتواى‏ انقلابى‏ براى‏ «خواست جايگزين ترقى‏خواه» نيز خود را به نمايش مى‏گذارد. بدين‏ترتيب، هم‏جنبس بودن و دو روى‏ يك سكه را تشكيل دادن عدم درك خصلت استعمارگرانه نسخه امپرياليستى‏ و فقدان محتواى‏ انقلابى‏ خواست جايگزين مطرح شده در سند، به اثبات مى‏رسد.

اگر “گزارش …” تهى‏‏‏ از اين خواست است و با كمبودهاى‏‏‏ ديگرى‏‏‏ نيز روبروست، تنها ناتوانى‏‏‏ در بيان مطالب نيست، كه رفيق عزير خاورى‏‏‏ در ارتباط با سند مربوط به مسئله «وحدت» در صحبتى‏‏‏ با نگارنده اين سطور خاطر نشان ساخت. وجود چنين كمبودهايى‏‏‏ قابل درك مى‏‏‏باشد و فاجعه غير قابل دفع نيست. براى‏‏‏ برطرف ساختن آن جز بحث صميمانه در جنبش توده‏اى‏‏‏، راهكار ديگرى‏‏‏ وجود ندارد.

انديشه تحليل‏گر حاكم بر مسئولان حزبى‏‏‏، مواضع انقلابى‏‏‏ را تنها در عنوان‏ها اعلام مى‏‏‏كند. انديشه انقلابى‏‏‏، انديشه قابل شناخت و بازسازى‏‏‏ است. بايد بتوان آن را در هــر ارزيابى‏‏‏ يافت. فقدان آن، آن‏هم در همه انديشه‏هاى‏‏‏ مطرح شده، فقدان تشخيص عمده از غيرعمده، فقدان شناخت اصلى‏‏‏ترين تضاد و اصلى‏‏‏ترين عرصه مبارزه و …، اتفاقى‏‏‏ نيست. نشان تسلط نظم غيرانقلابى‏‏‏ بر انديشه تحليل‏گر است.

بايد با ياد طبرى‏‏‏ گفت: سخن گو از انقلاب، از گردش بزرگ!

سخن در اين زمينه پايان نيافته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *